منصور حلاج آن نهنگ دريا**کز پنبهي تن دانهي جان کرد جدا
روزيکه انا الحق به زبان ميآورد***منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
منصور حلاج آن نهنگ دريا**کز پنبهي تن دانهي جان کرد جدا
روزيکه انا الحق به زبان ميآورد***منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
امشب مي جام یكمني خواھم كرد
خود را به دو جام مي غني خواھم كرد
اول سه طلاق عقل و دین خواھم داد
پس دختر رز را بزني خواھم كرد
در آتش خویش چون دمی جوش کنم***خواهم که دمی تو را فراموش کنم
گیرم جانی که عقل بیهوش کـــــــند***در جام درآیی و تو را نوش کنــــــم
من بي مي ناب زیستن نتوانم
بي باده، كشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم كه ساقي گوید:
.یك جام دگر بگیر و من نتوانم
تکراری بود!نوشته شده توسط alireza fatemi [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مي نوش كه عمر جاوداني اینست
خود حاصلت از دور جواني اینست
ھنگام گل و مل است و یاران سر مست
.خوش باش دمي، كه زندگاني اینست
تویی آن شکرین لب یاسمین بر***منم آن آتشین دل دیدگان تر
از آن ترسم که در آغوشم آیــی***گدازد آتـــــشت بر آب شکر
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي***که بر من و تو در اختيار نگشادست
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد***که اين عجوز عروس هزاردامادست
ته که نوشم نه ای نیشم چرایی***ته که یارم نه ای پیشم چرایی
ته که مرهم نه ای بر داغ ریـشم***نمک پاش دل ریشــــم چرایی
يار آن بود که مال و تن و جان فدا کند***تا در سبيل دوست به پايان برد وفا
ديگر عمر که لايق پيغمبري بدي****گر خواجهي رسل نبدي ختم انبيا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)