تنهاییمو فریاد نمیزنم خیلی آروم جوری که گوشی اذیت نشه و بغضی ترکیده نشه به خورد آدمها میدهم.خیلی باوقار و نجیب....
تنهاییمو فریاد نمیزنم خیلی آروم جوری که گوشی اذیت نشه و بغضی ترکیده نشه به خورد آدمها میدهم.خیلی باوقار و نجیب....
تو چقدر شبیه تک درخت بی سایه کنج حیاط خانه ای ....
نه سایه داری و نه برگ و بار .... نه میوه میدهی و نه عطر از گل داری!
اما چقدر خاطرت میان قلب خُــــرد شده امعزیز است.
از این بیگانگی ....
از این شب گریه ی ممتد...
از این رخت سیاه غم ....
از این آواز دلگیری...که سر میگیرد از قلبم....
که میمیرد در آن هر نغمه ی شادی...
سخت دلگیـــــــــــــــــــــ رم
چقدر قَــــــــــدر این واژه ها را دانستن سخت است!
گاهی خرج کردن دو کلمه آنقدر مشکل میشود که تازه آنجاست میفهمیم که واژه ها چه سهمی را ادا میکنند
....سهم یک دلتنگی ... سهم یک شادی ... سهم یک عشق ...
مثل دلتنگ تو ام...
دوستت دارم...
شادی...!؟؟!!! کجاست واژه ای که بار سنگین شاد کردن را به دوش میکشد؟!
کاش جای دو کلمه حرف میان مــــــا بود.....
اما حیف بغض بیشتر از آنچه فکر می کردم جا گیر است!
تنها رفتم
تنها تر برگشتم...
باز تنها میمونم
تا تنها برم
و تنها تر از قبل برگردم....
این تموم قصه ی منه!
از دور نگاه میکنم تمام تن هایی را که یک تن هم شوند مانند من تنهـــــــــــــا نمیشوند!!!!
درهای زندان بسته شد....
زندان بان پیشاپیش من در حرکت بود....
باید مرا تا انفرادیم میبرد ...دستهایم را در غل و زنجیر میکرد و پی زندگیش میرفت...
چند طبقه ای مجبور بودم در فضایی کمتر از 1 متر با او راهی را طی کنم.... بالا و بالا...
رسیدیم...
زندان بان در را گشود...
وارد زندان شدم....به جای همیشگیم در گوشه ی زندان رفته و نشستم....
زندان بان میخندد و من با دلی ناکام از آرزوی های محال میگویم....فــــردا او می آید؟!
م ی ش و د .... ک م ی .... ف ق ط .... ک م ی .... عاشقم .....ب ا ش ی !!!
پ ن : از دادن هر گونه نظر در تاپیک دسته نوشته هایم جدا خودداری فرمایید .چون درخواست پاک شدن رو میدم.ممنون
متروکه شد خیالش مرا پرت کرد آن طرف تر...دورتر///// میبینی هر روز به جای دست تکان دادن برایم نامه مینویسد.
فردا همین دو خط هم از دهان می افتد زیر پایش....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)