آنقــدر نگاهـت عمیـــــــــق بود
که درونش غــــــــرق شدم.............
صدایـــــت میکنم!
بیا
..ناجی من باشــــــــــــ....
آنقــدر نگاهـت عمیـــــــــق بود
که درونش غــــــــرق شدم.............
صدایـــــت میکنم!
بیا
..ناجی من باشــــــــــــ....
نه..
سردی نگاهــــــــت از زمســــتان نبود...
گرمایِ دِلَتــــــــــــــ بود که نگاهــــت را از من گرفت...
به کِه دلگرم شـــــدی آخر؟...
.....سالهاست که رفته ایــــــــــــــ
ولی
صدای پرتلاطمــــــت هر روز در گوش من می پیچد...
که مرا می خوانی!
بازمیگـــــــــردم...
ولی هیـــــچ جز ســــکوت نمیابمـــــــ...
دستم بگیر تا بایستم
نگاهم کن ببینم در درونت چیست؟
ببینم این دل من، عاشقِ کیست؟
ببینم که دلِ من عاشق تَره یا تو؟
چشــــم های من، تَــره،یا چشم های تو ؟
صدایم کن که می خوانم صدایت را
لرزش گریه های هر شـــبت را
قلم در دست و عقلم مست و دل در جان
بگو حرفی بزن ، فریاد کن از جان
بگو ببار و باران بگیرد ابر
بگو هر چه مانده در دلت مرد!
باز ابر دوباره دم گرفت
اشک های دلم دوباره ماتم گرفت
هزاران بار بروی زمین افتاده ام
باز گیردست تا ...نیافتاده ام
Last edited by Йeda; 12-02-2013 at 17:19.
سلامنوشته شده توسط n.pineapple [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم واقعا زیبا بود، من شبیه همین شعر رو به صورت متن به کسی گفتم که دوستش دارم. البته متن من بیشتر شبیه قسمتای آخر شعرتون بود.
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk 2
Last edited by aliaghil; 13-02-2013 at 10:34.
تو مثل ماه میمونیــــــــــــــــ
نورت چشمـــــــــ آدمو کور میکنـــــه...
پس اگه ازت روی برگردوندم
ازم دلخور نشـــــــــو
ILOVE YOU
در آسمان کوچک قلبم شکفتی
ای زیبای غریبانه در کهکشان بی کسی
دوستت دارم ... تا ابد..
تا زمانی که عاشقی در سایه غروب می نشیند..
اشکی بر گونه ای می چکد
..دستی بر شانه ای می لرزد..
ابری می گرید..،
کوهی بر جای استوار است..
تا زمانی که ستاره ای در آسمان داری..
قلبی در سینه داری و ..آهی.. و
بغضی که می شکند و
در دل خاک چشمه می سازد..
تا زمانی که نسیمی در لا به لای درخت آواز زندگی می خواند..
تا زمانی که صدای موج دریا را در دلت احساس می کنی..
عطر بهار و نم نم باران در غروب بی انتهای آسمان..
تا زمانی که خورشید شکافی در ابر پیدا کرده و
با انوار طلایی اش گونه ام را سرخ می کند..
تا زمانی که آن رهنمای عشق را می پرستم ،
ندایی می شنوم ، بوی خوشش را حس می کنم..
او را باور دارم..
با تمام وجودم ... تو را..
دوست دارم
Last edited by Йeda; 30-05-2013 at 18:11.
میدانم اگر رهایـــــــت کنم
دیگر به من نمی نگری..
حتی نفــــــــس برای کـــــــــشیدن نخواهـــــــی داشت
و حتـــــــــی جانی برای بازگشت...
پس چرا نمانم وقتی هنوز..
چشــــــمانت از آنِ من است...
اینها همه واژه اند که تــو را میخـــوانند
و اشــــــــک را ، بر چشمان تو اجبار می کنند..
بگذار لـــــــب بگشایم ...
تا آســــــــمان هم به حالم گـــــــــــــریه کند...
قایـــــــم باشک
دوباره چَشــــــــم گذاشته ام
گفتی صبـر کن فقط تا 100
من شمــــــــردم تا .........بی نهایت
آمــــــــــــــدم..
ولی ..نبــــــــودی
پُشتــــــِ کی پنهان شدی آخر ....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)