در مورد شیخ محمد خیابانی،محمد تقی پسیان و میرزا کوچک خان مطلب می خواستم.
Printable View
در مورد شیخ محمد خیابانی،محمد تقی پسیان و میرزا کوچک خان مطلب می خواستم.
در مرود اتحاد مثلث و اتفاق مثلث مطلب می خواستم.
باقر خاننقل قول:
باقر خان سالار ملّی قبل از مشروطیت بنّا بود. پس از مشروطیت مجاهد شد. ریاست مجاهدین محله خیابان (خیابان یکی از محلات قدیمی تبریز است مشتمل بر بخش های واقع در جنوب رودخانه آجی در شرق شهر که تا جنوب شرقی نیز میرسید)، تبریز به دست او افتاد. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ایالتی مانند ستارخان دست به اسلحه برد و با قشون دولتی که تبریز را در محاصره داشت جنگ کرد. امّا پس از اوّلین شکست که از قشون دولتی خورد، سست شده در صدد تسلیم برآمد. تا کار ستّارخان که در امیرخیز، محله دیگر تبریز با دولتیان جنگ می کرد قوت گرفت، وی نیز سستی را از خود دور ساخته بار دیگر به جنگ با قشون دولتی پرداخت. در اثر همکاری او با ستّارخان کار مشروطه طلبان پیشرفت کرد و تبریز از فشار محاصره راحت شد. انجمن ایالتی تبریز باقرخان را به لقب سالار ملی ملقب ساخت، و از او تقدیر کرد و آوازه اشتهارش در سراسر ایران پیچید.
چنانکه در تواریخ مشروطیت نوشته اند، در اثر مجاهدت ستّارخان و باقرخان مشروطیّت نجات یافت. اما خود تبریز دیری نگذشت که به دست قشون روس افتاد. سالار ملی و سردار ملی در تبریز نماندند و به تهران حرکت کردند. یک استقبال شاهانه از این دو مجاهد شجاع از طرف دولت مشروطه به عمل آمد.
باقرخان در تهران منزوی میزیست تا قضیه مهاجرت پیش آمد. او دیگر در تهران درنگ نکرد و دنبال مهاجرین رفت. شبی در نزدیکی قصر شیرین عده ای از اکراد بر سر او و رفقایش ریختند و سرشان را بریدند. (مرگ باقرخان به همراه هجده نفر از یاران و همراهانش در محرم 1335 قمری / آبان 1295 خورشیدی به دست یکی از اشرار معروف اکراد قصرشیرین به نام محمد امین طالبانی به قصد تصاحب اسب و وسائل مهمانان خود، صورت گرفت.)
باقرخان بر خلاف ستّارخان که شیخی بود، از متشرعه بود. از علمای مخالف مشروطیت که متشرعه بودند جانبداری می کرد و به آنها احترام می گذاشت. با ستارخان رقابت داشت و می گفت: مرد آن نیست که در امیرخیز جنگ کند. مرد منم که در ساری داغ با قشون دولتی جنگ کرده ام. (علی رغم این سخن این دو بزرگوار دو بازوی قوی و شکست ناپذیر انقلاب مشروطیت بودند)
در هر حال سالار ملّی مردی جسور و ساده بود. حق بزرگی به گردن مشروطیت ایران دارد. او و ستارخان برای مشروطیت با قوای دولتی به جنگ برخواستند و موفق شدند. پس از آنکه مشروطیت بار دیگر مستقر گردید این دو نفر به عنوان قهرمان مشروطیت معرفی شدند؛ چه، مشروطیت برای خود قهرمان لازم داشت. این دو نفر از توده برخاسته بودند، در سخت ترین ایام با اتکاء به توده تبریز با شاه مستبد مبارزه کرده بودند؛ یک حرکت و نهضت ملی را رهبری کرده بودند، مسلمان بودند و به مشروطیت ایمان داشتند. این بود که به آسانی قهرمان ملت شناخته شدند.
دمکراتهای آذربایجان که نهضت خود را در دنباله نهضت مشروطیت و مکمل آن و خود را وارث سنن مجاهدین آن دوره می دانستند، مجسمه باقر خان را در میدان شهرداری تبریز تصب کردند. در 24 آذر ماه 1325 پس از سقوط پیشه وری مردم در تحت تأثیر احساسات آن مجسمه را که اثر دمکراتها بود برانداختند. از این عمل معلوم می شود که نهضت پیشه وری چقدر به ضرر مشروطیت و آزادی و این قبیل معانی بوده است.
داماد باقر خان سرتیپ هاشمی است که فرمانده قوای دولتی مأمور آذربایجان بود که در طی جنگی مختصر قوای دمکراتها را در قافلانکوه مغلوب کرد و در میدان جنگ به درجه سرتیپی نایل آمد.
ستارخان
ستارخان در سال 1292 هجري شمسي در گذشت. ابن حاجي حسن قرچه داغي معروف به ستارخان اصلا از اهالي قرچه داغ و ارسباران كنوني است، اما فاميل او به تبريز كوچ كردند. او نيز از جوانمردان محلهي اميرخيز تبريز بود.
وي از جمله مرداني بود كه براي دفاع از مشروطيت و حقوق ملت دست به سلاح برد و به سبب شجاعتها و فداكاريهايي كه در مبارزه عليه نيروهاي استبدادي محمد علي شاه قاجار از خود نشان داد، از طرف آزادي خواهان به سردار ملي ملقب شد.
وي پيش از مشروطيت از لوطيان تبريز بود. پس از اعلام مشروطيت نيز به شهر آمد و به اسب فروشي اشتغال ورزيد و سپس جزو مجاهدين مسلح گرديد.
پس از بمباران مجلس، دعوت انجمن ايالتي آذربايجان را قبول كرد. او در دوران مشروطه نيروهاي آزادي خواه آذربايجان را به ياري باقرخان براي گشودن تهران بسيج كرد و در اين فتح با نيروهاي جنوب و گيلان همكار شد.
پس از فتح تهران به دست مليون، مجاهدين تهران به منزل ستارخان، سردار ملي جمع شده و بناي مقاومت را گذاشتند.
در سيام رجب سال 1328 هجري در پارك اتابك كه منزلگاه وي و مجاهدان ايشان بود جنگ سختي بين قشون دولتي كه ميخواستند او را خلع سلاح كنند، درگرفت و عاقبت قشون دولتي غالب آمده 30 تن را كشته و 300 تن را اسير كردند. در نتيجه تيراندازيها تيري به پاي او اصابت كرد. در اثر آن تير مزاج ستارخان عليل شد.
مرگ سردار ملي را عصر روز سه شنبه 25 آبانماه 1293 شمسي مطابق به 28 ذيحجه 1332 قمري نوشتهاند. سردار هنگام پيوستن به جاودانگي 48 سال داشت.
پيكر وي را در مقبره طوطي در جوار بقعه حضرت عبدالعظيم در شهرري به خاك سپردند. عظمت كار سردار ملي هنگامي درك ميشود كه بدانيم، وقتي وي و تفنگداران محله اميرخيز تبريز به مقاومت عليه استبداد برخاستند، تمام ايران در سكوت و ركود كامل بود و مشروطه خواهان يا از ايران رفته بودند يا كنجي گزيده بودند و البته عدهاي در تبريز همراه وي بودند.
مقاومت ستارخان و باقرخان و تفنگداران شجاع آنان در محله اميرخير و خيابان چنان جانانه و مخلصانه و مجاهدانه بود كه در سرما و گرما و در محاصره شديد شهر از سوي هزاران تن لشكر مستبدان از تهران و منطقه و نداشتن سلاح و آذوقه، ماهها مقاومت و دفاع و حمله كردند تا آرام آرام در گيلان و اصفهان و خراسان، آن هم به نام ستارخان حركتهاي مسلحانه شكل گرفت و استبداد محمدعلي شاهي عقب نشيني كرد و سرانجام به روسيه پناهنده شد.
اما، سرگذشت و پايان كار ستارخان و مجاهدانش در پايتخت، غم افزا و جانگداز است. از راه رسيدهها و در خلوت خزيدهها و همدستان دول خارجي و استبداد داخلي و برخي آزاديخواهان به نوا رسيده، عرصه را بر مجاهدان تنگ كردند و بلاي جان مشروطه خواهان واقعي شدند، زيرا ستارخانها را خار راه خود براي برخي اقدامات ناموجه ميديدند.
شيخ فضل الله نورينقل قول:
یکی از این چهره های مظلوم روحانیت شیعه مردم علم و عمل و فقاهت و قیام حضرت آیت الله شهید حاج « شیخ فضل الله نوری» است که در این راه با مقاومت اعجاب انگیز و مرگ آگاهانه خویش فصل زرینی بر تاریخ مقاومت و ظلم ستیزی تشیع افزوده است. اما مظلومیت شیخ فضل الله پس از شهادتش هم ادامه داشت.
شیخ فضل الله به یقین عالم ترین، هوشیارترین و مقاوم ترین چهره مبارزات مشروطه بوده است، زیرا دوست و دشمن به اعلم بودن او در بین فقهای هم طرازش گواهی داده اند و انحراف حکومت مشروطه پس از پیروزی ظاهری، هوشیاری و نبوغ سیاسی او را تایید می کند و شهادت مظلومانه اش، مقاومت، قاطعیت و سازش ناپذیری اش را در دفاع از آرمانهای اسلام و تشیع تفسیر می کند.
یاد این شهید بزرگوار را در این یادنامه به همه پویندگان راهش متذکر می شویم.
بازگشت به ایران برای مبارزه با استبداد
موقعیت حساس ایران، ظلم و ستم شاه و درباریان و وجود مالیات های سنگین، زندگی را بر مردم مشکل کرده بود. شاهزادگان و درباریان دست گدایی به سوی کشورهای استعمارگر دراز کردند تا مخارج عیاشی های خود را تامین کنند و نسبت به سرنوشت کشور و مردم مسلمان بی تفاوت بودند. در چنین اوضاعی استعمارگران نیز برای تسلط هرچه بیشتر بر کشور و استفاده از ذخائر و منابع سعی داشتند بوسیله نوکران و وابستگان خویش جای پای خود را در کشور محکم سازند و از آنجا که اسلام را مانع هدفهای خویش دیدند، کوشیدند تا با ایجاد دینهای ساختگی « بابیت» و « بهائیت» و تاسیس انجمن فراموشخانه» به هدفهای خود جامه عمل بپوشانند.
شیخ فضل الله با احساس مسوولیت نسبت به دین و کشور اسلامی و با اشاره و رهنموداستادخویش میرزای شیرازی در سال 1303 ه.ق به تهران آمد. او آمد تا فصل جدیدی در مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی تشیع باز کند.
تولد شیخ فضل الله نوری
« لاشک » یکی از روستاهای دور افتاده کشورمان در منطقه « کجور» مازندران از نعمت وجود یکی از این عالمان فاضل و پیشوایان شایسته بهره مند بود. در این روستا در روز دوم ذیحجه سال 1259 ه. ق. ملا عباس صاحب فرزندی شد. او که تولد فرزند را « فضلی الهی » می دانست، وی را « فضل الله» نام نهاد. تحصیلات خویش را در « بلده» مرکز منطقه نور که « قبلا منطقه ای بوده است از نظر علمی و دینی آباد و دارای مرکزیت و صاحب مدرسه علمیه ای بزرگ» شروع کرد. وی با استعداد سرشار و هوش و ذکاوت کم نظیر خویش و با تلاش و کوشش پی گیر درسهای دوره « سطح» را به خوبی فرا گرفت و با طبع روان و ذوق سلیمی که داشت یک کتاب فقهی را به نظم درآورد .
اشتیاق روز افزون او به کسب معارف و معلومات بیشتر و استفاده از علم و دانش علمای نجف او را مهیای هجرتی دیگر کرد.
مهاجرت به نجف اشرف
کاروانی آماده حرکت به سوی نجف گردید. جمعی برای زیارت آرامگاه مولای متقیان حضرت علی علیه السلام قصد مسافرت داشتند و تعداد زیادی از آنها طلاب علوم دینی بودند که به قصد تکمیل تحصیلات خویش و بهره گیری از دانش عالمان آن دیار مهیای سفر بودند.
سفر علمی و روحانی و معنوی کاروان مدت زیادی طول کشید و سرانجام کاروان مهاجران پس از مسافرتی طولانی و با رنج و زحمت فراوان به نجف رسید.
وی از همان لحظه ورود با کوشش و تلاش خستگی ناپذیر، به کسب علم ودانش پرداخت و نزد استادان بزرگی چون شیخ رازی و میرزا حبیب الله رشتی به تحصیل علم پرداخت . شیخ فضل الله با تلاش و پشتکار فراوان در تحصیل علوم، در مدت کوتاهی از شاگردان برجسته و طلاب فاضل حوزه علمیه نجف گردید و به تدریس پرداخت.
دوازده سال حضور مستمر در درس میرزای بزرگ و هشت سال حضور در درس شیخ راضی میرزا حبیب الله رشتی به همراه پشتکار و مداومت در درس و تحصیل از شیخ فضل الله مجتهدی بر جسته و فقیهی نامدار ساخت.
علاقه فراوان میرزای شیرازی به شیخ فضل الله و ارتباط صمیمی آنان نیز حکایت از این داشت که این فقیه سیاستمدار ثمره تلاشهای علمی و تربیتی خویش را در وجود شیخ فضل الله یافت و او را برای هدایت و پیشوایی جامعه اسلامی ایران که در موقعیت سیاسی و اجتماعی حساسی قرار داشت روانه تهران کرد.
آثار علمی شهید آیت الله نوری
شیخ فضل الله علاوه بر قعالیتهای اجتماعی و سیاسی و تدریس و تبلیغ، دارای آثار علمی ارزنده ای است که برخی را تالیف کرده و بر بعضی کتابها حاشیه نوشته است و کتابهایی از آثار عالمان بزرگ نیز با نظارت و همت وی به چاپ رسیده است. فهرست این آثار به این شرح است:
1- رساله منظوم فقهی « الدررالتنظیم» به عربی 2- « بیاض» ( کتاب دعا) 3- رساله فقهی « فی قاعده ضمان الید» 4- « رساله فی المشتق» 5- « رساله علمیه» حاوی 236 مساله و پاسخ از میرزای شیرازی 6- « رساله علمیه» دارای 60 مساله و پاسخ از میرزای شیرازی ( که این دو رساله را شیخ جمع آوری و تنظیم کرده است). 7- « صحیفه قائمیه» ( صحیفه مهدویه) 8- « تحفه الزائر» از مرحوم مجلسی با نظارت شیخ و اضافه نمودن زیارات معتبری در پایان 9- « اقبال» سید بن طاووس با نظارت و حواشی شیخ 10- « رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه» 11- « زاد المعاد» مرحوم مجلسی با نظارت و به امر شیخ 12- « شرح کافی یا مرآت العقول» مرحوم مجلسی با نظارت و به ا مر شیخ و با نظارت شیخ به چاپ رسید. 13- « مصباح کفعمی» به تصحیح شیخ . 14 - « روزنامه شیخ شهید » ناشر افکار متحصنین در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام 15- حاشیه بر کتاب « فرائد الاصول » شیخ مرتضی انصاری16- حاشیه فلسفی بر کتاب « شواهد الربوبیه » ملاصدرا 17- « تحریم مشروطیت» حاوی علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه با مشروطیت.
شیخ فضل الله و مشروطیت
آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی که به نفوذ و محبوبیت شیخ فضل الله در جامعه آگاهی داشتند و دانستند که با وجود اختلاف بین علما و نیز بدون همراهی شیخ فضل الله پیشرفتی در امر مبارزه حاصل نمی شود، هر دو به خانه شیخ فضل الله رفتند و با او گفتگو کردند و از ایشان خواستند تا با نهضت عدالت طلبی و آزادی خواهی همکاری و همگامی نماید. شیخ فضل الله در پاسخ به درخواست آنها گفت: من راضی به بی احترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمی گذارم هر زمانی که اقدامی انجام دادید من هم با شما حاضرم، ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد و طوری رفتار نشود که اسباب توهین به شرع و علما فراهم شود. پس از آن رهبران نهضت نیز به مردم در مسجد پیوستند. شیخ فضل الله نیز که تا این هنگام به د لیل شک و تردید در اصالت نهضت و اسلامی بودن قیام از همراهی خودداری کرده بود. با طرفداران خود و عده زیادی از مردم محله سنگلج به مسجد تشریف آوردند.
روز دوشنبه 23 جمادی الاول 1324 ه.ق. کاروان مهاجران در حالی که پیشاپیش آنها آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی قرار داشتند تهران را به سوی قم ترک کردند. حاج شیخ فضل الله نوری نیز با جمعی از اطرافیان خویش پس از آنها حرکت کرد و در کهریزک به کاروان محلق شد. جبهه مبارزان و عدالت خواهان با پیوستن شیخ فضل الله قوی تر و نیرومند تر از قبل قدم در راه مبارزه و نبرد با دولت گذاشت و دولت در موضع ضعف و سستی قرار گرفت. مهاجر ان در قم در کنار حرم حضرت معصومه (ع ) مسکن گزیدند. با انتشار خبر قیام علمای تهران بر ضد دولت و مهاجرت آنان به قم، عالمان و روحانیان سایر شهرستانها نیز به مخالفت با دولت برخاستند و با فرستادن تلگرام و اعزام نماینده به قم و کسب تکلیف از رهبران مهاجرین، در عمل پشتیبانی خویش را از آنها نشان دادند و این موحب دلگرمی و تقویت مهاجرین شد، تحصن علما و رهبران نهضت عدالتخانه اصیل اسلامی را آلوده ساخت.
انگلستان بوسیله فراماسونرها و روشنفکران وابسته به خویش در میان مبارزان و برخی رهبران نهضت نفوذ کرده، به پخش شایعات و احتمال حمله دولت به مردم پرداختند و با این کار، زمینه را برای پناه بردن به سفارت انگلیس آماده کردند. این کوششها موجب شد تا فکر تحصن در سفارت در بین مردم رواج یابد، سرانجام عده ای از بازاریان فراماسون از سفارت تقاضای پناهندگی کردند. سفارت نیز به مردم اطمینان داد که تا پیروزی عدالت خواهان از آنها حمایت خواهد کرد. این اعلام حمایت سفارت موجب شد تا با پناه بردن فراماسونها و عده ای از بازرگانان تحصن در سفارت آغاز شود.
نهضت عدالتخانه از این مرحله تحت نفوذ و در خط استعمار انگلیس قرار گرفت و روشنفکران غربزده و فراماسونهای وابسته در شمار رهبران اصلی آن در آمدند و همچنان که ماهیت نهضت عوض شد، نام آن نیز تغییر یافت و نهضت مشروطیت نامیده شد.
شیخ فضل الله و نهضت تنباکو
شیخ فضل الله در نهضت تنباکو شرکت فعالی داشت و علاوه بر این که به عنوان رابط و واسطه بین تهران و سامرا مرکز تشیع در آن دوره عمل می کرد و میرزای شیرازی را در جریان اخبار و اوضاع ا یران قرار می داد، به آگاه کردن جامعه و حمایت از میرزای آشتیانی پرداخت و هنگامی که شاه تصمیم به تبعید میرزای آشتیانی گرفت، او اولین عالمی بود که به حمایت از میرزای آشتیانی به منزل او رفت و از این زمان به عنوان شخصیت دوم نهضت تنباکو در تهران شناخته شد. مبارزات مردم به رهبری علما بوسیله بزرگ مرجع تشیع میرزای شیرازی تکمیل شد، و وی با آگاهی و بصیرت سیاسی خویش فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد، و نسخه ای از این فتوا را برای نماینده خویش شیخ فضل الله نوری فرستاد و با این کار خویش راه مکر و فریب را بر شاه و درباریان بست، زیرا هنگامی که درباریان در مجلس گفتگو با علما درباره قرارداد، خواستند فتوای میرزای شیرازی را مغشوش و جعلی جلوه دهند و نائب السلطنه برای ایجاد شک و تردید در حکم تحریم گفت: این « تلگراف نزد کی و در کجا بوده؟»
شیخ فضل الله نوری گفت: « نزد من و از سر من رآی ( سامرا) برای من فرستاده است.»
سرانجام شاه و در باریان در برابر قدرت مذهب و اراده ملت تسلیم شدند و قرار داد استعماری « تالبوت» لغو گردید. شیخ فضل الله در اولین میدان مبارزه سیاسی خویش چهره ای مهم و قابل اعتماد بود، به طوری که پس از لغو قرار داد تا وقتی که میرزای شیرازی بوسیله شیخ فضل الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو نکرد.
غروبی غمگین
پس از دستگیری شیخ فضل الله، او را به شهربانی در میدان توپخانه منتقل و در آنجا زندانی کردند و چند روزی در زندان بود، در این مدت عده ای از مشروطه خواهان با ا نجام تظاهراتی در میدان توپخانه خواهان مجازات مخالفان مشروطه شدند. روز سیزدهم ماه رجب 1327 ه. ق. یعنی روز تولد حضرت علی ( ع ) بود.
دادگاهی فرمایشی به ریاست« ابراهیم زنجانی» تشکیل دادند که همه کاره این دادگاه «یپرم » ارمنی بود. در جلسه دادگاه شیخ فضل الله را به اعدام با چوبه دار محکوم کردند.
حدود یک ساعت و نیم به غروب مانده بود هوا بسیار گرم و باد به شدت می وزید. وقتی که آقا به محل دار نزدیک شد، در حال رفتن یک مرتبه آقا به عقب برگشت و در آن حال در میان جمعیت خادم وفادار خویش را دید و گفت: نادعلی!
او هم بلافاصله حمعیت را کنار زد، خود را به آقا رسانید و گفت: بله آقا! همه ساکت و سراپا گوش شده بودند و می خواستند بدانند که در این لحظه آخر آقا چه کاری دارند. همه خیال می کردند که می خواهد وصیت کند. در این هنگام آقا دست در جیب بغلش کرد و کیسه ای در آورد و به نادعلی داد و گفت این مهرها را خرد کن .
او در این لحظات حساس نیز کاملا حواسش جمع است و بر خود مسلط است و برای این که پس از مرگش نیروهای مشروطه طلب سند سازی نکنند و از مهرهای او سو استفاده نکنند، به خادمش گفت که مهرها را خرد کند. نادعلی هم چند مهر از داخل کیسه در آورد و جلوی آقا آنها را خرد کرد.
جمعیتی که زمانی برایش سلام و صلوات می فرستادند و برایش فداکاری می کردند، آنگاه با انگشت سبابه به طرف قبله اشاره کرد و شهادتین را گفت. سپس فرمود:« هذا کوفه صغیره» ، این تشبیه مردم تهران به مردم بی وفا و عهد شکن کوفه عجیب ترین و قابل تعمق ترین کلامی بود که از دهان آن مجتهد بزرگ و عالی قدر که به تصدیق دوست و دشمن نظیری برای او در آن عصر یافت نمی شد، بیرون آمد. سپس با لبخند غم آلود و سیمای متاثر در حالی که کوچکترین ترس یا هراسی از او مشهود نبود به دژخیمانی که برای انجام تکلیف منتظر او بودند گفت:« کار خود را بکنید».
یوسف خان ارمنی که قبلا عمامه را از سر آقا برداشته بود، طناب دار را به گردن او انداخت. پس از آن چهارپایه را از زیر پای آقا کشیدند و طناب را بالا کشیدند، در همین گیر و دار باد شدیدی شروع به وزیدن کرد. گرد و خاک فضا را پر کرده، به طوری که عکاسها نتوانستند عکس بگیرند. شیخ فضل الله در راه حمایت از شریعت سر و جان خویش فدا کرد. او مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح داد و با شهادت درس سرافرازی و جانبازی را تعلیم داد.
بازگشت علما
شیخ فضل الله که با بینش عمیق سیاسی خویش حوادث و رویدادهای نهضت را تجزیه و تحلیل می کرد، با شنیدن خبر تحصن در سفارت انگلیس به توطئه های روشنفکران وابسته و فراماسونها پی برد و دریافت که خطر عظیمی نهضت را تهدید می کند، به همین علت پس از رفتن عضدالملک رو به علما کرد و گفت : شما به خانه من آمدید و از من همراهی خواستید، من نیز برای همراهی با نهضت و حمایت از دین و روحانیت از هیچ اقدامی خودداری نکردم و از روز حرکت مبلغ زیادی خرج کرده، از کسی دیناری نمی خواهم، تا حالا هم کارها به خوبی پیش رفته، اما از این به بعد چه اقدامی می خواهید انجام دهید؟ و هدف شما چیست؟ در پاسخ به سوال آگاهانه و هوشیارانه شیخ فضل الله همهمه و گفتگویی در گرفت.
شیخ فضل الله از قبل به توطئه های فراماسونها و روشنفکران وابسته به بیگانه پی برده بود و به آیت الله طباطبایی وآیت الله بهبهانی تذکر داده بود، ولی با این حال به همراه دو سید مذکور در جلسات مجلس شرکت کرد تا شاید از راه نصیحت و هدایت بتواند از تصویب قوانین غیر اسلامی جلوگیری کند. اما نمایندگان وابسته به فراماسونها در راه دیگری بودند. آنها قوانین کشورهای اروپایی را با اندک تصرفاتی به عنوان قانون اساسی مطرح کردند و عنوان رژیم را مشروطه قرار دادند.
مخالفت با مشروطیت
شیخ فضل الله نسبت به موضوع مشروطیت مخالفتی نداشت و بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامی ایران بود. انتقاد او از قانون اساسی و قوانین جزایی و حقوقی و سایر قوانین وزارتخانه ها و ادارات بود. او معتقد بود قانون اساسی ایران باید مطابق با قانون اسلام باشد، چون اکثر مردم مسلمان و پیرو این دین هستند.
شیخ فضل الله نیز نه از ترس جان خویش که او اگر از جان خویش می ترسید، قدم در این راه پر خطر نمی گذاشت، بلکه بخاطر آن که بتواند پیام و هدف خود را به مردم برساند و رسالت خود را به نحو مطلوب انجام دهد و حجت را بر مردم تمام کند، به همراه اطرافیان خود در همان شب به حضرت عبدالعظیم( ع ) هجرت کرد و در آنجا تحصن نمود تا از سنگری دیگر مبارزه اش را پی گیری کند.
ایشان بارها خود در منبر در همین حرم فرمودند: ای مردم من منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه خود در تاسیس آن بیش از دیگران کوشیدم، علما نجف در ابتدا همراه نهضت نبودند و من با دلیل و برهان آنها را به همراهی نهضت فرا خواندم .
پس من و عموم مسلمانان هم عقیده و همرای هستیم، اختلاف بین من و مخالفان دین است.
یادنامه شهیدان
مردادو مهرماه 1377
ویژه شهادت آیه الله شیخ فضل الله نوری
معاونت پژوهش و تبلیغات
شيخ محمد خيابانينقل قول:
شیخ محمد خیابانی پسر حاجی عبدالحمید خامنهای تاجر (پدرش سی سال در شهر پتروفسکی اقامت و به تجارت اشتغال داشت) در روستای خامنه ارونق از توابع تبریز متولد شد.
پس از مقداری تحصیلات مقدماتی به روسیه رفت و مدتی در نزد پدر خود به کار مشغول بود و دیری نگذشت که به تبریز بازگشت. و به تحصیل علوم دینی پرداخت فقه و اصول را از حاج میرزا بوالحسن آقا انگجی فرا گرفت و فریب الاجتهاد شد. هیأت، هجوم و حساب حکمت، کلام و ادبیات نیز آموخت. پیش از انقلاب مشروطه مدتی امام جماعت بود. احتمالاَ از جوانی در اندیشه حق طلبی و آزادیخواهی بود و راه رسیدن به آن را در ذهنش مورد بررسی قرار میداد و به این نتیجه رسید که رد ایرن نخست باید یک انقلاب فکری بوجود آورد و از این راه مردم را به حقوق خویش آشنا گردانید. در انقلاب مشروطه مانند دیگر مجاهدان ضد مستبدان به مبارزه و جنگ برخاست چندی بعد عضو انجمن ایالت آذربایجان گردید. چون مجلس به توپ بسته شد و محمدعلی میرزا حلقه محاصره تبریز را روز به روز تنگتر میکرد شیخ سخت به مبارزه برخاست. در دهه دوم شهریور 1287 و دهه اول شعبان 1326 هجری عینالدوله به حکمرانی آذربایجان در باسنتج نشسته و به لشکر آرائی برای پیکار با مردم مظلوم تبریز اشتغال داشت.
تبریزیان برای دفاع از حق و آزادی جانانه و دلیرانه پیکار میکردند آنها میدانستند که اگر پیکار را ادامه ندهند مشروطیت خواهد مرد. مردن را برای زنده کردن مشروطه رجحان داده بودند جنگهای سختی در داخل شهر و در خیابانها و بازار در کار بود. اغلب مغازهها و دکاکین و حجرههای تجار و خانهها دستخوش یغماگران استبدادیان میشد. یکی از آزادیخواهان بنام حاجی معروف به قفقازی در مجمعی که منزل سید هاشم دوچی دشمن بنام مشروطه از گروه انبوهی تشکیل یافته بود گفت: تا جان داریم در نگهداری مشروطه خواهیم کوشید. شاهزاده عینالدوله که بحکمرانی آذربایجان آمدهاند بیایند و درون شهر بنشینند و به قانون مشروطه فرمان رانند. هر کسی که گناهکار است فرمان دهند دستگیری نمائیم تا بازپرسی شود و کیفر ببیند، نه آنکه در بیرون شهر بنشیند و پیاپی لشگر گردآورد، ایلهای شاهسون و قرهداغ و سواره و پیادة مرندی و کردان شکاک و جلالی را خواسته و با اینهمه بس نکرده از تهران و قزوین و زنجان و بختیاری و کیکاوند و پشتکوه نیز سپاه بخواهد و در شاطرانلو سپاه بزرگی آراسته در آرزوی کشتار مردم بیدست و پا باشد. ما را از این لشگرها چه باک! این سی هزار سپاه جای خود اگر صدهزار هم باشد ترسی نخواهیم کرد و دست زا حقوق خود برنخواهیم داشت، ما میخواهیم ایران چون دولتهای اروپا نیرومند گردد. این سخنان از دهان جوان غیرتمندی در میآید پس از گفتگوی بسیار تصمیم گرفتند که نامهای از زبان مردم بعینالدوله نوشته با نمایندگان بفرستند...
شیخ محمد خیابانی، میرزا محمد تقی طباطبائی، سید حسین عدالت و میرزا حسین واعظ همراه نماینده انگلستان به نزد عینالدوله رفتند اما این مرد متظاهر به درویشی، مجسمه سالوس و ریا با نوید و سخنان آمیخته به فریب میخواست مشروطهخواهان را گول بزند ولی آنان دریافتند و سرانجام نومید به مبارزان پیوستند و آنقدر در مبارزه پا فشردند که سپاه حیلهگر بیرحم شاه را شکست دادند که نمونهای درخشان و کمنظیر از پایمردی و دلاوری در انقلاب مشروطه ایران بود.
مرحوم شیخ محمد خیابای قطعاَ یکی از پهلوانان جلیلالقدر تاریخ معاصر ایران بوده است. این مرد در سراسر زندگی سیاسی خود به هیچ وجه آلوده نشده نه تنها پیوستگی به سیاست بیگانهای نداشته( جز عشق به دیار و سرزمین ایران چیزی محرک و پشتیبان او نبوده است، بلکه جاهطلبیها و خودخواهیها و ریاستجوئیهائی که در دیگران آن همه آفت برانگیخته و آن همه ماجری و رسوائی فراهم کرده است. در وی نبوده و بالاتر از همه آنکه هیچ توقع مادی از ایران نداشته و هرگز زندگی خود را به پستیها و کوتهنظریهائی که یگانه محرک دیگران بوده نیالوده است.
این مرد چندین سال یکی از مؤثرترین مردان سیاست ایران بوده است. چه در تهران و چه در تبریز وجود او روی دادن حوادث و در جریان بسیار موثر بوده و با کمال آسانی میتوانسته است از نفوذ خود برای بدستآوردن خرچه میخواسته است بهرهمند شود و با این همه در زندگی ساده نزدیک به تهیدستی زیسته و روزی که از جهان رفته است اندوخته محقر دیگران را هم نداشته است ... از شادروان سعید نفیسی نقل از مقدمه کتاب شیخ احمد خیابانی تألیف علی آذری
خیابانی پس از پیروزی مبارزان مجاهد تبریز بر سپاه انبوه شاه و عواملش و در هم شکستن نیروی استبداد و فتح تهران عزل محمد علیشاه و در دوره دوم مجلس شورایعالی به نمایندگی از طرف مردمآذربایجان انتخاب گردید و در برابر مخالفان آزادی، از حقوق ملی و آزادی دفاع کرد و از اعضاء برجسته فرقه دموکرات بود. چون مجلس تعطیل شد و ایام فترت آغاز گشت. چند سال متواری بود. تا اینکه به تبریز بازگشت اما در تبریز نیز بواسطه حاج صمد خان شجاعالدوله و سردار رشید در آذربایجان مدتی گوشهگیری کرد.
در سال 1335 هـ.ق (1917) انقلاب اکتبر شوروی آغاز گشت و ایران تا حدی توانست از چنگال استبداد روسیه نجات یابد. خیابانی فرقه دموکرات را جانی تازه بخشید و در آن تجدید سازمان به عمل آورد و روزنامه تجدد را که ارگان رسمی این حزب بود انتشار میداد.
شیخ محمد خیابانی به سختی با قرارداد 1919 که وثوقالدوبه بزیان ملت ایران اما به نفع انگلستان بسته بود سخت به مخالفت برخاست. و در تاریخ 17 برج حمل 1299 خورشیدی دموکراتهای تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی قیام کردند. ادارت شهر و مراکز حکومت را اشغال و ماموران اعزامی از مرکز را مجبور به ترک محل ماموریت کردند. منظور از قیام این بود که در غیاب مجلس یک نیروی ملی تشکیل داده بهتکای این قوه شروه باصطلاحات اساسی نمایند (از قوه بفعل در آوردن مشروطیت و اجرای کامل قانون اساسی) مرام و مقصد قیام تبریز بود. این قیام 6 ماه طول کشید. مرحوم خیابانی همه روز عصرها در ضمن نطق بیان کافی مران و منظور آزادیخواهان و ملیون آذربایجان را به سمع عمومی رسانیده و مردم را برای حفظ آزادی و استقلال ایران تشویق و تشجیع مینمود و سرانجام توسط حاج مخبرالسلطنه که از طرف مشیرالدوله به آذربایجان برای والیگری اعزام شده بود بساط قیام خیابانی برچیده شد (28 ذیحجه هـ. ق) نقل از کتاب نطقهای شیخ محمد خیابانی تألیف بهرام خیابانی
خیابانی بیشک یکی از چهرههای درخشان آزادیخواهی ایران بود که سخنرانیهای شورانگیز میکرد. مقالات جالبی مینوشت و برای به ثمر رسانیدن نهضت مشروطهخواهان تا پای جان ایستادگی کرد. و از دو قیامی که این آزاد مرد در آذربایجان نمود. شور و دلدادگی وی را به مشروطه و آزادگی بهخوبی میتوان فهمید.
«قیام اول با تشکیل یک هیأت دولتی که مورد اعتماد آذربایجان بود تا حدی توفیق یافت اما این دولت هم با مشکلاتی که روبر شده بود، هنوز قادر با انجام کارهای بزرگ و مهمی که مورد تقاضای ملت ایران و مخصوصاَ حزب متشکل، فرقه دموکرات ایران، کمیتههای تهران و آذربایجان بود. نشده است! ...«نقل از کتاب شیخ محمد خیابانی تألیف علی آذری
قیام دوم از فروردین 1299 هـ.ش آغاز گشت و در جریان همین قیام شیخ محمد خیابانی با اینکه به وکالت دوره چهارم انتخاب شدهی بود. بامر مخبرالسلطنه استاندار مشروطه با تیر کشته و خانهاش به وسیله قزاقها غارت شد. البته علت شکست قیام دوم را باید تا حدی مربوط به همکاری لازم نکرده عدهای از قیام کنندگان دانست.
خیاباتی با اولتیماتیوم روس ها به دولت سخت به مبارزه بر می خیزد و آن را ناموجه می داند. در جریان ورود عثمانی ها به آذریابجان به شدت از یک پارچگی ایران دفاع میکند و آنها را که میخواستند با دشمن مهاجم کنار بیایند سخت مورد حمله قرار داد.
در آخرین نطق خیابانی چنین آمده است:
تبریز میخواهد حاکمیت بدست ملت باشد. تمام ایران. فعلاَ با زبان حال خود این تقاضا را مینماید. هرگاه تهران از قبول این نظریه سرپیچی کند، ما با اصول رادیکالیسم ایران را تجدید بناء خواهیم نمود، ما میگوئیم حاکمیت دموکراسی باید در سراسر ایران جاری باشد. اهالی ایالات و ولایات باید رأی خود را آزادانه اظهار دارند برای مدافعه این حق، آخرین مرحله مردن است و مردن در این راه راما بر زندگی بیشرمانه ترجیح میدهیم.ِ»
برخی از عنوان نطقهای خیابانی عبارت است: حاکمیت ملت لزوم تشکیلات در هیئت اجتماعیه پافشاری و استقامت – افکار عمومی – لزوم مرکزیت – بیاد شهدای آزادی، فکر بایدهادی انقلاب و تکامل باشد – آزادی با خونسردی فرق دارد – امنیت و آسایش، ضعیف حق حیات ندارد. حائن باید مجازات شود – باید بفهمیم که چه میخواهیم – آزادی قبل از همه چیز، اراده ملت مافوق همه چیز است – برای اجرای اصلاحات خودمان را باید قبلاَ اصلاح کنیم آزادی و امنیت – سقوط و اعتلا و بیش از 100 سخنرانی دیگر و مقالات متعدد.
منبع :
uran.blogfa.com
پسيان
پسیان ، محمدتقی ، معروف به کلنل محمدتقی خان ، صاحب منصب نظامی در اواخر دورة قاجاریه ، فرمانده قوا و رهبر قیام 1300 ش خراسان . محمدتقی در خانوادة معروفی از «مهاجرین » در 1309/ 1270 ش در تبریز زاده شد. رستم بیگ ، جد خاندان پسیان ، بعد از عهدنامة ترکمن چای و جدایی شهرهای قفقاز از ایران زندگی زیرسلطة بیگانگان روس را برنتابید و به تبریز مهاجرت کرد. رستم بیگ و پدر محمدتقی ، یاورْ محمدباقرخان ، روابط نزدیکی با مقامات ذی نفوذ تبریز، از جمله میرزاتقی خان امیرکبیر، داشتند. فرزندان رستم بیگ همگی از صاحب منصبان نظامی بودند و بعضی چون علیقلی و غلامرضا، در جنگ با انگلیس در شیراز کشته شدند (پسیان ، ص 26ـ 27؛کرونین ، ص 696؛ آذری ، ص 250،280ـ281).
محمدتقی در منزل و مدرسة لقمانیة تبریز به تحصیل علوم و زبانهای خارجی پرداخت و در پانزده سالگی به مدرسة نظام تهران راه یافت . پنج سال در این مدرسه آموزش دید و در سال آخر تحصیل ، از سوی وزارت جنگ با درجة نایب دومی (ستوان دومی )، الزاماً به خدمت ژاندارمری درآمد. پس از دو سال خدمت به درجة سلطانی (سروانی ) ارتقا یافت . در 1330/ 1291ش با سمت معلم و مترجم در مدرسة ژاندارمری یوسف آباد به کار خود ادامه داد. سپس به عنوان فرمانده گروهان به مأموریت همدان اعزام شد. بعد از برقراری امنیت راه همدان ، به تهران بازگشت و با اختتام دورة صاحب منصبی به درجة یاوری (سرگردی ) ارتقا یافت و به پاس موفقیت در مأموریت همدان از وزارت جنگ مدال طلای نظامی گرفت . مقارن با انتصاب او به فرماندهی باتالیان (گردان ) همدان ، جنگ جهانی اول آغاز شد. با تشکیل دولت مهاجرین ، در صف مقدم وطنخواهان و مدافعان حکومت مهاجرین قرار گرفت و درچهاردهم محرم 1334 حملة معروف «مصلی » را بر قوای قزاق ایرانی وابسته به روس فرماندهی کرد و ضمن شکست دادن و خلع سلاح آنها، همدان را از منطقة نفوذ نیروهای روسیه خارج ساخت (پسیان ، ص 27ـ 28؛ افسر، ص 130ـ 131).
پسیان و یاورعزیزاللّه خان ضرغامی ، دفاع از همدان را در مقابل هجوم قوای روسی سازماندهی کردند، اما به سبب برتری کمّی و کیفی ارتش روسیه ناگزیر از عقب نشینی به کرمانشاه شدند. در آنجا نیز نیروهای ژاندارمری تحت فرماندهی پسیان مسئول دفاع از منطقه شدند، اما ادامة مقاومت در برابر نیروهای خارجی به سبب عدم اتحاد و فقدان اسلحه غیرممکن شد و نیروهای وطنخواه به سرزمین عثمانی پناه بردند. پس از این ناکامی ، پسیان از فرماندهی قوا کناره گیری کرد و برای درمان به آلمان رفت . در آلمان تحصیلات نظامی را ادامه داد؛ نخست در نیروی هوایی آلمان و سپس در پیاده نظام به تحصیل و تمرین همت گمارد. همچنین به فعالیتهای متنوع روشنفکری ، فرهنگی و سیاسی روی آورد. در انجمن ادبی ـ سیاسی تقی زاده * در برلین شرکت جست و مقالاتی در مجلة کاوه * به چاپ رساند. همچنین دو کتاب سرگذشت یک جوان وطن دوست که سرگذشت زندگی خودش بود و جنگ مقدس از بغداد تا ایران ، دربارة تجربیاتش در غرب ایران طی جنگ جهانی اول ، را به نگارش درآورد (پسیان ، ص 31ـ34؛ افسر، ص 133ـ 135، 176ـ179؛ کرونین ، ص 697ـ699).
به دنبال تغییر اوضاع و پایان گرفتن جنگ جهانی اول ، در 1338/1297ش به ایران بازگشت . در همان سال و به دنبال سقوط دولت وثوق الدوله * دوباره به خدمت ژاندارمری اعاده شد و به درجة کلنلی (سرهنگی ) ارتقا یافت و در دولت مشیرالدوله ( رجوع کنید به پیرنیا * ، حسن ) به فرماندهی ژاندارمری خراسان منصوب گردید. مأموریت او با والی گری قوام السلطنه ( رجوع کنید به قوام * ، احمد) در خراسان مصادف بود. کلنل با هدف ساماندهی ژاندارمری خراسان مأموریت خود را آغاز کرد، اما پس از چهار ماه فعالیت برای اصلاح امورمالی و اداری ژاندارمری ، به سبب کمبود منابع مالی و کارشکنی قوام ، با ناکامی روبرو شد. این در حالی بود که میان قوام و موسیو دوبوا ، پیشکار مالیه و گمرک خراسان ، بر سر مسائل مالیات و عوارض اختلافاتی درگرفته بود. در این شرایط نابسامان ، کودتای سیدضیاء ـ رضاخان در سوم حوت 1299 ش به وقوع پیوست (پسیان ، ص 36؛ کرونین ، ص 699، 704ـ 705؛ مهرداد بهار، ص 23). قوام السلطنه در اوایل کودتا تلگرافی به سیدضیاء مخابره کرد دایر بر این که از مفاد بیانیة رئیس الوزرا معلوم نمی شود که دولت ایران دارای چه اصول و رژیمی است . وی همچنین به بهانة مقابله با هجوم احتمالی بولشویکها * ، به تشکیل نیرویی ملی در کنار نیروی ژاندارمری اقدام کرد (محمدتقی بهار، ج 1، ص 97) و در مراسم رژة عید نوروز 1300 ش ، برخلاف رسم معهود، تمثال شاه را در جایگاه مناسب قرار نداد (آذری ، ص 185،187؛ نیز رجوع کنید به مهرداد بهار، ص 25). این مسائل از دید سیدضیاء دور نماند و پس از حصول اطمینان از عدم وابستگی کلنل به والی ، فرمان دستگیری قوام ا برای کلنل ارسال کرد. کلنل روز سیزدهم فروردین 1300، والی را بازداشت کرد و تحت الحفظ به تهران اعزام داشت .
روز بعد، سیدضیاء، کلنل را به سمت والی نظامی خراسان منصوب کرد. پانزدهم فروردین ، در مشهد حکومت نظامی اعلان شد و به دنبال آن در مدتی اندک یاغیان و اشرار عشایر خراسان سرکوب شدند و امنیت برقرار گردید (مهرداد بهار، ص 25ـ26؛بیات ، ص 51 ـ53؛ میرزاصالح ، ص 41ـ43، 55). محمدتقی خان بدهی مالیاتی قوام السلطنه را با ضبط اقلام هنگفتی از اموال و املاک او برای مالیة خراسان وصول کرد، بهای نان و گوشت را کاهش داد و مواجب عقب افتادة افراد نظامی را پرداخت کرد، همچنین رسیدگی به سوءاستفاده های متولیان آستان قدس و قوام السلطنه و متنفذین محلی دیگر را آغاز کرد (میرزاصالح ، ص 43، 46ـ 48،51؛ فرخ ، ج 1، ص 75ـ76).
حکومت سیدضیاءالدین بیش از سه ماه طول نکشید و در چهارم خرداد 1300 فرمان عزل او صادر و به همة ایالات مخابره شد. ده روز بعد قوام السلطنه که ظاهراً در زندان حکم صدارت خود را دریافت کرده بود کابینة خود را به حضور شاه معرفی کرد. امور استحفاظی و انتظامی مرکز و حومه به سردارسپه سپرده شد. پیشتر، در هفتم خرداد 1300، فرمان تلگرافیِ شاه به خراسان رسیده بود که بنابر آن کلنل در فرماندهی قوای نظامی خراسان ابقا می شد ولی از دخالت در امور حکومتی منع می گردید. کلنل فرمان شاه را پذیرفت ، اما تحولات به همین جا خاتمه نیافت . پس از تشکیل و معرفی کابینه به شاه ، امر شد که نجدالسلطنه در سمت کفالت ایالت خراسان به کار مشغول شود. هنوز چند روزی از کفالت نجدالسلطنه نگذشته بود که کلنل او را توقیف کرد و ادارة حکومت را به دست گرفت و گروهی از متنفذان شهر را که با اقدامات او موافق نبودند زندانی و گروهی را نیز تبعید کرد. علاوه بر این ، گروهی از اهالی و اصناف به ارگ دولتی فراخوانده شدند تا به نام قاطبة اهالی ، ولایت کلنل محمدتقی خان پسیان را از دولت طلب کنند و به شیوة مرسوم چند نفر از اهالی شهر نیز در تلگرافخانه متحصن شدند و تلگراف کردند که نجدالسلطنه قادر نیست خراسان را اداره کند و غیر از کلنل کسی لایق این مقام نیست . اما دولت این پیشنهاد را رد کرد و کلنل بناچار نجدالسلطنه را آزاد کرد و او دوباره به کفالت ولایت پرداخت . اما ادامة کفالت ممکن نبود و تقاضای ولایت کلنل تکرار شد و شبنامه ها برضد نجدالسلطنه انتشار یافت .
سرانجام ، در اول مرداد 1300، نجدالسلطنه استعفا کرد و کلنل به استقلال به حکومت پرداخت (مهرداد بهار، ص 26ـ 28؛ رجوع کنید به میرزاصالح ، ص 60ـ61، 74). دولت ، نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیاری * را به ولایت خراسان منصوب کرد و او ضمن تلگرام مورخ نهم مرداد 1300 کلنل را تا ورود خود، به سمت کفیل ایالت تعیین کرد. کلنل ضمن اظهار اطاعت ، تصریح کرد که اعتقاد و اطمینانی به رئیس الوزرا ندارد و به همین دلیل حاضر به قبول هیچ خدمتی نیست و نمی تواند «با داشتن اقتدار ظلم را دیده و چشم پوشی » کند. صمصام السلطنه با تضمین شرافت ایلاتی ، نسبت به کلنل ابراز اعتماد و از خدمات او قدردانی کرد و کلنل در پاسخ «تشریف فرمایی » صمصام السلطنه را موجب امیدواری دانست . از صورت تلگرافهای بعدی کلنل به صمصام السلطنه برمی آید که ریاست صمصام را پذیرا شده بود و گزارش کارهای خود را به وی می داد (محمدتقی بهار، ج 1، ص 142ـ144، 147؛ مهرداد بهار، ص 28ـ29). در حالی که ابراز اعتماد و انقیاد کلنل نسبت به صمصام السلطنه آرامشی در مشهد پدید آورده بود، ناگهان صمصام کنار رفت و کلنل گلروپ ، رئیس ژاندارمری ، به خراسان وارد شد. اما محمدتقی خان از آنجا که احساس خطر می کرد که کلنل گلروپ او را عزل کند، گلروپ را به تهران بازگرداند. در اطراف خراسان نیز شجاع الملک ، رئیس ایل هزاره ، و بخشی از ایل تیموری به ریاست شوکت السلطنه و سیدحیدر و طوایف بربری و سالارخان بلوچ به دستور دولت قوام علایمی از طغیان و سرکشی نشان می دادند. حتی سخن از حمایت شوکت الملک ، والی قائنات ، و سردار معزز، والی بجنورد، و خوانین زعفرانلوی قوچان از دولت در میان بود.
پس از بازگرداندن کلنل گلروپ و همسفران دیگر او به تهران ، از اواخر مرداد 1300 روابط کلنل با حکومت مرکزی به بن بست رسید. دولت ، کلنل را یاغی و خودسر معرفی کرد و او نیز مستقلاً به حکومت پرداخت و حتی حزب ملی به کمک او در خراسان تشکیل شد (مهرداد بهار، ص 29ـ31؛ بیات ، ص 96ـ97؛ میرزاصالح ، ص 79؛ فرخ ، ج 1، ص 99). ضمناً از تلگرافهای رد و بدل شده میان امیر شوکت الملک و شجاع السلطنه ، سالار اشجع حاکم خواف و سردار مکرم حاکم طبس برمی آید که امیر شوکت الملک مأمور تنظیم قوای جنوب خراسان و حرکت به مشهد به منظور مقابله با کلنل شده بود. دشمنی آشکار قوام السلطنه با کلنل به صورت جنگهای محلی در گناباد، هزاره ، یوسف آباد، فریمان و قلعة عَلیَک بروز کرد. پیروزیهای کلنل بر قبایل و قدرت یافتن او در مشهد، حکومت مرکزی را بر آن داشت تا از طریق پرایدوکس ، کنسول انگلیس ، با وی وارد مذاکره شود. اما کلنل وساطت پرایدوکس را نپذیرفت (مهرداد بهار، ص 31ـ33؛ محمدتقی بهار، ج 1، ص 150، 152ـ154؛ رجوع کنید به کرونین ، ص 733ـ734).
شوکت الملک پیش از اجرای دستور قوام السلطنه دربارة حمله به خراسان ، و با اطلاع وی ، ولی به رغم میل او، باب گفتگو را با کلنل گشود. در اوایل مهر 1300 شوکت الملک نمایندة خود، محمدولی خان اسدی ، را به مشهد فرستاد و ظاهراً کلنل هم تحت تأثیر این مذاکرات قرار گرفت و متقابلاً آیت الله زاده خراسانی و حاج حسین آقای ملک را به نزد امیرشوکت الملک فرستاد. سرانجام دو طرف برای توافق دربارة خروج کلنل از کشور از طریق هندوستان قرار ملاقات گذاشتند. اما در این هنگام سردار معزز، حاکم بجنورد، که پیشتر قول همکاری به کلنل داده بود خیانت کرد و کردهای قوچانی را به شورش واداشت . شورشیان با حمله به قوچان و خلع سلاح ژاندارمها، شهر را به تصرف درآوردند. کلنل از ملاقات باامیر که می توانست سرنوشت ساز باشد دست برداشت و برای دفع کردان شمال ، شبانه با گروهی از افسران و ژاندارمها به سوی قوچان شتافت (مهرداد بهار، ص 33؛ محمدتقی بهار، ج 1، ص 154ـ155؛ فلاح ، 148ـ149؛ رجوع کنید به بیات ، ص 273ـ275؛ آذری ، ص 303) و در تپه های داوودلی جعفرآباد با اکراد مواجه شد و جنگید. کمی نفرات و کاهش مهمات و مکر دشمن ، تا عصر نهم مهر 1300، عرصه را بر کلنل و قوای ژاندارم تنگ کرد. فرستادگان او برای آوردن مهمات از جعفرآباد، به جبهه بازنگشتند و فرمانده خود را تنها و بدون مهمات رها کردند. کلنل یکه و تنها، در حالی که محاصره شده بود، تا آخرین فشنگی که داشت جنگید و کشته شد. کردهای قوچانی ، پس از نبرد سرش را از تن جدا کردند و به قوچان بردند (فرخ ، ج 1، ص 125؛ آذری ، ص 340ـ 343، 346ـ349: آذری تاریخ قتل وی را دهم مهر می داند). به این ترتیب قیام محمدتقی خان پسیان که از دوازدهم فروردین 1300 شروع شده بود در نهم مهر همان سال پایان گرفت . او که در 31 سالگی کشته شد، تا پایان عمر مجرد زیست (بیات ، ص 262ـ263).
منابع : علی آذری ، قیام کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان ، تهران 1329 ش ، چاپ افست 1352 ش ؛ پرویز افسر، تاریخ ژاندارمری ایران ، قم 1332 ش ؛ محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران 1357ـ1363 ش ؛ مهرداد بهار، دربارة قیام ژاندارمری خراسان به رهبری کلنل محمدتقی خان پسیان ، تهران 1369 ش ؛ کاوه بیات ، انقلاب خراسان : مجموعة اسناد و مدارک سال 1300 ش ، تهران 1370 ش ؛ محمدتقی پسیان ، «رسالة دفاعیه : شرح حال کلنل بقلم خودش »، در شرح حال کلنل محمدتقی خان پسیان ، بقلم چندنفر از دوستان و هواخواهان آنمرحوم ، برلین 1306 ش ، چاپ افست تهران 1356 ش ؛ مهدی فرخ ، خاطرات سیاسی فرخ ، چاپ پرویز لوشانی ، ج 1، تهران 1347 ش ؛ حجت فلاح ، «مروری بر خاطرات شکراللّه صفاپور»، در تاریخ معاصر ایران ، کتاب 8 : مجموعة مقالات ، تهران : مؤسسة پژوهش و مطالعات فرهنگی ، 1374 ش ؛ غلامحسین میرزاصالح ، جنبش کلنل محمدتقی خان پسیان بنابر گزارشهای کنسولگری انگلیس در مشهد ، تهران 1366 ش ؛
ميرزا کوچک خان
میرزا یونس معروف به میرزا كوچك فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری كرد.
در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سركوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.
هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت كانونی به نام «مجلس اتّحاد» تشكیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا كوچك خان كه در آن دوران یك طلبه بود و افكار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در تركمن صحرا شركت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادكوبه در یك بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یك گروه هفده نفری در رشت تشكیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا كوچك خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام كرد و به زودی میرزا كوچك خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یك گروه مسلح به عنوان فدایی تشكیل داد و روستای كسما را در ناحیه ی فومن مركز كار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیأت اتّحاد اسلام، پس از چندی به كمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری كمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، كجور و تنكابن زیر نفوذ كمیته درآمد. این كمیته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نیز نامیده شده است.
فعالیت های نظامی نهضت جنگل
در فروردین 1297، فداییان نهضت جنگل، پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی مواضع مهم راه رشت – منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد 1297، نیروی «كلنل پیچرا خوف» افسر روسی كه قصد بازگشت از ایران را داشت با«ژنرال دانسترویل» انگلیسی كه او نیز می خواست از طریق انزلی به بادكوبه برود هم پیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فداییان «كمیته ی اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالی كه زره پوش ها و هواپیماهای انگلیس هم برای كمك به او به حركت درآمده بودند. «پیچراخوف» راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشوده شدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی «كمیته ی اتحاد اسلام» رشت را تصرف كرد، امّا پس از ده روز نیروهای انگلیسی به كمك زره پوش ها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در 27 مرداد 1297، میان نمایندگان كمیته ی اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد كه میرزا كوچك خان به ناچار انحلال كمیته ی اتحاد اسلام را اعلام داشت و كمیته انقلابی گیلان را تشكیل داد. شماری از سران كمیته اتحاد اسلام كناره گیری كردند و شماری از افراد تندرو در كمیته ی انقلابی گیلان عضویت یافتند.
برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسیله ی سید محمد تدین پیام صلحی برای كوچك خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست كه نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد، میرزا نپذیرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد 1298، كلنل «استاروسلسكی» فرمانده ی نیروی قزاق با اختیارات تام، مأمور سركوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شركت داشتند. پیش از حمله ی «كلنل تكاچینكف» از تهران نامه ی تأمین برای میزرا نوشتند، ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری های فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دكتر حشمت كه پزشك بود و به واسطه ی خدمات پزشكی محبوبیت زیادی در لاهیجان كسب كرده بود و در آن جا یك گروه چند صد نفری به نام «نظام ملی» گرد آورده بود، تسلیم نیروی دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه ی نزدیك بودن به میرزا آزاد كرده تا او میرزا را ترغیب به تسلیم كند و اگر موفق شد یا نشد خود را پس از ده روز معرفی نماید، امّا دكتر حشمت، پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و چون بازگشت او به تأخیر افتاد، یك گردان مأمور دستگیری او شد. او با گردان دولتی درگیر و شماری از افراد «نظام ملی» كشته شدند و دكتر حشمت دستگیر و در دادگاه نظامی در 4 اردیبهشت 1298، محكوم به اعدام شد.
نهضت جنگل و رهبران انقلاب اكتبر روسیه
جنگلی ها در دوران تزارها قیام خود را آغاز و به مخالفت با آنان پرداختند، امّا در آغاز پیروزی انقلاب اكتبر، روابط جنگلی ها با روس ها حسنه شد. پس از چندی روس ها سیاست خود را تغییر و از حمایت نهضت جنگل دست كشیده و سرانجام به آن خیانت كردند.
در 28 اردیبهشت 1299 شمسی، ارتش سرخ تحت عنوان سركوبی به اصطلاح ضدّ انقلابیون وارد بنادر انزلی و غازیان شد. نهضت جنگل كه حضور نیروهای بیگانه در خاك كشور برایش قابل تحمل نبود و حضور آنان را به زیان استقلال ایران می دید، اسماعیل آقا جنگلی خواهرزاده ی میرزا را به عنوان نماینده به دیدار فرمانده ی ارتش سرخ فرستاد. وی قبل از هر سخنی سراغ میرزا را گرفت و تمایل شدید خود را برای دیدار با او اعلام كرد. بنابراین میرزا در رأس هیأتی به انزلی رفت و در آن جا با فرمانده ی ارتش سرخ دیدار و مذاكره كرد و نسبت به چند موضوع توافق كلی حاصل شد.
اعلام حكومت جمهوری
پس از توافق جنگلی ها با روس ها، سران نهضت به رشت آمدند و در این شهر اعلام حكومت جمهوری كردند. آنان ضمن انتشار اعلامیه ای با عنوان «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل» به مفاسد دستگاه حاكمه ی ایران و جنایات انگلیسی ها اشاره كردند. و در پایان نظریات خود را به شرح ذیل اعلام داشتند:
1- جمعیت انقلاب سرخ ایران، اصول سلطنت را ملغی كرده، جمهوری را رسماً اعلام می نماید.
2- حكومت موقت جمهوری، حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده می گیرد.
3- هر نوع معاهده و قراردادی را كه قدیماً و جدیداً با هر دولتی منعقد شده است، لغو و باطل می شناسد.
4- حكومت موقت جمهوری، همه ی اقوام بشر را یكی دانسته، تساوی حقوق درباره ی آنان قائل است و حفظ شعایر اسلامی را از فرایض می داند.
كودتای حزب عدالت
پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند تن از اعضای حزب كمونیستی عدالت باكو نیز از روسیه وارد گیلان شدند. این افراد در رشت دست به تشكیل حزبی به نام «عدالت» زدند و رفته رفته، ضمن برگزاری اجتماعات و سخنرانی ها، عملاً موارد توافق شده میان جنگلی ها و روس ها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی را علیه میرزا آغاز كردند. میرزا در تیر 1299، معترضانه رشت را ترك كرد و اعلام كرد تا زمانی كه حزب عدالت از كارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ كمونیسم دست بر ندارد به رشت باز نخواهد گشت. به دنبال این حادثه اعضای حزب عدالت كه بعضی از آنان همچون احسان الله خان و خالو قربان قبلاً از دوستان نزدیك میرزا بودند، درصدد بر آمدند كودتایی را انجام دهند كه طرح آن را قبلاًٌ ریخته بودند. نقشه ی كودتا این بود كه میرزا یا باید كشته شود و یا دستگیر و از رهبری انقلاب كنار رود. میرزا كه تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه ی خائنانه ی آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت و در این درگیری ها بسیاری از جنگلی ها دستگیر یا كشته شدند.
شكست نهضت و شهادت میزرا كوچك خان جنگلی
پس از تسلیم خالو قربان، نیروهای دولتی وارد رشت شدند و چون مذاكرات صلح با جنگلی ها به نتیجه نرسید، نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، برخی تسلیم و تعدادی نیز كشته شدند. با چنین وضع سخت و دردناكی میرزا در سرمای شدید زمستان از همسرش خداحافظی كرد و در اعماق جنگل عقب نشست تا بتواند نیروهای پراكنده را در فرصت مناسب جمع آوری و سازماندهی كند. امّا در اثر سرما مرگ به سراغش می آید. روزنامه ی جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنین نوشته است:(1)
«ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت ایرانیم. استقلال به تمام معنای كلمه، یعنی بدون اندك مداخله ی هیچ دولت اجنبی، [و طرفدار] اصلاحات اساسی مملكت و رفع فساد تشكیلاتی دولتی، كه هر چه بر سرایران آمده از فساد تشكیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما كه تمام ایرانیان را دعوت به هم صدایی كرده، خواستار مساعدتیم.»
رهبر نهضت جنگل یك روحانی و مرد دین بود. او انقلاب جنگل و همه ی مظاهر آن را از دریچه ی اندیشه های سیاسی كه از اسلام آموخته بود، می نگریست. او یك باره دست به قیام مسلحانه نزد، همه ی راه ها را آزمود و پس از یأس وارد عمل و مردانه پا به صحنه ی كارزار نهاد.
او شاهد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، توسط محمد علی شاه و تحصن علما در سفارت عثمانی بود. او به امید نجات مشروطه به مجاهدین پیوست و در فتح قزوین شركت كرد و با مشاهده ی اعمال خلاف بعضی از مجاهدین به موطن خود رشت بازگشت، اما بار دیگر به مجاهدین پیوست و در فتح تهران شركت نمود و با قوای استبداد جنگید.
علی رغم تلاشی كه در تحریف چهره ی میزرا به عمل آمده، به شهادت تاریخ، وی از مجاهدان مشروطیت و از هواداران جناح اعتدالیون مجلس و وفادار به اسلام بود. او سخت به اتحاد جهان اسلام عشق می ورزید. تاخت و تازهای خارجی در صحنه ی سیاست و اقتصاد كشور و سیاست بازی عناصر منافق و خود فروخته، وضع آشفته گیلان و بی كفایتی دولتمردان، انگیزه هایی بود كه این روحانی جوان، حساس و دلسوخته را به میدان سیاست و سپس به صحنه ی كارزار كشاند.
نخست در برابر استبداد محمد علی شاه ایستاد و سپس با شخصیت های با نفوذ تماس گرفت و در آخرین مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نیروهای بیگانه به مقاومتی جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گیلان هدف از نهضت خود را احیای قوانین اسلام اعلام كرد و یادآور شد كه میرزا كوچك هرگز اسلحه را از خود دور نمی كند، مگر وقتی كه مطمئن باشد، افراد ایرانی از تجاوز متجاوزان بیگانه و ستمكاران داخلی مصون و از امنیت و رفاه برخوردار هستند.
پی نوشت:
1. روزنامه ی جنگل، سال اول، شماره ی 28، به نقل از انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص 370.
منبع : تبيان
دوست عزيزنقل قول:
اتحاد مثلث يک تعريف مطلقه و بايد بگي اتحاد مثلث بين کدوم کشورها رو ميخاي ؟:11:
من مقاله اي در مورد شرايط وقوع تعادل پايدار و اقتصاد خرد مي خواستم
ضمن اينكه دو سايت اول كه لينك داديد مراجعه كرده بودم ولي در ويكپديا مقاله به اندازه كافي نبود و كم بود
اقتصادخردنقل قول:
کتاب اقتصاد خرد مک گراو هيل :
يک مقاله :کد:http://www.mbaforum.ir/download/Microecon.pdf
يک پاورپوينت :کد:http://www.irancivilcenter.com/articles/pdf/ICC_Article_55_Elme_Eghtesad%20%5BPersian%20Content%5D.pdf
در مورد تعادل پايدار:کد:http://powerpoint.pnu.ac.ir/dbs/Phase%202/Human%20Science%20Cources/Economy/Eghtesad%20Khord/Farhad%20Khodadad%20Kashi/Eghtesad%20Khord(Khodadad).ppt
چيز خاصي پيدا نکردم .
ولي بهت پيشنهاد ميکنم کتاب اقتصاد خرد تاليف دهقان رو بخون خيلي کمکت ميکنه .
اين مقاله رو هم داشته باش :
کد:http://www.sid.ir/fa/VEWSSID/J_pdf/50713811201.pdf
سلام
من یک مقاله تحقیقی در مورد موتورهای کاوشگر اینترنت مثل اینترنت اکسپلورر یا فایر فاکس و موتورهای دیگه و کلآ اینکه این موتورهای کاوشگر از چه سالی و به چه دلیلی بوجود اومدن و اولین موتور کاوشگر اسمش چی بود و کی بوجود اومد و تا امروز رو توضیح بدید ممنون میشم
البته اگر مقایسه ای بین اینها و همچنین مزایا و معایب این موتور ها درفبال یکدیگر داشته باشید بازم ممنون میشم
سلام
من یک مقاله میخوام که یه بحث فرهنگی و رابطش با اقتصاد رو ارائه کرده باشه
مثل رابطه ازدواج با اقتصاد یا اعتیاد و اقتصاد و کلآ هر بحث فرهنگی که میتونه با اقتصاد در ارتباط باشه
کمکم کنید ممنون میشم