تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 127 اولاول ... 7891011121314152161111 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 1265

نام تاپيک: تکامل (فرگشت)

  1. #101
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    2,718

    پيش فرض

    انسان های کنونی که انسان های هوشمند نامیده میشن از نسل یک نفر هستن؟
    کلا انسان ها در قاره های مختلف که از نسل های مختلف هستن چطور همگی با هم تکامل پیدا کردن طوری که الان در یک درجه از هوشمندی هستن در حالی که نژاد های مختلفی داریم مثلا سیاه پوستان و سفید پوستان خیلی از نظر ظاهری با هم تفاوت دارن.

  2. #102
    داره خودمونی میشه 00soha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    زیر درخت حوا
    پست ها
    22

    پيش فرض گونه های در حال انقراض

    با عرض سلام به تمامی دوستان شاید برایتان جالب باشد که بدانید چه گونه های در حال انقراض هستند و با چگونگی این دسته بندی اشنا شوید تا یادمان به ماند که با خودخواهی خود دنیا را بر هم زده ایم
    در سراسر دنیا و در زیستگاه های در حال کوچک شدن حیات وحش ، حیوانات و گیاهان وحشی با تجاوز انسان به عرصه زندگی شان روبرو هستند . از ویکونیای کوه های اند و نهنگ های دریاهای ازاد تا ارکیده های ظریف هاوایی همه جا حیوانات و گیاهانی وجود دارند که بقای انها در هاله ای از شک و ابهام است . اقدام برای نجات این گونه ها اهمیت حیاتی برای اینده موجودات زنده دارد .
    انقراض پدیده جدیدی نیست . از زمانی که حیات در میلیارد ها سال قبل بر روی کره زمین پیدا شد ، حیوانات و گیاهان بسیاری پا به عرصه هستی نهاده و نابود شده اند و گونه های مختلفی بر اثر تکامل به وجود امده واز میان رفته اند . چگونگی این فرایند هم برای ما کاملا روشن نیست . ایا دایناسور ها که میلیون ها سال کره زمین جولانگاهشان بود ، بر اثر تغییرات عظیم اب و هوا نابود شده اند ؟ ایا اخرین داینا سور ها به خاطر بر خورد شهاب سنگ های عظیم به زمین و پر شدن هوا از غبار و عدم امکان عبور نور خورشید و نابودی گیاهان منقرض شده اند ؟ در این زمینه نظریه های بی پایانی وجود دارد .
    انچه دانشمندان می دانند این است که حیوانات و گیاهان یا با تغییرات محیط زیست خود را تطبیق می دهند یا تطبیق نمی دهند . اگر نتوانند خود را تطبیق دهند یا به علت سرعت تغییرات امکان تطبیق نیابند ، منقرض می شوند .
    تعامل میان گونه های زیستی :
    تغییرات زیست محیطی تا این اواخر اغلب به کندی و طی هزاران یا میلیون ها سال صورت می گرفت و تقریبا این امکان وجود نداشت که گونه ای باعث نابودی گونه دیگر شود . گاه حیوانات شکار گر از جمعیت شکار ها به شدت می کاستند اما قبل از انقراض شکارها به علت کاهش غذا از جمعیت حیوانات شکارگر کاسته می شد و تعادل دوباره حفظ می گردید . این تعادل را می توان در چرخه جمعیت ده ساله سیاه گوش و خرگوش پاپهن کانادایی مشاهده کرد . وقتی جمعیت خرگوش ها افزایش می یابد ، سیاه گوش ها زاد و ولد بیشتری می کنند و در سال های بعد تعداد بیشتری سیاه گوش برای شکار خرگوش ها وجود دارد و به همین دلیل جمعیت خرگوش ها کاهش می یابد . به زودی ، به علت کاهش خرگوش ها غذای کمتری برای خوردن وجود خواهد داشت . در این دوران فشار ، تعداد سیاهگوش ها کاهش و مر و میر در میان توله ها افزایش می یابد . با این کاهش تعداد خرگوش ها زیاد می شود و چرخه تکرار می گردد.
    همین چرخه بین اغلب حیوانات شکارگر و شکارهایشان وجود دارد . به همین دلیل دانشمندان بر این باور ند که در گذشته دور هیچ گونه ایی باعث انقراض گونه دیگر نبوده است .
    با این همه ، وجود یک گونه می تواند به شکل غیر مستقیم باعث نابودی گونه دیگر شود . وقتی گونه های مشابهی با عادت های مشابه در یک منطقه زندگی می کنند ، برای غذا ، محیط لانه و دیگر نیاز ها به رقابت می پردازند . شاید یک گونه برگ بیشتری از درختان بخورد ، به این علت که بلند تر است ، یا از درخت بهتر بالا می رود. در دوران های کمبود غذا ، این گونه دارای قدرت تطبیق قوی تر فرصت بیشتری برای بقا نسبت به سایر گونه های کوتاه تر یا ناتوان تر در بالا رفتن از درخت خواهد داشت . این گونه ، زاد و ولد بیشتری خواهد داشت و بچه های بیشتری را به سن بلوغ خواهد رساند . ازدیاد نسلی که باعث می شود منابع غذای بیشتری را به سن بلوغ خواهد رساند . ازدیاد نسلی که باعث می شود منابع غذایی بیشتری مصرف گردد فشار بیشتری به سایر گونه ها می اورد و تاثیر جدی بر انقراض انها وارد می کند . همین رقابت می تواند در مورد منابع اب در خشکسالی و یا محیط لانه در مناطق حفاظت شده ای که دارای حیوانات شکار گر متعدد است رخ دهد . تاثیرات تدریجی این نوع رقابت های غیر مستقیم باعث انقراض گونه های بسیار شده است .

    انسان و سایر گونه های زیستی :
    در سده های اخیر ، بر اثر فعالیت های بشر ، میزان انقراض افزایش یافته است . بر خلاف دیگر حیوانات که برای بقا ، تطبیقی تدریجی با محیط زیست خود دارند ، انسان می تواند محیط خود را در ابعاد وسیعی تغییر دهد. اگر چه برخی حیوانات ، مانند سگ ابی قادرند محیط خود را تغییر دهند اما دامنه این تغییرات به طور نسبی محدود است . انسان ها قادر اند در منطقه ای وسیع به سرعت تغییرات عظیمی به وجود اورند . انها بر روی رودخانه ها سد می بندند و زمین را از از پوشش جنگلی خود پاک می کنند تا مزارع کشاورزی را توسعه دهند و به دامپروری بپردازند . این گونه فعالیت ها محیط را چنان تغییر می دهد که گیاهانو جانوران بومی یا باید با ان تطبیق پیدا کنند ، یا به مناطق دیگر کوچ کنند یا نابود شوند . بدین ترتیب ، انسان با حیات وحش به رقابت می پردازد و علاوه بر ان حمایت از محصولات ، به کشتن برخی گونه هایی می پردازند که منابع محیط را مصرف می کنند، یا برای کشت و دام خطری به شمار می ایند .
    دانشمندان معتقدند که انسان های پیش از تاریخ حداقل در مورد انقراض برخی پستانداران بزرگ امریکای شمالی مسئول بوده اند . ماموت های بزرگ ،و اسبان وحشی نیز به احتمال پس از مهاجرت بزرگ اسیایی به جهان جدید در 10000 سال قبل منقرض شده اند . این حیوانات نیز می توانستند مانند عقاب خود به حیات ادامه دهند اما نتوانستند از ضربه تغییرات به وجود امده بر اثر تجاوز انسان به قلمرو خود جان سالم در ببرند، با توسعه کشاورزی و اهلی کردن حیوانات در 12000 سال قبل ،حیات وحش با خطر جدی تری مصادف شد، با رشد جمعیت و پخش شدن ان در مناطق مختلف جهان ، کاهشی در تعداد حیوانات وحشی و افزایشی در نرخ انقراض گونه های زیستی مشاهده می شود
    پستانداران در معرض انقراض :
    برخی از انواع حیوانات و حیواناتی که در برخی مناطق خاص زندگی می کنند ، با خطر بیشتری روبرو هستند . بیشتر از 120 گونه یا زیر گونه پستاندارانی که از سال 1600 منقرض شده اند در جزایر زندگی می کردند این انقراض ها اغلب در نتیجه فعالیت غیر مستقیم انسان با وارد کردن گونه های خارجی به جزیره اتفاق افتاده است . با ورود اولین کاشفان اروپایی در قرن 15 ، موش و سگ گربه اهلی به شکل اتفاقی در جزایر رها شد ند بسیاری از جانوران بومی بدون ان که قدرت دفاعی در مقابل این متجاوزان داشته باشند نابود شده اند .
    در میان قاره ها ، قاره جزیره وار استرالیا با بیش از 22 انقراض پستاندار طی 400 سال گذشته مقام نخست را دارد. در امریکای شمال مقارن سال 1880 سمور دریایی سواحل شمال شرقی ونیز نیز گونه های گرگ ، گاو میش وحشی ،گوزن کانادایی و گوزن شمالی بر اثر شکار بی محابا نابود شده اند . هم اکنون 4300 پستاندار در سراسر جهان زندگی می کند. براساس گزارش سال 2002 برنامه محیط زیست سازمان ملل در ظرف 30سال اینده چیزی حدود یک چهارم پستانداران «1130گونه » به علت از دست دادن زیستگاه و رقابت با گونه های غیر بومی با خطر انقراض روبرو هستند.

    دیگر گونه های نابود شده :
    تصویر انقراض پرندگان نیز مانند پستانداران است . از تقریبا 10000 گونه پرنده موجود در سال 1600 تعداد100 گونه منقرض شده است . در میان پرندگان موجود چیزی در حدود 1186 گونه در خطر نابودی و انقراض هستند .درست مانند پستانداران انقراض بیشتر در جزایر دور افتاده ای مانند نیوزلند ، ماداگاسکار ، جزایر هند غربی و هاوایی رخ داده است . در امریکای شمالی دو انقراض دردناک مربوط به طوطی کارولینا و کبوتر مهاجر «اکتوپستیس میگراتوریوس » است . هر دو گونه از چنان نعمتی برخوردار بوده که در هنگام مهاجرت اسمان را سیاه کردند. اخرین بازمانده این دو گونه در سال 1914 در باغ وحش سین سناتی به طور هوزمان جهان را ترک گفتند.
    هریک از گروه مهره داران خونسرد ، مانند خزندگان و دوزیستان و ماهیان نیز نمایندگان بسیاری را از سال 1600 تا کنون از دست داده اند. از میان خزندگان چندین گونه لاک پشت عظیم الجثه منقرض شده اند که در جزایر کوچک اقیانوس هند ، نزدیک ماداگاسکار ، بسیار پر شمار بودند. هم اکنون 293 گونه خزنده 157 گونه دوزیست و724 گونه ماهی در خطر انقراض هستند.







    گیاهان زیادی در خطرند :
    اگر چه کانون توجه عمومی بر حیوانات در حال انقراض است ، گیاهان بسیاری نیز در خطر انقراض هستند . در سال 2002 دو گیاه شناس امریکایی که یک بررسی جهانی را انجام می دادند گزارش کردند 22 تا 47 % گیاهان دنیا یا به عبارتی 94000 تا 144000 گونه با خطر نابودی مواجهند. حدود 660 گونه در فهرست خطر انقراض قرار گرفت . برخی گیاه شناسان معتقدند که 33000 گونه یا به عبارت دیگر 17 درصد گیاهان گلدار هم اکنون به نوعی در خطر اند . باز هم فعالیت هی انسان است که ان ها را به مخاطره انداخته است . یکی از دلایل اولیه نابودی گیاهان و همچنین جانوران جنگل زدایی در مناطق استوایی است ،که طی ان هر روزه هزاران جریب جنگل بارانی به زمین کشاورزی تبدیل می شود . علت دیگر ، ورود حیوانات و گیاهان جدید ی است که در مناطق خاص بر گونه های بومی غلبه می کنند . خوشبختانه باغ های گیاه شناسی وظفه حفظ بذر این گیاهان را به عهده گرفته اند . این باغچه ها گیاهان بسیاری را از خطر انقراض نجات داده اند . اگر اجازه داده شود گونه های در حال انقراض از صحنه زمین پاک شوند پیامد های جدی و پیش بینی نا پذیری رخ خواهد داد . برای مثال ، بسیاری از دارو ها از گیاهان و از جمله گیاهان در حال انقراض تهیه می شود . گیاهان در حال نابودی جنگل های بارانی حاوی مواد دارویی ناشناخته بسیاری هستند. درست مانند حیوانات گیاهان جزیره ای بشیتر در معرض انقراض قرار دارند . در بسیاری از موارد گیاهان موجود در جزایر جدا افتاده در جای دیگری از جهان وجود ندارند . ورود حیوانات گیاه خوار ، به ویژه بز ، توسط انسان باعث از بین رفتن بسیاری از پوشش های گیاهی این جزایر و انقراض گونه های مختلف گیاهی شده است برخی دیگر بسیار کم شده اند .در هاوایی بیش از 300گونه گیاهی در مخاطره قرار دارند یا در حال انقراض هستند و این چیزی حدود یک سوم کل گونه های رده بندی شده امریکاست.
    گیاهان جنگلی نیز در مخاطره قرار دارند و برخی از گونه های ان منقرض شده اند که از میان می توان از ارکیده های برزیلی وهندی و زعفران شیلیایی نام برد . بسیاری از گونه های کاکتوس در جنوب غربی امریکا نیز با خطر مواجه اند . حدود یک چهارم ان ها در فهرست گونه های در مخاطره یا در حال انقراض به ثبت رسیده اند.

    رده بندی گونه های در مخطره :
    جانوران وگیاهانی در مخاطره قلمداد می شوند که به علت کاهش جمعیت یا محدودیت شدید زیستگاه ، ادامه حیات انها غیر محتمل به حساب اید . تعیین ای که یک گونه جانوری یا گیاهی در حال انقراض است ، عملا کار دشوار است و با شمارش جمیت قابل انجام نیست ، برای نمونه ، یک گونه با جمعیت 5000 در یک ناحیه کوچک با خطر جدی تری مواجه است تا همان جمعیت پراکنده در نواحی مختلف . برای مثال ،یک گونه کم جمعیت در یک جزیره ممکن است با یک فاجعه محلی نظیر سیل و زلزله به کلی نابود شود .
    با قانون گونه های در حال انقراض ، مصوب 1973 جهش بزرگی در فعالیت های هواداران حفاظت از محیط زیست به وقوع پیوست . این قانون برای حمایت از گونه های در حال انقراض «خطر نابودی » و در مخاطره «احتمال رسیدن به مرحله انقراض » به تصویب رسیده است . گروه بندی دقیق تری به وسیله کمیسیون خدمات نجات ، در اتحادیه جهانی حفظ طبیعت ارائه شده است .




    رده بندی موضوعی اتحادیه جهانی حفظ طبیعت :
    اتحادیه جهانی حفظ طبیعت وضعیت گونه ها و سطوح خطر انقراض برای انها را با بر چسب های زیر مشخص کرده است :
    انقراض یافته ، در معرض انقراض ، اسیب پذیر ، کمیاب ، نا مشخص ، ناکافی ، تهدید شده ، تهدید شده تجاری .

    انقراض یافته :بر اساس تعریف اتحادیه ، هنگامی یک گونه را انقراض یافته می نامیم که طی پنجاه سال در محیط طبیعی یافته نشود
    در معرض انقراض : گونه ای در معرض انقراض به حساب می اید که تعداد ان بسیار کم یا زیستگاهش به شدت محدود باشد به طوری که اگر مورد حمایت قرار نگیرد ، به سرعت نسلش منقرض شود شود . شیر دریایی هاوایی مثالی از گونه های در معرض انقراض است. مجموعا تعداد انها به کمتر از 1500 عدد می رسد که تنها در 5 جزیره کوچک از جزایر لی وارد واقع در شمال غربی جزیره هاوایی زاد و ولد
    می کنند.
    در سال 1825 شکارچیانی که به خاطر پوستشان انها را شکار می کردند ، اعلام کردند که نسل ای گونه شیر دریایی منقرض شده است ، اما خوشبختانه تعداد اندکی از انها زنده مانده بودند . ان ها از سال 1909 تحت حمایت قرار گرفتند و به تدریج تعدادشان افزایش یافت و به حد فعلی رسید .
    متاسفانه ، محافظت یک قرنی از ان ها ، برای نجات نسل شیر دریایی هاوایی کافی نیست . ان ها هنگامی که در طول ساحل بچه به دنیا می اوردند ،اگر چیزی مضطربشان کند ، بچه ها را به حال خود رها می کنند و به اب باز می گردند . با توجه تجمع تمامی شیر های دریایی هاوایی در منطقه ای کوچک ، روشن است که فاجعه ای مانند ریختن نفت به دریا می تواند تمامی ان ها را نابود کند . چندین عدد از این شیر های دریایی در قفس «باغ وحش » نگهداری می شوند ، ولی شیر دریایی هیچ گاه در قفس زاد ولد نمی کند .
    شیر دریایی کارائیب و یر دریایی مدیترانه نیز از گونه های در معرض انقراض است . گونه کارائیب ان از سال 1962 به بعد دیده نشده است ، و احتمالا نسلش منقرض شده و از گونه مدیترانه ای هم کمتر از 1000 عدد باقی مانده است .
    اسیب پذیر : به گونه هایی گفته می شود که اگر عوامل موجود ، مانند بهره برداری بیش از حد «شکار بیش از حد» و تخریب زیستگاه انها ادامه یابد ، به زودی نسلشان رو به انقراض می گذارد.
    کمیاب : گونه های کمیاب به وسیله همان مشکلاتی تهدید می شوند که گونه های در معرض انقراض و اسیب پذیر . بدین معنی که تعداد انها اندک است و به دلیل زندگی در زیستگاه هایی محدود و یا مناطقی غیر معمول ، ممکن است به سرعت از بین بروند . گونه های کمیاب به طور جدی با خطر در معرض انقراض قرار گرفتن تهدید می شوند ، زیرا اغلب جمعیت جغرافیایی کمی دارند .
    نامشخص : چهارمین گروه گونه های در خطر را نا مشخص می نامند . این گروه شامل گونه هایی است که در معرض انقراض ، اسیب پذیر و یا کمیاب شناخته شده اند. اما اطلاعات کافی برای تعیین جایگاه واقعی انها در دست نیست .برخی گونه های این گروه عبارتند از :گراز وحشی اریتره که با شکار و تجاوز انسان به زیستگاهش مواجه است . سمور گردن خالدار مرکز و جنوب افریقا که به خاطر تورهای نایلونی ماهیگیری در مخاطره قرار گرفته ، و کبرای جنگلی منطقه زیر صحرا که زیستگاهش را از دست داده است .
    متاسفانه زمانی اطلاعات بیشتری در مورد گونه های واقع در این گروه به دست می اوریم ،معمولا جایگاه انها به جایگاه خطرناک تری انتقال می یابد . جایگاه گاو دریایی امازون ،یک نوع نهنگ کوچک اب شیرین ، در سال 1966 نامشخص محسوب می شود . دو سال بعد معلوم شد که تعداد ان خیلی کمتر از چیزی است که تخمین زده شده بود و جایگاه ان به گروه گونه های در معرض انقراض انتقال یافت . یوزپلنگ برفی که برای پوست زیبایش شکار می شود . همین روند را طی کرده و از گروه نامشخص در 1960 به گروه در معرض انقراض انتقال یافته است .
    ناکافی:گونه هایی را در این گروه قرار می دهند که منظون به قرار گرفتن در گروه های در معرض انقراض ،اسیب پذیر ، و کمیاب هستند اما به علت فقدان اطلاعات کافی وضعشان مشخص نیست .
    تهدید شده : واژه ای عمومی است که اتحادیه برای تعریف گونه های در معرض انقراض ،اسیب پذیر ،کمیاب و نامشخص یا بی اطلاع به کار
    می برد.
    تهدید شده تجاری : گونه های جا گرفته در این گروه هنوز در مخاطره نیستند ،اما اگر استفاده از ان ها کنترل نشود به مخاطره می افتند.

    کتاب اطلاعات قرمز :
    در سال 1966 ،اتحادیه جهانی حفظ طبیعت کتاب اطلاعات قرمز را تهیه کرد که پرونده ای حاوی اطلاعات گردامده درباره جایگاه بسیاری از حیوانات است ؛با تغییر جایگاه حیوانات ،صفحات جدید برای مشترکان فرستاده می شود . صفحه های صورتی گونه های شدیدا در معرض انقراض را مشخص می کند .صفحه های سبز برای گونه هایی است که قبلا در معرض انقراض قرار داشتند ،اما به تعدادی رسیده اند که دیگر در تهدید نیستند .متاسفانه صفحه های سبز کمی وجود دارد و مرتبا به تعداد صفحه های صورتی افزوده می شود .


    چرا گونه ها در معرض انقراض قرار می گیرند :
    گونه ها ممکن است به دلایل مختلفی در معرض انقراض قرارگیرند،اما امروزه تقریبا تمامی ان ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم به واسطه رفتار انسان در معرض انقراض قرار گرفته اند حیوانات بیشتر به دلیل شکار بی رویه ،از دست دادن زیستگاه و غذا ، جمعیت کم ، و مسمومیت محیط زیست در معرض انقراض قرار می گیرند .

    شکار :
    شکار ، تعداد وسیعی از حیوانات را در معرض تهدید قرار داده است . بعضی حیوانات را برای تغذیه و برخی را برای کسب شهرت شکار می کنند و ان ها را در معرض تهدید قرار می دهند .
    اسکیمو ها و سایر اهالی بومی قطب شمال ، مدتی مدید خرس های قطبی را به عنوان شکاری حیاتی می کشتند و حتی تا چندی پیش کشتن انها به عنوان ورزشی محبوب و شکاری افتخار امیز مرسوم بود .تا زمانی که انسان پای پیاده خرس را دنبال می کرد ،خرس فرصت کافی برای گریختن داشت .اما زمانی که انسان برای پیدا و تعقیب کردن انها از هواپیما و هلیکوپتر استفاده کرد ،تعداد ان ها با شتاب زیادی کاهش یافت .امروزه خرس قطبی مورد حمایت قرار گرفته لست و تنها مردم بومی به میزان محدود ان را شکار می کنند.
    اگر چه زمانی شکارچیان به دنبال کسب شهرت صد ها قلاده ببر را کشتند ، انچه این گربه سان را تهدید می کند ،شکار قاچاقی است برای استفاده از اعضای بدن ان ها در دارو های بومی و چینی و کره ای و سایر ملتهای اسیایی صورت می گیرد .
    خطر دیگر برای ببر ها تجاوز انسان به زیستگاه ان هاست . همراه با افزایش جمعیت اسیای جنوبی ،میزان زیادی از طبیعت وحش از بین رفته و ممکن است که ببر ها نیز نابود شوند .از هشت زیر گونه ببر که زمانی بر روی کره زمین پرسه می زدند ، نوع خزری ، جزایر بالی و جاوه ای در 70 سال گذشته منقرض شده اند و تنها 5 زیر گونه باقی مانده است .در سال 2002 دانشمندان اعلام کردند که جمیت ببرها بین 5000 تا 7500 ثابت مانده است .باوجود این شکار قاچاق و از بین رفتن زیستگاه همچنان خطری جدی است.
    گونه های جانوری دیگری نیز شکار تجاری می شوند. گربه خالدار به ویژه یوزپلنک ،پلنگ ،پلنگ خالدار ،پلنگ راه راه ، و گربه پلنگی به درجات مختلف در مخاطره اند.ان ها به خاطر پوستشان ،ورزش و حفاظت از دام ها شکار می شوند.
    کنترل شکار ورزشی بسیار ساده است ،قانونمند کردن شکار به خاطر تجارت و حفاظت مشکل تر است و تهدید مهمی برای این گونه به حساب می اید .
    هواداران محیط زیست از این نگرانند که نسل یوزپلنگ در هندوستان منقرض و زیستگاه ان ها به خاورمیانه و افریقا محدود شده باشد .تعداد پلنگ هم به میزان زیادی کاهش پیدا کرده است .تا زمان «معاهده جهانی تجارت گونه های در معرض انقراض »هر ساله تعداد زیادی از گربه سانان به خاطر پوستشان کشته می شوند
    جمعیت گربه سانان امریکا جنوبی ، یعنی پلنگ راه راه ،پلنگ خالدار ، و گربه پلنگی به علت تجارت قاچاق پوست ،به میزان فاحشی کاهش پیدا کرده است و در بسیاری از مناطق به میزان صفر رسیده است .اگر شکار متوقف شود ،احتمالا برای ادامه حیات ان ها هنوز به تعداد کافی وجود دارند.
    باعث در معرض انقراض قرار گرفتن بالن ها نیز شکار تجاری است . این پستاندار عمدتا برای استفاده از چربی ان در غذای انسان و حیوان و به عنوان کود کشته می شود .نمونه ان تراژدی بالن ابی رنگ است که به طور جدی در معرض انقراض قرار گرفته است .در اواسط دهه 1950 تعداد30000تا40000 از این پستاندار غول پیکر وجود داشت که طول برخی از ان ها به بیش از 30 متر می رسید . در سال های بعد ،بالن ها با شدت تمام شکار شدند.هر سال بیش از انچه متولد می شود کشته می شود . در سال 1965 مهلت قانونی برای صید بالن ابی رنگ گذاشته شد.موافقتنامه ای بین المللی در دهه 1980 و اویل دهه 1990 شکار بالن های بزرگ را محدود کرد. جمعیت بالن های ابی رنگ موجود بین 8000تا12000تخمین زده می شود .

    از دست دادن زیستگاه و منبع غذا :
    خطرات غیر مستقیمی که حیوانات و گیاهان را تهدید می کند اکثرا مهلک تر گسترده تر و مخفی تر از خطرات مستقیم مانند شکار ،شکار قاچاق ،و شکار تجاری است . بیشتر گونه های در معرض تهدید شکار نمی شوند بلکه به واسطه از دست دادن زیستگاه ها یا منابع غذایی خود در معرض انقراض قرار می گیرند.
    یکی از مثال های تاسف بار در این زمینه دارکوب عاج منقار است که زمانی در جنگل های عظیم جنوب امریکا از رودخانه می سی سی پی تا کارولینای شمالی و باتلاق های فلوراید زندگی می کرد .وقتی جنگل ها را قطع کردند این دارکوب کمیاب شد .تا سال 1968فکر می کردند در سراسر امریکا تنها 6 عدد از این نوع دارکوب باقی مانده است و بعد از ان دیگر گزارشی از مشاهده ان نرسید .ممکن است هنوز جمعیت اندکی از ان در کوه کوچکی در جنوب کوبا وجود داشته باشد.
    راسوی پا سیاه امریکایی از تیره خزها هموار در جوار نقب زن دم سیاه ،جونده مرتع زندگی می کرد این خز تقریبا تنها از این جونده تغذیه و در نقب های ان نیز زندگی می کرد . اما چون این جونده علف لازم برای دام ها را می خورد و در ضمن نقب های ان گاهی موجب اسیب دیدگی گاو و اب می شد، توسط دامداران از بیشتر مناطق ریشه کن شد . از زمانی که این جونده از بین رفت ، خز ها نیز نا پدید شدند . در دهه 1980 چند خز وحشی باقی مانده ای را که بیماری تهدید می کرد .برای زاد ولد محبوس کردند . در دهه 1990 و اویل 2000 تلاش برای زاد ولد مجدد به رها کردن گروه هایی از بچه ها انها در منطقه ای محافظت شده انجامید تا جمعیتی کم ول تثبیت شده به وجود اید
    خطر از دست دادن زیستگاه بسیاری از جانورانی را که در جنگل زندگی می کنند ،به خصوص در جزیره ماداگاسکار ،تهدید می کند میمون پوزه دار که تنها در این جزیره زندگی می کند ممکن است به زودی منقرض شود زیرا قسمت کمی از جنگل های زیستگاهش باقی مانده است .این قضیه در مورد حیوان بومی دیگر ماداگاسکار بنام ای ای نیز با شدت به مراتب بیشتری صادق است .
    ای ای که جمعیت کنونی ان به کمتر از 50 عدد رسیده است ، در مخاطره ترین گونه جانوری روی زمین است .این میمون ها ی بسیار خاص از حشراتی تغذیه می کنند که در در ختان زندگی می نمایند ،ان ها با قدرت شنوایی بسیار زیاد خود مکان این حشرات راپیدا می کنند .چوب را با دندان های پیش بسیار نیرومندشان می جوند و حشرات و شفیره انها را با انگشت میانی باریک و بلند خود با مهارت بسیار بیرون می کشند .بدون جنگل های گسترده ،ای ای قادر به ادامه زندگی نیست .سایر میمون ها که با تخریب جنگل در معرض انقراض واقع شده اند عبارتند از :اورانگوتان ،و گوریل کوهی این دو گونه میمون همچنان با خطر جنگی که در نزدیکی زیستگاه انها به راه افتاده است تهدید می شوند.



    تراز جمعیت :
    بعضی گونه ها به واسطه تعداد اندکشان تهدید می شوند .تعداد ان ها با این که تقریبا تثبیت شده ،اما ممکن است هیچ وقت به سطحی ایمن نرسند .جمعیتی اندک به ویژ متمرکز در یک منطقه ،به سادگی با هر حادثه طبیعی مانند طوفان ،سیل ،یا اتش سوزی از بین می رود
    یکی از این مثال ها در این زمینه درنای امریکای است که تعداد ان ها تا سال 1941 به 15 پرنده محدود شد .با تلاش و مراقبت بسیار زیاد تعداد انها در سال 1963 به 30 رسید و امروزه به 400 پرنده به صورت ازاد یا در قفس رسیده است.

    مسمومیت محیط زیست :
    تهدید دیگر محیط زیست که از اوسط قرن بیستم رو به افزایش گذاشته است ،مسموم شدن محیط زیست است .همراه با افزایش جمعیت انسان سطح گسترده ای از زمین ها و زیستگاه های حیات وحش برای کشاورزی پاکسازی شده است .فن اوری جدید کشاورزی برای افزایش بازدهی زمین به طور گسترده ای از سم های دفع افات استفاده می کند .
    سمومی که علف های هرز و حشرات را از بین می برد ،به میزان بسیار زیاد به زمین نفوذ می کند.چنین ترکیبات شیمیایی برای افزایش محصول و کنترل امراضی که حشرات انها را منتقل می کنند بسیار مفید است .اما اغلب انها به کندی تجزیه می شوند و بنابراین در خاک جمع می شوند و به رودها و دریاچه ها و اقیانوس شسته می شوند.
    وقتی این سموم وارد اب می شوند ،جانداران ذره بینی موجود در اب ،این ترکیبات شیمیایی را جذب می کنند یا می خورند . از انجا که این موجودات ریز را حیوانات بزرگ تر می خورند،سم های مو جود با غلظت بیشتری در بدن این حیوانات جمع می شود .به همین دلیل جانوران بزرگ تر انها که در انتهای زنجیره غذایی قرار دارند بیشترین اسیب را می بینند ،زیرا بیشترین میزان سم در بدن انها جمع می شود .برای مثال ،ممکن است سخت پوست کوچکی جلبک الوده به مواد سمی را بخورد این سخت پوست به نوبه خود توسط ماهی کوچکی خورده می شود . این ماهی کوچک را ممکن است ماهی بزرگتری بخورد و ان ماهی بزرگ ممکن است توسط یک خرس خورده شود در این زنجیره بیشترین سم در بدن خرس که در انتهای زنجیره غذایی است جمع می شود
    حشره کش ددت به این طریق در طول زنجیره غذایی حرکت می کند .از اویل سال 1964 ددت به عنوان سم دفع افات به طور گسترده ای در کشاورزی استفاده شد.اما ددت در طبیعت به راحتی تجزیه نمی شود و این خاصیت موجب می شود که برای سال ها در محیط زیست باقی بماند .
    ددت می توانند در انسان و حیوانات باعث تغییرات جسمانی و ژنتیکی شود ؛برای مثال،فرایند تولیید کلسیم در پرندگان را تخریب می کند این بدین معنی است که تخم های انها دارای پوست نازک و کم ضخامت می شود .فقدان کلسیم کافی باعث می شود پوسته پیش از بالغ شدن جنین شکسته شود . در نتیجه عقاب سر سفید امریکایی ،عقاب ماهی گیر ،باز ،پلیکان قهوه ای و مرغ طوفان برمودایی به شدت کاهش می یابد . ان طور که تجزیه شیر برخی مادران نشان می دهد ،ددت انسان را نیز تحت تاثیر قرار داده است .
    دولت های چند کشور ،از جمله امریکا و کانادا و سوئد ،در اواخر دهه 1960 و اویل دهه 1970 استفاده از ددت را ممنوع کردند .پس از این اقدام جمعیت بسیاری از گونه ها ی پرندگان در حال کاهش به طور چشمگیری افزایش یافته است .اما سموم و مواد مرگ زای دیگری هستند که باید تاثیرات بلند مدت انها را با دقت بیشتری مد نظر داشت . برای مثال ،جیوه برای کشتن و از بین بردن جلبک ها و قارچ ها در کشاورزی و صنعت مورد استفاده قرار می گیرد .وقتی این فلز سنگین سمی به دریا راه یابد ،در اندام ها ی موجود زنده جمع می شود .در برخی نواحی بعضی از ماهی ها به دلیل تجمع زیاد جیوه در بدنشان حداقل موقتا غیر قابل خوردن اعلام شده اند. ازمایش ها حکایت از ان دارند که بعضی پستنداران ماهی خوار مقدار زیادی جیوه و حشره کش در بدنشان دارند . شیر دریایی کالیفرنیا ، شیر دریایی خزدار شمالی و حتی خرس قطبی شمال و پنگوئن های قطب جنوب تحت تاثیر مسمومیت فلزات سنگین قرار گرفته اند . سم ها در طبیعت به گردش در می ایند و در سلول گیاهان و حیوانات دریایی در اقیانوس دیده می شوند .اخیرا تحقیقات در کانادا نشان داده است که هر بهار بارانی از جیوه در قطب شمال می بارد .
    پی سی بی ها مواد شیمیایی که در سیالات عایق کننده ، رنگ ها ،پلاستیک ها و لاستیک به کار میروند نیز به دریاها راه یافته اند.
    استفاده بی رویه از سموم شیمیایی را می توان بزرگ ترین خطر برای زندگی گیاهان و جانوران از جمله انسان دانست .مهم ترین مسئله این است که حتی اگر هم اکنون مصرف این مواد متوقف شود ،باز تا سال ها به الوده کردن محیط زیست ادامه می دهند .








    اقدامات حفاظتی :
    حفاظت از حیوانات قرن ها سابقه دارد . در واقع مناطق حفاظت شده شکار خصوصی از اولین روش محافظت محسوب می شود. اشراف زمین دار از بعضی حیوانات مواظبت و حفاظت می کردند. تا منابع لازم ورزشی شان فراهم باشد . گونه های مختلفی را در این زمینه می توان نام برد . برای مثال گوزن ها موجودیت خود را مدیون کسانی هستند که شکارشان می کردند.
    از سده 1600 قوانین محلی به وجود امد که گونه های بومی را محافظت می کرد .قانونی که دولت برمودا در 1621 برای محافظت پرنده ای به نام مرغ طوفانی برمودایی یا کهو تصویب رساند . اولین مورد از این رشته قوانین بود .اما علی رقم تصویب این قانون ،به نظر می رسید نسل این پرنده منقرض شده است . در سال 1951 چند عدد از انها پیدا شد که در جزیره صخره ای لانه ساخته بودند. اکنون به شدت از انها محافظت می شود . در ایالت ماساچوست برای محافظت از گوزن دم سفید که روبه کاهش گذاشته بود .فصل ممنوعیت شکار را قانونی کرد .گوزن دم سفید عجالتا فراوانترین پستاندار بزرگ امریکای شمالی است امروزه «خدمات نجات اتحادیه جهانی حفظ طبیعت » مهم ترین موسسه بین المللی برای جلب توجه به گونه های در معرض انقراض است . این سازمان گزارش های طبیعت شناسان سراسر دنیا را درباره گونه های مختلف در دفتر خود در مورگز سوئیس دریافت می کند . وقتی کسی سازمان را در معرض تهدید بودن گونه ای اگاه کند «خدمات نجات »با سایر دانشمندانی که مطالعاتی درباره این حیوانات یا محل زندگی انها دارند تماس می گیرند تا اطلاعات بیشتری در موردشان کسب کند . اگر
    اطلاعات رسیده حاکی از در خطر جدی بودن گونه ای باشد یک صفحه برای کتاب قرمز چاپ می کنند .حتی اگر اطلاعات کافی حاکی از در خطر بودن گونه نباشد ممکن است موسسه اسم ان گونه را در فهرست کتاب قرمز قرار دهد .
    سازمان های اتحادیه نظیر بنیاد حیات وحش جهان و انجمن حمایت از حیات وحش سعی می کنند گونه ها را با دقت تمام مورد مطالعه قرار دهند تا جمعیت انها خطر اصلی تهدید کننده انها و اقدامات ممکن برای نجات انها مشخص شود .
    افراد و سازمان ها ی علاقمند در کشور های مختلف برای تصویب قوانین
    در جهت حفاظت از گونه ها تلاش می کنند. تمامی این فعالیت ها فاجعه گونه های در معرض انقراض را اشکار می سازند و در نتیجه حمایت عمومی بیشتری را برای محافظت از انها باعث می شوند .
    حتی بعد از انکه قوانین به تصویب رسیدند مشکل اجرای ان ها را در پیش است بسیاری از گونه های در معرض انقراض در نواحی دور افتاده ای زندگی می کنند که پوشیده از گیاه است این امر باعث دشواری جلوگیری از شکار انها می شود . همچنین بسیاری از قوانین بازدارنده هیچ ضامن اجرایی ندارند . بدون اجرای این قوانین هم کار زیادی برای محافظت باقی نمی ماند.
    در اواسط دهه 1960 به علت بحرانی شدن وضعیت بسیاری از گونه ها توجه به گونه های در معرض انقراض شدت گرفت . موقعیتی که در کتاب ماهی ها و حیات وحش کمیاب و در معرض انقراض امریکا از انتشارات بخش خدمات حیات وحش و ماهی ها ی وزارت کشور ایالت متحد امریکا مطرح گردید در نهایت در سال 1973 قانون گونه های در معرض انقراض به تصویب رسید . طبق این قانون گونه هایی که در فهرست در معرض انقراض قرار دارند و گونه هایی که در این فهرست قرار ندارند ،اما در کشور های دیگر محافظت شده محسوب می شوند حق ورود به امریکا را ندارند.



    یکی از مشکلات دیگر محافظت ان است که ممکن است گونه ای در منطقه ای به فراوانی یافت شود و محافظتی بر ان صورت نگیرد اما در منطقه ای دیگر کمیاب و محافظت شده اعلام شود بسیاری از حیوانات به طور غیر قانونی در کشورهایی شکار می شوند که محافظت شده اعلام می شوند و پوست انها به کشور هایی فرستاده می شود که این حیوانات محافظت شده اعلام نشده اند . مشکل و تقریبا غیر ممکن است که تنها با نگاه کردن به پوست جانوری بتوان گفت از کجا امده است .
    بسیاری از پوست های وارداتی به امریکا تحت نام کشورهایی ثبت می شود که این گونه ها در انجا فراوان است و تحت محافظت قرار ندارد؛ اما در واقع این حیوانات به طور غیر قانونی در کشور کشته شده اند که تحت محافظت بوده اند .برای مثال بر طبق قانون تمساح ها در امریکا محافظت شده اعلام شده اند اما بسیاری از انها را قاچاقچیان شکار می کنند به اروپا می بردند و از انجا دوباره به امریکا صادر می کردند.
    در 1970 ایالت نیویرک قانون گونه های در معرض انقراض معروف به قانون میسن را تصویب کرد . این قانون برای متوقف کردن روندی طرح ریزی شده است که در بالا ذکر شد.این قانون تجارت هر نوع تمساح گونه نهنگ ،تمساح، و جانوران منسوب به این گونه را چه در معرض انقراض باشند و چه نباشند ممنوع اعلام کرد .این قانون همچنین مانع هر نوع تجارت گونه های دیگر مانند پلنگ، یوزپلنگ، خرس، قطبی، گرگ قرمز، ویکونیا،ببر و پلنگ برفی بدون در نظر گرفتن کشورهایی شد که انها را صادر کرده اند .
    با توجه به ان که نیویرک مرکز صنعت پوست و مد بود .ثابت شد که قانون میسن موثرترین قانون به ثبت رسیده برای حفظ انواع در معرض انقراض بوده است .برخی از نکات کلیدی قانون میسن در قانون گونه های در معرض خطر گنجانده شد این قانون همچنین شامل اولین قانون حمایت از گروه تا ان زمان نادیده گرفته شده حشرات در معرض انقراض بود . در 1975 در فهرست امریکایی این گونه ها 41 نوع پروانه به عنوان گونه های در معرض انقراض یا در معرض تهدید تحت حفاظت قرار گرفته و مانع تجارت ،حمل و نقل ،بین کشوری و جمع اوری انبوه انها شدند.
    در سال 1977 امریکا معاهده تجارت بین المللی گونه های در معرض انقراض را امضا کرد .این معاهده در پی ان بود که گونه های در معرض انقراض را با غیر قانونی اعلام کردن خرید و فروش انها در سطح بین المللی محافظت کند . در سال 2003 سازمان امریکایی توسعه بین المللی مقدار 10 میلیون دلار برای محافظت از تنوع گونه های گیاهی و حیوانی امریکا اختصاص دهد.

    آینده :
    چشم انداز برای گونه های در معرض انقراض چندان هم نا امید کننده نیست . جمعیت کرکس کالیفرنیا یی که به شکل بحرانی در معرض انقراض بود با پرورش جوجه ان در قفس و بازگرداندن ان به طبیعت تا سال 2003 به 220 عدد رسید.طی سال ها مراقبت تقریبا جمعیت همه گونه های بالن که تحت محافظت قرار داشتند افزوده شده است .گرگ قرمز به زمین های پست کارولینای شمالی بازگردانده شده و زاد و ولد کرده است .تمساح فلوراید که زمانی در معرض انقراض قرار داشت به قدر زیاد شده که می توان به طور قانونی انها را شکار کرد . در سال 2002 جمعیت ان به 100000 رسید . دولت ایالت متحد حتی تصمیم گرفت نام ان را از فهرست گونه های در مخاطره بیرون بیاورد . کسب چنین موفقیت هایی برای گونه های دیگر نیز با ترکیبی از قوانین ،حفظ زیستگاه و پرورش و باز گرداندن گونه ها به زیستگاه ها ممکن شده است .

  3. #103
    آخر فروم باز Rahe Kavir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تواغوش يار
    پست ها
    1,509

    پيش فرض

    سن استخواني و تشخيص بلوغ‌هاي مرضي!


    عمومی- مريم غفاري:
    براي تعيين سن استخواني در كودكان، معمولا از عكس ساده دست كه با اشعهX گرفته مي‌شود، براي تخمين سن استخواني و امكان رشد بيشتر استفاده مي‌شود.
    اين روش كه به‌وسيله مقدار كم تابش اشعه و استفاده از اطلس دست به‌طور گسترده‌اي بين پزشكان پذيرفته شده است، متأسفانه به‌طور مطلوب از آن استفاده نمي‌شود. در اغلب موارد، درخواست پرتونگاري محدود به مچ دست است كه باعث حذف قسمت‌هاي مهم‌تر يعني بندها و متاكارپ‌ها مي‌شود. هنگام تفسير نيز اكثرا تفاوت‌هاي طبيعي (Normal variation) در نظر گرفته نمي‌شود. اطلس دست در تعيين سن استخواني نوزادان كاربردي نداشته و بايد از نقاط ديگري نظير زانو، كف پا، سر بازو و دندان‌ها استفاده كرد. در نوزادان بيشترين كاربرد سن استخواني، بررسي هيپوتيروئيدي است. البته در موارد نوزادان مبتلا به ديسترس تنفسي و نوزادان كم وزن نيز مي‌تواند در تشخيص علت بيماري كمك‌كننده باشد. اندازه‌گيري سن استخواني افراد، معيار مناسبي براي تشخيص بلوغ زودرس و همچنين بيماري‌هاي زمينه‌اي است.

    تحقيقات نشان مي‌دهد در بيماراني كه مبتلا به بلوغ زودرس كامل پيشرونده مي‌شوند، به‌طور مشخص سن قدي و سن استخواني پيشرفته‌تري نسبت به ساير گروه‌ها دارند و در پسران نيز اگر هر پسري دچار بلوغ زودرس مي‌شود را بايد به‌طور كامل تحت بررسي قرار داد زيرا معمولاً دچار يك بيماري جدي است ولي در دختران مي‌توان با استفاده از سن قدي و سن استخواني و علائم باليني، موارد خوش‌خيم را شناسايي كرده و از انجام آزمايش‌ها يا درمان‌هاي بي‌مورد اجتناب كرد.

    در حالي‌كه اغلب متخصصان، سن شروع بلوغ دختران در ايران را بين 9 تا 11‌سالگي عنوان مي‌كنند، تحقيقاتي كه توسط مركز تحقيقات رشد و تكامل دانشگاه علوم‌پزشكي تهران انجام شده، نشان مي‌دهد چاقي ارتباطي مستقيم با كاهش سن بلوغ در دختران دارد و هر چه ميزان چاقي بيشتر باشد، سن بلوغ دختران پايين‌تر مي‌آيد. به اين ترتيب، با افزايش شيوع چاقي، سن بلوغ در دختران ايراني و به‌خصوص در شهرهاي بزرگ مثل تهران، روبه كاهش گذاشته است.

    دكتر علي رباني، متخصص كودكان و فوق‌تخصص غدد و استاد دانشگاه علوم پزشكي تهران، با اشاره به اينكه بلوغ زودرس مي‌تواند نشان‌دهنده يك بيماري باشد و اگر سير سريعي داشته باشد، در قد نهايي فرد تأثير دارد، به همشهري مي‌گويد: معمولا دوران بلوغ 2 سال است، ولي متوسط طول دوران بلوغ در ايران بيشتر است؛ يعني به‌طور كلي هم سن شروع بلوغ در ايران زودتر و هم سن خاتمه آن ديرتر است. توصيه من به والدين اين است كه با شروع علائم بلوغ، به قد كودك خود توجه كنند و اين را بدانند كه در اين هنگام فرد به بلوغ رسيده كاملا بايد مورد بررسي پزشك قرار گيرد تا سير بلوغ تند نباشد به‌طوري كه فرصت رشد را از فرد بگيرد.

    بيولوژي بدن، سن بلوغ را تعيين مي‌كند

    اين فوق‌تخصص غدد با بيان اينكه بيولوژي بدن سن بلوغ را براي هر فردي تعيين كرده است، مي‌گويد: بديهي است كه اگر ما عوامل بلوغ از قبيل وزن را پايين نگه‌داريم، بلوغ ديرتر شروع مي‌شود؛ يعني اگر قرار باشد فردي در وزن 37 كيلو‌گرم به بلوغ برسد، طبيعي است كه هرچه فرد ديرتر به اين وزن برسد، بلوغ نيز در او ديرتر شروع مي‌شود و اين امر در قد او هم تأثير خواهد داشت.

    دكتر رباني در تشريح فرايند بلوغ مي‌گويد: وقتي بلوغ شروع مي‌شود، هيپوتالاموس، هيپوفيز و گنادوتروپين‌ها فعال مي‌شوند. هيپوتالاموس، هيپوفيز را تحريك مي‌كند، هيپوفيز تخمدان را تحريك مي‌كند و تخمدان هم استروژن ترشح مي‌كند.استروژن باعث بسته شدن اپي‌نفرين يعني قسمتي مي‌شود كه باعث رشد استخوان است و اگر اين اتفاق زود بيفتد، قد كوتاه مي‌شود. اما ظاهرا بلوغ زودرس فقط به چاقي مربوط نمي‌شود و بيماري‌هاي ديگر از قبيل بيماري‌هاي آنزيمي، تروماي مغزي، ضربه‌هاي مغزي، آنسفاليت‌ها، كم‌كاري تيروئيد و... نيز در ايجاد نوع مرضي آن مؤثرند.

    دكتر رباني با اشاره به اينكه بلوغ به2‌دسته بلوغ مرضي و غيرمرضي تقسيم‌ مي‌شوند، مي‌گويد: نكته بسيار مهم اين است كه قبل از تمام شدن دوران بلوغ اين بيماران بايد تحت درمان‌هاي دوره‌اي و اختصاصي قرار گيرند.

    وي در توضيح نحوه اين درمان‌ها ادامه مي‌دهد: درمان جلوگيري از بلوغ زود‌رس مرضي كه منجر به كوتاهي قد مي‌شود، داروهايي هستند كه اين داروها همان محرك‌هاي بلوغ‌اند، ولي چون مقدار زيادي از آن را به فرد مي‌دهيم، مكانيسم بدن برعكس مي‌شود، به‌گونه‌اي كه توقف فعاليت هيپوفيز و هيپوتالاموس و تخمدان‌ها را در پي دارد و در نهايت از بلوغ جلوگيري مي‌كند. به گفته دكتر رباني، بي‌تحركي و غذاهاي پركالري در زندگي امروزه به‌خصوص در تك‌فرزندان منجر شده كه در اغلب دختران ايراني به جاي اينكه سالانه شاهد 2 كيلو اضافه وزن باشيم، اين مقدار افزايش پيدا كند.

    عوارض رواني

    در حالي كه به عقيده متخصصان، هنوز هيچ‌ علت قطعي و شناخته شده‌اي درخصوص علت شروع دوران بلوغ وجود ندارد، دكتر رباني مي‌گويد: از كوتاهي قد و غير‌نرمال بودن وزن كه بگذريم، عوارض رواني اين نوع بلوغ هم بسيار آزار‌دهنده هستند به‌طوري كه فرد از نظر رواني نيز با بقيه همسالان خود ناهمگوني دارد و از شرايط طبيعي جامعه دور مي‌شود. به عقيده وي همين تغييرات رفتاري در نتيجه بلوغ زودرس و عدم‌همخواني نسبت به همسالان مشكلات اجتماعي عديده‌اي را نيز با خود به همراه خواهد داشت كه بايد براي آنها چاره‌انديشي شود.

  4. #104
    آخر فروم باز danielo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    1,021

    پيش فرض

    بسیاری از دانشمندان معتقد هستند که حدود 6.3 میلیون سال پیش اجداد انسان و شامپانزه ها از یکدیگر تفکیک شدند و خداحافظی برای همیشه صورت گرفت، اما تحقیقات اخیرآ نشان می دهد که تعدادی از نسلهای بعدی دوباره بازگشته اند.

    این نتیجه ایست که دانشمندان با مقایسه ای برروی ژنهای انسان و نزدیکترین خانواده حیوانی آن در طراحی بصری از ژنهای انسان اولیه با جزئیاتی به مراتب فراتر از آنچه استخوانهای فسیلی نشان می دهند، به دست آورده اند.

    با توجه به این نظریه، شامپانزه ها و انسان ها هردو جد میمون مانند داشتند. اما هنگامی که دو گونه ی پدیدار شده از هم جدا شدند، این تفکیک به درستی صورت نگرفته است. به نظر می رسد بعضی از اعضای این دو گروه حدود 1.2 میلیون سال پس از اولین باری که از هم تفکیک یافتند، دچار اصلاح نژادی شدند.

    اثبات این تئوری به این معنی خواهد بود که انسان امروزی زاده چیزی شبیه به ترکیب (Hybrid) "میمون - انسان" است. این ایده جدیدی است که از نظریه شایع روبه انقراض بودن هیبریدها متابعت نمی کند.

    این تئوری همچنین اشاره به تعدادی از قدیمی ترین استخوانهای انسان اولیه - از جمله جمجمه 7 میلیون ساله ی Toumai که در 2001 در چاد از خاک بیرون آورده شد - دارد که ممکن است متعلق به دسته غیر هیبریدی منقرض شده باشد و اصلا از اجداد انسان نباشد.

    این ماجرا که توسط تیمی از متخصصان ژنتیک و آمارگران محیط زیست از براد انستیتو (Broad Institute) در ماساچوست پیگیری می شود، نه تنها روشنگر اصل و بنیاد انسان است، بلکه سؤالهایی را در مورد چگونگی بوجود آمدن گونه های جدید در ذهن می پروراند. این تحقیق تازه ترین یافته هادر مورد ژنها و کروموزوهای انسان است که آخرین بار در سال 2003 تکمیل شد.

    جیمز مالت (James Mallet) متخصص ژنتیک در دانشگاه لندن که در این تحقیق شرکت نداشت اینطور می گوید:

    "این موضوع با نظریه کرکی بودن گونه ها مطابقت می کند، آنها پس از مدتی - میلیونها سال - به شکل واقعی خود درمی آیند."

    شواهد وجود اجداد میمون شکل و پدیده اصلاح نژادی در انسان از مقایسه قسمتهایی از ژن و کروموزوهای آنها با هم و با انواع گوریل، اورانگوتان و بوزینه ها پدیدار شد. دانشمندان اکنون به دنبال آنند تا دریابند آیا رویداد هیبریداسیون در میان گونه های دیگر نیز رخ داده یا نه؟

    اریک لندر (Eric S.Lander) از ام آی تی می گوید: "تفکیک میان این دو گونه ردپایی را بر روی ژنها و کروموزومهای ما بر جای گذاشت. قبلا هیچگاه قادر نبودیم تا اینگونه به موجودات بنگریم. آنچه اکنون بدان نیاز داریم ،جمع آوری اطلاعات بیشتر است."


    ساعت ژنتیک تکامل
    بشر دارای 23 جفت کروموزوم است که حدود 30,000 ژن را در بر دارد. هر ژن از لایه های DNA تشکیل یافته که ترتیب این لایه ها در اثر جهش یا تحول در طول زمان تغییر می کنند. سرعت وقوع این تغییر نسبتا ثابت و بسیار آرام است.

    در نتیجه، تحولات ژنتیکی می تواند به عنوان نوعی ساعت تکاملی بکار گرفته شود. تفاوت تعداد DNA ها در دو گونه ی متفاوت، با ژن یکسان، نشاندهنده طول مدت جدا بودن گونه ها - از زمان آخرین اصلاح نژادی و تقسیم ژن ها - است.

    هنگامی که نیک پترسون (Nick Patterson) در MIT با همکارانش به مقایسه ژنهای انسان با شامپانزه پرداختند، پی بردند که یکی از کروموزوها - کروموزوم X زنانه - 1.2 میلیون سال جوانتر از دیگر کروموزومهاست، این نشان داد که هر دو گونه دارای یک جد مشترک بودند که کروموزوهای X خود را از او گرفته اند.

    انسان و شامپانزه دوبار از یک دیگر جدا شده اند
    بهترین توضیحی که به ذهن دانشمندان می رسد این است که انسانهای پیشین و شامپانزه ها نه فقط یکبار، بلکه دوبار از یکدیگر جداشدند. اولین باربیش از 6.3 میلیون سال پیش و دومین بار حداقل یک میلیون سال پس از آن بود.

    آنچه احتمالا رخ داده این است که بعضی از انسانها توسط تعدادی از شامپانزه ها تولید یافته اند و این مسئله با وجود تفاوتهای فیزیکی میان این دو گروه، آنقدرها هم که به عجیب نظر می رسد نیست.

    دیوید ریچ (David Reich) متخصص ژنتیک می گوید: "به نظر من جالبترین موضوع این رخداد، روند وسیع و درازمدت ژنهاست که روش خلاقانه ی دیگری در فرضیه تکامل است."

    جیمز مالت می گوید: "نظریه پیدایش تدریجی گونه های جدید مورد توجه چارلز داروین (Charles Darwin) بود. اما در اوایل قرن 20 شکاف میان گونه ها و پیدایش دوباره ی آنها با پیوندهای قوی و مستحکمتر نظر بیولوژیست ها را به سوی خود جلب کرد."

    به گفته مالت حدود 10 درصد از گونه های حیوانی قابلیت اصلاح نژادی با انواع مربوطه را دارند حتی اگر رقم این اتفاق در هر جمعیت ناچیز باشد.

    washingtonpost.com


    ---------- Post added at 06:07 AM ---------- Previous post was at 06:06 AM ----------

    با توجه به عمر موجود زنده بر روى كره زمين (چهار ميليارد سال) و عمر قديمى ترين باقى مانده هاى حيوانى (يك ميليارد سال) و سرانجام اولين مهره داران كه به ۵۰۰ ميليون سال پيش تعلق داشته اند، عمر انسان (حدود ۳ ميليون سال پيش) رقم قابل توجهى به نظر نمى رسد. به عبارت ديگر مى توان گفت كه انسان جزء جوان ترين موجوداتى است كه بر روى كره زمين ظاهر شده و زندگى مى كند. اين در حالى است كه زيست شناسان سابقه پستانداران جنين دار كه انسان هم نوعى از آنها محسوب مى شود را دست كم هفتاد ميليون سال تعيين كرده اند. صاحب نظران جمعيت انسانى كره زمين را از ابتدا تا امروز ۹۰ ميليارد نفر تخمين زده اند كه چيزى بيش از ۳۰۰ هزار نسل در اين مجموعه قابل شناسايى است.
    پيدايش اوليه انسان در كره زمين را با توجه به نظريات مختلف علمى موجود مى توانيم در حدود چهار ميليون سال پيش در نظر بگيريم . در حال حاضر دو ديدگاه مهم براى ارائه يك تعريف جامع، دقيق و علمى از انسان بيش از ساير ديگر تعريفات مورد توجه قرار گرفته كه در تعريف اول يك ديدگاه زيست شناسى را مدنظر دارد و شاخص هاى جسمانى انسان را به عنوان محور تعريف براى انسان در نظر مى گيريم يعنى انسان پستاندارى است كه بر روى دو پا راه مى رود و داراى ۲۳ جفت كروموزوم است اما تعريف دوم كه بيشتر نقطه نظرات علماى علوم انسانى را مدنظر دارد و مى گويد انسان موجودى است بافرهنگ. براساس تعريف دوم سابقه انسان را مى توان دست كم بين دو تا دو و نيم ميليون سال در نظر گرفت زيرا قديمى ترين آثار فرهنگى پيدا شده به همين زمان مزبور تعلق دارد.
    ويژگى هاى قديمى ترين نمونه هاى به دست آمده از انسان نشانگر آن است كه انسان هاى اوليه در مقايسه با انسان هاى امروزى داراى قدى كوتاه تر، جمجمه اى كوچك تر و آرواره هاى قوى با ۳۲ دندان كه تركيب دندان ها بيشتر به گياه خوارى تمايل نشان مى دهد و همچنين دست هايى اندكى بلندتر هستند كه نمونه مشخص آن دو اسكلت معروفى است كه در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در كشور فعلى اتيوپى به دست آمده است كه يكى دختر ۱۸ ساله اى با نام لوسى و ديگرى راميدو يك پسر بالغ بوده كه مطالعات انجام شده روى اين دو اسكلت نشان داده است اين نمونه ها كه قدمت بين ۴ ميليون سال را داشته اند اولاً روى دو پا راه مى رفته اند، دست ها و پا هايشان كاملاً شبيه انسان هاى امروزى و اندازه قدشان حدود يك متر و بيست سانتى متر بوده و گنجايش جمجمه آنها حدود ۵۰۰ سانتى مترمكعب (يك سوم انسان هاى امروزى) تعيين شده است و زيستگاه اين نمونه ها جنگل هاى آفريقاى شرقى است كه در حال حاضر كشور هاى اتيوپى، كنيا و تانزانيا را دربرمى گيرند. در واقع كشف لوسى و راميدو در اين منطقه از جهان به عنوان قديمى ترين فسيل هاى شناخته شده اى كه مى توان آنها را به عنوان اجداد انسان هاى امروزى دانست باعث شده كه دانشمندان خاستگاه انسان را شرق آفريقا معرفى كنند. اما نبود عناصر فرهنگى تنها مشكلى است كه براى اثبات انسان بودن اين نمونه ها وجود دارد، به همين دليل براى زيست شناسان انسان بودن اين نمونه ها تاييد شده است ولى براى انسان شناسان فرهنگى اين نمونه ها هوموهابيليس ها، هومواركتوس ها، سنيانتروپ ها انسان نما ناميده مى شود.

    هوموهابيليس
    هوموهابيليس انسان ماهر ناميده مى شوند. مهارت اين انسان ها كه همچنان و تنها در شرق آفريقا زندگى مى كرده اند از ساختن ابزار هاى سنگى بسيار ساده كه غالباً براى شكار و يا انجام كارهاى روزمره ديگر مى توانسته مورد استفاده قرار بگيرد بوده است. عده اى از صاحب نظران هستند كه ابزارهاى سنگى ساخته شده توسط اين نمونه ها را به عنوان ابزار نمى پذيرند زيرا معتقدند اين توليدات در چارچوب تعريفى كه از ابزار ارائه مى شود قرار نمى گيرد. در واقع در اين تعريف گفته شده ابزار يعنى وسايلى كه براى ساختن وسايل ديگر مورد استفاده قرار گيرد نه هر چيزى كه انسان مى تواند از آن به عنوان يك وسيله براى منظورى خاص مورد استفاده قرار دهد بنابراين اين نمونه ها نيز براى عده اى همچنان انسان نما در نظر گرفته مى شود.


    •هومواركتوس
    از حدود دو ميليون سال پيش اسكلت هايى از انسان به دست آمده كه علاوه بر دارا بودن ويژگى هاى بسيار نزديك به انسان امروزى قادر به توليد وسايل بودند كه كاملاً با تعريفى كه از ابزار گفته شد مطابقت دارد و اين نمونه ها در اصطلاح علمى هومواركتوس انسان راست قامت ناميده مى شوند كه قادر به توليد اين ابزارها بودند و در حال حاضر دو نقطه از جهان يعنى شرق آفريقا و منطقه قفقاز در آسيا كشور فعلى گرجستان قديمى ترين اسكلت هايى از اين نوع را ارائه دادند. هومواركتوس ها از نظر جسمانى از گردن به پائين تفاوت چشم گيرى با انسان هاى امروزى ندارند، تنها مى توان تفاوتى در جمجمه و آرواره آنها با انسان هاى امروزى مشاهده كرد .اين انسان ها معيشت شان مبتنى بر شكار و گردآورى بوده است و عمده ابزارهايى كه مى ساختند در اين زمينه مورد استفاده قرار گرفت.


    •سنيانتروپ
    در حدود ۸۰۰ هزار سال پيش در غارى به نام شوكوتين در نزديكى شهر فعلى پكن زندگى مى كردند كه تكنيك هاى توليد آتش را مى شناختند و براى توليد آن در محل هاى مسكونى خود مورد استفاده قرار مى دادند اما به كارگيرى تكنيك هاى توليد آتش از يك طرف و ساختن ابزارهاى بسيار دقيق و كارآمد با بهره گيرى از تكنيك هاى پيچيده كه نشان دهنده بهره مندى از دانشى قابل قبول بود جاى هيچگونه ترديدى را براى حضور فرهنگ در جامعه اين انسان ها باقى نمى گذارد و نمونه هاى اخير تا حدود ۱۰۰ هزار سال پيش در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا زندگى مى كردند و از آن زمان به بعد هيچ نشانه اى از حضور اين انسان ها به دست نيامده است.

    • هوموساپينس
    در حدود ۳۰۰ هزار سال پيش حضور انسان با مشخصات كمى متفاوت تر در آسيا و آفريقا تاييد شده است. اين انسان كه هوموساپينس انسان انديشمند ناميده مى شود مدت ها بعد به دو دسته تقسيم شده اند :

    دسته اول معروف به انسان نئاندرتال هستند. نئاندرتال ها با جمجمه هاى بزرگ تر از نمونه هاى امروزى از انسان مدرن متمايز مى شوند كه اين نمونه ها دست كم در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا تا چهل هزار سال پيش حضور داشتند اما تجمعات شان در اروپا به خصوص اروپاى مركزى و همچنين غرب آسيا بوده است و از آن زمان ديگر نشانه اى از وجود آنها نمى توان بر روى كره زمين به دست آورد و ايران هم يكى از كشورهايى است كه نشانه هاى دقيق و جالبى از سكونت اين نوع انسان ارائه كرده است.

    دسته دوم هوموساپينس انسان امروزى ناميده مى شود كه قديمى ترين نمونه آن در فلسطين با قدمت نزديك به صد هزار سال يافت شده است. اين نمونه دست كم تا به امروز بر روى كره زمين زندگى مى كند و از حدود ۳۵ هزار سال پيش تمام قاره ها را به تسخير خود درآورده است و شروع جديدى در تاريخ زندگى انسان را نويد داده است كه به دوره عصر حجر جديد معروف است. مهمترين شاخص آن پيدايش هنر در جامعه انسانى است .

    •پيدايش انقلاب نوسنگى
    در حدود ۱۵ هزار سال پيش جامعه انسانى وارد مرحله ديگرى از تحولات فرهنگى عميق مى شود. انسان ها در اين مقطع و تنها در خاورميانه موفق مى شوند با اهلى كردن اولين حيوانات و همچنين روى آوردن به كشاورزى ساختار اقتصادى خود را تغيير داده و وارد ساختار جديدى كه به آن اقتصاد توليدى مى گوييم شوند. در واقع ديگر دامدارى و كشاورزى در اين مقطع براى اولين بار با زندگى انسان آميخته شد و مدت كوتاهى شيوه زندگى انسان را تغيير مى دهد و پيدايش جوامع روستايى نتيجه اين تحول است كه تحول به قدرى با اهميت است كه دانشمندان آن را يك انقلاب نوسنگى مى نامند.


    ---------- Post added at 06:08 AM ---------- Previous post was at 06:07 AM ----------

    با توجه به عمر موجود زنده بر روى كره زمين (چهار ميليارد سال) و عمر قديمى ترين باقى مانده هاى حيوانى (يك ميليارد سال) و سرانجام اولين مهره داران كه به ۵۰۰ ميليون سال پيش تعلق داشته اند، عمر انسان (حدود ۳ ميليون سال پيش) رقم قابل توجهى به نظر نمى رسد. به عبارت ديگر مى توان گفت كه انسان جزء جوان ترين موجوداتى است كه بر روى كره زمين ظاهر شده و زندگى مى كند. اين در حالى است كه زيست شناسان سابقه پستانداران جنين دار كه انسان هم نوعى از آنها محسوب مى شود را دست كم هفتاد ميليون سال تعيين كرده اند. صاحب نظران جمعيت انسانى كره زمين را از ابتدا تا امروز ۹۰ ميليارد نفر تخمين زده اند كه چيزى بيش از ۳۰۰ هزار نسل در اين مجموعه قابل شناسايى است.
    پيدايش اوليه انسان در كره زمين را با توجه به نظريات مختلف علمى موجود مى توانيم در حدود چهار ميليون سال پيش در نظر بگيريم . در حال حاضر دو ديدگاه مهم براى ارائه يك تعريف جامع، دقيق و علمى از انسان بيش از ساير ديگر تعريفات مورد توجه قرار گرفته كه در تعريف اول يك ديدگاه زيست شناسى را مدنظر دارد و شاخص هاى جسمانى انسان را به عنوان محور تعريف براى انسان در نظر مى گيريم يعنى انسان پستاندارى است كه بر روى دو پا راه مى رود و داراى ۲۳ جفت كروموزوم است اما تعريف دوم كه بيشتر نقطه نظرات علماى علوم انسانى را مدنظر دارد و مى گويد انسان موجودى است بافرهنگ. براساس تعريف دوم سابقه انسان را مى توان دست كم بين دو تا دو و نيم ميليون سال در نظر گرفت زيرا قديمى ترين آثار فرهنگى پيدا شده به همين زمان مزبور تعلق دارد.
    ويژگى هاى قديمى ترين نمونه هاى به دست آمده از انسان نشانگر آن است كه انسان هاى اوليه در مقايسه با انسان هاى امروزى داراى قدى كوتاه تر، جمجمه اى كوچك تر و آرواره هاى قوى با ۳۲ دندان كه تركيب دندان ها بيشتر به گياه خوارى تمايل نشان مى دهد و همچنين دست هايى اندكى بلندتر هستند كه نمونه مشخص آن دو اسكلت معروفى است كه در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در كشور فعلى اتيوپى به دست آمده است كه يكى دختر ۱۸ ساله اى با نام لوسى و ديگرى راميدو يك پسر بالغ بوده كه مطالعات انجام شده روى اين دو اسكلت نشان داده است اين نمونه ها كه قدمت بين ۴ ميليون سال را داشته اند اولاً روى دو پا راه مى رفته اند، دست ها و پا هايشان كاملاً شبيه انسان هاى امروزى و اندازه قدشان حدود يك متر و بيست سانتى متر بوده و گنجايش جمجمه آنها حدود ۵۰۰ سانتى مترمكعب (يك سوم انسان هاى امروزى) تعيين شده است و زيستگاه اين نمونه ها جنگل هاى آفريقاى شرقى است كه در حال حاضر كشور هاى اتيوپى، كنيا و تانزانيا را دربرمى گيرند. در واقع كشف لوسى و راميدو در اين منطقه از جهان به عنوان قديمى ترين فسيل هاى شناخته شده اى كه مى توان آنها را به عنوان اجداد انسان هاى امروزى دانست باعث شده كه دانشمندان خاستگاه انسان را شرق آفريقا معرفى كنند. اما نبود عناصر فرهنگى تنها مشكلى است كه براى اثبات انسان بودن اين نمونه ها وجود دارد، به همين دليل براى زيست شناسان انسان بودن اين نمونه ها تاييد شده است ولى براى انسان شناسان فرهنگى اين نمونه ها هوموهابيليس ها، هومواركتوس ها، سنيانتروپ ها انسان نما ناميده مى شود.

    هوموهابيليس
    هوموهابيليس انسان ماهر ناميده مى شوند. مهارت اين انسان ها كه همچنان و تنها در شرق آفريقا زندگى مى كرده اند از ساختن ابزار هاى سنگى بسيار ساده كه غالباً براى شكار و يا انجام كارهاى روزمره ديگر مى توانسته مورد استفاده قرار بگيرد بوده است. عده اى از صاحب نظران هستند كه ابزارهاى سنگى ساخته شده توسط اين نمونه ها را به عنوان ابزار نمى پذيرند زيرا معتقدند اين توليدات در چارچوب تعريفى كه از ابزار ارائه مى شود قرار نمى گيرد. در واقع در اين تعريف گفته شده ابزار يعنى وسايلى كه براى ساختن وسايل ديگر مورد استفاده قرار گيرد نه هر چيزى كه انسان مى تواند از آن به عنوان يك وسيله براى منظورى خاص مورد استفاده قرار دهد بنابراين اين نمونه ها نيز براى عده اى همچنان انسان نما در نظر گرفته مى شود.


    •هومواركتوس
    از حدود دو ميليون سال پيش اسكلت هايى از انسان به دست آمده كه علاوه بر دارا بودن ويژگى هاى بسيار نزديك به انسان امروزى قادر به توليد وسايل بودند كه كاملاً با تعريفى كه از ابزار گفته شد مطابقت دارد و اين نمونه ها در اصطلاح علمى هومواركتوس انسان راست قامت ناميده مى شوند كه قادر به توليد اين ابزارها بودند و در حال حاضر دو نقطه از جهان يعنى شرق آفريقا و منطقه قفقاز در آسيا كشور فعلى گرجستان قديمى ترين اسكلت هايى از اين نوع را ارائه دادند. هومواركتوس ها از نظر جسمانى از گردن به پائين تفاوت چشم گيرى با انسان هاى امروزى ندارند، تنها مى توان تفاوتى در جمجمه و آرواره آنها با انسان هاى امروزى مشاهده كرد .اين انسان ها معيشت شان مبتنى بر شكار و گردآورى بوده است و عمده ابزارهايى كه مى ساختند در اين زمينه مورد استفاده قرار گرفت.


    •سنيانتروپ
    در حدود ۸۰۰ هزار سال پيش در غارى به نام شوكوتين در نزديكى شهر فعلى پكن زندگى مى كردند كه تكنيك هاى توليد آتش را مى شناختند و براى توليد آن در محل هاى مسكونى خود مورد استفاده قرار مى دادند اما به كارگيرى تكنيك هاى توليد آتش از يك طرف و ساختن ابزارهاى بسيار دقيق و كارآمد با بهره گيرى از تكنيك هاى پيچيده كه نشان دهنده بهره مندى از دانشى قابل قبول بود جاى هيچگونه ترديدى را براى حضور فرهنگ در جامعه اين انسان ها باقى نمى گذارد و نمونه هاى اخير تا حدود ۱۰۰ هزار سال پيش در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا زندگى مى كردند و از آن زمان به بعد هيچ نشانه اى از حضور اين انسان ها به دست نيامده است.

    • هوموساپينس
    در حدود ۳۰۰ هزار سال پيش حضور انسان با مشخصات كمى متفاوت تر در آسيا و آفريقا تاييد شده است. اين انسان كه هوموساپينس انسان انديشمند ناميده مى شود مدت ها بعد به دو دسته تقسيم شده اند :

    دسته اول معروف به انسان نئاندرتال هستند. نئاندرتال ها با جمجمه هاى بزرگ تر از نمونه هاى امروزى از انسان مدرن متمايز مى شوند كه اين نمونه ها دست كم در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا تا چهل هزار سال پيش حضور داشتند اما تجمعات شان در اروپا به خصوص اروپاى مركزى و همچنين غرب آسيا بوده است و از آن زمان ديگر نشانه اى از وجود آنها نمى توان بر روى كره زمين به دست آورد و ايران هم يكى از كشورهايى است كه نشانه هاى دقيق و جالبى از سكونت اين نوع انسان ارائه كرده است.

    دسته دوم هوموساپينس انسان امروزى ناميده مى شود كه قديمى ترين نمونه آن در فلسطين با قدمت نزديك به صد هزار سال يافت شده است. اين نمونه دست كم تا به امروز بر روى كره زمين زندگى مى كند و از حدود ۳۵ هزار سال پيش تمام قاره ها را به تسخير خود درآورده است و شروع جديدى در تاريخ زندگى انسان را نويد داده است كه به دوره عصر حجر جديد معروف است. مهمترين شاخص آن پيدايش هنر در جامعه انسانى است .

    •پيدايش انقلاب نوسنگى
    در حدود ۱۵ هزار سال پيش جامعه انسانى وارد مرحله ديگرى از تحولات فرهنگى عميق مى شود. انسان ها در اين مقطع و تنها در خاورميانه موفق مى شوند با اهلى كردن اولين حيوانات و همچنين روى آوردن به كشاورزى ساختار اقتصادى خود را تغيير داده و وارد ساختار جديدى كه به آن اقتصاد توليدى مى گوييم شوند. در واقع ديگر دامدارى و كشاورزى در اين مقطع براى اولين بار با زندگى انسان آميخته شد و مدت كوتاهى شيوه زندگى انسان را تغيير مى دهد و پيدايش جوامع روستايى نتيجه اين تحول است كه تحول به قدرى با اهميت است كه دانشمندان آن را يك انقلاب نوسنگى مى نامند.


    ---------- Post added at 06:08 AM ---------- Previous post was at 06:08 AM ----------

    روند تکامل در هوای گرم سریعتر است
    am

    براساس یک مطالعه، شرایط آب و هوایی می تواند تاثیر مستقیمی بر سرعت "تکامل ملکولی" در پستانداران داشته باشد. محققان با مقایسه جفت هایی از پستانداران دریافتند که دی ان اِی حیوانی که در آب و هوای گرمتر زندگی می کنند با سرعت بیشتری دچار تغییر و تحول می شود.

    این جهش های ژنتیکی - که در آن یک حرف از کد دی ان اِی جایگزین دیگری می شود - اولین گام در روند تکامل است.

    این مطالعه که نتایج آن در نشریه "اقدامات انجمن سلطنتی b" چاپ شده می تواند توضیح دهد که چرا مناطق حاره ای جهان از نظر تکثر زیستی بی نظیر هستند. هر بار که یک سلول تقسیم می شود و از خود کپی برمی دارد، دی ان اِی می تواند به مقدار خیلی خفیف جهش و تغییر کند.

    اما وقتی یکی از این جهش ها باعث تغییری می شود که برای حیوان مفید است - برای مثال وقتی آن را در برابر یک بیماری مقاوم می کند - اغلب این تغییر به چند نسل بعدی همان گونه ارث می رسد.

    اینگونه تغییرات، که باعث ایجاد تفاوت هایی در داخل یک جمعیت می شود اما به پدید آمدن گونه ای تازه منجر نمی شود، "تکامل ذره بینی" خوانده می شود. این نظر که "تکامل ذره بینی" در محیط های گرم اتفاق می افتد تازگی ندارد. اما این اولین بار است که این پدیده در پستانداران، که دمای بدن خود را تنظیم می کنند، مشاهده شده ست.

    لن گیلمن از دانشگاه فناوری اوکلند که سرپرستی این تحقیقات را به عهده داشت نتایج را "غیرمنتظره" توصیف می کند. وی گفت: "ما قبلا به نتایج مشابهی در مورد گونه های گیاهی رسیده بودیم و سایر گروه ها نیز آن را در آبزیان دیده بودند. اما از آنجا که اینها 'اکتوترم' هستند - یعنی دمای بدنشان مستقیما توسط محیط تعیین می شود - همه فرض می کردند که این پدیده ناشی از تغییر ضرباهنگ متابولیسمی آنها در اثر آب و هواست."

    دانشمندان معتقدند که این ارتباط میان دما و ضرباهنگ متابولیسمی بدان معنی است که در آب و هوای گرمتر، سلول هایی که در نهایت به اسپرم و تخمک بدل می شوند سریع تر تقسیم می شوند.

    دکتر گیلمن توضیح داد: "افزایشی در سرعت تقسیم سلولی فرصت های بیشتری برای جهش ژنتیکی در جمعیت حیوانی طی دوره ای مشخص فراهم می کند."

    "این وضع احتمال جهش های مفیدی که در داخل یک گونه تثبیت می شود را افزایش می دهد."

    وی به بی بی سی گفت: "ما مظنون بودیم که همین پدیده ممکن است در مورد پستانداران هم صادق باشد، زیرا تغییرات فصلی بر فعالیت حیوان تاثیر می گذارد."

    او و همکارانش دی ان اِی 130 جفت پستاندار را مقایسه کردند به طوری که دو عضو جفت در عروض جغرافیایی و ارتفاع متفاوت زندگی می کردند. آنها توانستند ببینند که "تکامل ذره بینی" در کدام یک از اعضای جفت زودتر اتفاق افتاد.

    حیواناتی که در محیط هایی با آب و هوای گرمتر زندگی می کردند جهش های بیشتری را تجربه کردند. این نتایج مؤید نظری است که می گوید تنوع زیاد زیستی در نواحی استوایی ناشی از تکامل سریعتر در آب و هوای گرمتر است.



    منبع: بی بی سی، ویکتوریا گیل


    ---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:08 AM ----------

    چرا «تکامل» برابر درستی برای “evolution” نیست؟

    تکامل واژه‌ای غلط انداز است؛ زیرا در زبان فارسی تکامل به معنی کامل شدن و تکمیل است. درحالیکه Evolution (ایولوشن) اصلا به این مفهوم نیست. ریشۀ لغت تکامل از عربی است، ولی خود عرب‌زبانان از این لغت به عنوان برابر اولوشن استفاده نمی‌کنند. در زبان عربی برابر اولوشن «تطوّر» است -به مفهوم تغییر و تحول- که برابر درستی است. شاید یکی از دلایل بدفهمی رایج فارسی‌زبان نسبت به این پدیده همین واژۀ اشتباه تکامل باشد. فرگشت از برابر نهاده‌ های فرهنگستان است و بهتر است به جای تکامل به کار رود. البته برابرهای دیگری برای اولوشن (اولوسیون) پیشنهاد شده از جمله: برآمدگی (برآیش)؛ فرارویش؛ تطوّر؛ تحول؛ و فرگشت. لغت فرگشت در این میان بیشترین تناسب معنایی را با برابر اصلی دارد. فر (پیشوند) + گشت (گشتن و تغییر یافتن). فر در اینجا اسم نیست و از این جهت به معنی فرّه و جلال و شکوه نیست، بلکه یک پیشوند است به مفهوم پیش رفتن و ادامۀ روند [به همین طریق داریم؛ فرسایش = فر + سایش. ساییدن متمادی و ادامه‌دار].
    ·برابرنهاده‌های درست پیشنهادی
    فرگشت = evolution
    evolutionary = فرگشتی
    evolutionist = فرگشتگرا، فرگشتدان
    evolutionary biology = زیستشناسی فرگشتی
    biological evolution = فرگشت زیستی
    convergent evolution = فرگشت همگرا
    co-evolution = هم-فرگشت


    ---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------

    به دوستان توصیه میکنم که این مطلب را حتما بخونید
    فرگشت تنها یک نظریه است

    کسانی که طرفدار تدریس آلترناتیوهایی در مقابل فرگشت در کلاس‌های علمی مدارس هستند، اغلب چنین استدلال می کنند که «فرگشت فقط یک نظریه است». این استدلال احتمالاً از برداشت نادرستی از معنا و مفهوم «نظریه» یا Theory، و «واقعیت» یا Fact در دانش سرچشمه می‌گیرد، که معنای علمی آن‌ها چیزی جز بار معنایی این واژگان در زندگی روزمره است.

    در زندگی روزمره، یک نظریه بیشتر به معنای یک تصور مبهم همراه با یک پیشنهاد مشکوک و غیرمطمئن و حدسی می‌باشد. نظریه می‌تواند به یک ایدۀ غیرعملی که همیشه جواب نمی‌دهد دلالت کند. با این حال، در دانش «نظریه» یک اسکلت و چهارچوب استوار و محکم است که واقعیت‌های مشاهده شده را توضیح می‌دهد؛و واقعیت‌های دیگری را نیز پیش‌بینی می‌کند. یک نظریۀ علمی بایستی با تمام واقعیت‌های مربوطه سازگار باشد. اگر یک نظریه چیزی را پیشگویی کند که خلاف آن در مشاهدات رویت شود، آنگاه باید در نظریه تجدید نظر صورت گیرد، و یا اگر قابل اصلاح نبود به کلی رها شود. یک نظریۀ دانشیکِ قابل قبول، قابلیت رد شدن (ابطال‌پذیری) دارد، به این مفهوم که ما باید بتوانیم رویدادی را تصور کنیم که اگر در شرایط مشخص مشاهده شود توانایی آن را داشته باشد که نظریه را رد کند. اگر رویداد باطل کننده‌ای مشاهده نشود، ولی رویدادهایی که توسط نظریه پیشگویی شده‌اند مشاهده شوند، آنگاه نظریه اعتبار بالاتر و بیشتری پیدا می‌کند.

    در کاربردهای معمولی، یک «واقعیت» مطلقاً درست و غیرقابل انکار فرض می‌شود، و اغلب به درستی همیشگی دلالت دارد. یک برداشت از واقعیت به این صورت در نظر گرفته می‌شود که – یا درست است و یا غلط – بدون اینکه هیچ حد وسطی وجود داشته باشد. به هرحال، دانش هیچ پیشنهاد مطلق و درستیِ غیرقابل رد نمی‌دهد. ادعای واقعیت در دانش در درجه‌های مختلفی از اعتبار گسترده شده است. برای نمونه، ادعایی که می‌گوید «زمین تخت و مسطح است» بسیار کم‌اعتبار است. شواهد و مدارک علیه این ادعا بسیار قوی هستند و همین امر سبب می‌شود که در نظر گرفتن اعتباری بیش از حد برای این ادعا بسیار نادرست و نابخردانه باشد. از سویی دیگر، ادعایی که می‌گوید «سیب‌ها به پایین سقوط می‌کنند» بسیار معتبر است، و بسیار نابخردانه و نادرست خواهد بود اگر اعتبار این پیشنهاد را انکار کنیم.

    دانشمندان از راه‌های مختلفی به اعتبار و قابل قبول بودن یک واقعیت یا پیشنهاد پی می‌برند. مشاهده مستقیم در مواردی که امکان‌پذیر باشد استفاده می‌شود. به هر حال، مشاهدۀ مستقیم فرگشت در زمان گذشته امکان‌پذیر نیست، زیرا در میلیون‌ها سال پیش هیچ دانشمندی زندگی نمی‌کرده است! روش دیگر برای تعیین اعتبار استنتاج ساختی constructive یا ضمنی circumstantial است. اگر حجم زیادی از داده‌ها به یک ساخت اشاره کند و مقدار کمی، و یا هیچ داده‌ای آن را نفی نکند، اعتبار بالا خواهد بود.

    بیشتر دانشمندان فرگشت را بعنوان یک «واقعیت» قلمداد می‌کنند، زیرا حجم بسیار زیادی از داده‌ها به رخداد فرگشت دلالت دارند و هیچ داده‌ای وقوع فرگشت را به چالش نمی‌کشد. برخی از داده‌هایی که واقعیت فرگشت را پشتیبانی می‌کنند عبارتند از :

    ۱. تمام موجودات زنده از والدین زاده شده‌اند، فرزندان ممکن است متفاوت از نیای خود باشند، و تفاوت‌های اندک می‌توانند جمع شوند.

    ۲. بیشتر حیوانات و گیاهانی که امروزه زنده هستند میلیون‌ها سال پیش وجود نداشتند.


    ۳. بیشتر حیوانات و گیاهانی که میلیون‌ها سال پیش زندگی می کردند اکنون وجود ندارند.

    ۴. چینش فسیل‌ها با توجه به دورۀ زمانی، پیچیدگی، و با توجه به نوع گونه‌ها، کاملاً طبقه به طبقه و به ترتیب است. گونه‌های ساده‌تر در نخستین دوره‌ها و گونه‌های پیچیده‌تر در دوران متاخرتر ظاهر شده‌اند.

    ۵. روابط قابل مشاهده میان بسیاری از گونه‌ها اشاره به نیای مشترک دارد.

    ۶. تغییرات و گونه‌های جدید هم در فسیل‌ها و هم در حال حاضر (در آزمایشگاه) مشاهده شده‌اند.

    این داده‌ها قویاً به وقوع فرگشت اشاره دارند، و اکثر دانشمندان برای این گزاره که فرگشت روی داده است اعتبار زیادی قائل هستند، به همان اندازه زیاد که برای سقوط سیب به پایین اعتبار قائل هستند. و بیشتر داشنمندان برای این نظر که زمین تنها چند هزار سال قدمت دارد و همۀ گونه‌ها ناگهان خلق شده‌اند اعتباری در حد ادعای تخت بودن زمین قائل هستند.

    نظریه‌ای که به طور گسترده پذیرفته شده است و توضیح می‌دهد که فرگشت چگونه اتفاق افتاده است «نظریه انتخاب طبیعی» چارلز داروین می‌باشد، که یک مکانیسم منطقی و قابل قبول برای نحوۀ وقوع واقعیت فرگشت ارائه می‌دهد. این تئوری عنوان می‌کند که تفاوت‌های میان فرزندان و والدین می‌تواند برای بقای فرزندان مفید باشد یا نباشد. تفاوت‌هایی که به بقای جاندار کمک می‌کنند امتیازی به جاندار برای تولید مثل می‌دهند و افرادی که دارای آن خصوصیات هستند به تدریج شمارشان در جمعیت بیشتر از دیگران می‌شود. خصوصیات مضر معمولاً از میان می‌روند. تفاوت‌های مفید میان فرزندان و والدین می‌تواند در طول نسل‌ها انباشته شود، و موجب به وجود آمدن گونه‌های جدید گردد. زمانی که محیط تغییر می‌کند – همانطوری که دائماً در طول تاریخ زمین تغییر کرده – خصوصیات متفاوت سازگار می‌شوند و گونه‌ها یا تغییر می‌کنند یا منقرض می‌شوند. نظریه انتخاب طبیعی پیش‌بینی می‌کند که مشاهدات بایستی (هم در فسیل‌ها و هم در حیات امروزی) با نظریه همخوانی داشته باشند؛ یعنی همان اصلی که خصوصیات سازگارتر تسلط می‌یابند، و مشاهدات کاملاً در توافق با این پیش‌بینی‌ها است.

    نظریه انتخاب طبیعی قابل رد شدن (ابطال‌پذیر) است. اگر آشکارا اشکالی از حیات نامساعد مشاهده شوند که نسبت به اشکال سازگار و نافع حاضر در حال گسترش و زیاد شدن باشند، باید در نظریه تجدید نظر اساسی صورت گیرد یا به کل رها شود. با وجود تلاش‌های بسیار این رویدادهای باطل‌کننده تاکنون مشاهده نشده‌اند و این امر سبب بیشتر شدن اعتبار و مقبولیت نظریه شده است.

    جزیئات نظریه – برای نمونه اینکه آیا فرگشت در بیشتر موارد به صورت تدریجی است یا بیشتر به صورت قطعه‌ای و با سرعت کم و زیاد ناگهانی روی می‌دهد، و یا اینکه آیا گونه‌های دختر برای مدت زمان طولانی با گونه‌های والد خود همزیستی داشته‌اند – در میان متخصصان مورد بحث و گفتگوست. این گفتگو به خاطر عدم توافق دانشمندان در مورد واقعیت فرگشت نیست، بلکه تنها اختلاف نظر در ریزه‌کاری‌های داخل نظریه است. عمدۀ دانشمندان، و تقریبا تمامی زیست‌شناسان قبول دارند که فرگشت اتفاق افتاده است.

    چکیده:

    تفاوت‌هایی در معانی اصطلاحات «واقعیت» و «نظریه» در دانش و زندگی روزمره وجود دارد. نظریه در دانش اشاره و دلالت بر کار حدسی و گمانی و غیرعملی ندارد. از نگاه علمی فرگشت یک واقعیت است. و انتخاب طبیعی یک نظریۀ قدرتمند و توانا در توضیح واقعیت فرگشت می‌باشد، که توانایی پیش‌بینی داده‌های آینده را دارد. هر چند برخی دانشمندان در جزئیات داخلی نظریه مناقشه می‌کنند، ولی اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها اصل آن را پذیرفته‌اند.


    ---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------

    به دوستان توصیه میکنم که این مطلب را حتما بخونید
    فرگشت تنها یک نظریه است

    کسانی که طرفدار تدریس آلترناتیوهایی در مقابل فرگشت در کلاس‌های علمی مدارس هستند، اغلب چنین استدلال می کنند که «فرگشت فقط یک نظریه است». این استدلال احتمالاً از برداشت نادرستی از معنا و مفهوم «نظریه» یا Theory، و «واقعیت» یا Fact در دانش سرچشمه می‌گیرد، که معنای علمی آن‌ها چیزی جز بار معنایی این واژگان در زندگی روزمره است.

    در زندگی روزمره، یک نظریه بیشتر به معنای یک تصور مبهم همراه با یک پیشنهاد مشکوک و غیرمطمئن و حدسی می‌باشد. نظریه می‌تواند به یک ایدۀ غیرعملی که همیشه جواب نمی‌دهد دلالت کند. با این حال، در دانش «نظریه» یک اسکلت و چهارچوب استوار و محکم است که واقعیت‌های مشاهده شده را توضیح می‌دهد؛و واقعیت‌های دیگری را نیز پیش‌بینی می‌کند. یک نظریۀ علمی بایستی با تمام واقعیت‌های مربوطه سازگار باشد. اگر یک نظریه چیزی را پیشگویی کند که خلاف آن در مشاهدات رویت شود، آنگاه باید در نظریه تجدید نظر صورت گیرد، و یا اگر قابل اصلاح نبود به کلی رها شود. یک نظریۀ دانشیکِ قابل قبول، قابلیت رد شدن (ابطال‌پذیری) دارد، به این مفهوم که ما باید بتوانیم رویدادی را تصور کنیم که اگر در شرایط مشخص مشاهده شود توانایی آن را داشته باشد که نظریه را رد کند. اگر رویداد باطل کننده‌ای مشاهده نشود، ولی رویدادهایی که توسط نظریه پیشگویی شده‌اند مشاهده شوند، آنگاه نظریه اعتبار بالاتر و بیشتری پیدا می‌کند.

    در کاربردهای معمولی، یک «واقعیت» مطلقاً درست و غیرقابل انکار فرض می‌شود، و اغلب به درستی همیشگی دلالت دارد. یک برداشت از واقعیت به این صورت در نظر گرفته می‌شود که – یا درست است و یا غلط – بدون اینکه هیچ حد وسطی وجود داشته باشد. به هرحال، دانش هیچ پیشنهاد مطلق و درستیِ غیرقابل رد نمی‌دهد. ادعای واقعیت در دانش در درجه‌های مختلفی از اعتبار گسترده شده است. برای نمونه، ادعایی که می‌گوید «زمین تخت و مسطح است» بسیار کم‌اعتبار است. شواهد و مدارک علیه این ادعا بسیار قوی هستند و همین امر سبب می‌شود که در نظر گرفتن اعتباری بیش از حد برای این ادعا بسیار نادرست و نابخردانه باشد. از سویی دیگر، ادعایی که می‌گوید «سیب‌ها به پایین سقوط می‌کنند» بسیار معتبر است، و بسیار نابخردانه و نادرست خواهد بود اگر اعتبار این پیشنهاد را انکار کنیم.

    دانشمندان از راه‌های مختلفی به اعتبار و قابل قبول بودن یک واقعیت یا پیشنهاد پی می‌برند. مشاهده مستقیم در مواردی که امکان‌پذیر باشد استفاده می‌شود. به هر حال، مشاهدۀ مستقیم فرگشت در زمان گذشته امکان‌پذیر نیست، زیرا در میلیون‌ها سال پیش هیچ دانشمندی زندگی نمی‌کرده است! روش دیگر برای تعیین اعتبار استنتاج ساختی constructive یا ضمنی circumstantial است. اگر حجم زیادی از داده‌ها به یک ساخت اشاره کند و مقدار کمی، و یا هیچ داده‌ای آن را نفی نکند، اعتبار بالا خواهد بود.

    بیشتر دانشمندان فرگشت را بعنوان یک «واقعیت» قلمداد می‌کنند، زیرا حجم بسیار زیادی از داده‌ها به رخداد فرگشت دلالت دارند و هیچ داده‌ای وقوع فرگشت را به چالش نمی‌کشد. برخی از داده‌هایی که واقعیت فرگشت را پشتیبانی می‌کنند عبارتند از :

    ۱. تمام موجودات زنده از والدین زاده شده‌اند، فرزندان ممکن است متفاوت از نیای خود باشند، و تفاوت‌های اندک می‌توانند جمع شوند.

    ۲. بیشتر حیوانات و گیاهانی که امروزه زنده هستند میلیون‌ها سال پیش وجود نداشتند.


    ۳. بیشتر حیوانات و گیاهانی که میلیون‌ها سال پیش زندگی می کردند اکنون وجود ندارند.

    ۴. چینش فسیل‌ها با توجه به دورۀ زمانی، پیچیدگی، و با توجه به نوع گونه‌ها، کاملاً طبقه به طبقه و به ترتیب است. گونه‌های ساده‌تر در نخستین دوره‌ها و گونه‌های پیچیده‌تر در دوران متاخرتر ظاهر شده‌اند.

    ۵. روابط قابل مشاهده میان بسیاری از گونه‌ها اشاره به نیای مشترک دارد.

    ۶. تغییرات و گونه‌های جدید هم در فسیل‌ها و هم در حال حاضر (در آزمایشگاه) مشاهده شده‌اند.

    این داده‌ها قویاً به وقوع فرگشت اشاره دارند، و اکثر دانشمندان برای این گزاره که فرگشت روی داده است اعتبار زیادی قائل هستند، به همان اندازه زیاد که برای سقوط سیب به پایین اعتبار قائل هستند. و بیشتر داشنمندان برای این نظر که زمین تنها چند هزار سال قدمت دارد و همۀ گونه‌ها ناگهان خلق شده‌اند اعتباری در حد ادعای تخت بودن زمین قائل هستند.

    نظریه‌ای که به طور گسترده پذیرفته شده است و توضیح می‌دهد که فرگشت چگونه اتفاق افتاده است «نظریه انتخاب طبیعی» چارلز داروین می‌باشد، که یک مکانیسم منطقی و قابل قبول برای نحوۀ وقوع واقعیت فرگشت ارائه می‌دهد. این تئوری عنوان می‌کند که تفاوت‌های میان فرزندان و والدین می‌تواند برای بقای فرزندان مفید باشد یا نباشد. تفاوت‌هایی که به بقای جاندار کمک می‌کنند امتیازی به جاندار برای تولید مثل می‌دهند و افرادی که دارای آن خصوصیات هستند به تدریج شمارشان در جمعیت بیشتر از دیگران می‌شود. خصوصیات مضر معمولاً از میان می‌روند. تفاوت‌های مفید میان فرزندان و والدین می‌تواند در طول نسل‌ها انباشته شود، و موجب به وجود آمدن گونه‌های جدید گردد. زمانی که محیط تغییر می‌کند – همانطوری که دائماً در طول تاریخ زمین تغییر کرده – خصوصیات متفاوت سازگار می‌شوند و گونه‌ها یا تغییر می‌کنند یا منقرض می‌شوند. نظریه انتخاب طبیعی پیش‌بینی می‌کند که مشاهدات بایستی (هم در فسیل‌ها و هم در حیات امروزی) با نظریه همخوانی داشته باشند؛ یعنی همان اصلی که خصوصیات سازگارتر تسلط می‌یابند، و مشاهدات کاملاً در توافق با این پیش‌بینی‌ها است.

    نظریه انتخاب طبیعی قابل رد شدن (ابطال‌پذیر) است. اگر آشکارا اشکالی از حیات نامساعد مشاهده شوند که نسبت به اشکال سازگار و نافع حاضر در حال گسترش و زیاد شدن باشند، باید در نظریه تجدید نظر اساسی صورت گیرد یا به کل رها شود. با وجود تلاش‌های بسیار این رویدادهای باطل‌کننده تاکنون مشاهده نشده‌اند و این امر سبب بیشتر شدن اعتبار و مقبولیت نظریه شده است.

    جزیئات نظریه – برای نمونه اینکه آیا فرگشت در بیشتر موارد به صورت تدریجی است یا بیشتر به صورت قطعه‌ای و با سرعت کم و زیاد ناگهانی روی می‌دهد، و یا اینکه آیا گونه‌های دختر برای مدت زمان طولانی با گونه‌های والد خود همزیستی داشته‌اند – در میان متخصصان مورد بحث و گفتگوست. این گفتگو به خاطر عدم توافق دانشمندان در مورد واقعیت فرگشت نیست، بلکه تنها اختلاف نظر در ریزه‌کاری‌های داخل نظریه است. عمدۀ دانشمندان، و تقریبا تمامی زیست‌شناسان قبول دارند که فرگشت اتفاق افتاده است.

    چکیده:

    تفاوت‌هایی در معانی اصطلاحات «واقعیت» و «نظریه» در دانش و زندگی روزمره وجود دارد. نظریه در دانش اشاره و دلالت بر کار حدسی و گمانی و غیرعملی ندارد. از نگاه علمی فرگشت یک واقعیت است. و انتخاب طبیعی یک نظریۀ قدرتمند و توانا در توضیح واقعیت فرگشت می‌باشد، که توانایی پیش‌بینی داده‌های آینده را دارد. هر چند برخی دانشمندان در جزئیات داخلی نظریه مناقشه می‌کنند، ولی اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها اصل آن را پذیرفته‌اند.


    ---------- Post added at 06:10 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------

    بقایای علائم حیوانی در بدن انسان
    انسان داراری 32 دندان می باشد: فقط دندان های عقل در 17 و 18 سالگی می رویند، این دندان ها دارای هیچ نفعی نیستند. این ها زود خراب شده، دندان های دیگر را درمضیقه می گذارند. در بعضی اشخاص دندان عقل به کلی نمی روید. میمون های انسانی شکل نیز 32 دندان دارند. ولی دندان عقل در میمون ها فرگشت خوبی کرده است. پس معلوم می شود دندان عقل بقایای علامت های قدیمی اجداد ماست که در بدن ما اهمیت اولیه ی خود را از دست داده است. موهای بدن ما نیز اهمیت اولیه ی خود را از دست داده و از بقایای علامت های حیوانی شمرده می شود. طرز قرار گرفتن موها در بازوان و شانه ها شباهت تامی به طرز قرار گرفتن موها در بدن میمون دارد. داروین می گوید: این طرز قرار گرفتن موها در بدن میمون ها به آن ها امکان میداد که در موقع باریدن باران، آب باران بدن آن ها را خیس ننماید. سیخ شدن موهای بدن در موقع سردی هوا از مختصات حیوانی است. این ها برای تنظیم حرارت بدن انسان دارای هیچگونه اهمیتی نمی باشد. در بدن ما فقط سر است که دارای موی فشرده و زیاد می باشد. موهایی که بدن ما را می پوشانند جزئی است که از اجداد خود به ارث برده ایم.
    وقتی که پشه پوست اسب یا دیگر حیوانات پستاندار را میگزد، آن حیوان قادر است که جای گزیده شده را به حرکت در آورد. علت این عمل، عضلاتی است که در زیر پوست وجود دارند. این عضلات در قسمت های معین پوست بدن انسان باقی مانده اند. در قسمت فقرات دم انسانی می توان با این عضلات مواجه شد. این عضلات در اجداد قدیمی ما باعث حرکت دم می شود . ولی با وجود از بین رفتن تدریجی دم در انسان این عضله تماما از بین نرفته است.
    «آپاندیس» که به طول 9 سانتیمتر در انتهای روده ی کور وجود دارد یکی از بقایای حیوانی است که دربدن انسان باقی مانده است. این آپاندیس در هضم غذا دارای هیچ اهمیتی نیست و حتی اغلب اوقات بدرون آن ذرات بی مصرف داخل شده و زخم های غیر قابل تحمل برای انسان تولید می نماید.
    اگر این «آپاندیس» را بریده و دور بیاندازیم هیچ ضرری متوجه انسان نمیگردد این عضو در جنین انسانی در ادوار اولیه بی اندازه بزرگ بوده ولی رفته رفته کوچک گشته است.
    در انتهای ستون فقرات که تکیه گاه مهم بدن انسانی است با 3 تا 4 و گاهی 5 عدد فقره ی دم مواجه می شویم. تعداد این فقرات در جنین انسان بی اندازه زیاد است. این ها می رساند که اجداد خیلی دور و قدیمی انسان دم دار بوده اند. غده ی قسمت زائد مغز epiphyse که در درون مغز انسان وجود دارد از بقایای سومین چشم «ملاج» خزندگان است در حال حاضر در بعضی از خزندگان مثلا در سوسمار آثار چشم سوم به نظر میرسد. تمام این علامت ها که روی آن ها به طور مفصل بحث نمودیم میرساند که انسان در ابتدا به شکلی که امروز می بینیم نبوده است. انسان در ادوار بسیار طولانی تاریخ در اثر تأثیر شرایط طبیعی واجتماعی رفته رفته دارای ساختمان امروزی گردیده است


    ---------- Post added at 06:13 AM ---------- Previous post was at 06:10 AM ----------

    کتابی در مورد تکامل و ژنتیک با توضیح ساده به زبان فارسی

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  5. این کاربر از danielo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #105
    آخر فروم باز danielo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    1,021

    پيش فرض

    ممنون از مطالب خوبتون
    من می خواستم بپرسم که منظور از زیرگونه چیه؟و اینکه نئاندرتال ها زیرگونه هومو ساپینها هستن یعنی چی و اونا چه خویشاوندیی با انسان های کنونی دارن؟و اسم علمی انسان های کنونی چیه؟
    و همینطور تکامل فقط درجبر و یا انتخاب آگاهانه محیطی و جغرافیایی و تغذیه ای به وجود میاد یعنی اگر انسان های امروزی شیوه زندگیشون تغییر نکنه دیگه روند تکامل ادامه پیدا نمی کنه؟و یا در گذشته اگر طرز زندگی عوض نمیشد این تکامل به وجود نمیومد؟
    به وجود اومدن موجود هوشمندی مثل انسان می تونست از تکامل دیگر گونه های جانوری به وجود بیاد؟یا در آینده به وجود بیاد یا فقط از نسل شامپانزه ها و میمون ها و ... میشد به وجود بیاد؟
    شامپانزه های امروزی ممکنه نسل های آیندشون مثل انسان بشه در اثر تکامل؟
    و همینطور Ardi که جد انسان و شامپانزه هست و انسان و شامپانزه تکامل یافته هستن پس چرا انسان اینقدر باهوش هست ولی شامپانزه باهوش نیست,حداقل به اندازه انسان؟
    و نکته دیگه اینکه معلولیت های جسمی می تونه در نسل های بعدی اثر بذاره؟مثلا شخصی به فرض در 5 سالگی دست چپش رو از دست بده و تا آخر عمرش با یک دست زندگی کنه آیا این امر باعث میشه که فرزندان و نوادگانش یا بعضی از افراد در نسلش مثلا دست چپشون ضعیفتر از دست راست باشه یا ایرادی داشته باشه؟
    و همینطور میشه گفت پدیده تاسی در بعضی افراد به خاطر این بوده که بعضی اجداد انسان به دلیل اتفاقات خاصی موهای سرشون رو از دست دادن و این در ژن نسل های بعدی انسان وارد شده؟و میشه کاری کرد که در نسل های آینده به فرض این پدیده تاسی از بین بره؟


    این فیلم لینکش از بین رفته لینک دیگری ازش دارید که بدید؟




    ببین دوست عزیز.
    شما x را فرض کن 1 ملیون سال پیش.
    این x گیاه خوار هست و در جنگل ها زندگی میکنه و در بالای درخت ها هست و غذاهایش را از همین جا تامین میکنه.

    بعد n سال اون گونه ای که در جنگل های ژآپن زندگی میکنه تبدیل میشه به شامپانزه.ولی همین که در افریقا زندگی میکنه میشه انسان
    البته این مثال را طوری میزنم که متوجه منظور من بشی.
    میدونی که منشا ما افریقا هست.و میدونی که تو افریقا جنگل کمی وجود داره.درخت ها یا از بین رفتند یا غذایشان با توجه به تعداد جمعیت کم بود.
    به خاطر همین گونه ما مجبور شد غذایش را از روی زمین تهیه کنه.
    در افریقا گیاه کمی باقی موند.و مجبور شد که گوشت خوار بشه.
    شما اگر دقت کنی موجودات گوشت خوار هوش بیشتری دارند.مثلا هوش گربه و سگ بیشتر ازپرندگان هست.
    یکی از دلایل این هست که دندان ها کوچکتری نیاز هست برای گوشت خواری و این اجازه به انسان داده شد که مغز بزرگتری پیدا کنه .
    یک نکته را در نظر بگیر که این اتفاقات در ملیون ها سال اتفاق افتاد.مثلا ملیون ها سال طول کشید که گونه ما بتونه گوشت خوار ماهر بشه.نه اینکه یک دفعه بتونه گوشت گاو را بخوره.
    دقت کن اون هایی که تونستند گوشت تهیه کنند زنده موندند و اون هایی که نتونستند مردند چون گیاهی هم در کار نبود.
    حالا فکر کن که انسان مجبور بود برای به دست اوردن غذا خلاقیت داشته باشه.
    مثلا هرگز از نظر بدنی نمیتونست تو شکار با شیر و ببر رقابت کنه.
    یعین فرض کن انسان و یوز پلنگ میخواستند شکار کنند .کدوم سریعتر میرسید ؟؟
    حتی اگر هم یوز پلنگی نبود.چطوری میخواست شکار کنه.ایا با دست خالی میتونست.؟؟؟
    یا باید میمرد یا باید چاره ای پیدا میکرد.خوشبختانه گونه انسان توانایی فیزیکیش طوری بود که میتونست نیزه بسازه.یا سنگ پرتاب کنه.
    البته در اول به این خوبی نبود ولی به تدریج خوب شد.
    برای اینکار ها احتیاج به خلاقیت داشت و به خاطر همین در این زمینه مغز ما پیشرفت کرد.
    حالا شما اون گونه ما را فرض کن که در جنگل های تو در تو ژآپن داره زندگی میکنه.ایا اون نیازی داره که گوشت خوار بشه.
    ایا اون نیازی داره که بره بر روی زمین و با شیر ها برای بدست اوردن غذا مبارزه کنه.
    به خاطر همین هرگز مغزش در زمینه خلاقیت تکامل پیدا نمیکنه .چون تنها کاری که لازم هست بکنه این هست که از این درخت بپره بره روی اون درخت و غذایش را تامین کنه.
    شما فکر میکنی که هوش ما از شامپانزه ها در همه چیز بیشتر هست.
    در واقع حافظه ما یک هزارم حافظه یک شامپانزه هم قدرت نداره.
    دلیلش هم این هست که این شامپانزه احتیاج داشته حافظه بالایی داشته باشه تا بتونه غذایش را در جنگل های تو در تو پیدا کنه.ولی انسان نیازی نداشته چون خلاقیتش باعث شده که علامت گذاری کنه و دیگر لازم نبود که حفظ باشه.
    معمولا افرادی که حافظه بالایی دارند خلاقیت کمتری دارند
    شما دقت کنی میبینی یکی ریاضیش بسیار بسیار خوب هست ولی تو درس های حفظ کردنی زیر 10 میگیره.
    یا یک نفر تو درس تاریخ میشه 20 ولی 3 روز برای درس فیزیک درس میخونه ولی اخرش میوفته

  7. 2 کاربر از danielo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #106
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Jul 2011
    محل سكونت
    خونمون
    پست ها
    233

    1 پیدایش حیات و تکامل

    دوستان عزیزی که دانشی در این زمینه دارن مطالب مفیدشون رو در این تایپیک قراربدن
    این تایپیک به برسی علمی حیات و تکامل موجودات زنده می پردازد
    Last edited by dashhosein38; 12-08-2011 at 19:23.

  9. این کاربر از dashhosein38 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #107
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    زیر خط فقر
    پست ها
    3,007

    پيش فرض

    یکی از جالب ترین نمونه های تکامل مربوط به شست پاندا میشه،
    اطلاعات تکمیلی در این باره در یک فایل PDF کم حجم به زبان فارسی:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    Last edited by Big-Boss; 12-08-2011 at 19:32.

  11. این کاربر از Big-Boss بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #108
    اگه نباشه جاش خالی می مونه DΔRK's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    شـــهر تــ هران ـیره
    پست ها
    336

    پيش فرض منشا حيات پيچيده‌تر شد: چهره‌اي جديد از جدمشترک همه موجودات جهان

    بیولوژیستها طی مطالعه ای جدید به این نتیجه رسیده اند که آخرین جد مشترک موجودات جهان پیچیده تر از چیزی است که از گذشته تصور می شده است.

    مطالعه ای جدید نشان می دهد معجون شیمیایی که حیات به تدریج از آن تکامل پیدا کرد و به گونه های مختلفی تبدیل شد نسبت به آنچه از ابتدا تصور می شد، بسیار پیچیده تر است. آخرین جد مشترک جهانی یا LUCA نامی است که به ارگانیزمی اولیه اختصاص داده شده و اکنون می توان نشانه های آن را در تمامی گونه‌های زیستی از گیاهان گرفته تا حیوانات، قارچها و جلبکها پیدا کرد.
    درباره این جد بزرگ حیات اطلاعات بسیار محدودی در اختیار دانشمندان است و تعدادی از دانشمندان هنوز در مورد اینکه آیا LUCA اصلا یک سلول بوده یا نه، تردیدهایی دارند. اما مطالعه ای جدید نشان می دهد LUCA ارگانیزمی پیچیده تر از تصور اولیه بوده و از ساختاری پیچیده برخوردار بوده که می تواند آن را به عنوان یک سلول معرفی کند. نتایج این مطالعه بر اساس مطالعه ای چندین ساله بر روی ویژگی های سلولهای میکروبی انجام گرفته بود، ارائه شده است.
    در این مطالعه تصریح شده است که سلولهای میکروبی از تمرکز بالایی از پلی فسفاتها، نوعی واحد انرژی در میان سلولها، برخوردار بوده که این مخزن پلی فسفات نشانگر اولین "ارگانل" یا اندامک جهانی شناخته شده بوده است. ارگانل واحدی ویژه در سلولها است که مانند اندامهای مختلف بدن انسان، درون سلول عملکردهای متفاوتی را به عهده دارد.
    حضور ارگانل در تمامی شاخه های درخت زندگی از قبیل باکتری ها، آرکیا" و یوکاریوتها پدیده ای رایج نبود و دانشمندان به این اجماع رسیده بودند که این ساختار در باکتری ها نیز وجود ندارد.
    با این همه در سال 2003 تیمی از محققان دانشگاه ایلینویز نشان دادند که ساختار مخزن پلی فسفات در باکتری ها از نظر فیزیکی، شیمیایی و عملکرد شباهت زیادی به ارگانلی به نام "اسیدوکلسی سوم" ها دارد، ارگانلی که در بسیاری از یوکاریوتهای تک سلولی یافت می شوند.
    این به آن معنی است که اسیدوکلسی سُومها پیش از شاخه های یوکاریوتی و باکتریایی درخت زندگی به وجود آمده اند و به این شکل ارگانل قدمتی بیشتر از آنچه پیشتر دانشمندان برای آن متصور شده بودند، پیدا خواهد کرد.
    محققان در مطالعه جدید تاریخ تکامل آنزیم پروتئینی به نام V-H+PPase که در تمامی شاخه های درخت حیات مشترک است را مورد بررسی قرار دادند. با مقایسه ژنهای این پروتئین در صدها ارگانیزم از هر سه دامنه حیات محققان موفق به ارائه شجره نامه ای شدند که نشان می دهد آنزیمهای مختلف در ارگانیزمهای متفاوت با یکدیگر در ارتباطند از این رو آنزیمها برای داشتن چنین ویژگی باید از LUCA نشأت گرفته باشند، یعنی زمانی پیش از انشعاب پیدا کردن شاخه های درخت زندگی به وجود آمده باشد.
    محققان می گویند برای توضیح این پدیده می توان سناریوهای مختلفی را در نظر گرفت، اما ممکن ترین آنها می تواند این باشد که پیش از آغاز ایجاد تنوع در گونه های زیستی، آنزیم بر روی زمین وجود داشته است.
    بر اساس گزارش دیلی میل، این یافته ها نشان می دهند LUCA نسبت به ساده ترین ارگانیزمهایی که امروز وجود دارند، ساختاری پیچیده تر داشته است و طی فرایندهای تکاملی به جای پیچیده تر شدن خود را ساده تر کرده است.

  13. 4 کاربر از DΔRK بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #109
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2011
    محل سكونت
    جزایر سیسیل
    پست ها
    284

    پيش فرض

    میشه نظریه داروین رو به طور ساده واسه من توضیح بدین
    کلی کتاباش رو خودنم واضح نفهمیدم تو نت هم تحقیق کردم همه سر بسته نوشته بودند

  15. #110
    اگه نباشه جاش خالی می مونه DΔRK's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    شـــهر تــ هران ـیره
    پست ها
    336

    پيش فرض

    میشه نظریه داروین رو به طور ساده واسه من توضیح بدین
    کلی کتاباش رو خودنم واضح نفهمیدم تو نت هم تحقیق کردم همه سر بسته نوشته بودند
    اگر همین تاپیک را مطالعه کنید به احتمال زیاد جوابتون را میگیرد

  16. این کاربر از DΔRK بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •