تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 53 از 138 اولاول ... 34349505152535455565763103 ... آخرآخر
نمايش نتايج 521 به 530 از 1371

نام تاپيک: یاد ایام بخیر : كارتون‌های دوران كودكی ( پروفسور بالتازار و... )

  1. #521
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    سلام،
    خوبين دوستان؟
    آقا من عاشق يک کارتون هستم که اصلاً اسمش يادم نمياد.
    اميدوارم که يکی اينجا بتونه کمک کنه تا حداقل اسمش پيدا کنم.
    اگه لينک دانلد هم واسش پيدا بشه که چه خوب ميشه.


    آقا توی اين کارتون يک سگ بود و گربه که گربه بدجنسی ميکرد.
    يک خونه 2 طبقه بود که طبقه دوم را گربه داشت و مدام حرص سگ را در مياورد.
    کارتون فکر کنم واسه لهستان يا چکسلواکی بود.

    يکی از داستان های اون اين بود که گربه يک ماهی را گرفته بود و با قلاب ماهيگيری اونو
    از طبقه دوم پايين فرستاده بود و سگ که داشت تلويزيون ميديد را اذيت ميکرد.

    در ضمن گربه از طريق ناودان رفت و امد ميکرد.

    اميدوارم که يکی اينو ديده باشه و بتونه اسم اصلی کارتون را به من بگه.


    تشکر ميکنم.
    ممنون.
    فعلاً بای.
    بله يادم هست.سگ يك ماشين داشت.كه تو يه قسمت گربه ...
    اسمش يادم نيست بي كلام بود اگه توانستم پيداش كنم اطلاع ميدهم

  2. #522
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    آره بیچاره سگه همیشه یا دستش یا پاش می شکست!
    کمک من در همین حد بود!!

  3. #523
    حـــــرفـه ای Babak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    پست ها
    9,154

    پيش فرض

    خب وقتی اسم کارتون رو نمی دونم چیکار کنم؟
    بچه بودم که سواد نداشتم !
    اسماشون هم برام مهم نبود
    من یه کارتونی رو می خوام که اسمش یادم نمی یاد اما درباره یه پسری بود که شب ها بادکنکش رو باد می کرد و می رفت پیش ماه و ستاره ها
    من عاشق اون کارتون بودم حالا کسی اسمش رو می دونه بهم بگه من برم بقیه شو سرچ کنم!!!!

    ژوپی: پسری به نام پوکو شبا با لباس خواب خط خطیش به کمک دوست آسمونیش، ژوپی (ژوپیتر)، می رفت فضا و این شعر شنیده می شد:
    ژوپیه، ژوپیه، ژوپی، له له له له له. پوکو لالالالا پوکو لالالالا
    پوکو هر وقت دلش چیزی می خواست و آرزویی داشت، بادکنکی باد می کرد و می رفت تو آسمون پیش ژوپی و آرزوشو بهش می گفت و سیاره ی طلایی بهش می گفت بره بخوابه و وقتی صبح پاشه آرزوش برآورده شده. همین طور هم می شد. ژوپی چهار تا ماه داشت که هربار یکیو به پوکو می داد تا آرزوش برآورده بشه. کهکشان راه شیری به شکل صفی از بطری های شیر بود. یه بار پوکو آرزو کرد باغ وحش بیاد توی خونه شون! یه بار هم آرزو کرد کوچیک شه و تونست بره توی لونه ی موش زیر تختش

    اینم یه عکس بی ربط


  4. #524
    داره خودمونی میشه hastie's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    159

    پيش فرض

    مگه بازم می ذاره؟
    دفعه شیشم شد ها
    بابا همین 6 ماه پیش گذاشت!!!
    عجب ها
    من كه غيرچندسال پيش هنوز تكراراشو نديدم.اگه هرروزم پخشش كنن بازم از ديدن "جودي" خسته نميشم.

  5. #525
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    ژوپی: پسری به نام پوکو شبا با لباس خواب خط خطیش به کمک دوست آسمونیش، ژوپی (ژوپیتر)، می رفت فضا و این شعر شنیده می شد:
    ژوپیه، ژوپیه، ژوپی، له له له له له. پوکو لالالالا پوکو لالالالا
    پوکو هر وقت دلش چیزی می خواست و آرزویی داشت، بادکنکی باد می کرد و می رفت تو آسمون پیش ژوپی و آرزوشو بهش می گفت و سیاره ی طلایی بهش می گفت بره بخوابه و وقتی صبح پاشه آرزوش برآورده شده. همین طور هم می شد. ژوپی چهار تا ماه داشت که هربار یکیو به پوکو می داد تا آرزوش برآورده بشه. کهکشان راه شیری به شکل صفی از بطری های شیر بود. یه بار پوکو آرزو کرد باغ وحش بیاد توی خونه شون! یه بار هم آرزو کرد کوچیک شه و تونست بره توی لونه ی موش زیر تختش

    اینم یه عکس بی ربط


    ایول بابک جان
    چه خوب یادت مونده ها..خوب ترسیم کردی..کاملا یادم اومد

  6. #526
    Animation Deliberation Morteza4SN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    Violet Orient
    پست ها
    2,689

    پيش فرض

    يه كارتوني بود كه شبكه دو صبح ها نشون ميداد و به صورت عكس هاي طراحي شده با مداد و كمي هم متحرك سازي شده پخش ميشد و يه راوي داشت كه حوادث عجيبي كه بر سر يك گروه چند نفري ( يادم نيست چند تا بودن و يكشون هم زن بود ) كه در حال سفر و ماجراجويي بودن رو شرح ميداد و با لحن خودش هم جاي هر شخصيت حرف ميزد . معروفترين قسمت هاش هم مربوط به برخورد گروه با يه سد بزرگ و آدم هاي غول مانندي كه اونها رو زنداني كردن و .... بود .
    از اونجا كه زمان پخش كارتون يه هفته صبح يه هفته بعداظهر مدرسه ميرفتم يادم نيست چه بلايي سرشون اومد. حالا مي خوام بدونم كسي اين كارتون و بقيه اون رو يادشه يا نه ؟

  7. #527
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    ژوپی: پسری به نام پوکو شبا با لباس خواب خط خطیش به کمک دوست آسمونیش، ژوپی (ژوپیتر)، می رفت فضا و این شعر شنیده می شد:
    ژوپیه، ژوپیه، ژوپی، له له له له له. پوکو لالالالا پوکو لالالالا
    پوکو هر وقت دلش چیزی می خواست و آرزویی داشت، بادکنکی باد می کرد و می رفت تو آسمون پیش ژوپی و آرزوشو بهش می گفت و سیاره ی طلایی بهش می گفت بره بخوابه و وقتی صبح پاشه آرزوش برآورده شده. همین طور هم می شد. ژوپی چهار تا ماه داشت که هربار یکیو به پوکو می داد تا آرزوش برآورده بشه. کهکشان راه شیری به شکل صفی از بطری های شیر بود. یه بار پوکو آرزو کرد باغ وحش بیاد توی خونه شون! یه بار هم آرزو کرد کوچیک شه و تونست بره توی لونه ی موش زیر تختش
    ایول !
    این کارتون رویایی ترین آرزوی هر بچه ای رو نشون می داد
    دلم می خواست منم یه شب برم آسمون پشت ماه رو براش بخارونم!!!
    دستت درد نکنه

  8. #528
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    يه كارتوني بود كه شبكه دو صبح ها نشون ميداد و به صورت عكس هاي طراحي شده با مداد و كمي هم متحرك سازي شده پخش ميشد و يه راوي داشت كه حوادث عجيبي كه بر سر يك گروه چند نفري ( يادم نيست چند تا بودن و يكشون هم زن بود ) كه در حال سفر و ماجراجويي بودن رو شرح ميداد و با لحن خودش هم جاي هر شخصيت حرف ميزد . معروفترين قسمت هاش هم مربوط به برخورد گروه با يه سد بزرگ و آدم هاي غول مانندي كه اونها رو زنداني كردن و .... بود .
    از اونجا كه زمان پخش كارتون يه هفته صبح يه هفته بعداظهر مدرسه ميرفتم يادم نيست چه بلايي سرشون اومد. حالا مي خوام بدونم كسي اين كارتون و بقيه اون رو يادشه يا نه ؟
    آره اونم از اون کارتونهای جالب بود
    راوی یه آقایی بود که بجای همه حرف می زد
    اما فقط یادم می یاد اینا دنبال قهرمانهای افسانه ای بودن ولی آخرش فهمیدن اون قهرمانهای افسانه ای خودشونن

  9. #529
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    يه كارتوني بود كه شبكه دو صبح ها نشون ميداد و به صورت عكس هاي طراحي شده با مداد و كمي هم متحرك سازي شده پخش ميشد و يه راوي داشت كه حوادث عجيبي كه بر سر يك گروه چند نفري ( يادم نيست چند تا بودن و يكشون هم زن بود ) كه در حال سفر و ماجراجويي بودن رو شرح ميداد و با لحن خودش هم جاي هر شخصيت حرف ميزد . معروفترين قسمت هاش هم مربوط به برخورد گروه با يه سد بزرگ و آدم هاي غول مانندي كه اونها رو زنداني كردن و .... بود .
    از اونجا كه زمان پخش كارتون يه هفته صبح يه هفته بعداظهر مدرسه ميرفتم يادم نيست چه بلايي سرشون اومد. حالا مي خوام بدونم كسي اين كارتون و بقيه اون رو يادشه يا نه ؟
    ممنون دوست عزیز

    منم اینو یادمه ..یادم هست که خیلی اعصابم خورد می شد اینو می دیدم...

  10. #530
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    اين عكس رابرت است.مردي كه هميشه كرواتش در بشقاب سوپش بود.عكس بچگي هاشه.
    كارتون jupi را هم يكروز وقت گذاشتم پيدا نكردم.اسم اصليش يك چيز ديگه اي حتما.كجايي بود؟؟؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •