تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 3 اولاول 123
نمايش نتايج 21 به 26 از 26

نام تاپيک: و آنگاه همراهت شدم

  1. #21
    حـــــرفـه ای sansi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,830

    پيش فرض

    ممنون دیگه داشتم دیپرس میشدم .آخه دیدم کسی تحویل نگرفته
    چرا ناراحت؟!بچه هام ميان ميخونن نظر ميدن....ما تازه ميخوايم با كارات اشنا بشيم...

  2. این کاربر از sansi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #22
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    پيش فرض

    چرا ناراحت؟!بچه هام ميان ميخونن نظر ميدن....ما تازه ميخوايم با كارات اشنا بشيم...
    با تشكر.صد در صد تائيد ميشه .
    دیگه داشتم دیپرس میشدم .آخه دیدم کسی تحویل نگرفته
    اختيار داري ...دوست عزيز...يكي دو روز بدجوري گرفتار شدم نتونستم سربزنم ،باور كن اولين پستي كه خوندم ،داستان قشنگت بود ...دستت درد نكنه .من چند تا نكته رو به عنوان نقد داستانت مي خواستم بهت بگم ،چون حيفم اومد در كارهاي بعديت استفاده نشه...اميدوارم جسارت منو ببخشي...

    ضرب آهنگ داستانت تا فصل سيزدهم بسيار دلچسب و دلنشين پيش رفت ...دقيقا" همون انتظاري رو كه خواننده از خوندن يك رمان داره ،بهش ميرسيد ...اما فصل آخر به نظرم كمي عجولانه پيش رفت ...مثلا" منطقي نيست كه آدمي با اين همه دارايي ،براي درمان بيماريش ،حتي اگر لاعلاج باشه ،در بهترين بيمارستانها بستري نشه.با اونهمه خاله خان باجي كه قبلا" بطور كامل توصيف كردي و دورو برش وول ميخوردن!..انسان ها معمولا" تا آخرين لحظه ،براي ادامه ي حيات دوست دارند بجنگند و هر امكاني روتجربه كنند ...
    و بعد اون ملاقات آخر ...بعد از چند روز ، آقاي رئيس ،فوت ميشن ، و يكماه بعد ،رسيدن اون نامه ي اسرارآميز باعث ميشه دليل كارهاي عجيب غريب ايشون به دختر جوان مشخص بشه البته بازهم جاي شك براي من باقيموند كه چرا اون كارها رو انجام داده و چقدر با اين دختر بيچاره بازي كرده...
    به عنوان داستاني كه خودتون قلم زدين ،جاي آفرين داره واستعداد بسيار خوبي در پردازش شخصيت هاي داستانتون دارين .بازم تبريك ميگه .مشتاقانه منتظر خوندن داستانهاي جديدتون هستم .موفق و پايدار باشي.ياحق.

  4. #23
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    پست ها
    82

    پيش فرض

    ممنون
    در جواب سوالت باید بگم آره یکم با عجله نوشتم ولی در کل آخرش همین میشد .اون مرد نمی خواست با بستری شدن و مدام پیش دکترا رفتن بیماری خودش رو آشکار کنه اونم پیش فامیل و دوستایی که ازشون متنفر بود . تو نامه هم اشاره شد که نمی خواست به اون دختر زیاد نزدیک بشه ولی ناخواسته درگیر شد و وابستگی اون دختر به حدی بود که آخرش به این صورت تموم شد و مجبور شد بدون اینکه بتونه توضیحی بده تو یه نامه همه چیز رو براش بنویسه

  5. این کاربر از حساموند بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #24
    اگه نباشه جاش خالی می مونه neda_traveler's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    248

    پيش فرض

    سلام خانومی
    بسیار زیبا بود
    هر چند اخرش غم انگیز بوداما یک سوال : ایم مرد که افراد فامیلش دارای وضع خوبی بودن پس چرا این همه کار کرده؟
    و اینکه چرا حرفی از زن قبلیش نزده وچیزی تو این نامه نگفته
    اما بسیار زیبا بود من بعد مدتها رمان خوندم و لذت بردم

  7. #25
    اگه نباشه جاش خالی می مونه EternalWanderer's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    208

    پيش فرض

    سلام، داستان احساسی و جالبی بود من که خیلی خوشم اومد

  8. #26
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    17

    پيش فرض

    من نصفشو خوندم حوصلم سر رفت دیگه

صفحه 3 از 3 اولاول 123

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •