یه توپ دارم قلقلیه ... سوراخ سوراخو گِلیه ... من این توپو نداشتم ...
از سطل اشغالی برداشتم ... بابام منو کتک زد ... یه مشتو یه لگد زد ...
یه توپ دارم قلقلیه ... سوراخ سوراخو گِلیه ... من این توپو نداشتم ...
از سطل اشغالی برداشتم ... بابام منو کتک زد ... یه مشتو یه لگد زد ...
با دست بر دستم زدم
اما نشد
با مشت بر پشتم زدم
اما نشد
از ته قلبم صدا بر عقده ي قلبم زدم
اما نشد
اين غم بي خانمان از قلب من خارج نشد
عاقبت از فرط غم
دست دامن چشم شدم
آنگه آسوده از درد و غم
از هواي سرد و چرک آلود غم
.
.
.
پس خداي بي نياز و اي کبير
نعمت زيباي اشکم را نگير
پای آمدنت که نباشد ،
اگر تمام جاده های عالم هم به خانه من ختم شود ،
باز هم نمیرسی ...!
ترک خورده ام
دیریست ... چکه می کنند
چشمهایم ...
...
ای آدم ها ...
مرا که
هیچ مقصدی به نامم ..
و هیچ چشمی در انتظارم
نیست را !..
ببخشید !
که با بودنم ترافیک کرده ام !!
دلِ سبــــــزم را گــــــ ــــ ـره زد ..
و رفتـــــــ ــــ ــ تا بـــــــه آرزوهـــایش برســــد ..
...
قبول نیست !!!
چشمهایت را زمین بگذار
.
.
.
بیا دست خالی بجنگیم
...
عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند.
ديگر نه در کوچه میمانم و نه به خانه برمیگردم
پاک خستهام از حرفِ گريه،
از خوابِ آدمی
ديگر هيچ علاقهای به التفاتِ آينه ندارم
حتی به فهم ِ سکوت،
به صحبتِ سنگ
به بود، به نَبود،
به هر چه همين حدود
فقط میخواهم کمی بخوابم
بالای صخرهای خسته از اينجا دور
شبِ يکی دامنه از بوی پونه و کتاب
عکسی از ریا
و يک پيالهی آب
بعد انگار که نيامده رفته باشم،
هيچ، اصلا هيچ
...
خط بزن من را ...
آری ، خط بزن !
من نباید نوشته می شدم ...
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)