راست می گفتی
من مثل تو نیستم
من آزادم
غلط میزنم در چمنها
می پرم تا آسمانها
نه نگران چشمان هیزم
نه نگران نگاههای خیره به زیر میزم
نه نگران پاک شدن رژ لبم
من نگران رفتن به ناکجاها نیستم
من مثل تو نیستم
نگران مانتویی در باد
یا روسری افتاده در خواب
نه منتظر آمدن کسی در زندگیم
نه نگران رفتن
نه در التهاب متلکی در خیابان
نه آرایش میکنم و نه آرایش می شوم
بی هیچ رنگ و لعابی
من همینم
منتظر هر ماشینی نمیشوم
نه دورنگم نه بی رنگ
من همینم
نه پنبه ای آتش می زنم
نه گلی پر پر میکنم
نگاهی به غریبه ای تعارف نمیکنم
تو به این شکلی یا همه تو ها
چه فرقی دارد من آزادم
به ساحل می روم
در دل شب تنها می روم
نه کسی به دنبالم سایه به سایه شماره به دست
نه نگران آمدن به درب خانه
نه نگاه سنگین پدر دارم نه برادر
نه حرف همسایه هست و نه خویشان
از دیدنم هر صبح در آیینه نمی ترسم
من آزادم
دست میدهم و میبوسم بی آنکه دغدغه
پاک شدن پنککی داشته باشم
نه به دنبال یافتن آرایشگاهی
نه پی یافتن هر باشگاهی
من آزادم و به خود می بالم
این آزادی را با دنیا عوض نمیکنم
من آزادم و به خود می بالم