به خــدا حوصله ام میریزد ...
عطش خاطره دارد لب من...
به خــدا حوصله ام میریزد ...
عطش خاطره دارد لب من...
دوستت دارم ....چه فعل زیبایی است ولی هنوز نفهمیده ام چرا همیشه این واژه را از زبان کسی شنیدم که دوستم ندارد !
غم ها همچون همراهی بی آشیانه به دنبالم می آیند و بی انصاف ها به هیچ آشیانی هم دل خوش نمیکنند الا این دل وا مانده ی ما.
عاشق این مَن شدن پیگرد قانونی ندارد.قانون خیلی وقت است قد خروس قندی سر سه راه ناصر خسرو حراج میشود!
بر لب خسته ی من مهر سکوت هم نزنی نزدی!بخواهی نخواهی حرف هایم از چشمانم سرمیریزن.
منتظر ماندم برای این انتظار ها عمر دادم و سال صرف آمدنت کردم.
...
افسوس تو فقط گردی چشمانم را میبینی نه خط کج زیر چشم را..!!!
بدبخت کسیه که حرف دلش یه چیزه و عملش چیز دیگست!
بدبخت تر از اون ، اونکه حرف دل و عمل یکیه اما برداشت دیگران از عمل و حرفش چیز دیگست.
حالا بد بخت تر از اینا منم که حرفم و عملم مثل عروسک خیمه شب بازی مال اینو اونه:|
یادم باشد هر چند که یادم میرود که لحظه ی غم چه وفادار بود غم!
همیشه نگران مبادا بود...بلاخره مبادا رسید و او تنها کاری که توانست انجام بدهد شانه خالی کردن بود!
شانه های خسته ات را دیروز در زیر آفتاب بهاری دیدم که خسته تر از همیشه به دیوار تکیه داده بود .
به چهراَم آشنا آمد یکی پایین تر از دیگری بود...روزگاری سَــــرم روی این شانه خـــــانه داشت!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)