تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 19 از 19

نام تاپيک: .::: تاریخ ||| فقط حکومت ساسانیان :::.

  1. #11
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض سقوط شاهنشاهی ایران ( ساسانیان )

    سقوط شاهنشاهی ایران ( ساسانیان )

    على غفورى
    حمله اعراب به ايران

    از زمانى كه خسروپرويز نامه فرستاده حضرت محمد(ص) را پاره كرد تا زمانى كه مسلمانان به صورت جدى امپراطورى ساسانى را تهديد كردند كمتر از ۲۰ سال فاصله شد اما در اين مدت همه چيز تغيير كرده بود. شاهنشاهى ايران در اثر كشمكشهاى طولانى با روم تضعيف شده و تغيير مداوم پادشاهى و جامعه طبقاتى بى رحم هم مزيد علت شد تا بزرگترين دولت سياسى آن زمان آماده فروپاشى باشد. از آن طرف اعراب مسلمان علاوه بر تشكيل يك واحد متشكل نظامى با بهره گيرى از اتحاد اعراب بيابانگرد، با بهره گيرى از فرماندهى مناسب به سرعت در حال توسعه بودند.
    جنگ زنجير
    ابوبكر كه پس از پيامبر به خلافت رسيد در ۱۲ هجرى برابر با ۶۳۳ ميلادى زمان را براى نبرد با ايران آماده ديد. وى مرد قدرتمند عرب «خالد بن وليد» را مأمور حمله كرد.
    خالد در حركت خود به سمت ايران ابتدا در جنوب براى بصره با قواى هرمز سردار ايرانى درگير شد و در نبردى تن به تن وى را كشت و اعراب نيز سپاه وى را از بين بردند. اعراب در درگيرى ديگرى بطور همزمان سپاه كمكى ايران به سردارى «قارن» را نيز در هم كوبيدند و جنگ سلاسل يا زنجير سبب اولين برترى اعراب مسلمان به قواى ايران شد.
    اعراب در «ولجا» نيز (نزديك مصب دجله و فرات) شكستى ديگر نصيب سپاه ايران كردند.
    جنگ اوليس
    اولين برخورد جدى در برابر سپاه خالد در «اوليس» درنزديكى فرات روى داد. سپاهيان عرب تحت فرمان ايران و سپاهيان ايران در اين نبرد به شدت در برابر نيروهاى خالد مقاومت كردند تا آنجا كه خالد قسم خورد آب رودخانه را از خون آنها قرمز كند و پس از پيروزى نيز با كشتن اسرا سعى كرد كه اين قسم خود را عملى كند و سر صدها اسير را بريد.
    خالد سپس پيشروى خود را به سوى فرات ادامه داده و پس از گرفتن شهر انبار در نزديكى بابل تقريباً جنوب بين النهرين را از دست ايران خارج كرد. اما سپس به دستور ابوبكر براى دخالت در نبرد اعراب و روم (چنانكه در جنگ بعدى توضيح داده خواهد شد) موقتاً جنگ با ايران را كنار گذاشت.
    قدرت گرفتن عمر
    ابوبكر كه مردى ملايم بود ابتدا سبب خوشحالى ايرانيان و روميها شد اما بعدها پس از بيمارى و روى كار آمدن عمر (كه مردى جنگجو بود) پى بردند كه زنده بودن ابوبكر براى آنها بهتر بوده است.
    در همين زمان يزدگردسوم آخرين پادشاه ساسانى براى پايان دادن به پيشروى اعراب رستم فرخزاد را مأمور سركوبى دشمنان ايران كرد. رستم كه سردارى بزرگ و پر قدرت بود سپاهى عظيم گردآورد و آن را به دو قسمت تقسيم كرد. بخشى از آن را به «نرسى» و بخشى از آن را به «جاپان» سپرد.
    عمر كه از عزم ايرانيان براى «مقابله» با خبر شده بود در مدينه بر منبر رفت و از مردم كمك خواست و ابوعبيده بن ثقفى را با لشكرى بزرگ به سمت ايران فرستاد.
    جنگ پل
    «مثنا» سردار عرب كه جانشين خالد شده بود پس از چند نبرد با ايرانيان به دليل قلت نيرو مجبور به عقب نشينى و منتظر نيروهاى اعزامى از مدينه شد. پس از رسيدن ابوعبيده سپاه عرب از فرات گذشته و به جنگ بهمن جادويه سردار ايرانى رفتند.
    در اين جنگ جادويه از سى فيل جنگى استفاده كرد و نبردى سخت درگرفت كه ابوعبيده در آن كشته شد و تنها پايدارى «مثنا» سبب شد تا لشكر عرب كاملاً از هم نپاشد. اعراب سراسيمه به اوليس عقب نشستند و بهمن به اشتباه از تعقيب آنها صرف نظر كرد.
    نبرد بوايب
    به دستور عمر سردارى سپاه به مثنا سپرده شد و اعراب پس ازرسيدن نيروهاى كمكى در رمضان سال ۱۳ هجرى (۶۳۴ ميلادى) با نيروهاى ايرانى در نزديكى كوفه محلى به نام بوايب نبردى سخت را آغاز كردند. نيروهاى طرفين در اين نبرد بسيار مردانه جنگيدند و «مردان مهرويه» سردار ايرانى در اثناى جنگ كشته شد و مثنا نيز زخمى كارى برداشت (كه در اثر آن چند هفته بعد فوت كرد) اما در نهايت ايران شكست خورده و از سپاه ايران تقريباً كسى زنده نماند.
    نبرد قادسيه
    در ۶۳۶ ميلادى برابر با ۱۴ هجرى رستم فرخزاد بدون فوت وقت در حال مهيا كردن سپاه عظيم ۱۲۰ هزار نفرى بود و اين مسأله دور از چشمان عمر باقى نماند. وى نيز بيكار ننشست و سپاهى ۳۰ هزار نفرى را به فرماندهى سعدبن ابى وقاص مأمور حمله به ايران كرد اين سپاه متشكل از بهترين جنگاوران عرب و مردان رزمديده شامى بود كه اخيراً از نبرد با روم فاتحانه بازگشته بودند.
    سپاه دو طرف در قادسيه (در ۳۰ كيلومترى كوفه امروزى ) در برابر هم صف آرايى كردند. در اين جنگ كه از نبردهاى تعيين كننده تاريخ به شمار مى آيد در ابتدا فيلان ايرانى سواران عرب را وادار به عقب نشينى كردند اما پس ازآن تيراندازان عرب فيلان را از سر راه برداشتند با ورود نيروهاى امدادى سورى به صف اعراب قدرت آنها مضاعف شد و در روز سوم نبرد اعراب سواره نظام ايران را شكست دادند در اين زمان تلفات ايران۱۰ هزار نفر و تلفات اعراب ۲ هزار نفر ذكر شده است.
    اما جسارت سربازان عرب سبب شد تا در شب سوم جنگ نيز سپاه ايران نتواند استراحت كند و از طرفى زخمى شدن فيلهاى ايرانى نيز آرايش اردوى ايران را بر هم زد.
    در روز چهارم آنچه كه شكست قطعى را نصيب ايران كرد برخاستن توفان خاك به سمت نيروى ايران و مرگ رستم به دست اعراب بود. پس از اين سپاه ايران از هم پاشيد و درفش كاويانى به دست اعراب افتاد. دراين نبرد هزاران سرباز ايرانى نيز در رودخانه غرق شدند وتلفات سنگين ايران موجب برترى نظامى اعراب در منطقه ميانرودان شد.
    نبرد مدائن
    عمر سعد دو ماه بعد بر سر دروازه پايتخت ساسانيان بود. تيسفون با گنجهاى بزرگش اكنون روبروى اعراب قرار داشت. سربازان عرب اكنون به حدود ۶۰ هزارنفر افزايش پيدا كرده بود اما در اينجا اتفاق عجيب، ترس و فرار يزدگرد بود. تا اين زمان در جنگهاى اعراب و ايران هنوز اتفاق قريبى نيفتاده بود و ايرانيان نيز مردانه مقاومت كرده بودند اما چون پايدارى و سرسختى اعراب بيشتر بود عاقبت در هر معركه اى فاتح مى شدند چنانكه دولت روم نيز در همين زمان على رغم مقابله قدرتمندانه مجبور به عقب نشينى گام به گام شده بود اما اينكه چرا يزدگرد تيسفون را بدون مبارزه رها كرد سؤال برانگيز است و جانشين او فرخ هرمز برادر رستم نيز على رغم چند مبارزه محدود در بيرون قلعه عاقبت اين شهر افسانه اى را به تازيان واگذار كرد.



    جنگ نهاوند
    يزدگرد كه به رى عقب نشسته بود تصميم گرفت براى آخرين بار شانس خود را بيازمايد بنابراين با فرستادن سفير به كليه استانهاى باقيمانده ايران از آنها خواست تا براى وى نيرو بفرستند. به زودى از خراسان، سيستان، بلخ، اصفهان، فارس، كرمان و آذربايجان نيرو جمع شد و ۱۵۰هزار سرباز ايرانى در نهاوند به فرماندهى فيروزان سردار پير ايران گرد آمدند. اما اعراب نتوانستند بيش از ۳۰هزار سرباز گرد آورند. به گفته برخى مورخين عرب ايرانيان در داخل شهر به دفاع پرداختند اما پس از آنكه اعراب به حيله خود را در حال عقب نشينى نشان دادند ايرانيان از اردو بيرون آمده وناگهان خود را با اعراب آماده به جنگ ديدند. اگرچه در اين نبرد در اثر پايدارى اعراب ايرانيها شكست خوردند اما به نظر مى رسد بايد نسبت به مقدار نيروهاى طرفين شك كنيم چرا كه هيچ گاه ۱۵۰هزار سرباز از ترس قوايى در حد يك پنجم خود به شهرى پناه نمى برند مضافاً آنكه اين سپاه براى پس گرفتن نواحى تسخير شده جمع شده بود. بنابراين نيروى مذكور حداقل بايد نيرويى در حد نيروى اعراب يا كمتر از آنها باشد كه ابتدا عقب نشينى و پناه به قلعه را انتخاب مى كند. (۶۴۲ميلادى)
    در هر حال شكست نهاوند سبب سقوط ساير ولايات ايران به دست اعراب مى شود.





  2. #12
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض

    نامه عمربن الخطاب به یزگرد سوم ساسانی ، شاهنشاه پارس
    (اصل این نامه در موزه لندن نگهداری می گردد)



    از: عمر بن الخطاب خلیفه المسلمین
    به : یزگرد سوم ساسانی شاهنشاه پارس
    یزگرد! من آینده خوبی برای تو و ملتت نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا قبول کرده و بیعت نمایی.
    زمانی سرزمین تو بر نیمی از جهان شناخته شده حکومت میکرد لیکی اکنون چگونه افول کرده است؟ ارتش تو در تمام جبه ها شکست خورده و ملت تو محکوم به فناست. من راهی برای نجات به تو پیشنهاد می کنم. شروع کن به عبادت خدای یگانه ،یک خدای واحد، تنها خدایی که خالق همه چیز در جهان است. ما پیغام او را برای تو و جهان می آوریم، او که خدای حقیقی است. آتش پرستی را متوقف کن، به ملتت فرمان ده آتش پرستی را که کذب می باشد متوقف کنند وبه مابپیوندند برای پیوستن به حقیقت.
    الله خدای حقیقی را بپرستید، خالق جهان را. الله را پرستش نمایید و اسلام را بعنوان راه رستگاری خود قبول کنید.اکنون به راههای شرک و پرستش کذب پایان داده واسلام را بعنوان ناجی خود قبول کنید. با اجرای این توتنها راه بقای خود وصلح برای پارسیان راپیدا خواهی نمود. اگر توبدانی چه چیزی برای پازسیان بهتر است، تو این راه را انتخاب خواهی کرد. بیعت تنها راه می باشد.


    الله اکبر
    (محل امضای عمر)
    خلیفه المسلمین
    عمر بن الخطاب



    پاسخ یزگرد سوم به نامه عمر بن الخطاب

    از: شاهنشاه، شاه پارس و غیره، شاه کشورها، شاه آریایی ها و غیرآریایی ها، شاه پارسها ودیگر نژادها ونیز تازیان، شاهنشاه پارس، یزگرد سوم ساسانی.

    به : عمر بن الخطاب ، خلیفه تازی
    به نام اهورامزدا، آفریننده جان و خرد.

    تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را بسوی خداوندت الله اکبر هدایت کنی ، بدون دانستن این حقیقت که ما که هستیم و ماچه را پرستش می نماییم!
    شگفت انگیز است که تو در جایگاه خلیفه تازیان تکیه زده ای ! با اینکه خردت به مانند یک ولگرد پست تازی است، ولگردی در بیابان تازیان، ومانند یک مرد قبیله ای بادیه نشین!
    مردک!تو به من پیشنهاد میکنی که یک ایزد یگانه ویکتا را پرستش نمایم بدون اینکه بدانی هزاران سال است که پارسها ایزد یکتا را پرستش نموده اند وپنج نوبت در روز او را عبادت مینمایند !سالهاست که در این سرزمین فرهنگ وهنر، این راه عادی زندگی بوده است.
    زمانیکه ماسنت میهمان نوازی وکردارهای نیک رادر گیتی پایه گذاری نموده و پرچم"پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک" را برافراشتیم ، تو ونیاکانت بیابان گردی می کردید، سوسمار می خوردید زیرا که چیز دیگری برای تغذیه خود نداشتید و دختران بیگناه را زنده بگور می نمودید!
    مردم تازی هیچگونه ارزشی برای آفریدگان خداوند قایل نیستند ! شما فرزندان خدا را گردن می زنید، حتی اسیران جنگی را، به زنان تجاوز میکنید، دختران خود را زنده بگور می نمایید، به کاروانها یورش می برید، قتل عام می کنید، زنان مردم را دزدیده و اموال آنها رابه یغما می برید! قلب شما از سنگ ساخته شده، ما تمام این اعمال اهریمنی را که شما مرتکب می شوید محکوم می کنیک. چگونه شما می توانید به ما راه خدایی را تعلیم داده در حالیکه اینگونه اعمال را مرتکب می شوید؟
    تو به من میگویی پرستش آتش را متوقف کنم! ما، پارسها عشق آفریدگار ونیروی او را در روشنی آفتاب و گرمای آتش مشاهده می نماییم. روشنی و گرمای آفتاب وآتش ما را قادر می سازد تانور حقیقت را مشاهده نموده وقلبهایمان را به آفریدگار وبه یکدیگر شعله ور نماییم. به ما کمک میکند تا به یکدیگر مهر بورزیم، ما را روشن نموده و قادر می سازد تا شعله مزدا را در قلبهایمان زنده نگهداریم.
    خداوندگار ما اهورامزداست و عجیب است که شما مردم نیز او را تازه کشف کرده و او را بنام الله اکبر نامگذاری نموئید. اما ما مثل شما نیستیم، ما با شما در یک رده نیستیم. مابه نوع بشر کمک می کنیم، ما عشق را در میان بشریت می گسترانیم ، ما نیکی را در زمین می گسترانیم، هزاران سال است که ما در حال گسترش فرهنگ خود بوده اما در راستای احترام به فرهنگ های دیگر گیتی، در حالی که شما به نام الله سرزمینهای دیگر را مورد تاخت و تاز قرار میدهید.
    شما مردم را قتل عام می کنید. قحط و قلا می آورید، ترس وفقر برای دیگران، شما به نام الله اهریمن می آفرینید. چه کسی مسؤل این همه بدبختی است؟
    آیا این الله است که به شما فرمان میدهد تا بکشید،غارت نمایید و تخریب کنید؟ آیا این شما رهروان الله هستید که به نام او این اعمال را انجام میدهید؟ یا هردو؟
    شما از گرمای بیابان ها و سرزمینهای سوخته بی حاصل و بدون منابع برخاسته، شما می خواهید از طریق لشکرکشی و زور شمشیرهایتان به مردم درس عشق به خدا دهید. شما وحشیان بیابانی هستید، در حالیکه می خواهید به مردم شهرنشین مانند ما که هزاران سال است در شهرها زندگی می کنند درس عشق به خدا بدهید1 ما هزاران سال فرهنگ در پشت سر داریم، که به راستی یک ابزار نیرومند می باشد! به ما بگویید؟ با تمام لشکرکشی هایتان، توحش، کشتار و قحط و قلا بنام الله اکبر، شما به این ارتش اسلامی چه آموخته اید؟ شما چه چیز به مسلمانان آموخته اید که برآن ابرام می ورزید تا آنرا به دیگر ملل غیر مسلمان نیز بیاموزید؟ شما چه فرهنگی از این الله خود آموخته اید، که حالا می خواهید به زور آنرا به دیگران تعلیم دهید؟
    افسوس آه افسوس... که امروز ارتش های پارسی از ارتش شما شکست خورده اند. اکنون مردم ما می باید همان خدا را پرستش نمایند، همان پنج نوبت در روز را، اما با زور شمشیر و او را به عربی عبادت نمایند. پیشنهاد می نمایم تو و دار و دسته راهزنت بساط خود را جمع کرده و به بیابانهای خود به جایی که در آن زندگی می کردید برگردید. آنها را به جایی برگردا که درآن عادت به سوختن در گرمای آفتاب را دارند، زندگانی قبیله ای ، خوردن سوسمار و نوشیدن شیر شتر، من اجازه نخواهم داد که تو دارودسته راهزنت را در سرزمینهای حاصلخیز، شهرهای متمدن و ملت شکوهمند ما آزاد گذاری. این " جانوران قسی القلب" را، برای قتل عام مردم ما، دزدیدن زنان و فرزندان ما، تجاوز به زنان ما و فرستادن دخترانمان به مکه بعنوان اسیر ، آزاد مگذار! به آنها اجازه نده تا بنام الله مرتکب اینگونه اعمال شوند، به رفتار جنایتکارانه خود پایان ده.
    آریایی ها بخشنده، گرم، میهمان نواز و مردمی نجیب بوده و هر جایی که رفته اند آنها بذر دوستی خود را گسترانده اند، عشق و خردو حقیقت. بنابراین، آنها نباید تو و مردمت را برای رفتار جنایتکارانه و راهزنی مجازات نمایند.
    من از تو در خواست می کنم که با الله اکبر خودت در بیابانهایت بمان و به شهرهای متمدن ما نزدیک مشو زیرا که اعتقادات تو "خیلی مهیب" و رفتارت " بسیار وحشیانه" می باشد.


    (محل امضای یزگرد سوم)
    شاهنشاه یزگرد سوم ساسانی

  3. #13
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض طاق بستان

    طاق بستان مجموعه اي از سنگ نگاره ها و سنگ نبشته هاي دوره ي ساساني است که در شمال غربي شهر كرمانشاه در غرب ايران واقع شده است. وجود كوه و چشمه در این مکان، آن را به گردش گاهی روح فزا تبدیل نموده که از زمانهاي ديرين تا به امروز مورد توجه بوده است. طاق بستان در زبان بومي (كردي) طاق وسان گفته می شود. «سان» به معني سنگ مي باشد و به اين ترتيب طاق بستان طاق سنگي معني مي دهد. اين مجموعه در قرن سوم ميلادي ساخته شده است. شاهان ساساني نخست نواحی اطراف تخت جمشيد را براي تراشیدن تندیس های خود برگزيدند اما از زمان اردشير دوم و شاهان پس از او طاق بستان را انتخاب كردند كه در بین راه جاده ي ابريشم قرار داشت و داراي طبيعتي سر سبز و پر آب است. طاق بستان شامل :سنگ نگاره ي تاجگذاري اردشير دوم و دو طاق ميباشد كه طاق كوچك تر شاهپور دوم و سوم و طاق بزرگتر خسرو پرويز را به تصوير كشيده است. در سمت راست طاق كوچك تر و در بيرون از طاق سنگ نگاره اي تراشیده شده كه تاج گذاري اردشير دوم را نشان میدهد.

    تاج گذاري اردشير دوم
    در اين تصوير شاه در ميان و در سمت راست وي فروهر(FARAVAHAR) قرار دارد. برابر آيين ايرانيان باستان هر كس كه مي خواست شاه باشد لازم بود دارای شايستگي شاهي و فركياني(ايزدي) باشد. از نيروي اين فركياني است كه شخص در كمالات روحاني و نفساني آراسته مي گردد و از سوي خداوند براي راهنمایي مردم برگزيده مي شود. در آیین زرتشتیان، هر كس كه مورد خشنودي پروردگار باشد خواه پادشاه، خواه پارسا یا خواه دانشمند، داراي فر ايزدي است. نگاره ي فروهر هميشه در زمان باستان به صورتی كه در اينجا نقش شده، نمایان است که در آن فروهر تاجي كنگره دار بر سر دارد و حلقه ي فر ايزدي را به شاه مي دهد. لباس شاه ونگاره ي فروهر تا حدي يكسان است. هر دوي آنها شلواري چين دار به پا دارند كه توسط بندي به مچ پايشان چسبيده است. همچنین هر دو دارای كمر بند و دست بند هستند. درسمت چپ شاه، ميترا يا مهر، پيامبر باستاني ايران قرار دارد. مسيح از لحاظ تولد و آيينش بسیار شبيه ميتراست. حتي بسیاري از آيينهاي مسيحي همان ايين هاي ميترايیسم هستند. تصوير وی در كنار تصوير شاه بيانگر پاك شدن قلب شاه از نفرت و روي آوردن به مهر ورزي است كه اين مفهوم همواره از ديد ايران شناسان بيگانه دور مانده است. پيكان هاي نوري از سر ميترا در تمامي سمت ها پراكنده شده و هر پيكان نوريست كه مهر مي پراكند تا شاه را در بر گيرد. هم چنين ميترا شاخه اي از نبات كه «برسم» نام دارد در دست دارد كه با آن مشغول اجراي آيين زايندگي و كاميابي است. طاق كوچك كه بين نگاره و طاق بزرگ تر واقع شده، داراي دو نقش در بالاي ديواره ي طاق و دو كتيبه است. این كتيبه ها به خط پهلوي ساساني هستند و داستان نقوش را بيان مي كنند. دو تندیس طاق كوچك، نقش هاي شاهپور دوم و سوم هستند.

    طاق کوچک از مجموعه طاق بستان
    در سترگ ترين طاق، سه تندیس مشاهده می شود. شاه در ميان، فروهر در سوي راست وی، كه مانند تاج گذاري اردشير دوم است و آناهيتا در سوي چپ شاه. آناهيتا فرشته ي آب ها ست و نمود خرمي و سرسبزي است.

    نمایی دور از طاق بزرگ و کوچک
    خسرو پرويز علاقه ي زيادي به آناهيتا داشت و معبد آناهيتا را درنزديكي كنگاور شهري در خاور كرمانشاه ساخت و در آنجا دل به مهر شيرين نهاد. در كناره ي ورودي طاق، سنگ نگاره اي زيبا از فرشتگان بال دار، درخت زندگي، مجالس شكار گراز، و شكار مرغان وماهيان در مرداب و نقش هاي فيل، اسب و قايق می باشد كه حاكي از مراسم بزم و شادي است.

    شكار گراز
    در زير نقش تاج گذاري خسرو پرويز سواري رزه پوش سوار بر اسب قرار دارد. يقين نيست كه اين سوار كيست يا يك رزمجوست يا خسرو پرويز يا پيروز ساساني. اما نشان گر فر و قدرت شاه و ايرانيان است.

    اسب سوار زره پوش
    گويند فرشي از جواهر بر كف طاق بوده كه هنگام حمله ي اعراب ميان فرماندهان عرب تقسيم شده است. طاق بستان از دير باز مورد حمله ي مهاجمان به ايران بوده و در زمان حضور نيروهاي استالين و انگليس خساراتي به آن وارد شده اما هنوز شكوهمند است.

    طاق بستان مجموعه اي از سنگ نگاره ها و سنگ نبشته هاي دوره ي ساساني است که در شمال غربي شهر كرمانشاه در غرب ايران واقع شده است. وجود كوه و چشمه در این مکان، آن را به گردش گاهی روح فزا تبدیل نموده که از زمانهاي ديرين تا به امروز مورد توجه بوده است. طاق بستان در زبان بومي (كردي) طاق وسان گفته می شود. «سان» به معني سنگ مي باشد و به اين ترتيب طاق بستان طاق سنگي معني مي دهد. اين مجموعه در قرن سوم ميلادي ساخته شده است. شاهان ساساني نخست نواحی اطراف تخت جمشيد را براي تراشیدن تندیس های خود برگزيدند اما از زمان اردشير دوم و شاهان پس از او طاق بستان را انتخاب كردند كه در بین راه جاده ي ابريشم قرار داشت و داراي طبيعتي سر سبز و پر آب است. طاق بستان شامل :سنگ نگاره ي تاجگذاري اردشير دوم و دو طاق ميباشد كه طاق كوچك تر شاهپور دوم و سوم و طاق بزرگتر خسرو پرويز را به تصوير كشيده است. در سمت راست طاق كوچك تر و در بيرون از طاق سنگ نگاره اي تراشیده شده كه تاج گذاري اردشير دوم را نشان میدهد.

    تاج گذاري اردشير دوم
    در اين تصوير شاه در ميان و در سمت راست وي فروهر(FARAVAHAR) قرار دارد. برابر آيين ايرانيان باستان هر كس كه مي خواست شاه باشد لازم بود دارای شايستگي شاهي و فركياني(ايزدي) باشد. از نيروي اين فركياني است كه شخص در كمالات روحاني و نفساني آراسته مي گردد و از سوي خداوند براي راهنمایي مردم برگزيده مي شود. در آیین زرتشتیان، هر كس كه مورد خشنودي پروردگار باشد خواه پادشاه، خواه پارسا یا خواه دانشمند، داراي فر ايزدي است. نگاره ي فروهر هميشه در زمان باستان به صورتی كه در اينجا نقش شده، نمایان است که در آن فروهر تاجي كنگره دار بر سر دارد و حلقه ي فر ايزدي را به شاه مي دهد. لباس شاه ونگاره ي فروهر تا حدي يكسان است. هر دوي آنها شلواري چين دار به پا دارند كه توسط بندي به مچ پايشان چسبيده است. همچنین هر دو دارای كمر بند و دست بند هستند. درسمت چپ شاه، ميترا يا مهر، پيامبر باستاني ايران قرار دارد

  4. #14
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض




    پادشاه ساسانی

  5. #15
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض هنر و موسیقی در عهد ساسانیان

    هنر و موسیقی در عهد ساسانیان

    بنیان سلسله ساسانی به دست اردشیر بابکان گذاشته شد و شوکت چهارصدساله آن با ورود اسلام به ایران در سال ۲۱ هجری قمری و مرگ یزد گرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، خاتمه پذیرفت.
    اردشیر بابکان ایران را که در زمان اشکانیان به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد دگرگون کرد، و آن را تحت یک حکومت مرکزی در آورد و دین زردشتی را آیین رسمی کشور قرار داد. تمدن و فرهنگ این دوره آخرین تجلی تمدن و صنعت و هنر کهن ایران و مکمل تمدن هخامنشی بود که پس از انقراض سلسله ساسانی با تمدن دوره اسلامی درآمیخت و به کوشش دانشمندانی که اکثریت آنان را ایرانیان تشکیل می دادند آبیاری شد و توسعه یافت. با آنکه در اثر رویدادها و وقایع گوناگون بسیاری از کتب و آثار علمی و ادبی و هنری ایران کهن و عهد ساسانی از بین رفت اما بنا به مدارک موجود جنبشهای علمی و فرهنگی و هنری عهد ساسانی به مراتب بیش از ادوار قبل بود، از جمله جنبش علمی و هنری که از زمان اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی، و جانشین او شاهپور اول، آغاز شده بود در زمان انوشیروان به منتهای درجه خود رسید و هنر موسیقی که از زمان اردشیر بابکان مورد حمایت و توجه قرار گرفته بود در زمان بهرام گور و خسرو پرویز رو به پیشرفت و ترقی نهاد. برای اطلاع از چگونگی موسیقی در این دوره ناگزیر باید به ادبیات و رکن اساسی آن، شعر پرداخت چه در قدیم شعر و موسیقی توام بوده است.
    مقصود از شعر در این دوره سخنی است که از تعدادی هجاء (سیلاب) مرتب و معین ترکیب یافته باشد. چنانکه پیش از این گفتیم، کهنترین اثر منظوم و ادبی در درجه اول قطعاتی است از اوستا، از جمله گاتها که به شعر سروده شده و گفته های زردشت، است. گاتها در حقیقت کهنترین شعر پارسی را تشکیل می دهد و بر حسب عقیده پاره ای از محققان واژه گاه در سه گاه، چهارگاه، پنجگاه (که تا کنون در موسیقی ما عنوان دارد) از همین واژه گات آمده است.
    نمونه شعر این دوره قطعاتی است به زبان پهلوی. قطعه ای به نام ستایش درخت نور.
    دیگر آثار برجسته ادبی ساسانیان سرود کرکوی است که صاحب تاریخ سیستان آن را از کتاب گرشاسب نامه ابوالموید بلخی نقل کرده و در آتشکده کرکوی سیستان خوانده می شده است این سرود به زبان دری بوده است.
    توجه شاهان ساسانی به موسیقی و موسیقیدانان
    توجه شاهان این سلسله به موسیقی، سبب رونق بیش از پیش و اهمیت و اعتبار آن گردید، و به گفته مولفین کتاب تمدن ایرانی موسیقی بخش مهمی از تمدن ایران در زمان ساسانیان بود، و موسیقیدانان طبقه خاصی را تشکیل می دادند.
    اردشیر بابکان سر سلسله پادشاهان ساسانی برای موسیقی و موسیقیدانان مقام خاص قائل بود چنانکه وزیری مخصوص برای موسیقی تعیین کرد و شخصی را نیز با عنوان خرم باشی برای پرده داری عیش و عشرت معین نمود. نوازندگان و خوانندگان پشت پرده می نشستند و به اشاره خرم باشی شروع به زدن ساز، و خواندن آواز می کردند.
    اردشیر بابکان برای ندیمان و درباریان خود درجات و مراتبی تعیین کرد و آنها را به سه طبقه تقسیم نمود که از آنجمله رامشگران بوده اند و هر طبقه در حضور او جای معینی داشته اند.
    طبقه یک اسواران و شاهزادگان بوده اند. این طبقه به اندازه ده ذرع از پرده (درگاه) دور می نشستند.
    طبقه دوم از نزدیکان و خواص شاه و ندیمان و همنشینانی تشکیل یافته یود که از دودمانهای بزرگ و دانشمندان سترگ بوده اند و این طبقه به اندازه ده ذرع از طبقه اول دور می نشستند.
    طبقه سوم از ظرفا و بذله گویان تشکیل یافته بود و انتخاب افراد این طبقه را نیز شروطی درکار بوده، از آنجمله آنکه می باید هیچ فردی از ایشان از دودمانهای پست و بدنژاد نباشند و عضوی از اعضای ایشان ناقص نبود. نه بسیار دراز باشند، نه بسیار کوتاه. نه مریض باشند، نه متهم به ننگ و رسوایی و نه بی پدر و مادر و نه از تخمه جولا (بافنده لنگ و غیره) یا حجام یعنی آنها که به مشاغل پست تن سپرده باشند، هر چند که از لحاظ عمل بی نظیر باشند و فی المثل علم غیب بدانند.
    پادشاهان ایران همچنان قانون را محترم می داشتند تا نوبت به بهرام گور رسید و او به حفظ مراتب شاهزادگان و کاهبدان و بزرگان هیربد اکتفا کرده، ندیمان و رامشگران را به یک جا نمود و هر کس را که مایه خوشنودی خود دید، برتر نشانید تا آنجا که پست ترین مطربی را به والا تر رتبه رسانید و آن کس را که بر نخستین پایه بود فروتر برد، و بدین پایه قانونی را که اردشیر بنا کرده بود دگرگون ساخته و از این روی طبقات ندیمان و رامشگران را اختلالی روی داد و هرج و مرجی پیش آمد و این تباهی همچنان میبود تا آنکه خسرو انوشیروان به تخت بر آمد و دیگر باره آیین اردشیر را ساز و استوار کرد.
    ابن خلدون در کتاب پرارزش خود معروف به مقدمه می گوید: ( موسیقی در نزد ایرانیان پیش از اسلام کاملا مطلوب و محبوب بوده و رواج بسیار داشت و پادشاهان توجه و علاقه زیادی به اهل فن و موسیقی مبذول می نمودند، و خنیاگران و موسیقیدانان را در دربار سلاطین ایران منزلت و مقامی بس ارجمند بوده است.)
    مانی پیغمبر ایرانی را از موسیقیدانان نوشته اند. اعتبار و اهممیت موسیقی در عهد ساسانی از آیین مزدک نیز نمودار است.
    رواج، رشد و تکامل موسیقی در ایران عصر ساسانی
    ابن خلدون می نویسد: در دولت ساسانی در شهرها و ولایات ایران بحر ذخاری از موسیقی وجود داشته است.
    هنر موسیقی در روزگار ساسانی تا آنجا رشد یافت که افزون بر آوازها هر یک از ترانه ها، و نیز ترانه های ضربی که برای آنها شعر ساخته نشده بود نامی داشته اند و هر بهره از هر آواز به نامی مشهور میشده است. چنانکه نغمه هایی را که می توان آنها را با ساز ادا کرد بی آنکه شعری برای آنها ساخته باشند، مانند پیش درآمدهای امروزی راوشن می خوانده اند و هر کدام نام ویژه ای داشته است.
    فارابی درباره راوشنها و شناسانیدن آنها چنین می گوید: اینها به گونه راهها و راوشنهای فارسی و خراسانی است که برابر آنها نمی توان آواز خواند. منظور فارابی از آواز، آوازهای سخن دار است.
    بعضی از آثار باقیمانده عصر ساسانی نمودار توجه پادشاهان این سلسله به موسیقی و موسیقیدانها و علاقه مفرطی است که بعضی از آنها به عیش و طرب داشتند. غیر از نوشته های کتب ادبی و روایات تاریخی و اشعار شعراء کتیبه ها و گچبریها و نقوش کنده کاری شده بر روی ظروف سیمین و نقاشیهای ظروف و موزاییکهای آن عهد نیز بیانگر همین امر است.
    در طرف راست حجاری طاق بستان کرمانشاه نقش شکار گاهی است که در حدود صد زن و مرد در آن نقر کرده اند، بر بالای نقش، صورت پادشاه سوار بر اسب در حالیکه یکی از خدمه چتر پادشاهی بر سر او گرفته، در مقابل پادشاه زنانی چند نوازنده در مکان بلندی با سازهای خود که شاید غیر از چنگ، دف و نی باشد، دیده می شوند و زنی در کنار شاه ایستاده چنگ می نوازد.
    در طرف چپ طاق که صورت شکار گاه خوک و گراز حجاری شده پنج قایق در مردابی روانند، به دنبال آن در قایقی دیگر چند زن نوازنده چنگ، به نوازندگی مشغولند. پشت سر پادشاه نوازندگانی دیده می شوند که دو نفر آنها شیپور می زنند و دیگری سازی، که شاید تنبور باشد، می نوازد. بالای قایق بر روی سکو زنان نوازنده چنگ قرار دارند که بعضی کف می زنند و می رقصند. نظیر این صحنه ها روی گچبریهای عهد ساسانی که در ری یافت شده نیز دیده می شوند. نقش موزاییکهای مکشوفه در کازرون در سالهای اخیر زنی نشسته را نشان می دهد که سازی شبیه چنگ در دست دارد. در بعضی از نقوش عهد ساسانی که تا کنون بیش از هزاران عدد آن به دست آمده، و تعدادی از آنها در موزه ایران باستان نگهداری می شود و بقیه زینت بخش موزه های اروپا و آمریکاست، صحنه های زیبایی از مجلس شکار و بزم و رقص کنده کاری شده که از نظر لباس، آرایش و حرکات رامشگران جالب و با ارزش است./

  6. #16
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض

    ارتش ساسانیان

    راجع به ارتش ايران در عصر ساسانيان اطلاعات بيشتري به ما رسيده و گذشته ازنوشته‌هاي مورخان معروف رومي، مانند پروكپ، آميين مارسلن و ژوستن و غيره مورخين ارمني و يهودي و بالاخره تاريخ نويسان دوره‌ي اسلامي هم در اين موضوع مطالب سودمندي براي ما به يادگار گذاشته‌اند. از همه بالاتر در شاهنامه فردوسي راجع به جنگها و فتوحات و قلعه‌گيريهاي دوران ساساني اطلاعات به نسبت مفصلي وجود دارد و با بررسي دقيق آن‌ها معلوم مي شود كه مدرك‌هاي خوبي در اختيار فردوسي بوده است، زيرا اغلب رويدادها و حتي ميدان‌هاي نبرد و عهدنامه‌هايي كه في مابين بسته شده و همچنين اسامي قلعه‌ها و شرح محاصره و فتح آن‌ها و اسامي سرداران و امپراطوران رومي با تفاوت مختصري از حيث املاء و تلفظ آن‌ها در شاهنامه پيدا مي شود و شايد اين اسامي به همين صورت به فردوسي رسيده يا اين كه در نسخه‌هاي متعددي كه بعدها از روي نسخه‌ي اصلي شاهنامه نوشته اند اين انحراف‌هاي جزوي حاصل شده باشد.
    چون رومي‌ها طي تجربه‌هاي جنگ با اشكانيان پي برده بودند كه ايرانيان در امر محاصره و قلعه‌گيري مهارتي ندارند و در ضمن از تاخت و تاز و حركت‌هاي سريع و غافل گيري‌ها و حمله‌هاي برق آساي سواران ايران بستوه آمده بودند، از اين رو به رزم‌هاي قلعه‌ايي متوسل شدند و از دير زماني در داخل بين النهرين و به خصوص قسمت شمالي و شرقي آن نزديك به ساحل دجله به ايجاد دژها و استحكام‌هاي تدافعي پرداختند. قلعه‌هاي معروف آن‌ها در بين النهرين از شمال به جنوب عبارت بود از: امد، دارا، نصيبين، بزآبد، سنگارا و هاترا. به علاوه براي حفاظت خود از زحمت سواره ايران اغلب رشته قلعه‌هاي را نزديك هم مي‌ساختند كه با نقب‌ها يا راه‌هاي زيرزميني به هم مربوط مي‌شدند و يك نوع خط دفاعي محكمي براي جلوگيري از تجاوز سوارهاي ايران به حدود فرات و انطاكيه تشكيل مي‌دادند. دراثر همين عمليات رومي‌ها بود كه در سازمان و تركيبات و اسلحه و وسايل و شيوه هاي رزمي ارتش ساساني به ضرورت تحولاتي پيدا شد كه شايان ذكر است.
    در آغاز اين دوره اردشير پابكان سرسلسله‌س دودمان ساساني ارتش ايران را از حالت چريكي خارج كرد و به صورت منظم و دايمي درآورد. به گفته مورخان از زمان اين پادشاه پادگان‌هاي ثابتي در ايران به وجود آمد كه نگاهداري آن‌ها به خرج دولت و جيره‌ي و مواجب سربازان از خزانه‌ي شاه پرداخت مي شد. «ارتشتاران» يا نظاميان ايران در اين دوره مقام دوم را بين طبقه‌هاي چهارگانه‌ي جامعه داشتند و سازمان‌هاي مربوط به اداره كردن امور ارتش در درجه اول اهميت شناخته شده است.
    اسپورگان
    نظر به وسعت مملكت و لزوم داشتن نيروي واكنش سريع براي مقابله با ارتش‌هاي رومي در طرف مغرب و جلوگيري از تهاجم طايفه‌هاي وحشي آسياي مركزي در سمت مشرق در زمان ساسانيان، هم مانند دوره اشكانيان، رسته‌س اصلي ارتش ايران قسمت سواره بود، ولي از لحاظ آموزش‌ها و سازمان و تجهيزات، با سوارهاي پارث تفاوت كلي داشته است.
    پادشاهان ساساني به تعليم و تربيت سواران توجه خاصي داشتند و متخصصاني به نام «اندرزبد اسپوراگان» مأمور پادگان‌هاي مختلف ميكردند كه فنون سواري و طرز به كلر گيري اسلحه و شيوه‌هاي رزمي اين رسته را به افسران و افراد بياموزند. در تربيت و نگاهداري و طرز پرورش اسب‌ها هم مراقبت بودند و به بهبود نژاد و تخم آن‌ها توجه مخصوصي مي شده است. براي معالجه‌ي اسب‌ها بيطاران مجربي بنام «ستور پزشك» وجود داشتند كه به همه پادگان‌ها سركشي مي نمودند و اسب‌هاي بيمار را درمان مي‌كردند.
    در موقع جنگ بر ميزان عليق اسب‌ها مي‌افزودند تا در اثرسختي‌هاي جنگ به‌زودي از پا در نيايند. سواره دوره‌ي ساساني بيش‌تر سنگين اسلحه و استعداد تعرضي آن به‌حدي بوده كه اغلب لژيون‌هاي رومي را به سرعت و به حال سواره مورد حمله قرار مي‌دادند. سوار سنگين اسلحه سراپا غرق آهن و پولاد مي‌شد و اسلحه‌ي هجومي او عبارت از يك نيزه بلند و محكم و گاهي تيروكمان و اغلب شمشير و تبرزين بود. اسلحه‌ي دفاعي او عبارت از يك سپر كوچك، زره و كلاه خود كه صورت و پشت گردن را حفظ مي‌كرد، به علاوه زانوبند و بازوبند آهنين هم داشته است. اين سوارها روي اسب خودشان برگستواني چرمي مي‌كشيدند.

    آميين مارسلن سوارنظام ايران را در نبرد «مرنگا» كه بين ژولين امپراتور روم و شاپور بزرگ ساساني رخ داده اين طور مي‌ستايد:
    « ستون معظمي كه به‌سركردگي مهران فرمانده كل سواران ايران به طرف ما مي‌آمد يكپارچه از آهن و پولاد بود، قطعات آهن كه سراپاي آن‌ها را مي‌پوشانيد طوري به هم جفت شده بود كه نفرات براحتي مي توانستند اعضا بدن را به حركت درآورند. كلاه خود آن‌ها تمام سر و صورت و حتي پشت گردن را حفظ مي‌كرد، فقط در مقابل چشم‌ها و دهان شكاف‌هاي كوچكي وجود داشت كه براي ديدن و نفس كشيدن بود. به جز اين شكاف‌ها از جاي ديگري سلاح دشمن به اين رويين‌تنان كارگر نمي‌شد.

    سواران نيزه‌دار طوري در خانه‌ي زين محكم جا گرفته بودند، مثل اين‌كه آن‌ها را با زنجير به پشت اسب بسته باشند. پشت سر آن‌ها صفوف تيراندازان كمان‌ها را به ‌دست گرفته بودند. همين كه تيرهاي ايشان ازچله‌ي كمان رها مي‌شد مرگ را تا مسافت دوري با خود مي‌كشانيد.
    در عقب سر پياده‌ها فيل‌هاي جنگي ديده مي شد كه رؤيت هيمنه‌ي آن‌ها با خرطوم‌هاي دراز و دندان‌هاي بلندشان حقيقه وحشت آور بود».
    از سواره سبك اسلحه‌ي دوره پيشين (اشكاني) در اين زمان كم‌تر اسم برده مي‌شود و از روي روايت‌هاي تاريخي اين طور معلوم است كه انجام كار اين قسمت سوار در ارتش ساساني اغالب" به عهده‌ي سوارهاي چالاك و سبكبار عرب بوده است (اكتشافات، عمليات تأخيري و ايذايي و غافلگيري). قسمت ممتاز سواره در اين دوره همان واحدهاي گارد سلطنتي است كه بنام «جاويدان» و «جان اسپار» معروف بوده است.
    از بين سواران چريكي كه سلاطين دست نشانده‌ي ايران براي خدمت دولت سوق مي‌دادند ديلمي‌ها، چول‌هاي گرگان، گيلك‌ها و به خصوصارامنه در رشادت و سواركاري شهرت بسزايي داشته‌اند.
    پايگان
    نخبه‌ي پياده ايران در اين دوره عبارت از تيراندازاني است كه در فن خود سرآمد آن عصر بشمار مي‌آمدند و همواره مايه‌ي هراس و وحشت روميان بودند.بنا به روايت‌هاي بيش‌تر مورخان رومي سرعت و مهارت تيراندازان ايران به‌حدي بوده كه با هر تيري يك سرباز رومي را از پا در مي‌آوردند و كمتر اتفاق مي افتاد تيرشان به خطا برود. تيراندازان ايراني در اين دوره سپرهاي بزرگ و مشبكي داشتند و اين سپرها را مانند ديواري در جلو خود قرار داده با كمال مهارت از ميان شبكه آن‌ها تيراندازي مي‌كردند.
    در غالب نبردها ديده مي شود كه سربازان رشيد رومي جرأت مقابله با سربازان ايراني را داشته‌اند كه مطمئن مي شدند كه ديگر تيري در تركش آن‌ها باقي نمانده است.
    عمل تيراندازان در موقع عقب نشيني بيش‌تر خطرناك مي شد و بين روميان ضرب المثل شده بود كه: «از ايرانيان به خصوص در موقع عقب نشيني آن‌ها بايد حذر كرد».
    ديگر واحدهاي پياده، به شمشير و نيزه و بعضي به زوبين مسلح بودند و اين‌ها را پشت سر تيراندازان قرار مي دادند.
    فيل سواران
    رسته‌ي تازه‌ايي كه در زمان ساسانيان به وجود آمد، رسته‌ي فيل سواران است كه در واقع جانشين گردونه‌هاي دوره‌ي هخامنشيان واز اسلاف ارابه‌هاي جنگي امروزه محسوب مي‌شوند، به خصوص كه مشاهده‌ي هيمنه‌ي فيل‌ها باعث هراس و واهمه‌ي روميان مي‌شد. آميين مارسلن دربند اول كتاب 19 خود آشكارا به اين موضوع اشاره مي‌كند: «ديدن فيل‌هاي جنگي ايرانيان قلب‌ها را از كار مي‌انداخت و صداي اين حيوان مهيب و بوي او نيزموجب وحشت و رم كردن اسب‌هاي ما مي‌شد». تعداد فيل‌هايي كه ارتش ساساني در نبرد با روميان به كار مي‌برد، بنا به گفته مورخاني كه خود در اين نبردها شركت داشته‌اند، از دويست تا به هفت‌صد زنجير مي‌رسيده است. از قرار معلوم تا اواخر دوره‌ي ساسانيان نيز از وجود فيل‌ها استفاده مي‌شده زيرا در نبرد قادسيه وجود فيل‌ها در اردوي ايران ابتدا باعث هراس و هزيمت اعراب شده است.

    در دوره‌ي ساساني ارتش ايران به اندازه‌ايي پاي بند حضور فيل‌ها بوده كه بعضي اوقات در رزم‌هاي كوهستاني هم فيل‌ها را همراه مي‌بردند و براي اين منظور قبل از وقت راه‌هاي كوهستاني را هموار مي‌كردند. بنا به روايت‌هاي مورخان رومي در موقع محاصره‌ي شهرها و قلعه‌هاي مهم از وجود فيل‌ها استفاده مي‌كردند.
    شغل‌هاي لشكري
    بزرگ‌ترين شغل نظامي در دوران ساساني شغل «اران اسپهبد» است كه صاحب اين شغل در واقع فرماندهي كل قوا را داشته و از لحاظ سياست نيز اقدام به مذاكره‌ي صلح و انعقاد عهدنامه‌هاي نظامي به عهده او بوده است. اران اسپهبد عضو اول شوراي سلطنتي بوده و بعد از شاه مقام اول را داشته است.
    نكته شايان ذكر اين است كه چون اغلب سلاطين ساساني د رموقع جنگ خود عهده‌دار فرماندهي مي شدند از اين رو وظايف اين شخص را خودشان به عهده مي‌گرفتند، به طوري كه در زمان انوشيروان ضمن اصلاحاتي كه درارتش انجام شد شغل «اران سپهبد» ملغي و تمام كشور به چهار منطقه‌ي نظامي تقسيم و براي فرماندهي قواي مقيم هر منطقه يي يك اسپهبد تعيين گرديد.
    يكي از امتيازات اسپهبد اين بود كه درموقع ورود او به اردوگاه به احترام وي طبل و كرنا نواخته مي‌شد. بنا بر گفته بعضي ازمورخان پس از شغل «اران سپهبد» فرمانده‌ي كل سواران مقام دوم را در سلسله مراتب داشته است. شغل رياست كل ذخاير و تسليحات ارتش به «انبارك بد» محول بود و اين شخص در سلسله مراتب مقام سوم را حائز بوده است. شغل «ارك بد» كه نظير فرمانده‌ي دژبان بوده از مشاغل مهم لشكري محسوب مي شده و اغلب به افراد خانواده سلطنتي محول مي گرديده است.
    فرمانده‌ي سوار «اسپورگان سالار» و فرمانده‌ي پياده «پايگان سالار» و فرماندهي تيراندازان را «تيربد» مي‌گفتند.
    رياست گارد سلطنتي ، به عنوان « پشتيكبان سالار » نيز از مشاغل مهم نظامي بوده است. مورخين رومي به شغل ديگري در ارتش دوره ساساني اشاره مي كنند كه عبارت از «سپاه دادور» است و در واقع نظير شغل «قاضي عسكر» بوده است.

    اسلحه و تجهيزات سپاه ايران در عصر ساسانيان در مخازن مخصوص نگهداري مي شده كه آنها را به نام «انبارك» و « گنج » مي‌خواندند. مأمورين اين مخازن مسئول حسن نگهداري و مرمت آن‌ها بودند و به محض صدور فرمان حركت يك قسمتي موظف بودند ك اسلحه و تجهيزات ضروري افراد آن قسمت را بدون عيب و نقص تحويل دهند و بعد از خاتمه عمليات پس بگيرند و در انبار قرار بدهند.
    واحدها ي ارتش
    گرچه راجع به سازمان دقيق و قطعي واحدهاي ارتش اطلاعات صحيح و اطمينان بخشي در دست نيست، ولي از خبرها و روايت‌هاي مورخان اين طور برمي‌آيد كه بزرگ‌ترين واحد ارتش را «گند» و فرمانده‌ي آن را «گند سالار» مي‌خواندند و هر گندي مركب از چند «درفش» و هر درفشي شامل چند «وشت» بوده است. چون هر درفشي داراي پرچم مخصوص به خود بوده شايد نظير فوج قديم يا هنگ امروزه محسوب مي شده است.
    درفش كاوياني
    صرف نظر از پرچم‌هاي گوناكوني كه در ارتش دوران ساساني معمول بوده، بزرگ‌ترين پرچم ملي و لشكري ايران در آن دوره درفش كاوياني معروف است كه به گفته‌ي تمام مورخان در نزد ايرانيان احترامي به سزا داشته و آن را شعار مليت و مبشر فتح و ظفر مي‌دانستند و روي آن‌را با ديبا و پرنيان پوشانيده بودند. در نتيجه اين تزيين‌ها، عرض وطول پرده اين پرچم به قدري زياد شده بود كه در اواخر دوره ساسانيان به 15 پا در 22 پا (5 تا 7 متر) مي‌رسيده ريشه‌هاي پرده آن به رنگ سرخ و زرد و بنفش بوده است. فردوسي در توصيف آن مي گويد:
    چو آن پوست بر نيزه برديد كي
    به نيكي يكي اختر افكند پي
    بياراست آن‌را به ديباي روم
    زگوهر بر و پيكر از زر بوم
    بزد بر سر خويش چون گرد ماه
    يكي زال فرخ بيفكند شاه
    فروهشت زو سرخ و زرد و بنفش
    همي خواندينش كاوياني درفش
    از آن پس هر آن‌كس كه بگرفت
    گاه بشاهي بسر بر نهادي كلاه
    بر آن بي بها چرم آهنگران
    بر آويختي نو به نو گوهران
    زديباي پر مايه و پرنيان
    بر آنگونه گشت اختر كاويان


    در جنگ‌هاي بزرگ اغلب ديده مي‌شود كه درفش كاوياني را با ارتش حركت مي‌داده اند چنانكه فردوسي در «شاهنامه» خود چندين مورد باين نكته اشاره مي كند.
    شاهنشاهان ساساني اين پرچم را به كسي جز فرمانده‌ي كل قوا نمي‌سپردند و پس از خاتمه عمليات و بازگشت قسمت‌ها اين پرچم به گنجداران مخصوص كه عهده دار حفاظت آن بودند تحويل مي گرديد و در خزانه‌ي سلطنتي نگهداري مي‌شد.
    شوراي نظامي
    بر طبق روايت‌هاي مورخان رومي شاهنشاهان ساساني براي اعلام جنگ و اقدام به لشكركشي پيش‌تر شورايي مركب از فرماندهان و بزرگان كشور تشكيل مي‌دادند و لزوم اقدام به جنگ را در آن شورا مطرح مي كردند و با توجه به وضعيت خودي و دشمن و رعايت صلاح مملكت و مقتضيات وقت تصميم لازم گرفته مي‌شد. جلسه شورا بنا به اهميت موضوع ممكن بود چند روز به طول انجامد. چنان كه در موقع تجاوز ژوستينين امپراطور روم به مرزهاي ايران و حمله‌هايي كه نسبت به منذرين نعمان، سلطان حيره و تحت الحمايه ايران، شده بود بنا به روايات صريح پروكپ، انوشيروان قبل از اقدام به جنگ امر به تشكيل شوراي نظامي داد، چنانكه فردوسي هم به اين موضوع اشاره مي كند:
    همه موبدان و ردان را بخواند وزان نامه چندي سخن‌ها براند
    سه روز اندر آن بود با راي زن چو با پهلوانان لشكر شكن
    چهارم بدان راست شد راي شد كه آرد سوي جنگ قيصر سپاه
    از اين رو به‌خوبي معلوم مي‌شود كه جلسه‌هاي شوراي نظامي ممكن بود چند روز ادامه داشته باشد.
    قلعه داري و قلعه گيري
    برخلاف تاكتيك دوره اشكانيان كه اغلب به صورت مبارزه از مسافت دور و جنگ و گريز و مانورهاي احاطه‌ايي پر وسعتي انجام مي شد، در دوره ساسانيان بر اثر تجربه‌هاي طولاني در جنگ‌هاي ايران و روم حمله از نزديك و رزم تن به تن و اتخاذ آرايش‌هاي جنگي منظمي معمول شده بود كه بنا به گفته‌ي آميين مارسلن و پروكپ ايرانيان از اين حيث با روميان برابري مي‌كردند و حتي اغلب بر آن‌ها برتري داشتند. از طرف ديگر ارتش ساساني در قلعه‌داري و قلعه‌گيري و فنون محاصره هم مهارت كاملي پيدا كرده بود.
    به طور كلي بايد در نظر داشت كه در آغاز كار ساسانيان امر مهندسي در ايران رونق زيادي نداشته چنانكه مي بينيم در موقع اسارت والرين امپراطور روم به دست شاپور اول شاهنشاه ايران از وي تقاضا كرده كه جمعي از مهندسين رومي را به ايران جلب كند و آن‌ها را وادار به ساختن سد (شادروان) شوشتر كند. والرين به خواسته شاپور عمل كرد و سد شوشتر و كانال‌هاي زير شهر توسط مهندسين رومي ساخته شد و شايد به همين مناسبت بعدها به «بند قيصري» شهرت پيدا كرده است.
    اما بعدها ديده مي شود كه براي محاصره دژها و استحكام‌ها روميان، انواع ادوات و اسباب‌هاي معمول آن دوره را مانند منجنيق، برجك متحرك، كله قوچ و غيره به كار مي‌بردند و براي خالي كردن پي حصارها و زير برج‌ها چوب بست مي‌زدند. در موقع محاصره قلعه‌هاي مستحكم رومي كه دور آن‌ها خندق‌هاي عميقي داشته اغلب از راه حفر دالان‌هاي زيرزميني خود را به نزديكي خندق مي رسانيدند و آن را پر مي كردند و همچنين از راه نقب به زير برج‌هاي قلعه نفوذ مي‌يافتند و برج‌ها را منفجر و خراب مي‌كردند؛ گاهي در پيرامون دژها تپه‌هاي مرتفعي برپا مي‌كردند كه بر برج و باروي قلعه مشرف مي‌شد و از فراز آن مدافعان را تيرباران مي كردند.
    در اغلب وقت‌ها با منجنيق سنگ‌هاي بزرگي را به داخل قلعه پرتاب مي كردند يا «قاروره» حاوي مواد سوزان مي‌انداختند. ايرانيان در قلعه‌داري ورزيده و ماهر بودند و با ريختن سرب آب كرده و مواد قيراندود از بالاي برج‌ها آلات محاصره دشمن را از كار مي‌انداختند و كله قوچ‌ها را با كمند گرفته به بالا مي كشيدند يا از حركت باز مي‌داشتند. درباره‌ي به كارگيري مواد قيراندود و سوزان آميين مارسلن مي گويد: ژولين تصميم گرفت كه از «نهر ملك» كشتي هاي خود را از رودخانه فرات به رودخانه دجله بياورد و قسمتي از پياده نظام رومي را با كشتي‌ها به ساحل ايران فرستاد كه پياده شده سر پلي تشكيل بدهند. ايرانيان با پرتاب مواد سوزان روي كشتي‌ها آن‌ها را آتش زدند و مانع از پياده شدن افراد گرديدند. در جاي ديگر مي گويد ايرانيان براي جلوگيري از سوختن كله قوچ‌هاي خودشان به روي آن روپوش چرمي كشيده بودند.
    انضباط
    در ارتش دوره ساساني انضباط خيلي محكمي برقرار بود و براي جرم‌هاي مهم نظامي: (خيانت به شاه، تمرد از اوامر فرماندهان، سركشي، فرار) مجازات‌هاي شديد اعمال مي‌شد. يكي از وظايف مهم افسران حفظ اسرار نظامي بوده است چنان كه آميين مارسلن در بند 23 كتاب 31 خود به آن اشاره مي‌كند:
    « كليه اطلاعاتي كه به‌وسيله ديده وران و پناهندگان به اردوي ما مي رسيد مخالف يكديگر بود، زيرا در ايران از نقشه‌هاي جنگ و نيات فرماندهي جز افسران ارشد احدي اطلاع پيدا نمي‌كرد و از آن‌ها هم كوچكترين مطلبي نمي‌توانستيم به دست آوريم، براي اين كه حفظ اسرار نظامي را از فرايض مذهبي خود مي‌دانستند و به هيچ قيمتي ابراز نمي داشتند».
    بازديد و پرداخت مواجب
    در موقع پرداخت مواجب هم بايستي لشكريان از سان بگذرند و فقط به كساني حقوق مي دادند كه در اسلحه و تجهيزات آن‌ها عيب و نقصي ديده نمي‌شد. هيچ كس و هيچ مقامي از اين قاعده مستثني نبود. چنان كه بابك موقع پرداخت حقوق افسران به شخص شاه مواجب نداد، براي اين كه هنگام بازديد معلوم شد انوشيروان دو زه يدكي كمان خود را فراموش كرده است و او مجبور شد به قصر سلطنتي برگشته و دو زه يدكي خود را بردارد و بياورد و پس از آن حقوق دريافت دارد.
    در خورد و خوراك سربازان هم كمال مراقبت مي شده و غذاي زمان جنگ آنان مقوي تر از زمان صلح و مركب از نان و گوشت و شير بوده و براي كساني كه از غذاي سرباز مي‌دزديدند شديدترين مجازات را به كار مي بردند.
    به علاوه از انتشار اخبار و پاره‌ايي اظهارات كه ممكن بود باعث بدبيني و توليد يأس و تزلزل روحيه سربازان بشود به شدت جلوگيري مي كردند و در موقع جنگ اين موضوع از وظايف حتمي فرماندهان بود.
    خلاصه در پرتو رشادت و فداكاري و انضباط محكم همين ارتش بود كه شاهنشاهان ساساني توانستند امپراطوران معروف رومي را با قشون‌هاي معظم آن‌ها شكست بدهند، از جمله: امپراطور والرين در زمان شاپور اول و امپراطور كنستانتين و ژولين در زمان شاپور بزرگ و امپراطور آنتاستاسيوس در زمان قباد و امپراطور ژوستي‌نين در زمان انوشيروان .

    • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • •
    اين مطلب از كتاب ايرانشهر برداشت شده است كه پيش از انقلاب اسلامی با همكاري يونسكو و برخي از برجسته‌ترين نويسندگان آن دوران به سرپرستي علی اصغر حكمت تنظيم شده است.
    تصويرها از پايگاه خانه‌ي ايران برداشت شده است.

  7. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #17
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض

    نقش رستم در تاجگذاري پادشاهان ساساني


    ناحية واقع در كنار كوه حسين كه امروز نقش رستم نام دارد و فاصلة آن از تخت جمشيد بيش از شش يا هفت كيلومتر نيست از آغاز تشكيل شاهنشاهي هخامنشي مكان مقدسي بوده‌است.

    در عهد پادشاهي كوروش بزرگ در اين محل بناي سنگي عجيبي ساخته شده‌بود كه هر يك از دانشمندان باستان‌شناس راجع به آن عقيدة بخصوصي اظهار كرده‌اند بدون اينكه بتوانند هويت آنرا معلوم سازند.

    اين بنا را نويسندگان ايراني در دوران اسلامي كعبة زردشت ناميده‌اند.

    در واقع شكل آن مكعب مستطيلي است كه تنها يك مدخل دارد كه به‌وسيلة پلكاني از سنگ به آن راه مي‌يابند.


    در هر طرف نماي اين كعبه چهار پنجرة كور وجود دارد. كلمة پنجرة كور كاملاً با اين شبه پنجره‌ها تطبيق مي‌كند زيرا از دور اين طور به نظر مي رسد كه واقعاً كعبة زردشت به‌وسيلة اين پنجره‌ها كه در دو طبقه قرار گرفته‌اند روشن مي‌شود ولي در واقع پنجره‌اي وجود ندارد و اين فقط فرو‌رفتگي‌هايي هستند كه به تقليد پنجره ساخته شده‌اند.


    بناي مشهور به كعبه زردشت كه در برابر آرامگاههاي پادشاهان هخامنشي در نقش رستم قرار دارد.

    اين بنا تماماً از سنگ است ولي در ازارة بالاي آن با سنگ از پوششهاي چوبي تقليد شده و نقش دندانه‌واري به‌وجود آمده‌است.


    ديوارهاي چهار طرف كعبه نيز صاف نيست بلكه فرو‌رفتگي‌ها و پيش‌آمدگي‌هايي در آن به‌وجود آورده‌اند. رويهم‌رفته از نظر تناسب اندازه‌ها و خطوط و زينت خارجي كعبة زردشت بناي زيبايي است كه از نظر اصول معماري نمي‌تواند مورد ايراد قرار گيرد.


    پروفسور گيرشمن در كتاب «ماد و پارس» (در صفحة[15] 221 ترجمة عيسي بهنام بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1946)
    اظهار مي‌كند

    كه اين بنا معبدي است و اضافه مي‌كند هرودت در آنجا كه گفته‌است ايرانيان معبدي نداشته‌اند و نقش خدايان را مجسم نمي‌نموده‌اند اشتباه كرده‌است و اين كعبه همان معبد ايرانيان در زمان كوروش بزرگ است .



    معلوم نيست مقصود پروفسور گيرشمن از كلمة معبدچي است. اگر بخواهيم بگوييم مردم در اين محل عبادت مي‌كرده‌اند صحيح نيست زيرا اين كعبه آنقدر كوچك است كه محوطة داخل آن گنجايش بيش ازدو نفر را ندارد. و نيز نمي‌توان اظهار كرد كه در داخل آن مثلاً مجسمه‌اي از خداوندي قرار داده مي‌شده و عبادت كنندگان به مناسبت وجود آن مجسمه در اطراف آن كعبه به عبات مي پرداخته‌اند زيرا اولاً ما مي‌دانيم كه ايرانيان براي تنها خداي بزرگشان كه اهورامزدا ناميده مي‌شد هيچ‌وقت مجسمه‌اي نساخته‌اند و ثانياً منطقي نيست كه مجسمه‌اي بسازند و آنرا در اتاق كوچكي مانند كعبة زردشت قرار دهند.

    بعلاوه هيچ يك از متون هم‌زمان هخامنشي‌ها اشاره به چنين مطلبي نكرده‌است . بنابراين كلمة معبد به اين بنا نمي‌تواند اطلاق شود.


    بعضي از دانشمندان گفته‌اند آرامگاهي بوده‌است. مي‌توان پرسيد آرامگاه كدام پادشاه ؟ بعضي ديگر مانند مرحوم گدار گفته‌اند آتشكاهي بوده‌است كه آتش مقدس را در درون آن قرار مي‌داده‌اند و در مواقع انجام تشريفات مذهبي از آن استفاده مي‌كرده‌اند.


    با اينكه نزديك اين كعبه دو آتشدان سنگي از زمان كوروش هنوز وجود دارد بعيد به‌نظر مي‌رسد كه آتشي در اين كعبه بتواند حفظ شده‌باشد زيرا همه مي‌دانيم كه آتش احتياج به هوا دارد و درون اين كعبه طوري ساخته شده‌است كه وقتي مدخل بزرگ سنگي آن بسته باشد حتي يك چراغ روغني نمي‌تواند بيش از چند ساعت در آن روشن باشد.

    عجيب‌تر اينكه نظير كعبه زردشت در پاسارگاد و كمي دورتر از آن در محلي مرسوم به تخت رستم نيز وجود دارد كه به صورت نيمه ويرانه است.

    آقاي ويكندر باستان‌شناس معروف عقيده دارد كه اين كعبه معبد الهة آناهيت بوده‌است و مجسمة اين الهه در آن قرار داشته‌است و آقاي پروفسور گيرشمن پس از بيان نظر دانشمند فوق اضافه مي‌كند كه در اين صورت احتمالاً اين برج مربوط به پرستش خداوندان سه گانة « مزداـ سروش‌ـ اشي » يا « اهورامزدا ـ ميترا ـ آناهيتا» است.

    با اين حال دانشمند مزبور در صفحة 230 كتاب نامبرده تأييد مي‌كند كه در برج نقش رستم آتش ابدي حفظ مي‌شده‌است.


    بنابراين بايد پذيرفت كه هنوز اين مطلب روشن نشده‌است كه اين بنا براي چه منظوري در زمان كوروش بزرگ ساخته شده‌است.
    ولي هر چه بوده محل مقدسي بوده است و سبب مقدس بودن آن در دوران‌هاي بعد يعني زمان پادشاهي اشكانيان و ساسانيان براي ما روشن است.


    ضمناً بايد متوجه بود كه اين مكان مقدس احتمالاً در زمان پيش از زمان هخامنشي‌ها نيز مورد احترام از نظر مذهبي بوده‌است زيرا در دوران ايلامي يعني در حدود 1200 سال پيش از ميلاد نيز در دامنة كوه حسين نقوش برجسته‌اي از پادشاهان آن زمان بر‌جاي مانده‌است.

    محل معروف به نقش رجب كه در فاصلة بسيار كمي از نقش رستم در كنار راه اصفهان به تخت جمشيد قرار گرفته نيز وابسته به مكان مقدس نقش رستم است زيرا در آنجا نيز اردشير بابكان و شاپور اول به مناسبت تاجگذاري خود نقوشي در سنگ به يادگار گذاشته‌است.

    در درة شاپور كه نزديك كازرون است و جزو املاك شخصي شاپور بوده نيز يادگارهايي از تاجگذاري پادشاهان ابتداي دودمان ساساني وجود دارد و پادشاهان آخر اين دودمان همين عمل را در طاق بستان كه در اصل بغستان بود و مكان مقدسي بوده‌است انجام داده‌اند.


    ولي اهميت نقش رستم بيش از نقاط ديگر نامبرده‌است. پادشاهان ابتداي دودمان هخامنشي آرامگاههايشان را در اين محل ساخته‌اند.

    (آرامگاه داريوش اول و خشايارشا و اردشير اول و داريوش دوم).


    از ابتداي پادشاهي اردشير بابكان نقش رستم از نظر مذهبي در درجة اول اهميت قرار گرفت. شايد قسمتي از مراسم تاجگذاري پادشاهان ساساني در نقش رستم انجام مي‌گرفته است. به‌هر حال بسياري از پادشاهان اين دودمان يادگارهايي از تاجگذاري خود در اين مكان يا در نزديكي‌هاي آن به جاي گذاشته‌اند.



    نقش رستم آرامگاه داريوش بزرگ



    در نقش رجب تاجگذاري اردشير بابكان (224 تا 241 ميلادي) در سنگ تراشيده شده‌است. متأسفانه اين نقش در نتيجه صدماتي كه آفتاب و باران به آن وارد آورده‌اند خراب شده[17] و عكس آن قابل تشخيص نيست.


    در وسط نقش ، شاهنشاه از دست اهورامزدا تاجي را كه به صورت حلقه‌اي است و از يك طرف آن نوارهايي آويزان است مي‌گيرد

    (باستان‌شناسي ايران باستان تأليف پروفسور و‌اندنبرگ و ترجمة عيسي بهنام كتاب شمارة 1069 از انتشارات دانشگاه تهران سال 1345).

    پروفسور هرتسلفد كلمة تاج به‌كار نبرده و گفته‌است حلقة اتحاد. آقاي علي سامي استاد دانشگاه شيراز عقيده دارد كه اين حلقه همان تاج است. اين مطلب هنوز كاملاً روشن نيست. در عقب پادشاه پسرش شاپور اول دست راست خود را به نشانة احترام بلند كرده‌است.

    در عقب اين منظره يك پيشخدمت ديده مي‌شود كه بادبزني در دست دارد. در سمت راست ملكه و يك نديمه در غرفه‌اي نشان داده شده‌اند.

    در ميان شاه و خدا دو بچه ديده مي‌شوند. در سمت چپ اين نقش برجسته شخص بدون ريشي مجسم شده كه دست راست خود را به علامت احترام بلند كرده و در كنار او كتيبه‌اي به خط پهلوي نقش شده‌است.



    تاجگذاري نرسي در نقش رستم تاجگذاري اردشير بابكان در نقش رستم تاجگذاري شاپور اول در نقش رجب ـ شاهنشاه تاج را از اهورامزدا مي گيرد مؤبد مؤبدان كرتير در نقش رجب

    اين نقش موبد موبدان كرتير معروف است كه در مدت پادشاهي هفت پادشاه ساساني قدرت مذهبي را در دست داشت و پايه و اساس مذهب زردشت را استوار كرد.





    شاهنشاه نشانة پادشاهي را از دست اهورامزدا مي‌گيرد. شاه و خدا هر دو سوار بر اسب اند و روي سينة اسب كتيبه‌اي به خط پهلوي و به خط يوناني نوشته شده‌است.

    تاجگذاري اردشير بابكان در نقش رستم نيز مجسم گرديده‌است.

    شاه در طرف چپ قرار گرفته و از دست اهورامزدا نشانة پادشاهي را مي‌گيرد. اين نشانه عبارت از حلقه‌اي است كه نوارهايي از اطراف آن آويزان است. شاه و خدا هر دو بر اسب سوارند و زير پاي اسبهايشان جسد دشمنان لگدكوب مي‌شود.



    زير پاي اردشير نقش اردوان پنجم آخرين پادشاه اشكاني و زير پاي اهورامزدا نقش اهريمن است. پشت سر پادشاه خدمتگزاري بادبزني در دست دارد. روي سينة اسب اردشير كتيبه‌اي به زبان پارسي و پهلوي و يوناني نوشته شده‌است و روي شانة اسب اهورامزدا نوشته‌اي به خط آرامي ديده مي‌شود.

    مجلس ديگري در نقش رستم تاجگذاري نرسي (293 تا 302) را نشان مي‌دهد. پادشاه در حالي كه ايستاده است از دست الهة آناهيت تاج پادشاهي را مي‌گيرد. يك شاهزادة كوچك در ميان او و الهه ايستاده است.


    در سمت چپ وزيري در حال احترام ايستاده و شخص ديگري كه نقش او نيم تمام مانده در كنار او ديده مي‌شود.


    به اين ترتيب ملاحظه مي‌شود كه لااقل سه پادشاه در نقش رستم يادگار تاجگذاري خود را باقي گذاشته‌اند و از اين رو اهميت اين امكان از نظر مذهبي كاملاً روشن مي‌گردد.


    پروفسور هنينگ عقيده دارد كه در برج معروف به كعبة زردشت مدارك مربوط به مذهب زردشت مانند اوستا و ديگر كتابهاي مذهبي حفظ مي‌شده‌است. به دستور موبد بزرگ كرتير كتيبة مفصلي در روي يكي از ديواره‌هاي اين بنا نوشته شده و در آنجا اين موبد شرح مي‌دهد كه چگونه از 242 تا 293 ميلادي كم‌كم رياست روحانيان رسمي مذهب زردشت را اشغال كرده‌است.

    (تمدن ايراني تأليف چند تن از خاورشناسان و ترجمة عيسي بهنام چاپ دوم سال 1346 بنگاه ترجمه و نشر كتاب).


    تاجگذاري اردشير دوم ساساني (379 تا 383 ميلادي) در محل معروف به طاق بستان در فاصلة 5 كيلومتري شمال شرقي كرمانشاه مجسم گرديده‌است. در اين محل نزديك چشمه‌اي نقش اردشير دوم روي سنگي كنده شده.



    تاجگذاري اردشير دوم در طاق بستان


    پادشاه در ميان است و در دو طرف او اهورامزدا و ميترا ايستاده اند و اردشير از اهورامزدا كه در سمت راست است حلقة نوارداري را دريافت مي‌دارد.

    ميترا روي گل نيلوفر ايستاده و بَرْسَمي بردست دارد. زير پاي پادشاه و اهورامزدا دشمن بر زمين افتاده است.

    در همان دامنة كوه در طرف چپ همين نقش غاري است كه در انتهايش تاجگذاري شاپور سوم (383 - 388) نشان داده شده‌است.

    تاجگذاري شاپور اول در درة شاپور نزديك كازرون نيز نقش شده. شاه و خدا سوار بر اسب‌اند و دشمنانشان در زير اسبشان در غلطيدند.

    در همين دره روي صخرة كوه تاجگذاري بهرام اول نشان داده شده. بهرام تاج را از دست اهورامزدا مي‌گيرد.

    در اين مقاله كوشش شد نقش‌هاي معروف تاجگذاري پادشاهان ساساني كه عكس آنها قابل چاپ در اين مجله بود نشان داده شود.

    اين مطلب كه تاجگذاريها در چه مكاني و با چه تفصيلي انجام مي‌گرفته كار مورخان است و اينطور بنظر مي رسد كه مطالعة دقيق اين نقوش بتواند باز مطالبي راجع به تاجگذاري پادشاهان ساساني را روشن نمايد




    بهنام ، عيسي. "نقش رستم در تاجگذاري پادشاهان ساساني". دوره 5،‌ش 60 (مهر 46)


    (تمدن ايراني تأليف چند تن از خاورشناسان و ترجمة عيسي بهنام چاپ دوم سال 1346 بنگاه ترجمه و نشر كتاب).


    (باستان‌شناسي ايران باستان تأليف پروفسور و‌اندنبرگ و ترجمة عيسي بهنام كتاب شمارة 1069 از انتشارات دانشگاه تهران سال 1345).

  9. #18
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض

    سیستم ویژه ی ارتش ایران در زمان ساسانیان


    شما میدانید که ساسانیان بارها و بارها رومیان مغرور را به خاک مذلت کشانیدند. شاید این امر مارا کنجکاو کند که درون این ارتش نیرومند که این چنین دشمنش را به خاک زد چه بود و چه گذشت.


    پیش تر در مورد ارتش اشکانیان در پست (شاهنشاهی اشکانیان جنبشی ملی در 250 ق.م) مطالبی عرض شد.


    اما در مورد اشکانیان اطلاعات دسته اولی در دست نبود. اما در مورد ساسانیان وضع کاملا متفاوت است و ما به خوبی می توانیم به شرح این ارتش بپردازیم.


    ابتدا به معرفی و توضیح مختصر از واحد های مختلف ارتش ایران در عصر ساسانی ها می پردازیم :

    پیاده نظام _ نیزه داران:


    این دسته از سربازان ساده ترین یکان و جزو سربازان سبک اسلحه به حساب می آمدند.اینان زره هایی سبک داشتند.

    نیزه های تقریبا کوتاه و سپرهای فلزی دایره شکلی در دست داشتند. کلاه خود مچ بند – ساق بند – حفاظ دست و حفاظ صورت داشتند.

    این یکان اغلب برای نگهبانان مرزی فرستاده میشد و سربازان این یکان مجبور به حمل زره های سنگین نبودند.


    پیاده نظام_سپرداران:


    بر عکس یکان پیشین که گفته شد این یکان بسیار سنگین اسلحه م تمام زره پوش بود که از نوع زره های زنجیری و حرارت دیده را استفاده می کرد. آنان سپرهایی مربع شکل و بلند که تقریبا نیمی از بدنشان را محافظت میکرد داشته و کلاه خود بلند که زنجیر های سبک گونه ها را می پوشانید و یک حفاظ متحرک که بالا و پایین میرفت روی صورت .


    اینان هم در حمله و هم در دفاع بسیار موثر بودند .


    در عین حال آنان دارای سلاح های ویژه ای بودند سلاح های آنان از این قبیل بود :

    شمشیر بلند – 4 زوبین آماده ی پرتاب در دست - و تبرزینی بر کمر می آویختند. خنجری هم بر پشت کمربند بسته شده بود.


    : سنگین اسلحهElite_Cavarly _سواره نظام از نوع



    این افراد سوار نظام ویژه بودند. یعنی بهترین هنگ سواره نظام ایران . طبری با ابراز شگفتی از هیبت و قدرت این یکان ارتش ایران سخن می گوید .


    سلاح و لباس این سربازان چنین ذکر شده :


    زره – صفحه ی پوشش سینه-کلاه خود – پوشش مخصوص ساق پا و دست – زره ی مخصوص اسب – نیزه – گرز – شمشیر – تبرزین – یک ترکش با سی تیر- دو کمان و دو عدد زه یدکی .


    قطعا این سواره نظام یکان کار آمدی بوده و تقریبا از همه نوع سلاحی بهره میبرده .

    بر عکس پارتیان که از زره های پولکدار استفاده میکردند ساسانیان از زره های زنجیری استفاده میکردند.


    سواره نظام سبک اسلحه :


    این نوع سواران زره ای مخصوص و البته سبک بر تن – پوشش ساق پا و دست. شمشیر بلند . دو کمان و 1 ترکش با تعداد زیادی تیر و دو عدد زه یدکی

    کمانداران:


    این سربازان پیاده و زره ای سبک بر تن داشتند .
    یک کمان و ترکشی بزرگ با تعداد زیادی تیر در دست. اینان در هنگام دفاع در میان حصار یا دیوار ها کارایی بسیار والایی داشتند .
    کلاه خود و پوشش ساق دست و پا نیز از جمله حفاظ های این یکان بود.



    آزادگان:



    این سربازان از جمله سربازان نخبه ای بودند که ساسانیان ایجاد کردند. اینان از زره های سنگین استفاده نمی کردند و برای حفظ جان خود و جنگیدند از مغز و مهارت بی نظیر خود بهره میبردند.
    اینان در هر جنگی شرکت داده نمی شدند ولی به خوبی هویدا بود که این سربازان به تنهایی هر کدام 4 نفر را به مبارازه میطلبید پیروز میشد.
    (اشاره به لکشر وهرز دیلیم. به گفته ی کلاوس شیپمان سپاهیان وهرز از آزادگان و سواران سنگین اسلحه تشکیل میشد ).
    اینان عملیات های چیریکی و هم چنین مقاومت های شدید را نیز به عهده میگرفتند.


    گارد جاویدان :


    این افراد نخبه ترین افراد در سپاه ایران بودند. اینان اغلب مسئولیت حفظ جان شاه را داشتند. اما در صورت لزوم وارد عرصه ی نبرد نیز میشدند.
    اینان از همه نوع سلاحی استفاده مینمودند و میشود گفت به سختی شکست می خوردند .
    آنان هرگز به احدی تسلیم نمی شدند و قانون هنگ جاویدان نبرد تا سر حد مرگ بود .
    آنان اسارت را برای خود توهینی وحشتناک تصور می کردند و هرگز قانونشان به ایشان اجازه ی به اسارت افتادن را نمی داد.
    یعنی اگر کسی با این هنگ رو به رو میشد یا باید می کشت . یا می مرد یا اینکه او تسلیم جاویدانان میشد. اینان هم پیاده بودند هم سواره .


    تعمیر کاران و مهندسین :


    اینان ادوات محاصره از قبیل (دژکوب – فلاخن – برجهای محاصره – منجنیق – نردبان های بلند.

    تیر کمان های عظیم و ...) را می ساختند و در صورت لزوم ادوات به غنیمت گرفته شده را ترمیم و تامیر می نمودند.

    ادامه دارد .......

  10. #19
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض

    مقالات پی دی اف شده
    برای راحتی دوستان


    خسرو انوشیروان اصلاحگر بزرگ تاریخ باستان
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    قضاوت و اصول دادرسی در زمان ساسانیان

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •