ساقی و مطرب و می جمله مهیّاست
ولی
عیش بی یار مهیّا نشود، یار کجاست
حافظ
ساقی و مطرب و می جمله مهیّاست
ولی
عیش بی یار مهیّا نشود، یار کجاست
حافظ
آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق
خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد
همه اعضای وجودم نه سر هر مویم
به ثنای تو سراپای زبان می گردد
غلامرضا سازگار
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
حافظ
مستانه مستم میکنی، دل را زدستم میکنی...
گه باده نوشم ای صنم،گه می پرستم میکنی
در سوزو تابم میکنی، هردم خرابم میکنی
.....
مولانا
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفرودین بی مشتری نیست
گروهی ان گروهی این پسندند
باباطاهر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود
وحشی بافقی
برخیز و مخور غم جهان گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
خوش باشو دمی بشادمانی گذران
نوبت بتو خود نیامدی از دگران
خیام
این قافلهی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
خیام
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حل معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتوگوی من و من
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من
خیام
ساقی بده پیمانهای
زان می که بی خویشم کند
بر حُســن شــورانگیـز او
عاشــقتر از پیشــم کند
رهی معیری
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)