کودکم
موهای چون آبشارت رو پریشان نکن
در این شهر بازی با دل ادمیان نکن
در اینجا چشمها به کوتاهی نگاهیست
آرزوی پرواز را تو در زیر باران نکن
با کج کردن قدمی از راه به ظاهر درست آنها
پج پج آدمیان رو بشنو ولی گوش جان نکن
شکست بدرقه چشمانی را خواهی نگاشت
هیچ وقت پرچم ادمیت خود را بطلان نکن
از انسان انسان و از گرگ گرگ زاده شود
بی خود در میان آنها نام انسان را عنوان نکن
نگاهت را از آدمیان این شهر بدزد کودکم
با چشمهای معصومانه آنها را شکنجه و زیان نکن
در این شهر صداقت آرزویی شده برای هر فردی
مثال بقیه آدمیان پشت دروغ خودت را پنهان نکن
هر بی سرو پایی ادعای عشقی برایت خواهد داشت
خود را آلوده هوس بازی کثیف این دزدان نکن
عشق پاک مثل لبخند کودکیست در آغوشت
به غیر از این آنرا جای دیگر جستجو و اذعان نکن