بسیاری از دانشمندان معتقد هستند که حدود 6.3 میلیون سال پیش اجداد انسان و شامپانزه ها از یکدیگر تفکیک شدند و خداحافظی برای همیشه صورت گرفت، اما تحقیقات اخیرآ نشان می دهد که تعدادی از نسلهای بعدی دوباره بازگشته اند.
این نتیجه ایست که دانشمندان با مقایسه ای برروی ژنهای انسان و نزدیکترین خانواده حیوانی آن در طراحی بصری از ژنهای انسان اولیه با جزئیاتی به مراتب فراتر از آنچه استخوانهای فسیلی نشان می دهند، به دست آورده اند.
با توجه به این نظریه، شامپانزه ها و انسان ها هردو جد میمون مانند داشتند. اما هنگامی که دو گونه ی پدیدار شده از هم جدا شدند، این تفکیک به درستی صورت نگرفته است. به نظر می رسد بعضی از اعضای این دو گروه حدود 1.2 میلیون سال پس از اولین باری که از هم تفکیک یافتند، دچار اصلاح نژادی شدند.
اثبات این تئوری به این معنی خواهد بود که انسان امروزی زاده چیزی شبیه به ترکیب (Hybrid) "میمون - انسان" است. این ایده جدیدی است که از نظریه شایع روبه انقراض بودن هیبریدها متابعت نمی کند.
این تئوری همچنین اشاره به تعدادی از قدیمی ترین استخوانهای انسان اولیه - از جمله جمجمه 7 میلیون ساله ی Toumai که در 2001 در چاد از خاک بیرون آورده شد - دارد که ممکن است متعلق به دسته غیر هیبریدی منقرض شده باشد و اصلا از اجداد انسان نباشد.
این ماجرا که توسط تیمی از متخصصان ژنتیک و آمارگران محیط زیست از براد انستیتو (Broad Institute) در ماساچوست پیگیری می شود، نه تنها روشنگر اصل و بنیاد انسان است، بلکه سؤالهایی را در مورد چگونگی بوجود آمدن گونه های جدید در ذهن می پروراند. این تحقیق تازه ترین یافته هادر مورد ژنها و کروموزوهای انسان است که آخرین بار در سال 2003 تکمیل شد.
جیمز مالت (James Mallet) متخصص ژنتیک در دانشگاه لندن که در این تحقیق شرکت نداشت اینطور می گوید:
"این موضوع با نظریه کرکی بودن گونه ها مطابقت می کند، آنها پس از مدتی - میلیونها سال - به شکل واقعی خود درمی آیند."
شواهد وجود اجداد میمون شکل و پدیده اصلاح نژادی در انسان از مقایسه قسمتهایی از ژن و کروموزوهای آنها با هم و با انواع گوریل، اورانگوتان و بوزینه ها پدیدار شد. دانشمندان اکنون به دنبال آنند تا دریابند آیا رویداد هیبریداسیون در میان گونه های دیگر نیز رخ داده یا نه؟
اریک لندر (Eric S.Lander) از ام آی تی می گوید: "تفکیک میان این دو گونه ردپایی را بر روی ژنها و کروموزومهای ما بر جای گذاشت. قبلا هیچگاه قادر نبودیم تا اینگونه به موجودات بنگریم. آنچه اکنون بدان نیاز داریم ،جمع آوری اطلاعات بیشتر است."
ساعت ژنتیک تکامل
بشر دارای 23 جفت کروموزوم است که حدود 30,000 ژن را در بر دارد. هر ژن از لایه های DNA تشکیل یافته که ترتیب این لایه ها در اثر جهش یا تحول در طول زمان تغییر می کنند. سرعت وقوع این تغییر نسبتا ثابت و بسیار آرام است.
در نتیجه، تحولات ژنتیکی می تواند به عنوان نوعی ساعت تکاملی بکار گرفته شود. تفاوت تعداد DNA ها در دو گونه ی متفاوت، با ژن یکسان، نشاندهنده طول مدت جدا بودن گونه ها - از زمان آخرین اصلاح نژادی و تقسیم ژن ها - است.
هنگامی که نیک پترسون (Nick Patterson) در MIT با همکارانش به مقایسه ژنهای انسان با شامپانزه پرداختند، پی بردند که یکی از کروموزوها - کروموزوم X زنانه - 1.2 میلیون سال جوانتر از دیگر کروموزومهاست، این نشان داد که هر دو گونه دارای یک جد مشترک بودند که کروموزوهای X خود را از او گرفته اند.
انسان و شامپانزه دوبار از یک دیگر جدا شده اند
بهترین توضیحی که به ذهن دانشمندان می رسد این است که انسانهای پیشین و شامپانزه ها نه فقط یکبار، بلکه دوبار از یکدیگر جداشدند. اولین باربیش از 6.3 میلیون سال پیش و دومین بار حداقل یک میلیون سال پس از آن بود.
آنچه احتمالا رخ داده این است که بعضی از انسانها توسط تعدادی از شامپانزه ها تولید یافته اند و این مسئله با وجود تفاوتهای فیزیکی میان این دو گروه، آنقدرها هم که به عجیب نظر می رسد نیست.
دیوید ریچ (David Reich) متخصص ژنتیک می گوید: "به نظر من جالبترین موضوع این رخداد، روند وسیع و درازمدت ژنهاست که روش خلاقانه ی دیگری در فرضیه تکامل است."
جیمز مالت می گوید: "نظریه پیدایش تدریجی گونه های جدید مورد توجه چارلز داروین (Charles Darwin) بود. اما در اوایل قرن 20 شکاف میان گونه ها و پیدایش دوباره ی آنها با پیوندهای قوی و مستحکمتر نظر بیولوژیست ها را به سوی خود جلب کرد."
به گفته مالت حدود 10 درصد از گونه های حیوانی قابلیت اصلاح نژادی با انواع مربوطه را دارند حتی اگر رقم این اتفاق در هر جمعیت ناچیز باشد.
washingtonpost.com
---------- Post added at 06:07 AM ---------- Previous post was at 06:06 AM ----------
با توجه به عمر موجود زنده بر روى كره زمين (چهار ميليارد سال) و عمر قديمى ترين باقى مانده هاى حيوانى (يك ميليارد سال) و سرانجام اولين مهره داران كه به ۵۰۰ ميليون سال پيش تعلق داشته اند، عمر انسان (حدود ۳ ميليون سال پيش) رقم قابل توجهى به نظر نمى رسد. به عبارت ديگر مى توان گفت كه انسان جزء جوان ترين موجوداتى است كه بر روى كره زمين ظاهر شده و زندگى مى كند. اين در حالى است كه زيست شناسان سابقه پستانداران جنين دار كه انسان هم نوعى از آنها محسوب مى شود را دست كم هفتاد ميليون سال تعيين كرده اند. صاحب نظران جمعيت انسانى كره زمين را از ابتدا تا امروز ۹۰ ميليارد نفر تخمين زده اند كه چيزى بيش از ۳۰۰ هزار نسل در اين مجموعه قابل شناسايى است.
پيدايش اوليه انسان در كره زمين را با توجه به نظريات مختلف علمى موجود مى توانيم در حدود چهار ميليون سال پيش در نظر بگيريم . در حال حاضر دو ديدگاه مهم براى ارائه يك تعريف جامع، دقيق و علمى از انسان بيش از ساير ديگر تعريفات مورد توجه قرار گرفته كه در تعريف اول يك ديدگاه زيست شناسى را مدنظر دارد و شاخص هاى جسمانى انسان را به عنوان محور تعريف براى انسان در نظر مى گيريم يعنى انسان پستاندارى است كه بر روى دو پا راه مى رود و داراى ۲۳ جفت كروموزوم است اما تعريف دوم كه بيشتر نقطه نظرات علماى علوم انسانى را مدنظر دارد و مى گويد انسان موجودى است بافرهنگ. براساس تعريف دوم سابقه انسان را مى توان دست كم بين دو تا دو و نيم ميليون سال در نظر گرفت زيرا قديمى ترين آثار فرهنگى پيدا شده به همين زمان مزبور تعلق دارد.
ويژگى هاى قديمى ترين نمونه هاى به دست آمده از انسان نشانگر آن است كه انسان هاى اوليه در مقايسه با انسان هاى امروزى داراى قدى كوتاه تر، جمجمه اى كوچك تر و آرواره هاى قوى با ۳۲ دندان كه تركيب دندان ها بيشتر به گياه خوارى تمايل نشان مى دهد و همچنين دست هايى اندكى بلندتر هستند كه نمونه مشخص آن دو اسكلت معروفى است كه در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در كشور فعلى اتيوپى به دست آمده است كه يكى دختر ۱۸ ساله اى با نام لوسى و ديگرى راميدو يك پسر بالغ بوده كه مطالعات انجام شده روى اين دو اسكلت نشان داده است اين نمونه ها كه قدمت بين ۴ ميليون سال را داشته اند اولاً روى دو پا راه مى رفته اند، دست ها و پا هايشان كاملاً شبيه انسان هاى امروزى و اندازه قدشان حدود يك متر و بيست سانتى متر بوده و گنجايش جمجمه آنها حدود ۵۰۰ سانتى مترمكعب (يك سوم انسان هاى امروزى) تعيين شده است و زيستگاه اين نمونه ها جنگل هاى آفريقاى شرقى است كه در حال حاضر كشور هاى اتيوپى، كنيا و تانزانيا را دربرمى گيرند. در واقع كشف لوسى و راميدو در اين منطقه از جهان به عنوان قديمى ترين فسيل هاى شناخته شده اى كه مى توان آنها را به عنوان اجداد انسان هاى امروزى دانست باعث شده كه دانشمندان خاستگاه انسان را شرق آفريقا معرفى كنند. اما نبود عناصر فرهنگى تنها مشكلى است كه براى اثبات انسان بودن اين نمونه ها وجود دارد، به همين دليل براى زيست شناسان انسان بودن اين نمونه ها تاييد شده است ولى براى انسان شناسان فرهنگى اين نمونه ها هوموهابيليس ها، هومواركتوس ها، سنيانتروپ ها انسان نما ناميده مى شود.
هوموهابيليس
هوموهابيليس انسان ماهر ناميده مى شوند. مهارت اين انسان ها كه همچنان و تنها در شرق آفريقا زندگى مى كرده اند از ساختن ابزار هاى سنگى بسيار ساده كه غالباً براى شكار و يا انجام كارهاى روزمره ديگر مى توانسته مورد استفاده قرار بگيرد بوده است. عده اى از صاحب نظران هستند كه ابزارهاى سنگى ساخته شده توسط اين نمونه ها را به عنوان ابزار نمى پذيرند زيرا معتقدند اين توليدات در چارچوب تعريفى كه از ابزار ارائه مى شود قرار نمى گيرد. در واقع در اين تعريف گفته شده ابزار يعنى وسايلى كه براى ساختن وسايل ديگر مورد استفاده قرار گيرد نه هر چيزى كه انسان مى تواند از آن به عنوان يك وسيله براى منظورى خاص مورد استفاده قرار دهد بنابراين اين نمونه ها نيز براى عده اى همچنان انسان نما در نظر گرفته مى شود.
•هومواركتوس
از حدود دو ميليون سال پيش اسكلت هايى از انسان به دست آمده كه علاوه بر دارا بودن ويژگى هاى بسيار نزديك به انسان امروزى قادر به توليد وسايل بودند كه كاملاً با تعريفى كه از ابزار گفته شد مطابقت دارد و اين نمونه ها در اصطلاح علمى هومواركتوس انسان راست قامت ناميده مى شوند كه قادر به توليد اين ابزارها بودند و در حال حاضر دو نقطه از جهان يعنى شرق آفريقا و منطقه قفقاز در آسيا كشور فعلى گرجستان قديمى ترين اسكلت هايى از اين نوع را ارائه دادند. هومواركتوس ها از نظر جسمانى از گردن به پائين تفاوت چشم گيرى با انسان هاى امروزى ندارند، تنها مى توان تفاوتى در جمجمه و آرواره آنها با انسان هاى امروزى مشاهده كرد .اين انسان ها معيشت شان مبتنى بر شكار و گردآورى بوده است و عمده ابزارهايى كه مى ساختند در اين زمينه مورد استفاده قرار گرفت.
•سنيانتروپ
در حدود ۸۰۰ هزار سال پيش در غارى به نام شوكوتين در نزديكى شهر فعلى پكن زندگى مى كردند كه تكنيك هاى توليد آتش را مى شناختند و براى توليد آن در محل هاى مسكونى خود مورد استفاده قرار مى دادند اما به كارگيرى تكنيك هاى توليد آتش از يك طرف و ساختن ابزارهاى بسيار دقيق و كارآمد با بهره گيرى از تكنيك هاى پيچيده كه نشان دهنده بهره مندى از دانشى قابل قبول بود جاى هيچگونه ترديدى را براى حضور فرهنگ در جامعه اين انسان ها باقى نمى گذارد و نمونه هاى اخير تا حدود ۱۰۰ هزار سال پيش در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا زندگى مى كردند و از آن زمان به بعد هيچ نشانه اى از حضور اين انسان ها به دست نيامده است.
• هوموساپينس
در حدود ۳۰۰ هزار سال پيش حضور انسان با مشخصات كمى متفاوت تر در آسيا و آفريقا تاييد شده است. اين انسان كه هوموساپينس انسان انديشمند ناميده مى شود مدت ها بعد به دو دسته تقسيم شده اند :
دسته اول معروف به انسان نئاندرتال هستند. نئاندرتال ها با جمجمه هاى بزرگ تر از نمونه هاى امروزى از انسان مدرن متمايز مى شوند كه اين نمونه ها دست كم در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا تا چهل هزار سال پيش حضور داشتند اما تجمعات شان در اروپا به خصوص اروپاى مركزى و همچنين غرب آسيا بوده است و از آن زمان ديگر نشانه اى از وجود آنها نمى توان بر روى كره زمين به دست آورد و ايران هم يكى از كشورهايى است كه نشانه هاى دقيق و جالبى از سكونت اين نوع انسان ارائه كرده است.
دسته دوم هوموساپينس انسان امروزى ناميده مى شود كه قديمى ترين نمونه آن در فلسطين با قدمت نزديك به صد هزار سال يافت شده است. اين نمونه دست كم تا به امروز بر روى كره زمين زندگى مى كند و از حدود ۳۵ هزار سال پيش تمام قاره ها را به تسخير خود درآورده است و شروع جديدى در تاريخ زندگى انسان را نويد داده است كه به دوره عصر حجر جديد معروف است. مهمترين شاخص آن پيدايش هنر در جامعه انسانى است .
•پيدايش انقلاب نوسنگى
در حدود ۱۵ هزار سال پيش جامعه انسانى وارد مرحله ديگرى از تحولات فرهنگى عميق مى شود. انسان ها در اين مقطع و تنها در خاورميانه موفق مى شوند با اهلى كردن اولين حيوانات و همچنين روى آوردن به كشاورزى ساختار اقتصادى خود را تغيير داده و وارد ساختار جديدى كه به آن اقتصاد توليدى مى گوييم شوند. در واقع ديگر دامدارى و كشاورزى در اين مقطع براى اولين بار با زندگى انسان آميخته شد و مدت كوتاهى شيوه زندگى انسان را تغيير مى دهد و پيدايش جوامع روستايى نتيجه اين تحول است كه تحول به قدرى با اهميت است كه دانشمندان آن را يك انقلاب نوسنگى مى نامند.
---------- Post added at 06:08 AM ---------- Previous post was at 06:07 AM ----------
با توجه به عمر موجود زنده بر روى كره زمين (چهار ميليارد سال) و عمر قديمى ترين باقى مانده هاى حيوانى (يك ميليارد سال) و سرانجام اولين مهره داران كه به ۵۰۰ ميليون سال پيش تعلق داشته اند، عمر انسان (حدود ۳ ميليون سال پيش) رقم قابل توجهى به نظر نمى رسد. به عبارت ديگر مى توان گفت كه انسان جزء جوان ترين موجوداتى است كه بر روى كره زمين ظاهر شده و زندگى مى كند. اين در حالى است كه زيست شناسان سابقه پستانداران جنين دار كه انسان هم نوعى از آنها محسوب مى شود را دست كم هفتاد ميليون سال تعيين كرده اند. صاحب نظران جمعيت انسانى كره زمين را از ابتدا تا امروز ۹۰ ميليارد نفر تخمين زده اند كه چيزى بيش از ۳۰۰ هزار نسل در اين مجموعه قابل شناسايى است.
پيدايش اوليه انسان در كره زمين را با توجه به نظريات مختلف علمى موجود مى توانيم در حدود چهار ميليون سال پيش در نظر بگيريم . در حال حاضر دو ديدگاه مهم براى ارائه يك تعريف جامع، دقيق و علمى از انسان بيش از ساير ديگر تعريفات مورد توجه قرار گرفته كه در تعريف اول يك ديدگاه زيست شناسى را مدنظر دارد و شاخص هاى جسمانى انسان را به عنوان محور تعريف براى انسان در نظر مى گيريم يعنى انسان پستاندارى است كه بر روى دو پا راه مى رود و داراى ۲۳ جفت كروموزوم است اما تعريف دوم كه بيشتر نقطه نظرات علماى علوم انسانى را مدنظر دارد و مى گويد انسان موجودى است بافرهنگ. براساس تعريف دوم سابقه انسان را مى توان دست كم بين دو تا دو و نيم ميليون سال در نظر گرفت زيرا قديمى ترين آثار فرهنگى پيدا شده به همين زمان مزبور تعلق دارد.
ويژگى هاى قديمى ترين نمونه هاى به دست آمده از انسان نشانگر آن است كه انسان هاى اوليه در مقايسه با انسان هاى امروزى داراى قدى كوتاه تر، جمجمه اى كوچك تر و آرواره هاى قوى با ۳۲ دندان كه تركيب دندان ها بيشتر به گياه خوارى تمايل نشان مى دهد و همچنين دست هايى اندكى بلندتر هستند كه نمونه مشخص آن دو اسكلت معروفى است كه در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در كشور فعلى اتيوپى به دست آمده است كه يكى دختر ۱۸ ساله اى با نام لوسى و ديگرى راميدو يك پسر بالغ بوده كه مطالعات انجام شده روى اين دو اسكلت نشان داده است اين نمونه ها كه قدمت بين ۴ ميليون سال را داشته اند اولاً روى دو پا راه مى رفته اند، دست ها و پا هايشان كاملاً شبيه انسان هاى امروزى و اندازه قدشان حدود يك متر و بيست سانتى متر بوده و گنجايش جمجمه آنها حدود ۵۰۰ سانتى مترمكعب (يك سوم انسان هاى امروزى) تعيين شده است و زيستگاه اين نمونه ها جنگل هاى آفريقاى شرقى است كه در حال حاضر كشور هاى اتيوپى، كنيا و تانزانيا را دربرمى گيرند. در واقع كشف لوسى و راميدو در اين منطقه از جهان به عنوان قديمى ترين فسيل هاى شناخته شده اى كه مى توان آنها را به عنوان اجداد انسان هاى امروزى دانست باعث شده كه دانشمندان خاستگاه انسان را شرق آفريقا معرفى كنند. اما نبود عناصر فرهنگى تنها مشكلى است كه براى اثبات انسان بودن اين نمونه ها وجود دارد، به همين دليل براى زيست شناسان انسان بودن اين نمونه ها تاييد شده است ولى براى انسان شناسان فرهنگى اين نمونه ها هوموهابيليس ها، هومواركتوس ها، سنيانتروپ ها انسان نما ناميده مى شود.
هوموهابيليس
هوموهابيليس انسان ماهر ناميده مى شوند. مهارت اين انسان ها كه همچنان و تنها در شرق آفريقا زندگى مى كرده اند از ساختن ابزار هاى سنگى بسيار ساده كه غالباً براى شكار و يا انجام كارهاى روزمره ديگر مى توانسته مورد استفاده قرار بگيرد بوده است. عده اى از صاحب نظران هستند كه ابزارهاى سنگى ساخته شده توسط اين نمونه ها را به عنوان ابزار نمى پذيرند زيرا معتقدند اين توليدات در چارچوب تعريفى كه از ابزار ارائه مى شود قرار نمى گيرد. در واقع در اين تعريف گفته شده ابزار يعنى وسايلى كه براى ساختن وسايل ديگر مورد استفاده قرار گيرد نه هر چيزى كه انسان مى تواند از آن به عنوان يك وسيله براى منظورى خاص مورد استفاده قرار دهد بنابراين اين نمونه ها نيز براى عده اى همچنان انسان نما در نظر گرفته مى شود.
•هومواركتوس
از حدود دو ميليون سال پيش اسكلت هايى از انسان به دست آمده كه علاوه بر دارا بودن ويژگى هاى بسيار نزديك به انسان امروزى قادر به توليد وسايل بودند كه كاملاً با تعريفى كه از ابزار گفته شد مطابقت دارد و اين نمونه ها در اصطلاح علمى هومواركتوس انسان راست قامت ناميده مى شوند كه قادر به توليد اين ابزارها بودند و در حال حاضر دو نقطه از جهان يعنى شرق آفريقا و منطقه قفقاز در آسيا كشور فعلى گرجستان قديمى ترين اسكلت هايى از اين نوع را ارائه دادند. هومواركتوس ها از نظر جسمانى از گردن به پائين تفاوت چشم گيرى با انسان هاى امروزى ندارند، تنها مى توان تفاوتى در جمجمه و آرواره آنها با انسان هاى امروزى مشاهده كرد .اين انسان ها معيشت شان مبتنى بر شكار و گردآورى بوده است و عمده ابزارهايى كه مى ساختند در اين زمينه مورد استفاده قرار گرفت.
•سنيانتروپ
در حدود ۸۰۰ هزار سال پيش در غارى به نام شوكوتين در نزديكى شهر فعلى پكن زندگى مى كردند كه تكنيك هاى توليد آتش را مى شناختند و براى توليد آن در محل هاى مسكونى خود مورد استفاده قرار مى دادند اما به كارگيرى تكنيك هاى توليد آتش از يك طرف و ساختن ابزارهاى بسيار دقيق و كارآمد با بهره گيرى از تكنيك هاى پيچيده كه نشان دهنده بهره مندى از دانشى قابل قبول بود جاى هيچگونه ترديدى را براى حضور فرهنگ در جامعه اين انسان ها باقى نمى گذارد و نمونه هاى اخير تا حدود ۱۰۰ هزار سال پيش در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا زندگى مى كردند و از آن زمان به بعد هيچ نشانه اى از حضور اين انسان ها به دست نيامده است.
• هوموساپينس
در حدود ۳۰۰ هزار سال پيش حضور انسان با مشخصات كمى متفاوت تر در آسيا و آفريقا تاييد شده است. اين انسان كه هوموساپينس انسان انديشمند ناميده مى شود مدت ها بعد به دو دسته تقسيم شده اند :
دسته اول معروف به انسان نئاندرتال هستند. نئاندرتال ها با جمجمه هاى بزرگ تر از نمونه هاى امروزى از انسان مدرن متمايز مى شوند كه اين نمونه ها دست كم در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا تا چهل هزار سال پيش حضور داشتند اما تجمعات شان در اروپا به خصوص اروپاى مركزى و همچنين غرب آسيا بوده است و از آن زمان ديگر نشانه اى از وجود آنها نمى توان بر روى كره زمين به دست آورد و ايران هم يكى از كشورهايى است كه نشانه هاى دقيق و جالبى از سكونت اين نوع انسان ارائه كرده است.
دسته دوم هوموساپينس انسان امروزى ناميده مى شود كه قديمى ترين نمونه آن در فلسطين با قدمت نزديك به صد هزار سال يافت شده است. اين نمونه دست كم تا به امروز بر روى كره زمين زندگى مى كند و از حدود ۳۵ هزار سال پيش تمام قاره ها را به تسخير خود درآورده است و شروع جديدى در تاريخ زندگى انسان را نويد داده است كه به دوره عصر حجر جديد معروف است. مهمترين شاخص آن پيدايش هنر در جامعه انسانى است .
•پيدايش انقلاب نوسنگى
در حدود ۱۵ هزار سال پيش جامعه انسانى وارد مرحله ديگرى از تحولات فرهنگى عميق مى شود. انسان ها در اين مقطع و تنها در خاورميانه موفق مى شوند با اهلى كردن اولين حيوانات و همچنين روى آوردن به كشاورزى ساختار اقتصادى خود را تغيير داده و وارد ساختار جديدى كه به آن اقتصاد توليدى مى گوييم شوند. در واقع ديگر دامدارى و كشاورزى در اين مقطع براى اولين بار با زندگى انسان آميخته شد و مدت كوتاهى شيوه زندگى انسان را تغيير مى دهد و پيدايش جوامع روستايى نتيجه اين تحول است كه تحول به قدرى با اهميت است كه دانشمندان آن را يك انقلاب نوسنگى مى نامند.
---------- Post added at 06:08 AM ---------- Previous post was at 06:08 AM ----------
روند تکامل در هوای گرم سریعتر است
am
براساس یک مطالعه، شرایط آب و هوایی می تواند تاثیر مستقیمی بر سرعت "تکامل ملکولی" در پستانداران داشته باشد. محققان با مقایسه جفت هایی از پستانداران دریافتند که دی ان اِی حیوانی که در آب و هوای گرمتر زندگی می کنند با سرعت بیشتری دچار تغییر و تحول می شود.
این جهش های ژنتیکی - که در آن یک حرف از کد دی ان اِی جایگزین دیگری می شود - اولین گام در روند تکامل است.
این مطالعه که نتایج آن در نشریه "اقدامات انجمن سلطنتی b" چاپ شده می تواند توضیح دهد که چرا مناطق حاره ای جهان از نظر تکثر زیستی بی نظیر هستند. هر بار که یک سلول تقسیم می شود و از خود کپی برمی دارد، دی ان اِی می تواند به مقدار خیلی خفیف جهش و تغییر کند.
اما وقتی یکی از این جهش ها باعث تغییری می شود که برای حیوان مفید است - برای مثال وقتی آن را در برابر یک بیماری مقاوم می کند - اغلب این تغییر به چند نسل بعدی همان گونه ارث می رسد.
اینگونه تغییرات، که باعث ایجاد تفاوت هایی در داخل یک جمعیت می شود اما به پدید آمدن گونه ای تازه منجر نمی شود، "تکامل ذره بینی" خوانده می شود. این نظر که "تکامل ذره بینی" در محیط های گرم اتفاق می افتد تازگی ندارد. اما این اولین بار است که این پدیده در پستانداران، که دمای بدن خود را تنظیم می کنند، مشاهده شده ست.
لن گیلمن از دانشگاه فناوری اوکلند که سرپرستی این تحقیقات را به عهده داشت نتایج را "غیرمنتظره" توصیف می کند. وی گفت: "ما قبلا به نتایج مشابهی در مورد گونه های گیاهی رسیده بودیم و سایر گروه ها نیز آن را در آبزیان دیده بودند. اما از آنجا که اینها 'اکتوترم' هستند - یعنی دمای بدنشان مستقیما توسط محیط تعیین می شود - همه فرض می کردند که این پدیده ناشی از تغییر ضرباهنگ متابولیسمی آنها در اثر آب و هواست."
دانشمندان معتقدند که این ارتباط میان دما و ضرباهنگ متابولیسمی بدان معنی است که در آب و هوای گرمتر، سلول هایی که در نهایت به اسپرم و تخمک بدل می شوند سریع تر تقسیم می شوند.
دکتر گیلمن توضیح داد: "افزایشی در سرعت تقسیم سلولی فرصت های بیشتری برای جهش ژنتیکی در جمعیت حیوانی طی دوره ای مشخص فراهم می کند."
"این وضع احتمال جهش های مفیدی که در داخل یک گونه تثبیت می شود را افزایش می دهد."
وی به بی بی سی گفت: "ما مظنون بودیم که همین پدیده ممکن است در مورد پستانداران هم صادق باشد، زیرا تغییرات فصلی بر فعالیت حیوان تاثیر می گذارد."
او و همکارانش دی ان اِی 130 جفت پستاندار را مقایسه کردند به طوری که دو عضو جفت در عروض جغرافیایی و ارتفاع متفاوت زندگی می کردند. آنها توانستند ببینند که "تکامل ذره بینی" در کدام یک از اعضای جفت زودتر اتفاق افتاد.
حیواناتی که در محیط هایی با آب و هوای گرمتر زندگی می کردند جهش های بیشتری را تجربه کردند. این نتایج مؤید نظری است که می گوید تنوع زیاد زیستی در نواحی استوایی ناشی از تکامل سریعتر در آب و هوای گرمتر است.
منبع: بی بی سی، ویکتوریا گیل
---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:08 AM ----------
چرا «تکامل» برابر درستی برای “evolution” نیست؟
تکامل واژهای غلط انداز است؛ زیرا در زبان فارسی تکامل به معنی کامل شدن و تکمیل است. درحالیکه Evolution (ایولوشن) اصلا به این مفهوم نیست. ریشۀ لغت تکامل از عربی است، ولی خود عربزبانان از این لغت به عنوان برابر اولوشن استفاده نمیکنند. در زبان عربی برابر اولوشن «تطوّر» است -به مفهوم تغییر و تحول- که برابر درستی است. شاید یکی از دلایل بدفهمی رایج فارسیزبان نسبت به این پدیده همین واژۀ اشتباه تکامل باشد. فرگشت از برابر نهاده های فرهنگستان است و بهتر است به جای تکامل به کار رود. البته برابرهای دیگری برای اولوشن (اولوسیون) پیشنهاد شده از جمله: برآمدگی (برآیش)؛ فرارویش؛ تطوّر؛ تحول؛ و فرگشت. لغت فرگشت در این میان بیشترین تناسب معنایی را با برابر اصلی دارد. فر (پیشوند) + گشت (گشتن و تغییر یافتن). فر در اینجا اسم نیست و از این جهت به معنی فرّه و جلال و شکوه نیست، بلکه یک پیشوند است به مفهوم پیش رفتن و ادامۀ روند [به همین طریق داریم؛ فرسایش = فر + سایش. ساییدن متمادی و ادامهدار].
·برابرنهادههای درست پیشنهادی
فرگشت = evolution
evolutionary = فرگشتی
evolutionist = فرگشتگرا، فرگشتدان
evolutionary biology = زیستشناسی فرگشتی
biological evolution = فرگشت زیستی
convergent evolution = فرگشت همگرا
co-evolution = هم-فرگشت
---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------
به دوستان توصیه میکنم که این مطلب را حتما بخونید
فرگشت تنها یک نظریه است
کسانی که طرفدار تدریس آلترناتیوهایی در مقابل فرگشت در کلاسهای علمی مدارس هستند، اغلب چنین استدلال می کنند که «فرگشت فقط یک نظریه است». این استدلال احتمالاً از برداشت نادرستی از معنا و مفهوم «نظریه» یا Theory، و «واقعیت» یا Fact در دانش سرچشمه میگیرد، که معنای علمی آنها چیزی جز بار معنایی این واژگان در زندگی روزمره است.
در زندگی روزمره، یک نظریه بیشتر به معنای یک تصور مبهم همراه با یک پیشنهاد مشکوک و غیرمطمئن و حدسی میباشد. نظریه میتواند به یک ایدۀ غیرعملی که همیشه جواب نمیدهد دلالت کند. با این حال، در دانش «نظریه» یک اسکلت و چهارچوب استوار و محکم است که واقعیتهای مشاهده شده را توضیح میدهد؛و واقعیتهای دیگری را نیز پیشبینی میکند. یک نظریۀ علمی بایستی با تمام واقعیتهای مربوطه سازگار باشد. اگر یک نظریه چیزی را پیشگویی کند که خلاف آن در مشاهدات رویت شود، آنگاه باید در نظریه تجدید نظر صورت گیرد، و یا اگر قابل اصلاح نبود به کلی رها شود. یک نظریۀ دانشیکِ قابل قبول، قابلیت رد شدن (ابطالپذیری) دارد، به این مفهوم که ما باید بتوانیم رویدادی را تصور کنیم که اگر در شرایط مشخص مشاهده شود توانایی آن را داشته باشد که نظریه را رد کند. اگر رویداد باطل کنندهای مشاهده نشود، ولی رویدادهایی که توسط نظریه پیشگویی شدهاند مشاهده شوند، آنگاه نظریه اعتبار بالاتر و بیشتری پیدا میکند.
در کاربردهای معمولی، یک «واقعیت» مطلقاً درست و غیرقابل انکار فرض میشود، و اغلب به درستی همیشگی دلالت دارد. یک برداشت از واقعیت به این صورت در نظر گرفته میشود که – یا درست است و یا غلط – بدون اینکه هیچ حد وسطی وجود داشته باشد. به هرحال، دانش هیچ پیشنهاد مطلق و درستیِ غیرقابل رد نمیدهد. ادعای واقعیت در دانش در درجههای مختلفی از اعتبار گسترده شده است. برای نمونه، ادعایی که میگوید «زمین تخت و مسطح است» بسیار کماعتبار است. شواهد و مدارک علیه این ادعا بسیار قوی هستند و همین امر سبب میشود که در نظر گرفتن اعتباری بیش از حد برای این ادعا بسیار نادرست و نابخردانه باشد. از سویی دیگر، ادعایی که میگوید «سیبها به پایین سقوط میکنند» بسیار معتبر است، و بسیار نابخردانه و نادرست خواهد بود اگر اعتبار این پیشنهاد را انکار کنیم.
دانشمندان از راههای مختلفی به اعتبار و قابل قبول بودن یک واقعیت یا پیشنهاد پی میبرند. مشاهده مستقیم در مواردی که امکانپذیر باشد استفاده میشود. به هر حال، مشاهدۀ مستقیم فرگشت در زمان گذشته امکانپذیر نیست، زیرا در میلیونها سال پیش هیچ دانشمندی زندگی نمیکرده است! روش دیگر برای تعیین اعتبار استنتاج ساختی constructive یا ضمنی circumstantial است. اگر حجم زیادی از دادهها به یک ساخت اشاره کند و مقدار کمی، و یا هیچ دادهای آن را نفی نکند، اعتبار بالا خواهد بود.
بیشتر دانشمندان فرگشت را بعنوان یک «واقعیت» قلمداد میکنند، زیرا حجم بسیار زیادی از دادهها به رخداد فرگشت دلالت دارند و هیچ دادهای وقوع فرگشت را به چالش نمیکشد. برخی از دادههایی که واقعیت فرگشت را پشتیبانی میکنند عبارتند از :
۱. تمام موجودات زنده از والدین زاده شدهاند، فرزندان ممکن است متفاوت از نیای خود باشند، و تفاوتهای اندک میتوانند جمع شوند.
۲. بیشتر حیوانات و گیاهانی که امروزه زنده هستند میلیونها سال پیش وجود نداشتند.
۳. بیشتر حیوانات و گیاهانی که میلیونها سال پیش زندگی می کردند اکنون وجود ندارند.
۴. چینش فسیلها با توجه به دورۀ زمانی، پیچیدگی، و با توجه به نوع گونهها، کاملاً طبقه به طبقه و به ترتیب است. گونههای سادهتر در نخستین دورهها و گونههای پیچیدهتر در دوران متاخرتر ظاهر شدهاند.
۵. روابط قابل مشاهده میان بسیاری از گونهها اشاره به نیای مشترک دارد.
۶. تغییرات و گونههای جدید هم در فسیلها و هم در حال حاضر (در آزمایشگاه) مشاهده شدهاند.
این دادهها قویاً به وقوع فرگشت اشاره دارند، و اکثر دانشمندان برای این گزاره که فرگشت روی داده است اعتبار زیادی قائل هستند، به همان اندازه زیاد که برای سقوط سیب به پایین اعتبار قائل هستند. و بیشتر داشنمندان برای این نظر که زمین تنها چند هزار سال قدمت دارد و همۀ گونهها ناگهان خلق شدهاند اعتباری در حد ادعای تخت بودن زمین قائل هستند.
نظریهای که به طور گسترده پذیرفته شده است و توضیح میدهد که فرگشت چگونه اتفاق افتاده است «نظریه انتخاب طبیعی» چارلز داروین میباشد، که یک مکانیسم منطقی و قابل قبول برای نحوۀ وقوع واقعیت فرگشت ارائه میدهد. این تئوری عنوان میکند که تفاوتهای میان فرزندان و والدین میتواند برای بقای فرزندان مفید باشد یا نباشد. تفاوتهایی که به بقای جاندار کمک میکنند امتیازی به جاندار برای تولید مثل میدهند و افرادی که دارای آن خصوصیات هستند به تدریج شمارشان در جمعیت بیشتر از دیگران میشود. خصوصیات مضر معمولاً از میان میروند. تفاوتهای مفید میان فرزندان و والدین میتواند در طول نسلها انباشته شود، و موجب به وجود آمدن گونههای جدید گردد. زمانی که محیط تغییر میکند – همانطوری که دائماً در طول تاریخ زمین تغییر کرده – خصوصیات متفاوت سازگار میشوند و گونهها یا تغییر میکنند یا منقرض میشوند. نظریه انتخاب طبیعی پیشبینی میکند که مشاهدات بایستی (هم در فسیلها و هم در حیات امروزی) با نظریه همخوانی داشته باشند؛ یعنی همان اصلی که خصوصیات سازگارتر تسلط مییابند، و مشاهدات کاملاً در توافق با این پیشبینیها است.
نظریه انتخاب طبیعی قابل رد شدن (ابطالپذیر) است. اگر آشکارا اشکالی از حیات نامساعد مشاهده شوند که نسبت به اشکال سازگار و نافع حاضر در حال گسترش و زیاد شدن باشند، باید در نظریه تجدید نظر اساسی صورت گیرد یا به کل رها شود. با وجود تلاشهای بسیار این رویدادهای باطلکننده تاکنون مشاهده نشدهاند و این امر سبب بیشتر شدن اعتبار و مقبولیت نظریه شده است.
جزیئات نظریه – برای نمونه اینکه آیا فرگشت در بیشتر موارد به صورت تدریجی است یا بیشتر به صورت قطعهای و با سرعت کم و زیاد ناگهانی روی میدهد، و یا اینکه آیا گونههای دختر برای مدت زمان طولانی با گونههای والد خود همزیستی داشتهاند – در میان متخصصان مورد بحث و گفتگوست. این گفتگو به خاطر عدم توافق دانشمندان در مورد واقعیت فرگشت نیست، بلکه تنها اختلاف نظر در ریزهکاریهای داخل نظریه است. عمدۀ دانشمندان، و تقریبا تمامی زیستشناسان قبول دارند که فرگشت اتفاق افتاده است.
چکیده:
تفاوتهایی در معانی اصطلاحات «واقعیت» و «نظریه» در دانش و زندگی روزمره وجود دارد. نظریه در دانش اشاره و دلالت بر کار حدسی و گمانی و غیرعملی ندارد. از نگاه علمی فرگشت یک واقعیت است. و انتخاب طبیعی یک نظریۀ قدرتمند و توانا در توضیح واقعیت فرگشت میباشد، که توانایی پیشبینی دادههای آینده را دارد. هر چند برخی دانشمندان در جزئیات داخلی نظریه مناقشه میکنند، ولی اکثریت قریب به اتفاق آنها اصل آن را پذیرفتهاند.
---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------
به دوستان توصیه میکنم که این مطلب را حتما بخونید
فرگشت تنها یک نظریه است
کسانی که طرفدار تدریس آلترناتیوهایی در مقابل فرگشت در کلاسهای علمی مدارس هستند، اغلب چنین استدلال می کنند که «فرگشت فقط یک نظریه است». این استدلال احتمالاً از برداشت نادرستی از معنا و مفهوم «نظریه» یا Theory، و «واقعیت» یا Fact در دانش سرچشمه میگیرد، که معنای علمی آنها چیزی جز بار معنایی این واژگان در زندگی روزمره است.
در زندگی روزمره، یک نظریه بیشتر به معنای یک تصور مبهم همراه با یک پیشنهاد مشکوک و غیرمطمئن و حدسی میباشد. نظریه میتواند به یک ایدۀ غیرعملی که همیشه جواب نمیدهد دلالت کند. با این حال، در دانش «نظریه» یک اسکلت و چهارچوب استوار و محکم است که واقعیتهای مشاهده شده را توضیح میدهد؛و واقعیتهای دیگری را نیز پیشبینی میکند. یک نظریۀ علمی بایستی با تمام واقعیتهای مربوطه سازگار باشد. اگر یک نظریه چیزی را پیشگویی کند که خلاف آن در مشاهدات رویت شود، آنگاه باید در نظریه تجدید نظر صورت گیرد، و یا اگر قابل اصلاح نبود به کلی رها شود. یک نظریۀ دانشیکِ قابل قبول، قابلیت رد شدن (ابطالپذیری) دارد، به این مفهوم که ما باید بتوانیم رویدادی را تصور کنیم که اگر در شرایط مشخص مشاهده شود توانایی آن را داشته باشد که نظریه را رد کند. اگر رویداد باطل کنندهای مشاهده نشود، ولی رویدادهایی که توسط نظریه پیشگویی شدهاند مشاهده شوند، آنگاه نظریه اعتبار بالاتر و بیشتری پیدا میکند.
در کاربردهای معمولی، یک «واقعیت» مطلقاً درست و غیرقابل انکار فرض میشود، و اغلب به درستی همیشگی دلالت دارد. یک برداشت از واقعیت به این صورت در نظر گرفته میشود که – یا درست است و یا غلط – بدون اینکه هیچ حد وسطی وجود داشته باشد. به هرحال، دانش هیچ پیشنهاد مطلق و درستیِ غیرقابل رد نمیدهد. ادعای واقعیت در دانش در درجههای مختلفی از اعتبار گسترده شده است. برای نمونه، ادعایی که میگوید «زمین تخت و مسطح است» بسیار کماعتبار است. شواهد و مدارک علیه این ادعا بسیار قوی هستند و همین امر سبب میشود که در نظر گرفتن اعتباری بیش از حد برای این ادعا بسیار نادرست و نابخردانه باشد. از سویی دیگر، ادعایی که میگوید «سیبها به پایین سقوط میکنند» بسیار معتبر است، و بسیار نابخردانه و نادرست خواهد بود اگر اعتبار این پیشنهاد را انکار کنیم.
دانشمندان از راههای مختلفی به اعتبار و قابل قبول بودن یک واقعیت یا پیشنهاد پی میبرند. مشاهده مستقیم در مواردی که امکانپذیر باشد استفاده میشود. به هر حال، مشاهدۀ مستقیم فرگشت در زمان گذشته امکانپذیر نیست، زیرا در میلیونها سال پیش هیچ دانشمندی زندگی نمیکرده است! روش دیگر برای تعیین اعتبار استنتاج ساختی constructive یا ضمنی circumstantial است. اگر حجم زیادی از دادهها به یک ساخت اشاره کند و مقدار کمی، و یا هیچ دادهای آن را نفی نکند، اعتبار بالا خواهد بود.
بیشتر دانشمندان فرگشت را بعنوان یک «واقعیت» قلمداد میکنند، زیرا حجم بسیار زیادی از دادهها به رخداد فرگشت دلالت دارند و هیچ دادهای وقوع فرگشت را به چالش نمیکشد. برخی از دادههایی که واقعیت فرگشت را پشتیبانی میکنند عبارتند از :
۱. تمام موجودات زنده از والدین زاده شدهاند، فرزندان ممکن است متفاوت از نیای خود باشند، و تفاوتهای اندک میتوانند جمع شوند.
۲. بیشتر حیوانات و گیاهانی که امروزه زنده هستند میلیونها سال پیش وجود نداشتند.
۳. بیشتر حیوانات و گیاهانی که میلیونها سال پیش زندگی می کردند اکنون وجود ندارند.
۴. چینش فسیلها با توجه به دورۀ زمانی، پیچیدگی، و با توجه به نوع گونهها، کاملاً طبقه به طبقه و به ترتیب است. گونههای سادهتر در نخستین دورهها و گونههای پیچیدهتر در دوران متاخرتر ظاهر شدهاند.
۵. روابط قابل مشاهده میان بسیاری از گونهها اشاره به نیای مشترک دارد.
۶. تغییرات و گونههای جدید هم در فسیلها و هم در حال حاضر (در آزمایشگاه) مشاهده شدهاند.
این دادهها قویاً به وقوع فرگشت اشاره دارند، و اکثر دانشمندان برای این گزاره که فرگشت روی داده است اعتبار زیادی قائل هستند، به همان اندازه زیاد که برای سقوط سیب به پایین اعتبار قائل هستند. و بیشتر داشنمندان برای این نظر که زمین تنها چند هزار سال قدمت دارد و همۀ گونهها ناگهان خلق شدهاند اعتباری در حد ادعای تخت بودن زمین قائل هستند.
نظریهای که به طور گسترده پذیرفته شده است و توضیح میدهد که فرگشت چگونه اتفاق افتاده است «نظریه انتخاب طبیعی» چارلز داروین میباشد، که یک مکانیسم منطقی و قابل قبول برای نحوۀ وقوع واقعیت فرگشت ارائه میدهد. این تئوری عنوان میکند که تفاوتهای میان فرزندان و والدین میتواند برای بقای فرزندان مفید باشد یا نباشد. تفاوتهایی که به بقای جاندار کمک میکنند امتیازی به جاندار برای تولید مثل میدهند و افرادی که دارای آن خصوصیات هستند به تدریج شمارشان در جمعیت بیشتر از دیگران میشود. خصوصیات مضر معمولاً از میان میروند. تفاوتهای مفید میان فرزندان و والدین میتواند در طول نسلها انباشته شود، و موجب به وجود آمدن گونههای جدید گردد. زمانی که محیط تغییر میکند – همانطوری که دائماً در طول تاریخ زمین تغییر کرده – خصوصیات متفاوت سازگار میشوند و گونهها یا تغییر میکنند یا منقرض میشوند. نظریه انتخاب طبیعی پیشبینی میکند که مشاهدات بایستی (هم در فسیلها و هم در حیات امروزی) با نظریه همخوانی داشته باشند؛ یعنی همان اصلی که خصوصیات سازگارتر تسلط مییابند، و مشاهدات کاملاً در توافق با این پیشبینیها است.
نظریه انتخاب طبیعی قابل رد شدن (ابطالپذیر) است. اگر آشکارا اشکالی از حیات نامساعد مشاهده شوند که نسبت به اشکال سازگار و نافع حاضر در حال گسترش و زیاد شدن باشند، باید در نظریه تجدید نظر اساسی صورت گیرد یا به کل رها شود. با وجود تلاشهای بسیار این رویدادهای باطلکننده تاکنون مشاهده نشدهاند و این امر سبب بیشتر شدن اعتبار و مقبولیت نظریه شده است.
جزیئات نظریه – برای نمونه اینکه آیا فرگشت در بیشتر موارد به صورت تدریجی است یا بیشتر به صورت قطعهای و با سرعت کم و زیاد ناگهانی روی میدهد، و یا اینکه آیا گونههای دختر برای مدت زمان طولانی با گونههای والد خود همزیستی داشتهاند – در میان متخصصان مورد بحث و گفتگوست. این گفتگو به خاطر عدم توافق دانشمندان در مورد واقعیت فرگشت نیست، بلکه تنها اختلاف نظر در ریزهکاریهای داخل نظریه است. عمدۀ دانشمندان، و تقریبا تمامی زیستشناسان قبول دارند که فرگشت اتفاق افتاده است.
چکیده:
تفاوتهایی در معانی اصطلاحات «واقعیت» و «نظریه» در دانش و زندگی روزمره وجود دارد. نظریه در دانش اشاره و دلالت بر کار حدسی و گمانی و غیرعملی ندارد. از نگاه علمی فرگشت یک واقعیت است. و انتخاب طبیعی یک نظریۀ قدرتمند و توانا در توضیح واقعیت فرگشت میباشد، که توانایی پیشبینی دادههای آینده را دارد. هر چند برخی دانشمندان در جزئیات داخلی نظریه مناقشه میکنند، ولی اکثریت قریب به اتفاق آنها اصل آن را پذیرفتهاند.
---------- Post added at 06:10 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------
بقایای علائم حیوانی در بدن انسان
انسان داراری 32 دندان می باشد: فقط دندان های عقل در 17 و 18 سالگی می رویند، این دندان ها دارای هیچ نفعی نیستند. این ها زود خراب شده، دندان های دیگر را درمضیقه می گذارند. در بعضی اشخاص دندان عقل به کلی نمی روید. میمون های انسانی شکل نیز 32 دندان دارند. ولی دندان عقل در میمون ها فرگشت خوبی کرده است. پس معلوم می شود دندان عقل بقایای علامت های قدیمی اجداد ماست که در بدن ما اهمیت اولیه ی خود را از دست داده است. موهای بدن ما نیز اهمیت اولیه ی خود را از دست داده و از بقایای علامت های حیوانی شمرده می شود. طرز قرار گرفتن موها در بازوان و شانه ها شباهت تامی به طرز قرار گرفتن موها در بدن میمون دارد. داروین می گوید: این طرز قرار گرفتن موها در بدن میمون ها به آن ها امکان میداد که در موقع باریدن باران، آب باران بدن آن ها را خیس ننماید. سیخ شدن موهای بدن در موقع سردی هوا از مختصات حیوانی است. این ها برای تنظیم حرارت بدن انسان دارای هیچگونه اهمیتی نمی باشد. در بدن ما فقط سر است که دارای موی فشرده و زیاد می باشد. موهایی که بدن ما را می پوشانند جزئی است که از اجداد خود به ارث برده ایم.
وقتی که پشه پوست اسب یا دیگر حیوانات پستاندار را میگزد، آن حیوان قادر است که جای گزیده شده را به حرکت در آورد. علت این عمل، عضلاتی است که در زیر پوست وجود دارند. این عضلات در قسمت های معین پوست بدن انسان باقی مانده اند. در قسمت فقرات دم انسانی می توان با این عضلات مواجه شد. این عضلات در اجداد قدیمی ما باعث حرکت دم می شود . ولی با وجود از بین رفتن تدریجی دم در انسان این عضله تماما از بین نرفته است.
«آپاندیس» که به طول 9 سانتیمتر در انتهای روده ی کور وجود دارد یکی از بقایای حیوانی است که دربدن انسان باقی مانده است. این آپاندیس در هضم غذا دارای هیچ اهمیتی نیست و حتی اغلب اوقات بدرون آن ذرات بی مصرف داخل شده و زخم های غیر قابل تحمل برای انسان تولید می نماید.
اگر این «آپاندیس» را بریده و دور بیاندازیم هیچ ضرری متوجه انسان نمیگردد این عضو در جنین انسانی در ادوار اولیه بی اندازه بزرگ بوده ولی رفته رفته کوچک گشته است.
در انتهای ستون فقرات که تکیه گاه مهم بدن انسانی است با 3 تا 4 و گاهی 5 عدد فقره ی دم مواجه می شویم. تعداد این فقرات در جنین انسان بی اندازه زیاد است. این ها می رساند که اجداد خیلی دور و قدیمی انسان دم دار بوده اند. غده ی قسمت زائد مغز epiphyse که در درون مغز انسان وجود دارد از بقایای سومین چشم «ملاج» خزندگان است در حال حاضر در بعضی از خزندگان مثلا در سوسمار آثار چشم سوم به نظر میرسد. تمام این علامت ها که روی آن ها به طور مفصل بحث نمودیم میرساند که انسان در ابتدا به شکلی که امروز می بینیم نبوده است. انسان در ادوار بسیار طولانی تاریخ در اثر تأثیر شرایط طبیعی واجتماعی رفته رفته دارای ساختمان امروزی گردیده است
---------- Post added at 06:13 AM ---------- Previous post was at 06:10 AM ----------
کتابی در مورد تکامل و ژنتیک با توضیح ساده به زبان فارسی
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید