تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 28

نام تاپيک: کارگاه شعر

  1. #11
    کاربر فعال بورس کاربر شماره ی یک's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    975

    پيش فرض

    آسمان چون گره از خشکی ایام گشود / باز این خلق چرا در پی ناشکری رفت
    همه لب ها شکر بود و ذکر یارزاق بود/ رزق آمـــد لیکن ، شکــــر از یــــاد برفت
    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    آسمان چون گره از خشکی ایام گشود / باز این خلق چرا در پی ناشکری رفت
    همه لب ها شکر بود ، ذکریارزاق بود/ رزق آمـــد لیکن رزاق از یــــاد برفت
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    آسمان چون گره از خشکی ایام گشود / باز این خلق چرا در پی ناشکری رفت
    هوش از کف برود هما که در دوش نشست/ رزق آمـــد لیکن شکــــر از یــــاد برفت

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    آسمان چون گره از خشکی ایام گشود / باز این خلق چرا در پی ناشکری رفت
    سفره ها آباد شد یادخدا بربادشد/ رزق آمـــد لیکن شکــــر از یــــاد برفت

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    آسمان چون گره از خشکی ایام گشود / باز این خلق چرا در پی ناشکری رفت
    عمری در طلب روزی رازق بودند/ رزق آمـــد لیکن شکــــر از یــــاد برفت
    ( مصراع اول بودند رو بدند بخونید بهتر میشه وزنش )
    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    سعی کردم با گذاشتن "لیکن" به جای"و باز" یکم آهنگ شعر رو روانتر کنم ولی بهتر بود اولا یه قافیه ی راحت تر برای شعرت پیدا میکردی البته اگه میخوای تعداد بیتها رو بالا ببری چون قافیه واسه رفت خیلی کمه ولی اگه بخوای ردیف قرارش بدی ردیف خیلی خوبیه ، دوما استفاده ی دوباره از کلمه ی شکر به نظر خودم خوب نبود به خاطر همین برای این که مفهوم رو هم برسونم ، مصراع هم بهتر بشه بجای اون از کلمه ی رزاق استفاده کردم !
    البته باید بگم در زمینه ی شعر من هم تخصصی کار نکردم ، فقط در حدی که بعضی موقع ها یه چیزی سرهم میکنم !
    گفتن شعر یه حس میخواد که منم گاهی اوقات اون حس و ندارم.امیدوارم بتونید شعرای بهتری رو بگین.زیادم سخت نگیرین شعر خودش میاد سراغتون : )
    در رابطه با این موضوع باید بگم که خب همونطور که میدونید شعر به دو گونه ی کوششی و جوششی سروده میشه ، شعر کوششی مثل انشایی میمونه با موضوع معین که شما فقط توی اون موضوع باید شعر بگی ولی شعر جوششی مثل انشاهای موضوع آزادی میمونه که همه براش آماده اند . شکل جوششی خیلی زیباتره چون احساس بیشتری همراهش هست ، اما کسی که واقعا شعر بخواد بگه باید توی هر موقعیتی بتونه بگه ، به نظر من شاعر باید طوری باشه که چشمه ی احساساتش هیچ وقت کم نیاره و در هر موضوعی حرفی برای گفتن داشته باشه ، سخندان بودن یکی از ویژگی های یه شاعر خوبه !
    Last edited by کاربر شماره ی یک; 13-11-2012 at 01:48.

  2. 3 کاربر از کاربر شماره ی یک بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    کاربر فعال بورس کاربر شماره ی یک's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    975

    پيش فرض




    تشنه را باکی نباشد گر بگندد آب جوی / مرد دانا ترس دارد چون بريزد آب روی
    درباره ی مفهوم این بیت کنجکاو شدم بخصوص مصرع اول ، اگه میشه لطف کنید درباره ی مفهومش کمی توضیح بدید ...

  4. #13
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    تشنه را باکی نباشد گر بگندد آب جوی / مرد دانا ترس دارد چون بريزد آب روی
    یه چیزی میخواستم بگم و اونم اینکه یکم همچین شعرهایی برای من ادامه دادنش سخته یعنی یه کم سنگین کلمات به کار رفته توی هر مصرع البته شاید برای بقیه دوستان این طوری نباشه

    و یه نکته دیگه اینکه هر چند که شاید از همون بیت که گذاشتید بشه به یه مفهوم و معنی کلی دست پیدا کرد اما برام مشخص نیست تو لحظه ای که داشتید این بیت رو مینوشتید هدفتون چی بوده و یا ایده توی ذهنتون چی بوده ؟ و اینکه حتی حستون تو لحظه گفتن این بیت چی بوده ؟ و موضوعی که بهش فکر میکردید ؟ و اینکه در ادامه مثلا اگر بخوام بیت بعدی رو بگم بدونم باید به کدوم جهت برم یعنی موضوع اصلی که قراره شعر دنبال کنه و یا چه مفهوم و درکی رو از موضوع مورد نظر قراره به خواننده بده ؟

    خیلی نکته هام زیاد شد من سر رشته خاصی تو شعر گفتن ندارم اما بیشتر این چیزایی که گفتم تو لحظه ای که بخوام راجب موضوعی شعر بگم نا خود آگاه از ذهنم عبور میکنه !!!


    در رابطه با این موضوع باید بگم که خب همونطور که میدونید شعر به دو گونه ی کوششی و جوششی سروده میشه
    شعر کوششی که شما گفتید واقعا خیلی تمرکز میخواد و شاید برای گفتن یک بیت در مورد یه موضوع 10 بار کلمات مختلفی به ذهن آدم برسه که هیچ کدوم هم مناسب نباشه

    اما شعر جوششی واقعا عالی هست که زمانی که حسه خاصی داری کلمات پشت سر هم میاد که خیلی کم اتفاق میافته این حالت !!!

  5. 3 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #14
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    مجددا از دوستان جان دعوت میکنم که ایده هاشون رو مطرح کنند
    به تو سوگند ای صمیمی
    به تو ای همیشه همراه ...
    چهار تا کلمه هم شما بگید، چی میشه مگه؟!
    به تو سوگند ای صمیمی

    به تو ای همیشه همراه

    من بی تو مانده ام اینجا تنها

    طاقت دوری ندارم تا شود فردا

    دیروز قول ماندن دادیم

    امروز عجب شوق رفتن داری

    برو که از رفتن تو گله ای نیست

    این رسم این روزگار لعنتیست


    بدی شعر کوششی همینه که راحت نمیاد برای همین حسه اینکه بیشترجلو برم رو فعلا نداشتم (خدا رو شکر بیشتر از چهار تا کلمه شد )

    بعدم باور کن همین الان (البته شاید چون موضوع و جهت شعر مشخص نبود) خیلی موضوعات مختلفی اومد توی ذهنم و با توجه به حس خودم رفتم به این سمت که توضیحش اینه که مثلا تمام قول و قرار گذشته زیر پا له شده و با تمام نامردی که طرف کرده اما این رسم روزگاره و ...

    البته شاید هم آقا حامد اصلا موضوعی که توی ذهنش بوده (خداوند) بوده یعنی این طوری هم فکر کردم و ...

    بازم شرمنده من جلوی اساتید حرفی واسه گفتن ندارم و ...
    Last edited by Mr_100_dolari; 13-11-2012 at 03:53.

  7. 2 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #15
    آخر فروم باز hamed29's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    محل سكونت
    سیاره زمین
    پست ها
    1,567

    پيش فرض

    درباره ی مفهوم این بیت کنجکاو شدم بخصوص مصرع اول ، اگه میشه لطف کنید درباره ی مفهومش کمی توضیح بدید ...

    با تشکر از نظرات شما و همه ی عزیزان؛ واقعاً ذوق مرگ شدم!

    مفهومی که مد نظرم بود اینه که آبرو ، آب جو نیست که اگه رفت بتونی بر گردونی
    معنی ظاهری بیت هم اینکه خوردن آب گندیده برای آدم تشنه خیلی راحت تر از اینه که آبروش بره!
    و اینکه آدم دانا خوب میدونه که آبرو چقدر ارزشمنده، واسه همین میترسه که آبروی کسی رو بریزه!

  9. این کاربر از hamed29 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #16
    آخر فروم باز hamed29's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    محل سكونت
    سیاره زمین
    پست ها
    1,567

    پيش فرض

    البته شاید هم آقا حامد اصلا موضوعی که توی ذهنش بوده (خداوند) بوده یعنی این طوری هم فکر کردم و ...
    نه؛ منظورم این نبود؛ هرچند شما برداشت خوبی داشتید و این میتونه ایده ی خوبی برای ادامه ی شعر باشه
    بدی شعر کوششی همینه که راحت نمیاد برای همین حسه اینکه بیشترجلو برم رو فعلا نداشتم (خدا رو شکر بیشتر از چهار تا کلمه شد )
    بعدم باور کن همین الان (البته شاید چون موضوع و جهت شعر مشخص نبود) خیلی موضوعات مختلفی اومد توی ذهنم و با توجه به حس خودم رفتم به این سمت که توضیحش اینه که مثلا تمام قول و قرار گذشته زیر پا له شده و با تمام نامردی که طرف کرده اما این رسم روزگاره و ...
    راستش ایده ی خاصی توی ذهنم نبود، فقط همین طوری چند تا کلمه از اعماق قلبم جوشید!


    به تو سوگند ای صمیمی
    به تو ای همیشه همراه
    من بی تو مانده ام اینجا تنها
    طاقت دوری ندارم تا شود فردا
    دیروز قول ماندن دادیم
    امروز عجب شوق رفتن داری
    برو که از رفتن تو گله ای نیست
    این رسم این روزگار لعنتیست
    من بی تو مانده ام اینجا تنها

    من چشیده ام در این شهر غربتی ( تلخ و --- ) یا ( -؟- )

    طاقت دوری ندارم تا شود فردا

    طاقت دوری نمونده، ای عزیز رفته از دست
    حسرتی که از تو دارم ، تو گلوم یه بغض کهنه ست

    دیروز قول ماندن دادیم

    ؟
    یادگارت ای --- ، رو تنم یه زخم کهنه ست
    گله ای ندارم ای گل، این مرام روزگاره
    یه روزی میام کنارت،---------------------
    خاطرات رو نوشتم که ------------------
    Last edited by hamed29; 13-11-2012 at 14:55.

  11. این کاربر از hamed29 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #17
    کاربر فعال بورس کاربر شماره ی یک's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    975

    پيش فرض


    با تشکر از نظرات شما و همه ی عزیزان؛ واقعاً ذوق مرگ شدم!

    مفهومی که مد نظرم بود اینه که آبرو ، آب جو نیست که اگه رفت بتونی بر گردونی
    معنی ظاهری بیت هم اینکه خوردن آب گندیده برای آدم تشنه خیلی راحت تر از اینه که آبروش بره!
    و اینکه آدم دانا خوب میدونه که آبرو چقدر ارزشمنده، واسه همین میترسه که آبروی کسی رو بریزه!
    ببخشید جسارت میکنم رک میگم ، اما گمان نکنم بشه این منظور رو از شعرتون برداشت کرد !
    بیتتون رو اگه به نثر بنویسم اینطوری میشه که ، آدم تشنه از آلوده شدن آب ترسی نداره و مرد دانا از ریختن آبروش میترسه ! آدم دانا و مرد تشنه ، اصلا مثل هم نیستند ، نمیتونی بگی منظورم از مرد دانا همون آدم تشنه ی مصرع اوله ، هیچ ربطی بین مصراع ها نیست ، اگه مصراع ها رو طوری عوض کنی که مثلا نثرش بشه ، مرد دانا اگه تشنه هم باشه از آلوده شدن آب نمیترسه از ریختن آبرو میترسه ! اون مرد دانای مصرع دومت توی مصرع اول اصلا وجود نداره !

  13. این کاربر از کاربر شماره ی یک بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #18
    آخر فروم باز hamed29's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    محل سكونت
    سیاره زمین
    پست ها
    1,567

    پيش فرض

    ببخشید جسارت میکنم رک میگم ، اما گمان نکنم بشه این منظور رو از شعرتون برداشت کرد !
    بیتتون رو اگه به نثر بنویسم اینطوری میشه که ، آدم تشنه از آلوده شدن آب ترسی نداره و مرد دانا از ریختن آبروش میترسه ! آدم دانا و مرد تشنه ، اصلا مثل هم نیستند ، نمیتونی بگی منظورم از مرد دانا همون آدم تشنه ی مصرع اوله ، هیچ ربطی بین مصراع ها نیست ، اگه مصراع ها رو طوری عوض کنی که مثلا نثرش بشه ، مرد دانا اگه تشنه هم باشه از آلوده شدن آب نمیترسه از ریختن آبرو میترسه ! اون مرد دانای مصرع دومت توی مصرع اول اصلا وجود نداره !
    درسته؛ ولی میخواستم وقتی شعر کامل شد این معنی رو برسون

  15. 2 کاربر از hamed29 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #19
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    نه؛ منظورم این نبود؛ هرچند شما برداشت خوبی داشتید و این میتونه ایده ی خوبی برای ادامه ی شعر باشه

    راستش ایده ی خاصی توی ذهنم نبود، فقط همین طوری چند تا کلمه از اعماق قلبم جوشید!




    من چشیده ام در این شهر غربتی ( تلخ و --- ) یا ( -؟- )


    طاقت دوری نمونده، ای عزیز رفته از دست
    حسرتی که از تو دارم ، تو گلوم یه بغض کهنه ست


    ؟
    یادگارت ای --- ، رو تنم یه زخم کهنه ست
    گله ای ندارم ای گل، این مرام روزگاره
    یه روزی میام کنارت،---------------------
    خاطرات رو نوشتم که ------------------

    ممنون حامد جان اگر موافق باشی با همون موضوعی که من گفتم (که توضیحش اینه که مثلا تمام قول و قرار گذشته زیر پا له شده و با تمام نامردی که طرف کرده اما این رسم روزگاره و ...) شعرو ببریم جلو فرقی نداره که با اون بیت های من باشه یا شما فقط فعلا دنبال تغییر بیت ها نباشیم فعلا موضوع رو ببریم جلو و هر جا که خواستی از اون جا به بعد شعر موضوع مسیرش رو تغییر بده حتما بگو جهتش از اون قسمت به بعد قراره به کدوم سمت بره (ایده جدید توی ذهنت رو در مورد تغییر جهت موضوع یا نتیجه گیری پایانی رو در صورت تغییر احتمالی بگو) و هر وقت به پایان شعر رسیدیم دوباره نگاه میکنیم ببینیم کدوم بیت ها اگر کمی تغییر کنه بهتر میشه ....


    ممنون

  17. 2 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #20
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Dec 2012
    پست ها
    84

    پيش فرض

    از خودم شروع میکنم ؛ این بیت رو خودم گفتم ولی هرچی فکر میکنم چیز به در بخوری به ذهنم نمیرسه تا ادامه ش بدم .
    دوستان اگه چیزی به نظرتون میاد خوشحال میشم بگید.



    سجده بر خاک وطن باید نمود / تن رها از اهرمن باید نمود
    دوست عزیز حامد جان امیدوارم با ادامه دادن شعرت باعث کدر شدن خاطرت نشده باشم به هر صورت برگ سبزیست تحفه درویش !

    سجده بر خاک وطن باید نمود
    تن رها از اهرمن باید نمود
    سجده بر خاکم نشانی است از نماز
    با نماز تن را رها از اهرمن باید نمود
    ای وطن خاک تو هم چون کیمیاست
    کیمیا را بهر چشمان طوطیا باید نمود
    بهر آزادی خاک تو چه خون هایی که ریخت

    حقش آن است از شهیدان تو هم یادی نمود
    گر بخواهم از بزرگی های تو دهم داد سخن
    بعد آن از خستگی تسلیم جان خواهم نمود
    با سلام خدمت دوستان و کاربران محترم من نا خواسته این مطلب را دو بار ارسال کردم و ار این بابت از همه عذر خواهی می کنم
    Last edited by علی مقدس; 13-12-2012 at 00:28.

  19. 2 کاربر از علی مقدس بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •