بیشتر فکر میکردم در تسخیر قلبی خواهم مُـــــرد که دوستمـــــ ندارد
اما امــــــروز ناکام از فکر دیــــــروز در زنـــدانی مُـــــردم که زندان بانش
دوستم دارد.
بیشتر فکر میکردم در تسخیر قلبی خواهم مُـــــرد که دوستمـــــ ندارد
اما امــــــروز ناکام از فکر دیــــــروز در زنـــدانی مُـــــردم که زندان بانش
دوستم دارد.
از وقتی که رفته ام کمتر کسی او را به جان عزیزش قسم داده است!
خاکی ترین انسان روی زمین با آبی تبدیل به گِل شد که تَـــــــــر بود از عرق شرم دوستــــــ داشتن!
ما میتوانیم تنها انسانهایی باشیم که شایسته تنها ماندن نبودن ولی تنها ماندن زمانی که نیــــــــــاز بر سر راه دام می انداخت ولی قلب صبور نوید صبر میداد و آمدن!
یه وقتایی خاطراتت از دلتنگی هات کمترن....
یه آغوشهایی به روت باز میشن که گرم نیست فقط دو تا دست و بس!
یه خیابون هایی هست که میتونی توشون قدم بزنی اما راه به جایی ندارن...
یه آلبوم هایی هست که عکساش اونی نیست که تو بخوای...
یه درد هایی هست که میگیره و امونتو میبره اما نمیتونی بگی چیه...
یه حرفهایی هست که باید بنویسی و نمیتونی چون دیگه خونده نمیشه...
پس یه جایی باید بری چون کسی منتظر رفتنته نه موندنت!
مثل همین حالا....که ارومی اما بودنت بیقرارش کرده!
پنجــــره ای ، نــــــوری و آسمـــــانی بی انتهـــــا و چشمـــــانی که دیگر سوی دیدن گلدان همســـــــایه را ندارد.
سالها میگذرد و به خیالم زمان درمان دردهاست و یکی از راه می رسد و تمام آنچه را که از پس سالها چال کرده ای
بیرون میکشد و دلت میخواهد به جای خاطرات خودت را زیر خاک چال کنی تا فاتحه تمام خاطره ها را با خودت یک جا بخوانند.
گاهی بد نیست جایی در حد یک گوشه ی روزنامه باطله بنویسم که دوست دارم بعضـــــــــی چیزها را!
وقتی کسی از سفر می آید دلم میگیرد ... وقتی کسی به سفر می رود دلم میگیرد !
تقصـــــــیر سفر نیست!
مسافری دارم که نه میاید نه می رود.
عمری است که کاغذی گیر می آورم و مینویسم از حرف هایی که دیگر در خلوتم هم جایی ندارند .
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)