رابطه استرس شغلی و بیماری قلبی در زنان
پژوهشگران در دانشگاه هاروارد نشان داده اند که رابطه محکمی میان استرس شغلی و بیمارهای قلبی، عروقی وجود دارد. سال هاست که دانشگاه هاروارد در حال انجام یک تحقیق به نام «بررسی سلامت زنان» (WHS) است؛. این تحقیق شاخص که پیشگیری بیماری ها در ۱۷ هزار زن پرستار و پرسنل پزشکی را تحت بررسی دارد نشان می دهد...
که زنانی که تحت فشار زیاد شغلی قرار می گیرند در مقایسه با همکارانشان که استرس کمتری را تجربه می کنند، ۴۰ درصد بیشتر در معرض خطر بیماری قلبی (از جمله حملات قلبی و نیاز به جراحی برای رفع انسداد عروق کرونر قلب) قرار می گیرند.
این بررسی همچنین نشان داد زنانی که نگران از دست دادن شغلشان هستند با احتمال بیشتری دچار فشارخون بالا، بالا رفتن میزان کلسترول خون و چاقی می شوند.
پژوهشگران از تعریفی برای «فشار شغلی» استفاده کردند که الزامات مربوط به شغل و میزان کنترل فرد بر شغلش را ترکیب می کند. الزامات شغلی با مقدار، شتاب و سختی کار ارتباط داده می شود. کنترل به معنای توانایی فرد در گرفتن تصمیم های مربوط به کار یا خلاق بودن در انجام کار است.
● شواهد بیشتر
بررسی دانشگاه هاروارد تنها موردی نیست که رابطه میان استرس شغلی و مشکلات قلبی در زنان را نشان می دهد. یک بررسی بزرگ ۱۵ ساله در دانمارک نشان داد که هرچه فشار کاری زنان بیشتر باشد، خطر بیماری قلبی در زنان ۵۱ ساله و کمتر افزوده می شود. یک بررسی روی کارکنان یقه سفید (کارکنان اداری) در پکن ثابت کرد فشار شغلی در زنان (اما نه در مردان) با افزایش خطر ضخیم شدن دیواره شریان کاروتید که نشان اولیه بیماری قلبی عروقی است، همراهی دارد.
● چگونه استرس شغلی بر سلامت قلب و عروق اثر می گذارد؟
بدن، طوری برنامه ریزی شده که در مقابل استرس تهدیدکننده حیات با پاسخ «جنگ یا فرار» واکنش نشان دهد. در این واکنش مغز باعث رها شدن آبشاری از موادشیمیایی و هورمون ها در بدن می شود که ضربان قلب را تند می کنند، سرعت تنفس را افزایش می دهند، فشار خون را بالا می برند و میزان قند (انرژی) ذخیره شده در عضلات را افزایش می دهند. متاسفانه بدن نمی تواند در تشخیص دادن میان خطرهای فوری و مرگبار و موارد کمتر فوری و مداوم استرس، مانند مشکلات مالی، فشار شغلی و حتی نگرانی در مورد مشکلات احتمالی که هنوز بروز نکرده اند، به درستی عمل کند. هنگامی که پاسخ «جنگ یا فرار» به طور مزمن ادامه پیدا می کند، بدن دچار آسیب می شود.
دقیقا مشخص نیست که چگونه فشار شغلی سلامت قلبی را مختل می کند. استرس شغلی ممکن است التهاب در شریان های تغذیه کننده قلب (شریان های کورونر) را تشدید کند و به ایجاد لخته های خون در این شریان ها بینجامد که آغازگر حمله قلبی هستند. استرس همچنین ممکن است عمل به عادات سلامت بخش برای قلب مانند ورزش، رژیم غذایی مناسب، سیگار نکشیدن و خواب کافی را سخت تر کند.
مشکل می توان گفت چه میزان از خطر حمله قلبی به خود استرس روانی مربوط می شود و چه میزان از آن به رفتارهای ناشی از آن مانند سیگار کشیدن و ورزش نکردن.
برخی از زنان (به طور ژنتیکی یا در نتیجه تجربه های ابتدای زندگی) به نحوی غیرموثرتر به عوامل استرس زا پاسخ می دهند، پژوهش هایی که در زمینه عوامل خطرساز منحصر به زنان در ابتلا به بیماری قلبی ادامه دارد و ممکن است در آینده به پاسخ این پرسش ها برسیم.
● چه کار می توانید بکنید؟
استرس ناشی از الزامات مفرط شغلی و نداشتن کنترل بر کار، تنها به محیط کار محدود نمی شود. بسیاری از زنان مجبورند چند وظیفه را به طور همزمان انجام دهند. به عنوان نمونه مراقبت از کودکان، والدین سالمند و سایر بستگان و در عین حال انجام کارهای خانه و کار کردن بیرون خانه بدون اینکه برای انجام همه این کارها منابعی در اختیار داشته باشند. موقعیت هایی مانند این ممکن است غیرقابل اجتناب باشند و در یک بازار کاری پررقابت ممکن است احساس کنید نمی توانید کاری انجام دهید که زندگی کاری تان کمتر استرس زا شود. با این وجود می توانید با انجام اقداماتی سعی کنید استرس کاری خود را کاهش دهید:
با دوستان، بستگان و همکاران روابط دوجانبه و حمایت کننده برقرار کنید.
به طور منظم ورزش کنید. ورزش هم برای قلب شما خوب است، هم اضطراب و افسردگی شما را کاهش می دهد و هم خواب شما را بهبود می بخشد.
عوامل مزاحم (مانند ای میل های مربوط به کار) را در زندگی خارج از محیط کاریتان محدود کنید.
شیوه های آرام بخشی را امتحان کنید، مانند مراقبه، تنفس عمیق، آرام کردن پیش رونده عضلانی، یا تخیل بصری یا دیداری (از محل های آرام بخش و زیبا).
اگر احساس فرسودگی و ناتوانی در مقابل استرس کاری می کنید، از یک مشاور سلامت روانی کمک بخواهید.
5 نکته درباره بازی با بچهها
شما میتوانید بازی با کودک را از ماه های نخست زندگی آغاز کنید زیرا شیرخواران نیاز به انگیزش و تحریک دارند.
۱) بهترین زمان شروع بازی
شما می توانید بازی با کودک را از ماه های نخست زندگی آغاز کنید زیرا شیرخواران نیاز به انگیزش و تحریک دارند. ایجاد انگیزش در آنها به اندازه تغذیه شان اهمیت داد و باید توجه بسیاری به آن مبذول داشت. شیرخواران توانایی هماهنگ کردن اندام ها و حرکت کردن را ندارند و بدون کمک قادر به کشف دنیای اطرافشان نیستند. وقتی اسباب بازی را در جایی قرار دهید که آنها قادر به دیدن آن باشند رنگ و شکل اسباب بازی برایشان ایجاد انگیزش می کند و اگر این اسباب بازی در دسترس شیرخوار قرار بگیرد، تصادفی به آن ضربه می زند و باعث جابه جاشدن آن خواهد شد. شیرخوار از این تجربه یاد می گیرد چگونه چیزی را حرکت دهد و اولین هماهنگی های حرکتی را می آموزد. به مرور پس از کسب توانایی راه رفتن، بازی شگفت انگیزتر می شود. چون راه رفتن با شناخت و کشف دنیای بیرون همراه است.
۲) بهترین اسباب بازی
به خاطر بسپارید برای کودک شما تمامی وسایل بی خطر، نقش اسباب بازی را ایفا می کند و در عین حال که او را بسیار خوشحال و سرگرم می کند نسبت به اسباب بازی های گران قیمت، آموزش های بهتر و بیشتری را به وی می دهند. پس منزل را جست وجو کنید و هر وسیله بی خطر و تمیزی مانند فنجان پلاستیکی یا قاشق چوبی را برای او کنار بگذارید. دقت کنید که این اشیا نباید نوک تیز باشند و از طرفی کوچک هم نباشند، زیرا اگر چه بتواند آنها را در دهانش جای دهد، احتمال خطر خفگی برایش به وجود می آید. بازی برای کودکان نوپا، آمیزه ای از لذت، یادگیری و احساس درماندگی است. برای نمونه اگر فرزند نوپایتان قصد داشته باشد برچسب وسیله ای را روی آن بچسباند، با توجه به اینکه قادر به انجام این کار نیست بلافاصله عصبی می شود. برای پیشگیری از این شرایط به وی کمک کنید، یا وسیله دیگری را در اختیار او قرار دهید تا بتواند از عهده این کار برآید.
۳) اولین همبازی
توقع نداشته باشید که کودک نوپا برای مدت طولانی به شی ای توجه داشته باشد یا با بچه های دیگر بازی کند. زیرا توانایی تمرکز نداشته و مهارت های ارتباطی آنها برای بازی با سایر کودکان کافی نیست. کودک نوپا در کنار بچه های دیگر بازی می کند نه با آنها و اگر به آنها توجه نشان می دهد به دلیل اسباب بازی قشنگ یا خوراکی هایشان است و شاید هم در یک چشم به هم زدن آن وسایل را از دست آنها دربیاورند. والدین باید تا زمانی که کودکان، مهارت اجتماعی کافی را کسب نکرده اند، همکاری و اشتراک را یاد نگرفته اند و توانایی بازی با سایر بچه ها را ندارند، همبازی آنها باشند. لزومی ندارد، پدر و مادر، هر دو با هم به بازی با کودک بپردازند و همبازی شدن یکی از آنها نیز با او کافی نیست.
۴) آموزش از طریق بازی
توجه داشته باشید بازی با کودک امر مهمی است و خردسالان تفاوتی بین فعالیت هایی مانند کار و بازی قائل نیستند و همه چیز برای آنها موضوع یا وسیله بازی و تفریح است. مشارکت کودک در کارهای خانه، مانند شستن ماشین، یکی از بهترین راه های بازی با آنهاست. این روش بسیار موثر است زیرا در عین حال که شما مشغول انجام کارهای خانه و امور شخصی خود هستید، می توانید به کودکتان توجه کنید. از نظر کودک زمانی که وی روی صندلی کنار شما ایستاده و به شما کمک می کند تا مثلا میوه ها را بشویید به این معناست که اجازه دارد، در جریان زندگی با شما شریک شود. شریک شدن، تقسیم کردن و رعایت نوبت از نکاتی است که باید به روشنی به کودک آموزش دهید و بازی های ساده برای فراگیری موضوع هایی از این دست بسیار موثرند. به خصوص بازی هایی که در آنها عمل دادن و گرفتن، بیشتر انجام می شود. حین بازی با خردسالان آنها را به حال خود رها نکنید. در کنارشان بنشینید و قواعد را به آنها بیاموزید و به آنها کمک کنید تا متوجه شوند که هنگام بازی چه اتفاقی می افتد. اگر بازی کردن را به فرزندتان آموزش ندهید، او بازی با سایر کودکان را فرا نمی گیرد. همکاری، شراکت و رعایت نوبت بدون شک مهم ترین مفاهیمی هستند که تا بچه ها آنها را درک نکنند و یاد نگیرند، قادر به بازی با سایر کودکان نیستند.
۵) استفاده ابزاری از اسباب بازی
هنگامی که کودک خوب و بی دردسر با خودش سرگرم بازی است مانند هر کار خوب دیگری که انجام می دهد، مرتبا از او تعریف کنید تا مجبور نشود، توجه منفی شما را با رفتارهای ناپسند جلب کند. کودکان اسباب بازی را دوست دارند و والدین هم از اینکه برای آنها اسباب بازی بخرند، لذت می برند. به همین دلیل هم تعداد اسباب بازی های آنها به سرعت افزایش می یابد و بعد از مدتی باید در تدارک محلی برای نگهداری آنها باشید. بعضی از والدین به این علت برای کودکشان اسباب بازی می خرند که برای بازی با فرزندشان فرصت کافی ندارند و به همین علت هم دچار احساس گناه می شوند. گاهی هم والدین از اسبا ب بازی به عنوان رشوه استفاده می کنند یعنی به شراط اینکه کودک در آینده رفتار مناسبی داشته باشد یا اینکه کاری را انجام بدهد برایش اسباب بازی تهیه می کنند. عده ای از والدین نیز ترک رفتار و اعمال ناشایست را با اسباب بازی پاداش می دهند. در تمام این موارد اسباب بازی در خدمت عواطف شماست. به وسیله یادگیری فرزندتان در تمام این شرایط یاد می گیرد که اسباب بازی را به عنوان ابزاری برای تسلط بر والدین به کار گیرد.
دربارهی تمایلِ عجیب بعضی افراد به خریدهای افراطی
همه ما افرادی را می شناسیم که ساعت های طولانی را صرف گشت و گذار در بازار می کنند و دست آخر با انبوهی از اجناسی که خریده اند به خانه برمی گردند؛ در حالی که به هیچ کدامشان نیاز چندانی نداشته اند و به سرعت از خریدشان پشیمان می شوند...
در بسیاری از کشورهای دنیا به این افراد می گویند: «معتاد به خرید»یعنی کسی که نمی تواند در مقابل میل به خرید مقاومت کند و چیزهایی را می خرد که لازم ندارد. برای اینکه ببینیم چه افرادی دچار چنین اختلالی می شوند و چطور می توان از شر این عادت مخرب خلاص شد با دکتر رضا رستمی، روان پزشک و دانشیار دانشکده روان شناسی دانشگاه تهران دراین باره گفت وگو کرده ایم که می خوانید.
▪ برخی افراد نسبت به کنترل خود در زمینه خرید کردن دچار مشکل هستند. این افراد اگر پول همراهشان باشد نمی توانند در مقابل ویترین مغازه ها مقاومت کنند. آیا می توانیم اسم این رفتار را اعتیاد به خرید بگذاریم؟
البته در اصطلاحات روان پزشکی اختلالی به نام اعتیاد به خرید کردن (یا آن اعتیادی که ما فکر می کنیم) وجود ندارد، اما اگر اعتیاد را به عنوان افراط در یک کار در نظر بگیریم، از این منظر می توان این رفتار را نوعی واکنش تکانشی به هیجانات و مسائلی دانست که فرد می خواهد به نوعی با خرید کردن از آنها فرار کند. علاوه بر این، همان طور که پیشتر ذکر کردم، این رفتار می تواند کاملا تکانشی باشد که از علائم اختلالاتی همچون اختلال دوقطبی یا کنترل تکانه است.
▪ خرید کردن برای بیشتر افراد در صورتی که بر اساس یک نیاز واقعی انجام شود لذت بخش است ولی کسانی هستند که بدون نیاز به چیزی، خرید می کنند و بعد به جای لذت بردن پشیمان می شوند. به نظر شما دلیل این رفتار چیست و چطور می توان با آن مقابله کرد؟
دلایل متعددی برای این رفتار وجود دارد. مطالعه ای که در دانشگاه ویسکانسین انجام شد نشان داد که خریدهای بیش از اندازه می تواند نشانه نوعی اختلال دوقطبی باشد. افراد مبتلا به این نوع اختلال، گاهی بسیار تکانشی هستند و در حالت اوج به سر می برند و گاهی هم در حالت افسردگی و غم فرو می روند و در اصطلاح در وضعیت پایین به سر می برند. زمانی که در حالت اوج خود به سر می برند دست به رفتارهای تکانشی می زنند که خرید کردن بیش از حد و حتی فراتر از توانایی مالی می تواند از این دست باشد. عده دیگری از کسانی که به خرید کردن افراطی می پردازند برای فرار از احساسات ناخوشایند مانند افسردگی و اضطراب دست به این کار می زنند. این افراد تلاش می کنند با خرید کردن بیش از حد، استرس و نگرانی شان را کنترل کنند. افراد دیگری هم به شدت تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرند. امروزه افراد جامعه تا حد زیادی با تبلیغات گوناگون احاطه شده اند. تبلیغاتی که به نحوی به فرد القا می کنند با خرید کالاهای گوناگون می تواند احساس رضایت بیشتری داشته باشد. وجود این تبلیغات موجب ایجاد موج مصرف گرایی در جامعه می شود و در چنین فضایی بروز پدیده ای مانند اعتیاد به خرید چندان دور از ذهن نیست. در واقع فرد تبدیل به یک معتاد خرید می شود و هیچ علاقه ای به چانه زدن هم ندارد.
▪ آیا اعتیاد به خرید یک نوع اختلال وسواسی یا اضطرابی است؟
همان طور که ذکر کردم بعضی از افرادی که اعتیاد به خرید کردن دارند از مشکلات دیگری مانند اضطراب، افسردگی و مانند آن رنج می برند. در واقع این افراد خرید کردن را برای برطرف کردن نیازهای روزمره انجام نمی دهند بلکه خرید کردن را تنها راه ممکن برای مقابله با اضطراب و درگیری های ذهنی، افکار منفی، خشم و بی حوصلگی می دانند. اما متاسفانه خرید کردن نیز نمی تواند راه رهایی این افراد از افکار و احساسات منفی شان باشد زیرا مدتی پس از خرید کردن متوجه می شوند کالای خریداری شده کاربرد چندانی برای آنها ندارد. در نتیجه دوباره غرق در احساس گناه، سرخوردگی و افسردگی می شوند و برای به دست آوردن روحیه خوب باز هم به خرید می روند و این چرخه معیوب همین طور ادامه دارد تا جایی که افراد معتاد به خرید دیگر قادر به کنترل خریدهایشان نخواهند بود. خرید کردن افراطی ممکن است تا جایی پیش برود که حتی منجر به ورشکست شدن فرد یا تحت تاثیر قرار دادن روابط فردی وی شود.
▪ تعداد زنان معتاد به خرید بیشتر است یا مردان؟
مطالعه ای در آمریکا نشان داده که ۱۷ میلیون آمریکایی (یعنی ۱ نفر در هر ۲۰ نفر) دچار این رفتار ند و زنان بیشتری در مقایسه با مردان، اعتیاد به خرید دارند. همچنین این اختلال در جوانان بیشتر شایع است. خانم ها بیشتر به خرید لباس و لوازم آرایش تمایل دارند و آقایان به خرید تکنولوژی هایی مثل لپ تاپ و تلفن همراه.
▪ برای درمان این اختلال باید چه کرد؟ آیا نیاز به روان درمانی وجود دارد یا با کمک برخی دستورالعمل های انضباطی و تمرینی می توان جلوی این رفتار را گرفت؟
در صورتی که خرید افراطی به دلیل مقابله با افسردگی و اضطراب باشد لازم است که فرد از یک روان شناس کمک بگیرد تا به آموختن مهارت های مقابله با اضطراب و افسردگی و افکار منفی بپردازد. در این صورت دیگر خرید تنها راه مقابله وی با احساسات منفی نخواهد بود. همچنین در اختلالات دوقطبی نیز مراجعه به روان پزشک و روان شناس الزامی است. علاوه بر این، راهکارهای دیگری نیز توصیه می شود. برای نمونه، یکی از پیشنهادها این است که فرد پول زیادی با خود همراه نداشته باشد تا پس از دیدن چیزی بلافاصله نتواند اقدام به خریدن آن نکند. یکی دیگر از توصیه ها این است که افراد به نیازهای زیر بنایی خود توجه بیشتری کنند. در واقع، گاهی نیاز در جمع بودن، افراد را به خرید وا می دارد. در حالی که فرد با شرکت در کلاس های ورزشی یا فرهنگی به نحو مفیدتری می تواند این نیاز را رفع کند. استفاده از گزینه های جایگزین راهکار دیگری است و برای نمونه به فرد توصیه می شود هرگاه دچار استرس می شود کمی در هوای آزاد قدم بزند.
بچهها از چه سنی باید تنها بخوابند؟
یکی از مسائل مهمی که ذهن بیشتر والدین جوان را مشغول می کند، این است که باید فرزندشان را در اتاق خودشان بخوابانند یا اینکه او را از همان ابتدا به خوابیدن در اتاقش عادت دهند. نگرانی از اینکه مبادا برای کودک مشکلی پیش آید و مادر متوجه نشود، باعث می شود بسیاری از مادران کودکشان را در تخت خودشان بخوابانند...
با بزرگ شدن کودک و عادت کردن به این شیوه، خواباندن او به تنهایی در اتاق خودش مساله ای بغرنج می شود. برای راهنمایی والدین، با دکتر کتایون خوشابی، روان پزشک کودک، گفت وگو کرده ایم.
▪ خانم دکتر! آیا خواباندن کودک در اتاق والدین کار صحیحی است؟
به طور کلی در یک سال اول بهتر است شیرخواران در معرض دید والدین باشند. به همین دلیل توصیه می کنیم حتی اگر اتاق جدایی برای فرزند در نظر گرفته می شود، در معرض دید والدین باشد. از آنجا که این امکان معمولا وجود ندارد، بهتر است در یک سال اول شیرخوار در اتاق والدین اما در تخت جدا خوابانده شود.
▪ چرا تا این حد به در معرض دید بودن شیرخوار در سال اول تاکید دارید؟
به دلیل اینکه احتمال نشانگان مرگ ناگهانی شیرخواران که علت دقیق آن کاملا مشخص نشده است، وجود دارد. حضور کودک در کنار والدین، به مادر و پدر امکان می دهد که تنفس و وضعیت خوابیدنش را هنگام خواب بررسی کنند.
▪ آیا بعد از یک سالگی باید اتاق خواب کودک را جدا کرد؟
بعد از یک سال، به خصوص در مورد کودکانی که شیر مادر نمی خورند، بهتر است جای خواب آنها را جدا کرد اما در مورد شیرخواران شیر مادرخوار، ممکن است جداکردن فرزند از مادر هنگام خواب کار راحتی نباشد زیرا مادر مجبور می شود با هر بار گریه کودک، بلند شود و او را به تخت خود بیاورد یا در کنار تختش بنشیند و او را تغذیه کند و دوباره به تخت بازگرداند. اگر مادری بتواند این زحمت را بپذیرد، بهتر است از پایان سال اول محل خواب شیرخوار جدا شود.
استثنائا در مورد کودکان شیر مادرخوار، حداکثر زمانی که شیرخوار می تواند در اتاق خواب والدین بخوابد، تا دوسالگی است اما در این صورت هم باید محل خواب و تختخواب شیرخوار جدا باشد.
▪ پس یک کودک دو ساله به هیچ وجه نباید اجازه داشته باشد که در تخت یا اتاق والدین بخوابد؟
بله. بعد از دو سالگی به طور منطقی و علمی، توجیهی برای خواباندن فرزند در کنار والدین وجود ندارد اما گاهی وابستگی مادر به فرزند شدید است و نمی تواند او را از خود جدا کند زیرا در آغوش گرفتن فرزند به او احساس آرامش و اطمینان می دهد و دوست دارد تا سال ها فرزندش در کنارش باشد. در این حالت لازم است با مادر صحبت شود و هر چه سریع تر جدایی صورت بگیرد. در اغلب موارد جدایی به دلیل وابستگی شدید مادر به فرزند انجام نمی شود، ولی به هر حال مادری هم که از لحاظ عاطفی توجه و محبت کافی به فرزندش دارد، می تواند در پایان دو سالگی محل خواب فرزندش را جدا کند.
▪ معمولا والدین کودک را کنار خودشان می خوابانند و بعد او را به تخت و اتاق خود منتقل می کنند. چه کنیم که کودک خودش خوابیدن را بیاموزد؟
بهترین راه این است که فرزندمان را عادت دهیم خودش در تختش تنها بخوابد. اینکه او را بخوابانیم و بعد در تخت بگذاریم، کار صحیحی نیست. باید از ابتدا فرزند را به طوری بار بیاوریم که بداند در مورد این مساله جدی و قاطع هستیم. البته مادر می تواند تا زمانی که کودک به خواب رود در اتاق او بماند. عادت های دیگر مانند خواباندن در بغل یا روی پا یا در اختیار گذاشتن قسمتی از مو یا بدن مادر در دست کودک تا زمانی که به خواب برود، صحیح نیست. در مورد کودکی که چنین عادتی پیدا کرده، بهتر است مادر عروسک پشمالو در اختیارش قرار دهد تا کودک عادت کند عروسک یا بالشش را بغل بگیرد تا به خواب برود. وقتی این عادت از بین رفت، به راحتی با بردن کودک به اتاقش و ماندن مادر در کنار او، به خواب می رود.
▪ آیا مادر می تواند کنار فرزندش در اتاق او بخوابد تا به خواب برود؟
خیر. مادر نباید به تخت کودک برود یا در اتاق او روی زمین بخوابد زیرا این کارها هم تفاوتی با خوابیدن کودک در اتاق والدین ندارد. باید کودک حس کند مادر حضور دارد ولی این حضور به معنی خوابیدن کنار او نیست. مادر می تواند برای فرزندش کتاب بخواند یا قصه بگوید تا کودک در حالی که عروسک به بغل دارد، به خواب برود.
▪ اگر مادری کودکش را تا حداکثر دو سالگی از خود جدا نکرد و کودک به خوابیدن کنار مادر عادت داشت، چطور می توان این عادت را در او از بین برد؟
در مورد کودکان سه سال به بالا خیلی خوب است که از جدول ستاره استفاده کنیم. یعنی به کودکمان بگوییم هر روز صبح که بلند می شوی اگر در تختخوابت بودی، یک برچسب جایزه می گیری و مثلا هر سه برچسب یک جایزه بزرگ دارد. استفاده از روش های تشویقی در این مورد مؤثر هستند.
رگاهی با وجود تمامی این تشویق ها، بچه ها باز هم نیمه های شب به اتاق والدین برمی گردند!
جداکردن کودک از والدین و خواباندن مستقل او در اتاقش کمی زحمت دارد و گاهی یکی، دو ماه طول می کشد. اگر شب تا صبح کودک چند بار بلند شد، باید والدین به نوبت، او را به اتاق خودش ببرند و اجازه ندهند بینشان بخوابد. مشکل برخی خانواده ها این است که یک هفته، ۱۰ روز و حتی یک ماه این روش را ادامه می دهند اما یک شب که کودک وارد اتاق والدین می شود، به دلیل بی حوصلگی او را به تخت خودش بازنمی گردانند. همین کار باعث می شود تمامی زحماتشان هدر برود و مادر مجبور شود این مسیر را دوباره طی کند.
▪ یکی از سوالات بیشتر مادران این است که فرزند ما شب مدام بیدار می شود و طلب چیزی مانند آب یا شیر می کند. آیا درست است که به صدا و درخواست او توجه کنیم؟
کودکان راحت وقتی در طول شب بلند می شوند، دوباره خودشان به خواب می روند اما وقتی کودکان بدقلق و دشوار در طول شب زیاد بلند می شوند، مادر مجبور می شود با هر بار نق زدن و گریه کردن به آنها شیر دهد یا رسیدگی کند. برای آنکه به مادر فشار زیادی نیاید، به خصوص در مورد کودکان شیر مادرخوار، توصیه می شود مادر کودک را در اتاق خودش بخواباند و به درخواست فرزندش پاسخ دهد اما در مورد کودک بزرگ تر از دو سال، بهتر است مادر او را جدا بخواباند و در صورت بیدارشدن کودک و درخواست چیزی، به او رسیدگی کند.
10 نکته درباره مغز آقـــــایـــــان
آیا درک چیزهایی که در ذهن شوهرتان می گذرد، برایتان سخت است؟ این کار برایتان ساده تر خواهد شد اگر این ۱۰ نکته را که دانشمندان در مورد مغز مردان کشف کرده اند، بدانید. مغز مرد در طول زندگی اش تغییر وتحول پیدا می کند...
هر زنی برای انتخاب جفتی برای ادامه زندگی، باید این چیزها را بداند.
۱) مردان احساساتی ترند
گرچه تصور عمومی این است که زنان احساسی تر از مردان هستند، اما پژوهش ها نشان داده است که نوزادان پسر نسبت به نوزادان دختر واکنش های عاطفی بیشتری از خود نشان می دهند. یک بررسی در سال ۲۰۰۸ نشان داد که مردان در بزرگسالی نیز واکنش های عاطفی را با شدت بیشتری بروز می دهند. البته پیش از آنکه از عواطفشان در موردی آگاه شوند.
۲) مردان در برابر تنهایی حساس ترند
گرچه تنهایی می تواند برای سلامت مغز هر کسی زیانبار باشد، اما مردان سالمند نسبت به آن خیلی آسیب پذیرترند. مردان نسبت به زنان کمتر برای برقراری ارتباط تلاش می کنند، در نتیجه تنهایی آنها تشدید می شود و این تنهایی اثر آسیب رسانی را بر مدارهای اجتماعی مغزشان باقی می گذارد.
۳) مردان بر حل مسائل متمرکزند
با اینکه بسیاری از بررسی ها نشان می دهند زنان نسبت به مردان احساس همدلی بیشتری از خود بروز می دهند اما ممکن است قضیه به این سادگی نباشد؛ ممکن است سیستم همدلی مغز مردان هنگامی که شخصی تحت استرس قرار دارد یا مشکلی را ابراز می کند، به سرعت عمل نکند، اما بخشی از مغز که مسوول «حل مسائل» است، به سرعت عکس العمل نشان می دهد و باعث کمک رساندن مردان به دیگران می شود.
۴) مغز مردان برای خیره شدن به زنان برنامه ریزی شده است
هورمون تستوسترون را به پرخاشگری و خصومت ارتباط می دهند اما این هورمون مسوول میل جنسی هم هست و مردان نسبت به زنان ۶ برابر بیشتر از این هورمون در خونشان دارند. دانشمندان دریافته اند این هورمون بخش تسلط بر رفتارهای تکانه ای و غریزی را مختل می کند. گرچه این موضوع نیاز به بررسی بیشتری دارد، اما می توان گفت مردان درست مثل هواپیمایی که روی دستگاه «خلبان خودکار» قرار گرفته باشد، به زنان خیره می شوند و در عین حال وقتی زن از میدان دیدشان خارج شد، او را فراموش می کنند.
۵) مردان از قلمروشان دفاع می کنند
بخشی از غریزه مردانه، دفاع از قلمرو است. گرچه در مورد انسان ها باید پژوهش های بیشتری انجام شود، اما در پستانداران مذکر، بخشی از مغز که مسوول «دفاع از قلمرو» است، از بخش مشابه در پستانداران مؤنث بزرگ تر است. با اینکه زنان نیز دارای حس مالکیت هستند، اما مردان با احتمال بیشتری ممکن است هنگامی که زندگی عشقی یا قلمرو شان در معرض تهدید قرار می گیرد، پرخاشگری کنند.
۶) مردان از سلسله مراتب فرماندهی استقبال می کنند
مردان هنگامی که سلسله مراتب قدرت حالت ناپایداری دارد، احساس اضطراب می کنند اما سلسله مراتب فرماندهی ثابت و پایدار، مانند نیروهای نظامی یا محیط های کاری، تستوسترون آنها را کاهش می دهد و پرخاشگری شان را مهار می کند.
۷) مغز مردان واقعا در طول زمان بالغ می شود
اشتغال خاطر با سلسله مراتب قدرت که از سنین بسیار پایین (حدود ۶ سالگی) آغاز می شود، برانگیزاننده رقابت میان مردان است و به همین دلیل مدام به هم متلک می گویند. البته بروز پرخاشگری کلامی بسیار بهتر از نمود عملی بیرونی آن است. بررسی های روان شناختی نشان داده اند که با افزایش سن، علاقه مردان به برتری طلبی کاهش می یابد و در عوض توجه بیشتری به رابطه هایشان و بهبود روابط اجتماعی پیدا می کنند. احتمالا این تغییر مردان، تا حدی به کاهش تدریجی میزان تستوسترون با افزایش سن مربوط است.
۸) مغز مردان برای پدر شدن آمادگی پیدا می کند
مغز مردان چند ماه پیش از اینکه پدر بشوند، برای همکاری با همسرشان آمادگی پیدا می کند. یک بررسی در سال ۲۰۰۰ نشان داد که پدران آینده تغییراتی هورمونی را پشت سر می گذارند؛ هورمون پرولاکتین شان بالا می رود و هورمون تستوسترونشان کاهش پیدا می کند و به این ترتیب احتمالا رفتار پدرانه در آنها تقویت می شود.
۹) شیوه بازی مردها با بچه ها یشان فرق می کند
شیوه بازی پدرها با بچه ها خاص خودشان است. شیوه آنها در انجام بازی های مبارزه جویانه، دارای خودانگیختگی بیشتر و برانگیزاننده، به یادگیری بهتر کودکان کمک می کند، به آنها اعتماد به نفس بیشتری می دهد و آنها را برای دنیای واقعی آماده می کند. بررسی ها نشان داده احتمال بروز رفتارهای پرخطر جنسی در کسانی که پدرهایشان توجه زیادی به آنها داشته اند، کمتر است.
۱۰) مغز مردان و مسأله ازدواج
زنان می خواهند استقرار پیدا کنند و مردان می خواهند خانواده دار و بچه دار شوند. نتایج یک بررسی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نشان می دهد خیانت های مردان با احتمال بیشتری پیش از ۳۰ سالگی رخ می دهد. پس از این سن، آنها معمولا بر تامین نیازهای خانواده شان متمرکز می شوند.
روانشناسی / چطور عذرخواهی کنیم؟؟؟؟؟
همه آدمها گاهی اوقات مرتکب اشتباه می شوند اما همه نمی دانند چطور باید به درستی اشتباهشان را جبران کنند.
همه مان می دانیم عذرخواهی یعنی چه: عذرخواهی ابراز پشیمانی و گناه درمورد حرفی که زده ایم یا کاری که کرده ایم و باعث ناراحتی شده و تقاضای بخشش است. اما همچنین می دانیم که غرورمان را زیر پا گذاشتن و گفتن "معذرت می خواهم"، کار سختی است. اگر جبران اشتباهتان یا از بین بردن تاثیرات حرفهایی که در عصبانیت به زبان آورده اید، برایتان سخت است، این مقاله را حتماً بخوانید چون به شما نشان می دهیم که در عین حفظ شان وغرور خود، متواضعانه عذرخواهی و طلب بخشش کنید.
1. مشکل را پیدا کنید.
آیا حرفی نامهربانانه بر زبان آوردید، بااینکه ممکن است راست بوده باشد؟ آیا نتوانستید به قولی که داده اید عمل کنید؟ آیا این رنجش متعلق به گذشته بوده یا جدید است؟ اگر ندانید برای چه باید عذرخواهی کنید، هیچوقت نخواهید توانست به درستی اینکار را انجام دهید. اگر فکر نمی کنید کار اشتباهی انجام داده باشید، آن احساس پشیمانی و ناراحتی را به خاطر احساسی که کسی درنتیجه کاری که شما کرده اید، تجربه می کند، ابراز کنید. با فرض اینکه این تاثیر غیرعمدی بوده است، ریشه عذرخواهی در این است که اثرات و عواقب کارهایی که می کنید را بر فرد مقابل پیشبینی نمی کنید و بعد می فهمید که اثرات مخرب آن عمل شما خیلی بیشتر از فواید آن بوده و آنجاست که می خواهید جبران کنید.
2. مسئولیت تقصیر خود را گردن بگیرید،
بدون اینکه نیمی از آن را به گردن دیگران بیندازید. بپذیرید که قطعاً تقصیر شما بوده است.عذرخواهی که تمام و کمال نباشد درست مثل توهین است. عذرخواهی با بهانه آوردن دیگر عذرخواهی نیست. درست است که ممکن است افراد یا چیزهایی دیگری هم در آن تقصیر دست داشته باشند اما شما نمی توانید به خاطر آنها عذرخواهی کنید. شما باید فقط از جانب خودتان عذر بخواهید.
3. متوجه باشید که جای هیچ بهانه ای نیست.
به هیچ وجه دنبال بهانه نباشید. عذرخواهی کردن به همراه بهانه آوردن دیگر عذرخواهی بهشمار نمی رود. مسئولیت کامل کاری که کرده اید را بر عهده بگیرید. و اگر کسی که از اوعذرخواهی می کنید قبول نکرد، بدانید که شایسته آن نبوده است اما باز هم عذرخواهی خود را پس نگیرید و بگویید که معذرت می خواهید.
4. زمان عذرخواهی کردنتان را تعیین کنید.
گاهی اوقات بلافاصله بعد از ارتکاب یک اشتباه بهترین زمان برای عذرخواهی است و گاهی اوقات هم نه. نیش یک حرف ناراحت کننده را می توان با یک معذرت خواهی سریع از بین برد اما سایر تقصیرات نیازمند این است که زمانی بگذرد تا قبل از اینکه فرد مقابل بخواهد یککلمه دیگر از دهان شما بشنود کمی آرام شده باشد. اما هرچه زودتر برای اشتباهتان عذرخواهی کنید، تاثیر گذارتر خواهد بود.
5. "معذرت می خواهم. نباید این حرف را میزدم."
عذرخواهیتان را روی کاغذ بیاورید. نامه ای برای فرد موردنظر بنویسید و همه حرفهایی کهدوست داشتید رو در رو به او بگویید را در آن بنوسید. اگر چندان با نوشتن راحت نیستید می توانید صدایتان را ضبط کنید. اینکار نه تنها به شما کمک می کند وقتی طرفتان را دیدی یادتان بماند که چه چیزهایی به او بگویید، بلکه می توانید آنرا همراه خود آورده و اگر خجالت می کشید کلاماً آنرا مطرح کنید، به طرفتان بدهید. اما همیشه یادتان باشد که یک عذرخواهی مستقیم و رو در رو و صادقانه همیشه بهتر است. پس سعی کنید اینکار را رو در رو انجام دهید چون عذرخواهی بم نامهف ایمیل یا تلفن نشاندهنده عدم تلاش و اطمینان شماست.
6. با به زبان آوردن تقصیر و احساسی که ممکن است به وجود آورده باشد، شروع کنید.
خیلی دقیق اتفاق را توضیح دهید تا طرف مقابل به درستی متوجه شود که برای چه عذر می خواهید. از استفاده کلمه "اما" خودداری کنید (مثلاً نگویید معذرت می خواهم اما...) چون این کلمه نشان می دهد که معذرت نمی خواهید. همچنین نگویید که "معذرت می خواهم که چنین احساسی دارید" یا "معذرت می خواهم که ناراحت شدی". برای کاری که کردید معذرت بخواهید. این جملات اینطور به نظر میرسد که انگار فرد مقابل را متهم می کنید و این معذرت خواهی واقعی نیست. پس برای احساسات آنها ارزش بگذارید و مسئولیت کار خود را قبول کنید، درست مثل عذرخواهی های زیر:
o "رئیس متاسفم که دوباره دیر آمدم. می دانم که شیفتم 10 دقیقه پیش شروع شده بود.
امیدوارم که این تاخیرم مشکلی برایتان به وجود نیاورد.
- عزیزم متاسفم که تولدت را فراموش کردم. می دانم جای هیچ بهانه ای نیست. امیدوارم فکر نکنی که فراموشت کردم. اجازه بده همه چیز را جبران کنم."
7. "این یک توضیح است نه بهانه. بهانه جایی ندارد."
جبران کنید. فکر کنید که چه چیز باعث شد آن کار اشتباه را انجام دهید. آیا به خاطر این است که همیشه برای سر موقع رسیدن یا به خاطر سپردن روزهای مهم تنبل هستید؟ آیا به خاطر این است که عادت دارید به برخی نظرات فوراً واکنش دهید، بدون اینکه لحظه به یک دیدگاه دیگر فکر کنید؟ آیا به خاطر این است که از زندگیتان راضی نیستید و آن را تقصیر دیگران می اندازید؟ مشکل اصلی را پیدا کنید و آنرا برای فرد مقابل توضیح دهید (البته به شکل یک توضیح نه یک بهانه) و به آنها بگویید که برای جبران آن مشکل چه می خواهید بکنید تا دیگر در آینده دوباره اتفاق نیفتد:
- تاریخ تولدت را به این خاطر یادم رفت چون چند وقتی است که سر کار خیلی استرس دارم و خیلی خودخواهم که آن را سرت خالی کردم. از فردا ساعت کارم را کمتر می کنم این باعث می شود بتوانیم وقت بیشتری را با هم بگذرانیم.
- به خاطر این ازت دور بودم و سرد شده بودم چون فکر می کردم از اینکه کارم را از دست داده ام من را ترک می کنی. ببین این لیست کارهایی است که برای پیدا کردن کار می خواهم انجام بدهم.
8. به خاطر نقشی که در زندگیتان دارند از آنها قدردانی کنید و تاکید کنید که به هیچ وجه قصد خراب کردن رابطه را ندارید.
این همان زمانی است که برای طرفتان توضیح دهیم چه چیز این مدت شما را به هم وصلکرده بوده و به عزیزانتان بگویید که واقعاً دوستشان دارید. برایشان بگویید که زندگیتان بدون اعتماد و همراهی آنها چقدر سخت خواهد بود.
9. از آنها یک فرصت دیگر برای جبران اشتباهتان بخواهید.
به آنها بگویید که خیلی دوست داریدنشانشان دهید که از اشتباهتان درس گرفته اید و برای تغییر اوضاع می خواهید اقدام کنید. طلب بخشش کنید و منتظر پاسخشان بمانید. اینکار باعث می شود فرد مقابل قدرت لازم برای غلبه بر موقعیت را احساس کند.
10. صبور باشید.
اگر عذرخواهیتان مقبول نشد از آنها به خاطر شنیدن حرفهایتان و اجازه دوباره برای عذرخواهی مجدد در آینده تشکر کنید. مثلاً بگویید که درک می کنید که هنوز از دستتان ناراحت هستند اما از اینکه اجازه عذرخواهیم بهتان دادند تشکر کنید. و از آنها بخواهید که اگر نظرشان عوض شد و خواستند که ببینندتان با شما تماس بگیرند. گاهی اوقات افراد می خواهند که بخشندتان اما هنوز به کمی زمان برای آرام شدن نیاز دارند. اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که عذرخواهیتان پذیرفته شود:
- از وسوسه شدن برای آوردن چند بهانه در آخر کار اجتناب کنید. درعوض، از قبل برنامه بریزید که برای درآوردن از دل آنها چه کار می خواهید بکنید .
- یادتان باشد، فقط چون کسی عذرخواهی شما را قبول کرده است به این معنا نیست که کاملاً بخشیدتتان. ممکن است زمان ببرد، حتی زمانی طولانی تا فرد دوباره به شما اعتماد کند. شما کار زیادی برای سرعت بخشیدن به این روند ندارید. اگر فرد موردنظر واقعاً برایتان مهم است، ارزشش را دارد که زمان لازم را به او بدهید تا آرامتر شود. نباید انتظار داشته باشید که فوراً به حالت عادی برگردند.
- درعین حال نباید اجازه بدهید که او تا آخر عمر آنرا بر سرتان بکوبد. همانطور که شما باید یاد بگیرید چطور عذرخواهی کنید آنها هم باید یاد بگیرند چطور ببخشند.
11. روی حرفتان بمانید.
این مرحله هم مثل بقیه مرحله ها خیلی مهم است. یک عذرخواهی واقعی باید یک تصمیم را به دنبال خود داشته باشد و باید برای جدی کردن عذرخواهیتانهمیشه روی قولتان بمانید. درغیراینصورت، عذرخواهیتان معنای خود را از دست می دهد و اعتماد دوباره از بین می رود.
نکات
- درصورت امکان فرد را کناری بکشید و تنهایی از او عذرخواهی کنید. نه تنها اینکار احتمالتاثیرگذاشتن افراد دیگر را روی تصمیم فرد کمتر می کند، استرس و اضطراب شما را هم کمتر می کند. اما اگر در حضور دیگران فرد را ناراحت کرده باشید و باعث شده باشید که آبروی او جلوی دیگران برود،عذرخواهیتان هم باید در میان عموم انجام گیرد تا تاثیرگذارتر باشد.
- از زبان بدنی آرام و متواضعانه استفاده کنید. دست به سینه ایستادن یا با انگشت اشاره کردن باعث می شود طرفتان حالت دفاعی به خود بگیرد.
- اگر طرف مورد نظر برای حرف زدن درمورد جبران تقصیرتان دوست داشت که با شما صحبت کند، این را یک فرصت عالی ببینید. مثلاً اگر تولد همسرتان را فراموش کرده اید، ممکن استتصمیم بگیرید که شبی دیگر را حسابی جشن بگیرید. البته این مسئولیت را از گردنتان باز نمی کند که مناسبت مهم بعدی را فراموش کنید اما نشان می دهد که حاضری برای همسرتان وقت بگذارید.
- همیشه یک معذرت، معذرت دیگری را هم دنبال خود می آورد، یا از طرف شما برای چیز دیگری که یادتان افتاده یا از طرف مقابل. پس برای بخشیدن آماده باشید.
- یک عذرخواهی درست همیشه درمورد فرد آسیب دیده است. سعی کنید عذرخواهیتان را دقیقاً روی کار اشتباهی که انجام داده اید و طرف مورد نظر متمرکز کنید.
- مدام تکرار نکنید که طرفتان از دستتان عصبانی است یا نه. اینکار باعث می شود دوباره نظر به سمت شما اشتباهتان برگردد. یادتان باشد که بخشیدن زمان می برد پس صبور باشید.
- پس از اینکه عذرخواهی کردید، زمانی را به خودتان اختصاص دهید و دنبال راه بهتری برایکنار آمدن با آن موقعیت باشید. بااینکار دفعه بعدی که موقعیتی مشابه اتفاق بیفتد، می توانید بسیار عاقلانه تر و درست تر رفتار کنید تا مشکلی پیش نیاید.
هشدارها
- گاهی اوقات تلاش برای عذرخواهی منجر به یک مشاجره دیگر می شود. خیلی مراقب باشید تا دوباره بحثی پیش نیاید و زخم های کهنه سر باز نکند.
- اگر بخشیده شدید خیلی تعجب نکنید.
- هیچوقت معذرت نخواهید مگراینکه واقعاً از ته دل بخواهید. عذرخواهی های مصنوعی خیلی راحت مشخص می شوند، پس اگر برای عذرخواهی آمادگی ندارید، آنقدر روی خودتان کار کنید تا آمادگیش را پیدا کنید.
- حتی اگر فکر می کنید آن نیمی از آن مشکل تقصیر طرف مقابلتان بوده است، در وسطعذرخواهی آن را به زبان نیاورید. حداکثر کاری که می کنید این باشد که خیلی مختصر ذکر کنید که او می تواند برای از میان برداشتن سوءتفاهمات کمکتان کند و بعد دوباره از او عذرخواهی کنید.
- هیچوقت درمورد احساس بدی که دارید حرف نزنید. عذرخواهی درمورد گناه شما، شرمساری شما، ترس از عدم پذیرش، اضطراب و تنهاییتان نیست، این عذرخواهی مربوط به طرف مقابلتان است.
- هیچوقت تصور نکنید که طرف آسیب دیده با طولانی کردن مدت زمان بخشیدنتان می خواهد شما را تنبیه کند. اما مراقب علائم هشداری باشید که نشان می دهد می خواهند کینه این مشکل را تا ابد در دلشان نگه دارند.
دلایل علاقه مندی دانشجویان دختر و پسر در دوران تحصیل
دلایل بسیاری را جهت علاقمندی دانشجویان به یکدیگر در حین تحصیل می توان ذکر کرد. این مبحث در ازدواج دانشجویی بسیار مهم می باشد. با توجه به عدم موفقیت در درصدی از ازدواج های دانشجویی، دانستن چگونگی این روند علاقه مندی، ضروری به نظر می رسد. مهم ترین عوامل زمینه ساز این علاقه می تواند موارد زیر باشد :
رویارویی فراوان
در تحقیقات مشخص شده است که گاهی صرف نمایش مکرر یک محرک معین، رفته رفته نگرش خویشاوندتری نسبت به آن پدیده به وجود می آید. شاید دیدن مداوم و طولانی دانشجویان در طی تحصیل یکی از دلایل به وجود آمدن علاقه بین دانشجویان باشد. کلاسهای مکرر، آزمایشگاههای دروس عملی، گردشهای علمی، نشستهای دوستانه جهت حل مشکلات درسی و یا یک ورودی خاص از عوامل این علاقه می تواند به شمار روند.در یک پژوهش، آزمایندگان دو موقعیت آزمایشی فراهم آورند. بدین گونه که یک گروه از آزمودنها، یک عکس واحد را هفته ای یک بار می دیدند و هر بار صاحب آن را ارزشیابی می کردند. در موقعیت دوم، آزمودینها هر هفته یک عکس متفاوت را می دیدند و آن را ارزشیابی می کردند. همچنین هر هفته از آزمودنیها خواسته می شد که بگویند اگر قرار باشد با مرد صاحب عکس دیدار کنند، تا چه اندازه ممکن است به وی علاقمند گردند. به گواهی این بررسی، آنهایی که همان مرد را هر هفته می دیدند، همچنان که وی برایشان آشناترمیشد بیشتر به او دلبسته می شدند و ارزشهای وی را نیز بیشتر با ارزشهای خودشان همانند می یافتند.این یافته همچنین گویای آن است که ما غالباً کسانی را که به آنها علاقمندیم، دارای نگرشها، ارزشها و دلبستگیهای یکسانی نیز با خودمان می دانیم.
برخورد هم پایه
بسیاری از دانشمندان جامعه شناسی و روان شناسی بر این باورند که برخوردهای فزاینده اجتماعی می تواند به دوستی بیانجامد. کسانی که یکدیگر را بارها و بارها می بینند، گاهی تنها به همین دلیل با یکدیگر دوست می شوند، به ویژه اگر این برخوردها و دیدارها، میان افراد هم پایه روی دهد.چرا که فرادستان و فرودستان (مثلاً کارفرمایان و کارگران) چنانچه یکدیگر را بیشتر ببینند، همواره به یکدیگر علاقمند تر نمی شوند؛ و همراهی و همگامی زیردستان با رؤسایشان لزوماً به دلیل همکاری زیاد آنها با یکدیگر افزایش نمی یابد. برای آن که برخوردها و دیدارهای افراد و گروههای گوناگون به دوستی بیانجامد، غالباً آنها باید با گونه ای برابر و هم شأن گرد هم آیند.
برخورد خوشایند
چنانچه دیدارها و برخورد افراد با یکدیگر با تعاملهای خوشایند همراه باشد، احتمال دلبستگی آنان با یکدیگر افزایش می یابد.دو محقق اجتماعی به نام اینسکو و ویلسون چند دانشجو را در گروههای سه نفره گردهم آوردند و از افراد هر گروه خواستند در حالی که هر بار یکی از آنها ساکت است، دو نفر دیگر در باره خودشان حرف بزنند. بدین گونه که نفر اول و دوم در برابر نفر سوم با یکدیگر آشنا می شدند و سپس نفر دوم و سوم در برابر نفر اول با یکدیگر سخن می گفتند. این سه تن همگی به یک اندازه در برابر هم قرار می گرفتند و همگی اطلاعات یکسانی در باره یکدیگر به دست می آوردند. با این همه ، هنگامی که آنان میزان علاقه مندی خود را به دو نفر دیگر گروه سه نفره شان درجه بندی کردند. به کسی که با وی سخن گفته بودند، بیشتر دلبستگی نشان دادند تا به دیگری. ظاهراً ارتباط متقابل با این فرد به خصوص، به علاقمندی بیشتری به وی می انجامید.
نزدیکی (مجاورت)
افرادی که نزدیک هم زندگی یا کار می کنند، گاهی به دلیل همین نزدیکی محل کار یا زندگی و نیز احتمالاً داشتن کارها یا خانه های نسبتاً یکسان یا خوابگاههای مشابه، ممکن است به نگرشها و احساس سرنوشت کم و بیش یکسانی دست یابند و این نیز می تواند تا اندازه ای بر دلبستگی میان آنان به هنگام برخورد با یکدیگر کارگر افتد. همچنین پژوهشهای اجتماعی بسیار گویای آن است که کسانی که نزدیک یکدیگر کار، زندگی یا تحصیل می کنند و در نتیجه احتمالاً بیشتر همدیگر را می بینند، امکان دوست شدنشان افزایش می یابد.
تداعی با رویدادهای خوشایند
برخوردهای اجتماعی و پرآشنایی بیشتر، تنها سرچشمه های ناآگاهانه پیدایش دوستیها نیستند. چرا که گاهی صرفاً به دلیل حضور اتفاقی کسی به هنگام رخدادی خوب و خوشایند، نگرشهای ما نسبت به وی دوستانه می شود. برای نمونه، چنانچه آموزگاران با برخی از کودکان بیش از اندازه مهربانی کنند، این کودکان به دیگر همکلاسان خود بیشتر علاقمند می شوند؛ گویا تنها از آن رو که این همکلاسان به هنگام روی دادن آن رفتار خوشایند در آنجا بوده اند.افزون بر این، شادی و سرزندگی ما دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد؛ همچون بودن در یک محیط خوشایند و آرام بخش که از نظر مادی و ظاهری جالب و زیبا باشد. در اینجا هم احتمالاً نگرشمان به دیگران خوش بینانه تر می شود، در برابر آنان و رفتارهایشان کمتر سخت گیری می کنیم، با گشاده رویی به سخنانشان گوش فرا می دهیم و سرانجام آن که حتی ممکن است تا اندازه ای به آنها دلبستگی یابیم. شنیدن نواهای خوش آهنگ، بوهای دلپذیر، خوردن غذاهای خوشمزه و روی هم رفته هر آنچه که خوشایند و لذتبخش است، گاهی می تواند دیگران را در نظر ما دوست داشتنی بنمایاند و کمابیش ما را به جهان و زندگی خوش بین تر و امیدوارتر سازد. در این موارد روحیه ای خوش بینانه در ما پدید می آید که اندیشه ها و نگرشهای خوشایند را بر می انگیزد. این اندیشه های خوشایند نیز بر ارزیابی ما از دیگران کارگر می افتد و آنان را هم تا اندازه ای خوشایند می بینیم؛ تا آنجا که ممکن است نگرشهای خوشایند ما در باره دیگران حتی با کاهش یا ناپدید شدن عوامل شادی آفرین و روحیه خوش بینی همچنان تا مدتها بر جای بماند.
مکمل داشتن
یکی از مفاهیم رایج در بررسی روابط نزدیک، نیاز به مکمل داشتن است. برای نمونه، بسیاری گمان می کنند که اگر نیازها و خواستهای یک زوج بیشتر هماهنگ باشد تا همانند، رابطه آنان خوشایندتر خواهد بود. مثلاً در رابطه یک مرد لافزن و سلطه جو با یک زن آرام و تسلیم پذیر، چون مرد می تواند نیاز به خودستایی و برتری جویی خود را برآورده سازد و همزمان با آن نیز زن نیاز به تسلیم شوندگی خود را، خواستهای این دو با هم در می آمیزد و آنان ظاهراً شادتر از زن و شوهر خواهند بود که هر دو سلطه طلبند.از طرفی پژوهشهای بیشتر گویای آن است که چنانچه نیازها و ارزشهای دوستان با زنان و شوهران بیشتر موافق باشد تا مخالف، روابط آنان رو هم رفته بهتر خواهد بود. چرا که این گونه همانندیها غالباً به درگیری و کشمکش می انجامد. بلکه اگر انسان به چیزهای یکسانی ارج نهند، دیدگاه کمابیش همانندی درباره زندگی داشته باشد و از شیوه های رفتاری نسبتاً مشابهی پیروی کنند، احتمالاً شادتر خواهد بود.به گواهی بسیاری از بررسیها، خشنود کننده ترین روابط معمولاً از آن دوستان یا زن و شوهرانی است که دارای دلبستگیهای یکسان و نگرشها و ارزشهای همانند و حتی زمینه و پایگاه اجتماعی یگانه یا دست کم نزدیک به هم باشند. بدین سان، اگرچه افراد ممکن است برای مکمل داشتن در نیازها و برخی ویژگیهای خود به سوی یکدیگر کشیده شوند، اما بررسیها روی هم رفته نشان می دهد که همانندی غالباً مهم تر است تا مکمل داشتن.