تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 58 اولاول 1234561252 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 575

نام تاپيک: داستانهای مینیمالیستی

  1. #11
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض اولش

    اصلا نمی‌توانستم تکان بخورم. حتی جای نفس کشیدن هم نبود. کم‌کم احساس کردم دارم به یک فضای باز هدایت می‌شوم و احساس یک آزادی عجیب کردم ولی چرا همه چیز سروته بود؟ این را از پشت پلک‌های بسته‌ام فهمیدم.
    هر کاری کردم نتوانستم نفس بکشم. ناگهان دو سه ضربه محکم به پشتم وارد شد. بدجور دردم آمد. از زور درد زدم زیر گریه.
    حالا می‌توانستم نفس بکشم، اما تا جند دقیقه گریه اجازه درست نفس کشیدن را به من نداد.
    بعد صدای جیغ و داد پرستارها درآمد که مبارکه پسره!

  2. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض داستان های مینی مال، ساده اما پیچیده

    جنبش مینی مالیسم كه در دهه پنجاه قرن بیستم در غرب به وجود آمد ولی ادبیات ما تا كنون تعریف استانداردی برای مینی مال ارائه نداده است. استادان دانشگاه ها، هنرمندان، داستان نویسان، منتقدان و محققان این سرزمین تاكنون مینی مال را تعریف نكرده اند و به همین دلیل، برخی ها آثاری تولید كرده و با عنوان مینی مال به خورد مخاطب داده اند. مینی مال از نظر لغوی، به معنای به كار بردن ساده ترین طرح یا شكل است و به اصطلاح، دستكم گیری فردیت هنرمند را می رساند و اصطلاحی است برای توصیف نقاشی ها و مجسمه هایی كه از نظر شكل و محتوا، عاری از تجمل هستند و در عین حال رشد قابل توجهی كرده اند. این كلمه نخستین بار در سال ۱۹۲۹ توسط فردی به نام «دیوید برلیوك» در حین بازدید از نمایشگاهی به كار رفت و به عنوان یك جنبش در دهه ۵۰ پدیدار شد و تا دهه های ۶۰ و ۷۰ نیز ادامه پیدا كرد. در واقع جنبش مینی مالیسم در مقابل اكسپرسیونیسم تجریدی به وجود آمد. در هنرهایی چون نقاشی و معماری، سادگی موضوعات و بیان آنها با فرمی خاص ـ مثلاً با شكل های هندسی ـ ویژگی این سبك است. مشخصه مینی مال در هنرهای تجسمی، استفاده اندك از رنگ هاست؛ تا حدی كه بیشتر سایه رنگ ها به كار برده می شود تا خودشان.
    زیر سؤال بردن طبیعت، جایگاه هنر و هنرمند، كار مینی مالیسم است و مینی مالیست ها معتقدند یك كار هنری حتما نباید بازتابی از احساسات و اظهارات خالق خود باشد. مینی مال كه در حدود دو دهه از تریبون هنرهای تجسمی پایین نمی آمد، كم كم از پایه های نردبان ادبیات هم بالا رفت و آن بالا ایستاد. مینی مال در ادبیات به معنای جمله ای كوتاه است. این جمله باید هم خلاصه باشد؛ هم پیچیده؛ هم تأویل پذیر؛ هم زیبا باشد و هم نقطه نداشته باشد. نقطه نداشته باشد تا نشان دهد این جمله به پایان نرسیده است و ذهن خواننده شروع كند به ساختن ادامه جمله. در واقع مخاطب باید قسمت خلاصه شده را كشف و به پیام اصلی دست پیدا كند.
    حالا یك داستان نویس كه می خواهد اثرش با ویژگی های مینی مال خلق شود باید با پرهیز از اطلاعات غیرضروری، داستانی ساده خلق كند و به خواننده اجازه دهد تا قسمت هایی از داستان را با دیدگاه شخصی تصور یا درك كند. در واقع باید به مخاطب خود فرصت دهد تا قسمت هایی از داستان را به زعم خود رقم بزند. شخصیت های داستان ها یا رمان های مینی مال افراد عادی هستند و زبانشان، زبان كوچه و بازار است و برای گفتگو با هم، از كلمات ساده و جملات كوتاه استفاده می كنند و همین سادگی، داستان مینی مال را به هم می پیچد و تأویل پذیر می كند. مینی مال نویسی با جمله های كوتاه ارتباط تنگاتنگ دارد اما این به معنی آن نیست كه یك داستان مینی مال حتما باید چندخط یا چندكلمه ـ مثلاً ۵۵ كلمه ـ باشد. با تمام این تفاسیر، یك رمان یا داستان بلند هم می تواند مینی مال باشد.
    به عنوان مثال سیامك گلشیری داستان های كوتاه یا بلند سالینجر را مینی مال می داند. حال آنكه در سرزمین ما مینی مال با داستان های ۵۵ كلمه ای، چندخطی یا فلش فیكشن اشتباه گرفته می شود و بسیاری از وبلاگ ها و برخی از جشنواره های ادبی به این اشتباه دامن می زنند. حتی برخی از داستان نویسانی كه چندین اثر داستانی دارند به نوشتن داستان های كوتاه كوتاه یا داستانك اقدام و این داستان ها را با نام مینی مال، چاپ و منتشر می كنند. در خبرگزاری كتاب آمده است، ادبیات فارسی، هنوز رمان و داستان بلند یا كوتاه را به ثمر نرسانده با جنبش هایی نظیر مینی مال مواجه شده و شاهد است كه بسیاری از داستان نویسان جوان به دلایل معلوم و نامعلوم به این سبك علاقه نشان می دهند. البته اگر این علاقه با آگاهی همراه باشد شاید به ادبیات آسیبی نرسد اما در این میان چیزی كه مغفول مانده، آشنایی با سبك های ادبی غربی از جمله مینی مال است.

    منبع : aftab.ir

  4. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #13
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض مقدمه ای بر ادبیات و داستان مینی مالیستی

    در ديدگاه يك نويسنده، جهان سطوحي از پتانسيل است؛ طبيعت، عالم رويا، زندگي شهري و رخدادها، همه و همه داراي انرژي به شدت گذرا و لحظه‌اي هستند كه نويسنده‌، آن‌ها را به درون متن خود مي‌كشاند تا به ثبت و ثبات برسند؛ درست همانند نقاشان امپرسيون، درست همانند عكاسان. اما در داستان ميني‌مال، در داستان ميني‌مال اتفاق عجيبي مي‌افتد. انرژي پتانسيلي كه در يك گستره‌ي چندين صفحه‌اي ـ مثلاً يك رمان ـ پخش شده، به ناگهان در چند كلمه، چند جمله و يا چند خط متراكم مي‌شود. داستان ميني‌مال به بيان قابليت‌هاي جديد متن مي‌پردازد و نشان مي‌دهد كه با انتخاب درست كلمات و رعايت زيركانه‌ي آيين نگارش و شناخت عناصر داستاني، مي‌توان سوژه‌اي ـ هر چند تكراري، هر چند پيش پا افتاده ـ را به طرز مرموز و معجزه‌آسايي بيان كرد، به طوري كه مخاطب با واقعيت باز آفريده شده‌اي در متن/ داستان مواجه شود.اگر ديدگاه مذكور را به عنوان سنگ محكي در نظر بگيريم، درمي‌يابيم كه فرهنگ زبان فارسي نيز مشابه‌هايي براي آن داشته و مي‌توان با كمي چشم‌پوشي، به حكايت‌ها و متل‌هاي زبان فارسي و يا حتي همين لطيفه‌هاي پيش پا افتاده‌ي امروزي، بر چسب داستان ميني‌مال زد: به عنوان مثال حكايت‌هاي ابوسعيد ابوالخير يا بعضي حكايت‌هاي گلستان يا حكايت‌هاي موش و گربه و كه به ارايه محك‌هاي دقيق‌تري براي شناخت، نياز دارند.نكته‌ي بعدي كه بايد مشخص شود، سرانجام حركت داستان ميني‌مال است؛ آيا در اين طي طريق به فضاي خالي و خاكستري ضد ادبيات خواهيم رسيد؟ آيا به جايي مي‌رسيم كه در متون ادبي، جاي خالي ادبيات را احساس مي‌كنيم؟ پاسخ به اين پرسش‌ها سخت است.
    اما معتقدم اگر به دليل وجودي داستان ميني‌مال و عناصر الزامي آن، نگاهي دقيق و موشكافانه بياندازيم، درمي‌يابيم كه داستان ميني‌مال نه براي از بين بردن ادبيت متن و نه براي رنگ و لعاب دادن به آن است بلكه تنها در پي مطرح كردن فضاها و قابليت‌هاي جديد ادبيات است. داستان ميني‌مال در طي طريق خود، قصد دارد با توجه به مرام پُست مدرنش، از قصه‌ها و داستان‌هاي قديمي، براي بيان دوباره‌ي خود، بهره جويد و مي‌خواهد آن داستان‌هايي را كه گاهي اوقات، طولاني بودنشان، باعث جلوگيري از جذب پيام‌شان مي‌شود دوباره برايمان بازخواني كند منتها با ديدي زيركانه، موشكافانه و غافل‌گير كننده.

    برگرفته از : mokhtasatehonar.blogfa

  6. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    وقتی داشتی میرفتی گفتم : نکنه منو یادت بره ؟
    خندیدی و گفتی هر وقت زبون مادریم یادم رفت تو رو هم فراموش میکنم . با لبخندی عاشقانه بدرغت کردم و رفتی به دیار غربت . بعد از اون کار من شد گریه و دلتنگی تا یه روز شنیدم بر میگردی !!!!!!
    تو فرودگاه نگات غریب بود ناباورانه بهت گفتم منو نمیشناسی ؟
    گفتی : what?

  8. 9 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض سکوت محض

    تو روی خودم در آینه ایستادم. تصویرم، دست از آینه ییرون آورد. سنگی برداشت و دوباره به درون آینه برد و بعد به سوی چهره ام نشانه رفت و پرتاب کرد و دنگ..... مرا شکست. مدتی است شکسته ام و کسی نیست تا مرا با یکی دیگرعوض کند و خرده هایم را جمع جور.

  10. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #16
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض نقطه

    پس دستان عرق کرده ات را فشردم. داغ شدي. خيره خيره نگاهت کردم، نگاهم کردي. لبخند زدم، خنديدي.
    راننده گاز داد و ماشين از يک پيچ تند گذشت، که مردي با اونيفورم سبز، با يک تابلوي ايست، ظاهر شد.
    راننده پايش را روي ترمز گذاشت و ماشين با تکان سختي ايستاد.

    سیامک شایان امین

  12. #17
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض خداحافظی

    کمال تشکر را دارم:
    - از مادرم که با بلند کردن کيسه هاي برنج سعي کرد نگذارد پا به اين دنياي کثافت بگذارم.
    - از پدرم که با ترک کردن من و مادرم خواست به وسيله گرسنگي ما را از دست اين دنياي لعنتي نجات دهد.
    - و از خود زندگي که با همه آن همه گند زدن هايش، حالا اينجا که بر لبه بام ايستاده ام، دارد يادم مي دهد چطور شرش را از سرم کم کنم.

    زینب صابرپور

  13. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #18
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض بچه ها به بهشت می روند

    چند روز بود که چون باران بهاری، یکریز می نوشت و نام او را بر تن سفید کاغذ می بارید،
    اما نه شعری سر گرفته بود و نه بهار آمده بود. فقط باران بر گورستان می بارید و خاک نرم
    و تازه ی گورش را خیس می کرد. مطمئن بود که ریزش یکریز باران بیدارش می کند و او
    باز کودک شیرین اش را می بیند که دو دستش را بر چشمانش می کشد و به او لبخند می زند.
    آن قدر نوشت که باران بند آمد و در زیر نور بی دریغ خورشید بوته ای گل سرخ از خاک
    سر بیرون کرد.

  15. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #19
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض بیداری

    می گوید:
    - داستان هایت انتزاعی است، کسی از آن ها چیزی نمی فهمد.
    می گویم:
    - من خواب هایم را می نویسم.
    می گوید:
    پس بیدار شو. برای بیدارها بنویس.
    چشم هایم را باز می کنم. دسته ای کبوتر سرخ از خواب من می گذرند.

  17. #20
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض گيتار اثر جان ام دانيل

    "هيچ وقت مرا مثل گيتارش در بغل نمی گيرد. سال هاست که من را آن طوری لمس نکرده.
    برای آنکه در آغوش او جا بگيرم، توی گيتارش می روم.
    تمام روز شکلش و صدايش را عوض می کند، اما ميل در آغوش رفتن را نه. سرا نجام لال، ناپيدا و بی حرکت در آن جا گرفت و انتظار کشيد. "عزيزم ، من برگشتم! يک گيتار نو خريده ام! عزيزم...؟"

  18. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •