شهرى روشن چو فكر دانا
در وى همه كاینات پیدا
چون عارض دوست از نكویى
در وى همه آرزو كه جویى
تریاك ده اوست مشك ده او
چون چشم گوزن و ناف آهو
ارواح كه بر درش گذشتند
فردوس مهین بر او نوشتند
شهرى روشن چو فكر دانا
در وى همه كاینات پیدا
چون عارض دوست از نكویى
در وى همه آرزو كه جویى
تریاك ده اوست مشك ده او
چون چشم گوزن و ناف آهو
ارواح كه بر درش گذشتند
فردوس مهین بر او نوشتند
نسخه فردوس اعلا اصفهان است اصفهان
نیست شهرى مثل آن از قیروان تا قیروان
عرصه میدان مردان روضه ارباب فضل
بیشه شیران جنگى، جاى شاهان جهان
هروى - سعدالدین
احسنت بر شما
کاری است بسیار زیباست
اینم یه شعر فولکلور به زبان محلی ابیانه
عروس ججه اور پرژه/ ننور ججه نونور ججه
Aroos jeje orpareje/ nenvar jeje noonvar jeje
فلانی چی چی بزایونوع /کوتور کوا بزیوینا
felani chi chi bezainoa/ kotre kooa bezai noa
فعلا
Last edited by mohammad99; 30-06-2007 at 22:41.
در جائى خواجه حافظ، شیراز خود را بهتر از اصفهان دانسته و چنین سروده است:
اگر چه زنده رود آب حیاتست
ولى شیراز ما از اصفهان به
حافظ و یاد اصفهان
محمد مهدى بن محمد رضا الاصفهانى، در كتاب نصف جهان فى تعریف الاصفهان، درباره دیدار حافظ از اصفهان و یادنامه او چنین مى نویسد:
خواجه حافظ شیرازى علیه الرحمه در اثناء اسفار خود به اصفهان رسیده مدتى متوقف گشته است و با اهالى اصفهان خوش بر آمده، كمال الفت را پیدا نموده و چون به شیراز رفته است این غزل را در حسرت و افسوس از مفارقت اهل اصفهان و یادآورى ایشان گفته و ضمناً مدح زاینده رود و باغ كاران نموده است:
غزل:
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
این زمان در كس وفا دارى نماند
زان وفاداران یاران یاد باد
كامم از تلخى غم چون زهر گشت
بانگ نوش باده خواران یاد باد
من كه در تدبیر غم بیچارهام
چاره آن غمگساران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این دام بلا
كوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است از چشم روان
زنده رود و باغ كاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
اى دریغ از روزگاران یاد باد
بر اصفهان گذشتم من بود یك زمان
در وى شد همان و برون آمدن همان
خاقانى
حمد الله مستوفى مورخ و نویسنده مشهور ایران در قرن هشتم هجرى درباره زاینده رود مى نویسد:
رودخانه اصفهان امروز به ندرت «زنده رود» مشهور است و مصنفین مختلف آن را «زاینده رود» و «زرین رود» نیز نوشته اند.
خاقانى شاعر مشهور ایران درباره زاینده رود چنین گفته است:
روید است كه كوثرش عدیلست
آبش سلسال و سلسبیلست
نه بلكه زرشك او همه سال
شیداى مسلسلت سلسال
گر سیمگرى نماید آبش
گر شیشه گرى كند حبابش
آبش بدل گلاب دانند
زو دردسر سران نشانند
گر شیشه كند حباب شاید
شیشه ز پى گلاب باید
و در جاى دیگر گوید:
یاد آن عهدى كه دور از چشم زخم آسمان
با تو بودم در كنار زنده رود و مرز جى
مؤلف هفت اقلیم درباره زنده رود مى نویسد:
لب زنده رود و نسیم بهار
لب دلستان و مى خوشگوار
ز دل بیخ آن ده چنان بركند
كه بیخ ستم خنجر شهریار
خاقانى از شعراى مشهور ایران در قرن ششم هجرى است و در قصیده طولانى خود در وصف اصفهان، از آب و هوا، موقع طبیعى، سرمه، و از دو نام مشهور جى و صفاهان یاد كرده است:
نكهت حور است یا صفاى صفاهان
جبهت جوز است یا لقاى صفاهان
چاه صفاهان مدان نشیمن رجال
مهبط مهدى شمر فناى صفاهان
راى برى چیست خیز و جاى به جوى جوى
كانكه رى ار داشت، داشت راى صفاهان
آن دگرى گفت كز ز كوه تن كرخ
هست هناب جى و نواى صفاهان
كرخ كلوخ سقایه خانه جى دان
دجله نم قربه سقاى صفاهان
نیل كم از زنده رود و مصر كم از جى
قاهره مقهور پادشاى صفاهان
باغچه عین شمس گلخن جى دان
وز بلسان به شمر گیاى صفاهان
دولت و ملت دوگانه زاد چو جوزا
مادر بخت یگانه زاى صفاهان
خاك صفاهان نهال پرور سدره است
سدره توحید منتهاى صفاهان
دیده خورشید چشم درد همى داشت
از حسد خاك سرمه زاى صفاهان
لا جرم آنك براى دیده خورشید
دست مسیح است سرمه ساى صفاهان
چرخ نبینى كه هست هاون سرمه
رنگ گرفته ز سرمه هاى صفاهان
یرحمك الله زد آسمان كه دم صبح
عطسه مشكین زد از صباى صفاهان
دست خضر چون نیافت چشمه دوباره
كرد تیمم به خاك پاك صفاهان
خجندى - صدرالدین عبداللطیف
نقاط دلگشاى اصفهان
ای كه از لطف روح رامانى
از تو در رشك آرزو مانى
نقش بندى و دلگشائى تو
روح محضى و جان فزایى تو
اى تواناى ناتوان كه توئى
وى جهان و جهان جان كه توئى
شكل جسمى و رنگ جان دارى
بوى باران اصفهان دارى
اصفهانا در آرزوى توام
گشته انده فزون و شادى كم
عكس شكلت بخواب مى جویم
زنده رودت در آب مى جویم
مار بینت كه نسخه ارم است
آفتاب اندرو درم درم است
هر یك از باغ هاى صد بیشه
گم شده در میانش اندیشه
هر كه اكنون به با كاران است
گونگه دار جا كه كارانست
گرد هم شرح میوه زشت بود
مختصر میوه بهشت بود
اى چو سیم مذاب زرین رود
اصفهان پرنوا شده ز تو رود
كشته عین زندگى در جى
فى مجاریك كل شیى حى
------------
فرانک جان این تاپیک ایده بسیار جالبی است...
دستت درد نکنه.. زحمت می کشی
بزاد و بوم جى اندر شتافتم از رى
چنان به شوق كه كودك به جانب مادر
سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم
به هر چه دید دگر گونه آمدش به نظر
شكسته باره از این پیش بود و تنگ فضاى
كنون درست و قوى پاره است پهناور
دستگردى - وحید
ــــــــــــ
خواهش می کنم مرسی از کمکت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)