خب مثل اینکه وقت وقت پاسخه
پاسخ New Ray نزدیکتر بود تا پاسخی که GOLDFINCH نوشت.
البته هر دو برنده هستند. ولی خب همونطور که گفتم امین برندهتز شد نسبت به امیر
اما پاسخ صحیح:
کک
تو یکی از ادارات پُست بخش دگار تو جنوب فرانسه یه پیردختر کار میکرد. این دختر خانوم عادت بدی داشت که نامههای مردم رو یهذره باز میکرد و میخوند. همهی عالم اینو میدونستن. اما توی فرانسه سرایداری و تلفن و پُست نهادای مقدسی هستن که کسی حق نداره کاری به کارشون داشته باشه. برای همینم کسی کاری به کارشون نداشت.
خلاصه دختره نامههای این و اونو باز میکرد و میخوند و با دهنلقیهاش برای مردم دردسر درست میکرد.
توی همین بخش دگار یه کُنت باهوش تو یه قصر زیبا زندگی میکرد. آخه تو فرانسه بعضی وقتا کُنت باهوش هم پیدا میشه. ایشون روزی از روزا یه مجریِ محکمه رو به قصرش احضار کرد و در حصور اون نامهای به یکی از دوستاش نوشت. متن نامه به قرار زیر بود:
دوست عزیز سلام،
از اونجایی که میدونم خانوم امیلی دوپن کارمند ادارهی پُست اگه مرتب نامههای ما رو باز نکنه و نخونه از فرط کنجکاوی میترکه، اینه که توی این نامه یه کک میندازم تا بلکه براش درس عبرت شه و دست از این کار ناشایستش برداره.
امضا: کنت الکی
کنت در حضور مأمور محکمه درِ پاکت نامه رو بست، اما ککی اون تو ننداخت.
وقتی نامه به دست صاحبش رسید یه کک هم توش بود.
بعضیها هیچ وقت نمیفهمن!
کورت توخولسکی
مترجم: محمدحسین عضدانلو
انتشارات افراز
اجازه بدین زندگینامه یعنی اولین بخش کتاب رو که در پشت جلد هم آمده اینجا قرار دهم:
زندگی نامه
تا اونجایی که یادمه من روز نهم ژانویهی هزار و هشتصد و نود در سمت کارمندی هفتهنامهی «ولت بونه» تو برلین به دنیا اومدم.
تو یکی از روزنامههای محلی نوشته بودن اجدادم بالای درختا میشستن و انگشت تو دماغشون میکردن.
من که خودم آروم و آسوده تو پاریس زندگی میکنم، هر روز هم بعد از غذا یه نیم ساعتی با دو تا از رفقا چهاربرگ بازی میکنم که برام زیاد کاری نداره.
تو زندگیم فقط یه آرزوی کوچولو دارم و اون اینه که یه بار چشامو وا کنم، ببینم زندونیای سیاسی آلمان و قاضیای اونا جاهاشون با هم عوض شده...