تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 24

نام تاپيک: •• مباحث حقوق بشر ••

  1. #11
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    پيش فرض حداقل قواعد بشر دوستانه قابل اجرا درآشوبها و شورشهاي داخلي (قسمت اول)

    حداقل قواعد بشر دوستانه قابل اجرا درآشوبها و شورشهاي داخلي (قسمت اول)

    چكيده: تجربه تاريخي وبويژه روند كنوني بسياري از جوامع نشان داده است كه مطالبات سياسي – اجتماعي گروههاي زيادي از مردم درمواردمتعددي به خصوص دركشورهايي كه فاقد ساز وكارهاي لازم هستند ، از مجراي آشوبها وشورشهاي داخلي اعلام ومحقق مي گردد . از سوي ديگر ، دولتها نيز چه به منظور حفظ نظم واعاده امنيت وچه براي تداوم واستمرار حاكميت خويش ناگزير بوده اند كه درمواجهه با چنين رخداد هايي ، به اقداماتي دست يا زند كه اغلب خشونت بار ويا ناقض بنيادي حقوقي انسانها تلقي مي شوند . موضوع اين مقاله درواقع بررسي حد وحدود اختيارات وتعهدات دولتها دررويارويي با چنين وضعيتهاي از منظر حقوق بين الملل است .

    مقدمه

    بسياري از دولتها درطول تاريخ خود با اشوبها وشورشهاي داخلي مواجه بوده اند برخي مواقع اين آشوبها آن چنان جدي بوده كه از رهگذر آن ، منافع حياتي آن دولتها دچار تهديد گرديده است اين وضعيت كه درپرتو اقدامات شورشي وخشونت بار حادث مي گردد ، كم وبيش از سوي گروههاي سازمان يافته براي مبارزه با مقامات رسمي (حكومتي) به وجود مي آيد ، از مناقشات مسلحانه غير بين المللي كه درآن خشونت بيشتري رواج دارد متمايز است . به منظور پايان بخشيدن به شورشهاي داخلي مسئوولان ومقامات دولتي عموما درسطح گسترده اي از نيروهاي پليس يا حتي نيروهاي مسلح استفاده مي كنند امري كه در چارچوب اراده معطوف به (( حاكميت )) ودرچارچوب نظم عمومي ومحدوديتهاي ناشي از آن وبه اقتضاي ضرورتهاي اجتماعي وسياسي توجيه مي شود (1)

    محدوديتهايي كه هم از نظر اجتماعي وسياسي وهم از لحاظ منطقي ضرورت دارند ، ضرورت سياسي – اجتماعي به اين لحاظ كه حافظ منافع اساسي وبنيانهاي ضروري ولازم هراجتماعي است ، وضرورت منطقي از اين لحاظ كه مانع اختلال درسطح اجتماع مي شود. اين محدوديتها ضروري درقالب نظم عمومي داخلي كه منطقي وعقلايي نيز به نظر مي رسند تحقيقا قدرت قانوني دارند . اين اقتدار تنها راه تضمين وتامين اساسي ترين سياستهاي حمايت از منافع مشترك تلقي مي شود وبنا بر مشروعيتي كه از نظر قانوني دارد مانع اخذ ترتيباتي مي شود كه ناقض نظم عمومي وموازين بر گرفته از آن است وبا قدرت مكفي ضمانت مي شود (2) مقامات قانوني به آساني مي توانند ترتيبات وتوافقات خارج از موازين نظم عمومي را باطل اعلام ويا بلا اثر تلقي كردن اعمال حقوقي مغاير با نظم عمومي برتر ، با آن برخورد كنند، چرا كه فرض براين است كه نقض وتخلف از نظم عمومي جامعه ، مخل امنيت ، آرامش ، رفاه ومصالح عمومي است .

    اما به تجربه ثابت شده كه گويا پيامد اجتناب ناپذير آشوبها وشورشهاي داخلي تضعيف حاكميت قانون است كه با تخلفات گسترده حقوق بشر، زمينه ساز آسيب زياد به مردم مي شود چرا كه درچنين اوضاعي ، مقوله توام با احساسات حفظ نظم وامنيت ، قدرت نامحدود وفوق قانون را افاده مي كند وبا اقتدار مطلق دولتها ، يكسان تلقي مي شود (3) دراين مفهوم ، اوضاع به گونه اي تصوير مي شود كه درآن صدمه زدن به آزاديهاي فردي قابليت دفاع منظقي پيدا مي كند. به تعبير ديگر ، محدوديتهاي وارد بر حقوق وازاديهاي فردي وگروهي درمواردي كه فرض بر تهديد موجوديت دولت ونظم عمومي قرارمي گيرد، امري مشروع تلقي مي شود وتعيين حد شمول آن با خود دولتهاست كه تحت عنوان حفظ مصالح ومنافع عمومي كشور يا تامين امنيت ملي آن را تفسير ، وبر پايه آن عمل مي كنند(4) به رغم اينكه به طور كلي پذيرفته شده است كه دولتها حائز چنين صلاحيتهايي هستند ، تا آن حد كه مي توانند حالت فوق العاده اعلام كنند، اما اين امر مشروط برآن است كه وضعيت مزبور اقتضا كند وتنها پس از آن است كه صرف نظر از قواعد بين المللي حقوق بشر مي توان برخي از آنها را به حالت تعليق درآورد وتصميماتي را به منظور اعاده نظم اتخاذكرد وبه اجرا گذاشت .

    حمايت ازمردم درشورشهاي داخلي

    دليل تفويض اختيارا ت ويژه جهت اعمال محدوديت وسلب آزاديها وامتيازات افراد ، درنوع وظايف وتكاليف محوله به دولت جستجو مي شود . لذا ملاك اعتبار ومشروعيت اقدامات محدوديت را از سوي دولت ،حفظ منافع ومصالح عمومي درچارچوب نظم حقوق است ، امري كه بايد درحدي متعارف ومعقول ودرپرتواصولي همچون ضرورت وتناسب صورت گيرد . براين اساس مي توان بر اين باور بود كه اگر چه درجهت اعمال حاكميت وبر قراري يا اعاده نظم عمومي تامين كننده منافع ومصالح عمومي ، اقدامات محدوديت زاي دولت مشروع تلق مي گردد تا آنجا كه امكان واختياراستفاده از زور،مجاز شمرده مي شود،اما خود ،تابع محدوديتها و ممنوعيتها ست.از جمله اين محدوديتها،حقوق بنيادي و ذاتي انسان معطوف به كرامت و حيثيت بشر،موسوم به((حقوق غير قابل سلب))است كه تحت هيچ گونه شرايطي عدول از آنها ممكن نيست؛حقوقي كه بر كرامت و منزلت انساني استوار بوده و صرفا از اين جهت به بشر تعلق مي گيرد كه((بشر))است و زمان و مكان و قيدي را بر نمي تابد.(5)اما امروزه نظر به واقعيات حاكم بر جوامع از حيث ارتباطات بين حكومت و مردم،به نظر مي رسد كه در بحبوحه خشونتهاي داخلي،تضمينهاي حقوقي نسبت به آحاد جامعه،كفايت نمي كند.بدين منظور،در خصوص خشونتهاي داخلي،در سطح بين المللي اقداماتي در جهت بر قراري و اعمال حمايتهاي كاملتر و رفع نقايص قواعد ناظر بر حقوق بشر در حال انجام است.به تعبير ديگر،نظر به ملاحظات ابتدايي و ذاتا بديهي ،نظامي در حال شكل گيري است كه در پي ايجاد ساختاري متمركز و نهادينه در عرصه بين المللي است.(6)بشر من حيث بشر،شايسته برخورداري از حقوق اوليه اي است كه برگرفته از احساس مشترك و نيازهاي طبيعي بوده و از اين حيث تفاوتي در ماهيت آنها وجود ندارد.موضوعاتي هستند كه خصوصي و داخلي تلقي نمي شوند،لاجرم دو جنبه سلبي و ايجابي آنها موردتاكيد است:در مقام دفاع و ممانعت از تهاجم و تجاوز و مخدوش ساختن آن.

    از سوي ديگر،واقعيت آن است كه همه دولتها از اين آزادي نسبي برخوردارند كه وضعيت تهديد كننده نظم عمومي را خود شناسايي كنند و براي اعاده وضعيت عادي و استقرار نظم به اقدامات مقتضي مبادرت ورزند؛وضعيت اضطراري اعلام وحتي از روز استفاده كنند.در اين گستره شاهد آنيم كه در چارچوب رفتار حكومتها با مخالفان يا آنهايي كه مخل نظم و امنيت عمومي تلقي مي شوند،در همه نظامهاي حقوقي ،مقررات و قواعدي در حقوق اساسي،كيفري و اداري،لحاظ شده و يااينكه نهادهايي همچون نيروهاي نظامي-انتظامي تاسيس گرديده اند.مع هذا اين صلاحيتها و صلاحديدهاي ناشي از آن،تابع برخي شرايط شكلي و ماهوي است تا حكومت از حد معقول و متعارف خارج نشود.موضوع اين نيست كه چه شرايط جدي زمينه ساز توسل دولت به چنين اقداماتي مي شود،بلكه به رغم اين مهم،مساله آن است كه دولت مجاز نيست فارغ از برخي قواعد بنيادي موسوم به تعهداتOrga omnes[تعهدات دولت نسبت به جامعه بين المللي] اقدام كند.به تعبير ديگر،دولت متعهد به رعايت و اعمال برخي از اصول و قواعد مهم و مبتني برملاحظات بشري است؛اصولي كه به منظور حمايت از قربانيان اقدامات دولت صاحب قدرت،مورد تاكيد قرار گرفته اند؛((اشخاصي كه تحت حمايت اصول بشريت و نداي وجدان عمومي ملحوظ در اسناد بين المللي مربوط به حقوق بشر))باقي مي مانند.(7)

    تضمينهاي ملحوظ در قوانين داخلي راجع به وضعيتهاي اضطراري

    مطابق پيش نويس مواد مربوط به مسئوليت دولت كه شور اول آن در كميسيون حقوق بين الملل ملل متحد تصويب گرديد،اعلام وضعيتهاي اضطراري از سوي دولت تنها د صورتي ممكن است كه اين امر((تنها ابزار تضمين يك منفعت بنيادي و اساسي[…]در برابر خطر فوري و شديد باشد.))(8)بر اين اساس،شدت وضعيت مزبور بايدآنچنان باشد كه به منظور حفظ نظم عمومي و رفع تهديد عليه موجوديت دولت،توسل به قاعده ((اضطرار))اجتناب ناپذير تلقي گردد.

    به طور كلي پذيرفته شده است كه به منظور فراهم آوردن تضمنينهاي بيشتر و محكمتر،اين قاعده بايد پيشاپيش،قبل از بروز بحران وضع شود مشتمل بر سازوكارهايي جهت كنترل و قانونمند كردن و نهادينه سازي اقداماتي باشد كه در زمان بحران ووضعيت فوق العاده،صورت مي گيرد.از سوي ديگر،ضروري است كه اين وضعيت به عنوان اقدامي موقت در نظر گرفته شود.در اين جهت،دولتها بايد تلاش كنند كه از خشونتهاي احتمالي نيروهاي امنيتي ممانعت به عمل آورند و از وخيمتر شدن وضعيت در پرتو شعله ورشدن احساسات عليه مخالفان و شورشيها و بالمآل انجام اقدامات افراطي،جلوگيري كنند.لذا دولتها بايد شرايط و مقتضيات چنين وضعيتي را در چارچوب قانون پيش بيني كنند،(9)اين موضوع،اخيرا از سوي ((كارگاه بين المللي حداقل قواعد بشر دوستانه))مستقر در كيپ تاون افريقاي جنوبي مورد بررسي قرار گرفت.شركت كنندگان بر اين گمان بودند كه بايد قوانين اساسي ملي صراحتا معين كنند كه چه چيزهايي به يك وضعيت اضطراري و خطر واقعي منتهي خواهد شد.به عبارت ديگر،بايد وضعيتها يي را كه مويد به مخاطره افتادن زندگي ملي است وتهديدهايي كه متوجه اوضاع عادي يك جامعه است را به عنوان يك كل مشخص كنند.در عين حال بايد اعلام وضعيت اضطراري براي ساير دولتها نيز مشخص گردد.(10)يعني حالت فوق العاده به طور رسمي اعلام شود.پس از آن دولت مي تواند به اقتضاي وضعيت اضطراري ايجاد شده،به منظور حل مشكلات عمومي واعاده وضعيت عادي از برخي تعهدات عدول نمايد.اما صرفا تاآن حد كه شدت اضطرار اقتضا دارد.

    تعهد اطلاع دادن به ساير دولتها،مشخصا براي اين است كه از ايجاد وضعيتهاي اضطراري و دوفاكتو(بالفعل)جلوگيري شود.در اين زمينه،اسناد حقوق بشر شامل شروط و تعهداتي هستند كه به طور كلي دولتهاي عضو را موظف مي كنند كه در اولي فرصت ممكن مقرراتي را كه از آن عدول كرده و دلايلي كه موجبات چنين اقدامي را فراهم مي آورد،به اصلاع دولتهاي عضو برسانند.(11)در مجموع،قطعنامه هاي ناظر بر حداقل قواعد بشر دوستانه اي كه در سالهاي اخير در كميسيون حقوق بشر ملل متحد به تصويب رسيده اند،اهميت بنيادي وحياتي قانون مناسب ملي ناظر بروضعيتهاي اضطراري معطوف به رعايت قانون را مورد شناسايي و پذيرش قرار داده اند.كميسيون حقوق بشر از دولتها دعوت كرده است كه قوانين خود را براي تضمين اين موضوع بازنگري كنند.(12)

    تضمنيهاي ناشي از قواعدr Erga Omnes

    اكثر اسناد حقوق بشر كه به دولتهاي عضو اجازه مي دهند كه در زمان بحران تعهدات خود را محدود كنند و يا اينكه از آنها عدول نمايند،قواعدي را احصا مي كند كه تخطي از آنها تحت هر شرايطي ممنوع است.(13)قواعدي را كه مستقل از اراده دولت وجود دارند و چون عميقا در وجدان بشريت ووجدان هر انسان معقولي ريشه دارند،نمي توان ناديده گرفت ويا تغيير داد.اين قواعد به طور كلي مشتمل برآن دسته از حقوق و تعهداتي است كه رعايت آنها در زمان خشونت داخلي،بهترين حمايت را در برابر شديد ترين تخلفات از حقوق بشر،به عمل مي آورد؛حقوقي كه در چارچوب اصول كلي حقوقي،ذاتي تلقي شده،قهري،لايتغير وفرا گير بوده،مشمول مرور زمان نشده ولازمه حيات فردي و اجتماعي انسان است.اين اصول با اتكا بر ارزشها وملاحضات انساني،در زمره واقعيات عيني جامعه انساني محسوب شده و در روند قاعده سازي بين المللي،جايگاه ويژه اي را به خود اختصاص داده است.قواعدي كه عموما شامل حق حيات،ممنوعيت بردگي،ممنوعيت رفتار غير انساني،خشن و تحقير آميز(خصوصا شكنجه)و عطف بماسبق نشدن قوانين كيفري است.(14)

    قواعدي كه صرفا به نيت افرا د بشر،من حيث بشر وضع شده اند وبايد در همه ابعاد زندگي اعم از روابط شخصي و اجتماعي و در زمان صلح و جنگ،معيار اقدامات نهادها و واحدها قرار گيرند.اين قواعد بنابر طبيعت مفهومي خود و به اين لحاظ كه هيچ گونه عدول و تخلفي از آنها ممكن نيست،در فرآيند قانونگذاري داخلي بسياري از كشورها مورد توجه و تاكيد قرار گرفته و به قواعد بنيادي با ويژگي الزام آور موسوم اند.اصول و قواعد مزبور از وجدان مشترك و اخلاق عاليه انساني نشات گرفته،فراتر از ضرر وزيانهاي فردي اعضاي جامعه بين المللي[دولتها]تلقي شده اند و در آنها احترام به حقوق ذاتي و عام بشري لحاظ گرديده،لذا دولتها مكلف به رعايت آنها تلقي مي شوند.

    رهيافتي كه جامعه جهاني را متشكل از موجودات بشري مي داند،و بنابر اين(رابطه جمعي متفاوت از رابطه دولتها بايكديگر)(5)را طلب مي كند؛نگرشي كه برآينده واحد جهاني با سرنوشت مشترك بشري تكيه دارد…تا (شايسته انسان متمدن باشد)(16)بدين منظور،رفتار دولتها در چارچوب موازين خاص،مورد چالش و مداقه قرار مي گيرد.

    از اين منظار اعمال حاكميت دولت،در چارچوب منافع اساسي و حياتي بشري محقق مي گردد؛منافع اساسي اي كه فراتر از منافع فردي دولت و نظام سيتي ناظر بر منافع دولت تعريف شده و در مقام تامين و تضمين حقوق افراد بشر است.در گستره منافع اساسي،امنيت كشورها مقتضي لحاظ كردن هنجارها و بايد و نبايد هاي ويژه اي است كه از يك سو بر مفهومي موسع ازا منيت مبتني است و از سوي ديگر محدوديتهاي آشكاري بر آزادي عمل دولتها وارد مي آورد كه مستلزم صلاحيت رسيدگي قضايي از نوع جهاني به تخلفاتي از اين نوع با اتكا بر اصول بنيادي ناظر بر نظم عمومي جامعه بين المللي،است.(17)

    ديوان بين المللي دادگستري در چندين مورد،اهميت اين قواعد براي جامعه بين المللي را ياد آور شده است؛قواعدي كه به اشكال متفاوت،مويد((ملاحظات ابتدايي بشري ))هستند؛(18)((قواعدي كه ناظر بر حقوق اساسي فرد انساني اند و قواعدي كه جز لازم حقوق بين الملل عمومي هستند.))(19)افزون بر اين،ديوان در مقام تبيين وتعريف اين قواعد در پرتو تعهداتE rga Omnesبر آمده(20)و بر اين عقيده است كه((اهميت آنها براي جامعه بين المللي آن چنان است كه همه دولتها مي توانند در اعمال حمايت خود[از آن قواعد]تحت هر شرايطي،حائزمنفعت حقوقي تلقي شوند.))اين چنين تبييني از قواعد مزبور،صرفا طبيعت محتوم و اجتناب ناپذير آنها را توجيه مي كند.در اين نوع قواعد و تعهدات ناشي از آن،هيچ دولتي نمي تواند خود را حائز منافع خاص وشخصي محسوب كند،(21)بلكه بنابر تعريف،اين قواعد و تعهدات داراي ابعاد بين المللي و فرادولتي محسوب مي شوند.قواعدمزبور كه از سوي كميسيون حقوق بين الملل نيز مورد توجه قرار گرفت،از نظر برخي اعضاي آن،موجد تعهدات بنيادي و الزام آور نسبت به همه دولتهاست؛(22)تعهدات قطعي ومطلقي كه از ويژگي (آمره )برخوردارندو بايداز سوي دولتها(ذوات بين المللي)در قبال جامعه بين المللي رعايت گردند.(23)

    قائل شده چنين ويژگنهايي،با توجه به اين مطلب تاييد مي شود كه كميسيون حقوق بين الملل در پيش نويس مواد مربوط به مسئوليت بين المللي دولتها نتيجه گرفت كه ((اگر تعهد بين المللي اي كه اقدام دولت با آن مغايرت دارد،مبتني بر يك قاعده آمره حقوق بين الملل عمومي باشد،هيچ دولتي نمي تواند تحت هيچ شرايطي به بهانه وضعيت اضطراري،خود را فوق قانون تلقي كند.))(24)چرا كه خاستگاه و اتكاي منطقي اين قواعد و وصف بين المللي و جهاني آنها،از مفهومي از امنيت بشري الهام گرفته كه بالمآل موجد تعهدات و مسئوليتهاي غير قابل عدول،منحصر به فرد ويژه است.لذا هيچ دولتي نمي تواند با استناد به زمينه ها و دلايل مبتني بر(0منافع امنيتي،حياتي،ملي و خصوصي))از شمول تعهدات برگرفته از چنين قواعدي خارج گردد؛منافع مضيق و محدودي كه به عنوان مفهومي منسوخ،مورد انتقاد نيز قرار گرفته،(25)محمل مناسبي براي استناد نيست.
    نویسنده : دكتر جمشيد ممتاز - حسين شريفي طراز كوهي


  2. #12
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11 بخش دوم..........

    تضمين و حمايت بيشتر از مردم در شورشهاي داخلي

    امروزه به نظر مي رسد تضمينهاي قواعد اساسي كافي نباشد.اين قواعد،همه وضعيتهاي ناشي از آشوبهاي داخلي،به ويژه آنهايي را كه پيامد اعمال اقتدار قضايي مستقل از قوه اجرائيه هستند،در بر نمي گيرد.خصوصا بروفق نظريه مشهور،اعمال اين گونه اقتدارات و تغيير حد شمول آن تابع و ناشي از امتياز ويژه و يكجانبه دولت است و در اين خصوص به هيچ نوع توافق يا تصميم ثالثي نياز نيست.(26)بلكه بر اساس برداشت سنتي در پرتو ((منافع ملي حياتي))و مفاهيم برگرفته از آن،هر دولتي مي تواند خودش را از زير بار تعهداتي كه مغاير منافع مزبور است،رها سازد؛(27)خصوصا اگر ناامني ،خاستگاه داخلي داشته باشد كه ذاتا از اموري است كه جز صلاحيت ويژه و داخلي دولتها تلقي مي شود،(28)بسادگي نمي توان از آن گذشت؛چرا كه از نظر دولتها ،اين منافع واجد خصيصه عيني-حياتي است و واكنش شديد و تند در قبال اقدامات مغاير آن را از اختيارات مطلق خود تلقي مي كند و آن را حق مسلم خود مي دانند؛(29) امري كه در پرتو ابراز احساسات مقامات و مسئولين امور و تحريك افكار عمومي،زمينه ساز اقامات شديد و افراطي مي شود.لذا با بهره گيري از تجارب گذشته،اين سوالها مطرح مي شود كه حد غايي و معيار سنجش و تعريف اين و صف عيني-حياتي چيست؛چگونه مي توان درجه شدت وحدت يك مقوله امنيتي را سنجيد؛وجه تمايز منفعت عادي از منافع امنيتي و حياتي چيست؛ملاك ارزيابي تهديد جدي كدام است؛و آيا ذهني بودن تعريف و مفهوم منافع ملي حياتي ومنافع امنيتي،زمينه ساز عدول و ناديده انگاشتن تعهدات حقوقي دولتها نمي شود.

    نظر به تحولات بين المللي و قائل شدن به تعهدات و قواعدي باوصف بين المللي بر اين نكته صحه گذاشته مي شود كه دولتها امروزه،به عنوان واحدهاي سياسي به گونه فزاينده اي حائز منافعي شده اند كه منافع ملي در مفهوم سنتي را تحت الشعاع قرار داده و فراتر از مرزهاي ملي،مورد توجه قرار مي گيرند.همگراييها و انسجام جامعه بين المللي،پي جويي و جستجوي منافع ملي محدود رابر نمي تابد.از اين منظر،منافع ملي و امنيتي داراي ابعادي فراتر از ابعاد سياسي-داخلي امنيتي در چار چوبهاي ملي است؛(30)رهيافتي كه بنا بر تعريف در باره حق دولت براي ناديده انگاشتن اصول و قواعد مبتني بر ارزشهاي اخلاقي و وجداني،ترديدهاي جدي ايجاد كرده است.در حوزه اقدامات زمان جنگ،وفق قوانين بشر دوستانه بين المللي ،دولتها در قبال افراد متعهد هستند ودر اين خصوص هريك از دولتها در چارچوب حقوق داخلي بايد داراي حقوق و تعهدات خاص خود باشند(31)و اين اصل عرفي پذيرفته شده است كه طرفين درگير بايد عهده دار تعقيب و محاكمه و مجازات كساني شوند كه مرتكب نقض فاحش و شديد1ترتيبات مقرر در كنوانسيونهاي چهار گانه ژنو1949شده اند،بدون اينكه مليت مرتكبان،مورد توحه قرارگيرد ؛تخلفاتي كه در زمينه مناقشات مسلحانه ،در زمره قواعد آمره قرار مي گيرند.(32)بديهي است كه فلسفه كلي پذيرش چنين تعهدي براي دولتها،چيزي جز ماهيت نفرت انگيز اعمال ارتكابي نيست كه مورد توجه كل حهان و انسانها قرار مي گيرد.اين اصول و قواعد كه ناظر بر احترام ورعايت ارزشهاي انساني و قدر و منزلت شخص انسان است و به منظور تسكين مصيبتها و جلوگيري از رنج بيهوده يا خشونت افراطي درنطرگرفته شده اند ، تحقيقا هيچ گونه قيد وشرطي از جمله داخلي وخارجي بودن موضوع يا حوزه عمل را افاده نمي كنند وفارغ اززمان ومكان وصرف نطر از هرانگيزه اي بايد به آنها توجه شود .(33) بديهي است كه اقدامات نفرت انگيزي ازاين نوع درزمان صلح ، آن هم نسبت به افرادي كه چه بسا مسلح نباشند ، از حساسيت بيشتري بر خوردار است /(34)

    باتامل دررويدادها ووقايع ناظر بر نقض وتخلف از حقوق بشر ، آشكار مي گردد كه ارزشهاي انساني از رهگذر رفتار دولتها با اتباع خود ، همچون مناقشات مسلحانه بين الدولي درمخاطره قرارمي گيرد . بديهي است كه درچارچوب نظم عمومي حاكم بر هرجامعه اي البته درجهت مصالح عمومي جامعه ، چنانچه فردي معيارها وقواعد ومقررات را زير پاگذارد تحقيقا بايد تحت پيگرد قانوني قرارگيرد ومحاكمه شود اما چنين وضعيتي بايد با توجه به اصول حقوقي ونيز رعايت حقوق ومزاياي بنيادي اوصورت گيرد به عبارت ديگر ،اعمال صلاحيت قانوني ومقتدرانه دولت درچنين وضعيتي ، محدود ومشروط به رعايت حقوق وآزاديهاي اساسي فرداست . حقوق وامتيازاتي كه همه دولتها فارغ از مقررات وتعهدات كنوانسيونهاي حقوق بشر آنهارا درقوانين اساسي خود لحاظ كرده وعملا به گونه اي يكجانبه متعهد شده اند كه به عنوان حقوق متقابل فرد ودولت رعايت كنند .(35) حقوقي كه دراين مفهوم بر مبناي تعهد يكجانبه ، هيچ توجيه وعذر وبهانه اي را برنمي تابد

    آنچه كه بايد برآن تاكيدشود اين است كه اگر درمواردي اعمال برخي محدوديتها منطقي وقابل قبول مي نمايد ، اما از اين رهگذر با واقعيت انكار ناپذيري نيز مواجه هستيم كه درجريان آشوبهاي داخلي وشورشها، تضمينات قانون اساسي به حالت تعلق درمي آيد وعملا غير قابل اجرا مي شود . به تغبير ديگر از رهگذر اعمال مقررات جانبدارانه نظم عمومي برتر ، حقوق وازاديهاي اساسي متهمين به اختلال نظم مزبور بسيار بيشتر از مواقع عادي مورد تهديد جدي قرارمي گيرد .(36)لذا دراين خصوص مسائلي مطر ح مي شودكه بايد به آنها پرداخته شود .مسائلي عيني وواقعي كه درپرتو واقعيات حاكم بر جامعه بين المللي متشكل از واحد هاي كثرت گرا اهميت مرز بنديهاي ملي را به حداقل آسايش عمومي مي توان به اعمال محدوديتهايي مبادرت ورزيد ودولت به جهت ايجاد اوضاع خطرناك وبه منطور اعاده امنيت عمومي وحفظ مصالح عمومي مي تواند پاره اي از تعهدات وتكاليفش راناديده بگيرد حد غايي آزادي عمل وعدول از تعهدات وايجاد محدوديت كجاست ؟ چه تعريفي از امنيت ومصلحت عمومي واوضاع واحواال خطرناك وجود دارد؟ حدود وثغوراين وضعيتها به لحاط شكلي وماهوي چقدر است ؟ دراين شرايط ، بنابر ماهيت اوضاع ، آيا دولت به انجام اقداماتي ك ضروري تشخيص دهد صرفا محق ومخير تلقي خواهد گرديد يا اينكه وظايفي نيز درخصوص بايد ونبايد ها ومحدوديتها براي او متصور است ؟ به تعبير ديگر ، دايرةاختيارات دولت مطلق است يا نسبي؟

    از آنجا كه بنابرتعريف اقتضاي حالت فوق العاده ، اوضاع واحوالي است كه لاجرم به ايجاد محدوديتهايي منتهي مي گردد واز اين رهگذر اقدامات محدود كننده آزادي وحقوق بشر از سوي دولت رسميت مي يابد ، نظريه لزوم رعايت اصولي كه تضمين كننده آزاديهاي اساسي حقوق اساسي افراد است ، ودرجهت تشويق وترغيب جامعه بين الملل جهت پذيرش قواعدي ملهم از حقوق بشر دوستانه ، يعني حقوقي كه رسما حقوق اساسي اشخاص (38) را درجريان درگيرينها وشورشهاي داخلي مورد حمايت قرارمي دهد ( تقويت حمايت قانوني از شهر وندان درمقابل دولت متبوع)، پيشنهاد هايي ارائه شده است كه درادامه به انهااشاره مي شود.

    حوزه هاي مبهم قواعد بين المللي حقوق بشر قابل اجرا درشورشهاي داخلي.

    همان طور كه گفته شد قانوني بودن ومشروعيت اعمال پاره اي از محدوديتها بر حقوق آزاديهاي عمومي به هنگام وضعيتهاي اضطراري كه نظم وامنيت عمومي را به مخاطره مي افكند ، پذيرفته شده است اما اين محدوديتها صرفا بايد از قبل رعايت اصول وقواعدي كه بنيادي ولازم الرعايه تلقي مي شوند اعمال گردد يعني چون اصل بر استنثنايي وموقتي بودن شرايط اضطراري است بالمآل ضرورتهايي بوجود دارد كه بايد درچارچوب قواعد واصول بنيادي به آن توجه شود قواعد بنيادي قابل اجرا دردرگيريهاي داخلي ، همه تخلفات شديد از اصول بشر دوستانه را كه اغلب دراين نوع وضعيتها رخ مي دهد ، شامل مي شود از سوي ديگر ، دليل عمده لطمه وآسيب يا ايجاد محدوديت نسبت به حقوق وآزاديها ، فقط درپرتو قانون واز رهگذر آن قابل توجيه است ، يعني توقيفها وبازداشتهاي عمومي وتعليق حمايتهاي قضايي ، بايد درچارچوب قانون صورت گيرد.

    مقاماتي كه با درگيريهاوشورشهاي داخلي مواجه مي شوند ، به منظور دستگيري افرادي از گروههاي سياسي ، جنبشهاي كارگري ورسانه هاي گروهي عموما به ((ملاحظات سياسي – امنيتي )) به اين درگيريها وشورشها به عنوان زمينه هاي توجيهي قوي توسل مي جويند .(39) دوره هاي توقيف اداري – اجرايي از سوي پليس بيش ازحد لزوم و براي مدتهاي طولاني تر گسترش مي يابد وبا زندانيان سياسي بد رفتاري مي شود وآنها را اغلب به صورت انفرادي حبس مي كنند بدون آنكه امكان ارتباط با خانواد ه وآشنايان خود را داشته باشند . برخي مواقع حتي مقامات ومسئولان ، بنا به دلايلي امنيتي – سياسي حتي بازداشت آنها را اعلام نمي كنند هدف ، ارعاب وترساندن مردم به عنوان عامل باز دارنده است اين شيوه ها ورويه ها تحقيقا مغاير اصول اساسي ناظر بر رعايت حقوق بشر است .(40) واقعيتي كه اگر درگذشته صرفا دررفتار دولتها واز رهگذر اعمال قاهرانه قدرت بروز مي كرد امروزه مشاهده مي شود كه برخي ، جنبشها ي مخالف وگروههاي شبه نظامي و.. نيز دست به اقداماتي مي زنند كه چه بسا با اصول آرماني اعلامي از طرف آنها نيز مغايرت دارد.(41)

    درفضاي ناشي از ارتباطات بين المللي وحساستهاي ايجاد شده ، درجهت مقابله با روند دستگيريهاي مستبدانه وتوقيفهاي غير قانوني مقرراتي درنظر گرفته شده واز اين طريق حمايت از زندانيان سياسي افزايش يافته است اين مقررات حداقل قواعد انساندوستانه براي برخورد با زندانيان سياسي است كه به تاريخ 30 اوت 1955 از طرف اولين كنگره ملل متحد را جع به جلوگيري از جنايت ورفتار با مجرمان ، پذيرفته شد (42) هدف اين مقررات آن است كه ترتيبات كيفري ( دادرسي ) كاملا قانونمندي را فراهم آورد تابه واسطه آن حيثيت انساني زنداني سياسي حفظ شود اين قواعد درقطعنامه مجمع عمومي ملل متحد ، موسوم به (( مجموعه اصول ناظر بر حمايت از زندانيان سياسي تحت هرنوع بازداشت يا مجازات)) باز انديشي گرديد ومورد تاكيد قرارگرفت (43) اين قواعد بدون هيچگونه تمايزي بر اساس نژاد ، رنگ، جنس ،زبان، مذهب، خاستگاه اجتماعي يا انديشه هاي سياسي زنداني سياسي ، قابل اجرا هستند

    بي قانوني دررويه هاي كيفري به هنگام شورش داخلي عموميت دارد حق هرزنداني در برخورداري از محاكمه عادلانه وعمومي دربرابر محكمه مستقل وبيطرف درپرتو قانون ،اغلب ناديده گرفته مي شود محدوديتهايي درمورد حقوق ناظر بر دفاع متهم وجود دارد زنداني سياسي ، عموما نه اجازه دسترسي به پرونده اش را دارد ونه فرصتي به اوداده مي شود كه از دلايل توقيف خود واتهاماتي كه عليه او اقامه شده است ،آگاه شود . مقاماتي كه با مشكلات مقابله با خشونت داخلي سروكاردارند، همواره از پيامدهاي وضعيت اضطراري براي اصلاح قواعد ومقررات آيين داد رسي استفاده ، وآنها را عطف بماسبق مي كنندتا از آن طريق بتوانند آنها را نسبت به محاكمات جاري اعمال كنند مردم بي گناهي كه به طور تصادفي درجريان تظاهرات خياباني توقيف مي شوند، ممكن است درپي رويه هاي سريع وعجولانه بدون برخورداري از يك محاكمه عادلانه ومنصفانه به مجازات سنگين يا حتي اعدامهاي بدون تشريفات قانوني محكوم گردند.

    هم ميثاق بين المللي حقوق مدني وسياسي وهم عهد نامه هاي منطقه اي ناظر بر حمايت از حقوق بشر، متضمن برخي مقررات درجهت تضمين حقوق بنيادي زندانيان ومتهمان سياسي درمرحله توقيف ونيز دربرابر محاكم هستند .(44) به استثناي منشور آفريقايي حقوق بشر ومردم ، اين اسناد درعين حال دولتها را آزاد گذاشته اند كه آن هنكام مواجهه شدن با يك خطر فوق العاده عمومي ، از اعمال واجراي حقوق مصرحه عدول كنند وآن را به حالت تعليق درآورند.


    توسعه حوزه اعمال حقوق بشردوستانه قرادادي به شورشهاي داخلي

    اين موضوع كه آيا برخي قواعد بشر دوستانه بين المللي بايد به خشونتهاي داخلي تعميم يابد يا خير، اولين بار درسال1949 ، دركنفرانس ديپلماتيكي كه براي پذيرش كنوانسيونهاي ژنو تشكيل شده بود ، طرح گرديد . درطول مذاكرات ، راجع به ماده 3 مشترك چهار كنوانسيون ژنو ناظر بر مناقشات مسلحانه غير بين المللي ، فقدان هرگونه تعريف از اين نوع مناقشات ، منتهي به اين ترس درميان شركت كنندگان گرديد كه حوزه عمل ، مي تواند به هرگونه اقدام توام با زور از جمله هرنوع بي نظمي يا طغيان وشورش گسترش يابد . خودداري كنفرانس از احصاي شرايط اعمال ماده 3، به كميته بين المللي صليب سرخ امكان داد كه اعلام كند مدافع اعمال واجراي گسترده آن ماده حد ممكن است .بدين منظور ، تفسير ماده 3 مشترك كه توسط كميته بين المللي صليب سرخ صورت پذيرفته است بر اين نكته تاكيد دارد كه چنين تفسيري به هيچ وجه حق دولت را دراعمال سركوب محدود ، نفي نمي كند وبه هيچ وجه قدرت گروههاي شورشي را افزايش نمي دهد(45) اين نطريه درجهت نقش ميانجيگرايانه اي است كه كميته بين المللي صليب سرح از سال 1921 به منظور حفظ حيثيت انساني وجلوگيري از نقض حقوق بنيادي اشخاص درخصوص خشونتهاي داخلي ايفاكرده است .(46)

    ماده 3مشترك ، متضمن قواعدي است (47) كه ديوان بين المللي دادگستري آنها را به عنوان ((اصول عمومي حقوق بشر دوستانه بين المللي ))(48) تعريف وتوصيف كرده است . قواعد مزبور ، تحقيقا مناسب بهبود حمايت از مردم دردرگيريهاي داخلي است . صرف نظر از حمايتهاي ناشي از اصل ((غير قابل سلب بودن ))[حقوق اساسي ] ملحوظ دراسناد حقوق بشر بين المللي ، اين ماده اجراي محكوميتهاي سريع واعمال مجازاتهاي اعدام بدون رعايت تشريفات قانوني را منع مي كند . آرا بايد از سوي محكمه اي كه به گونه اي قانوني تشكيل شده است صادر شود وهمه تضمينهاي قضايي شناسايي شده غير قابل نقض وگريز ناپذير براي مردم ، بايد رعايت شود .

    از آن زمان، چند طرح به صورت پيشنهاد هاي شخصي به عنوان مبناي قواعد مندرج درماده3 مشترك ومقررات ماده 75 پروتكل اول الحاقي به عهد نامه هاي ژنو ،ارائه شده است تا حمايت از افرادي كه درخشونتهاي داخلي آسيب مي پذيرند، از رهگذر برخورداري آنها از تضمينهاي اضافي درزمان بازداشت ومحاكمه ، تقويت شود دراين زمينه بايد بويژه از اعلاميه اي كه درسال 1984از سوي تئودور مرون ارائه گرديد ، نام برد(49) وي ابراز اميد واري كرد كه اعلاميه اش به پذيرش سند جديدي كه مجموعه اي از قواعد قابل اجرا دراين نوع وضعيتها را دربرداشته باشد، متجر گردد . رهيافت پذيرفته شده درسال 1987از طرف موسسه حقوق بشر نروژ (50) ونيز متن پيشنهادي موسسه حقوق بشر دانشگاه توركوابو1 فنلاند تحت عنوان ((اعلاميه حداقل معيارهاي بشر دوستانه (51) نيز مولد همين معناست ، هانس پيترگامبو 2سردبير مجله بين المللي صليب سرخ ، به سهم خود ترجيح مي دهد كه مجموعه قواعد رفتاري داشته باشد تا به عنوان راهنماي قواعد لازم الاجراي موجود براي اشخاص گرفتار درچنين وضعيتهاي ناشي از شورش داخلي ، استفاده شود.(52)

    فكر دسته بندي توامان حقوق بنيادي افراد آن گونه كه از رهگذر حقوق بشر بين المللي وحقوق بشر دوستانه قراردادي مقررشده است ، درمجموعه خاصي ازقواعد ، به شكل اعلاميه اي جهت حمايت از افرادي كه درمعرض تخلفات وخشونتهاي داخلي هستند، آشكارا از جانب دولتهاي عضو سازمان همكاري وامنيت اروپاپشتيباني گرديد دراعلاميه مسكو سال 1991 ، آنها از حق خود درناديده انگاشتن وعدول از تضمينهاي حقوق بشر دراسنادي كه درآنها عضويت دارند صرف نظر كردند.(53)لذا دراجلاسيه سران دربوداپست درسال 1994 آنها بر اهميت اعلاميه اي ناظر بر حداقل معيارهاي قابل اجرا درهر وضعيتي تاكيد كردند وچنين اعلاميه پيشنهادي ، بايد درچارچوب ملل متحد تصويب شود وقواعد مربوط به حقوق بشر بين المللي وحقوق بشر دوستانه بين المللي را مورد توجه قراردهد .(54)

    كميسيون حقوق بشر ملل متحد ، به سهم خود از دبيركل مي خواهد كه همانگ را كميته بين المللي صليب سرخ ، گزارشي تحليلي راجع به مسئله قوانين بنيادي بشري تيه كند .و(( ..قواعد مشترك حقوق بشر بين المللي وحقوق بشر دوستانه بين المللي را كه درهر شرايطي قابل اجرا هستند.(55)مورد توجه قراردهد.

    زماني كه خشونت داخلي رخ مي دهد ، متاسفانه تنها مقامات حكومتي نيستند كه به خشونت متوسل مي شوند وحقوق بنيادي انساني را ناديده مي انگارند، گروههاي مخالف مقامات يا مخالف يكديگر ، هميشه از چنين رفتاري مبرا نيستند وموجب مي شوند كه اشخاص بي گناه آسيب ببينند اراين گروهها نيز بايد خواسته شود اقداماتشان را تعديل كنند وبه حدتاقل معيارهاي حقوق بشر دوستانه احترام گذارند با وجود اين، از آنجا كه حقوق بين الملل آنهارا مستقيما مورد توجه قرارنمي دهد ، اين گروهها عموما تمايل اندكي به رعايت قواعدذ بشر دوستانه از خود نشان مي دهند ما مي توانيم اميدوار باشيم كه ايجادديوان كيفري بين المللي باوظيفه رسيدگي به دعاوي عليه افراد متهم به هرگونه نقض جدي حقوق بشر دوستانه بين المللي يا حقوق بشر بين المللي وتعقيب آنها درهرجايي كه باشند، پاياني براي اين مصونيتها باشد وبالمآل رعايت واحترام جهاني قواعد مزبور تضمين گردد/(56)

    نویسنده : دكتر جمشيد ممتاز - حسين شريفي طراز كوهي

  3. #13
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11 از مشروعيت حقوق بشر تا اطاعت و الزام‌آوري جهاني

    از مشروعيت حقوق بشر تا اطاعت و الزام‌آوري جهاني


    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  4. #14
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    حقوق‌بشر و تنوع فرهنگي


    نسبت ميان حقوق‌بشر و تنوع فرهنگي از مباحث مهم حوزه علوم انساني در محافل علمي و سياسي خصوصاً در دهه‌هاي گذشته بوده است. در اين خصوص ديدگاه‌هاي متنوعي ابراز شده كه مي‌توان خلاصه آنها را به شرح زير برشمرد:

    1- در ديدگاه اول كه عمدتاً از سوي كشورهاي غربي دنبال مي‌شود تأكيد بر اين است كه حقوق‌بشر جهان‌شمول است و گوناگوني‌هاي فرهنگي نمي‌توانند تأثيري بر هنجارهاي حقوق‌بشر داشته باشند. اين طيف اعلاميه جهاني حقوق‌بشر و ساير معاهدات موجود بين‌المللي را مبنائي براي تعريف حقوق‌بشر جهان‌شمول تلقي مي‌كنند.

    2- طيف دوم كه مي‌توان از آنها تحت عنوان نسبيت‌گرايان ياد كرد معتقدند حقوق‌بشر نسبي است و هنجارهاي آن با توجه به ويژگي‌هاي فرهنگي، منطقه‌اي و جغرافيائي تعريف مي‌گردد. اين گروه معتقدند كه تعريفي جهان‌شمول از حقوق‌بشر وجود ندارد و هر كشور حق دارد با در نظر گرفتن ويژگي‌هاي فرهنگي خود تعريفي اختصاصي از موازين حقوق‌بشر ارائه داده و آن را مبناي عمل قرار دهد.

    3- گروه سوم بر اين باورند كه حقوق‌بشر في نفسه جهان‌شمول است اما تعاريف موجود از هنجارهاي حقوق‌بشري ضرورتاً جهان‌شمول نيستند. سيستم‌هاي حقوقي مختلف تعاريفي از حقوق‌بشر ارائه مي‌دهند كه ممكن است متفاوت باشند اما گفت‌وگوهاي بين فرهنگي در زمينه حقوق‌بشر مي‌تواند به درك‌هاي مشترك در زمينه حقوق‌بشر جهان‌شمول كمك كند.

    ديدگاه‌هاي فوق‌الذكر باعث شكل‌گيري گروه‌بندي‌هائي در عرصه سياست بين‌الملل نيز شده است. به طوري كه تعدادي از كشورها (عمدتاً كشورهاي غربي) تلاش مضاعفي را در جهت ترويج تعريف غربي از حقوق‌بشر بر اساس اعلاميه جهاني حقوق‌بشر، ميثاقين حقوق‌مدني و سياسي و حقوق‌اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و نيز ساير ابزارهاي بين‌المللي از قبيل كنوانسيون منع شكنجه، كنوانسيون حقوق زنان و كنوانسيون حقوق كودك به عنوان موازيني جهان شمول در زمينه حقوق بشر انجام مي‌دهند.

    در سوي ديگر طيفي از كشورها هستند كه با توسل به موضوع تنوع فرهنگي هيچ گونه معيار بين‌المللي را براي حقوق بشر نمي‌پذيرند و از اين طريق سعي مي‌كنند عملكردهاي عمدتاً ضعيف خود را تحت پوشش تعاريف ملي از حقوق بشر توجيه كنند.

    آنچه كه بيشتر در صحنه بين‌المللي ظهور داشته است تقابل فكري و سياسي اين دو طيف بوده است. متأسفانه غلبه اين نگرش‌ها در حوزه مباحث فكري مربوط به حقوق بشر باعث شده تا ديدگاه‌هاي علمي و غير سياسي مجال بروز كافي پيدا نكنند. اين امر باعث شده تا تصوير ارائه شده از نسبت ميان حقوق بشر و تنوع فرهنگي تك بعدي و نامتوازن جلوه كند. در اثر هژموني طرفداران طيف اول در عرصه‌هاي رسانه‌اي و دانشگاهي اين گونه وانمود شده است كه هرگاه بحث از تنوع فرهنگي مطرح مي‌شود، هدف يافتن پوششي براي توجيه نقض حقوق بشر براي كشورهاي در حال توسعه است. اين ابهامات مفهومي باعث شده تا برخي محافل، تنوع فرهنگي را به عنوان گفتمان مجادله آميز «نسبيت فرهنگي در مقابل جهان‌شمولي» و حتي سفسطه‌اي براي فرسايش جهان‌شمولي حقوق بشر بپندارند.

    اين وضعيت علاوه بر اينكه باعث شده كه رابطه ميان حقوق بشر و تنوع فرهنگي به خوبي تبيين نشود از سوي ديگر باعث تضعيف جايگاه حقوق فرهنگي در ادبيات بين‌المللي و نيز در عرصه اجرا شده است. يكي از پيامدهاي اين ماجرا عدم تعريف و تدوين مقررات لازم براي شناسائي حقوق جمعي فرهنگي است. ميثاق بين‌المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه از اولين معاهدات بين‌المللي در زمينه حقوق بشر است تنها به جنبه‌هاي فردي حقوق فرهنگي پرداخته است و تصريحي در زمينه شناسائي ابعاد جمعي حقوق فرهنگي ندارد. مدافعان حقوق جمعي فرهنگي تنها به تفسير «حق تعيين سرنوشت» كه در منشور ملل متحد و نيز در ميثاقين حقوق بشر مورد تصريح قرار گرفته براي تبيين مباني حقوق «حق جمعي فرهنگي» استناد مي‌كنند. وضعيت فوق‌الذكر ضرورت تلاش براي تبيين صحيح رابطه حقوق بشر و تنوع فرهنگي و نيز شناسائي حقوق فرهنگي در ابعاد فردي و جمعي آن را اجتناب ناپذير مي‌كند. در راستاي اين ضرورت در عرصه سازمان ملل متحد جمهوري اسلامي ايران از سال 1999 ميلادي قطعنامه‌اي تحت عنوان «حقوق بشر و تنوع فرهنگي» طراحي و ارائه كرد كه پس از مباحث و مذاكرات صورت گرفته ميان نمايندگان كشورهاي مختلف در نشست مجمع عمومي سازمان ملل با اجماع به تصويب رسيد. در اين قطعنامه ايده تنوع فرهنگي به صورتي گسترده با مفاهيمي اساسي همچون حق تعيين سرنوشت، احترام به همگان، بردباري، گفت‌وگوهاي ميان فرهنگي، و غني بخشي به جهان‌شمولي حقوق بشر ارتباط پيدا كرده است. چنين عناصر كليدي عميقاً به لحاظ دروني با يكديگر مرتبط و تقويت كننده يكديگرند.

    در قطعنامه حقوق بشر و تنوع فرهنگي هدف تبيين اين نكته است كه در جهان پر تنش و تنازع‌آميز كنوني چگونه مي‌توان بين فرهنگ‌هاي متنوع و حقوق بشر سازش برقرار كرد؟ تأثيرات همساني و تطابق فرهنگي در بهره‌مندي از حقوق بشر چگونه است؟ چگونه مي‌توان ضمن ارج نهادن جامعه بين‌المللي به تنوع فرهنگي، از حقوق بشر صيانت نمود؟ آيا دولت‌ها نسبت به ايجاد نظامي بين‌المللي كه در آن تنوع فرهنگي محترم شمرده شود، مسئوليتي دارند يا خير؟

    در ديدگاه جمهوري اسلامي ايران تمامي ملل و جوامع در سراسر جهان با سوابق فرهنگي، تاريخي و مذهبي گوناگون، همزمان ضمن تأكيد بر مختصات و ويژگي‌هاي مربوط به خود و با رعايت ارزش‌هاي فرهنگي و مذهبي خويش، در مفهوم كلان جهان‌شمولي حقوق بشر سهيم هستند. از اين رو لازم به تأكيد است كه استدلال اصلي در مفهوم تنوع فرهنگي به هيچ وجه تقويت سفسطه نسبيت‌گرايي فرهنگي نيست.

    آنچه در خط مشي جمهوري اسلامي ايران اولويت دارد تقويت گفت‌وگوي بين فرهنگي براي رسيدن به تعاريف جهان‌شمول از حقوق بشر است كه مقدمه چنين رويكردي احترام به تنوع فرهنگي است تا زمينه گفت‌وگو را فراهم آورد. در اين رابطه تجربه تاريخي نيز پشتوانه لازم را براي اين بحث فراهم مي‌كند. فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي بسياري در طول تاريخ دچار فراز و فرود شده‌اند. تعدادي از آنها رشد كرده، شكوفا شده و سيطره يافته و تعدادي ديگر در سراشيبي زوال افتاده‌اند. موضوعي كه مي‌بايست در اين ميان مد نظر قرار گيرد آن است كه دلايل ظهور و سقوط فرهنگ‌ها و تمدن‌ها چيست و پيامدهاي جهاني اين تحولات تاريخي كدام است؟ روند تكاملي تاريخ نشان دهنده اين واقعيت است كه برخي فرهنگ‌ها در طي قرن‌ها با ديگر فرهنگ‌ها ارتباط برقرار كرده و در قالب اصول خويش وارد تعاملي فرهنگي در فرايند تقويت متقابل شده‌اند. تلاقي به وجود آمده از اين فرهنگ‌هاي گوناگون و مبادلات ميان فرهنگي در بين آنها به بقاء فرهنگ‌ها و تمدن بشري كمك كرده است، صيانت و تقويت فلسفه يوناني توسط انديشمندان اسلامي در قرون وسطي و تعامل فرهنگي و علمي ميان تمدن‌هاي اسلامي و مسيحي نمونه‌هاي درخشان و شايان توجه در اين زمينه است. اين تنوع و تبادل به تدريج زمينه را براي پيشرفت‌هاي علمي و فناوري در بخش‌هائي از جهان و طي قرون اخير به طور مشخص در اروپا ايجاد كرد و اين همان چيزي است كه ما امروزه از آن به عنوان ميراث مشترك بشري كه زمينه را براي ارزش‌هاي جهاني و مشترك در سراسر جهان ايجاد كرده است، تجليل مي‌كنيم.

    «جهاني شدن» نيز تأثيرات گوناگوني را بر مقوله تنوع فرهنگي برجاي گذاشته است. يكي از اين آثار اين بوده كه نيروي جهاني شدن روند تطابق فرهنگي و تحميل ارزش‌هاي بيگانه را تسهيل كرده است. طرفداران توسعه طلبي فرهنگي براي جهاني نمودن نظام ارزشي خود در سراسر جهان به بهاي حذف ساير نظام‌هاي فرهنگي و ارائه تصويري نادرست و نامناسب از آنها در تلاش‌اند. پافشاري بر اين رويكرد باعث انزواي ساير فرهنگ‌ها، نابردباري و قوم پرستي مي‌شود. احساس يك فرد در ميان اعضاي يك فرهنگ كه احساس شكست و زيان در مقابل آن فرهنگ غالب را دارد، بي‌ترديد باعث ايجاد نفرت، خشونت و نزاع فراتر از مرزبندي‌هاي جغرافيايي مشخص شده و به نظر مي‌رسد نتايج حاصله به وضوح باعث افزايش تهديدات آشكار نسبت به رشد و حمايت از ارزش‌هاي جهان‌شمول و حقوق بشر خواهد شد. از اين رو هر تلاشي در جهت مشوه جلوه دادن و حذف هويت‌هاي خاص فرهنگي به وسيله فرهنگ غالب، به اندازه تلاش در جهت تمسك به نسبيت‌گرايي فرهنگي براي مواجه جلوه دادن نقض ارزش‌هاي جهاني و حقوق بشر، محكوم و مردود است.

    برگزاري نشست‌هايي با توجه به كثرت كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد (118 كشور) و سطح برگزاري آن و اهميت و جذابيت موضوع اين نشست‌ها از اهميت و حساسيت فوق العاده‌اي برخوردار است. نشست ياد شده موجب افزايش سهم و مشاركت نهضت عدم تعهد و به ويژه جمهوري اسلامي ايران در تعاملات بين‌المللي به ويژه در مباحث حقوق بشر و تنوع فرهنگي شده و مكمل فعاليت كشورهاي عدم تعهد در چارچوب ساير تشكل‌ها و ائتلاف‌هاي مربوط به كشورهاي در حال توسعه خواهد بود.

    برگزاري موفقيت‌آميز نشست‌هاي مذكور بي‌ترديد در ارتقاء وجهه و تصوير بين‌المللي جمهوري اسلامي ايران تأثير قابل ملاحظه‌اي داشته و بستر مناسبي را جهت تبيين عيني ظرفيت‌ها و توانائي‌هاي ايران فراهم مي‌سازد. به علاوه اسناد نهائي اين نشست‌ها از جمله «اعلاميه و برنامه عمل تهران در زمينه حقوق بشر و تنوع فرهنگي» و ساير ادبيات مكتوب پيرامون آن نيز حائز اهميت سياسي و تبليغاتي بوده و قابل بهره‌برداري چند منظوره خواهد بود.

  5. #15
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    انسانيت و جرائم عليه آن

    مقدمه

    به تازگي در فرانسه مردي در زندان مرد كه متهم بود چهل و چند سال پيش به مدت دو سال عامل كشتار, شكنجه و قتل عام اهالي ---- بوده است. يك آلماني اصيل برخاسته از رايش سوم و غرق شده در تخيلات و اوهام ناسيونال سوسياليسم آلمان و ابر مرد هيتلر يكي از هزاران عوامل تفكر افراطي و جاه طلبانه رايش و خود يكي از دهها قربانيان شيفته رژيمي كه سوداگري مرگ ديگران را تبيلغ مي كرد و مدعي سردمداري و سروري عالم بوده, مردي كه به هنگام پيروزي فراموش كرده بود كه زمان فراموش نمي كند و به دنبال سالها انتظار در سن هقتاد و چند سالگي در پپشت ديوارهاي زندان حبابهاي تخيلات او را مرگ نابود كرد, و باز به تازگي گفتگو از كسان ديگري كه نه در قفس زندان بلكه بر مسند قدرت, متهم به تجاوز به انسان و حريم انسانيت اند.

    اينكه در عصر ما يكيابر ديگر جرايم عليه انسانيت مطرح مي شود: بمبارانهاي شيميايي مردم بيگناه وفروريختن بمب بر خانه هاي مسكوني, كشتارهاي دسته جمعي همه نشان از جرايمي هستند كه از طرفي مي توانند به دليل برخورد با وجدان جامعه بشري موضوع بحثهاي اخلاقي و عاطفي باشند و از طرف ديگر به واسطه قرار گرفتن در محدوده حقوق جزاي بين الملل موضوع تحليلهاي حقوقي فراوان گردند كه گرچه در قسمت اول بسيار گفته و نوشته شده اما در قسمت دوم لزوم دقت در جنحه هاي حقوقي واجتماعي آن بيشتر ضروري است.

    در حقوق جزاي داخلي به جرايم عليه اشخاص توجه فراوان شده است و در مجموعه هاي قوانين و مقررات جزايي به اينگونه جرايم دقت كرده اند اما جرايم عليه انسانيت در مفهوم خاص خود اصلاحي است كه در اساسنامه دادگاه نورمبرگ براي محاكمه جنايتكاران و بزهكاران عليه انسانيت به كار گرفته ده است.

    توجه به اينگونه حرايم با دقت در اين نكته كه انسانيت را در مفهوم شناخت عام بشري مورد آسيب وخدشه قرار مي دهد نياز به تفكري مجدد درمفاهيم جرم از سويي و انسانيت از سوي ديگر دارد, مفاهيمي تقريباً روشن از نظر جرم و مبهم از نظر انسانيت. در وهله اول شناخت اين مفاهيم به شكل تجريزي و در وهله دوم تركبي اين دو از نظر آگاهي بر حدود و ثغور جرايم ضروري است.

    قسمت اول _ شاخت مفاهيم جرم و انسانيت

    قسمت دوم _ حدود و قلمرو جرايم عليه انسانيت

    قسمت 1

    ناخت مفاهيم جرم و انسانيت

    به لحاظ آشنايي با مفهوم جرايم عليه انسانيت در وهله اول بايد جرم نه از باب تعريف قانوني كه بسيار در آن بحث دشه بلكه از نظر تحليل روان _ اجتماعي ان بررسي گردد و در ثاني بايد مفهوم انسانيت مورد دقت قرار گيرد.

    بند اول:

    جرم

    اعمال انسان تحت تاثير كششهاي دروني و فشارهاي بيروني اتفاق مي افتد. غالباً كششهاي دروني را به واكنشهاي رواني ادمي در قبال كنشهاي مختلف تعبير مي كنند و فشارهاي بيروني را به جبرهاي پيچيده اجتماعي كه انسان را از كودكي در بر مي گيرد پيوند مي زنند.

    اين هر دو در تكوين فعل آدمي يا ترك فعل او موثر است. انسان رفتار خود را با توجه به تعادلي كه ميان آن كششها و اين جبرها ايجاد مي كند هماهنگ مي سازد و يا بهتر بگوييم ناچار از اين هماهنگي است چه در غير اين صورت به اصطلاح جرم شناسان حاشيه نشين جامعه مي شود و در متن اصلي نقشي پيدا نمي كند, پس از هماهنگي فرد تطبيق به هر دليل و باوري كه باشد. ناهماهنگي در حقيقت عدول آگاه فرد از معيارهاست كه اگر در شكلي محدود, متعارف و فاقد لطمه و آسيب (لااقل به ظاهر امر) به جامعه باشد عمل را ضد اخلاقي, مخالف با وجدان و ضد اجتماعي نشان مي دهد مشروط بر آنكه جامعه آسيبها را آنچنان جدي تلقي نكند كه تنبيه موثر و شديدي را براي مرتكبين ضروي تشخيص دهد. در صورت اول نكوهش و سرزنش با پند و اندرز پاسخگوي ناهماهنگي است: پدري فرزند دروغگوي خود را سرزنش مي كند, معلمي شاگرد تنبل خود را اندرز مي دهد و مديري كارمند فراري از كار را توبيخ مي نمايد. نه سرزنش پدر, نه اندرز معلم و نه توبيخ مدير هيچ يك مجازات نيستند گرچه فرزند و شاگر و كارمند هر يك به نوعي بامعيارهاي اجتماعي كه دروغ را بد مي داند, تنبلي را نكوهش مي كند و كم كاري را ناپسند مي شمارد ناهماهنگي نشان داده اند. اما چنانچه جامعه فراتر از اين مسايل به ناهماهنگيهاي بنگرد و وجود و حيثيت انساني را دستخوش آنچنان لطماتي ببيند كه پاداش آنها بايد به دليل تجاوز به حريم انسان شديد باشد تنبيه موثري را براي ناهماهنگان در نظر مي گيرد كه اصطلاحاً اين تنبيهات را مجازات مي گويند در اين صورت عمل فاعل را جرم مي نامند و آن را فعل يا ترك فعل قابل مجازات مي شناسند. بي آنكه در اين تعريف به انگيزه هاي وقوع جرم اشاره كنند و يا به علتهاي آن بپردازند, در اين حال جرم در حقيقت ارزشها را دستخوش آسيب ساخته به معيارهاي اجتماعي صدمه وارد كرده و موجب گسيختگي علقه هاي اجتماعي شده است مجازات مجرم تلاشي است براي استقرار تعادلي كه با جرم دچار نوسان شده و جامعه انساني را جريحه دار كرده است و انسانيت در نتيجه اين يورش قرباني گرديده است.

    بند دوم

    انسانيت

    انسانيت مصدر جعلي از انسان است, تعريف انسان در وهله نخست جنبه عيني وجود او را متبادر به ذهن مي كند و در گام بعدي ذهنيت انسان در ارتباط با مفهوم ذاتي او مشخص مي گردد. وقتي با شما در مورد الف صحبت مي كند بلافاصله اگر او را بشناسيد تصوير خارجي وي در نظرتان مجسم مي شود, ادراكات هماهنگ بعدي از شناخت الف تصوير شخصيت او را به دست مي دهد اين شخصيت جدا از هيات مورد شناسايي شما نيست, بهتر بگوييم جنبه عيني انسان وجود خارجي اوست, آن چيزي كه مي بينيم و مي توانيم لمس كنيم, موجودي كه روي دو پا مي ايستد, داراي ويژگيهاي خاص جمجمه خويش است و به قول فلاسفه وجود متفكر است كه با منطق سرو كار دارد.

    اما اين موجود متفكر و منطقي چگونه به منطق دست يافته و از آن بهره برده است؟ پاسخ را بايد در ذهنيت انسان كه ناشي از سيستم مغزي اوست جستجو كرد. مغز با دريافت داده هاي خارج و تنظيم آنها به نحو مطلوب (و البته در شرابطي ممكن و با توجه به عدم اخلال ارگانيسم ) به مرور زمان ذهنيت انساني را مي سازد و اين ذهنيت به ارزيابي مسايل و داده ها مي پردازد و باز داده هاي جديد كسب و ارزيابيهاي تازه اي به وجود مي آيد, شرايط رواني و جبرهاي اجتماعي ماده قضاوت فرد را نسبت به خود و محيط ايجاد مي كنند در حالي كه خود اين داده ها از محيط و شرياط خاص فرد متاثر شده اند؛ به هر حال ذهنيت با معيارهاي مختلفي آشنا مي شود و به تدريج معيارهاي مشتركي با ذهنيت ديگران پيدا مي كند, معيارهاي مشترك صرفنظر از تعريف, عمق, بعد, شرايط زماني و مكاني ونوعشان (كه تاثير هر يك را بدواً تحليلي و آنگاه تركيبي مي توان بررسي كرد) عناويني را به خود مي گيرند كه گرچه در همه عالم به يكسان تفسير نمي شوند اما به دليل اشتراك معنوي در جهات مختلف به اشتراك لفظي مي رسند. بدين تعبير انسان در اين اشتراك موجودي است متفكر , مسئول , خير خواه و نه موجودي فاقد تفكر, بي بند و بار و طالب شر و بدي, چنين موجودي در مورد مسايل به تعمق مي نشيند, خود را در قبال خود, خداوند و ديگران مسئول مي شناسد به ارزشهاي فردي خود و ديگران احترام مي گذارد, ستمگري را نفي مي كند و ستمكشي را تحقير مي نمايد, آزادي را دوست دارد و خير را براي خود و ديگران جستجو مي كند, شرور نيست و پليدي را نمي پسندد و خلاصه عليرغم تفسيرهاي موسع اين مفاهيم از ناحيه پردازان, در حد توان خويش و با توجه به استعمال اين مفاهيم در مواضع عرفي خود (چه در يك جامعه معين و چه در جوامع مختلف) سعي مي كند تا انسان باشد و انساني فكر كند. انسان بودن و انساني فكر كردن و يا به تعبير ديگر انسانيت با وجود تفسير پذيري مفاهيمي تازه نيستند. بديهي است فرهنگ جوامع مختلف تعاريف كم و بيش متنوعي از انسانيت مي دهند, اما همچنانكه گفته شد وجوه مشترك اين تعاريف در آن حد متعارف و منطقي قابل رويت است كه بتوان تعريفي از انسانيت داد و آن را جلوه پسنديده كششهاي متعالي آدمي به سوي كمال شناخت. مقصود از اين كششهاي متعالي مجموعه داده هاي مورد قبول متعارف اخلاقي اكثريت جوامع انساني است بي آنكه موارد استثنايي ناديده انگاشته شود. انسانيت در اين تعريف سخن شيرين و جذابي براي خوشامد ديگران نيست, واقعيت جاندار زمانه و گوياي سير آدمي به سوي كمال است. شتابان از كنار آن گذاشتن و دل به نام آن خويش داشتن بي آنكه سر در قدمش نهادن و عبادتش كردن, آرام آرام به قربان فرستادن اوست, كاري كه در زمانه ما به آساني انجام مي پذيرد, به سادگي فروريختن ديواري و شكستن شيشه اي.

    قسمت 2

    حدود قلمرو و جريام عليه انسانيت

    رفتارها و روابط انساني افراد در جامعه غالباً بر دو محور رفتارهاي عاطفي و روابط حقوقي دور مي زند. انسان در رفتارهاي عاطفي خود نسبت به ديگران محبت مي ورزد, مهرباني مي كند, خشمگين روابط افراد از اين حيث است؛ اما انسان با ديگران روابط حقوقي نيز ايجاد مي كند, خانه اي ني خرد يا مي فروشد, بستانكار و بدهكار مي گردد و نيز اعمالي انجام مي دهد كه گاه عنوان جرم مي گيرد و براي آن مجازات تعيين مي شود. اين روابط كه به هر حال چندان جدا از روباط دسته اول نيستند اگر در قالبهاي مشخص حقوقي قرار گيرند روابط حقوقي افراد را معين مي كنند. اين روابط هم مي توانند موضوع بحث در حقوق داخلي باشند و هم در حقوق بين الملل. مطالعه در حقوق داخلي در زمينه اين روابط غالباً ساده تر است زيرا مقررات داخلي بيشتر مدون و قابليت اجرايي آنها زيادتر است در حالي كه در حقوق بين الملل قواعد و مقررات به دليل عرفي بودن آنها دستخوش تعبيرها و تفسيرها طبق سلايق مختلف دولتها, مقتضيات و اوضاع و احوال مي گردد. بدين لحاظ قلمرو و جرايم عليه انسانيت در حقوق داخلي با آنچه در حقوق بين الملل با آن برخورد مي شود تفاوت دارد.

    بند اول

    قلمرو جرايم عليه انسانيت در حقوق داخلي

    در حقوق داخلي بحثي از انسان و انسانيت نشده است ولي تجاوز به حريم انسانيت با ايجاد قواعد و مقرراتي كه ارزشهاي انساني را حراست كنند مدنظر قرار گرفته است.

    احترام به تماميت جسمي و رواني فرد و همچنين حيثيت, آبرو, مال و ناموس او به عنوان ارزشهاي شناخته شده در جوامع مختلف به اشكال گوناگون مورد توجه قرار گرفته است, همچنين احترام به تعهدات و قراردادهاي ناشي از روابط افراد چنانچه بر مبناي قانوني و صحيح تنظيم گرديده باشند ميزان ارزش در جامعه هستند.

    مساله ارزش را معيارهاي اجتماعي مشخص مي كند كه البته اين معيارها نمي توانند دور از زيربنيادهاي جسمي و رواني افراد باشند. جايگزيني در گروه و در اجتماع معيار اجتماعي است, اما افراد داراي هوش بيشتر و ادراك دقيقتر ساده تر به اين جايگزيني مي رسند. البته خصوصيات اين ارزشها در ارتباط باساختارهاي رواني_ اجتماعي جوامع مختلف تفاوتهايي گاه اندك و گاه چشمگير دارد. ولي به هر حال چون هر جامعه اي با ارزشهاي خاص خود زندگي مي كند لذا معيارها را بايد حسب مقتضيات و تحولات كمي و كيفي آن جامعه سنجيد . بحث در ارزشها به شناخت نسبي جامعه مي انجامد, اما در جمع مي توان گفت عليرغم گونه گوني جوامع مختلف, نژادهاي متنوع و انديشه هاي متفاوت, انسان در كلياتي مفاهيم ارزشها را يكسان تلقي مي كند. انسان در آينه بزرگ انسانيت با قضايا به نحو منصفانه تري برخورد مي كند ود رغير آن راه جدول در پيش مي گيرد. تجاوز به اين ارزشهاست كه در حقوق داخلي عنوان جرم مي گيرد و براي آن مجازات يا قادامات تامين تعيين مي گردد و آسيب پذيري اجتماعي را محدود مي كند اما اين قوانين بيشتر ناظر برفرزند نه بر اجتماع. در قوانين جزايي آسيب به جان پاداشي سخت دارد, تجاوز به مال افراد مجازاتهاي شددي طلب مي نمايد وهتك حيثيت و آبروي افراد با كيفرها يمناسب جبران مي گردد. در اين جرايم علي الاصول وجدان اجتماعي به شكل محدود آسيب مي بيند, جامعه گاه حتي از وقوع اينگونه جرايم آگاه نمي شود و تنها از طريق رسانه ها يگروهي و يا افواهي از جرايم مطلع مي گردد. به طور خلاصه تاثير اين جرايم به ظاهر بيشتر در روابط متقابل شاكيان و مدعيان خصوصي و متهم يا متهمان است و عكس العملهاي اجتماعي در قبال اينگونه جرايم با گذشت شاكيان و يا مجازات متهمان پايان مي پذيرد. اما در قلمرو حقوق بين الملل مساله تفاوت دارد.

    بند دوم

    قلمرو جرايم عليه انسانيت در حقوق بين الملل

    انعكاس در حقوق جامعه ملل محدود نيست چه از طرفي ابعاد آن بسيار و از سويي نتايج آن گشترده است.

    الف. نظري به تاريخ

    بي ترديد نمي توان منكر واكنش وجدان آگاه جامعه بشري در طول تاريخ نسبت به اعمالي گرديد كه غبار اندوه و ملال بر رخسار انسان نشانده و او را به تفكر و عكس العمل در سركشيها و تجاوزات انسانها عليه يكديگر واداشته است. در شناخت واقعيت اين اعمال انسان عصر ما بيشتر مديون وسايل ارتباط جمعي است كه ستمگريها را آشكار مي كند و تجاوزات را بر ملا مي سازد. در دوره هاي قديم و قبل از گسترش اين وسايل و به دليل عدم ارتباطات جنايات عليه بشر در محدوده مكاني خاص در نطفه خفه مي شد و فريادهاي ستمكشان در حصار قلعه هاي جنگي يازندانهاي سهمگين به جايي نمي رسيد. در دو جنگ عالمگير وبه خصوص جنگ دوم مطبوعات, راديو و سينما هم آوا باديگر انسانهاي آگاه توانستند گوشه هاي دلخراش جنگ و تجاوز به حريم انسانيت را آشكار كنند و صداي گوشخراش نازيسم را كه مدعي سلطه بر جهان بود به گوش عالميان برسانند و چه بههنگام و چه پس از جنگ پرده از اعمال جنايتكارانه بردارند. نگاهي كوتاه به آمار اين دوره از ايام خشونت و وحشت در اردوگاههاي رژيم هيتلري و همچنين گواهي يكي از سردمداران جنگ دوم بازگوكننده اين جنايات است:

    1. در اردوگاه آشويتز چهار ميليون و هفتصد هزار كشته؛

    2. در اردوگاههاي تربلينكا, بلزك و ولزك سه ميليون كشته؛

    3. در اردوگاه لوبلن دو ميليون كشته.

    گواهي رودلف هس از آخرين سردمداران نازيسم و فرمانده آشويتز در دادگاه بين المللي نورمبرگ:

    در ژوئن 1941 به من دستور داده شد در آشويتز تسهيلاتي جهت كشتار جمعي بازداشت شدگان فراهم كنم. در اين تاريخ سه اردوگاه كشتار جمعي در بلزك , تربلينكا و ولزك وجود داشت. من از تربلينكا بازديد كردم. فرمانده اين اردوگاه براي كشتار از گاز سمي Monoxyole استافده مي كرد اما من وقتي ساختمان اردوگاه آشويتز را شروع كردم. از zyklon استفاده كردم كه نوعي اسيد بود و بين سه ت پانزده دقيقه به مرگ مي انجاميد؛ وقتي اجساد تخليه مي شدند مامورين اختصاصي ما انگشتران را از انگشتان و طلاها را از دندانها بر مي داشتند!!

    ب. شناخت جرايم عليه انسانيت _ موافقتنامه لندن (18 اوت 1945)

    تهاجمات نيروهاي رايش و تجاوزات مكرر به حريم انساني به هنگام جنگ جهاني انديشه اعمال كيفرهاي سنگيني را براي مرتكبين اين جرايم ايجاد كرد. اساسنامه ضميمه موافقتنامه مورخ 8 اوت 1945 منعقده در لندن بين كشورهاي مقابله كننده با آلمان هيتلري درماده c_6 خود سعي كرده است تا تعريفي از اين جرايم به دست دهد بدين منظور كه آنها را از جرايم جنگ تفكيك كند. اما در واقع بيشتر به احصاي اين جرايم پرداخته تا تعريف آنها. طبق اين ماده جرايم قتل, كستار گروهي, به بردگي كشيدن, تبعيد و يا هر عمل غير انساني ديگر نسبت به غير نظاميان و همچنين شكنجه و آزار با انگيزه هاي سياسي, نژادي و مذهبي چه قبل يا در زمان جنگ از جرايم عليه انسانيت شناخته شده اند به عبارت ديگر جرايم عليه انسانيت لزوماً مربوط به حالت جنگ نيستند و نه تنها بين افراد ملتهاي مختلف به وجود مي آيند بلكه اين جرايم را بين تبعه يك دولت نيز مي توان ديد. اما مي توان گفت اين شمارش حصري نيستند و مي توان هم عقيده با برخي از حقوقدانان جرايم عليه انسانيت راتوسعه و آنها را به هرگونه تجاوز عمدي و يا هر نوع محروميت ارادي از حقوق اساسي موجود انساني تسري داد. اما همين حقوقدانان خود ساله اي را مورد سئوال قرار مي دهند و آن اينكه حقوق اساسي موجود انساني را چگونه بايد تعريف كرد؟ براي پاسخ استناد به قرارداد حقوق بشر سال 1949 مي كنند كهبا واژه هاي حقوقي اصول اعلاميه جهاني حقوق بشر را بيان مي كند. به عبارت ديگر اين اصول معياري براي صيانت از انسانيت در سطح عالم تلقي مي شوند و عدول از آنها جرايم عليه انسانيت را ايجاد مي كنند. بدين شكل مي توان به استقلال اينگونه جرايم رسيد.

    ج . اشكالات تعريف جرم در حققو جزاي بين الملل

    در حقوق بين الملل نيز(حداقل از جهت نظري) سعي مي شود به انسان به همان ميزان توجه گردد كه در حقوق داخلي. بدين لحاظ تعريف عام جرم در حقوق جزاي بين الملل و عرف بين المللي علي ظاهر با تعريف جرم در حقوق داخلي تفاوتي چشمگير ندارد. در حقوق جزاي داخلي جرم فعل يا ترك فعلي است كه نظم عمومي را مختل مي سازد, در حقوق بين المللي مورد تجاوز قرار مي گيرد. اما نظم عمومي در حقوق داخلي به دليل وجود دولتي تجاوز قرار مي يگرد. اما نظم عمومي در حقوق داخلي به دليل وجود دولي مشخص در سرزميني معين با مردمي كه اكثريت داراي سنتها , آداب و رسوم مشتركي هستند و به عبارت ديگر داراي گسيختگي اجتماعي نيستند آسانتر قابل هضم و به سادگي قابل تعريف است. در حالي كه تعريف اين نظم در حقوق بين الملل با وجود دولتهاي مختلفي كه هر يك مايل به اعمال قدرت فائقه خويش هستند و هر يك واجد فرهنگي مشخص و كجزا از فرهنگهاي ديگران و به عبارت ما مبتلاي به گسيختگي فرهنگي چندان ساده نيست. معهذا مي توان بر اين نكته تكيه كرد كه منافع كشورها در روباط بين المللي ايجاب مي كند كه تعريفي عرفي از نظم عمومي بين المللي را بپذيرند تا بدينوسيله بتوانند اعمال مخالف اين نظم را جرم بشناسند و آن را به نحوي مجازات كنند. در حقيقت به يك نفع مشترك قائل مي شوند و هرگونه عملي كه اين نفع مشترك را مورد خدشه قرار دهد مخالف نظم عمومي بين المللي تلقي مي كنند. لذا مي بينيم جرم بين المللي را از نظر طبيعت آن به رفتارهاي نامشروعي كه لطمه به اساس جامعه بين المللي وارد مي سازد تعريف مي كنند. و چون جامعه بين المللي بين دولتها ايجاد شده جرم بين المللي به عنوان رفتار غير مشروع يك دولت در روابطش با ديگر دولتها تلقي مي شود. به اعتقاد ما اين تعريف هر چند در قبول مفهوم نظم عمومي بين المللي با نظم عمومي در حقوق داخلي در اشتراك قرار مي گيرد ولي مي توان گفت در ايجاد نظم عمومي در حقوق داحلي قانون به مسايل متعددي با توجه به حدود و گنجايش و استعداد جامعه مشخص توجه دارد در حالي كه در نظم عمومي بين المللي اولويت اصولاً بر منافع مشترك قرار مي گيرد و نه مصالح مشترك, لذا برخورد با جرايم بين الملليبيشتر تابع اين منافع است. با وجود اين بي انصافي است اگر تلاشهاي جامعه بشري را ناديده انگاريم. احصاي جرايم عليه انسانيت و كوشش بر تعريف آن نيز چنين است. با اين توضيح كه اين جرايم اگر در روباط بين المللي واقع شوند به عنوان يك جرم بين المللي و اگر در داخل انجام شوند به عنوان يك جرم داخلي با خصيصه بين المللي بايد مورد توجه قرار گيرد.

    د. عناصر تشكيل دهنده جرايم عليه انسانيت را از جرايم جنگ تفكيك كرد. هر چند اغلب اين تفكيك مشكل مي نمايد. زيرا به اعتقاد ما كليه جرايم مي توانند جرايم عيله انسانيت نيز تلقي شوند همچنانكه بسياري از جرايم عليه انسانيت مي توانند به هنگام جنگ اتفاق افتد. معهذا با توجه به موافقتنامه مرخ 18 اولت لندن و شناخت آن به عنوان عنصر اصلي قانوني جرايم عليه انسانيت اينگونه جرايم از جرايم جنگ مجزا مي شوند . بديهي است قراردادهاي ديگر در زمينه صيانت از حقوق بشر و حمايت از تماميت جسمي و رواني انسان نيز هر يك مي توانند به عنوان عنصر قانوني اين جرايم تلقي گردند. البته مادام كه يك موافقتنامه جهاني كه كليه دولتهاي عالم به عنوان يك قرارداد مورد قبول بپذيرند تصويب نشده باشد. عنصر مادي اين جرايم كليه اعمالي است كه در موافقتنامه احصا شده و يا اعمالي مشابه آنها كه به حقوق اساسي موجودات بشري لطمه وارد كند. در هر حال اين اعمال بايد آنچنان به تماميت جسمي و رواني بشر لطمه وارد كنند كنند كه در مقايسه با جرايم عمومي اطلاق كلمه جنايت بر آنها آسان باشد. عنصر رواني اينگونه جرايم را مشكلات فراواني در بر مي گيرد كه نياز به مطالعه جداگانه اي دارد. در اينجا فقط يادآوري مي كنيم كه عنصر رواني را بايد در قصد منجز لطمه به انسان با ارتكاب اين جرايم به منظر حصول به يك سياست خاص دانست كه احراز آن البته با امكاناتي كه به خصوص دولتها در اختيار دارند و توجه به آنچه كه قبلاً اشاره شد مشكل مي نمايد.

    هـ_ مسئوليت و مجازات

    متاسفانه عدم وجود يك دادگاه بين المللي جزايي و در معيت آن يك دادسراي بين الملل كه اينگونه جرايم را طبق مقررات مدون تعقيب و مجازات كنند موجب لوث شدن مسئوليتها و اعمال مجازات در مورد كساني است كه بي واهمه اين جرايم را انجام و ترسي از كيفر آن ندارند. معمولاً تعقيب اين جرايم و مجازات آنها را قوانين داخلي بر عهده مي گيرند ولي همچنانكه قبلاً يادآوري كرديم قوانين داخلي بيشتر به جنبه هاي فردي تجاوزات عليه افراد مي پردازند و به تعقيب مجرمين عليه انسانيت به دلايل مختلف مبادرت نمي كنند. مسايل مختلفي كه شركت در جرم, معاونت در آن شروع به جرم و غيره ايجاد مي شود, هر يك قابل بحث و نيازمند به آگاهي از رويه هاي قضايي است كه متاسفانه جز در موارد محدود وجود ندارد وبرگسترش اشكالات مي افزايد. يادآوري كنيم كه مرور زمان بر اين جرايم جاري نمي شود.

    نتيجه

    انسانيت به عنوان ميعادگاه وجدانهاي آگاه انسان عصر ما تخيلي شاعرانه نيست بلكه واقعيتي والا و گرانبهاست كه حفظ و حراست آن تكليف هر يك از افراد بشري است. تخطي از حدود و تجاوز به آن جرم است و شايسته مجازات. اما موانع بسياربراي اعمال كيفر نسبت به متجاوزان, بحث در قلمرو اجرايي آن را مشكل مي سازد. آيا دينسان بايد نااميد از مجازات كساني بود كه با جسارت انسانيت را به بازي مي گيرند و به حريم آن گستاخانه تجاوز مي كنند؟ پاسخ چندان ساده نيست؛ محاكمه افرادي به اتهام جرم عليه انسانيت اميدوار كننده است اما دادگاههاي داخلي به دلايل متعدد نمي توانند پاسخگوي عادلي براي اين جرايم به خاطر ماهيت آنها باشند. وجود يك قانونگذاري بين المللي متشكل از همه كشورها و يك يا چند دادگاه بين المللي جزايي مجهز به مجموعه اي از قوانين و مقررات دقيق كه دور از جريانات سياسي و تبيلغاتي به اجراي عدالت بپردازند ضروري است. در عين حال غافل از تعالي آگاهي انسانها بر شناخت هستي و والايي ارزشهاي انساني بود.

    منابع:

    1. شهر ري در 450 كيلومتري جنوب پاريس.

    2. Klaus Barbis رئيس سابق گشتاپوي ---- از 1942 تا 1944 (در چهار ژوئيه 1987, دادگاه جنايي رن در فرانسه باربي را به زندان ابد به اتهام جنايت عليه انسانيت محكوم كرد.)

    3. هر چند اينگونه جرايم ظاهراً جرايم ناشي از جنگ هستند اما در عين حال نمي توان آنها را از جرايم انسانيت جدا كرد.

    4. دادگاه معروف بين المللي كه براي ريدگي به جرايم مجرمين جنگي در نورمبرگ آلمان تشكيل شد كه نقطه عطفي در تاريخ حقوق بين الملل بود اين دادگاه از 20 نوامبر 1945 شروع به كار كرد و دانه هاي خود را در 30 سپتامبر و اول اكتبر 1946 صادر نمود. در اين مورد مراجعه كنيد به:

    5. تعرفي كه تقريباً كليه قانونگذاريهاي عالم پذيرفته اند و آنرا فعل يا ترك فعلي مي دانند كه مستلزم مجازات يا اقدامات تاميني و تربيتي باشد (ماده 2 قانون سابق راجع به مجازات اسلامي, مجموعه قوانين جزايي), در قانون مجازات اسلامي مصوب سال 1370 اقدامات تاميني و تربيتي حذف شده است.

    6. مراجعه كنيد به: رضا نوربها, موقعيت تفكر در سير عمل مجرمانه, نشريه دانشكده حقوق, دانشگاه ملي ايران, شعار5, صفحات 63 و بعد.

    7. شناخت علتها بر عهده جرم شناسي است و انگيزه ها نيز صرفاً به عنوان كيفيات مخففه در حقوق جزا در مورد بحث قرار مي گيرند.

    8. اين مساله البته بايد با دقتي فراوان بررسي گردد چه نمي توان مدعي شد كه جرايم هميشه ارزشها را مورد حمله قرار مي دهند. گاه برخي از جرايم خود به عنوان ارزش در مقابل معيارهاي اجتماعي تلقي مي شوند. در اينجا بيشتر كليت مساله مورد بحث است.

    9. اخلال ارگانيسم گاه به بيماريهاي رواني شديد (پسيكوزها) ميانجامد و گاه بيماريهاي رواني خفيف را ايجاد مي كند (نوروزها) با اين توضيح كه گروه دوم بيشتر از آنكه اختلال ارگانيسم باشند, اغتشاعات رواني را در بر مي گيرند.

    10. اين داده ها متعارف را عرف بين المللي قبول مي كند, موارد استثنايي نمي توانند خدشه اي جدي بر اين عرف وارد سازند.

    11. حقوق اساسي كشورهاي مختلف بر صيانت از انسان تكيه مي كنند و آن را مورد حمايت قرار مي دهند. قانون اساسي كشور ما نيز در فصل سوم تحت عنوان حقق ملت اصول مختلفي را براي صيانت از اين حقوق پيش بيني كرده است. (مراجعه كنيد به قانون اساسي جمهري اسلامي ايران, فصل سوم, حقوق ملت, اصول نوزده تا چهل و دوم, به خصوص اصل بيستم آن )

    12. مساله جايگزيني در گروه نبايد هميشه بدين شكل مطرح شود و آن را دليل هوش و ادراك دقيق بدانند. تجربه هاي اجتماعي هميشه توام با هوش نيستند و عوامل متعددي در اين جايگزيني دخالت مي كنند.

    13. تاريخ تفكر شاهد صادق اين ماجرا است و نستون هان آگاه هرگز از تلاش در جهت واكنش نسبت به اعمال ضد بشري به ستوه نيامده اند.

    14. نبايد فراموش كرد كه اين رسانه ها خود از مواردي نيز بلندگوهاي تبليغاتي زرو مداران و شيطان صفتان بوده اند خدمت آنها بر آگاهي انسانها فراموش نشدني است. امروز نيز نقش اين وسايل در آشكار ساختن جنايات عليه انسانيت و جنايات جنگ با گسترش شبكه هاي تلويزيوني و مطبوعاتي فراوان به چشم مي خورد. در اين مورد نگاه كنيد به نقش وسايل جمعي در جنگ عراق _ ايران و همچنين جنگهاي ويتنام و كره.

    17. هس كه به زندان ابد محكوم شده بود سال گذشته را ر زندان وداع گفت.

    18. برخي از حقوقدانان قائل به ارتباط بين جنايات جنگي و جنايات عليه انسانيت هستند معتقدند با قبول جنايان عليه بشريت به شكل مستقل خطر تسويه حسابهاي سياسي در سطح جهاني و مداخله كشورهاي مختلف در اين زمينه در امور يكديگر ايجاد خواهد شد به اعتقاد ديگران نمي توان جرايم جنگي را نوعي خاص از جرايم عليه انسانيت دانست. شعبه جزايي ديوان كشور فرانسه نيز بر اين عقيده است. در اين مورد مراجعه كنيد به:

    20. البته ماده c 60 اسانامه نورمبرگ سعي درارائه تعريفي از جرايم عليه انسانيت كرده و آن را به عنوان اعمال غير انساني يا آزاد و شنكنجه هايي دانسته كه در ارتباط با هر جنايتي است كه در صلاحيت دادگاه نورمبرگ مي باشد. امروزه در طرحهاي جديد فهرست اين جرايم اضافه شده است.

    25. مراجعه كنيد به زير نويس شعار 18.

    26. راي شعبه جزايي ديوان كشور فرانسه 6 فوريه 1975:

    از طرفي عناصر تشكيل دهنده جرايم انسانيت ماده c6 اسانامه دادگاه بين المللي 8 اوت 45 كه قانون 26 دسامبر 1964 آنها را غير قابل مرور زمان مي شناسد همانهايي نيستند كه به عنوان جرايم جنگ در ماده 80 مجموعه قوانين نظامي و جنايت همكاري با دشمن كه در ماده 70و بعد مجموعه قوانين جزايي پيش بيني شده شناخته شده اند و از طرف ديگر قانون هيچ دادگاه خاصي را صالح براي رسيدگي به جنايات عليه انسانيت كه جنايات حقوق عمومي هستند نشناخته است...

    27. علماي حقوق معمولاً انهدام كامل يا جزيي يك گروه ملي, قومي, نژادي يا مذهبي را نوع شديدي از جرايم عليه انسانيت مي دانند و آن را تحت عنوان Genocide ممنوع مي سازند.

    28. پيشنهادات مختلفي در اين زمنيه شده و طرحهايي نيز ارائه گرديده است كه تا كنون به نتايج روشني نرسيده است. نظير طرح مجموعه قوانين و مقررات جزايي پروفسور شريف باسيوني ( cherif Bassiouni) كه در سال 1981 در مجموعه بين المللي حقوق جزا چاپ شده است و با كوششهاي انجام شده توسط انجمن بين المللي حقوق جزا براي ايجاد طرحهاي ديگري در اين زمينه و همچنين اخيراً كوشش در مجموعه ايجاد دادگاه رسيدگي به جنايات عليه انسانيت در بوسني و هرزگوين.

    نویسنده : دكتر رضا نوربها

  6. #16
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    عدالت، قاعده اصلي حقوق بشر

    درباره كرامت انسان احترام به شخصيت او و اراده انسان و اينكه هيچ‌كس برديگري سلطه‌اي ندارد، حكما، علما و پيامبران الهي از ديرباز داد سخن داشته‌اند. اومانست‌هاي فعلي مي‌گويند آنچه از حقوق بشر مي‌دانند ناشي از افكار مسيح است. حتي يكي از نويسندگان بزرگ حقوق عمومي فرانسه دوگين مي‌گويد: <مسيح به ما انسانيت را آموخت و شرافت آن را به ما ياد داد.> احكام اسلامي هم از چنين مواردي سرشار است. اشرف مخلوفات و كسي كه خليفه خدا بر زمين است، طبيعي است كه داراي حقوقي است كه هميشه بايد محترم باشد. راجع به <جان انسان> نيز احكام زيادي وجود دارد. اين نكته را من در قالب تذكر به قضاتي كه با دست گشاده حكم به اعدام مي‌دهند مي‌گويم كه بدانند چه مسووليت سنگيني دارند. اولين چيزي كه در معاد سوال مي‌شود راجع به خون انسان‌ها است. كه آيا خون كسي را هدر داده‌اند يا نه، بنابراين قضات بايد بسيار با احتياط رفتار كنند.

    مساله <كرامت انساني> از سه قرن پيش يا كمي قبل‌تر، شكل ديگري به خود گرفت و وارد زندگي اجتماعي انسان شد و به عنوان يك ابزاري براي حمايت از حقوق انسان‌ها در مقابل قدرت دولت‌ها و كساني كه برآنها سلطه پيدا كرده بودند، به كار رفت. دليلش هم اين بود كه در قرارداد اجتماعي، <روسو> چنين ابراز عقيده كرده بود كه اگر يك دولت ملي سركار باشد، چون اراده آن، اراده خود اشخاص است، احتمال هيچگونه ظلمي نمي‌رود. بنابراين ملت مي‌تواند تمام حقوق را به دولت واگذار كند و در پناه امنيتي كه دولت به‌وجود مي‌آورد، زندگي كند.

    اين نظريه در آن روز گيرايي زيادي داشت ولي بعدها مورد سوءاستفاده قرار گرفت. تجربه تاريخي در اين چند قرن نشان داده است به هيچ دولتي اعم از دولت پادشاه مستبد يا سوسياليست و چه دموكرات و غيره نمي‌توان آنقدر اطمينان كرد كه حقوق ملت را كامل در اختيار آن گذاشت.

    وضعيت دولت مستبد كه مشخص است. وقتي در يك فرد تكاثر قدرت پيش آمد و او هيچ مانعي براي اراده خودش نديد طبيعتا به فساد كشيده مي‌شود.

    اما اين عيب در دول دموكراسي نيز از بين نمي‌رود. هر دولتي منافعي دارد كه ممكن است با منافع ملت‌ها در تعارض باشد. كمتر دولتي حقوق ملي را بربقاي خودش ترجيح مي‌دهد. اين وضعيت در دموكرات‌ترين دولت‌ها، نظام يعني حكومت اكثريت بر اقليت هم وجود دارد. انتخاب نمايندگان مجلس را تصور كنيد. نماينده‌اي به اكثريت راي يك نفر انتخاب مي‌شود و بعد قانوني كه مجلس مي‌گذراند با اكثريت يك نفر طرحي را تصويب مي‌كند كه با حقوق ديگران منافات دارد.

    بنابراين آنچه در مجالس مقننه تصويب قانون مي‌شود نظر قدرت حاكم است كه انتخاب نشدن برديگران و براي اينكه چيرگي اكثريت را براقليت تخفيف دهند بايد چاره‌اي كرد.

    از اين خطرناك‌تر، وضع حكومت‌هايي است كه به ظاهر با دموكراسي آراسته‌اند ولي در باطن ديكتاتوري هستند. در بسياري از كشورها روساي جمهور براي تمام عصر انتخاب مي‌شوند. اين عيوب باعث شد انديشمندان كشورها به فكر سرپناه بيفتند تا از تجاوز قدرت مصون شوند. عده‌اي آن را در <حقوق فطري> جست‌وجو كردند. آنها مي‌گفتند يك سري از حقوق برتر از قدرت دولت‌ها و اراده اكثريت هستند. آنها حقوق عالي هستند كه دولت‌ها بايد كشفشان كنند و اگر به آنها تجاوز كردند غاصب محسوب مي‌شود. علماي اين دسته، معيار تشخيص حقوق عالي را عقل انسان قرار دادند. <ارسطو> يكي از پيشگامان حقوق فطري است كه حس و تجربه را هم علاوه برعقل دخالت مي‌دهد. او مي‌گويد: <به تجربه در مي‌يابيم نظمي برجهان حكم فرما است و هدفي آن را هدايت مي‌كند. ما هم ذره ناچيزي از اين نظم هستيم. بنابراين تا وقتي قواعد ما با اين نظم طبيعي سازگار باشد، مثبت و عادلانه است ولي اگر قواعد را نقض كند، ديگر قاعده نيست و دولت حق ندارد چنين قوانين ناقضي را وضع كند. در غيراين صورت دولت غاصب است چون حدود اختيار دولت مقيد به اين است كه حقوق بشر و حقوق فطري را رعايت كند و وقتي از اين نمايندگي پايش را بيرون گذاشت غاصب است و ملت حق دارد آن را سرنگون كند.

    اما جمع ديگري از <حقوق اجتماعي> يك خاكريز براي دفاع از حقوق انسان‌ها ايجاد كردند. بسياري از جامعه‌شناسان گفته‌اند قواعد حقوق خود به خود از دل اجتماع تراوش مي‌كند. زندگي اجتماعي، قاعده ايجاد مي‌كند. پس هر قاعده‌اي كه جامعه خود به خود ساخت، حقوقي است. بنابراين دولت حق ندارد به چنين حقوقي تجاوز كند. عده‌اي هم از مذهب استفاده كردند. آنها براين عقيده هستند كه حكومت ما، دولت مذهبي و محدود به اراده خداوند است. همانطور كه در امور تكويني اين رابطه برقرار است در امور تشريعي هم همينطور است. يعني از چيزي كه حكم خداست و در مذاهب مختلف آمده، نبايد تجاوز كرد. در قانون اساسي ما هم از اين طريق پيروي مي‌شود.

    اين سرپناه‌ها چندان دوامي نداشتند. حقوق فطري با ايرادات اساسي مواجه شد. نقادان حقوق، مشاهده و تجربه را ميدان عمل خود قرار دادند و گفتند اگر به حقوق كشورهاي مختلف مراجعه كنيم جز تكثر و اختلاف نمي‌بينيم، درحالي فطرت انسان‌ها همه جا يكي است. منشا قواعدي كه در كشورهاي مختلف وضع مي‌شود، عقل انسان‌ها است و اراده‌شان نه فطرت آنها. اينگونه بود كه كم‌كم از اين نظريه دست كشيدند و به حداقل حقوق فطري كه <عدالت> بود رسيدند. دسته‌اي هم كه سرپناهي از مذهب و حقوق اجتماعي پيدا كردند نيز، نتوانستند اين‌دو نظريه را جهاني كنند چون در دل آنها جنبه محلي وجود داشت. هرجامعه‌اي سلسله قواعد خاصي دارد كه آنها را وضع مي‌كند. هرگروهي هم اعتقاداتي دارند كه برايشان از درجه اهميت بالايي برخوردار است. بنابراين هر سه نظريه جنبه محلي پيدا كرد.

    در مقابل اينها، جمعي به دنبال برگزيدن بهترين قواعد كه با حقوق بشر سازگاري داشته باشد، رفتند. اين قواعد جنبه جهاني پيدا كرد چون از هرنوع مذهب، نژاد، فرهنگ و زبان مختلف را دارد. در اعلاميه جهاني حقوق بشر، جهاني شدن آن تصويب شد و كشورهايي كه پاي آن را امضا كردند موظف به طرفداري از قواعد حقوق بشر شدند. به عنوان نمونه اصلي در قانون اساسي جمهوري فرانسه وجود دارد مبني براينكه پيمان‌هاي بين‌المللي را برقوانين داخلي ارجحيت مي‌دهد. اين اصل مي‌گويد وقتي دولتي متعهد شد قوانيني را بپذيرد، حق ندارد در داخل مقرراتي را وضع كند كه با آن قاعده در تضاد باشد. اينجا سرراه جهاني شدن حقوق بشر دو اشكال وجود دارد. اول عادات و رسوم محلي است كه در خود اعلاميه حاشيه‌اي برآن در نظر گرفتند تا قدري بتواند با عادات محلي هماهنگ شود. مانع دوم كه مهمتر است، تكيه برحاكميت دولت‌ها است. اين مانع شديد بود و هنوز هم باقي است. هر دولتي مي‌گويد من حاكم هستم و قوانيني دارم و كسي حق ندارد بگويد چرا چنين كرده‌ام. ولي بايد پذيرفت ديوارهاي اين مرز هم درحال فروريختن است. وجدان عمومي جهان به قدري حساس است كه هرجا حقوقي نقض شود و به حقوق بشر تجاوز شود، اين وجدان آزرده مي‌شود و به آن واكنش نشان مي‌دهد. اين واكنش عبارت است از محدوديت‌ها، محروميت‌ها و احتمالا مي‌تواند مادي هم باشد.

    قواعد حقوق بشر حاوي يك سلسله احكام مثل آزادي بيان، منع شكنجه و اصل برائت است. ولي همه اين قواعد مبتني بر ۳ قاعده اصلي است: آزادي، برابري، عدالت.

    توضيح مختصري درباره هركدام از اين ارزش‌ها مي‌دهم و آنگاه هر سه را با هم مقايسه مي‌كنم.

    در توصيف آزادي اينكه جزو آرمان‌هاي اصلي بشر است، ترديدي وجود ندارد. <كانت>، حكيم چيره دست آلماني، در نقدي از عقل بشر، احكام آن را به دو دسته تقسيم مي‌كند: احكام عقل نظري و احكام عقل عملي.

    عقل نظري، احكامي است كه در نتيجه استدلال و تمثيل و استقرا و تحليل و تجزيه عقل از رويدادهاي خارجي به دست مي‌آيد. اما احكام عقل عملي آن چيزي است كه وجدان آدمي دستور مي‌دهد. كانت معتقد است احكام عقل عملي به نظري چيره است. چون به طور مستقيم از وجدان انسان سرچشمه مي‌گيرد. حكماي ما (ايرانيان)‌نيز در مورد ارتباط قرآن با ساير احكام مذهبي از همين استدلال بهره جسته‌اند. آنها براين نظرند كه احكام قرآن به طور مستقيم بر نهاد پيامبر نازل شده، ناب و زلال است و هيچ‌گونه عقل بشري در آن دخالت ندارد. ولي بقيه احكام مذهبي ولو اينكه در سند آن هيچ شكي نباشد با عقل و استدلال بشر مخلوط است. بنابراين اگر برفرض، اختلاف نادري بين قرآن و احكام مذهبي به‌وجود آمد، قرآن ترجيح دارد.

    به بحث برگرديم. كانت براي اينكه مساله را مبهم نگذارد و سازماني به فكرش بدهد، مي‌گويد اولين حكم عملي از عقل عملي، آزادي است. يعني جوهر حيات هستي. تمام ارزش‌هاي ديگر منشعب از اين حكم عقل عمل اوليه هستند و والاترين ارزشها‌آزادي است.

    حكماي ديگري همچون هگل هم از طرفداران اين نظريه‌اند. او آرمان طبيعت و هستي را در حركت مي‌بيند و هدفش را جايي مي‌گذارد كه انسان به آزادي برسد.

    اما در مورد برابري بسياري از حكما براي اينكه به آزادي برسند، برابري را فداكردند. مثلا روسو مي‌گويد انسان‌ها بايد همه آزادي‌هايشان را به دولت بدهند تا در پناه دولت به برابري برسند.

    درباره ارزش سوم كه عدالت باشد، زياد بحثي نيست. همه پذيرفته‌اند كه آرمان اصلي انسان‌ها رسيدن به عدالت است. حتي خيلي‌ها معتقدند آزادي هدف نيست، بلكه وسيله‌اي براي رسيدن به عدالت است. كانت با اينكه آزادي را حكم اوليه عقل عملي مي‌داند، مي‌گويد: <اگر عدالتي نباشد، زندگي‌كردن به زحمتش نمي‌ارزد.>

    <ويلي>، از علماي جديدتر و سردبير مرحوم مجله معتبر حقوق فرانسه، مي‌گويد هنر حقوق و دادگستري توزيع است. هر قاضي، هنگامي كه قضاوت مي‌كند به بخشي از تعهداتي و اموالي كه بايد عادلانه بين اصحاب دعوا تقسيم شود، حكم مي‌دهد.

    حال مي‌رسيم به مقايسه آزادي، برابري و عدالت. اين مقايسه سخت است. ترجيح هركدام از آنها به ديگري، مانند ترجيح مولانا، سعدي و حافظ است. هر كدام از جهتي براي زندگي بشر لازم است. با اين حال اگر مجبور باشيم، به‌نظرم والاترين ارزش‌ها عدالت است. آزادي قيود و مرز دارد. هيچ كس بي‌بند و باري و آزادي مطلق را نمي‌پذيرد. حتي كانت مي‌گويد حقوق شرايطي دارد كه در آن آزادي هر كس بايد محدود به آزادي ديگران باشد. گروه‌هايي هم كه به آزادي افراطي روي آورده‌اند، از نظر اخلاقي واكنشي را ايجاد كرده‌اند كه مورد پذيرش هيچ كس نيست. برابري هم همين‌طور. برابري رياضي ممكن است به جاهاي بدي كشيده شود. اوايل انقلاب مي‌گفتند جراحي به پيشخدمتش گفته بود زمين را بشور. پيشخدمت جواب مي‌دهد خودت بشوي، چون ما با هم برابريم. جراح هم مي‌گويد قبول، من زمين را تميز مي‌كنم، تو هم چاقو را بگير و برو به اتاق عمل.

    برابري مطلق به عدم عدالت مي‌رسد، اما هرچه عدالت قوي‌تر و شديدتر باشد، مطلوب‌تر است. عدالت هيچ قيدي ندارد. حتي برخي علما از آن به انصاف رسيده‌اند كه درجه رقيق‌تر و لطيف‌تر عدالت است. عدالت اقتضا مي‌كند هر مديوني، دينش را به طلبكار بپردازد، ولي انصاف اقتضا مي‌كند اگر خواهر درمانده‌اي مديون به برادر طلبكارش بود، به او مهلت داده شود و قاضي فورا اظهارنظر نكند. علاوه بر اين عدالت حاكم بر آزادي و برابري است.

    ولي عدالت يك اشكال اساسي دارد. بحث‌هاي مختلفي درباره آن شده است. مانند عدالت اجتماعي، اقتصادي، خانوادگي، قضايي و... كه در دهه اخير بيشتر به انواع آن پرداخته‌ام و تحقيق كرده‌ام. مختصر مي‌گويم يك اشكال و ابهام در آن اين است كه اصلا عدالت چيست؟ در همه امور معنوي چنين پرسشي مطرح مي‌شود كه مثلا زيبايي چيست؟ يعني اين يك اشكال عمومي است.

    جواب نقضي كه به اين پرسش مي‌توان داد، اين است كه مگر معني قانون روشن است؟ اين همه اختلافات در ديوان كشورها چه در ايران و چه در نقاط ديگر دنيا، مگر از يك متن روشن برنخواسته است؟ مگر قرآن براي تمام مسلمين نبوده، پس اين همه اختلاف از كجاست؟

    نكته در اينجاست كه ذات تفسير، ايجاد اختلاف مي‌كند. هر كسي براساس عقل و برداشت خودش مي‌تواند يك استنباط جديد داشته باشد. اين نيست كه فقط يك نظر درست باشد و بقيه غلط. بسياري از كساني كه به خاطر نظرشان متهم به فساد عقيده و محكوم شدند، امروز معلم اخلاق بشرند. مسيح به دليل فساد عقيده مصلوب شد. سقراط هم به همين دليل محكوم شد. بنابراين نبايد بگوييم آنچه نظر ماست، درست و هرچه بقيه مي‌گويند، سراسر غلط است. عدالت چنان مهم است كه برخي كه ظلم مي‌كنند، مي‌خواهند سرپوشي از عدالت بر آن بگذارند. تعاريف مختلفي از عدالت شده است كه ما را به مفهوم آن نزديك‌تر مي‌كند.

    افلاطون مي‌گويد عدالت عبارت است از وضع شي در ماخوذ عليه. يعني هر چيزي سر جاي خودش باشد.

    از لحاظ اجتماعي تنها كساني مي‌توانند به عدالت برسند كه در دامن فلسفه بزرگ شده باشند. اين نظريه در فرهنگ اسلامي هم وارد شده و خيلي‌ها همچون مولوي از آن تقليد كرده‌اند.

    ارسطو عدالت را به دو دسته خاص و عام تقسيم كرده است. عدالت خاص يعني اينكه حق هر كسي را بدهند. اين مفهوم هم در فرهنگ اسلامي وارد شده است. خصوصيت نظريه ارسطو اين است كه زاويه تشخيص را بر مبناي تجربه قرار داده است.

    هگل عدالت را اينگونه تعريف مي‌كند: <آن چيزي كه دولت مي‌گويد، عدالت است.> فقدان و فساد اين نظر مورد توجه بسياري حكماي بعد از او قرار گرفته است، اما برتراندراسل، هنيرو و ديگران اكثريت را ملاك قرار داده‌اند و گفته‌اند عدالت چيزي است كه وجدان عمومي آن را عدالت بداند. راسل مي‌گويد امري كه اگر اجرا شود، كمترين نارضايتي را به وجود بياورد، عدالت است.

    به اين نظرات، باز هم انتقاداتي وارد است. چنانچه ويلي در مجله فلسفه حقوق مي‌گويد هنر تشخيص عدالت مثل ساير هنرهاست. يعني فقط هنرمندها مي‌توانند صحت آن را تشخيص دهند و عامه قدرت تشخيص را ندارند.

    بنابراين نتيجه‌اي كه مي‌خواهم بگيرم، آن است كه عدالت، مفهومي اخلاقي است. تمام عواملي كه در ايجاد اخلاقي موثر هستند، در به وجود آمدن عدالت هم تاثير دارند. اعتقادات، نيازها، عوامل اجتماعي و جغرافيايي، همه در يك اخلاق اجتماعي موثر هستند و در نهايت موثر براي عدالت.

    <روبيه> معتقد است تنها قضات هستند كه مي‌توانند تشخيص دهند عدالت چيست. با اين سخنان بحث را اينگونه خاتمه مي‌دهم كه همه اين نظرها جاي خدشه دارد، ولي براي رسيدن به يك گوهر گرانبها، اگر دچار خدشه شويم، مشكلي نخواهد بود.

    نویسنده : دكتر ناصر كاتوزيان

  7. #17
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    دادگاه جديد اروپائي حقوق بشر

    مقدمه

    كنوانسيون اروپايي حقوق بشر قرار صادر از ديوان بين المللي لاهه در 10 مه 1984 جنبه اي استثنائي دارد زيرا اصدار قرارهاي تاميني در زمره آن قسمت از وظائف ديوان است كه موجب بيشترين جر و بحث شده است .

    اما اصدار قرار تاميني مورد بحث ما با اجماع واقعي روبرو شد و تصميمات ديوان درباره مسائل اساسي به اتفاق آرا

    صادر گرديد ، و فقط يكي از چهار قرار مخالف \" شوبل \" 1را برانگيخت .

    اتفاق آرا در اين زمينه ، از آن رو پر معني است كه اسناد و مدارك استنادي مربوط به صلاحيت موجب طرح مسائل پيچيده اي شدند و اصول حقوقي مورد بحث ، يعني منع توسل به قوه قهريه و اصل عدم مداخله ، در اين قضيه از اهميت اساسي و عمده اي برخوردار بودند . در برابر اين مسائل ، اتفاق آرا قضات دادگاه گزارشگر جنبه غير قابل ايراد راه حلهاي پذيرفته شده ميباشند .

    ميدانيم كه در مورد قرارهاي تاميني عدم حضور خوانده در ديوان عملا به صورت يك قاعده در آمده است ، اما اتازوني در هنگام رسيدگي به اين امر در ايوان حاضر بود . از ميان دوازده قراري كه توسط دادگاه كنوني صادر شده ، در ده مورد رسيدگي دادگاه بدون حضور خوانده صورت پذيرفته است . جز مورد حاضر تنها به سال 1957 در قضيه ، \"انترهاندل \" 2 خوانده در دادگاه حضور يافته و خوانده آن قضيه نيز اتازوني بوده است . در مورد بحث كنوني ، اتازوني اعلام كرده بود كه هرچند جدا معتقد به عدم صلاحيت دادگاه در رسيدگي به اين موضوع است اما چون \" از قديم نسبت به يك موسسه قضائي بي طرف و جدي و آگاه عميقا وفادار بوده است \"

    به حضور در دادگاه اقدام مينمايد . پس از آنكه ديوان قطعا اعلام صلاحيت نمود 3 ، اتازوني تصميم خود را در مورد عدم شركت در كليه مراحل رسيدگي به اين قضيه اعلام داشت . ولي در مرحله رسيدگي به قرارهاي تاميني هم ( نظير مرحله بحث درباره صلاحيت و قابليت پذيرش دعوي ) در دادگاه حاضر شد وبدين سان ديوان موفق به رسيدگي حضوري گرديد .

    از 1979 كه حكومت ساندنيسهادر نيكاراگوئه مستقر گرديد روابط اين كشور با اتازوني مرتبا تيره تر شده است . در آغاز امر ، دستگاه كارتر از حكومت جديد پشتيباني نمود ، اما از 1980 سياست پنها حمايت از هندوراس را به گونه اي در پيش گرفت كه بتواند هندوراس را ه صورت تكيه گاه خود عليه انقلاب در امريكاي مركزي در آورد . ريگان نيز دز همين خط پيش رفت و در سوم مارس 1981 – 6 هفته پس از تصدي رياست جمهوري – به سيا اجازه داد تا عليه نيكاراگوئه دست به فعاليتهاي مخفي بزند ، و سپس اعتباراتي افزون تر از اعتبارات قبلي به اين فعاليت اختصاص داد .به اعتقاد نيكاراگوئه \" اتازوني به طور منظم دامنه عمليات خرابكارانه و نتايج آن را گسترده تر ساخته است \" 4

    در مارس 1984 عمليات مذكور ابعادي بي سابقه يافت . اين عمليت نه تنها حمله عليه تاسيسات موجود بر روي خشكي را در پيش گرفت بلكه به مين گذاري 3 بندر مهم ارتباطي نيكاراگوئه نيز دست يازيد .

    در برابر اين بحران شديد ، راه حل مسالمت آميز ناهموار بود . از 9 ژانويه 1983 دولتهاي گروه كونتادورا و مكزيك و پاناما و ونزوئلا به منظور وساطت در خصوص مسائل مورد توجه پنج دولت امريكاي مركزي ، كوششهايي را آغاز كردند .

    مسائل مذكور مجموعه اي از مسائل اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي و امنيتي هستند كه زمينه بحرانهاي موجود در منطقه مي باشد . مجمع عمومي سازمانهاي دولتهاي امريكا و مجموع عمومي ملل متحد و شوراي امنيت اين روند كار را تشويق كردند .

    02 پروتكل شماره يازده كنوانسيون اروپايي حقوق بشر

    توسعه تعداد اعضاي كنوانسيون و بالا رفتن متقاضيان ، هدف از اين امر نيز توفيق در هماهنگ ساختن محتواي منافعي كه به طور معقول مورد قبول همه اطراف دعوي باشد .

    اما اين روند نمي توانست مسائل فوري مربوط به فعاليتهاي اتازوني را در نيكاراگوئه حل و فصل نمايد . زيرا اتازوني در كارها و فعاليتهاي گروه كونتادورا به طور مستقيم درگير نيست .

    از اين رو نيكاراگوئه در 9 آوريل 1984 عرض حال خود را نسبت به مسئوليت اتازوني در خصوص موارد فوق به دادگاه داد . اساس دعوي نيكاراگوئه نقض چندين تكليف و تعهد بين المللي توسط امريكا يعني ^ منع توسل به قوه قهريه ، اصل عدم مداخله ، آزادي درياها حاكميت نيكاراگوئه و حق حيات اتباع نيكاراگوئه بود . نيكاراگوئه به موجب ماده 41 اساسنامه ديوان \" به دليل فوريت و اهميت مسائل مطروحه \" و \" به منظور پرهيز از تلف شدن افراد انساني و از بين رفتن اموال و در انتظار اتخاذ يك تصميم قطعي \" تقاضاي صدور قرارهاي تاميني را نمود . 5

    اين تقاضا موجب طرح 2 مسئله شد ، كه بايد توسط دادگاه حل و فصل مي گرديد. مسئله اول صلاحيت دادگاه در خصوص اصدار قرارهاي تامين بود . اين مسئله به صورتي كه معمول دادگاه نبود عرضه شد . در واقع ترديد نسبت به صحت و اعتبار مدارك مورد استناد نيكاراگوئه به اعتبار آنها لطمه مي زد . با اين همه دادگاه به اتفاق آرا پذيرفت كه مي توان اسناد مذكور را مبناي استقرار صلاحيت دادگاه دانست . مسئله دوم آگاهي به اين امر بود كه آيا اوضاع و احوال موجود اقتضاي صدور قرارهاي تامين را دارد ؟ اين مسئله دادگاه را براي اولين بار در اين محاكمه در برابر توسل به قوه قهريه قرار مي داد . قضات در پاسخ مثبت به اين پرسش نيز متفق الراي بودند و تنها درباره مخاطب يكي از اقدامات تاميني اختلاف نظر داشتند .

    اصولا صلاحيت دادگاه لاهه حيثيت رضايي دارد : اين صلاحيت تنها در صورتي هست و در حدي اعمال مي شود كه دولتها نسبت به آن رضايت بدهند . به نظر آتازوني اين اصل جنبه عام دارد و بنابراين درباره اختيار دادگاه نسبت به صدور قرار اقدامات تاميني نيز بايد اعمال گردد . \" شرط اساسي طرح هر دعوايي در دادگاه ، خصوصا طرح تقاضاي اقدامات تاميني ، رضايت دو جانبه دولتهايي است كه در برابر دادگاه حاضر مي شوند ( ... )كليه دعاوي اقامه شده در دادگاه ، داراي ماهيت رضايي است \" .

    پروفسور \" يان برانلي \" در مقام دفاع ، از جانب نيكاراگوئه ، اظهار داشت كه اختيار مذكور در ماده 41 ، خصوصيت خارجي و عيني دارد . اساسنامه ، \" در صورتيكه اوضاع و احوال اقتضا كند \" ديوان را در خصوص استفاده از اين اختيار صالح مي داند و \" وجود مبناي رضايي و توافقي رسيدگي را الزامي تلقي نمي كند . به عكس اختيار اصدار قرار اقدامات تاميني ، خصوصيتي \" عيني و خارجي \" دارد يعني دادگاه بايد اين اختيار را منحصرا بر مبناي ضابطه فوريت اعمال نمايد . البته به استناي موردي كه عدم صلاحيت دادگاه در رسيدگي به ماهيت واضح باشد . \"

    03 قضات دادگاه جديد اروپايي حقوق بشر و نحوه انتخاب آنها

    بر اساس ماده 20 اين تحليل عينا انعكاسي از رويه قضايي دادگاه در قضيه صلاحيت رسيدگي به دعواي اماكن صيد ماهي است 6 دادگاه در بحث حاضر اصول همان دلائلي بازگرفته است كه در قضيه اماكن صيد مورد استنادش بوده اند 7 .

    \" به هنگام طرح تقاضاي صدور قرار اقدامات تاميني در دادگاه لازم نيست كه محكمه پيش از اتخاذ تصميم به صدور قرار ، درباره صلاحيت ماهوي خود ، و يا احتمالا در خصوص صحت و واقعيت استثنايي عدم صلاحيت خويش به نتيجه قطعي برسد . معذلك تنها در صورتي بايد به اصدار قرار اقدام نمايد كه مستندات خواهان ابتدا به گونه اي ظهور داشته باشند كه بتواند مبناي اعلام صلاحيت دادگاه گردد . \"

    به نظر ديوان ماهيت اختيار در اصدار قرار اقدامات امنيتي ، جنبه توافقي و رضايي ندارد . بلكه غرض از اين رسيدگي ، كه پرداختن به يكي از طواري دادرسي مي باشد 7 يك واقعه عيني است يعني نفس وجود دادگاه مبناي آن است و در نتيجه دادگاه به منظور تضمين وظيفه دادرسي اساسي و اصلي خود ،صلاحيت اشتغال به آن را دارد .

    \" ... اختيارات لازم دادگاه به حدي است كه وي را در اتخاذ اقدامات مطلوب تا حدي مجاز مي سازد ( ... ) كه اگر صلاحيتش در رسيدگي ماهوي ، تحقق يافت ، اين رسيدگي بي فائده نباشد \" 8

    براي اعمال اين اختيار لازم نيست كه ديوان \" در مورد صلاحيت خود نسبت به رسيدگي ماهوي به نتيجه نهايي و قطعي برسد \" رضايت دولتها كه در مورد صلاحيت ماهوي ، شرط هيچ يا همه است در مقام رسيدگي به طواري دادرسي ، مطرح نيست . با اين همه در صورتي دادگاه دست به صدور قرار اقدامات تاميني مي زند كه ظاهر مستندات دعوي \" در نظر ابتدايي مويد تشكيل مبتايي باشد ، كه دادگاه بتواند صلاحيت خود را بر پايه آن استوار سازد \" . در اين فرض امكان دارد كه صلاحيت رسيدگي ماهوي وجود داشته باشد و اين امر پرداختن به رسيدگي طاري را توجيه مي كند . به عكس در فرضي كه عدم صلاحيت رسيدگي ماهوي آشكار است . پرداختن به رسيدگي طاري كلانا موجه است . زيرا براي دادگاه وظيفه اي ، به عنوان وظيفه رسيدگي بنيادي ، وجود ندارد ، تا بنابر تامين و حفظ آن باشد . پس در اين مقام ديوان نبايد به حمايت از حقي برخيزد كه در راي نهايي و قطعي خود اختيار صحه گذاشتن بر آن را ندارد . اما ميان دو امر : يكي صلاحيت قطعي ، كه معارض با فوريت تقاضاي صدور اقدامات تاميني است و عدم صلاحيت آشكار كه مانع اعمال رسيدگي اتفاقي و طاري دادگاه است ، ميداني وسيع وجود دارد كه صلاحيت رسيدگي ماهوي در عرصه آن مورد ترديد است ، \" ولي به نظر نمي رسد كه در خصوص رسيدگي به طور كافي اعلام رضايت نشده باشد \" .

    به نظر نيكاراگوئه دو نظري كه وي مطرح كرده است ، مبناي صلاحيت دادگاه را در رسيدگي ماهوي تشكيل مي دهند 9 يكي از اين دو مطلب اعلام قبولي نيكاراگوئه در مورد دادرسي اجباري دادگاه است ، اين اعلام در مقام اجراي اساسنامه ديوان دائميلاهه در 24 سپتامبر 1929 صورت گرفته است . مطلب دوم نيز اعلاميه \" اتازوني \" مورخ 26 اوت 1949 در همين مورد است .

    اتازوني در پاسخ بر اساس همين دو اعلاميه مدعي شده كه دادگاه براي رسيدگي به اين موضوع آشكارا غير صالح است .

    اعلاميه قبولي نيكاراگوئه بي قيد و شرط و بدون ذكر حد زماني و بدين ترتيب بوده است :

    \" به نام جمهوري نيكاراگوئه اعلام مي دارم كه دادرسي ديوان دائمي دادگستري بين المللي را بدون قيد و شرط ، به عنوان دادرسي اجباري مي پذيرم \" .

    در ورا بساطت ظاهري اين اعلام با توجه به الزامات و مقرراتي كه در اساسنامه ديوان دائمي ، وجود دارد اعلاميه مذكور مساله دقيق اعتبار اعلاميه را مطرح مي سازد :

    به نظر نيكاراگوئه اعلاميه مورد بحث همچنان لازم الاجراست و مطابق بند 5 ماده 36 اساسنامه ديوان بين المللي متضمن قبول الزامي رسيدگي ديوان كنوني در مورد اختلاف ميان طرفهاي امضا كننده اساسنامه مي باشد 10 .

    معذلك اثر حقوقي اين اعلاميه مسلم نيست . پروتكل امضاي اساسنامه ديوان دائمي ( بند 3 ) تصريح مي كند كه اساسنامه بايستي مورد تصويب قرار گيرد و سند تصويب نيز براي دبير كل جامعه ملل ارسال گردد .

    در جريان بحث معلوم شد كه امضاي رسمي اين سند به سال 1935 انجام يافته است و به منظور لازم الاجرا شدن نيز در روزنامه رسمي نيكاراگوئه رسما انتشار يافته است .اما در بايگاني هاي جامعه ملل از ايداع سندي كه حاوي تصويب آن باشد اثري نيست ، بر عكس \" اميل ژيرو \" مشاور حقوقي جامعه ، در 1942 به نيكاراگوئه اطلاع داده است كه اين ايداع صورت نگرفته است ، حال آنكه ايداع مذكور براي قطعيت الزام حقوقي لازم است .

    اكنون مطرح است كه نقض شكلي مذكور در ارتباط به صلاحيت دادگاه نسبت به صدور قرار اقدامات تاميني حاوي چه اثر و نتيجه اي است ؟

    01 به نظر اتازوني نتيجه اين امر ساده و روشن است يعني دادگاه به وضوح صالح نيست و قضيه مذكور بايد در دفتر ثبت قلم گرفته شود با وجود آنكه تا زمان طرح اين دعوي كليه تقاضاهاي مربوط به صدور قرار اقدامات تاميني مويد صلاحيت ابتدايي دادگاه بودند \" در اينجا خواهان به طور كلي فاقد سند قضايي مربوط است \" نظر به اينكه نيكاراگوئه الزامات ديوان دائمي را مراعات نكرده است ، بايد گفت اين كشور هيچ گاه به عضويت پروتكل در نيامده و اعلامي در 1929 انجام يافته هرگز به مرحله اجرا گذاشته نشده : بنابراين نمي توان قبولي نيكاراگوئه را مفروض دانست \".

    02 به نظر نيكاراگوئه اعلاميه 1929 سندي است كه مي تواند مبناي صلاحيت دادگاه باشد. اين اعلام از شناسايي عمومي كشورهايي بهره مند است كه اعلاميه هاياختياري مورد بحث را صادر كرده اند .


    ---------- Post added at 07:24 PM ---------- Previous post was at 07:23 PM ----------

    دلايل مربوط به شناسايي عمومي به اين شرحند : اعلاميهنيكاراگوئه از 46 به بعد در سالنامه ديوان چاپ شده است .نشريه رسمي اتازوني هم نام نيكاراگوئه را در رديف كشورهايي قرار مي دهد كه قضاوت الزامي دادگاه را پذيرفته اند . در قضيه داوري توسط پادشاه اسپانيا نيز قسمتي از عرض حال هندوراس بر اساس اين اعلاميه استوار بوده و نيكاراگوئه هم قبولي خود را مورد ترديد قرار نداده است . نخست آنكه از لحاظ حقوق معاهدات _ كه ناظر به اعلاميه هاي اختياري مي باشد _ يك حقوق عم و مشترك حاكم بر مسائل شكلي وجود ندارد 04 سازمان دادگاه جديد اروپايي حقوق بشر

    دادگاه بزرگي متشكل از آنچه در سالنامه 46 آمده است به عنوان جانشين اعلاميه اي تلقي شود كه داراي عيب و نقص شكلي بوده ، مي توان گفت كه از اين تاريخ به بعد دولتهاي اعلام كننده \" با طرز كار خود و طي مدتي طولاني كه اين يادداشت مرتبا در سالنامه تكرار شده است \" نسبت به عيب شكلي مورد بحث سكوت كرده و از استناد و ايراد به آن صرف نظر نموده اند .

    دو ديگر آنكه از نظر اصول كلي حقوق ، ممكن است شيوه رفتار دولتها در قبال مسائل منشا قبولي آنها باشد . 03 ديوان در پاسخ به استدلالهاي طرفين دو نكته را مد نظر قرار داد :

    اولا : دادگاه در تقاضاي حذف دعوي از دفتر ثبت عرضحال حق را به اتازوني نداد. در واقع به نظر دادگاه اين تقاضا جنبه غيرعادي دارد .

    وقتي دولتي مي خواهد كه به ايراد عدم صلاحيت دادگاه بپردازد به موجب ماده 79 نظام نامه (آيين نامه ) طريق استثنايي ايراد يا ادعاي عدم صلاحيت نمي تواند معارض تقاضاي صدور قرار اقدامات تاميني باشد دادگاه يادآور شد كه هنگامي مي تواند بدون بررسي هاي ديگر قضيه را از دفتر ثبت عرائض حذف كند \" كه هر چند عرض حال دهنده از دولت ديگري كه به عنوان خوانده اظهار شده خواسته شده كه صلاحيت محكمه را در خصوص دعوي بپذيرد ، اما خود قبول مي كند كه براي رسيدگي مورد بحث هيچ سند قضايي وجود ندارد ثانيا : ديوان قبول دارد كه مي توان بر مبناي اعلاميه نيكاراگوئه ، صلاحيت دادگاه را استوار ساخت . در مرحله بررسي مربوط به اقدامات تاميني فوريت امر مانع است كه دادگاه به نحوي اقناع كننده بتواند مطمئن گردد كه طرفين نسبت به صلاحيت دادگاه به در رسيدگي به ماهيت قضيه رضايت دارند . بنابراين كافي است كه مقرراتي را بيابد كه در ظاهر نگويند نيكاراگوئه نسبت به رسيدگي ماهوي رضايت ندارد . در اين باب دادگاه به احراز اموري چند كه مبين اراده نيكاراگوئه است پرداخته است : نيكاراگوئه پروتكل امضا اساسنامه ديوان دائمي را امضا كرده و مطابق بند دو ماده 36 به امضا اعلاميه اي دست يازيده است كه در آن نه محدوديت زماني است و نه شرطي وجود دارد . اين شيوه رفتار به روشني گزارشكر اراده نيكاراگوئه است .

    درست است كه نيكاراگوئه نتوانسته است دليلي مشعر بر ايداع سند تصويب پروتكل عرضه نمايد ، اما ديوان نه تنها ازاين امر به عدم صلاحيت خود نمي رسد بلكه به عكس تصريح مي كند كه : تا اينجا با استدلالات عنوان شده در دادگاه قانع نشده است كه فقدان اين تصويب قطعي ، مانع از اجراي بند 5 ماده 36 اساسنامه دادگاه فعلي مي باشد و يا از انتقال اعلاميه نيكاراگوئه به ديوان كنوني جلوگيري مي نمايد .

    بيان اعتقاد ديوان در هيچ دعوائي با اين قدرت و استحكام نبوده است ، يعني هيچ گاه با اين قوت نگفته است كه اختيار دارد صلاحيت خود را متكي بر يك سند مورد اعتراض قرار دهد . اعتقادي كه در قرار بيان شده در راي مربوط به صلاحيت نيز تعين يافته است . اين راي به استناد بند 5 ماده 36 و نيز نحوه رفتار طرفين ، به تنفيذ اعتبار اعلاميه مي پردازد . 16

    به اين ترتيب دادگاه نسبت به وجود مقرراتي اظهار اطمينان مي كند كه مي توان صلاحيت دادگاه را به آنها مستند ساخت و بنابراين ديگرنيازي به اعلام نظر درباره اعتبار شكلي مقررات مذكور نمي باشد . البته صدور قرار اقدامات تاميني ، درباره صلاحيت دادگاه پيش داوري نمي كند .

    اجراي اعلاميه امريكا با قصد صريح اتازوني تعارض داشت . زيرا امريكا مي خواست كه اختلاف خود را با نيكاراگوئه از دايره صلاحيت ديوان خارج نمايد از اين رو دو روز قبل از ايداع عرضحال نيكاراگوئه ، يعني در 6 آوريل 1984 اتازوني ضمن ارسال يادداشتي براي دبير كل سازمان ملل و با عطف به اعلاميه 1946خود ، تصريح نموده است كه :

    \" اعلاميه 1946 در مورد اختلافاتي كه اتازوني با كليه كشورهاي امريكاي مركزي دارد و يا نتيجه حوادث جاري امريكاي مركزي و يا مربوط به اين حوادث اند ، اعمال نمي شود و اين مسائل به طريق مطلوب بين طرفين حل و فصل خواهد گرديد . \"

    \" قيد و شرط حاضر بدون توجه به عبارات موجود در اعلاميه ، بلافاصله به مورد اجرا گذاشته مي شود و براي مدت دو سال نيز لازم الاجرا خواهد بود ، تا بتوان روند حل و فصل اختلافات را در منطقه پيگيري كرد و در زمينه مسائل سياسي ، اقتصادي و امنيتي امريكاي مركزي ، كه با يكديگر مرتبط اند ، به راه حلي مبتني بر مذاكره دست يافت . \"

    05 چه كساني مي توانند در دادگاه اقامه دعوي بكنند

    دادگاه جديد اروپايي حقوق بشر ، همانند تشكيلات پيشين ، ديوان پس از گزارش استدلالات طرفين ، با ملاحظه كاري و احتياط احضار مي دارد كه : فعلا نظر به اعلام راي قطعي در اين زمينه ندارد كه : ( ... ) آيا در نتيجه اعلاميه 6 آوريل 1984 باز هم عرضحال مورد بحث در چهارچوب قبولي قضاوت اجباري دادگها توسط اتازوني ، قرار مي گيرد يا نه . 19

    اعلاميه 1946 موجد مبنائي است كه ميتوان اين صلاحيت را بر آن مستقر ساخت و نتيجه اعلاميه 1984 نيز آن نيست كه دادگاه را صريحا غير صالح سازد . بعكس مساله بررسي و ارزيابي اعتبار اين اعلاميه مطرح است و مساله ياد شده هم فقط به هنگام بحث در مورد اثبات صلاحيت ميتواند حل و فصل گردد . اين راه حل بيشتر از آن نظر موجه است كه دادگاه در راي خود نسببه صلاحيت ، قبول ميكند كه اتازوني مكلف به تبعيت از رسيدگي و قضاوت دادگاه در قبال نيكاراگوئه است . 20

    نيكاراگوئه اين مطلب را متذكر شده است كه \" مسائلي است كه اساسا ناشي از صلاحيت ملي اتازوني به ترتيب تعين شده توسط اين دولت است \".

    اين نكته قابل توجه است كه قضات در مسئله قيد و شرطها متفق الراي بده اند . البته برخي از قضات در مورد قاعده استنباطي دادگاه اظهار ترديد كرده اند در قضيه \" انتر هندل \" نظر \" سر هرش لوتر پاخ \" آن بوده است كه دادگاه در مقام اجراي ماده 41 هنگامي اختيار عمل دارد كه در سند اعطا كننده صلاحيت ابتدايي به وي \" هيچ قيد و شرط نافي صريح و آشكار اين صلاحيت و جود نداشته باشد \" .

    به نظر دادگاه پس از يررسي كافي و هنگامي كه بايد اختيار خود را اعمال نمايد كه \" به وجود امكان واقعي صلاحيت اطمينان يابد \" .

    سبب حصول اين توافق آن بود كه اكثر قضات به وجود امكان واقعي صلاحيت قطع داشتند و معتقد بودند كه مي توان قرار اقدامات تاميني را به طور مشروع صادر كرد ، زيرا امكان دارد كه قيد و شرط اعلاميه 1984 موثر در مقام نباشد و تكليف قضايي اتازوني را در قبال نيكاراگوئه نفي ننمايند ، كه در اين فرض دادگاه وظيفه قضايي خود را در خصوص ماهيت اعمال مي نمايد .

    به موجب ماده 41 اساسنامه \" در صورتي كه ديوان مقتضي بداند اختيار تامين اين امر را دارد كه در مورد حفظ حقوق هر يك از دو طرف ، كدام دسته از اقدامات تاميني را فعلا بايد اعلام نمود . \" وقتي تقاضاي صدور اقدامات تاميني به دادگاه تقديم مي گردد ، در واقع مورد تقاضا پاسخ به دو مسئله اساسي است : يكي آنكه آيا اوضاع و احوال مقتضي صدور دستور اقدامات تاميني است و دوم آنكه اقدامات تاميني مقتضي كدامند ؟

    الف – آيا اوضاع و احوال مقتضي صدور دستور اقدامات تاميني است ؟

    براي پاسخ بايد روشن شود كه به نظر ديوان اوضاع و احوالي كه صدور اقدامات تاميني را ايجاب مي كند ، چيست ؟قرار هيچ گونه اشاره اي به اين امر نمي كند ، دادگاه حكم ميكند كه : \" با توجه به نكات مذكور در فوق ( ... ) اوضاع و احوال قضيه ، مقتضي تعيين اقدامات تاميني است \"

    06 ملاكهاي پذيرش دادخواست در دادگاه

    مساله ملاكهاي پذيرش دادخواست در دادگاه در اين باب به رويه قضايي ويژه خود ، در مورد صلاحيت رسيدگي به قضيه محل ماهيگيري ارجاع نمي داد ، تحليل تصميم ديوان بسيار ظريف و دشوار بود .

    هنگامي مورد را از موارد تعيين اقدامات تاميني مي دانند كه يا شيوه رفتار يكي از اطراف دعوي به گونه اي باشد كه موجب ورود ضرر غير قابل جبران به حقوق مورد دعوي گردد و يا تصميمي را كه در آينده گرفته مي شود مخدوش سازد . استنتاجات اتازوني و نيكاراگوئه در مقام تحويل اوضاع و احوال متقابل و متغاير بودند به نظر اتازوني ، صدور قرار اقدامات تاميني لزوم و مناسبت نداشته اند و به نظر نيكاراگوئه اين اقدامات لازم بوده اند .

    01 به نظر نيكاراگوئه اوضاع و احوال عيني قضيه ، خصوصيت بي نهايت فوري دارد . سه سال پيش از تقديم عرض حال نيكاراگوئه فعاليت هاي نظامي امريكا آغاز شده و به مرگ بيش از 1400 غير نظامي و نظامي و نيز ايراد خسارات مستقيم مادي بيش از 200 ميليون دلار ، انجاميده است . مجموعه اين وقايع موجب طرح مساله اساسي اسناد آنها به اتازوني است . به تعبير روبرت ميش سخنگوي اقليت مجلس نمايندگان امريكا دخالت اتازوني در نيكاراگوئه \" همانقدر مخفي است كه يك فيل در روي يك زمين فوتبال \" پنهان شده باشد از ماه مارس 1981 به اين طرف ريگان چند تصميم با عنوان \" تصميمات رياست جمهوري \" اتخاذ كرده است كه مجوز تخصيص اعتبار براي فعاليتهاي پنهاني عليه نيكاراگوئه مي باشد و بدين ترتيب بيش از 70 ميليون در اين راه هزينه شده است . از طرف ديگر بايد واقعيت عمليات مورد ادعاي نيكاراگوئه ثابت گردد .

    مستند نيكاراگوئه چند مطلب بود : اعلام اعضاي حكومت نيكاراگوئه همراه با سوگند ، يادداشت روساي سربازانمزدور به سفير اتازوني در هندوراس ، متون قانوني مصوب اتازوني ، اعلاميه رسمي مقامات امريكا ، مطالب مندرج در روزنامه هاي امريكايي .

    سوال اين است كه آيا دفاعيه اتازوني در اين باب معني دار و آگاهانه است ؟ در اين زد و خورد اتازوني وارد جولانگاهي شده است كه ميدان اقدامات تاميني نمي باشد .

    بهرحال ديوان خود را در قيد استدلالات امريكا نيفكند و در آنجا توقف ننمود .

    در واقع ايرادات امريكا در اين قضيه ، بايد به عنوان استثنات مستند عدم قبول صلاحيت تلقي گردد . اتازوني نيز

    ميبايست لايحه دفاعيه خود را در همين مبنا تنظيم ميكرد ، و دادگاه آنها را در راي 26 نوامبر 1984 مورد بررسي قرار ميداد . در مرحله كنوني ديوان تنها به اين امر قناعت نمود كه اصل مورداستناد نيكاراگوئه را متذكر شود. به موجب آن \" هيچ امري ديوان را مكلف نميسازد كه از قبول يك وجه اختلاف تنها به دليل آن خودداري كند كه اختلاف مذكور به بطن خود متضمن اختلافات ديگري است و نيز دادگاه موظف نيست كه صرفا به دليل آنكه مساله مطروحه نزد وي با مسائل سياسي ارتباط نزديك دارد خود را ازقيد و بند وظيفه اي كه اساسا جنبه حقوقي دارد ، آزاد نمايد . \"

    تقاضاي نيكاراگوئه آن بود كه حقوق وي ، كه با اعمال اتازوني ، يعني حمايت از \" سربازان مزدور \" و \" توسل مستقيم به قوه قهريه \" و \" تحديد به اعمال قدرت \" ، لطمه ديده است ، مورد حمايت قرار گيرد .

    بدين ترتيب نيكاراگوئه سه قسم از حقوق مورد تجاوز را مطرح ساخته است كه ذوي الحقوق آن به ترتيب ، شهروندان ، دولت و مردم نيكاراگوئه مي باشد ، حقوق مذكور عبارتند از :

    - حق حيات و آزادي و امنيت شهروندان نيكاراگوئه

    - حق نيكاراگوئه به او كه در مقابل استعمال قوه قهريه تحديد به اعمال از آن طرف يك دولت خارجي ، همواره مورد حمايت قرار گيرد .

    - حق تعيين سرنوشت مردم نيكاراگوئه توسط خودشان .

    نيكاراگوئه به اثبات خصوصيات غير قابل جبران خسارتي مي پرداخت كه حقوق مورد ادعاي وي را تحديد ميكنند دادگاه ضررو زياني را غير قابل جبران مي داند كه \" با پرداخت خسارت يا نوع ديگري از پرداخت مادي \" قابل جبران نباشد . حق حيات شهروندان نيكاراگوئه را نيز آزادي امنيت آنها در معرض خطر و ضرر و زياني غير قابل جبران قرار گرفته اند ، \" وقتي حيات يك فرد انساني از دست برود ، نه دادگاه حاضر و نه دادگاه ديگر مي تواند آن را بازگرداند \" حق برخورداري نيكاراگوئه ازحاكميت و حق مردم نيكاراگوئه در مورد تعيين سرنوشت را هم نمي توان با حكم نهايي بار ديگر به كرسي نشاند : \" هر روز كه دخالت نيروي نظامي عليه نيكاراگوئه ادامه يابد اين حقوق متوالي يك روز بيشتر پايمال مي شوند و هر روز اين حقوق فرسوده تر از روز پيش مي گردد و نمي توان آن را با پرداخت خسارت مجددا مستقر ساخت \" .

    به هر حال دادگاه لازم نديده است كه در مورد خاصه اساسي تكاليف مورد بحث پافشاري كند . ولي بايد دانست

    كه منع توسل به قوه قهريه و حق ملتها در مورد تعيين سرنوشت خودشان ، تكاليف مهمي هستند . كميسيون حقوق بين الملل اين تكاليف در پيش نويس قواعد مربوط به مسئوليت بين المللي دولت به عنوان \" تكاليف بين المللي واجد اهميت اساسي \" بيان نموده است ، يعني تكاليفي كه نقض آنها باعث وجود جرم بين المللي دولت مي شود . چنانچه سكوت دادكاه در راي ناظر به ماهيت قضيه نيز تاييد شود اين امر پرمعني خواهد بود .

    در مورد حق حيات شهروندان و حق آزادي و امنيت اين نتيجه گيري با مشكل مواجه نمي شود اما خاصه غير قابل جبران ضررو زيان در ديگر حقوق مورد ادعا ، يعني حق حاكميت و حق مردم براي خود مختاري از وضوح كمتري برخوردار است . پيش آمده است كه دادگاه صدمه وارده به حق حاكميت را قابل جبران تشخيص داده است .

    در آن قضيه دادگاه تشخيص داده بود كه اعمال مقررات مربوط به افزايش منطقه انحصاري ماهيگيري ايسلند از سه ميل به دوازده ميل ، به حقوق ماهيگيري مورد ادعاي انگليس ، ضرر و زيان غيرقابل جبراني را وارد مي آورد زيرا در صورتي كه حكم نهايي به نفع آنها باشد ، \" به امكان برقراري مجدد اين حقوق به طور كامل \" لطمه ميزند .

    نتيجه آنكه ديوان با پذيرفتن تقاضاي نيكاراگوئه به اين نكته توجه كرده است كه اگر دخالت اتازوني قطع نشود ، حقوق مورد ادعا در معرض ضرر و زياني غيرقابل جبران قرار مي گيرد اما دادگاه در ارض يابي خود به نتيجه رسيده است كه علاوه بر قبول اين تقاضا با توجه به بحران روابط موجود ميان دو طرف ، براي آنكه محكمه بتواند اعمال وظيفه قضايي خود را تضمين نمايد ، بايد اقدامات ديگري را تيز اتخاذ نمايد . اكنون بايد ديد كه اوضاع و احوال مقتضي اتخاذ چه اقداماتي است .

    نيكاراگوئه از دادگاه درخواست صدور دستور دو اقدام تاميني را داشته است :

    اول آنكه \" اتازوني از فراهم آوردن وسائل حمايتي مستقيم يا غير مستقيم ( ... ) براي كليه ملتها ، گروهها ، سازمانه ،جنبشها ، يا افرادي كه در فعاليت نظامي يا شبه نظامي عليه نيكاراگوئه شركت دارند و يا قصد شركت در آن را كرده اند ، خودداري نمايد \" . دوم آنكه اتازوني به قطع هر گونه فعاليت نظامي يا شبه نظامي بپردازد كه توسط نمايندگان ، كارگزاران و يا نيروي نظامي خود در نيكاراگوئه و يا عليه نيكاراگوئهبه انجام مي رساند و از اقدام به جنين فعاليت هايي خودداري نمايد و در روابط خود با نيكاراگوئه استعمال قوه قهريه و يا تحديد به استفاده از اين قوه را قطع و از اقدام به اين اعمال خودداري كند . در دادگاه نيز نماينده نيكاراگوئه تقاضا كرد كه محكمه به اتازوني دستور دهند تا \" از انجام هرگونه عملي خودداري كند كه نتيجه اش تعميق و يا تشديد و ضعيت در دوره اي است كه دادگاه مشغول رسيدگي به قضيه مي باشد . \"

    اما استدلال شوبل اكثريت را قانع نساخته است . استدلال مذكور مستند به مادي بودن و عيني بودن اموري است كه اتازوني عنوان بوده است . اتازوني نيكاراگوئه را متهم ساخته است كه در السالوادور ، هندوراس و كوستاريكا مداخله نموده است ، اما اين ادعا به اين بيان مورد اعتراض نيكاراگوئه قرار گرفته است : \" انتسابهاي مذكور نادرست و دروغ است و فقط مستمسكي است براي آنكه اتازوني در ادامه فعاليتهاي نظامي و شبه نظامي غير قانوني اش عليه نيكاراگوئه مجاز باشد و بدين ترتيب هدف خود را در سرنگوني حكومت نيكاراگوئه دنبال كند .

    ظاهرا موضع گيري \" شوبل \" ناشي از دل مشغولي مشروع مراعات تساوي ميان اطراف دعوي است . بدين بيان كه اگر معلوم شود نيكاراگوئه در امريكاي مركزي مداخله كرده است ، نبايد وي را قرباني و معصوم تلقي نمود . ولي علت آنكه دادگاه در اين زمينه از نظر وي پيروي نكرده آن است كه : دادگاه با تقاضايي كه مربوط به مداخله نيكاراگوئه در امريكاي مركزي باشد مواجب نشده بلكه آنچه مورد تقاضا بوده است ، دخالت امريكا در نيكاراگوئه ميباشد . دادگاه به موجب ماده 41 اساسنامه خود ، ميتواند از حقوق هر يك از افراد دعوي \" يعني حقوقي حمايت ننمايد كه در برابر وي مطرح شده اند . نظر به اينكه دادگاه درباره نقض حاكميت نيكاراگوئه مورد تقاضا قرار گرفته و بدان مشغول شده است ، در صورتي كه اوضاع و احوال مقتضي باشد ميتواند اختيار حمايتي خود را اعمال نمايد . اما اختيار ندارد كه به عنوان اقدامات تاميني ، امري را از نيكاراگوئه بخواهد كه هدفش حمايت از حقوقي است كه دادگاه در خصوص آن مشغول نيست ، از قبيل اين حقوق است ، حقوق السالوادر ،هندوراس و كوستاريكا . بنابراين دادگاه اختيار ندارد كه به منظور حفظ يك حق اقداماتي را به عنوان اقدامات تاميني معين كند كه درباره آنها در راي نهايي خود قادر به اظهار نظر نمي باشد . مفهوم ضررو زيان قابل جبران با قلمرو اين اقدامات كاملا بيگانه است در واقع دادگاه به منع هرگونه عملي پرداخته است كه استعداد تشديد يا توسعه اختلاف را دارد ، چه اين عمل موجب ضرر و زيان غير قابل جبران به حقوق مورد دعوي باشد و چه نباشد دادگاه هرگونه عملي را منع مي نمايد كه طبع آن مقتضي لطمه زدن به حقوق طرف ديگر باشد و يا مربوط به اعمال تصميماتي را دارد كه دادگاه در قضيه مورد نظر صادر خواهد كرد ، اين منع محدود به اعمالي نمي شود كه موجد ضررو زيان غيرقابل جبران به اين حقوق است بلكه اين منع ناظر به تمامي اعمالي است ، كه استعداد لطمه زدن به اين حقوق را دارد . اگر اقدامات مذكور با اراده منع ورود ضررو زيان غيرقابل جبران به حقوق مورد دعوي ، متناظر نيست اما از منطق ديگر اقدامات تاميني تبعيت مي كند ، يعني : در پي پرهيز از اين امر است كه \" هيچ ابتكار عملي ، كه مربوط به اقدامات مورد دعوي است ، بر راي دادگاه سبقت نگيرد . \" از 1939 به بعد كليه قرارهاي ناظر به تعيين اقدامات تاميني ، درباره تكليف پرهيز از انجام هر عملي تاكيد كرده اند ،كه استعداد تشديد يا توسعه اختلاف را داشته اند . هدف از صدور اين قرار احتراز از ورود يك ضرر و زيان غير قابل جبران به حقوق مورد دعوي نيست ، بلكه هدف پرهيز از \" انجام اعمالي است كه پيشاپيش به قضاوت \" درباره حقوقي بپردازد كه از راي نهايي حاصل خواهد شد ، در قضيه شركت نفت ايران و انگليس پذيرفته شده بود كه ممكن است ضررو زيان ، ناشي از ملي شدن منافع بريتانيا جبران گردد ، در عين حال دادگاه در تعيين اقدامات تاميني خود بر اساس اين ضرورت عمل كرد كه : \" حقوقي حفظ شود كه بعدا به نفع خوانده يا خواهان مورد راي قرار مي گيرد \" همين دل مشغولي موجب نتيجه گيري دادگاه در قضيه مورد بحث ما شد .

    يعني در لحظه اي كه روابط اتازوني و نيكاراگوئه در بحراني ترين سطح قرار گرفته است ، حقوق اطراف دعوي بايد به نحوي حفظ شود كه در صورت تاييد صلاحيت دادگاه نسبت به رسيدگي به ماهيت دعوي ، اعمال اين صلاحيت بيهوده ننمايد .

    در مقام نتيجه گيري بايد يادآوري كرد كه پس از اين قرار دخالت اتازوني در نيكاراگوئه پايان نگرفت ، هرچند مين گذاري بنادر ادامه نيافت اما در عين حال سيا مانند گذشته همچنان آشكارا ،اعطاي وسائل و تجهيزات و سلاح و كمك پرسنلي را به نيروهاي ضد سانديست ، ادامه داد .

    به علاوه منافع متعارض موجود در امريكاي مركزي نمي تواند با يك مطالعه و بررسي مختصر و به طور موقت و توسط يك قرار از طرف دادگاه تلفيق گردد. اما اين قرار بي ارزش نيست . نخست آنكه اين قرار اصول حقوقي قابل اعمال يعني منع توسل به قوه قهريه و اصل عدم مداخله را به كرسي مي نشاند ، دو ديگر آنكه در چشم انداز حل و فصل اختلافات ، اين قرار براي تقويم و ارزيابي اساسي ، عنصري قابل توجه است .

    07 نتيجه و آينده دادگاه

    دادگاه جديد اروپايي حقوق بشر با منع اتازوني از توسل به قوه قهريه يا منع وي از مداخله در نيكاراگوئه 7 اگر موجد تكليف حقوقي جديدي نباشد ، موجب آن است كه توسط كليه دولتهاي ذينفع به عنوان بياني از يك راي و نظر حقوقي مورد بررسي قرار گيرد . رايي كه اساسا مبتني بر اتفاق آرا بوده و بالاترين مرجع قضايي بين المللي كه دولتها خود ايجاد كرده اند ، به اصدار آن پرداخته است .

    هم چنين كشور گرايي كه باقيمانده انديشه هاي ملي گرايي قرون نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم اروپا است هنوز در بسياري از مناطق دنيا حقوق و سياست را تحت تاثير شديد خود دارد . طبيعي است كه انديشه كشور گرايي با ايده تحديد حاكميت ملي به وسيله مراجع فراملي سر سازگاري ندارد . ليكن سير تحول تاريخ بشر ، بويژه در نيمه دوم قرن بيستم به بعد نشان داده شده است كه جهت گيري حقوق و سياست انساني به سمت محدود كردن حاكميت ملي به نفع تضمين حقوق شهروندي است .

    منابع:

    01 شوبل

    02 اينتر هاندل

    03 راي 26 نوامبر 1984 . مجموعه آرا ديوان ، ص 392

    04 عرضحال نيكاراگوئه ، فقره 10 و ضميمه آ :وقايع نگاري \" فعاليتهاي پنهاني \" اتازوني در نيكاراگوئه .

    05 عرض حال فقره 27 ، پس از 1957

    06قرار 17 اوت 1972

    07 قرار 10 سه 1984 ، فقره 24

    08 قضيه آزمايش هسته اي ، راي 20 دسامبر 1974 .

    09 نيكاراگوئه به \" معاهدات ديگري كه لازم الاجراست استناد كرد \" ، اين معاهدات نيز صلاحيت ديوان را در پذيرش عرض حال پيش بيني مي كنند .

    010 ماده 36 ، فقره 5

    011 اين يادداشت در مركز مباحثات قرار داشت كه اتازوني در مورد وجود آن پافشاري مي كرد .

    012 مجموعه آرا ديوان : 1957 ، ص 110

    013 قرار 10 سه 1984 ، فقره 21

    014 قرار 10 سه 1984 ، فقره 21

    015 قرار 10 سه 1984 ، فقره 25

    016 راي 26 نوامبر 1984 ، فقره ات 12 – 51

    017 قرار 10 سه 1984 ، فقره 26

    018 گزارش كميسيون امور خارجه سنا درباره تصميمي كه صحه گذاشتن بر اعلاميه 1946 را تصويب مي كند.

    019 قرار 10 سه 1984 ، فقره 26

    020 راي 26 نوامبر 1984 ، فقرات 66-52

    021 قرار 10 مه 1984 ، فقره 26

    022 قرار 10 مه 1984 ، فقرات 10-11

    23. Right to housing

    24. right to a nationality

    25. right to pension .

    26. right to not be extradited .

    27. Community charter of the fundamental social rights of workers .

    نویسنده : دكتر سيد محمد قاري سيد فاطمي

  8. #18
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    ميثاق بين المللي حذف تمام اشکال تبعيض نژادي


    دولتهاي عضو اين ميثاق:

    - با در نظر گرفتن منشور سازمان ملل مبني بر شناسائي حيثيت ذاتي و حقوق برابر براي همه انسانها، اعضاء دولتها خود را متعهد مي دانند که با پيوستن به سازمان ملل جهت دستيابي و تحقق بخشيدن به اهداف آن و احترام و رعايت حقوق بشر و آزاديهاي اساسي در سطح جهان و براي همه انسانها، بدون در نظر گرفتن نژاد، جنس، زبان و دين است، همکاريهاي لازم را بعمل آورند.

    - با در نظر گرفتن منشور جهاني حقوق بشر مبني بر اينکه تمام انسانها آزاد آفريده شده اند و از نظر حيثيت و حقوق با هم برابر هستند و نيز همه حق برخورداري از تمام حقوق و آزاديهاي مندرج در منشور را بدون در نظر گرفتن هر نوع امتياز ويژه اي مثل نژاد، رنگ يا منشاء ملي دارند.

    - با در نظر گرفتن اينکه همه انسانها در مقابل قانون برابر هستند و حق دارند در مقابل هر نوع تبعيضي و تحريک تبعيض آميزي بطور برابر از حمايت قانوني برخوردار گردند.

    - با در نظر گرفتن اينکه سازمان ملل متحد، منشور اعطاء استقلال به سرزمين هاي مستعمره و ملل، 14 دسامبر 1960 (مصوبه مجمع عمومي 1514) (XV) را بطور جدي تصويب کرده است و در آن اعلام نموده که استعمار و تمام عوامل جدا سازي و تبعيض آميز صرف نظر از چگونگي تشکيل و مکان آن، مي بايد بدون قيد و شرط و بيدرنگ پايان پذيرد.

    - با در نظر گرفتن منشور سازمان ملل متحد مبني بر حذف فوري تمام اشکال تبعيض نژادي، 20 نوامبر 1963(مصوبه مجمع عمومي 1904(XVIII در سراسر جهان و نيز ابراز ضرورت حفظ تفاهم و رعايت حيثيت فرد انساني،

    - با اعتقاد به اينکه نظريه برتري نژادي بطور علمي اشتباه است و آن چيزي جزء بي عدالتي اجتماعي نيست و اخلاقا خطرناک و قابل محکوم کردن مي باشد، بنابر اين چه در تئوري و چه در عمل هيچ توجيهي براي تبعيض نژادي وجود نخواهد داشت.

    - با تصديق دوباره که تبعيض بين انسانها، در زمينه نژاد، رنگ يا منشاء قومي مانع دوستي و روابط صلح آميز ميان ملتها ميشود و آرامش و امنيت مردم را سلب مينمايد و باعث جلوگيري از همزيستي انسانهائي مي شود که مي خواهند در يک سرزمين در کنار يکديگر زندگي کنند.

    - با اعتقاد به اينکه وجود تبعيض نژادي در منافات با آمال جامعه بشري است.

    - با اعلام خطر مبني بر اعمال تبعيض نژادي در بعضي از مناطق جهان و نيز اعمال سياستهاي برتري نژادي و تبعيض نژادي و جدا سازي و تفکيک نژادها از جانب بعضي دولتها که موجب تنفر گرديده است.

    - با تصميم به اقدامات لازم جهت سرعت بخشيدن به حذف تبعيض نژادي در تمام اشکال آن و نيز اعلام مبارزه با نظريه نژادي و جلوگيري کردن از آن در جهت تحقق بخشيدن به تفاهم بين نژادها و ساختن يک جامعه بين المللي تهي از تمام اشکال تبعيض و جدا سازي نژادي،

    - با يادآوري به ميثاق رفع تبعيض در استخدام و تبعيض شغلي که در سال 1958 بوسيله سازمان بين المللي کار به تصويب رسيده و نيز يادآوري به ميثاق رفع تبعيض در آموزش که بوسيله سازمانهاي آموزشي، علمي و فرهنگي سازمان ملل متحد در تاريخ 1960 به تصويب رسيده است.

    - با آرزو به اجراي اصولي که در منشور سازمان ملل متحد مبني بر حذف تمام اشکال تبعيض نژادي بيان شده است و نيز حمايت از اقدامات عملي اخير مبني به پايان دادن به تبعيض نژادي،

    (دولتهاي عضو اين ميثاق) مواد زير را پذيرفته اند:

    قسمت اول

    ماده يکم

    1- در اين ميثاق واژه \"تبعيض نژادي\" به معناي هر گونه تبعيض، محروميت، محدوديت و يا امتيازي بر مبناي نژاد، رنگ، اصل و ريشه ملي يا قومي که بمنظور لغو کردن و يا آسيب رساندن به شناسائي و برخوداري و اجراي تساوي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ساير زمينه هاي مربوط به زندگي عمومي طلقي ميشود.

    2- تبعيض ها، محروميتها و محدوديتهائي که بوسيله دولت عضو اين ميثاق ما بين شهروند و غير شهروند (بيگانه) اعمال ميشود، شامل(تعريف مذکور) نمي باشد.

    3- هيچ چيزي در اين ميثاق نبايد به نحوي تفسير گردد که مقررات قانوني دولتهاي عضو مبني بر اعطاي تابعيت، مليت و حق شهروند به مفهوم تبعيض در مقابل مليت خاصي باشد.

    4- دولتهاي عضو، اقداماتي ويژه و سريع را بمنظور حفاظت از گروههاي نژادي، بومي و يا افراد خاصي که مستلزم حفاظتهاي ضروري در جهت برخورداري مساوي از حقوق بشر و آزاديهاي اساسي هستند، بعمل خواهند آورد. اين اقدامات ويژه بمثابه تبعيض نژادي محسوب نمي شود زيرا پس از رسيدن به اين اهداف (برابري و رفع تبعيض نژادي) با همه بطور يکسان رفتار خواهد شد و حقوق ويژه اي براي گروههاي بومي يا نژادي افراد بوجود نخواهد آمد.

    ماده دوم

    1- دولتهاي عضو تبعيض نژادي را محکوم مي کنند و متعهد مي شوند که با تمام وسايل و ابزارهاي مناسب و بدون تاخير، سياست حذف تبعيض نژادي در تمام اشکال آنرا اتخاذ نمايند و تفاهم را ميان تمام نژادها تحقق بخشند. بدين منظور:

    الف- هر دولت عضوي، متعهد مي گردد که در هيچ قانون يا رويه عملي تبعيض نژادي عليه افراد، گروهها يا نهادها شرکت نکند و مطمئن شود که تمام مراجع و مسئولين نهادهاي عمومي، ملي (داخلي) و منطقه اي طبق اين تعهدات عمل نمايند.

    ب – هر دولت عضوي متعهد مي شود که هيچگونه مسئوليتي بوسيله افراد يا سازمانها در دفاع از تبعيض نژادي به عهده نگيرد.

    ج – هر دولت عضوي اقدامات موثري را در جهت تجديد نظر، اصلاح، لغو و نسخ سياستهاي دولتي، ملي و منطقه اي که بر پايه تبعيض نژادي است، بعمل آورد.

    د – هر دولت عضو بايد با تمام ابزارهاي مناسب مانند وضع قوانين، تبعيض نژادي را که بوسيله افراد، سازمانها و گروه ها اعمال ميشود ممنوع گرداند تا به اين وضع خاتمه داده شود.

    ه - هر دولت عضوي متعهد ميگردد که سازمانهاي جمعي و چند نژادي و حرکتهائي که باعث از بين رفتن موانع نژادي بين انسانها ميشوند را تشويق نمايد و در مقابل هر عملي را که به تقويت تقسيمات نژادي کمک ميکند، خنثي نمايد.

    2- دولتهاي عضو با پذيرفتن اين تعهدات، اقداماتي واقعي و ويژه اي را در زمينه هاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ساير زمينه ها در جهت برخورداري گروههاي نژادي و افرادي که متعلق به اين گروهها هستند از حقوق کامل بشر و آزاديهاي اساسي، بعمل خواهند آورد. اين اقدامات ويژه بمفهوم نابرابري و جدائي حقوق گروههاي نژادي متفاوت نمي باشد، زيرا پس از رسيدن به اين اهداف (برابري و رفع تبعيض) با همه بطور يکسان رفتار خواهد شد.

    ماده سوم

    دولتهاي عضو تبعيض و جدا سازي نژادي را محکوم مي کنند و متعهد مي گردند که در قلمرو حکومتي خود از تمام عوامل بوجود آورنده آن، جلوگيري کنند و آن عوامل را ممنوع و از ريشه ساقط نمايند.

    ماده چهارم

    دولتهاي عضو تمام سازمانهائي که نظرات و عقايد برتري نژادي گروه و يا قوم ويژه خود را تبليغ مي کنند و يا در جهت توجيه تبعيض نژادي برمي آيند و تخم نفرت و کينه مي افکنند، در هر نوع و شکلي، محکوم ميکنند و متعهد ميشوند که اقدامات فوري و مثبتي در جهت از بين بردن تبعيض نژادي، انگيزها و تحريکات در اين زمينه را بعمل آورند. دولتهاي عضو همچنين صريحا اصول منشور جهاني حقوق بشر و حقوقي که در ماده 5 اين ميثاق مقرر شده است را در موارد زير اعمال خواهند کرد:

    الف- براي کليه تبليغاتي که بر مبناي برتري نژادي، ايجاد نفرت، تحريک براي تبعيض نژادي و اعمال خشونت آميز عليه هر نژاد يا گروهي از انسانها که از رنگ و يا منشاء قومي ديگري هستند اعلام جرم و مجازات نمايند. همچنين ارائه هر نوع کمک به فعاليتهاي نژادي که شامل کمکهاي مالي نيز مي شود، طبق قانون جرم و قابل مجازات اعلام گردد.

    ب – غير قانوني اعلام کردن کليه سازمانها و شرکاء آنها که به فعاليت و تبليغات منسجم تبعيض نژادي مي پردازند و آنرا در جامعه اشاعه مي دهند.

    ج – عدم اشاعه و تحريکات تبعيض نژادي بوسيله مسئولين امور عمومي و نهادهاي ملي (داخلي) و منطقه اي .

    ماده پنجم

    دولتهاي عضو با اجرا و رعايت موارد اساسي که در ماده 2 اين ميثاق مقرر شده است، متعهد مي شوند که تمام اشکال تبعيض نژادي را حذف و ممنوع گردانند و همچنين تضمين ميکنند که افراد بدون در نظر گرفتن نژاد، رنگ، مليت و منشاء قومي در مقابل قانون برابر هستند و بطور يکسان از حقوق زير برخوردار مي باشند:

    الف- برخورداري از رفتاري برابر در مقابل دادگاه و ديگر ارگانهاي قضائي، اداري

    ب – برخورداري از امنيت و حفاظت فردي از سوي دولت در مقابل خشونت و آسيب هاي جسمي خواه بوسيله مقامات اداري دولت وارد شده است و يا خواه بوسيله گروهها و نهادها

    ج – برخورداري از حقوق سياسي بويژه حق شرکت در انتخابات و راي دادن و نامزد انتخاباتي شدن بر مبناي حق راي برابر و جامع، حق دخالت در امور دولتي و نيز شرکت در امور عمومي و دستيابي به خدمات عمومي در هر سطحي

    د – برخورداري از ديگر حقوق مدني بويژه:

    1- حق آزادانه رفت و آمد و اسکان در درون مرزهاي دولت

    2- حق ترک هر دولتي از جمله دولت خود و رفتن به دولتي ديگر

    3- حق داشتن تابعيت

    4- حق ازدواج و انتخاب همسر

    5- حق مالکيت شخصي و همينطور مالکيت با ديگران

    6- حق وراثت

    7- حق آزادي انديشه، وجدان و دين

    8- حق آزادي عقيده و بيان

    9- حق آزادي شرکت در مجامع و انجمنها

    ه – برخورداري از حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بويژه:

    1- برخورداري از کار، انتخاب آزاد شغل، داشتن شرايط مطلوب و عادلانه کار، حمايت در مقابل بيکاري، حق دستمزد برابر براي کار برابر و داشتن پاداش و حق الزحمه مطلوب و عادلانه

    2- حق تشکيل و پيوستن به اتحاديه هاي کارگري

    3- حق برخورداري از مسکن

    4- حق برخورداري از سلامت، بهداشت عمومي، امنيت و خدمات اجتماعي

    5- حق برخورداري از تحصيل و آموزش حرفه اي

    6- حق شرکت در فعاليتهاي فرهنگي بطور مساوي

    و – حق ورود به هر مکان يا مرکز خدماتي که مورد استفاده عموم است، مانند: هتل، رستوران، کافه، تاتر و پارک

    ماده ششم

    دولتهاي عضو متعهد ميشوند از افرادي که تحت قلمرو حکومتي آنها قرار دارند، در مقابل اعمال تبعيض نژادي که مخالف مفاد اين ميثاق است و حقوق بشر و آزاديهاي اساسي آنها را نقض ميکند، از طريق دادگاههاي صلاحيت دار حمايت نمايند. همچنين حق غرامت مناسب و رضايت مندانه اي را که بخاطر خساراتي که در نتيجه تبعيض به آنها وارد شده است را از دادگاه صالحه درخواست نمايند.

    ماده هفتم

    دولتهاي عضو متعهد ميگردند اقدامات موثر و فوري را در زمينه هاي آموزشي، علم، فرهنگ و اطلاعات بمنظور مبارزه با تعصب که به تبعيض نژادي منجر ميگردد بعمل آورند و نيز در راه تحقق بخشيدن به تفاهم، مدارا، دوستي ميان ملتها و گروههاي قومي و نژادي و همچنين تلاش در جهت تبليغ و اشاعه اهداف و اصول قراردادي سازمان ملل متحد و منشور جهاني حقوق بشر و اعلاميه هاي سازمان ملل مبني بر حذف تمام اشکال تبعيض نژادي و اجراي مواد اين ميثاق،

    قسمت دوم

    ماده هشتم

    1- کميته حذف تبعيض نژادي (که از اين به بعد کميته خوانده ميشود) تشکيل خواهد شد. اين کميته شامل 18 عضو از کارشناساني که از دانش و صلاحيت اخلاقي بالائي برخوردار هستند و بطور بي طرفانه بوسيله دولتهاي عضو از ميان تابعين خود انتخاب شده اند، تشکيل ميشود. اين افراد با در نظر گرفتن تقسيمات جغرافيائي مناسب و به نمايندگي از اشکال متفاوت تمدنها و نظامهاي قانوني انتخاب مي شوند تا با صلاحيت شخصي خود، خدمت نمايند.(سمت نمايندگي از طرف دولت خود در کميته ندارند)

    2- اعضاء کميته بوسيله راي مخفي و در ميان ليست افرادي که بوسيله دولتهاي عضو نامزد شده اند، انتخاب خواهند شد. هر دولت عضو فقط مي تواند يک فرد را از ميان تابعين خود نامزد انتخابات کميته نمايد.

    3- اولين انتخابات 6 ماه بعد از تاريخ قدرت اجرائي پيدا کردن اين ميثاق انجام خواهد گرفت. حداقل 3 ماه قبل از تاريخ هر انتخاباتي، دبير کل سازمان ملل بوسيله يادداشتي از دولتهاي عضو مي خواهد نامزدهاي خود را ظرف 2 ماه تعيين نمايند. دبير کل فهرستي به ترتيب حروف الفبا از افرادي که به اين ترتيب نامزد شده اند، همراه با نام دولتهاي نامزد کننده، تهيه خواهد کرد و آنرا براي دولتهاي عضو ارسال مي نمايد.

    4- انتخابات اعضاء کميته در نشست دولتهاي عضو و با تائيد دبير کل سازمان ملل متحد برگزار خواهد شد. حد نصاب رسميت يافتن اين نشست، شرکت دوسوم دولتهاي عضو مي باشد. افرادي که براي کميته انتخاب مي شوند، کساني هستند که بيشترين تعداد راي را آورده اند و از راي اکثريت مطلق نمايندگان دولتهاي عضو حاضر برخودار شده اند.

    5- الف: اعضاء کميته به مدت 4 سال انتخاب خواهند شد. مدت 9 عضو انتخاب شده در اولين انتخابات و در پايان دو سال منقضي ميشود. بيدرنگ بعد از اولين انتخابات نام(جايگزين) اين 9 عضو بوسيله قرعه و توسط رئيس جلسه، تعين خواهند شد.

    ب : براي پرکردن جاي خالي و بلامتصدي، دولتي که عضو کارشناس آن، اجراي وظائف خود را در کميته متوقف کرده است، کارشناس ديگري را از ميان تابعين خود تعيين خواهد کرد. اين کارشناس بايد مورد تائيد کميته واقع گردد.

    6- دولتهاي عضو مسئوليت پرداخت هزينه هاي اعضاء کميته را در ارتباط با وظائف اجرائي آنها در کمبته بعهده خواهند گرفت. (رجوع شود به مصوبه 16 دسامبر 1992 شماره 111/47 مجمع عمومي)

    ماده نهم

    دولتهاي عضو متعهد ميشوند گزارش اقدامات خود در زمينه هاي قانونگذاري، قضائي، اداري و ساير اقداماتي که براي اجراي مقررات اين ميثاق بعمل آورده اند را جهت رسيدگي به ترتيب زير به کميته تقديم دارند:

    الف- يکسال بعد از قدرت اجرائي پيدا کردن ميثاق گزارشي از طرف دولت مربوطه، تقديم خواهد شد.

    ب – بعد از آن هر دو سال يکبار و نيز هر زمان که کميته درخواست نمايد، دولت مربوطه گزارش خود را تقديم ميدارد. کميته ممکن است اطلاعات بيشتري از دولتهاي عضو درخواست نمايد.

    2- کميته از طريق دبير کل گزارش سالانه فعاليتهاي خود را همراه با پيشنهادات و توصيه هاي عمومي که بر اساس رسيدگي به گزارشات و اطلاعات دولتهاي عضو دريافت کرده است را به مجمع عمومي سازمان ملل متحد تقديم خواهد نمود. همچنين پيشنهادات و توصيه هاي عملي همراه با نظراتي که دولتهاي عضو ابراز کرده اند، ضميمه گزارش خواهد بود.

    ماده دهم

    1- کميته مقرات اجرائي اش را خود تعيين خواهد کرد.

    2- کميته تعداد کارمندانش را به مدت دو سال خود انتخاب خواهد کرد.

    3- دبير کميته بوسيله دبير کل سازمان ملل گمارده خواهد شد.

    4- نشست هاي کميته بطور معمول در مرکز سازمان ملل برگزار خواهد شد.

    ماده يازدهم

    1- اگر دولت عضوي دريابد که دولت عضو ديگري مقررات اين ميثاق را اجرا نميکند، مي تواند موضوع را بعنوان شکايت جهت بررسي در کميته مطرح نمايد و کميته شکايت مزبور را به دولت عضو مربوطه ارسال ميدارد. در مدت 3 ماه دولت دريافت کننده شکايت توضيحات و اظهارات را بطور کتبي و براي روشن شدن موضوع و در صورت امکان چاره جوئي آن، به کميته تقديم خواهد نمود.

    2- اگر ظرف شش ماه پس از دريافت اولين شکايت، موضوع مورد شکايت با مذاکرات دوجانبه و ساير اقدامات آشکار ديگر به رضايت هر دو طرف مربوطه منجر نگشت، هر يک از دولتهاي مربوطه حق خواهند داشت که با ارسال يادداشت مجددي به کميته و همچنين به دولت مربوطه ديگر، موضوع را به کميته ارجاع دهند.

    3- کميته موضوعات (شکايات) دريافتي را بنابر بند 2 اين ماده بعد از محقق شدن اينکه تمام اقدامات چاره جويانه داخلي طي شده است اما طرفين به نتيجه اي نرسيده اند، بر طبق اصول و قوانين عمومي بين المللي شناخته شده به رسيدگي خواهد پرداخت. اين قاعده در مواردي که شکايت به نحو غير معقولي طولاني گردد، اجرا نخواهد شد.

    4- هر موضوعي (شکايتي) که به کميته ارجاع ميشود، کميته در رابطه با آن موضوع (شکايت) از دولتهاي عضو مربوطه درخواست خواهد کرد که اطلاعات تکميلي ديگري را ارسال نمايند.

    5- وقتي موضوعي (شکايتي) بنابر اين ماده مورد رسيدگي قرار گرفت، دولتهاي عضو مربوطه مي توانند در روند رسيدگي موضوع، نماينده اي را بدون حق راي به کميته بفرستند.

    ماده دوازدهم

    1- الف- بعد از اينکه کميته تمام اطلاعات لازم را فراهم نمود، رئيس کميته يک کميسيون ويژه حل اختلاف(که از اين به بعد فقط کميسيون خوانده ميشود) را که شامل 5 نفر از اعضاء يا غير اعضاء کميته هستند، تعيين خواهد کرد. اعضاء کميسيون با رضايت و هم رائي دولتهائي که با هم اختلاف دارند، انتخاب خواهند شد تا بتوانند با انجام وظائف سودمند خود و رعايت مواد اين ميثاق، بطور مسالمت آميز موضوع را حل و فصل نمايند.

    ب – اگر دولتهاي مورد منازعه در باره ترکيب تمام يا قسمتي از اعضاء کميسيون در مدت 3 ماه به توافق نرسيدند، آن عده از اعضاء که در باره آنها توافق نشده است از بين اعضاء کميته و با راي مخفي و با اکثريت دو سوم اعضاء کميته انتخاب خواهند شد.

    2- اعضاء کميسيون که با صلاحيت شخصي خود انجام وظيفه خواهند نمود نبايد تابعيت دولتهاي مورد منازعه و يا دولتي که عضو اين ميثاق نيست را دارا باشند.

    3- کميسيون، رئيس و آئين نامه هاي داخلي اش را خود انتخاب و به تصويب خواهد رساند.

    4- جلسات کميسيون بطور معمول در مرکز سازمان ملل متحد يا هر مکان مناسب ديگري که بوسيله کميسيون تعيين گردد، برگزار خواهد شد.

    5- دبير خانه طبق ماده 10 بند 3 اين ميثاق، خدمات دفتري موضوعاتي (شکاياتي) که از طرف دولتهاي مورد منازعه به کميسيون ارجاع ميشود را انجام ميدهد.

    6- دولتهاي مورد منازعه کليه هزينه هاي اعضاء کميسيون را بطور مساوي و طبق برآوردي که دبير کل سازمان ملل بعمل مي آورد، بعهده خواهند گرفت.

    7- دبير کل اختيار خواهد داشت که در صورت لزوم هزينه هاي اعضاء کميسيون را قبل از آنکه دولتهاي مورد منازعه آنرا پرداخت کنند، طبق بند 6 اين ميثاق، پرداخت نمايد.

    8- اطلاعاتي که بوسيله کميته فراهم مي گردد را ميتوان در دسترس کميسيون قرار داد و همچنين کميسيون مي تواند اطلاعات دولتهاي مربوطه و ساير اطلاعات را خواستار شود.

    ماده سيزدهم

    1- وقتي کميسيون به رسيدگي کامل موضوع پرداخت، مي بايست گزارشي تهيه کند که در آن گزارش تحقيقات عملي موضوع منازعه بين دولتها منعکس شده است و همچنين شامل توصيه هائي براي حل مسالمت آميز مورد منازعه دربرداشته باشد. اين گزارش بايد به رئيس کميته تقديم گردد.

    2- رئيس کميته گزارش کميسيون را براي هر يک از دولتهاي مورد منازعه ارسال خواهد داشت. آن دولتها در مدت 3 ماه ميبايد به اطلاع رئيس کميته برسانند که آيا آنها توصيه هاي کميسيون را که ضميمه گزارش بوده است، پذيرفته اند يا خير.

    3- بعد از مدت زماني که طبق بند 2 اين ماده تعيين شده است، رئيس کميته گزارش کميسيون را به دولتهاي مربوطه و ديگر دولتهاي عضو اين ميثاق ارسال خواهد نمود.

    ماده چهاردهم

    1- دولتهاي عضوي ميبايست در هر زمان با صدور بيانيه اي اعلام نمايد که صلاحيت کميته را جهت دريافت و رسيدگي کردن به شکاياتي که از طرف افراد و گروهها، مبني بر نقض حقوق اين ميثاق که در قلمرو آن دولت انجام گرفته است، برسميت شناخته اند. اگر دولت عضوي چنين بيانيه اي را صادر نکرده باشد کميته هيچ شکايتي عليه آن دولت را نخواهد پذيرفت.

    2- هر دولت عضوي که مطابق بند 1 اين ماده بيانيه اي صادر کرده است، مي تواند يک هيئت صلاحيت دار را جهت دريافت و رسيدگي کردن به شکايات افراد و گروههاي مدعي قرباني نقض حقوق اين ميثاق، تعيين نمايد. همچنين اين هئيت ميتواند شکايات افرادي که از دستيابي به حل مشکلات خود در منطقه عاجز شده اند، با حکم قانوني داخلي و در قلمرو خود دريافت دارد.

    3- اسناد هر يک از بيانيه هاي صادر شده طبق بند 1 اين ماده و نام هر يک از هيئت هائي که طبق بند 2 اين ماده بوسيله دولتهاي مربوطه تعيين شده اند، نزد دبير کل سازمان ملل سپرده خواهد شد تا او رونوشت آن اسناد را به ديگر دولتهاي عضو ارسال دارد. يک شکايت نامه ممکن است در هر زمان با يادداشتي که به دبير کل تسليم ميشود، پس گرفته شود. اما پس گرفتن اين شکايت نامه، به رسيدگي شکاياتي که قبلا به دست کميته رسيده است و يا در جريان رسيدگي است موثر نخواهد بود.

    4- اسناد دادخواست نامه ها نزد هيئتي که تعيين شده است طبق بند 2 اين ماده ثبت و نگهداري خواهد شد و مندرجات رونوشت تائيد شده اين اسناد که در بايگاني دبير کل سالانه سپرده ميشود و مفاد آن که در دسترس همگان نيست، بوسيله رابط هاي مناسب جهت آگاهي در اختيار گذاشته خواهد شد.

    5- در مواقع عدم رضايت از هيئت تعيين شده بررسي شکايات، طبق بند 2 اين ماده شکايت کنندگان حق دارند که ظرف 6 ماه موضوع را به کميته ارجاع دهند.

    6- الف- کميته شکايت دريافتي را به اطلاع دولت عضوي که متهم به نقض مقررات اين ميثاق شده است مي رساند، اما هويت افراد و گروهها را بدون رضايت آنها فاش نخواهد کرد. کميته همچنين شکايات بي امضاء را نخواهد پذيرفت.

    ب – دولت دريافت کننده شکايت، در مدت 3 ماه توضيحات و اظهارات کتبي روشني همراه با راه حل ها و چاره جوئي هائي که در مورد موضوع بنظرش مي آيد را به کميته تقديم خواهد کرد.

    7- الف- کميته به کمک اطلاعاتي که از دولت عضو مربوطه و شاکي، دريافت کرده است، به بررسي شکايت خواهد پرداخت. کميته به شکايات شاکياني که کليه راه هاي چاره جوئي داخلي را طي نکرده اند، رسيدگي نخواهد کرد. اين قاعده در مواردي که شکايت به نحو غير معقولي طولاني گردد، اجرا نخواهد شد.

    ب – کميته پيشنهادات و توصيه هاي خود را به دولت مربوطه و شاکي اعلام خواهد داشت.

    8- کميته خلاصه اي از شکايات و در صورت لزوم خلاصه اي از توضيحات و اظهارات دولتهاي عضو مربوطه را همراه با پيشنهادات و توصيه هاي خود در گزارش سالانه منعکس خواهد کرد.

    9- کميته فقط در شرايطي مي تواند وظائف خود را نسبت به بندهاي فوق انجام دهد که حداقل 10 دولت عضو اين ميثاق، صلاحيت آنرا بنابر بند 1 اين ماده برسميت شناخته اند.

    ماده پانزدهم

    1- مقررات اين ميثاق حقوق اعطاء شده به ملتها را جهت دستيابي به اهداف اعلاميه، اعطاي استقلال به دولتها و ملتهاي مستعمره، مصوبه 14 دسامبر 1960 XV)) 1514 مجمع عمومي و ساير اسناد بين المللي سازمان ملل و موسسات تخصصي آن، به هيچ وجه محدود نخواهد کرد.

    2- الف- کميته اي که بنا بر ماده 8 بند 1 اين ميثاق تشکيل شده است، رونوشت شکايات را دريافت خواهد نمود و نظريات و توصيه هائي که در مورد اين شکايات صورت گرفته است را به هيئت هاي سازمان ملل که مستقيما به موضوعات مربوط به اصول اين ميثاق و در حيطه وظائف خودشان نسبت به مسئوليتهاي اداره سرزمينهاي غير خودمختار و تحت قيمومت، مصوبه (XV) 1514 مجمع عمومي رسيدگي مي کنند، تقديم خواهند داشت.

    ب – کميته رونوشتهاي مربوط به امور قانونگذاري، قضائي، اداري و ساير اقدامات مستقيمي که نسبت به مقررات اين ميثاق بوسيله اولياء امور در سرزمينهائي که در زير بند اين ماده انجام گرفته است را از هيئت هاي صلاحيت دار سازمان ملل دريافت خواهد کرد. همچنين نظريات و پيشنهاداتي در اين مورد را به هيئت اظهار خواهد نمود.

    3- کميته گزارشي از خلاصه شکايات و گزارشات دريافتي از هيئت هاي سازمان ملل و نيز نظرات و توصيه هاي کميته در ارتباط با اين شکايات و گزارشات را به مجمع عمومي تقديم خواهد نمود.

    4- کميته از دبير کل سازمان ملل درخواست خواهد کرد که کليه اطلاعات مربوط به مقررات اين ميثاق و نيز در صورت لزوم مقرراتي که مربوط به سرزمينهاي مذکور در بند (a)2 اين ماده است را در اختيارش قرار دهد.

    ماده شانزدهم

    مقررات اين ميثاق که رسيدگي کردن به شکايات و رفع منازعات است بدون اينکه به ساير اقداماتي که بر اساس قراردادهاي سازمان ملل و يا موسسات تخصصي آن در اين زمينه انجام گرفته است لطمه اي وارد کند، مي بايد اجرا گردد. همچنين مقررات اين ميثاق نبايد دولتهاي عضو را از متوسل شدن به ساير اقدامات و انعقاد قرارداد هاي بين المللي عمومي و ويژه که براي رفع منازعات بين آنها انجام ميگيرد، باز دارد.

    ماده هفدهم

    1- اين ميثاق براي دولتهاي عضو سازمان ملل و اعضاء موسسات تخصصي آن و هر دولت عضوي که اساسنامه دادگاه بين المللي جزائي را پذيرفته است و يا دولت عضوي که بوسيله مجمع عمومي سازمان ملل براي عضويت در اين ميثاق دعوت شده است، آماده امضاء مي باشد.

    2- اين ميثاق تابع به تصويب (قانون اساسي هر دولت) است. اسناد تصويب نزد دبير کل سازمان ملل متحد سپرده خواهد شد.

    ماده هيجدهم

    1- اين ميثاق طبق ماده 17 بند 1 براي پيوستن دولتها آماده است.

    2- پيوستن به اين ميثاق با سپردن سند الحاقي نزد دبير کل سازمان ملل متحد انجام خواهد گرفت.

    ماده نوزدهم

    1- اين ميثاق 30 روز پس از تاريخ سپردن بيست و هفتمين سند تصويب يا الحاق نزد دبير کل سازمان ملل، قدرت اجرائي پيدا خواهد کرد.

    2- براي هر دولتي که بعد از سپردن بيست و هفتمين سند تصويب يا الحاق، اين ميثاق را تصويب مي کنند و يا به آن مي پيوندند، 30 روز بعد از تاريخ سپردن سند تصويب يا الحاقي خود، اين ميثاق براي آنها قدرت اجرائي پيدا خواهد کرد.

    ماده بيستم

    1- دبير کل سازمان ملل حق شرط هاي (Reservation) که در زمان تصويب يا الحاق، توسط دولتهاي عضو اين پيمان و يا دولتهائي که مي خواهند عضو شوند، ابلاغ شده است را دريافت خواهد کرد و آنها را به اطلاع کليه دولتهاي عضو خواهد رساند. هر دولتي که به حق شرطي اعتراض داشته باشد، مي تواند ظرف 90 روز از تاريخ اعلام اعتراض خود، طي يادداشتي به دبير کل آنرا نپذيرد.

    2- حق شرطي که مغاير با اهداف اين ميثاق باشد، پذيرفته نخواهد شد. همچنين حق شرطهائي که مانع از انجام کار هيئت هاي تاسيسي اين ميثاق ميشوند، پذيرفته نخواهد شد. اگر حق شرطي با اعتراض حداقل دو سوم دولتهاي عضو اين پيمان، مبني بر عدم تطابق آن با اهداف ميثاق و يا مانعي جهت انجام وظيفه ارگانهاي مربوطه روبرو شود، آن حق شرط پذيرفته نخواهد شد.

    3- حق شرط ممکن است در هر زمان بوسيله يادداشتي به دبير کل پس گرفته شود. در زمان دريافت يادداشت اين حق شرط لازم الاجرا مي شود.

    ماده بيست و يکم

    هر دولت عضوي ميتواند با يک يادداشتي به دبير کل سازمان ملل خروج (انصراف) خود را از ميثاق اعلام دارد. خروج از ميثاق يکسال پس از تاريخ دريافت يادداشت از سوي دبير کل قابل اجرا است.

    ماده بيست و دوم

    اگر بين دو يا چند دولت عضو اختلافي در مورد تفسير يا اجراي اين ميثاق بوجود آيد و اين اختلاف بوسيله مذاکره و يا روشهاي روشني که در ميثاق ارائه شده است، رفع نگردد، با درخواست هر يک از اعضاء دعوي اختلاف به ديوان دادگستري بين المللي جهت تصميم گيري ارجاع مي شود، مگر آنکه طرفهاي دعوي از طريق ديگري براي حل اختلاف به توافق رسند.

    ماده بيست و سوم

    1- درخواست براي اصلاح و تجديد نظر موادي از ميثاق در هر زمان و بوسيله هر دولت عضوي با يادداشتي که به دبير کل سازمان ملل تسليم ميشود، انجام ميگيرد.

    2- مجمع عمومي سازمان ملل نسبت به اين درخواست و اقدامات احتمالي آن تصميم خواهد گرفت.

    ماده بيست و چهارم

    دبير کل سازمان ملل طبق ماده 17 بند 1 اين ميثاق مراتب ويژه زير را به اطلاع کليه دولتها خواهد رساند:

    الف- امضاء ها، مصوبه ها، پيوستها بنا بر ماده 17 و 18

    ب – تاريخ قدرت اجرائي پيدا کردن اين ميثاق طبق ماده 19

    ج – شکايات و بيانيه هاي دريافتي طبق ماده 14- 20- 23

    د – خارج شدن از ميثاق بنا بر ماده 21

    ماده بيست و پنجم

    1- متن هاي اين ميثاق که به زبانهاي چيني، انگليسي، فرانسه، روسي و اسپانيائي است از اعتبار يکساني برخوردار مي باشند و آنها در بايگاني سازمان ملل سپرده خواهند شد.

    2- دبير کل سازمان ملل گواهي تائيد شده اين ميثاق را به کليه دولتهائي که به هر يک از مقوله هاي اين ميثاق بنا بر ماده 17 بند 1 وابسته اند، ارسال خواهد داشت.

    دولت ايران اين ميثاق را در تاريخ 17 اسفند 1345امضاء نموده و در 30 تير 1347 به تصويب مجلس شوراي ملي رسانده است. (مجموعه قوانين سال 1347 چاپ روزنامه رسمي ص 223)

  9. #19
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    حقوق بشر و فرهنگ‌های متعدد



    مفهوم دیگر جهان‌شمولی، ارتباط آن با جهان‌بینی‌های متفاوت است. یكی از مشكلاتی كه درزمینه تدوین حقوق بشر در گستره جهانی مطرح است، ارتباطی است كه با تنوع جهان‌بینی‌ها دارد. به‌طور‌طبیعی در جوامع انسانی شاهد جهان‌بینی‌های گوناگون هستیم و حقوق بشر زمانی خواهد توانست از جهان‌شمولی برخوردار باشد كه بتواند با جهان‌بینی‌های گوناگون كنار بیاید و ضمن پذیرش آن‌ها، بدون این‌كه آن‌ها را در خود هضم كند، افراد همه فرهنگ‌ها و جهان‌بینی‌ها را مشمول خود سازد.



    حقوق بشر به لحاظ سرشتی كه دارد، باید زمان و مكان نشناسد و به‌طور ‌طبیعی چنین می‌نماید كه باید مرزهای جغرافیایی و عقیدتی و فرهنگی را درنوردد.




    بنابراین در آغاز به رابطه اعلامیه جهانی با جهان‌بینی‌های گوناگون اشاره‌ای خواهیم داشت و سپس جایگاه حقوق بشر دینی و اسلامی را در این زمینه جویا خواهیم شد.



    حقوق بشر به لحاظ سرشتی كه دارد، باید زمان و مكان نشناسد و به‌طور‌طبیعی چنین می‌نماید كه باید مرزهای جغرافیایی و عقیدتی و فرهنگی را درنوردد؛ اما حقیقت این است كه حقوقی كه به نام حقوق بشر تشریع می‌شود، با توجه به ویژگی‌های گوناگون اجتماعی و فرهنگی جوامعی كه این حقوق در آن‌جا تعریف می‌شود، گونه‌های متفاوتی می‌یابد. ازاین‌رو، چنان‌كه والاس می‌گوید:

    «حقوق بشر هیچ‌گاه در چارچوب یك تعریف عام و قابل پذیرش عمومی نگنجیده است و این امر سبب بروز یك معضل در نظام حقوق بین‌الملل شده است.»


    با وجود تنوع در جهان‌بینی‌ها به نظر می‌رسد دستیابی به حقوق بشر به این مفهوم از جهان ‌شمولی كه همه جهان‌بینی‌ها را دربرگیرد، كاری بس مشكل خواهد بود. از نظر تحقق خارجی نیز شاهدیم كه اعلامیه جهانی هرگز نتوانسته است دیدگاه‌های مختلف و جهان‌بینی‌های متفاوت را تامین و به سمت خود متمایل كند.




    در واقع لازمه جهانی بودن آن است كه یا به همه فرهنگ‌ها توجه شود یا دست كم، قدر مشترك همه نظام‌های حقوقی اخذ شود. «همان‌گونه‌كه برخی از دولت‌های جهان سوم نظیر جمهوری اسلامی ایران، هند، چین و برزیل اعلام كرده‌اند، حقوق بشر مورد نظر غرب برخلاف فرهنگ و عقیده آن‌ها است؛ در نتیجه در مسائل حقوق بشر باید به فرهنگ‌های بومی توجه شود و معیارهایی كه صرفاً بر مبنای فرهنگ و سنن و فلسفه غربی است، نباید جهانی تلقی شود.»



    درحالی‌كه در ششمین نشست ترتیبات منطقه‏ای حقوق بشر در آسیا و اقیانوسیه با عنوان «كارگاه حقوق بشر تهران‏»، از 28 فوریه تا 2 مارس 1998م؛ همزمان با پنجاهمین سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر، با تایید اعلامیه و برنامه عمل كنفرانس‌جهانی‌حقوق بشر وین‏1993م.، بر جهان‌شمولی، تجزیه‌ناپذیری و ارتباط متقابل انواع حقوق بشر با یكدیگر تاكید شد كه این تاكید همراه با احترام به سرمایه‏های افتخارآمیز فرهنگی، دینی و قومی این منطقه درباره حقوق بشر بود؛ اما در مقابل، نسبی‌بودن حقوق بشر به شدت به بحث گذاشته شد.

    پیش از این‌كه اعلامیه جهانی حقوق بشر به طور رسمی از سوی مجمع عمومی ملل متحد در سال 1948 پذیرفته شود، انجمن مردم‌شناسی آمریكا هشدار داد كه از این اعلامیه به عنوان «بیان حقوق پرورش یافته تنها در مورد ارزش‌های رایج در اروپای غربی و آمریكا» تعبیر می‌شود. آن‌ها بر این باور بودند كه «آن‌چه در یك جامعه، حقوق بشر محسوب می‌شود ممكن است در جامعه دیگر امری ضد اجتماعی تلقی گردد»؛ زیرا به نظر آن‌ها «معیارها و ارزش‌ها در مقایسه با فرهنگی كه از آن سرچشمه می‌گیرند، اموری نسبی هستند».


    گفتنی است كشورهای شرقی رفتاری ارائه كردند كه حاكی از عدم پذیرش مفاهیمی بود كه از سوی غرب درخصوص حقوق بشر ارائه گردید. آن‌ها اذعان كردند كه مواردی در اعلامیه حقوق بشر وجود دارد كه در غرب و آزادی فردی ریشه دارد و درنتیجه نمی‌تواند لزوما ارزش‌های آسیایی را منعكس كند. این دیدگاه در اعلامیه بانكوك نیز منعكس شد. وزرا و نمایندگان دولت‌های آسیایی در ماده «8» اعلامیه بانكوك پذیرفتند كه «ازآن‌جاكه حقوق بشر ماهیتا جهانی و جهان‌شمول است، باید آن‌ها را با توجه به ویژگی‌های ملی و منطقه‌ای و سوابق گوناگون تاریخی، فرهنگی و دینی درزمینه فرایندی پویا و متحول از مجموعه قواعد بین المللی مورد توجه قرار داد».



    برخی كشورها همانند: ایران، اندونزی، چین و مالزی، به شدت بر جهان‌شمولی حقوق بشر اعتراض داشته و دارند.

    رئیس هیأت نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در كنفرانس حقوق بشر وین در سال‏1993م اظهار داشت: ایران خواستار بحث جدی، دقیق و اصولی درزمینه مبانی و اصول حقوق بشر است، زیرا مشكل اصلی كشورهای غربی، برداشت‌های غلط آنان از انسان و حقوق انسان است؛ به همین دلیل غربی‌ها تاكنون نتوانسته‏اند الگویی جهان‌شمول و قابل قبول همگان ارائه دهند. وی در ادامه اظهار داشت: غرب می‏خواهد نقش قاضی، دادستان و هیأت منصفه را درزمینه حقوق بشر ایفا كند و در عین حال می‌كوشد نقش قانونگذار را نیز بر عهده داشته باشد و تعریف قانون را هم در اختیار گیرد.


    وزیر امور خارجه اندونزی نیز در این كنفرانس اظهار داشت:

    « در جهانی كه سلطه قوی بر ضعیف و مداخله امور كشورها هنوز یك واقعیت دردناك است، هیچ كشور یا گروهی نباید خود را در نقش قاضی، هیأت منصفه یا مامور اجرا در برابر كشورهای دیگر قرار دهد... بیشتر كشورهای جهان سوم از مفهوم جهانی حقوق بشر حمایت می‏كنند، ولی دربرابر معیارهای تحمیل شده مقاومت‏ خواهند كرد.»


    این گروه از كشورها معتقدند كه مفاهیم حقوق بشر باید متحول شود؛ زیرا مفاهیم و ابزارهای حقوق بشر نتیجه جنگ سرد بوده و تعارضات شرق و غرب در تولد آن‌ها تاثیر داشته است.

    درنتیجه با وجود تنوع در جهان‌بینی‌ها به نظر می‌رسد دستیابی به حقوق بشر به این مفهوم از جهان‌شمولی كه همه جهان‌بینی‌ها را دربرگیرد، كاری بس مشكل خواهد بود. از نظر تحقق خارجی نیز شاهدیم كه اعلامیه جهانی هرگز نتوانسته است دیدگاه‌های مختلف و جهان‌بینی‌های متفاوت را تامین و به سمت خود متمایل كند. درواقع این اعلامیه كوشیده است تا با تاكید بر جداسازی دین از عرصه حقوق و سكولاریزه كردن آن، وفاق عام ایجاد كند. اما حقیقت این است كه جداكردن فرهنگ از مهم‌ترین مولفه‌های آن یعنی دین، كاری ناممكن است كه باید به اعلامیه‌نویسان حق داد كه از آن ناموفق بیرون آیند.

    نویسنده: محمدرضا باقرزاده
    . هدایت‌الله، فلسفی، همان.
    .REBECCA M.M.WALLACE:NTERNATIONALLAW:LONDON:SWEET AND MOXWELLED, 1997, P 277.


    . كرمی، جهانگیر: «شورای امنیت سازمان ملل متحد و مداخله بشردوستانه»، تهران، انتشارات وزارت امورخارجه، 1375، ص 88.



    .TEHRAN HUMAN RIGHTS WORKSHOPHRAN HUMAN RIGHTS WORKSHOP.

    . این اعلامیه در مارس 1993 از سوی دولت‌های گروه منطقه آسیایی پیش از برگزاری كنفرانس جهانی حقوق‌بشر پذیرفته شد.


    . ممتاز، جمشید، همان، ص 29.

  10. #20
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    حقوق‌بشر و تنوع فرهنگي

    نسبت ميان حقوق‌بشر و تنوع فرهنگي از مباحث مهم حوزه علوم انساني در محافل علمي و سياسي خصوصاً در دهه‌هاي گذشته بوده است. در اين خصوص ديدگاه‌هاي متنوعي ابراز شده كه مي‌توان خلاصه آنها را به شرح زير برشمرد:



    1- در ديدگاه اول كه عمدتاً از سوي كشورهاي غربي دنبال مي‌شود تأكيد بر اين است كه حقوق‌بشر جهان‌شمول است و گوناگوني‌هاي فرهنگي نمي‌توانند تأثيري بر هنجارهاي حقوق‌بشر داشته باشند. اين طيف اعلاميه جهاني حقوق‌بشر و ساير معاهدات موجود بين‌المللي را مبنائي براي تعريف حقوق‌بشر جهان‌شمول تلقي مي‌كنند.

    2- طيف دوم كه مي‌توان از آنها تحت عنوان نسبيت‌گرايان ياد كرد معتقدند حقوق‌بشر نسبي است و هنجارهاي آن با توجه به ويژگي‌هاي فرهنگي، منطقه‌اي و جغرافيائي تعريف مي‌گردد. اين گروه معتقدند كه تعريفي جهان‌شمول از حقوق‌بشر وجود ندارد و هر كشور حق دارد با در نظر گرفتن ويژگي‌هاي فرهنگي خود تعريفي اختصاصي از موازين حقوق‌بشر ارائه داده و آن را مبناي عمل قرار دهد.

    3- گروه سوم بر اين باورند كه حقوق‌بشر في نفسه جهان‌شمول است اما تعاريف موجود از هنجارهاي حقوق‌بشري ضرورتاً جهان‌شمول نيستند. سيستم‌هاي حقوقي مختلف تعاريفي از حقوق‌بشر ارائه مي‌دهند كه ممكن است متفاوت باشند اما گفت‌وگوهاي بين فرهنگي در زمينه حقوق‌بشر مي‌تواند به درك‌هاي مشترك در زمينه حقوق‌بشر جهان‌شمول كمك كند.
    ديدگاه‌هاي فوق‌الذكر باعث شكل‌گيري گروه‌بندي‌هائي در عرصه سياست بين‌الملل نيز شده است. به طوري كه تعدادي از كشورها (عمدتاً كشورهاي غربي) تلاش مضاعفي را در جهت ترويج تعريف غربي از حقوق‌بشر بر اساس اعلاميه جهاني حقوق‌بشر، ميثاقين حقوق‌مدني و سياسي و حقوق‌اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و نيز ساير ابزارهاي بين‌المللي از قبيل كنوانسيون منع شكنجه، كنوانسيون حقوق زنان و كنوانسيون حقوق كودك به عنوان موازيني جهان شمول در زمينه حقوق بشر انجام مي‌دهند.

    در سوي ديگر طيفي از كشورها هستند كه با توسل به موضوع تنوع فرهنگي هيچ گونه معيار بين‌المللي را براي حقوق بشر نمي‌پذيرند و از اين طريق سعي مي‌كنند عملكردهاي عمدتاً ضعيف خود را تحت پوشش تعاريف ملي از حقوق بشر توجيه كنند.


    آنچه كه بيشتر در صحنه بين‌المللي ظهور داشته است تقابل فكري و سياسي اين دو طيف بوده است. متأسفانه غلبه اين نگرش‌ها در حوزه مباحث فكري مربوط به حقوق بشر باعث شده تا ديدگاه‌هاي علمي و غير سياسي مجال بروز كافي پيدا نكنند. اين امر باعث شده تا تصوير ارائه شده از نسبت ميان حقوق بشر و تنوع فرهنگي تك بعدي و نامتوازن جلوه كند. در اثر هژموني طرفداران طيف اول در عرصه‌هاي رسانه‌اي و دانشگاهي اين گونه وانمود شده است كه هرگاه بحث از تنوع فرهنگي مطرح مي‌شود، هدف يافتن پوششي براي توجيه نقض حقوق بشر براي كشورهاي در حال توسعه است. اين ابهامات مفهومي باعث شده تا برخي محافل، تنوع فرهنگي را به عنوان گفتمان مجادله آميز «نسبيت فرهنگي در مقابل جهان‌شمولي» و حتي سفسطه‌اي براي فرسايش جهان‌شمولي حقوق بشر بپندارند.


    اين وضعيت علاوه بر اينكه باعث شده كه رابطه ميان حقوق بشر و تنوع فرهنگي به خوبي تبيين نشود از سوي ديگر باعث تضعيف جايگاه حقوق فرهنگي در ادبيات بين‌المللي و نيز در عرصه اجرا شده است. يكي از پيامدهاي اين ماجرا عدم تعريف و تدوين مقررات لازم براي شناسائي حقوق جمعي فرهنگي است. ميثاق بين‌المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه از اولين معاهدات بين‌المللي در زمينه حقوق بشر است تنها به جنبه‌هاي فردي حقوق فرهنگي پرداخته است و تصريحي در زمينه شناسائي ابعاد جمعي حقوق فرهنگي ندارد. مدافعان حقوق جمعي فرهنگي تنها به تفسير «حق تعيين سرنوشت» كه در منشور ملل متحد و نيز در ميثاقين حقوق بشر مورد تصريح قرار گرفته براي تبيين مباني حقوق «حق جمعي فرهنگي» استناد مي‌كنند. وضعيت فوق‌الذكر ضرورت تلاش براي تبيين صحيح رابطه حقوق بشر و تنوع فرهنگي و نيز شناسائي حقوق فرهنگي در ابعاد فردي و جمعي آن را اجتناب ناپذير مي‌كند. در راستاي اين ضرورت در عرصه سازمان ملل متحد جمهوري اسلامي ايران از سال 1999 ميلادي قطعنامه‌اي تحت عنوان «حقوق بشر و تنوع فرهنگي» طراحي و ارائه كرد كه پس از مباحث و مذاكرات صورت گرفته ميان نمايندگان كشورهاي مختلف در نشست مجمع عمومي سازمان ملل با اجماع به تصويب رسيد. در اين قطعنامه ايده تنوع فرهنگي به صورتي گسترده با مفاهيمي اساسي همچون حق تعيين سرنوشت، احترام به همگان، بردباري، گفت‌وگوهاي ميان فرهنگي، و غني بخشي به جهان‌شمولي حقوق بشر ارتباط پيدا كرده است. چنين عناصر كليدي عميقاً به لحاظ دروني با يكديگر مرتبط و تقويت كننده يكديگرند.


    در قطعنامه حقوق بشر و تنوع فرهنگي هدف تبيين اين نكته است كه در جهان پر تنش و تنازع‌آميز كنوني چگونه مي‌توان بين فرهنگ‌هاي متنوع و حقوق بشر سازش برقرار كرد؟ تأثيرات همساني و تطابق فرهنگي در بهره‌مندي از حقوق بشر چگونه است؟ چگونه مي‌توان ضمن ارج نهادن جامعه بين‌المللي به تنوع فرهنگي، از حقوق بشر صيانت نمود؟ آيا دولت‌ها نسبت به ايجاد نظامي بين‌المللي كه در آن تنوع فرهنگي محترم شمرده شود، مسئوليتي دارند يا خير؟


    در ديدگاه جمهوري اسلامي ايران تمامي ملل و جوامع در سراسر جهان با سوابق فرهنگي، تاريخي و مذهبي گوناگون، همزمان ضمن تأكيد بر مختصات و ويژگي‌هاي مربوط به خود و با رعايت ارزش‌هاي فرهنگي و مذهبي خويش، در مفهوم كلان جهان‌شمولي حقوق بشر سهيم هستند. از اين رو لازم به تأكيد است كه استدلال اصلي در مفهوم تنوع فرهنگي به هيچ وجه تقويت سفسطه نسبيت‌گرايي فرهنگي نيست.


    آنچه در خط مشي جمهوري اسلامي ايران اولويت دارد تقويت گفت‌وگوي بين فرهنگي براي رسيدن به تعاريف جهان‌شمول از حقوق بشر است كه مقدمه چنين رويكردي احترام به تنوع فرهنگي است تا زمينه گفت‌وگو را فراهم آورد. در اين رابطه تجربه تاريخي نيز پشتوانه لازم را براي اين بحث فراهم مي‌كند. فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي بسياري در طول تاريخ دچار فراز و فرود شده‌اند. تعدادي از آنها رشد كرده، شكوفا شده و سيطره يافته و تعدادي ديگر در سراشيبي زوال افتاده‌اند. موضوعي كه مي‌بايست در اين ميان مد نظر قرار گيرد آن است كه دلايل ظهور و سقوط فرهنگ‌ها و تمدن‌ها چيست و پيامدهاي جهاني اين تحولات تاريخي كدام است؟ روند تكاملي تاريخ نشان دهنده اين واقعيت است كه برخي فرهنگ‌ها در طي قرن‌ها با ديگر فرهنگ‌ها ارتباط برقرار كرده و در قالب اصول خويش وارد تعاملي فرهنگي در فرايند تقويت متقابل شده‌اند. تلاقي به وجود آمده از اين فرهنگ‌هاي گوناگون و مبادلات ميان فرهنگي در بين آنها به بقاء فرهنگ‌ها و تمدن بشري كمك كرده است، صيانت و تقويت فلسفه يوناني توسط انديشمندان اسلامي در قرون وسطي و تعامل فرهنگي و علمي ميان تمدن‌هاي اسلامي و مسيحي نمونه‌هاي درخشان و شايان توجه در اين زمينه است. اين تنوع و تبادل به تدريج زمينه را براي پيشرفت‌هاي علمي و فناوري در بخش‌هائي از جهان و طي قرون اخير به طور مشخص در اروپا ايجاد كرد و اين همان چيزي است كه ما امروزه از آن به عنوان ميراث مشترك بشري كه زمينه را براي ارزش‌هاي جهاني و مشترك در سراسر جهان ايجاد كرده است، تجليل مي‌كنيم.


    «جهاني شدن» نيز تأثيرات گوناگوني را بر مقوله تنوع فرهنگي برجاي گذاشته است. يكي از اين آثار اين بوده كه نيروي جهاني شدن روند تطابق فرهنگي و تحميل ارزش‌هاي بيگانه را تسهيل كرده است. طرفداران توسعه طلبي فرهنگي براي جهاني نمودن نظام ارزشي خود در سراسر جهان به بهاي حذف ساير نظام‌هاي فرهنگي و ارائه تصويري نادرست و نامناسب از آنها در تلاش‌اند. پافشاري بر اين رويكرد باعث انزواي ساير فرهنگ‌ها، نابردباري و قوم پرستي مي‌شود. احساس يك فرد در ميان اعضاي يك فرهنگ كه احساس شكست و زيان در مقابل آن فرهنگ غالب را دارد، بي‌ترديد باعث ايجاد نفرت، خشونت و نزاع فراتر از مرزبندي‌هاي جغرافيايي مشخص شده و به نظر مي‌رسد نتايج حاصله به وضوح باعث افزايش تهديدات آشكار نسبت به رشد و حمايت از ارزش‌هاي جهان‌شمول و حقوق بشر خواهد شد. از اين رو هر تلاشي در جهت مشوه جلوه دادن و حذف هويت‌هاي خاص فرهنگي به وسيله فرهنگ غالب، به اندازه تلاش در جهت تمسك به نسبيت‌گرايي فرهنگي براي مواجه جلوه دادن نقض ارزش‌هاي جهاني و حقوق بشر، محكوم و مردود است.


    برگزاري نشست‌هايي با توجه به كثرت كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد (118 كشور) و سطح برگزاري آن و اهميت و جذابيت موضوع اين نشست‌ها از اهميت و حساسيت فوق العاده‌اي برخوردار است. نشست ياد شده موجب افزايش سهم و مشاركت نهضت عدم تعهد و به ويژه جمهوري اسلامي ايران در تعاملات بين‌المللي به ويژه در مباحث حقوق بشر و تنوع فرهنگي شده و مكمل فعاليت كشورهاي عدم تعهد در چارچوب ساير تشكل‌ها و ائتلاف‌هاي مربوط به كشورهاي در حال توسعه خواهد بود.


    برگزاري موفقيت‌آميز نشست‌هاي مذكور بي‌ترديد در ارتقاء وجهه و تصوير بين‌المللي جمهوري اسلامي ايران تأثير قابل ملاحظه‌اي داشته و بستر مناسبي را جهت تبيين عيني ظرفيت‌ها و توانائي‌هاي ايران فراهم مي‌سازد. به علاوه اسناد نهائي اين نشست‌ها از جمله «اعلاميه و برنامه عمل تهران در زمينه حقوق بشر و تنوع فرهنگي» و ساير ادبيات مكتوب پيرامون آن نيز حائز اهميت سياسي و تبليغاتي بوده و قابل بهره‌برداري چند منظوره خواهد بود.


    منبع:lawnet

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •