شوربختی مرد مجرد
به نظر میرسد مجردماندن سخت است.
در پیری حرمت خود را به خطر انداختن و برای گذران شبی در کنار دیگران تمنای پذیرش کردن،
بیمار بودن و از کنج بستر خود هفته ها به اتاق خالی چشم دوختن،
همیشه جلوی خانه خداحافظی کردن، هرگز شانه به شانهی همسر خود از پله ها بالا نرفتن،
در اتاق خود شاهد دری فرعی بودن که به محیط زندگی دیگران باز میشود،
شام خود را روی یک دست به خانه بردن، از سر بینوایی به بچه های دیگران زُل زدن،
محرومبودن از فرصت تکرار مکرر این جمله که "من بچه ندارم"،
رفتار و ظاهر خود را شبیه یکی دو مرد مجردی کردن که به خاطرات دوران جوانیات تعلقدارند.
وضع مرد مجرد کم و بیش اینگونه است.
فقط اینکه هر آدمی در عالم واقعیت امروز و در آینده صاحب یک بدن و یک سر واقعی خواهد بود.
بنابراین پیشانیای هم خواهد داشت که با کف دست بر آن بکوبد.
از کتاب: داستانهای کوتاه کافکا
ترجمهی : علیاصغر حداد
نشر ماهی