تاراج دل به تيغ دو ابروي دلبر است
مستي قلب عاشقم از جام كوثر است
بر سر در بهشت خدا حك شده چنين:
بختش بلند هر كه گرفتارحيدر است.
تاراج دل به تيغ دو ابروي دلبر است
مستي قلب عاشقم از جام كوثر است
بر سر در بهشت خدا حك شده چنين:
بختش بلند هر كه گرفتارحيدر است.
زغم كسي اسيرم كه زمن خبر ندارد
عجب از محبت من كه در او اثر ندارد
غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد
دل من زغصه خون شد دل اوخبر ندارد
كاش میشد دمی را من وجانانه به هم
بنشینیم وبریزیم دوپیمانه به هم
قدرت عشق بنازم كه به یك تیر نگاه
جان شیرین بفروشند دو بیگانه به هم
گر با غم دوريت نسازم چه كنم,
باياد تو گر عشق نبازم چه كنم,
چون درنظرم تويى فقط مايه ناز,
گر من به تو اى عشق ننازم چه كنم
مانده ام در كوچه هاى بى كسى .
سنگ قبرم را نمى سازد كسى .
سوختم و خاكسترم را باد برد
بهترين يارم مرا از ياد برد
دلا خوبان دلِ خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند
خدایا داد ازین دل داد ازین دل
نگشتم یک زمان من شاد ازین دل
چو فردا دادخواهان داد خواهند
برآرم من دو صد فریاد ازین دل
عزیزا کاسه ی چشمم سرایت
میان هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم به پایت
جامی است که عقل افرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)