چقدر لذت بخشه که بدونی
یه نفر
یه جایی
یه ساعتی
تو حال خودش داره به تو فکر میکنه
چقدر لذت بخشه که بدونی
یه نفر
یه جایی
یه ساعتی
تو حال خودش داره به تو فکر میکنه
بعضی وقتها چنان شکافی تو یک رابطه بوجود میاد
که احساس میکنه عشق هم غروب میکنه
وقت رفتن
چنان به جاده خیره شدم که گویی هنوز نیامده ای !
دلم میخواهد هرگز برنگردی ...
دیدن جاده لذت بخش تر است !
و انتظار شیرین تر...
سکوت میکنم
و چیزـــــی نمیگویم
اعتراض من این است !
کم است امــــا پر ابهـتــــــــ
چه داستان عجیبی دارند کفـــشهــــــا !
یکی از آنها میــــــــــرود
و دیگری برای همیشه تنها و آواره می ماند
نمی دانم چــــــــرا
در صفحه شطرنجی ذهنــــــــم
کسی عشق بازی نمیـــ کند
بعضی روزهـــا شاد
بعضی روزها غمگینـــــ
حتی احساس هم زوج و فرد شده است !
حتی زبانم هم در وصف مادر ناله میکند
گیج میشوم و اصرار دارم برای سختن گفتن
اما وسعت وجود مادر نمیگذارند کلمات بر روی زبان جاری شود
ناتوان میشوم از بیان احساسات رنگارنگم
اما خود مادر همه چیز را میداند
خیلی سخت استـــــ
دلت را ببازی به یک نگاه
اما ندانی آن نگاه دوستتــــ ندارد !
به احساس شیشه ایم دســت نزن !
هم مـــن را میشکنی
و هم خودتـــــــ را زخمی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)