ارن به همراه خواهر ناتنی خود، میکاسا آکرمن (Mikasa Ackerman) در خانوادهای 4 نفره درون شهر شیگانشینا، واقع در اولین لایه دیوار زندگی میکند. شهر (محل زندگی بشریت!) به سه لایه تقسیمشده و بهوسیله سه دیوار از آنها محافظت میشود. سه دیواری که بهصورت سه دایره با شعاع های مختلف و محاط به هم از مردم و شهر محافظت میکنند. دیوار اول ماریا (Maria) بزرگترین دیوار (از لحاظ شعاع)، دیوار دوم رز (Rose) و دیوار سوم سینا (Sina) نامگذاری شدهاند! در یکی از روزها، زمانی که ارن، میکاسا و دوست مشترک آنها، آرمین آرلرت (Armin Arlert) مشغول بازی هستند، ناگهان اتفاق ناگواری رخ میدهد؛ سر و کله غولی عظیمالجثه (ارتفاعی بیشتر از 50 متر!) در کنار دیوار ماریا پیداشده و با ضربهای بخشی از دیوار را تخریب میکند (ارتفاع دیوار 50 متر است و این غول کمی بیش از این مقدار ارتفاع دارد. این در حالی است که متوسط ارتفاع غولها 15 متر است!)
پس از این اتفاق غولهایی که در پشت دیوار تجمع کرده بودند از دیوار عبور کرده و شروع به خوردن مردم میکنند. بدین ترتیب پس از 100 سال آرامش، یکبار دیگر نبرد میان غولها و انسانها در میگیرد. نبردی نابرابر که تنها پیروز آن غولها هستند. در اثر این اتفاق محل زندگی ارن و میکاسا ویرانشده و مادر او در زیر آوار گرفتار میشود. بچهها تلاش میکنند مادر را از زیر آوار نجات دهند اما در انجام این کار ناکام می مانند و سرانجام مادر توسط یکی از غولها خورده میشود.
بچهها (هر سه نفر) به همراه تعدادی از بازماندگان با اولین کشتی، شهر را ترک کرده و وارد لایه دوم دیوار (دیوار رز) میشوند. در آنجا طرح اسکان پناهندگان به اجرا گذاشته میشود، اما خیلی زود بحران غذا به مشکلی بزرگ برای مقامات دیوار رز تبدیل میشود. دولت ابتدا برای جبران کمبود غذا پناهندگان را به مزارع فرستاده و آنها را به کشاورزی وادار میکند؛ اما این طرح هم نمیتواند پاسخگوی کمبود جیره غذایی آنها باشد، لذا دولت یک سال بعد در اقدامی کثیف، در قالب طرحی به نام بازپسگیری دیوار ماریا، پناهجویان را به کام غولها میفرستد و همه آنها کشته میشوند؛ فقط تعداد بسیارکمی از آنها زنده بازمیگردند. پس از این واقعه، بحران کمبود غذا درون دیوار رز فروکش کرده و اوضاع به سامان میشود. ارن و دوستانش تصمیم میگیرند سال بعد وارد ارتش شده و انتقام خود را از غولها بگیرند. بدین ترتیب سال بعد هر سه نفر وارد ارتش شده و پس از گذراندن دورهای سه ساله بهعنوان سرباز مشغول به خدمت میشوند.
اما درست در اواخر دوره آموزش آنها، یکبار دیگر سر و کله غول پنجاه متری پیداشده و شروع به تخریب دیوار رز میکند. ارن به همراه گروهش با غولها درگیر میشوند، اما در حین درگیری تعداد زیادی از سربازان کشتهشده و دراینبین ارن هم آسیب جدی میبیند و طی عملیاتی پای راست خود را از دست میدهد. در همین هنگام آرمین هم توسط یکی از غولها بلعیده میشود، اما ارن به کمک او آمده و در آخرین لحظه نجاتش میدهد. آرمین نجات پیدا میکند، اما ارن توسط غول بلعیده میشود (لازم به ذکر است که ارن در این صحنه دست راست خود را نیز از دست میدهد.)
با مرگ ارن به یکباره همه امیدها به یاس تبدیلشده و گروه در آستانه فروپاشی قرار میگیرد. میکاسا، در اقدامی احساسی به تنهایی به مبارزه با غولها می رود و در آستانه مرگ قرار میگیرد. در این هنگام ناگهان سروکله غولی عجیب پیداشده و با سایر غولها درگیر میشود. غول عجیب همانند مدافع انسانها با غولها درگیر شده و آنها را از بین میبرد.
با پیدا شدن این غول عجیب، امیدی تازه در میان انسانها پدیدار میشود و آنها باانگیزه بیشتری به نابودی غولها مشغول میشوند؛ اما کمی بعد، غول عجیب مورد حمله چندین غول قرارگرفته و خورده میشود. در این هنگام راز بزرگی آشکار میشود؛ درون بدن غول (درست پشت گردن و در نقطهضعف آن) بدن ارن قرار دارد!
دست و پای قطعشده او دوباره ترمیمشدهاند و بدنش کاملاً صحیح و سالم است! بدین ترتیب مشخص میشود که ارن هم قابلیت تبدیلشدن به غولها را دارد! رازی که حتی خود او هم از آن بیخبر بود. ارن در خاطره کم رنگ و گنگی از پدرش به یاد میآورد که او ماده ناشناختهای را به بدن ارن تزریق کرده و از او خواسته بود برای کشف راز غولها خودش را به زیرزمین مخفی خانه قدیمیشان برساند.
ارن تصمیم میگیرد به سراغ زیرزمین برود، اما با فاش شدن این راز، ترس وجود انسانها را فرار میگیرد و تصمیم به نابودی وی میگیرند. درست در آخرین لحظات، با وساطت فرمانده کل نیروهای ارتش، ارن و دوستانش از مرگ حتمی نجات مییابند. به پیشنهاد فرمانده، ارن برای بستن سوراخ ایجادشده در دیوار رز آماده میشود و پس از تلاش های بسیار با کمک قدرت غولی خود! موفق به مسدود کردن سوراخ میشود.
اما همچنان ترس از قدرت مافوق طبیعی ارن باعث میشود که مقامات، تصمیمگیری در مورد وی را به دادگاه عالی نظامی واگذار کنند. دولتمردان از این واهمه دارند که ارن با تبدیلشدن به غول علیه آنها اقدام کرده و باعث کشتار و قتل و غارت مردم شود. به عقیده آنها هیچگاه نمیتوان به یک غول، هر چند خودی اعتماد کرد. درون دادگاه فرمانده ژاندارمری که مقر اصلی آنها درون دیوار سینا قرار دارد درخواست میکند تا ارن را برای کالبدشکافی به آنها بسپارند و پس از کسب اطلاعات لازم او را اعدام نمایند؛ اما از طرفی فرمانده گروه شناسایی پیشنهادی مبنی بر سپردن ارن به واحد آنها برای انجام عملیات شناسایی را مطرح میکند و در نهایت موفق به نجات ارن از مرگ میشود.
دوستان ارن هم به تیم شناسایی ملحق میشوند و اولین عملیات آنها در خارج از دیوارها آغاز میشود. در حین این عملیات تیم با مورد عجیبی روبرو میشود. برخلاف اطلاعات انسانها از غولها، آنها با غول مؤنثی روبرو میشوند که از هوش بالایی برخوردار بوده و در جستجوی ارن است! غول مؤنث به دنبال تیم وارد جنگل انبوهی شده و در تله آنها گرفتار میشود. یکی از فرماندهان فوقالعاده تیم به نام لوی (Levi) – این فرد برترین و قویترین غول کش تاریخ بشریت معرفی میشود!- به نقطهضعف غول حمله میکند تا انسان درون آن را از کالبد غولیش بیرون بکشد و وی را دستگیر کند؛ اما غول، در اقدامی پیشبینینشده سایر غول های اطراف خود را فرامیخواند و بهاینترتیب موفق به فرار میشود.
تیم با علم به از این موضوع که غول مؤنث هم همانند ارن انسانی است که توانایی تبدیلشدن به غول را دارد، به جستجو در میان افراد میپردازند و سرانجام به مورد مشکوکی درمیان سربازان ژاندارمری درون دیوار سینا برخورد میکنند. آنها طی نقشهای سعی میکنند فرد مورد نظر را به محلی امن هدایت کنند تا بتوانند بدون کوچکترین خسارتی وی را دستگیر نمایند؛ اما در نهایت نقشه آنها با شکست مواجه شده و دختر (آنی لاینهارت) که او هم از هم دورهای ها و همرزمان ارن (دوره 40) است به غول تبدیلشده و با ارتش درگیر میشود.
درون امنترین دیوار ساخت بشر درگیری بهسختی بالا میگیرد و با تبدیلشدن ارن به غول این درگیری به اوج خود میرسد. دو غول به شدت باهم مبارزه میکنند و سرانجام ارن موفق میشود آنی را شکست دهد، اما پیش از دستگیری، آنی خود را در کریستالی حبس میکند و امکان دسترسی به خود را از میان میبرد.
با این اتفاق، فصل اول سریال پایان مییابد.