ما از زمین بریده ایم و
به آسمان هم نرسیده ایم
ما در میان نگفته ها معلقیم
در بین دردها نشسته ایم
ما به شوق خورشید رفتیم و
به ابرها رسیده ایم
بال بریده و پا خسته و دست بسته ایم
ما برای چه زنده ایم؟
ما از زمین بریده ایم و
به آسمان هم نرسیده ایم
ما در میان نگفته ها معلقیم
در بین دردها نشسته ایم
ما به شوق خورشید رفتیم و
به ابرها رسیده ایم
بال بریده و پا خسته و دست بسته ایم
ما برای چه زنده ایم؟
چقدر عجیب است که از او دور شده ام
از او؟
آری او
آن منه دیروز زیر و رو شد
غریبه شد غریبه تر از همه ی ضمیرها!
چشام لبریزه لبریزه
بازم این گونه هام خیسه
داره بارون میاد نم نم
شاید آروم بشم کم کم
کاش این دنیا عوض میشد
شباش مهتابی تر میشد
دیگه دستام نمی لرزید
دیگه قلبم نمی ترسید
از این دنیای ویرونه
که واسم مثله زندونه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)