طعم دوست داشتن دارد اشکهایم./
پ ن : ..... تــــو به اشکـــــ اجــــــازه دادی توی چشــــم مـــــن بشینــــی.....
طعم دوست داشتن دارد اشکهایم./
پ ن : ..... تــــو به اشکـــــ اجــــــازه دادی توی چشــــم مـــــن بشینــــی.....
خــــدا نیامرزد آنکه روی دلــــ مـــا یادگاری نوشت و رفتـــــ .
روی سنگــــ قبــر را که نوشتـــه ای حک میکنند فردایــشـ
کسی برای فاتحه خواندن میاد.
الا این دلِـــــ صاحب مُرده ی ما که یک فاتحه خوان هم ندارد.
اتوبوس که پر آمد جا نبود برای سوار شدن..دغدقه ای هم نداشتم ...به دَرک که دنیا دیر میکند وقتی تو مثل آدامس چسبیده ای به تنهاییت !
به عشقــــ دیدنت جانا!
که میدانمـــــــ که میدانـــــی
تمــــام شهر را تــــا صبح برای دیدنتــــــ گشتمـــــ.
هر شب که میخوابد ...
در فرسخ ها دور تر از جسم بی رمقش بیدارم...
آرام لالایی میخوانم ...
نازش را میکشم...
شب بیخیر میگویم ...
میبوسمش....
و دلم را میسپارم به دریای فکر و نرم نرم در شکستنش غرق میشوم!
عادت است دیگر نزدیک نمی آیم از دور نه داد میزنی نه دلم را میرنجانی.از دور برایش ناز میکنی .... و من ....هیچ!
شب برای من فقط سکوت و آرامش و بغض و گریه نیست....
حجم شب بیش از اینهاست....
شب تاوان گیسوی سفید من است .....
برای رو سیاهی دنیای که تاراج گر عشق بود!
یک روز دیـــ ــــ ـــــواری ترک برمیداد نه از سنگینی سقف از کلماتی که هر روز در گوشش میخوانم!
زندگیم چه ساده حراج شد ...وقتی تمام زندگیم خلاصه میشد در آغوش تو که آن را هم به این و آن بخشیدی.
چه تصادف عجیب و وحشتناکی کردیم....من با دلم رفته بودم ...او با دلش آمده بود ....
بعد از سانحه دیدم دلش خون گریه میکرد ....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)