تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 15 از 17 اولاول ... 511121314151617 آخرآخر
نمايش نتايج 141 به 150 از 164

نام تاپيک: معرفی و نقد انیمیشن‌های جديد و قدیمی دنیا

  1. #141
    Animation Deliberation Morteza4SN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    Violet Orient
    پست ها
    2,689

    پيش فرض Cars 2 (ماشین ها 2)

    نقد و بررسی کامل فیلم Cars 2 (ماشین ها 2)
    منتقد : جیمز براردینلی

    بالاخره اتفاقی که خیلی ها دوست نداشتند بیافتد افتاد: ساخت یک اثر کم خاصیت از کمپانی خلاق پیکسار. ساخت دنباله ای برای قسمت اول ماشین ها امری بوده که همواره باعث نگرانی خیلی ها شده بود. قسمت اول انیمیشن ماشین ها، اگر چه فریبندگی و زیبایی انیمیشن های پیکسار را داشت، اما اگر بگوییم در این باره کم خاصیت ترین آنها بود کم بیراه نگفته ایم. در این میان مرگ پل نیومن هم تاثیر منفی بسزایی بر فیلم گذاشت (ماشین ها آخرین اثر پل نیومن به شمار می آمد). ساخت فیلم ماشین ها 2، در شرکتی مانند پیکسار این نکته را ثابت کرد که تبلیغات و پول، حتی در شرکنی مانند پیکسار می تواند یک ارابه شکسته را نیز به حرکت وا دارد. در هر صورت، فروش انیمیشنی مانند ماشین ها 2، ساده تر و تضمین تر شده تر است تا اد استر! برچسب زده شده بر فیلم، یعنی محصول مشترکت کمپانی های دیزنی و پیکسار خود به خود باعث تضمین فروش بالای فیلم خواهد شد، اما متاسفانه این نسخه را بیش از پیش یاداوری می کند، که "فروش" در اینگونه فیلم های پر سود خانگی، دارای کمترین رابطه ای با کیفیت است. اگر چه زدن مهر «غیر قابل دیدن» بر فیلم ماشین ها 2 شاید کمی بی انصافی باشد، اما باید گفت فیلم واقعا در لحظاتی بسیار خسته کننده و ملال آور می شود.

    البته خوشبختانه فیلمسازان در قسمت دوم ماشین ها توانسته اند خود ایده ای نو و متفاوت به فیلم تزریق کنند و نه آنکه از باقیمانده های قسمت اول ماشین ها، استفاده کنند و باعث شوند این قسمت به محصولی تکراری و کهنه تبدیل شود. در این قسمت، تمرکز اصلی داستان از ماشین قرمز مسابقه فیلم قبلی، به شخصیت "متر" ، همان کامیون بارکش فیلم قبلی و دو شخصیت جدید با نام های فین مک میزل و هالی منتقل می شود. مک کوئین، اگرچه اینبار هم در فیلم نقش مهمی بر عهده دارد، اما این فیلم، فیلم او نیست! در حقیقت مهم ترین کاری که مک کوئین در فیلم انجام می دهد یاد آوری ارزش های دوستی به بینندگان از طریق رابطه اش با متر است. شرکت پیکسار معمولا در نشان دادن احساسات در انیمیشن های خود استاد است اما در باره این فیلم، به نطر می آید این احساسات به زور در داخل فیلم تزریق شده است و پیام های اخلاقی همراه با این احساسات، اینبار با کمترین ظرافت ممکنه به بینندگان انتقال داده شده است.


    همان طور که در قسمت اول انیمیشن ماشین ها مشاهده کردید، لایتنینگ توانست قهرمان مسابقات اتوموبیل رانی شود و اکنون در این قسمت او دارد خود را برای شرکت در مسابقات اتوموبیل رانی "گرند پریکس" آماده می کند. مسابقه ای جهانی که در سه کشور ایتالیا، انگلستان و ژاپن برگزار می شود. اینبار رقیب او در این مسابقات ماشینی پر سرعت با نام فرانچسکو برنولی (با صدای جان تورترو) است که ادعا دارد سریع ترین ماشین روی کره زمین است! همراه لایتنینگ در این سفر، "متر" است که در حقیقت به عنوان عضوی از تیم پشتیبانی خودرو عمل می کند. یک نوع عمیلیت پلیس بازی همواره در پشت صحنه این مسابقات وجود دارد که البته بعد از مدتی مشخص می شود این مسابقه، به نوعی در مرکز توجه بزرگترین جنایتکاران بین المللی قرار دارد. در همین حین مامور پلیسی با نام فین (یک اتوموبیل استون مارتین) ، که یک جور هایی احساس جیمز باند بودن می کند، به همراه همکارش وارد عمل می شود و به اشتباه تشخیص می دهند که "متر" یک جاسوس آمریکایی است! همین امر باعث می شود که بار مسئولیت متر بر روی شانه های کامیون ساده و روستایی مت بیافتد و اکنون تمام دنیا و دختر فیلم، بر روی شانه های این کامیون است ساده دل است!

    حس تازگی و نویی در ماشین ها 2 به ندرت دیده می شود و عموم قسمت های جذاب فیلم هم توسط کاراکتر ها و بذله گویی های آنان، و نه داستان می باشد. اگرچه خط داستانی فیلم، پهنای آن را به سراسر جهان، از ژاپن، ایتالیا و انگلستان گرفته تا به پاریس و امریکا گسترش می دهد، و مسابقه را در اولویت بعدی خود قرار داده است، اما همین صحنه های هم به جای آنکه برای بیننده هوس انگیز و زیبا به نطر بیاید، بیشتر شبیه چیزی است که برای دیدن ادامه داستان مجبور است تا تحمل اش کند. علاوه بر آن، فیلم با اشاره های مستقیم و زیاد به مجموعه فیلم های جیمز باند و دیگر فیلم های جاسوسی، سعی می کند تا احساس توطئه و جاسوس بازی را به تمام بینندگان خود القا کند. درباره صحنه های اکشن هم که البته تعداد آنها هم در فیلم اصلا کم نیست متاسفانه باید بگویم که عموم آنها بی روح از آب در آمده و به سختی می تواند باعث بالارفتن ضربان قلب تماشاگران شود! کمدی فیلم هم بیشتر کپی برداری از کلیشه های قبلی این گونه فیلم ها و همچنین تکه کلام هایی کوتاه و خنده دار از سوی کاراکتر های فیلم می باشد که البته باید گفت در این مورد هم با بهترین نمونه فیلم های شبیه آن (مانند آستین پاورز) فاصله بسیار دارد.



    برخلاف دیگر مشخصه های فیلم، باید گفت کار پیکسار در زمینه سمعی بصری فوق العاده بوده است. ماشین ها به طرزی دوست داشتنی رندر شده و شهر های بزرگ دنیا به شکل با شکوه و زیبایی به نمایش در آمده اند. نسخه سه بعدی آن هم در مجموع خوب است و سعی کرده تا آنجا که ممکن است خود را در حد دو بعدی نگه دارد! کارگردان کهنه کار و با تجربه ماشین ها (جان لستر) با مهارت تمام از نقاط ضعف عموم فیلم های دو بعدی (شامل کدر به نظر رسیدن اجسام در هنگام حرکت و رنگ های کمرنگ و رنگ پریده) دوری کرده . اما باید گفت بعد سوم این فیلم در نسخه سه بعدی، تنها اندکی باعث ایجاد تفاوت بین نسخه دو بعدی و سه بعدی شده است که شاید برای برخی سوال باشد که واقعا چرا برای یک همچین تفاوتی جزعی، کارگردان خود را این همه به دردسر انداخته است؟

    بجز پل نیومن، عموم صدا پیشگان فیلم قبلی، به این فیلم نیز باز گشته اند و البته باید هم گفت تنها تعداد کمی از آنها موفق شده اند در سطحی بالاتر از سطح متوسط کار کنند. مثلا درباره صدای اون ویلسون برای کاراکتر لایتنینگ باید گفت متاسفاه او نتوانسته به این کاراکتر، آنطور که باید و شاید شخصیت ببخشد، که البته باید گفت قسمت اول ماشین ها با این مشکل مواجه نبود. در حالی که مایکل کین به خوبی توانسته به یک سوپر جاسوس اتگلیسی شخصیت ببخشد، سوال اصلی است که چرا هیچ کدام از صداپیشگان فیلم قبلی نتوانسته اند آنجور که باید و شاید به این فیلم هم شخصیت ببخشند.

    علی رقم آنکه ماشین ها 2 سعی دارد با طرح چند داستان فرعی و ایده هایی متفاوت (مانند مساله سوخت های فسیلی) خود را سطح بالا نشان دهد اما متاسفانه باید بگویم ماشین ها 2 از نظر پختگی پیام هایش، به هیچ عنوان در حد و اندازه های محصولات دیگر پیکسار جای نمی گیرد. شاید بتوانیم بگوییم این فیلم بیشتر برای کودکان مناسب است تا بزرگسالان اما متاسفانه برخی صحنه های کند و خسته کننده در فیلم وجود دارد که شاید در حوصله کودکان نیز نگنجد! بزرگسالان هم شاید با تماشای فیلم به دنبال ایده های نو و مبتکرانه نهفته در آن بگردند که باز هم باید بگویم متاسفانه چیزی عایدشان نمی شود. این فیلم مانند داستان اسباب بازی 3 نیست که تقریبا برای تمامی نسل ها چیزی برای ارائه داشته باشد، این فیلم فقط یک وقت گذرانی 2 ساعته برای بینندگان است. ارزش اصلی فیلم در کششی است که می تواند برای والدین و کودکان برای «با هم بودن» در سالن سینما ایجاد کند، وگرنه خودش چیزی برای اراده بر روی پرده سینما ندارد!

    یادداشت : قبل از نمایش ماشین ها 2، یک تکه هفت دقیقه ای و کوتاه از فیلم داستان اسباب بازی نمایش داده می شود که مانند نسخه های بلند قبلی این فیلم، فاقد آن جلوه ها و زیبایی های بصری است. علاوه بر آن، زمان کوتاه هفت دقیقه ای آن هم این مجال را به کارگردانش نمی دهد تا بتواند شخصیت پردازی مناسبی برای فیلم کوتاه خود داشته باشد اما خوشبختانه ما باز هم می توانیم صدای صداپیشگان سابق داستان اسباب بازی (تام هنکس، تیم الن و ...) را در این فیلم کوتاه هم بشنویم. با تمام این حرف ها بد نیست به شما بگویم، من همین فیلم کوتاه هفت دقیقه ای از داستان اسباب بازی را به کل فیلم ماشین ها (با زمان 2 ساعته آن) ترجیح می دهم!

    منتقد : جیمز براردینلی
    مترجم :مهدی افشارها
    تهیه و ترجمه:
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  2. 19 کاربر از Morteza4SN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #142
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    پست ها
    10

    پيش فرض

    مال چه سالیه؟

  4. #143
    داره خودمونی میشه zarrinsaghi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2011
    محل سكونت
    Esfahan
    پست ها
    89

    پيش فرض

    میشه آخرین انمیشن روز دا به معرفی کنید(راستی خنددار میخوام باشه)
    سپاس

  5. #144
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    11 نقد انیمیشن مری و مکس




    یادداشتی دیگر بر مری و مکس


    انسان امروز آنقدر پیشرفت کرده است که دنیای دیروزش را که حد و مرزی برایش متصور نبود امروز دهکده بنامد. دیگر چیز غریبی نیست که بگوییم دوستی در آن طرف دنیا داریم در حالی که پایمان را از شهرمان بیرون نگذاشته‌ایم. اما هر چقدر که این ارتباط‌های جهانی و بدون حد و مرز را پیشرفت می‌دهیم بیشتر در پوچی و بی هویتی مدرن خود غرق می‌شویم. بیشتر در عقده‌های انباشه در ناخود آگاه خود فرو می‌رویم و هر روز از انسان بودن و درکی درست داشتن از زندگی و جهان اطرافمان دورتر می‌شویم.

    مری دختر کوچکی که در استرالیا زندگی می‌کند روزی از روی شیطنت کودکانه‌اش نامه‌ای به آن سوی دنیا پست می‌کند. اسم شخصی را با چشمان بسته از روی دفترچه تلفن انتخاب می‌کند و سعی می‌کند از دنیای خود فرار کند. از اطرافیان خود و از زندگی خود. این کارِ کوچک است که تغییری بزرگ در زندگی او و شخصی دیگر که هیچ نمی‌شناسدش ایجاد می‌کند. این حرکت مری ممکن است محرک‌های مختلفی داشته باشد. اما بدون شک اصلی‌ترین محرک آن گریز از وضعیت کنونی‌اش است. گریز برای یافتن شاید فردی بهتر در آن سوی دنیا، تا جهان اطراف مری را جور دیگری توضیح دهد. اینکه بچه‌ها چطور به دنیا می‌آیند و یا هر سوال دیگری که خواهد پرسید. اما چرا نامه؟ دو جواب عمده می‌توان برای این سوال متصور بود. اولی که به راحتی از کنارش خواهیم گذشت این است که در زمان وقوع داستان فیلم اصلی‌ترین و کم هزینه‌ترین وسیله‌ی ارتباطی که می‌توان با آن با فردی در آن سوی جهان صحبت کرد نامه است. ولی جواب دوم مهم است. اینکه نامه به عنوان اولین وسیله و ابزار ارتباط از راه دور با تمام کمی و کاستی‌هایش بیشترین شباهت را به برخورد‌ها و ارتباطات انسانی دارد. بیشتر می‌توان احساسات را در آن بروز داد. به مسابه‌ی نوشتار غنی‌تر می‌توان اندیشید و همچنین زمان بیشتری برای اندیشیدن در اختیار فرد می‌گذارد. زمان طولانی که برای دریافت بازخورد لازم است، هیجانی را در دو طرف ارتباط بر می‌انگیزد و در نهایت ابزاری است که در این فاصله از لحاظ جغرافیایی می‌تواند حاوی بار عاطفی بیشتری باشد. در ضمن می‌توان همراهش هدایایی واقعی فرستاد.

    مری کودکی هشت ساله در ابتدای فیلم تنهایی سنگینی را تحمل می‌کند. جامعه‌ی در حال پیشرفت اطرافش با سنگدلی تمام نزدیکترین اعضای خانواده‌اش را از او دور کرده است. مادری دائم الخمر و به شدت از خود بیگانه، پدری کارگر و دائما در سر کار و یا مشغول خشک کردن پرنده‌های مرده‌اش، پدر بزرگی درگیر موضوع ثابت کردن خودش به عنوان فردی که هنوز زنده است و نباید از جامعه دور انداخته شود و در نهایت خیابانی خطرناک که او را وادار می‌کند تا بیشتر اوقات در خانه باشد. خیابان رو به روی خانه‌ی مری به قدری خطرناک است که باعث بروز بیماری عجیبی در همسایه‌ی رو به روی‌شان شده است. بیماری که مری وحشت از ترک خانه می‌نامدش ولی تصاویر فیلم گویای مهاجم بودن خیابان به مسابه‌ی دنیای مدرن است نه بیماری همسایه. مکس اما در طرف دیگر بیشتر تنهاست. او به نسبت در شهری مدرن‌تر زندگی می‌کند و به نسبت دور انداخته شده‌تر است. نیویورک فیلم به شدت سیاه است و مکس به شدت در تعارض با این سیاهی. مکس ظاهرا یک بیمار روانی است ولی بیماری روانی او همان قدر شدید است که ترس از ترک خانه‌ی همسایه‌ی مری. در تمام طول مدت فیلم حرفی و یا رفتاری از مکس نمی‌بینیم و نمی‌شنویم که نشان دهنده‌ی بیماری او باشد. بلکه برعکس شاهد تحمیل شدن رفتارهای به ظاهر غیرعادی به مکس هستیم. او از آلودگی شهر می‌نالد، از صدا‌های گوشخراش و قانون شکنی مردم شهر. سعی می‌کند به گونه‌ای رفتار کند که دکتر برنارد بر او قالب می‌کند. بارها در نامه‌هایش به مری می‌گوید که دکتر برنارد گفته است که این گونه رفتار کنم. حتی پرخوری‌های استرسی او ناشی از هجوم سنگین محرک‌های بیرونی است. محرک‌هایی بیگانه با ذهنیت ساده و انسانی او.

    ارتباط مری و مکس به قدری قدرتمند می‌شود که نه تنها باعث بروز حوادث فراوانی می‌شود، بلکه زندگی آنها را هم به کلی تغییر می‌دهد. در طول مدت فیلم مری بزرگ‌تر می شود و مکس پیر‌تر. دو بار ارتباط آنها قط می‌شود که در ظاهر هر دو بار مری مقصر است. ولی در نگاهی عمیق تر مری تنها زمانی باعث قط شدن رابطه‌اش با مکس می‌شود که سعی می‌کند دنیای عریان اطرافش را وارد رابطه‌اش با مکس کند. در بار اول این سوال‌های مسلسل وار مری از واقعیت‌های خورانده شده‌ی جامعه به ذهن او است که مکس را پریشان می‌کند و در بار دوم تلاش مری به سبک فرهنگ نوین انسانی است که سعی می‌کند در درون مکس نفوذ کند و رفتار به گفته‌ی جامعه غیر عادی او را تشریع و تصحیح کند. مکس در جایی از فیلم می‌گوید که بسیار از این متفاوت خوانده شدنش توسط دیگران خرسند است. چرا که او را دارای وضعیتی منحصر به فرد و شخصی جلوه می‌دهد که در تعارض با دیگران است. چیزی که مکس به شدت خواستار و در جستجوی آن است. اما زمانی که مری کتابی درباره‌ی او و این عامل تفاوتش می‌نویسد و به گونه‌ای سعی می‌کند مکس را برای جامعه به فردی عادی و سالم تبدیل کند دچار عصیان و خشم مکس می‌شود. تعارض شدید مری در این وحله از زندگیش باعث پریشانی او می‌شود و این آغاز دوره‌ی طولانی جدایی او از مکس و دنیای اطرافش است. تا جایی که اقدام به خودکشی می‌کند. اما این بار مکس است که با بخشش راه درست را به مری می‌نمایاند.
    اما مسئله برانگیز‌ترین نقطه‌ی فیلم پایان به شدت تاثیر گذار و سنگین فیلم است. پایانی که مری و مکس را بیش از پیش فیلمی مهم و تفکر برانگیز جلو می‌دهد. علاوه بر این فیلم در جای جای خود هم در محتوا و هم در فرم نشان می‌دهد که مخاطب بزرگ سال را مد نظر دارد و بیشتر از فضای ساده گویی و نشاط کودکی فاصله می‌گیرد. اما چرا این پایان و با این ساختار؟

    این پایان دلیلی است بر از هم گسیختگی انسان‌ها که در کل فیلم شالوده‌اش ریخته شده است. در واقع فیلم در تمام مدت مخاطب را آماده می‌کند تا به این پایان برسد. تمام غرابت‌های فیلم چه در سنگینی دیالوگ‌ها و چه در انواع غیر متعارف حوادثی که در فیلم رخ می‌دهند همگی پیش زمینه‌هایی هستند برای رسیدن به این پایان. مری با بچه‌ای که همراه دارد بلاخره به نیویورک سفر می‌کند و درست همان روز رسیدن مری است که مکس مرده. اگر بخواهیم روایتی کلاسیک از این اتفاق برداشت کنیم باید سراغ داستان‌های عاشقانه برویم و معنای اصلی عشق را که در به هم نرسیدن عاشق و معشوق است بجوییم. آلن بدیو در مقاله‌ای در توصیف عشق آن را فرایندی دو طرف می‌داند. دو طرفی که یکی عاشق است و دیگری خود عشق. یا به عبارتی سوژه‌ای که عاشق در ذهنش از معشوق ساخته است نه خود معشوق. و این فرآیند زمانی از هم گسیخته و ابتر می‌شود که شخص سومی که همان خود واقعی معشوق باشد وارد این فرآیند شود. در این حالت است که به دلیل دو طرفه بودن این کنش بلاجبار یکی از این سه باید از فرآیند خارج شود و آن بدون شک سوژه‌ی معشوق خواهد بود نه خود واقعی معشوق. در رابطه‌ی مری و مکس هم اگر چه رابطه‌ای عاشقانه به آن نحو ایجاد نشده است ولی رابطه‌ی هر دو دارای سوژه‌ای ایجاد شده از طرف مقابل است که این سوژه در صورت دیدار این دو باید از بین برود. و در این صورت است که رابطه‌ی آنها تبدیل به رابطه‌ای عادی، روزمره و آنچه که جامعه می‌خواهد، خواهد شد. پس مرگ مکس نه تنها پایان رابطه‌ی این دو محسوب نمی‌شود بلکه حادثه‌ای است در جهت قوی‌تر شدن ارتباط آنها. از سوی دیگری مری دیگر کاملا بزرگ شده است و در خلال این رسیدن به بلوغ مادر نیز محسوب می‌شود. مری الان فرد دیگری را دارد که باید زندگی و زندگی کردن را به او بیاموزد – کاری که مکس با مری کرد. پس مکس باید حذف شود و فرزند مری جای مری را بگیرد و مری جای مکس را. از سویی دیگر این حالت را نمی‌توان دور تسلسل دانست چرا که اولا رابطه‌ی مری با مکس رابطه‌ای از جنس دیگر روابط نیست و در ادامه رابطه‌ی مری با فرزندش نیز هرگز نخواهد توانست مانند رابطه‌ی قبلی او باشد. اما اتفاقی که بین مری و مکس رخ داد می‌تواند ساختار شکنی یا هنجار گریزی باشد در راستای وارد شدن فردی به زندگی به دور از آموزه‌های جامعه به او. این شاید سرآغازی باشد بر نوع جدیدی از زندگی کردن که از مری شروع می‌شود و با فرزندان او ادامه می‌یابد.

    اما مری و مکس پا را فراتر از یک ایدئولوژی ذهنی نمی‌گذارد (ایدئولوژی ذهنی یعنی ایدئولوژی که می‌تواند بر عالم واقع تامیم یابد ولی چون پی رنگ فانتزی و خیالیش هرگز در عالم واقع توانایی رخ دادن ندارد نمی‌تواند مورد استفاده قرار گیرد). پی رنگ فیکشن فیلم چنان قوی و پررنگ است که عملا وقوع چنین رخ دادی را در قالب یک فیلم می‌تواند در ذهن مخاطب توجیه کند. ولی با این حال انتقاداتی که از طریق همین پی رنگ قدرتمند خیالی بر جامعه‌ی مدرن انسانی وارد می‌کند می‌تواند کاملا درست دانست.

    با این حساب فیلم سعی می‌کند با پرداختی استعاری و داستان گونه بر رابطه‌ی انسان مدرن با جامعه‌اش نقدی وارد کند. ارتباط‌هایی که جامعه بر افراد تحمیل می‌کند همگی در راستای همگی در راستای هر چه بیشتر ماشینی‌تر کردن انسان است. در این بین ارتباط مری و مکس از همان ابتدا خارج از هنجارهای تعریف شده است به این دلیل نیز در پایان فردی را تحویل جامعه می‌دهد که دائما در حال شکستن هنجارهای آن است. اگر مکس بر پایه‌ی بیماری خود فردی ناهنجار خوانده می‌شد و دور انداخته شده بود، مری اما فردی کاملا مورد قبول جامعه است ولی با این حال خارج از تعالیم جامعه آموخته است و رفتارش نابهنجارتر خواهد بود. اگر به هدایایی که مری و مکس در طول فیلم برای یکدیگر ارسال می‌کنند نگاه کنیم متوجه امر دیگری می‌شویم. نامه وسیله‌ای ارتباطی زاییده‌ی جامعه‌ی مدرن است. با این حال مری و مکس در راستای خواسته‌ی خود به نوعی از آن سوء استفاده می‌کنند. نفس انجام این عمل خود انتقادی دیگر است که به جامعه وارد می‌شود. تعریفی که از نامه ارائه شده است بیشتر در خدمت جامعه‌ی بروکراتیزه شده است ولی نه مری و نه مکس هیچ یک پای بنده این تعریف نیستند و کار را به جایی می‌رسانند که برای یک دیگر «اشک» می‌فرستند.

    فیلم جای بحث فراوانی باقی می‌گذراد که بررسی کردن تک تک آنها نیازمنده نگاه کردن از زاویه‌های مختلف است. آنچه در بالا گفته شد اشاره‌های کوتاهی به کلی‌ترین موضوعات فیلم بود و توضیحاتی سطحی درباره‌ی آنها. با این حال نکات بسیاری ناگفته مانده است که نیاز به بررسی‌های دقیق‌تر دارد.


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  6. 8 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #145
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    12




    عصر یخبندان(رانش قاره ای)

    کارگردان: Steve Martino,Mike Thurmeier
    نویسنده: Michael berg
    بازیگران:Ray Romano,Denis Leary,John leguizamo


    خلاصه داستان:

    ماموت ها و دوستان سری های قبلی عصر یخبندان، در پی آب شدن یخ ها، بر روی تکه های یخ شناور، به دنبال نجات خود هستند که با دنیایی جدید مواجه می شوند.




    بوسیله ی سری فیلم های عصر یخبندان شما آن چیزی را که انتظار دارید خواهید دید.این قسمت چهارمین قسمت از سری ادامه دار این فیلم از سال 2002 تا کنون است.در این قسمت تصمیم گرفته شده است تا تغییرات کمی در ظاهر و افرادی که به جای شخصیت ها صحبت می کنند اعمال شود.فیلم همچنان مانند یک کارتونی که در روزهای تعطیل پخش می شود ساده و قابل پیش بینی است اما در عین حال کیفیت ساخت بالا می باشد و ظاهر تر و تمیزی دارد.به هیچ وجه چیزی که قابل گلایه کردن باشد در فیلم عصر یخبندان(رانش قاره) وجود ندارد همانطور که هیج دلیل خاصی برای توصیه به دیدن آن وجود ندارد.به عنوان یک پیشنهاد خانوادگی، این یک فیلم کاملا میانه رو است. بچه ها می توانند خودشان از دیدن فیلم لذت ببرند و بزرگسالان نیازی نیست تا به بحث و جدال بپردازند برای اینکه بعضی از قسمت ها توسط بچه ها دیده نشود.بعضی از جک ها و بعضی از حرکت ها خنده دار هستند و اگر خنده دار هم نباشند حداقل بسیار پرزرق و برق و زنده هستند.و مانند همیشه Scrat سنجابی که به دنبال فندق است نشان داده می شود که هنوز هیچ امیدی به بهبودی آن نیست.

    این فیلم دومین انیمیشن امسال است که در مورد دریاهای آزاد است( به مانند فیلم Pirates! Band of Misfits ) در این مورد دوست قدیمی ما یعنی Manny همان ماموت دوست داشتنی با صدای Ray Romano/ری رمانو، Diego /دیگو همان پلنگ با دندان های شمشیر مانند با صدای Denis Leary/دنیز لری، و Sid/سید همان تنبل همیشگی با صدای John Leguizamo/جان لگویزامو به جنگ با کاپیتان Gutt/گات با صدای Peter Dinklage/پتر دینکلج می پردازند در حالی که سوار بر روی یک تکه یخ هستند و از اثرات تحولاتی که در قاره اتفاق افتاده است فرار می کنند.مهم ترین هدف Manny/مانی بازگشت به سرزمین خود و ایجاد رابطه ی دوباره با همسر خودش یعنی Ellie/الی با صدای Queen Latifa/کویین لاتیفا و دختر نوجوانش یعنی Peaches/پیچز با صدای Keke Palmer/کک پالمر می باشد.اما نیت کاپیتان Gutt چیز دیگری است.تمام این ماجراها منتهی به فیلمی با تقلا های متعدد،کشتی شکسته، تعقیب و گریز و یک داستان عاشقانه برای Diego می شود که Diego عاشق یک ببر ماده به نام Shira/شیرا با صدای Jennifer Lopez/جنیفر لوپز می شود که این ببر افسر عالی رتبه ی کاپیتان Gutt می باشد.


    این فیلم دومین انیمیشن امسال است که در مورد دریاهای آزاد است( به مانند فیلم Pirates! Band of Misfits ) در این مورد دوست قدیمی ما یعنی Manny همان ماموت دوست داشتنی با صدای Ray Romano/ری رمانو، Diego /دیگو همان پلنگ با دندان های شمشیر مانند با صدای Denis Leary/دنیز لری، و Sid/سید همان تنبل همیشگی با صدای John Leguizamo/جان لگویزامو به جنگ با کاپیتان Gutt/گات با صدای Peter Dinklage/پتر دینکلج می پردازند در حالی که سوار بر روی یک تکه یخ هستند و از اثرات تحولاتی که در قاره اتفاق افتاده است فرار می کنند.مهم ترین هدف Manny/مانی بازگشت به سرزمین خود و ایجاد رابطه ی دوباره با همسر خودش یعنی Ellie/الی با صدای Queen Latifa/کویین لاتیفا و دختر نوجوانش یعنی Peaches/پیچز با صدای Keke Palmer/کک پالمر می باشد.اما نیت کاپیتان Gutt چیز دیگری است.تمام این ماجراها منتهی به فیلمی با تقلا های متعدد،کشتی شکسته، تعقیب و گریز و یک داستان عاشقانه برای Diego می شود که Diego عاشق یک ببر ماده به نام Shira/شیرا با صدای Jennifer Lopez/جنیفر لوپز می شود که این ببر افسر عالی رتبه ی کاپیتان Gutt می باشد.

    مهره های اصلی صدایی این فیلم دوباره استعداد خود را به شخصیت های داستان قرض می دهند. تعدادی نیروی جدید برای زنده تر کردن داستان اضافه شده اند که شامل Peter Dinklage/پتر دینکلج، Keke Palmer/کک پالمر، Jennifer Lopez/ جنیفر لوپز و Wanda Sykes/واندا سایکز می باشند.

    چیز زیادی وجود ندارد که من درنقد خود در مورد این فیلم نگفته باشم، فیلم بیشتر در مورد بچه ها برای فروش اسباب بازی ها مناسب است تا دیدن و لذت بردن.
    شخصیت ها همان هستند که باید باشند و برای کسانی که از دیدن اینگونه چیزها لذت می برند کافی به نظر می آیند. پیشنهاد برای دیدن یا ندیدن این فیلم بسیار ساده است.کسانی که از یک یا دو قسمت قبل این فیلم لذت برده اند بهتر است که این قسمت را نیز ببینند اما کسانی که از قسمت های قبل لذت نبرده اند بهتر است از دیدن این قسمت صرفنظر کنند.



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



    مطمنا خیلی ها تو اینجا مثل خودم با سری انیمیشن های عصر یخبندان خیلی خاطره دارن و بی صبرانه منتظر این هستیم که نسخه با کیفیتش تو نت پخش بشه و از دیدنش لذت ببریم واقعا نمیشه به این راحتی با این انیمیشن خداحافظی کرد!



  8. 5 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #146
    داره خودمونی میشه masudtak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2012
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    41

    پيش فرض

    اقا من ماشین های 2 رو دیدم به خوبی شماره ی یکش نیست

  10. #147
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    7

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    نقد و بررسی انیمیشن epic (2013)



    اگر شما فیلم آواتار (2009) ساخته جیمز کامرون را دیده باشید,بی گمان با دیدن انیمیشن حماسه(epic) به شباهت های اساسی این دو اثر معروف سینمایی پی خواهید برد.برای شروع کار اگر چیز زیادی در مورد نقد فیلم آواتار نخوانده اید,خواندن متن زیر را به شما توصیه می کنیم و حتی اگر خیلی در مورد این فیلم شنیده اید باز هم خواندن این مطلب خالی از لطف نیست.


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    حالا پس از خواندن مطلب فوق تازه میرسیم به اصل مطلب (یعنی نقد و بررسی انیمیشنepic (2013)). ابتدا بگذارید شخصیت هایی که در این داستان نقش های اصلی را دارند معرفی کنیم:

    تارا : ملکه سیاهپوست,یا الهه مونث جنگل,حیات جهان طبیعت به وجود او بستگی دارد.هر صد سال یکبار او برای خود جانشین تعیین می کند.بدین طریق که روح او به غنچه ای دمیده می شود و از غنچه به ملکه ای که جانشین اوست منتقل می شود.در واقع تارا در انیمیشن حماسه همان الهه مقدس زمین یا "ایوا" (Eywa) می باشد که در فیلم آواتار به وضوح مشاهده کردیم.

    مری کاترین : دختر یک پروفسور زیست شناس است که مادر خود را از دست داده و پدرش نیز همه اش به کار تحقیقاتی مشغول است.مری کاترین ابتدا فکر می کند موجودات هوشمندی که پدرش از آنها سخن می گوید خیالات موهوم پدرش است اما طی حادثه ای در جنگل گم می شود و وارد داستان اصلی می شود.در واقع کلید حل معما و نجات الهه مونث جنگل به دست اوست.

    رونین : سردسته محافظان ملکه(برگ پوش ها),در تمام داستان سعی دارد زندگی جنگل را نجات دهد.او شخصیتی جدی و مبارز است.همانطور که در تصویر می بینید تاجی به شکل حلال ماه بر سر دارد که پس از صحنه مرگ ملکه تارا آن را از سرش برمی دارد و تا پایان داستان اثری از این تاج نیست.

    ناد : سربازی زیرک اما راحت طلب.در میانه داستان برای نجات روح جنگل که در غنچه ای دمیده شده؛ به کمک فرمانده می آید در این میان عشقی بین او و مری کاترین شکل می گیرد.

    نیم گالو : محافظ scroll library (کتابخانه طومارها)در این طومار ها همه چیز حتی ادا و اطوار حلزون ها نیزثبت می شود.

    مندریک : سردسته باگن ها؛او و سپاهش(باگن ها) همواره بدنبال خرابی هستند.پسر او در ابتدای فیلم توسط رونین کشته می شود.او سعی دارد تا نور ماه به غنچه نرسد و روح تاریکی در غنچه شکل بگیرد.این باعث خواهد شد که تمامی جنگل از بین برود.

    پروفسوربومبا : پدر مری کاترین.یک پژوهشگر است و سعی دارد در مورد موجودات کوچک جنگل بیشتر بفهمد.اما برگپوش ها او را کنترل می کنند و نمی گذارند او به مقر ماه برسد.
    این انیمیشن به تقلید از آواتار ساخته جیمز کامرون ساخته شده است.به نظر می آید این انیمیشن نیز در راستای پروژه دین نوین جهانی باشد.وجود تعادل,تناسخ,الهه مونث Eywa (یا همان تارا) از مولفه های اصلی این انیمیشن است.
    خلاصه داستان
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
    بدنبال مرگ مادر,دختر نوجوان Mary Katherine به نزد پدرش می رود.پدر او یک دانشمند خسته کننده و عجیب و غریب است.پروفسور Bomba روی سربازان کوچکی – کهLeafmen(برگپوش) خوانده می شوند- تحقیق می کند.برگپوش ها از جنگلی که پروفسور بومبا در نزدیکی آن زندگی می کند در برابر موجودات خبیثی به نام Boggan ها – که سردسته بدذات آنها Mandrake است محافظت می کنند.سرباز جوان Nod تصمیم گرفته به خاطر سخت گیری های Ronin (سردسته برگپوش ها)استعفا دهد.
    ملکه جنگل Tara تصمیم می گیرد برای انتخاب جانشینی برای تاج گذاری(که هر صد سال یکبار اتفاق می افتد) به مزرعه غنچه ها -که توسط یک حشره گردونه slug به نامMob و یک حلزون به نام Grub محافظت می شود- برود.تارا از میان غنچه ها کوچکترین را انتخاب می کند.بلافاصله پس از انتخاب ملکه,باگن ها حمله می کنند.تارا بوسیله برگ غنچه ها به سرعت فرار می کند.با اینکه محافظان ملکه کارشان را به خوبی انجام دادند؛ملکه توسط باگن ها محاصره می شود.او از قدرت خود برای فرار از دست تعقیب کننده ها استفاده می کند.در این میا جان ملکه توسط غنچه ای-که در پایان فیلم جانشین او می شود-نجات می یابد.رونین سوار بر (مرغ مگس خوار) فرا می رسد و ملکه تارا را با خود می برد.در درگیری میان رونین و مندریک, Dagda پسر مندریک توسط رونین کشته می شود.ملکه تارا نیز مورد اصابت تیر داگدا(پسر مندریک) قرار می گیرد.
    در این میان مری کاترین(M.K.) که از دست پدرش عصبانی شده,تصمیم به ترک خانه می گیرد و یادداشتی را روی مانیتور پروفسور بومبا باقی می گذارد.قبل از اینکه خانه را ترک کند,سگ خانگی (یک چشم و سه پا) Ozzie به میان بیشه زار می دود.وقتی مری کاترین دنبال سگ می رود,افتادن ملکه تارا را می بیند.تارا در حین مرگ غنچه را به مری کاترین می دهد و از قدرت خود برای کوچک کردن او استفاده می کند.او قبل از مرگ به مری کاترین می گوید که غنچه را پیش یک کرم شب تاب به نام Nim Galuu ببرد.مری کاترین بعد از دیدن رونین وبرگپوش ها و ماب و گراب با آنها برای رساندن غنچه به نیم گالو همراه می شود.
    رونین خبر دار می شود که ناد پس از استعفا در یک مسابقه سوارکاری شرکت کرده است و حالا توسط یک وزغ به نام Bufo و دو نوچه اش گرفتار شده است.رونین قبل از اینکه آنها ناد را از بین ببرند مداخله می کند و ناد آزاد می شود.ناد پس از شنیدن خبر مرگ ملکه با آنها(رونین ,مری کاترین,ماب و گراب) برای نجات جنگل همراه می شود.در این میان بوفو صدای آنها را می شنود و از مقصد آنها خبردار می شود و در ادامه داستان محل نگهداری غنچه را به مندریک لو می دهد.
    آنها سرانجام نیم گالو را پیدا می کنند.او پس از مطلع شدن از مرگ ملکه ,آنها را به سمت کتابخانه طومار ها هدایت می کند.(جایی است که تمامی اتفاقات در آن ثبت می شود).در یکی از طومار ها نوشته که غنچه باید امشب زیر نور ماه کامل در بلندترین ارتفاع شکوفا شود.مری کاترین با استفاده از طومار ها پیغام تارا را قبل از کوچک کرد ناو می شنود و می فهمد که چگونه باید به اندازه واقعی خود برگردد.وقتی رونین ناد را تنها می گذارد,ناد مری کاترین را به سوارکاری روی شاخ گوزن دعوت می کند.عشق میان آن دو اینجا آغاز می شود.
    مندریک که بوسیله بوفو از محل نگهداری غنچه آگاه شده به Moonhaven (مقر ماه) یورش می برد و در غیاب ناد و مری کاترین,ماب و گراب و غنچه را می دزدد و آنها را نگه می دارد به این امید که غنچه در تاریکی بشکفد و فرزندش Dagda (داگدا) را به او بازگرداند.
    رونین تصمیم می گیرد برای پس گرفتن غنچه به قلمرو باگن ها برود.ناد به او پیشنهاد می کند که با لباس مبدل به آنجا به آنجا برود.برای بدست آوردن لباس مبدل باگن ها ,مری کاترین,ناد و رونین به خانه پروفسور بومبا می روند.اینجا بود که مری کاترین فهمید که برگپوش ها پدرش راstomper (له کننده) می خوانند و او را از محل زندگی خود دور نگه می دارند.در این زمان آزی (سگ خانگی) مری کاترین را می بیند و برای جلب توجه پروفسور او را دنبال می کند.پروفسور آن سه نفر کوتوله را می بیند و می خواهد آنها را بگیرد.پروفسور بومبا مری کاترین را در شیشه حبس می کند.او از دیدن دخترش در اندازه 5 سانتی متری غش می کند.شیشه از دست او به زمین می افتد و مری کاترین آزاد می شود.اما قبل از ترک خانه پدرش,با قرار دادن یک پونس روی نقشه محل زندگی برگپوش ها را مشخص می کند.
    وقتی به قلمرو باگن ها می رسند,رونین سر باگن ها را گرم می کند تا مری کاترین و ناد,غنچه و ماب و گراب را نجات دهند.مندریک دستور تعقیب آنها را صادر می کند اما آنها بالاخره موفق به فرار می شوند.رونین فداکاری می کند تا مطمئن شود آنها با موفقیت خارج می شوند.آنها غنچه را به مقر ماه می برند.قبل از اینکه ماه کامل باعث شکفتن غنچه شوند,خفاش های مندریک جلوی نور ماه را می گیرند تا غنچه در تاریکی بشکفد.برگ پوش برای مبارزه با باگن ها که سوار بر خفاش پرواز می کنند خارج می شوند.
    مری کاترین برای کمک خواستن از پدرش خارج می شود,او سعی می کند با ظاهر شدن جلوی دوربین های پدرش او را خبر دار کند؛ اما پدرش با ناراحتی تمام دوربین ها را خاموش می کند.او فکر می کند واقعا مری کاترین را ندیده و دیوانه شده است؛ اما وقتی پونس را روی نقشه می بیند عقیده اش تغییر می کند.
    پروفسور بومبا از اینکه عقایدش درست از آب درآمده بسیار خوشهال می شود.وقتی او دخترش را تا مقر ماه دنبال می کند,دخترش از او می خواهد با iPod صدای خفاش ها را پخش کند و آنها را از مقر ماه دور کند.مندریک به محل نگهداری غنچه حمله می کند؛ماب و نیم گالو سعی می کنند مندریک را از غنچه دور کنند اما موفق نمی شوند.رونین در حالی که زخم و کبودی های بسیاری دارد ظاهر می شود.مندریک سعی می کند رونین راشکست دهد اما رونین توسط ناد یاری می شود.آنها سرانجام ارزش کار گروهی را می فهمند.قبل از اینکه مندریک پیروز شود نور ماه به غنچه می رسد و غنچه در نور ماه می شکفد و باعث شکست باگن ها می شود.

    غنچه گل marigold (همیشه بهار)که در ابتدای فیلم جان تارا را نجات داده بود به عنوان جانشین انتخاب می شود.مری کاترین به اندازه واقعی بر می گردد.او به دستیار پدر در کار تحقیقاتی مبدل می شود و همچنان توسط دوربین ها با دوستان کوچک(برگ پوش ها)ارتباط دارد.


    نقد انیمیشن
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
    تازه رسیدیم به اصل مطلب.ابتدا این انیمیشن را در چند بخش مجزا نقد می کنیم سپس به بررسی فیلم های مشابه در سینمای غرب می پردازیم.
    تناسخ : تناسخ به این معناست که روح پس از مرگ به به جهان آخرت نمی رود بلکه در یک بدن دیگر تجلی پیدا می کند(تناسخ در واقع نفی معاد است) این اعتقاد از بودیسم و هندوئیسم گرفته شده است.همانطور که در فیلم می بینیم روح ملکه جنگل به یک غنچه منتقل می شود و از طریق آن به کالبد شخص دیگری راه می یابد.اما نکته ای که در اینجا از قلم افتاد,واسطه بودن درختان و گیاهان در انتقال روح از کالبدی به کالبد دیگر است.ای ن مضمون در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بسیار مشهود است.به این شکل که درختان حاوی ارواح هستند و با قدم گذاشتن به جنگل هزاران روح شما را محاصره می کند.
    وجود نیروهای خیر و شر : دو سپاه خیر و شر در این انیمیشن به خوبی نشان داده شده است.گروهی پاک تینت و خیرخواه اند,بر پرنده های طلایی سوار می شوند و هدفشان آبادی جنگل است.گروهی دیگر بدسرشت و بدنهاد اند و بسیار زشت.آنها بر خفاش یا کلاغ سوار می شوند و خواهان شر و خرابی اند.این همان اصل تثنیه است که به خوبی در این انیمیشن می بینیم.
    نفی هرگونه وجود روحانی یا متافیزیکی : این موجودات مخفی که در جنگل زندگی می کنند به هیچ وجه متافیزیکی نیستند؛بلکه می توان با آزمایش و تحقیقات زیستی روی آنها مطالعه کرد.همانطور که پروفسور بومبا مانند دیگر دانشمندان عمل می کند و موفق می شود درباره آنها نظریه بدهد.او با تجهیزات آزمایشگاهی روی آنها تحقیق می کند اما برگپوش های باهوش جلوی فعالیت گسترده او را گرفته اند.در واقع درختان حاوی روح و وجود متافیزیکی نیستند,بلکه برقرار کننده تعادل اند.
    ماه کامل : در این انیمیشن نیز مانند انیمیشن اسمارف ها حلول ماه کامل با شکلی خاص برای پایان داستا نقشی محوری دارد.

    الهه مونث (زمین,محیط زیست) : نقش کلیدی در این انیمیشن متعلق به تارا ملکه جنگل می باشد.تمام کاراکترهای مثبت سعی دارند حکومت ملکه ادامه پیدا کند.در واقع همان روح زمین در فیلم آواتار که تحت عنوان Eywa مطرح بود ؛در این فیلم در تارا تجلی می یابد.همانطور که بعضی ها تازگی می گویند ما باید از خدایان مذکر دست بکشیم و به خدای مونث(که همان زمین یا محیط زیست است) ایمان بیاوریم.اکنون در این فیلم؛خدای طبیعت که تمام سرسبزی ها از اوست در حد پرستش بالا می رود.دقت داشته باشید حفاظت از محیط زیست کار بسیار شایسته ای است؛اما اینکه درخت و محیط زیست در حد تقدس بالا برود یا قابل پرستش شود امری شرک آمیز است که به تازگی در رسانه های غربی به آن پرداخته می شود.درز اینجا تمام حیات جنگل (یا بهتر است بگوییم کره زمین) به ملکه جنگل بستگی دارد.این فیلم جنبه خالقیت را به ملکه(الهه مونث زمین) می دهد.اگر کسی بگوید این فیلم یا فیلم آواتار برای حمایت از محیط زیست ساخته شده امری بسیار مغرضانه و اشتباهی غیر قابل بخشش است.می شود فیلم ساخت از اینکه دارند جنگل را قطع می کنند و عده ای آن را نجات می دهند همانطور که قبلا خیلی مثل این ساخته شده بود؛اما اینکه عقایدی مانند ابطال معاد یا تناسخ و تثنیه و عقاید شرک آلود دیگری باهم آمیخته شود و یک موج رسانه ای آن را منعکس کند,امری غیر قابل پذیرش است.
    موسیقی متن
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
    موسیقی متن این انیمیشن که در مواقع حساس پخش می شود ,حاوی المان های صوتی است که موسیقی کلیسا یا ناقوس –که مربوط به امور مقدس است- می باشد.همواره موسیقی متن به نقش کاراکتر ها نوعی حماسه مقدس می بخشد,به طوری که نجات تارا را امری مقدس و مذهبی تصور شود.
    پایان:
    اگر فیلم آواتار مدت زمان بلندی داشت یا طوری بود که کودک دلبند شما از دیدن صحنه های آن لذت نمی برد و جذابیت خاصی برایش نداشت ؛حالا استدیو BlueSky تمام امکاناتش را گذاشته تا چیزی نزدیک به همان داستان را به شکلی جذاب برای کودک شما فراهم آورد.
    منابع:
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    Last edited by Morteza4SN; 23-09-2013 at 12:03. دليل: افزودن منبع

  11. 5 کاربر از bahadory1024 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #148
    در آغاز فعالیت samane361's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2013
    پست ها
    6

    پيش فرض انیمیشن epic (حماسه)

    این فیلم را «کریس وج »براساس فیلمنامهای از تام جی آستل و مت امبر کارگردانی کرده و تولید آن سه سال طول کشیده است. آماندا شفیلد (بازیگر نقش کوزت در نسخه جدید «بینوایان») و جاش هاچرسن، صدای خود را به شخصیتهای اصلی قصه فیلم قرض دادهاند.
    بلیک اندرسن، عزیز انصاری بازیگر عرب تبار سینما و پیت بول از دیگر بازیگرانی هستند که به عنوان صداپیشه با «حماسه» همکاری کرده اند. کمپانی فوکس قرن بیستم که تهیه کننده «حماسه» است .

    سازندگان فیلم که برای قصه فیلمنامه خود از ماجراهای کتابی پرخواننده به همین نام اثر ویلیام جویس بهره گرفته اند، میگویند به قصه کتاب و حال و هوای آن وفادار مانده اند.
    شرکت کامپیوتری بلو اسکای که در تولید«حماسه» با کمپانی فوکس قرن بیستم همکاری کرده، قبل از این هم قصه کتاب «روباتها»ی ویلیام جویس را تبدیل به یک فیلم انیمیشن کرده است.
    نام شخصیت اصلی قصه «حماسه» مری کاترین به احترام نام دختر ویلیام جویس است، که در اثر بیماری چند سال قبل در گذشت.
    کریس وج کارگردان «حماسه» قبل از این، دو انیمیشن «عصر یخی» (2002) و «روباتها» (2005) را برای کمپانی فوکس قرن بیستم کارگردانی کرده است.

    تهیه کنندگان «حماسه» از کار او احساس رضایت کرده و میگویند این فیلم یکی از کارهای موفق و پرفروش فصل تابستان 2013 است .
    با این حال، آنها رقم دقیق تولید فیلم را اعلام نکرده اند. برخی منابع میگویند «حماسه» با هزینه تولید 120 میلیون دلاری تهیه شده است [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    اگر شما فیلم آواتار (2009) ساخته جیمز کامرون را دیده باشید,بی گمان با دیدن انیمیشن حماسه
    (epic) به شباهت های اساسی این دو اثر معروف سینمایی پی خواهید برد.
    ...
    Last edited by Morteza4SN; 23-09-2013 at 12:05. دليل: حذف قسمت تکراری

  13. 2 کاربر از samane361 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #149
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    1,252

    پيش فرض

    دادا این پست شما عین همون پست قبلی هست . هیچ نکته تازه ای نداره و حتی فقط داستان رو نقل کردی و نقد آخر پست قبل از پستتون رو هم ذکر نکردید . بچه های بالا کجایین ؟

  15. #150
    Animation Deliberation Morteza4SN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    Violet Orient
    پست ها
    2,689

    پيش فرض

    نگاهی به انیمیشن اپیک (Epic)
    محصول 2013 استدیوی بلواسکای به کارگردانی کریس وج

    اپیک (Epic) یک انیمیشن فانتزی ، کمدی ، درام ماجرائی ست که بر اساس کتابی ویژه کودکان از ویلیام جویس (William Joyce) به نام مردان برگی و حشرات خوب و شجاع (The Leaf Men and the Brave Good Bugs)، توسط استدیو بلواسکای ساخته شده و کمپانی فاکس قرن بیستم توزیع کننده آن است .

    کریس وج (Chris Wedge) که سابق بر این در سال 2005 انیمیشن روباتها( Robots ) و در سال 2002 انیمیشن عصر یخ بندان (Ice Age) را کارگردانی کرده در این انیمیشن هم وظیفه کارگردانی را به عهده داشته است و ستارگان نام آشنایی چون آماندا سیفرد(Amanda Seyfried) ، کالین فارل (Colin Farrell) ، جاش هاتچرسون (Josh Hutcherson) ، کریستف والتز (Christoph Waltz)، جیسون سودی کیس (Jason Sudeikis) ، استیون تایلر (Steven Tyler)، عزیز انصاری(Aziz Ansari) ، پیتبال (Pitbull) و بیانسه (Beyoncé Knowles) در آن صدا پیشگی کرده اند .

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    برای دریافت سایز والپیپر روی تصویر کلیک کنید
    کاراکترها :

    آماندا سیفرد صدا پیشه ی نقش مری کاترین ، دختر با هوش 17 ساله پرفوسور بومبا که ناگهان مثل آلیس در سرزمین عجایب کوچک می شود .
    کالین فارل صداپیشه نقش ژنرال رونین
    جاش هاتچرسون صدا پیشه ناد (Nad) یکی از اعضای تازه کار لشکر مردان برگی
    بیانسه صدا پیشه نقش ملکه تارا ، مادر طبیعت که روح جنگل را در اختیار دارد .
    عزیز انصاری در نقش Mub که یک حلزون است و شخصیت کمدی دارد .
    استیون تایلر : در نقش Nim که یک کرم است .
    پیتبال : صدا پیشه Bufo که یک قورباغه است .
    جیسون سودیکیس صدا پیشه پروفسور بومبا ، پدر مری کاترین
    کریستف والتز صدا پیشه نقش مندریک رهبر شیطانی گروه بوگانز
    کریس اوداود صدا پیشه نقش Grub یک حلزون نسبتا بی عرضه ، ذاتا مهربان
    بلیک اندرسون : در نقش Dagda پسر مندریک



    خط کلی داستان درباره نبردی عمیق و همیشگی بین نیروهای خیر و شر است .داستان دختری نوجوان که وارد دنیایی اسرارآمیز می شود و باید برای نجات یک دنیای فانتزی تلاش کند . مری کاترین دختر نوجوان 17 ساله ای است که با پدر و سگشان در یک کلبه چوبی جنگلی زندگی می کنند. پدر او پروفسور بامبا مدتهاست که روی گروهی از جنگاوران جنگلی مطالعه می کند . او اغلب اوقات به جنگل می رود و به بررسی نگهبانان جنگل می پردازد ، هر چند دیگران او و تحقیقاتش را جدی نمی گیرند . یک روز که پروفسور از گردش به خانه باز نمی گردد، مری کاترین به دنبال او می رود و با تعدادی برگ روبرو می شود ، با لمس یکی از آنها او ناگهان کوچک و کوچک می شود و با گروهی ملاقات میکند که در واقع پدرش مدتها روی زندگی آنها مطالعه می کرده و به وجود آنها اعتقاد داشته ، آنها همان مردان برگی leafmen هستند. مری به leafmen ها کمک می کند تا علیه بوگانزها با رهبری سر کرده بد ذات و شریرشان یعنی مندریک Mandrake مبارزه کنند و البته راهی پیدا کند که به خانه و زندگی خودش باز گردد .

    سال 2006 کریس وج به عنوان کارگردان انیمیشن بلندی که قرار بود بر اساس داستانی از ویلیام جویس ساخته شود ، معرفی شد . کمپانی فاکس سفارش تولید را داده بود و از آنجا که ویلیام جویس قبلا هم به عنوان طراح و تهیه کننده در سال 2005 سابقه کار با کریس وج را از سر انیمیشن روباتها داشت ، در کنار وج حضور یافت . در یک برهه زمانی کریس این فرصت را داشت تا یک خانه جدید برای انیمیشن پیدا کند ، او به سراغ پیکسار رفت که توسط جان لستر رهبری می شد . وج و لستر از کار Tron با هم آشنا بودند و در کنار هم کار کرده بودند ، زمانی که آنها تلاش می کردند تا حق پخش فیلم را از آن خود کنند ، فاکس نظرش را تغییر داد و به این ترتیب فیلم مجدد به FOX باز گردانده شد.

    به طور رسمی سال 2009 چراغ سبز ساخت، به فیلم شان داده شد ،آن زمان قرار بود که فیلم با عنوان مردان برگی (LeafMen) عرضه شود اما نهایتا در می 2012 فاکس عنوان جدید فیلم را به همراه لیست اولیه صداپیشگان و قسمتی از داستان اعلام کرد .

    با وجود اینکه تام جی استل (Tom J-Astle) و مت امبر (Matt Ember) فیلمنامه را بر اساس کتاب جویس نوشته اند و اکثر کاراکترها هم از متن کتاب اصلی وارد دنیای انیمیشن شده اند اما داستان به طور قابل توجه و معنی داری تغییر کرده است .
    وج می گوید : کتابی که جویس نوشته فوق العاده است . یک داستان ظریف ، عجیب و جالب که با مهارت خاصی نگارش شده ما هم می خواستیم یک فیلم اکشن ، ماجراجوئی بزرگ با الهام از آن بسازیم .

    درباره گمانه زنی هایی که در رابطه با شباهت فیلم به فیلم هایی چون آواتار یا Fern Gully اظهار شده وج می‌گوید:" از اینکه بخواهم خودم را به فضایی که متعلق به دیگران است ، بچسبانم یا بخواهم مقلد کسی باشم منتفرم ."اما به هر حال نمی توان انکار کرد که اکشن کار چیزی هست در حد جنگ ستارگان و بیننده احساس می کند که در فضایی شبیه به فیلم آواتار قرار گرفته ، با این وجود فیلم کاملا شخصیت و هویت مخصوص به خودش را دارد و خصوصیات شخصی خودش را به بیننده نشان می دهد. با اینکه صحنه هایی از انیمیشن یاد آور ، قسمت هایی از ارباب حلقه ها و گلادیاتور و حتی کمی یاد آور لورل و هاردی است اما هر چه هست مطمئنا عصر یخبندان (کار معروف کارگردان) نیست، یعنی نه تنها هیچ شباهتی به آن ندارد حتی قطعا می توان گفت که بسیار بهتر از آن است. یعنی کارگردان سعی در تکرار خودش نداشته و پیشرفتش محسوس است .

    کریس وج اشاره می کند " بلواسکای از همان 26 سال پیش که شروع به کار کرد ، قصد کرده بود کارهایی را بسازد که تاکنون کسی سراغ آنها نرفته و بعد از آن هم کسی روی آنها کار نکند . شروع به کار بلواسکای انقلابی از لحاظ تکنیکی بر پا کرد . در نحوه داستان گویی و روایت قصه هم منحصر به فرد وارد شد و ادامه داد . برای آنها کاراکتر ها و احساسی که دارند مهمترین چیز است . من هم دوست دارم کسانی که به تماشای فیلمی می نشیند به کاراکترها عشق بورزند . در کنار تصویر کاراکترها ، دنیایی هم که از طریق انیمیشن ترسیم می کنم فوق العاده برایم پر اهمیت است ."

    کریس وج توضیح می دهد که این، یک فیلم بسیار شخصی برای اوست و تا حد امکان سعی شده وفاداری به متن کتاب در آن لحاظ شود .البته ایده اولیه او هم که ساخت فیلمی با مضمون دنیا و حفاظت از آن بوده ،در دنیای این انیمیشن به شکل دیگری نشان داده می شود . دنیای اپیک یک جهان شاداب و مرموز ،در دل یک جنگل است با یک مسئله همیشگی نبرد خیر و شر، نیکی و بدی ، زشتی و زیبایی ، بقا و فنا . آدمهای خوب داستان یعنی leafmen ها با آن جثه های کوچک و ریزشان مثل سوسک روی درخت ها حرکت می کنند، از بلندترین جاها مانند یک تیر می پرند و هیچ آسیبی نمی بینند ،از آن سو شخصیت های منفی یعنی بوگانزها را داریم (Boggans) آنها موجودات غیر عادی کوچکی هستند که به نظر ابله هستند و هیچ وقت فکر نمی کنید خطرناک و ترسناک باشند ، اما وقتی تعدادشان زیاد می شود حمله می کنند، نابود می کنند و همه جا را غارت می کنند. آنها عامل ویرانی و خرابی اند و leafmen ها همیشه در حال آماده باش و مشغول دفاعند . مندریک به عنوان مظهری از شر و بدی در مقابل ملکه تارا قرار می گیرد . ملکه تارا به عنوان مظهر خیر و زندگی باید برای بقای حیات جنگل به یک قوزه ( غنچه جوان ) انرژی بدهد تا به وسیله آن زندگی و حیات جنگل تضمین شود، اما او در حین فرار از حمله مندریک آسیب می بیند و قوزه را به مری کاترین می سپارد و حالا مری کاترین که خیلی اتفاقی وارد دنیای کوچک و ناشناخته جنگلی شده ، وظیفه دارد که امنیت قوزه را تامین کند .

    در این سفر طولانی و عجیب غریب ماب ، گراب ، ناد و ژنرال در کنار او هستند ، آنها در طول راه با موجودات غیر عادی عجیب و حتی ترسناک زیادی مواجه می شوند و در نهایت Nim با صدای استیون تایلر را ملاقات می کنند . با کمک او گروه به ظاهر جائی که باید بروند و کاری که با قوزه باید بکنند را پیدا می کنند، اما همان طور که می توان حدس زد پای مندریک به ماجرا باز می شود او قوزه را میدزدد و کار نهایی مری کاترین و گروهش شروع می شود ، آنها تمام توان و مهارتشان را جمع کرده و در مقابل او تمام قد دفاع می کنند و جنگل را از نابودی نجات می دهند .

    کریس از گروهش خواسته تا جائی که می توانند در لحظات پایانی اکشن کار را زیاد کنند و طوری کار کنند که نقش مری کاترین کاملا به چشم بیاید . دختری با ورودش به دنیای ناشناخته به یک ناجی تبدیل می شود . از طرفی باید پدرش را پیدا کرده و در اثبات حقانیت تحقیقاتش به او کمک کند پس مری کاترین نقش سازنده و کلیدی ای در داستان دارد .دختر ویلیام جویس ، نویسنده کتاب، مری کاترین نام داشته و در 18 سالگی بر اثر تومور مغزی درگذشته است.

    مدل ساخت فیلم به کارهای قبلی استدیو سازنده یعنی بلو اسکای شباهت دارد ، یعنی هر چند که این کار حال و هوای خاص و منحصر به فرد خودش را دارد اما مهر بلواسکای هم بر آن خورده و می توان گفت که هم در شکل و شیوه ساخت یک کار بلواسکایی ست هم از لحاظ تکنیکی. هرچند پیشرفت کاملا چشمگیری نسبت به کارهایی قبلی مشاهده می شود . همان طور که از بلواسکای توقع می رفت این بار هم با یک کار بامزه که شوخی های با نمکی دارد روبرو هستیم . کریستف والتز ، برنده جایزه اسکار بهترین هنر پیشه مرد ، با صدا پیشگی عالی خودش از نقاط قوت فیلم محسوب می شود، کریس وج موفق شده به خوبی از استعداد های او در پیشبرد کارش استفاده کند .

    کریس وج علاوه بر کارگردان عصر یخبندان ، صدا پیشه کاراکتر اسکرت هم بوده و به عقیده خودش این شانس را داشته که یکی از ماندگارترین فیلم های بلند – فانتزی یک دهه اخیر را کارگردانی کند . او می گوید "وقتی به پروژه جدیدم فکر می کردم و زمانی که می خواستم استارت کار را بزنم، دوست داشتم مکانی داشته باشم که از هر لحاظ مرا مجذوب خود کند و به نظرم جنگل بهترین انتخاب بود . مکانی که خیلی راحت می توانستم روی آن کار کنم . فیلم من روایتگر یک جنگ و جدال دائمی بین نیروهای خیر و شر در دل جنگل است البته با شیوه و روش مخصوص خودش".

    از لحاظ بصری یک انیمیشن CG بسیار سطح بالا و با کیفیت داریم با صحنه هایی زیبا و جادوئی از جنگل ،طراحی کاراکترها به نظر خیلی شبیه به آخرین کار استدیو دریم ورکز یعنی حماسه نگهبانان (Rise of the Guradians) است. البته شاید یکی از دلایلش ویلیام جویس باشد، چون هر دو کار از روی کتاب های او ساخته شده اند . صحنه های اکشن کار ،علی الخصوص صحنه های مربوط به پرواز مرغ مگس خوار یا پرواز بر فراز شاخه های درختان ،سرشار از انرژی و هیجان هستند و خیلی خوب کار شده اند.

    کریس وج از انتخاب استیون تایلر به عنوان صدا پیشه بسیار راضی است و به شوخی در جائی گفته Nim خود شخصیت تایلر است .من کاری نکردم او در این انیمیشن فقط خودش را بازی کرده .
    موسیقی فیلم توسط دنی الفمن Danny Elfman سازنده همیشگی موسیقی فیلم های تیم برتون ساخته شده و تم کار بسیار شبیه به کارهای اکشن کلاسیک در هالیوود است. به عقیده وج هیچ کس جز دنی الفمن قادر نبود چنین موسیقی مناسب و قابل قبولی برای این کار بسازد .

    ترجمه : ایرانیان انیمیشن


    Carl Ludwing مدیر فناوری استودیو Blue Sky درباره ی آخرین تکنولوژی های بکار رفته در رندر مناظر و شخصیت های اسرار آمیز انیمیشن Epic (حماسه) صحبت می کند...

    تاریخچه ی کوتاهی از Blue Sky
    در فوریه سال ۱۹۸۶، ۶ نفر از افرادی که در بخش MAGI شرکت Disney کار می کردند، تصمیم به تاسیس یک شرکت کامپیوتری انیمیشن کردند.
    موسسین آن عبارتند از : Carl Ludwig, Dr. Eugene Troubetzkoy, Chris Wedge, Alison Brown, David Brown, و Michael Ferraro و این شرکت Blue Skyنام گرفت.
    Ludwig یک مهندس برق بود و سابقا برای NASA ، بر روی سیستم ترکینگ ماموریت ماژول قمری Apollo کار می کرد. Troubetzkoy دارنده ی دکترای فیزیک تئوریک ، در زمینه ی شبیه سازی کامپیوتری رفتار ذرات اتم کار می کرد. Wedge یک انیماتور کلاسیک بود که دارای مدرک فوق لیسانس گرافیک کامپیوتر از دانشگاه Ohio بود. در اوایل شروع فعالیت این شرکت هیچ کداه ار آنها حقوقی دریافت نمی کردند.
    Troubetzkoy و Ferraro و Ludwig نرم افزار اختصاصی رندرینگ که بر پایه ی فیزیک بود را به نام CGI Studio طراحی کردند.
    برای مدت ۱۰ سال شرکت کوچک آن ها با کارهای گرافیکی برای فیلم های سینمایی و تبلیغاتی به حیات خود ادامه می داد، تا این که Wedge شرکت را متقاعد کرد که بر روی یک انیمیشن کوتاه کار کنند.
    آن فیلم که Bunny نام داشت در سال ۱۹۹۸ موفق شد که جایزه اسکار را دریافت کند و باعث بوجود آمدن جریانی درحوزه ی CG شد. نرم افزار Troubetzkoy و Ludwig اولین امکان استفاده از radiosity را در این انیمیشن مهیا کرد. رندرینگ بر پایه ی فیزیک نیز به این انیمیشن مناظر طبیعی و بی همتایی را بخشید. و همان انیمیشن باعث شد تا Blue Sky به وسیله ی Twentieth Century Fox به عنوان یک شرکت ساخت انیمیشن شناخته شود.

    در ادامه پرسش و پاسخی که بوسیله ی Barbara Robertson کمک سردبیر CGW و Carl Ludwing معاون مدیرعامل و مسئول ارشد فن آوری Blue Sky ، انجام شده است را می خوانیم.
    ما همیشه در حال بروز رسانی و توسعه ی تکنولوژی هستیم. اما این اولین فیلمی است که ما تماماً بر روی آن متمرکز شدیم و آنچه را که می توانستیم انجام دهیم را نشان دادیم. انیمیشن های انسانی و نورپردازی آن فوق العاده است. ما استفاده گسترده ای از “پخشی نور” کردیم که به ما اجازه می داد صحنه های جنگل با برگ های درخشان و سایه های مناسب درست کنیم. مثلاً زمانی که نور به برگ ها می تابد، آنها می درخشند.
    Wedge در مورد چیزی که میخواست کاملاً آگاه بود. این یک چالش بزرگ بود ، اما او به آنچه که ما می توانیم انجام بدهیم ایمان داشت و در نهایت ما این کار را انجام دادیم. و این فقط کار بخش تحقیق نبود بلکه تمام افراد در این موفقیت سهم داشتند.

    ما در سال ۱۹۸۷ با تکنولوژی raytracing کار خودمان را شروع کردیم. به دلیل که رفتار نور به شما اجازه می دهد شبیه سازی واقعی فیزیکی را در طبیعت: “پخشی نور” ، نمایش سایه ها و radiosity را داشته باشید. ما سال ها از این تکنیک استفاده می کردیم و همه فکر می کردند که ما دیوانه هستیم، اما در حال حاضر همه می گویند که این یک برتری بزرگ است.
    هر فیلم برای ما چالشی بزرگ به ارمغان می آورد، ما در این فیلم واقعاً تحت فشار بودیم. به لطف این فیلم ما الآن می توانیم تقریباً نورپردازی real-time را انجام دهیم. می توانیم یک نور را قرار دهیم و در همان لحظه محاسبات سایه را انجام دهیم و این به ما در سرعت بیشتر تولیدات کمک می کند.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  16. 4 کاربر از Morteza4SN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •