هشت روش برای كسب حقوق بیشتر هنگام استخدام
مصاحبه را انجام داده و همه را تحت تاثیر مهارت ها، اشتیاق و مدارک تحصیلی خود قرار داده اید، و اکنون برای مرحله ی دوم مصاحبه دعوت شده اید. میدانید که قصد استخدامتان را دارند.
مشکل اینجاست که شما حقوقی بیش از آنچه آنها خود پیشنهاد داده اند می خواهید. اما آیا می دانید که چطور تصمیم گیرنده ها را برای تخصیص حقوق بیشتر برای شما بدون منصرف کردنشان از استخدامتان متقاعد کنید؟
همه چیز بستگی به آمادگی قبلی، رفتار و عملکردتان دارد. در اینجا به نکاتی اشاره می کنیم که به شما کمک می کند.
۱- تحقیقات لازم را انجام دهید
تا می توانید درمورد میزان پرداختی های شرکت مورد نظر اطلاعات جمع آوری کنید. هر چند تا مدرک دانشگاهی و گواهینامه های مختلف هم داشته باشید، اتحادیه ها و کمپانی های شراکتی معمولاً در تغییر میزان حقوق انعطاف پذیری کمتری دارند.
در قسمتی از تحقیقاتتان باید حداقل حقوق درخواستی خودتان را تعیین کنید. اگر میبینید که حقوق پیشنهادی آنها از حداقل حقوق شما هم پایین تر است، بهتر است که وقت خود را تلف نکنید. دلیلی ندارد که وقت خود را صرف مصاحبه های شرکت ها و کارخانه هایی بکنید که نمی توانند دستمزد و حقوق دلخواه شما را برآورده کنند.
۲- پیشنهاد اول را شما ندهید
قسمت حقوق پیشنهادی را در فرم استخدام خالی بگذارید و هیچ حقوق مشخصی را تعین نکنید. اگر از همان ابتدا حقوق بالایی را پیشنهاد دهید، روی نظر مسئولان برای استخدام شما تاثیر خواهد گذاشت. شاید هم مبلغی کمتر از آنچه رئیس برایتان در نظر گرفته بوده بنویسید و با این کار حقوقتان کمتر شود.
۳- ارزشهایتان را بشناسید
ببینید آیا در موضع قدرت هستید. اگر شرکت ها و جاهای دیگر به دنبال شما هستند، می توانید از آن برای اعمال قدرت و نفوذ استفاده کنید. اما حواستان باشد که خیلی هم روی این مسئله تاکید نکنید. بیش از حد مطمئن و دلگرم بودن هم ممکن است برایتان مشکل ساز شود.
۴- بگذارید اول آنها مسئله ی حقوق را مطرح کنند
نباید شما خودتان مسئله ی حقوق را به میان آورید. و وقتی از شما حقوق پیشنهادیتان را سوال کردند، حدود قیمتتان را بدهید، اما بگویید که این قیمت باز جای بحث دارد و دیگر ساکت شوید و بحث راه نیاندازید.
۵- فواید مهارتهایتان را مطرح کنید
وقتی درمورد شغل گذشته تان صحبت می کنید، دستاوردها و پیشرفت هایتان را توضیح دهید. تمام موفقیت هایی را که برای شرکت قبلی به دست آورده اید را برای آنها بازگو کنید. حتی اگر پاداشی هم در این زمینه دریافت کرده اید، آن را هم مطرح کنید. با این کار آنها شما را به عنوان فردی فعال و باکفایت خواهند دید.
۶- متعجب نگاه نکنید
وقتی مصاحبه کننده، حقوق پیشنهادی شرکت را برایتان مطرح کرد، فقط سرتان را تکان دهید، گویی که در حال بررسی هستید، اما ساکت بمانید. اما اگر قیمت پیشنهادیشان خیلی کمتر از توقع شما باشد، کمی تعجب کردن کاملاً لازم است
.
۷- عاقلانه رفتار کنید
با توجه به تحقیقاتی که انجام داده اید، می دانید که حقوق پیشنهادیشان خیلی پایین است. نیازی به بحث و دعوا نیست. اینجا باید ریسک کنید. بلند شوید و به آنها بگوید که این میزان حقوق برایتان کافی نمی باشد. دو احتمال وجود دارد، یکی اینکه همان موقع فایل استحدام شما را بسته و فراموشتان می کنند، یا اینکه اگر به نظرشان قابلیت های خوبی داشته باشید، روی مسئله ی حقوق تجدید نظر می کنند.
۸- انعطاف نشان دهید
اگر واقعاً این کار را می خواهید، پس لازم است که کمی هم شما از خودتان انعطاف نشان دهید. البته پول مهم است، اما گاهی اوقات مسائل مهمتری هم در یک کار وجود دارد. پس اگر آنها انعام ها و پاداش های ویژه ای برایتان در نظر گرفتند، شما هم کمی کوتاه بیایید.
خودتان را باور داشته باشید
اگر خودتان و مهارتها و قابلیت هایتان را باور داشته باشید، با اعتماد به نفس بیشتر جلو خواهید رفت، و حتماً موفق خواهید شد که آنها را متقاعد به دادن حقوق دلخواهتان کنید.
با آمادگی قبلی، کمی روانشناسی، و استفاده از مهارت های اجتماعیتان، با تکیه بر قابلیت هایتان، می توانید به هدفتان دست یابید.
منبع : آکادمیست
آیا ظاهر شما به کارتان صدمه می زند؟
سالها پیش، خانمی را می شناختم که معمولاً درمورد زمینه کاری خودش مطلب چاپ می کرد. وی مقاله ای نوشت که خیلی مورد استقبال قرار گرفت. به همین خاطر از او دعوت شد در سخنرانی های زیادی شرکت کند و از آنجا که در همه این دعوت ها به او حقوقی داده می شد، خوشحال شده بود که می تواند از این راه یک منبع درآمد دومی برای خودش درست کند. اما بعد از چند مصاحبه و سخنرانی اول، این دعوت ها کمتر و کمتر شد.
واقعاً نفهمید که چه اتفاقی افتاد. بااینکه وانمود می کرد که اتفاق خاصی نیفتاده است اما همه میدانستند که همه چیز سر جای خودش نیست. متاسفانه، باوجود همه اشاراتی که به او شد، به هیچ طریق نمی خواست قبول کند که دلیل این مسئله، ساده ترین دلیل است: مسئله ظاهر او.
او با هیکل بسیار درشت و موهایی فرفری، ظاهری بسیار ترسناک داشت. اگر سعی می کرد از لباسهایی که اندام را کوچکتر نشان می دهد مثل رنگ های تیره، راه راه عمودی و جواهرات مناسب استفاده کرده و ظاهر خود را تقویت کند، مطمئناً هم توجه زیادی به او می شد و هم احترام زیادی کسب می کرد.
اما درعوض، طوری لباس می پوشید که شوهرش خوشش بیاید: کفش پاشنه بلند، دامن کوتاه، موهای بلند، و لباسهای تنگ.. اکثر لباسهایی که می پوشید خیلی برایش کوچک بودند. هیچکدام هم لباس درست و حسابی و گران قیمت نبود. ظاهرش واقعاً هیچ تناسبی با سنش، درآمدش و مقام شغلیش نداشت.
همین مسائل باعث شد که این کار دوم خیلی زود به نابودی کشیده شود. روی کاغذ به نظر عالی می رسید: توانا، تحصیلکرده، و کاملاً مطلع از زمینه کاری خود. اما وقتی او را از نزدیک می دیدید، واقعاً ظاهرش بد به نظر می رسید. مخاطبین او انتظار ظاهری حرفه ای و مناسب داشتند. اما چیزی که می دیدند تلفیقی بین اسکارلت اوهارا و آمازون بود.. باوجود پیشینه، تجربه و توانایی که در نوشتن داشت، به خاطر وضعیت ظاهرش همه اعتبار خود را از دست داد.
به نظرتان عادلانه نیست؟ شاید. اما باوجود تحصیلات، حرفه و مقام اجتماعی، او خودش باید بهتر می دانست. همه همکارانش خیلی محتاطانه تر از او لباس می پوشیدند و خیلی های آنها هم مستقیماً به او گفته بودند که تغییری در وضعیت خود ایجاد کند. اما او دوست داشت همان کاری را انجام دهد که خودش می خواهد.
البته این یک نمونه خیلی افراطی است اما چندان نادر نیست. اکثر افرادیکه چنین مشکلاتی دارند جزء سه دسته زیر هستند:
1. وقت یا پول کافی برای پوشیدن لباسهای خوب ندارند
2. ظاهر برایشان اهمیت چندانی ندارد.
3. قوانین شامل حال آنها نمی شود.
اگر خودتان را جزء یکی از این سه دسته می بینید، احتمالاً آنقدر که در توانتان است پول درنمی آورید. در زیر به بعضی علائم اشاره میکنیم که نشان می دهد وضعیت ظاهرتان، به کارتان صدمه می زند.
1. یکی از بالادستانتان در شرکت مستقیماً به شما گفته است که اگر می خواهید ترفیع بگیرید باید وضعیت ظاهرتان را درست کنید..
2. یک نفر در شرکتتان همیشه باید برای مراسم های مهم (میتینگ ها، سخنرانی ها و سایر مراسمات) به شما یادآوری کند که درست لباس بپوشید.
3. یکی از همکاران با مهارت های مساوی یا کمتر اما ظاهر بهتر، قبل از شما ترفیع گرفته است.
4. آن روزهایی که وقت بیشتری را صرف بهبود ظاهرتان کرده اید، همکارانتان اینقدر تعجب کرده اند که فکر کرده اند می خواهید برای یک مصاحبه شغلی بروید.
5. همیشه می خواهید که نقش مهمترین را در شرکت به شما بدهند اما تنها کارهایی که به شما واگذار می کنند، پادوگری مدیریت است.
هیچکدام از اینها به نظرتان آشنا نبود؟ اگر اینطور است، یعنی ظاهر شما تاثیری منفی بر زندگی کاریتان دارد. چه دوست داشته باشید بشنوید یا نه، مجبورید که تغییراتی را در کمد لباسهایتان ایجاد کنید تا در کارتان پیشرفت کنید.
همانطور که می بینید، برای موفقیت لباس پوشیدن به این معنا نیست که بهترین لباس، بهترین ساعت و بهترین مدل مو را داشته باشید. باید طوری لباس بپوشید که با کسانی که می خواهید با آنها کار کنید، مطابقت داشته باشد.
معمولاً آدمها دوست دارند با کسانی رابطه برقرار کنند که شبیه به خودشان باشد. اگر شما از نظر طریق لباس پوشیدن، رفتار و مقام به اندازه کافی شبیه آنها نباشید، یک خارجی تلقی خواهید شد و آنها هیچوقت علاقه ای به دانستن در مورد شما نخواهند داشت چه برسد به اینکه با شما کار هم بکنند.
ممکن است این را رد کنید و این کوته فکری آنها را مسخره کنید و خودتان را جدای آن بدانید...و از اینکه مردم همیشه آنطور که می خواهید با شما رفتار نمی کنند ناراحت و خسته شده باشید. می توانید هم از این اطلاعات به سود خودتان استفاده کنید و از آن درس بگیرید.
مثلاً فرض کنید که می خواهید در کارتان ترفیع بگیرید. چطور لباس می پوشید؟ مثل آنهایی که در همان سطح شما هستند؟ یا آنهایی که یک سطح از شما بالاتر هستند؟ وقتی بنابر شغلی که می خواهید به آن برسید، لباس بپوشید، برای کارفرمایتان راحت تر است که شما را در آن منصب ببیند.
منظور من از این حرفها این نیست که پول زیادی را صرف خرین چنین لباسهایی کنید. آنکار را می توانید برای وقتی بگذارید که حقوقتان بالا رفت. درعوض، به چیزهای خیلی کوچکی فکر کنید که می توانید بدون هیچ خرجی آن را تغییر دهید؛ مثل واکس زدن کفش ها، آرایش مناسب، یا حتی یک مدل موی بهتر و مناسب تر.
درمورد وضعیت ظاهری گروهی که می خواهید به آنها بپیوندید، اطلاعات جمع کنید. اگر لازم است لباسی بخرید، می توانید آن را از فروشگاه هایی که قیمت های مناسب تری دارند تهیه کنید. لازم نیست که بیش از حد خرج کنید. یک تغییر کوچک می تواند خیلی بزرگ به نظر برسد.
برای این کار باید به بودجه تان توجه کنید. نیاز به بودجه خیلی زیادی نیست. چند وقت با اتوبوس اینطرف و آنطرف بروید و پول سینماهایتان را پس انداز کنید و خیلی راحت پولی که لازم دارید را گیر میاورید.
درست است، خیلی ها بدون اینکه توجه چندانی به وضعیت ظاهرشان بکنند، در کارشان پیشرفت می کنند. اما باید بدانید که این نوع پیشرفت ها بیشتر در کارهایی است که ارتباط عمومی چندانی ندارد.
شما باید طوری ظاهرتان را آراسته کنید که اطرافیان پاسختان را بدهند و آنچه شایسته معلومات و دانش شماست به شما ببخشند. درغیر اینصورت، شاید هیچوقت آن توجهی که لایقش هستید را بدست نیاورید.
ظاهر نقش بسیار مهمی در نظر دیگران در رابطه با شما دارد. آنهایی که توجه بیشتری به ظاهر خود می کنند، همیشه بیشتر مورد پذیرش عموم قرار می گیرند تا آنها که توجهی به وضعیت ظاهر خود ندارند.
به نظرتان ناعادلانه است؟ شاید. اما وقعیت همین است. شما هم برای اینکه مورد توجه قرار بگیرید مجبورید که به وضعیت ظاهری خود بیشتر برسید. برای یکبار هم که شده امتحان کنید. چند هفته وضعیت ظاهرتان را بهتر کنید و ببینید که مردم چطور به شماتوجه می کنند. مطمئن باشید که این کار تاثیر خیلی زیادی روی درآمدتان هم خواهد داشت.
چطور؟ اجازه بدهید اینطور برایتان مطرح کنم:
آن خانمی که اول مقاله به او اشاره کردم را یادتان هست؟ سخنرانی هایی که او در آن چند جلسه اول انجام داد، به ازای هر یک ساعت 50 هزار تومان دریافت کرد. اگر این روند همینطور ادامه پیدا می کردمی توانست درآمدش را تا 4 میلیون تومان در سال بالا ببرد. این یعنی 50% بالا رفتن حقوق.
اما این اتفاق نیفتاد و علتش فقط وضعیت لباس پوشیدن او بود.
شما چطور؟ آیا فکر می کنید وضعیت لباس پوشیدنتان به کارتان صدمه می زند؟ نگاهی به آینه بیندازید و خودتان قضاوت کنید.
برگرفته شده از مردمان
کاربرد موسیقی درمانی برای کودکان استثنایی
اثرات موسیقیدرمانی
از برنامههای موسیقیدرمانی برای سازگاری اجتماعی ، ثبات عاطفی ، کنترل شخصی ، افزایش تمرکز ، انگیزش ، احساس ارزش شخصیتی ، تقویت هماهنگی ماهیچهها و تقویت مهارتهای خودیاری استفاده میشود و تنظیم برنامهها به گونهای است که به تقویت رفتار مطلوب کودکان میانجامد. کودکان استثنایی برحسب نوع نقیصه حسی و حرکتی از فعالیتهای متنوع موسیقیدرمانی استفاده میکنند. آوازخواندن، نواختن فردی و گروهی ، شنیدن و انجام حرکات موزیکال ، از جمله برنامههای جلسات موسیقی درمانی میباشد.
موسیقیدرمانی برای گروههای مختلف درمانجویان موثر شناخته شده است. تحقیقات انجام شده نشان داده است که موسیقی درمانگرها با سنین مختلف افراد ، از کودک تا سالخورده کار کرده و مراجعین آنها شامل افراد مختلف از جمله: افرادی با بیماریهای روانی و اختلالات رفتاری ، معلولین جسمی و حرکتی ، نابینایان ، ناشنوایان ، افرادی با معلولیتهای ذهنی و... میباشند.
تمایلات مهم برای گرایش به موسیقی
موسیقیدرمانی بیش از هر تکنیک درمانی دیگر با زندگی روزمره آمیخته و با نیاز و احساس آنها عجین شده است. علت گرایش و علاقه مردم به موسیقی بخاطر طبیعت و فطرت آدمی است. در ساختمان عصبی انسان بطور فطری سه تمایل مهم برای گرایش به دنیای موزون اصوات و موسیقی وجود دارد:
نکاتی برای آموزش موسیقی به کودکان استثنایی
سیر تحول و پیشرفت موسیقیدرمانی در ایران بطور پیوسته طی نگردیده و در مقاطعی در حد ذهنی و نوشتاری باقی مانده است. برای پیشرفت در این خصوص ، لازمه کار ، استفاده از اطلاعات جدیدی در این زمینه پیمودن راههای تجربی برای کشف و ایجاد زیرساختهای درمانی موسیقی ایران است. البته بدیهی است که بدون وجود رشته موسیقیدرمانی در دانشگاههای ایران ، امکان تحرک برای محققان ، و مطالعه و آزمایش برای دانشپژوهان میسر نخواهد بود. کودکان استثنایی نیز همانند کودکان عادی به موسیقی علاقه دارند، خصوصا اگر دریابند که میتوانند با تمرینهای مداوم و با سازهای ساده آهنگها را نواخته و آواز بخوانند، علاقه و همکاری آنها فوقالعاده میشود.
برای آموزش موسیقی به کودکان استثنایی به چند نکته اساسی باید توجه کرد:
- توان هوشی و شرایط ذهنی کودک
- محدودیتهای حسی و حرکتی آنها
در آموزش موسیقی به کودکان استثنایی بهتر است از سازهایی استفاده کنیم که نواختن آن برای کودکان سادهتر باشد و آنها را جذب کند. سازهای ارف معمولا مناسب ترین ساز برای آموزش کودکان استثنایی هستند. این سازها با صداهای متنوع و در اندازه های مختلف وجود دارند و بهتر است ترانههایی که انتخاب میشوند زیبا ، محرک و قابل فهم ، و پیرامون مسایل ملموس و زیباییهای دنیای کودکی باشد تا بخاطرسپاری آنها برای کودک راحتتر گردد.
نوع برنامهها در موسیقی درمانی
نوع برنامه ها و فعالیت های موسیقی درمانی به نوع ناراحتی ، نقیصه و مشکل بیمار با کودک بستگی دارد. برای مثال در کودکانی که دچار مشکل حرکتی هستند، برنامههای ریتمیک که به کنترل حرکتی آنها کمک میکند بیشتر مدنظر قرار می گیرد، حال اگر مشکل حرکتی با انقباض و گرفتگی عضلانی همراه باشد، ریتمها و موسیقی ملایم انتخاب میشود و بدین ترتیب کنترل حرکتی تقویت میگردد. همچنین کودکان روانترند به برنامههای موزیکالی احتیاج دارند که خاصیت برونفکنی داشته و هیجانها را بیشتر تخلیه کنند. معمولا جلسات موسیقی درمانی از گروههای کوچک همانند تشکیل میشود و شرایط شرکت کنندگان هرچه همسانتر باشد، اهداف و برنامههای مشترک بیشتر خواهند بود و این مساله به هماهنگ و تقویت بیشتر گروه کمک میکند.
البته میتوان کودکانی با تواناییهای مختلف را در طبقه موسیقی درمانی قرار داد، اما مهم این است که از نظر بهره هوشی فاصله زیادی با یکدیگر نداشته باشند تا در انجام تمرینها و برنامهها هماهنگی بیشتری باشد. طول دوره و مدت زمان جلسات بستگی به اهداف درمانی مورد نظر و مشکلات فرد دارد. تعداد جلسات درمانی گاهی هر روز و گاهی هفتهای چند جلسه است و مدت زمان هر جلسه به مقتضای حال و هوای هر درمانجو متفاوت است. بطور کلی فعالیتهای موسیقیدرمانی بر پایه چند محور کلی است که عبارتند از:
خواندن
وقتی کودکان باهم میخوانند، مملو از شور و توانایی یکپارچه میشوند. ترانهها تصور آنها را به گونهای فعال و سوزنده میسازد و بدیهی است انتخاب اشعاری که تصورات و برداشتهای مثبت از محیط و پدیدهها را به کودک منتقل میسازد، اهمیت ویژهای دارد. ریتم و آهنگ ترانهها در کودکانی که اندکی نگران ناتوانی و ارتباط خود با محیط هستند، موفقیت و توانایی ایجاد میکند و کودک منزوی را فعال میسازد.
در جلسات موسیقیدرمانی از خواندن استفادههای فراوان میشود و برنامههای متنوعی بشکل تک خوانی و گروه خوانی طراحی میشود. در موسیقیدرمانی برای کودکان ، اشعاری که برای خواندن انتخاب میشوند باید کوتاه ، تمایل فهم و با آهنگی ساده باشد تا کودکان بتوانند آنها را حفظ کنند.
ساخت آهنگ
منظور از ساختن آهنگ در جلسات موسیقیدرمانی ، خلق آهنگ با ویژگیهای دقیق موسیقی نیست، بلکه ایجاد یک ریتم ساده یا خواندن شعر و آهنگ در شکل و حالتی خاص است. یکی از ویژگیهای مهم سازهایی که در موسیقیدرمانی بکار میروند مانند سازهای ارف نواختن ساده آنهاست، بطوری که با انتخاب تیغههای محدودی از آنها میتوان آهنگ ساده و یا ریتم تازهای را به راحتی ساخت.
بنابراین مهم این است که افراد ساختن را تجربه کنند و فعالیت مثبت و موثر خود را در ایجاد اشکالی ساده از فعالیتهای موسیقی ببینند. این تجربه احساس توانایی و اعتماد آنها را نسبت به خود بالا میبرد و ترس و نگرانی آنها را از فعالیتهای شخصی و ارتباط با وسایل و ابزار موسیقی که نشانه و نمایندهای از مسایل مختلف محیطی است کاهش میدهد.
گوشدادن به موسیقی
شنیدن موسیقی از زمره برنامههای موسیقیدرمانی است. ذهن با گوشدادن، در دنیای اصوات و ملودیها قرار میگیرد و موضوعی برای توجه و تمرکز پیدا میکند. با شنیدن آهنگها ، احساسهای گوناگون را به راحتی میتوان بوجود آورد که چنین تجربههای وسیعی ، با نواختن سازها (به دلیل محدودیت) بدست نمیآید. شنیدن، افراد را در یک تجربه مشترک سهمی میسازد، توجهی که در گوشدادن گروهی بوجود میآید و در تنهایی ایجاد نمیشود. گوشدادن به موسیقی در بروز احساسات کودکان و برونفکنی تصورات آنها بسیار موثر است علاوه بر آن ، تقویت گوش از راه شنیدن، دقت کودکان را به محرکهای شنوایی افزایش میدهد.
حرکات موزیکال
حرکات موزیکال دامنه وسیعی از فعالیتهای حرکتی موسیقیدرمانی را تشکیل میدهد و بسیاری از برنامههای درمانی بر مبنای آن طراحی میشود حرکات موزون خود نوعی موسیقی است، حرکات ترجمه احساس است و نیروها و احساسهای درونی و نامرئی میکند، احساسهایی که با بیان نمیتوان توصیف کرد. حرکات بدون واسطه به روح و احساس ما متصل هستند و شیوههایی از تفکر و اندیشه به حساب میآیند.
هر حرکتی میتواند گویای نوعی احساس باشد در ضمن باید به این نکته توجه نمود که در واقع مشارکت در حرکات موجب فعالکردن انرژی میشود نه کیفیت حرکات. پس بهتر است که حرکات سازه و انعطافپذیر باشد و هر چه بیشتر حرکات با موسیقی مناسب آن انجام بگیرد، انرژی بیشتری برای استفاده دستگاهها و اندازههای مربوطه بدن آزاد خواهد شد.
دروغگویی و علل آن در کودکان
یکی از انحرافاتی که موجب شکایت والدین از فرزندان خود میباشد، درغگویی است. اکثر والدین از این شکایت دارند که فرزندانشان ، با وجود اینکه از هیچگونه رسیدگی در تربیت وی قصوری به عمل نمیآید، درغگو بار آمده یا مغلطه و اغراق میکنند. آنان از این بابت ناراحتند که آدمهای متدینی هستند، پرهیزگارند، دروغ نمیگویند. لقمه حرام نمیخورند و برای تربیت صحیح کودکان حتیالمقدور از تمام امکانات تربیتی استفاده میکنند، او را از بچههای درغگو و کم تربیت دور نگه میدارند، برای راستگویی تشویق میکنند، ولی با این وصف چرا باید درغگو از آب درآید.
چرا بعضی از کودکان دروغ میگویند؟
دروغگویی نیز مثل سایر انحرافات اخلاقی و عاطفی ، خالی از علت نیست. عامل و انگیزهها هستند که کودکان را در مسیر انحرافات قرار میدهند و یا برای سالهای بعد و انحرافات عارضی در آنان ، زمینهسازی میکنند. بعضی از والدین با امتناع یکی دو تا از غرایز خیال میکنند که کار تمام شده و از سایر مسائل غریزی کودکان غافل میمانند.
در صورتی که اگر بخواهیم کودکان خود را با شخصیتی مثبت و عالی به بار آوریم، باید همه استعدادهای مثبت آنان را پرورش داده و ضمن ایجاد هماهنگی بین استعدادهای مثبت ، استعدادهای منفی را تضعیف و به سرحد انهدام بکشانیم و این کار با امتناع غرایز مثبت آنان از راه صحیح و انهدام یا هدایت غرایز منفی امکان پذیر میباشد. با غرایز چهارگونه رفتار میتوانیم داشته باشیم. اقناع غریزه در حد امکان و به صورت معمولی ، سرکوب غریزه ، تعریف غریزه و تصعید غریزه. حال ببینیم که با کودکان خود چه کردهایم؟ آیا به راستی صالح و قادر بودهایم که غرایز آنان را اقناع یا غرایز سرکوب و تعریف شدهشان را هدایت و تصعید نماییم؟
آیا به راستی استعدادهای مثبت آنان را پرورش دادهایم؟ آیا در مورد انهدام یا اصلاح استعدادهای منفی آنان را پرورش دادهایم؟ آیا در مورد انهدام یا اصلاح استعدادهای منفی آنان قدم مثبتی برداشتهایم؟ آیا اصولا شناخت صحیح و مهارت لازم را درباره مسائل تربیتی دارا بودهایم یا همهاش حرافی بوده و بس؟ آیا پرهیزگار بودن و لقمه حرام نخوردن کافی است؟ همانطوری که در این زمینه چراها زیاد است، آیاها هم نسبتا زیاد میباشد.
ناتوانی یکی از علل دروغگویی
دروغگویی مثل سایر انحرافات اخلاقی و عاطفی علل و انگیزههایی دارد که یکی از آنها ناتوانی میباشد. وقتی که شما کودک را ترس مسایل موهوم ، در منزل در حال اسارت و به صورت زندانی نگه داشته اید و آزادیهای او را ندانسته از دستش میگیرید و همراه خشونتهایی که از خود بروز میدهید او را در احساس عجز و ناتوانی غوطهور میسازید ناچار است که از دست شما و ستمکاریهایی که مسبت به وی روا میدارید بگریزد و امیال و غرایز خود را به نوعی و به هر نحو ممکن ارضا نماید و برای این کار ناگزیر است که در مقابل شما به دروغ متوسل شود.
مادر میگوید با "الف" بازی نکن زیرا "الف" کودک بیتربیتی است. اما کودک وقتی از منزل خارج میشود و در کوچه "الف" میبیند. بنابه نیازهای غریزی و عاطفی ، یا با او صحبت میکند. به بازی مشغول میشود و بعد که زمان برگشتن به منزل فرا رسید به محض ورود به خانه ، مادر میپرسد: در کوچه با چه کسی بازی میکردی؟ جواب می دهد با "ج" زیرا اولا دلش میخواهد مادر را راضی نگهدارد و خود را حرف شنو نشان دهد. ثانیا دلش نمیخواهد که مادر با علم و اطلاع از اصل قضیه به ممانعت خشونت آمیزی دست بزند لذا به حربهای که در نظر او راحتترین و کارآترین حربههاست یعنی به دروغ متوسل میشود.
ترس از والدین به عنوان یکی از علل دروغگویی
بعضی از والدین رفتار خشونت بارتری با فرزندان خود دارند. به کوچکترین بهانه آنها را کتک میزنند در مقابل دیگران پرخاش و تحقیرشان میکنند به خیال اینکه با خشونت و پرخاش و تنبیه و نیش زبان خواهند توانست جلو انحرافات روانی کودک را بگیرند. اینگونه خانوادهها علاوه بر اینکه نمیتوانند کار مثبتی به عنوان کامل بازدارنده از انحرافات در تربیت کودک خود انجام دهند بلکه یا باعث میشوند که ترس کودک به تدریج ریخته و کارهای خلاف خود را با جرات و جسارت بیشتری انجام دهد.
یا اینکه والدین را مثل دژخیم چاق به دست بالاتر خود احساس کرده و از ترس آنان بنابه مختصات زمانی و مکانی متوسل به دروغ گردد و کودکی که از ترس و اجبار فرامین والدین را میپذیرد و در این فرمانپذیری هیچگونه علایق عاطفی از خود بروز نمیدهد پایههای اخلاقی سست و نااستواری خواهد داشت و در غیاب والدین ، چون دیگر حضور ندارند برخلاف آنچه را که میل آنها بوده انجام خواهد داد و رفته رفته به طرف فساد اخلاقی که دروغ نیز یکی از آنهاست کشیده شده و به درجات پایینتر انسانی نزول پیدا خواهد کرد. بنابراین بهتر است والدین برای انجام کاری که از فرزندشان میخواهند قبل از آن که متوسل به جبر و خشونت شوند میل انجام کار را در دل کودک برانگیزانند تا در چنین صورتی لزوم خشونت نیز از بین رود.
کودک به خاطر ترس از کتک خوردن و خشونتهای والدین ، کمکم از آنان فاصله گرفته و خود را جدا احساس میکند و گاه گاه در بعضی از موارد توسل به دروغ میگردد زیرا احساس میکند که اگر راست بگوید والدین در اثر عصبانیت کتکش خواهند زد چوب اجبار و خشونت را کنار نهید و بگذارید کودکتان با داشتن کمی آزادی عمل و احساس استقلال خود را فرد محترمی در اجتماع خانوادگی به حساب آورد. دیگر در این صورت لزومی ندارد که او با دروغ گفتن به خانواده خود خیانت کرده باشد.
خودنمایی یکی از علل دروغگویی
بعضی از کودکان به خاطر خودنمایی متوسل به دروغ میشوند اینان کودکانی هستند که مورد توجه والدین و اطرافیان قرار نمیگیرند، هر کاری میکنند کسی ، نیست که مشوقشان باشد و به حسابشان بیاورد و یا لااقل بفهمد که آنان چه کاری میکنند و چه میگویند و چه میخواهند. پدر یا مادر به علت گرفتاریهای شغلی یا مشکلات خانوادگی کاری به کار آنان ندارند و گوششان به حزف آنان بدهکار نیست و اطرافیان نیز به خاطر اینکه در کار دیگران مداخلهای نکرده باشند و یه به خاطر سایر ملاحظات و محصولات ، کاری کودکان دیگر نداشند.
بالاخره خیال میکند که حرفها یا کارهایش مورد پسند والدین یا اطرافیان نیست و به ناچار برای خودنمایی هرچه بیشتر متوسل به دروغ و مغلطه و اغراق شود. گاه دروغگوهای چنان شاخداری میگویند که موجب تحریکات منفی عصبی والدین میشود و گاه ، کارهایی را به دروغ به خود نسبت میدهد که از خود قهرمانی بسازد تا بدین وسیله بتواند توجه اطرافیان را به خود جلب نماید و گاه واقعا دست به کارهای خطرناکی میزند که با جثه و سن و سالش جور درنمیآید.
آنچه که مسلم است اینها همه به خاطر خودنمایی و جلب توجه والدین و اطرافیانی است که اعتنایی به کودک ندارند بنابراین بهتر است کودکان را محترم بدانیم، به حرفهای آنها هرچند که بیجا و بیموقع هم باشد گوش فرا دهیم کارهایی را که هر چند به ظاهر کوچک انجام میدهند به دیده تحسین و تکریم بنگریم. مشوقشان باشیم تا بعدها کارهای بزرگتر و بهتری انجام دهند، هر از چندگاه و به مناسبتهای مختلف در پیش دیگران تعریف و تمجید تشویق آمیزی از آنها نیابیم.
گرههای درونمان را باز کنیم
هر کدام از ما با بینش و دیدگاه خاص خودش به جهان و اتفاقات آن مینگرد و هر کس هم فکر میکند که دیدگاه خودش بهترین و درستترین است. مثلا وقتی کسی با ما حرف میزند که نظر و عقیدهای متفاوت از ما دارد، با او مخالفت میکنیم و سعی بر آن داریم که درستی عقیده خودمان را ثابت کرده، حرفمان را به کرسی بنشانیم. اگر شما هم مانند بعضی از مردم اینطور هستید و از طرفی نمیخواهید اینگونه رفتار کنید، مطالب خوب و مفیدی را در این جا آوردهایم که میتوانند به شما و افرادی چون شما کمک کنند.
برای حل مشکل از نوشتن استفاده کنید.
درباره یک حادثه که خود و دوستانتان شاهدش بودهاید. مطلبی بنویسید و دیدگاهها و برداشتهای خودتان و دوستتان را در آن بگنجانید. اگر بتوانید سخنان گوناگون را کنار هم قرار دهید، دیگر آنقدر در پی اثبات درستی یا نادرستی آنها برنخواهید آمد. زمانی که ما با کسی صحبت میکنیم و به مخالفت با او برمیخیزیم، موضوع مورد تعارض ، نه خود حادثه یا موضوع بلکه باورها ، برداشتها ، نگرشها و نظرات ما راجع به مطلب و حواشی آن هستند که بحث و تعارض بین ما را شکل میدهند. به خاطر داشته باشید که احساسات هر کس متعلق به خود اوست و هیچ قانونی نیست که بگوید طرف مقابل شما مثل خودتان احساس و تجزیه و تحلیل کند.
پس مسئول و مالک احساسات خودتان باشید و کس دیگری مجبور نیست مانند شما فکر کند و در ضمن حق ندارد که باورهای خودش را بر شما تحمیل نماید. روش تفکر و احساس کردن او به یک شکل است و شما نیز طرز تفکری را برگزیدهاید که منحصر به خودتان است. آن موضوع ، حادثه ، رفتار یا هرچیز دیگری میتواند گستره وسیعی از تلقیات و برداشتها را شکل دهد که هر کسی گزینه ویژهای را برای خود انتخاب میکند. باید در فکر کردن مراقب باشید تا در میان خیل انبوه این برداشتها و ایدهها ، از محور اصلی به حواشی مطلب سوق پیدا نکنید.
من فکر همه رو میخوانم.
تعارضها و عقاید مبهم و گنگ ما راجع به افراد فقط هنگام گفتگو یا بر سر یک موضوع دیگر بوجود نمیآیند. معمولا بسیاری از ما فکر میکنیم که از مقاصد و نیات دیگران باخبریم و میدانیم که میخواهند با ما چه کار کنند و چه رفتاری نشان دهند. به واقع آن چه که ما به تمامی دربارهاش میدانیم، نه رفتار دیگران بلکه واکنشی است که در مقابل رفتار او نشان دادهایم.
بدانید که ممکن است آن فرد اصلا قصد نداشته به شما توهین کند، ناراحتتان کند، یا تحت فرمان خودش بگیرد. در این جا کمی هم به رفتار خودتان دقت کنید. بله شما منظور بدی نداشتهاید ولی نیت خوب ، به تنهایی برای عکسالعمل خوب طرف مقابل کافی نیست. شاید رفتار شما به قدر کافی تاثیرگذار یا مناسب نبوده و نتوانسته در مخاطبتان احساسی مثل احساس مطبوع تجربههای مشابه ایجاد نماید.
به جای اعتراضکردن ، درخواست کنید.
مسئله سوم اینست که برای پرهیز از تعارض و تنش به جای اعتراضکردن ، درخواست کنید. اینطور بدانید که هر اعتراضی در واقع تقاضا و درخواستی است که به شکلی نامناسب و نازیبا بیان میشود. زمانی که ما در موقعیتی دشوار قرار میگیریم که نیازهایمان برآورده نمیشوند و حس میکنیم که عاجز و درماندهایم، اعتراض میکنیم و به سرزنش دیگران برمیآییم.
دفعه بعد که خواستید اعتراض و شکایت کنید، کمی صبر کرده به خود بگویید «خب من از این شرایط ناراضیام، ولی اگر این اوضاع تغییر میکرد و بهتر میشد آن وقت چه؟ حالا این تغییر چه باید باشد؟ آن عامل موثر را بیابید و از کسی که مسئول آن امر است درخواست کنید تا این تغییر و اصلاح انجام شود. به خاطر بسپارید که اعتراضکردن یا درخواستکردن از شخصی که مصدر آن کار نیست، گرهای از مشکلات شما باز نخواهد کرد.
مهارت ارتباطی
مواقع دیگری هم هستند که این تعارض و تنشها به دلیل نبودن مهارت ارتباطی کافی یا رد و بدل شدن سخنان گنگ و دو پهلو پدید میآیند. گاهی پیش میآید که میخواهید حرفی بزنید، ولی انگار کلمات در مغزتان چرخ میخورند و نمیتوانید کلمهای که مناسب است را پیدا کنید. نمیتوانید حرف بزنید و انگار که دهانتان را از خمیر پرکرده باشند، ساکت ماندهاید. در بسیاری از این حالات ما از ترس واکنشهای طرف مقابل حرف نمیزنیم و به واقع میترسیم که او از حرفمان ناراحت و خشمگین شده ما را سرزنش کند.
در این مواقع از همان جاییکه زبانتان گیر کرده شروع کنید. مثلا اینطور بگویید که: «میخواهم چیزی بگویم ولی میترسم که....» در این حالت شما ترس و آسیبپذیریتان را به مخاطب میگویید و تعجب خواهید کرد که چقدر این روش تاثیرگذار است و میزان پذیرش او برای گفتههایتان را بیشتر خواهد نمود. علاوه بر این کلمات صادقانهای که شما بر زبان میرانید به راحتی قفل زبانتان را خواهند شکست و قادر خواهید شد که آن حرف مهم را به گوش مخاطب برسانید.
مطمئنید که خودتان مقصر نیستید؟
اگر به مشکلی اعتراض میکنید، ممکن است خودتان هم در پدید آمدنش مقصر باشید. معمولا پذیرش این مسئولیت کار دشواریست و مردم ترجیح میدهند که تقصیر را برگردن این و آن بیندازند و بگویند که «اگر او توجه میکرد....» ، «فقط لازم بود که او . . .» ، «کارمندان آن بخش آنقدر تنبلند که . . .» آماده پذیرش این مسئولیت باشید و کاری کنید که اشکال موجود هرچه زودتر برطرف گردد.
خود و دیگران را ببخشید.
مسئله مهم و آخر اینست که خود و دیگران را ببخشید. اشتباه نکنید، بخشیدن به معنای این نیست که شما به طرف مقابل حق مسلم خطاکاری و سهلانگاری میدهید. نه، این عمل درونی فقط خشمتان را فرو مینشاند و به هیچوجه مهر تایید بر کار آنها نیست. علاوه بر بخشیدن دیگران ، بخشش خود نکته مهمتری است. بدانید که اگر نتوانید خودتان را ببخشید از خطای دیگران هم نمیتوانید بگذرید. نباید هنگامی که مرتکب اشتباه میشوید، خود را تا ابد گناهکار بدانید.
این خطا را نه یک گناه بلکه یک تجربه تلقی کنید. هر کسی هرقدر هم که در کارش ماهر باشد، نمیتواند از همه اشتباهات اجتناب کند. به جای این که تا مدتها نزد خود شرمسار باشید و با احساس گناه و با ترس ارتکاب مجدد به خطا ، سرکارتان حاضر شوید، نکات ارزشمند آن تجربه تلخ را به خوبی بیابید و از آنها بیاموزید. اگر همان روش اول را در پیش گیرید، مطمئن باشید که باز هم اشتباه خواهید کرد.
نتیجه
تمامی تعارضات بیرونی از تعارضهای درونی سرچشمه میگیرند و اگر به درستی مدیریت نشوند، به کشمکشهای درونی دیگری منتهی خواهند شد. علت اصلی شکلگیری درگیریهای بیرونی مهارتهای ضعیف هوش هیجانی و برقراری ارتباطات اجتماعی است که با خلق پیشداوری ، احساسات گنگ و مبهم و ناپیدایی مرز حقایق و تصورات ، رفتارهای نابهنجاری را سبب میشوند.
شخصی که رفتار نابجا و غیرمنطقی از او سرزده ، سرزنش و تنبیه میشود و چون علت این شکست کوچک یا بزرگ را نمیداند، ریشه کشمکشهای درونیاش نیز تقویت میشوند و... این سیکل معیوب ادامه خواهد داشت. پس گرههای کوچک درون را پیش از آن که به چرخه معیوب گرههای بزرگتر درآیند، باز کنید.
روشهای موثر انتقاد سازنده
انتقاد از افراد قدرتمند و مافوق بدون ترس و خشم
انتقاد نقش عمدهای در روابط اجتماعی ایفا میکند، از انتقادها میتوان برای ایجاد تحرک در اشخاص و نفوذ در آنها ، آموزش ، بیان نیازها و خواستهها و یا محرکی برای اصلاح و پیشرفت خود استفاده کرد. انتقادپذیری موثر نتایجی چون: افزایش رضایت شغلی ، ایجاد روابط کاری مناسب ، تقویت سلامتی فکری و روحی ، ایجاد عزت نفس ، افزایش سطح بهرهوری و افزایش رقابت برای تضمین موفقیت را به دنبال دارد. اگر انتقاد کننده و انتقاد شونده میخواهند به هدف انتقاد سازنده که همانا تغییر رفتار خاصی است دست یابند، باید با یکدیگر همکاری کنند. برای دستیابی به مفید ضروری است تا از روشهای انتقاد موثر و سازنده استفاده نمود.
انتقاد دوستانه و مشفقانه
انتقاد اطلاعاتی است که میتواند به رشد فرد کمک کند و دانش و مهارتهای مناسب را به افراد آموزش دهد. افراد با مشاهده و درک نتایج ارزشمند انتقاد ، پذیرای انتقاد میگردند و یا قادر به ارائه انتقاد میشوند.
انتقاد برای بهبود
محور اساسی هر انتقاد موثر توجه به نقش سازندگی است، بهبود و ارتقا ، معادل تغییر دانش ، تغییر نگرش و تغییر عملکرد فردی و سازمانی در جهت مثبت است. در واقع هدف انتقاد باید اصلاح و تکامل فکر و رفتار فرد مقابل باشد.
انتقاد استراتژیک
انتقاد بایستی ضمن داشتن اهداف بلند مدت ، راههای نیل به آنها را نیز بیان کند. هر فردی قبل از انتقاد لازم است سوالات زیر را از خود بپرسد:
- دقیقا از برقراری ارتباط چه انتظاری دارید؟
- چه رفتار یا خصوصیتی باید تغییر کند؟
- انگیزههای انتقاد کردن چیست؟
چه راه حلها و اهداف خاصی را میتوان ارائه کرد و چه فعالیتهایی برای دسترسی فرد به اهداف مورد انتقاد میتوان انجام داد؟
ایجاد عزت نفس در افراد
احساس عزت نفس یکی از نیازهای اساسی کارکنان است. آنان برای برآورد این نیاز ناچار به احترام گذاردن به دیگران هستند، بنابراین یک رابطه دو طرفه چرخشی مثبت و یا منفی را میتوان در این خصوص ایجاد کرد.
انتقاد با کلمات مثبت ، محترمانه و انگیزشی
این امر منجر به بهبود برقراری ارتباط و در نتیجه پذیرش آن میشود. به این جهت لازم است کلمات مناسب برگزیده و بیان شود.
انتقاد از روش و محتوا
در انتقاد محتوا و روش نیز بایستی لحاظ شود. با نهادینه سازی این نکته میتوان از سیستم ارزشیابی خود استفاده نمود و به این وسیله از قدرت تفکر به شیوهای غیردفاعی بهرهبرداری کرد.
مشارکت طرف مقابل
طرف مقابل خود را دخالت دهید، برای مشارکت دادن طرف مقابل رعایت نکات زیر ضروری است:
- بر اهمیت شغل فرد تأکید شود.
- شرایط انتقاد شناسایی شود.
- دقیقا بیان شود که چگونه انتقاد برای طرف مقابل مفید خواهد بود.
- از فرد خواسته شود که چگونه میتوان برای اجرای طرح به او کمک کرد و چگونه میتوان از او در این راستا حمایت کرد؟
توجه به شایستگیها
به شایستگیهای طرف مقابل توجه نمایید، بدون این که از کلمه اما استفاده کنید. اغلب افراد برای انتقاد کردن ابتدا به بیان جنبههای مثبت فرد پرداخته و سپس از کلمه اما استفاده میکنند و به بیان نقاط ضعف وی میپردازند، در حالی که کلمه اما حذف کننده ارزش پیام قبلی است، در صورتی که اگر از حرف ربط و استفاده شود، عکس این حالت است و با جملات قبلی انسجامی بوجود میآید. در مجموع کلمه و اثر بلند مدت و نیرومندتری را به جای میگذارد.
بیان شفاف
آن چه را که میخواهید مورد انتقاد قرار دهید، بطور دقیق و شفاف بیان کنید، صراحت کلام انتقاد را موثر مینماید.
انتخاب زمان مناسب
انتقاد در زمان مناسب منجر به پذیرش آن در طرف مقابل میشود. انتقاد بایستی برای عدهای بلافاصله بعد از خطا و برای عدهای دیگر با گذشت زمان انجام شود، ضمن این که ضروری است در هنگام خشم از افراد انتقاد نشود.
استفاده از سوال
میتوان انتقاد را در قالب طرح یک سوال یا مجموعه سوالاتی عنوان کرد که جواب آنها به هدایت طرف مقابل برای دریافت اطلاعات دقیق و اساسی منجر میگردد.
ناکارایی انتقاد شفاهی
هنگامی که بطور شفاهی قادر به انتقاد نیستید، با عمل و رفتار خود انتقاد را طرح کنید، گاهی بهتر است از روش رفتاری بهرهبرداری شود. یعنی به جای این که چیزی بیان شود، کاری انجام گیرد و از طریق مداخلات رفتاری تفکر مورد نظر منتقل شود.
مشخص کردن انتظارات
گاهی افراد انتظار دارند که اشخاص همان رفتاری را دارا باشند که از آنها انتظار داریم، در این حالت انتظارات ما موجب میشود که انتقاد زودرس و غیرموثر داشته باشیم چرا که مخاطبین خود را به خوبی از توقعات خود آگاه نکردهایم.
میزان ذهنی بودن انتقاد
واقعیتها نبایستی صرفا در قالب ذهنیت فرد بماند، بلکه بایستی دیگران نیز آن را درک کرده و بپذیرند. مثلا اگر طرف مقابل انتقاد شما جملة این انتقاد صرفا اعتقاد شماست. را بکار برد، حتی اگر این انتقاد برای شما مبتنی بر واقعیت عینی باشد، معنی آن این است که ارزشیابی ذهنی طرف مقابل برای قضاوت در مورد یک رفتار یا ویژگی خاص را لحاظ نکردهایم.
ایجاد انگیزه در افراد
یکی از وظایف اساسی انتقاد موثر ، برانگیختن افراد برای انجام بهتر کارهاست. انگیزه یک مفهوم روانشناسی است که در اشکال و حالتهای گوناگونی همچون افکار، احساسات ، کلمات خاص و … مطرح میشود.
بهرهبرداری از نقشههای ذهنی طرف مقابل
استفاده از اصطلاحات ، احساسات و نقشههای ذهنی طرف مقابل منجر به شناخت و برقراری مناسب ارتباط با وی میشود، برای این منظور به سخنان کسانی که در اطراف شما صحبت میکنند گوش کنید و از ارزشها و علایق آنها مطلع گردید تا در صورت نیاز به انتقاد با او همزبان شوید و راحتتر ارتباط برقرار کنید.
همگامی با انتقاد شونده
همگامی با کسی که مورد انتقاد قرار میگیرد، مقدمه ، رهبری موثر و در این جا پیش زمینه انتقاد موثر است.
شناسایی معیارهای انتقاد
انتقاد صحیح مبتنی بر معیارهای خاصی است. قبل از انتقاد برای خدمت به مشتری و یا ارتباط با همکاران سوالات زیر را ازخود بپرسید:
- آیا این انتقاد عملی است؟
- آیا میتوان بلافاصله از آن استفاده کرد؟
- آیا منافعی را تامین میکند؟
- آیا انتقاد پاسخگوی نیازهاست؟
- از چه معیاری استفاده شود؟
- آیا دیگران از معیاری که برای قضاوت در مورد اعمال و نتایج کارهای آنها استفاده میشود، آگاهی دارند؟
- آیا معیارها ثابتاند یا طی زمان باید تغییر کند؟
جواب سوالات فوق به بهبود و افزایش انتقاد مثبت و موثر منجر میشود.
گوش دادن به ندای درونی
افراد همیشه با خود ارتباط ذهنی برقرار میکنند، این مکالمات درونی ساز و کاری است که باعث میشود افراد از ارزشیابیها و انتظارات خود آگاه میشوند. هنگامی که انتقاد میکنید و یا مورد انتقاد قرار میگیرید، به مشاهده و شنیدن دنیای درون خود بپردازید. وقتی به ندای درون خود توجه کنید و آنها را مورد بازنگری و تجدید نظر قرار دهید، افکار بهرهور و متناسب با شرایط و محیط جدید بوجود میآید، زیرا احساسات برافروخته شما ، کنترل شده و به شما کمک میکند تا صدای قدرت انتقاد موثر و مثبت را بشنوید.
حفظ آرامش و خونسردی
نداشتن آرامش در زمان انتقاد ، به تضعیف انتقاد منجر میشود. اگر فردی قادر به حفظ خونسردی ، آرامش و هوشیاری در زمان مواجهه با انتقاد باشد، میتواند احساسات خود را کنترل کند و بهرهوری خویش را افزایش دهد. به علاوه فرد قادر به ارزیابی شرایط بطور دقیق بوده و پاسخ مناسبی را به آن شرایط خواهد داد.
در جهان امروز نقش احساسات و افکار انسانی در توسعه و تکامل انسانها ، سازمانها و جوامع پررنگ گشته است و برقراری ارتباطات و هماندیشی بین آنها از اهمیت بیشتری برخوردار گشته است. اگر فردی آگاه و توانمند نسبت به احساس و عملکرد ضعیف و نامطلوب افراد یا واحدهای دیگر بطور مطلوب و مفید اظهارنظر کند، از قدرت انتقاد موثر و مثبت بهرهبرداری کرده است، او به خوبی به نقاط قوت و ضعف طرف مقابل واقف است و درصدد تقویت نقاط قوت و حذف نقاط ضعف وی برمیآید.
به علاوه به آگاه سازی وی از فرصتها و تهدیدات محیط میپردازد. مدیران آگاه برای اصلاح و توسعه فردی ، گروهی و سازمانی و نیز برای انتقال دانش و مهارت خود به دیگران و اصلاح آنها لازم است تا از قدرت انتقاد مثبت برخوردار باشند. چرا که در فرایند مشاوره علاوه بر مهارت فنی ، مهارت انسانی و رفتاری حائز اهمیت بسیاری است. از سوی دیگر هر انسانی که مورد انتقاد قرار میگیرد، با بکارگیری هوشمندانه و به دور از تعصب و احساس ، میتواند به اصلاح دانش ، نگرش و مهارتهای خود اقدام کند.
در مجموع انسانها نیازمند انتقاد کردن و انتقادپذیری موثر و مثبت برای تکامل خود ، گروه و سازمان هستند. این نقد افراد ، سازمانها و جوامع را به سوی تعالی سوق میدهد در حالی که نقد منفی ، روحیه خصومت و پرخاشگری و تضاد را گسترش داده و افراد و سازمانها را به سوی عدم بهرهوری از منابع انسانی و مادی و در نهایت نابودی آنها سوق میدهد.
چگونه میتوان فکر کردن را به کودکان آموخت؟
معمولا معلمان معترض هستند که یاد دادن یکسری اطلاعات خشک و بیروح به بچهها و یادآوری آن در امتحانات بسیار سهل الوصولتر است از اینکه به آنها یاد دهیم که چگونه فکر کنند. آیا میتوان اندیشیدن را به کودکان آموخت؟ تحقیقات میگوید: «بله».
بخشی از تفکر ، از تجربه نشات میگیرد، بنابراین برای اینکه بچهها یاد بگیرند چطور فکر کنند (که شامل چگونگی ارزیابی آنها از موقعیت ، چگونگی توجه آنها بر مهمترین جنبهها ، نحوه تصمیمگیری برای انجام کار و چگونگی ادامه کار میشود) ، نیاز به تجربه دارند.
چگونه میشود بستر مناسب برای تجربه کودکان را فراهم آورد؟
مهارتهای فکر کردن درباره فعالیتهای روزانه در مدرسه یا خانه را باید به کودکان و نوجوانان آموخت. این کار میتواند بسیار ساده آغاز شود. از خردسالها سوالات با انتهای باز بپرسید که با آیا ، چرا و چطور شروع میشوند و درحالی که سوالات را برایشان میخوانید آنها را تشویق کنید مهارتهای کلامی خود را بهبود بخشند، این سوالات پرسشی ، میتواند کمک کند تا کودکان چگونه فکر کردن را یاد بگیرند. همین روش به کودکان سنین بالاتر هم میتواند کمک کند.
مرتب کردن اطلاعات و مقایسه آنها
از کودکان بخواهید اطلاعات را باهم جفت و جور کرده و دادههای جدید را با آنچه از قبل میدانستند، مقایسه کنند. این کار به آنها کمک میکند یاد بگیرند، ارتباط بین لغات یا مفاهیم را بشناسند و دریابند دو موضوع در چه نکاتی و مواردی باهم اشتراک و در چه مواردی با هم تفاوت دارند. دانشآموزان میتوانند از طبقهبندی کردن اشیا استفاده کنند که به آنها در یادآوری بهتر مطلب و اندوختههای ذهنیشان کمک کند. عملکرد تفکر انتقادی را که توانایی ارزیابی کردن اطلاعات است، به بچهها بیاموزید. به آنها بیاموزید تا درباره هر چیزی که میشنوند یا میخواهند که به دست بیاورند چهار پرسش بپرسند.
- آیا آن چیز جالب و درخور شایسته است؟
- دانستن اطلاعاتی راجع به آن چیز میتواند جزء اطلاعاتی قرار گیرد که اطلاعات عمومی به شمار میآید مثلا آب ترکیب شده است از اکسیژن و هیدروژن.
- اگر جزء اطلاعات عمومی قرار نمیگیرد، دلیل خاص بودن آن چیست و چرا کودک میل دارد راجع به آن نکاتی را بداند. اگر دلیلی دارد، آیا دلیل معتبر هست یا خیر؟ اگر نیست، بچهها باید یادبگیرند که تلاشی برای درک و دانستن اطلاعاتی که به دردشان نمیخورد یا آن را دوست ندارند، نکنند. به بچهها نشان دهید چطور به یک مسأله نزدیک شوند: الف : کودکان نیاز دارند تشخیص دهند چه چیزهایی را میدانند، چه چیزهایی را نمیدانند و باید چه کاری انجام دهند،ب : سپس آنها میتوانند نقشهای را برای حل مساله طراحی کنند. پ: نقشهای را ارزیابی کنند و تصمیم بگیرند که آیا موثر هست یا خیر؟
راهنمای تصورات دهنی
از راهنمای تصورات دهنی و تصویر یک حادثه یا تجربه استفاده کنید. تخیلات حسی به ما کمک میکنند که اطلاعات را در حافظه بلندمدت ذخیره کنیم. هر چه از ظرفیت بیشتر حواسمان استفاده کنیم، بهتر است. به این ترتیب ممکن است از بچهها خواسته شود در حین خواندن داستانهایی درباره صحرا ، آن را ببینند، شنهای آنجا را لمس کنند، به صدای باد گوش دهند و گرما و تشنگی را احساس کنند. این رویکرد از جزئیات و حواشی استفاده میکند.
تفکر فراتر از آموختهها
به بچهها یاد دهید فراتر از آنچه یادگرفتهاند، فکر کنند. ممکن است از بچهها خواسته شود در حین مطالعه انقلاب آمریکا بگویند سربازان در دوره «فورگ» چه احساسی داشتند؟ چه لباسی پوشیده بودند؟ تصور کنید شما در آن موقعیت قرار گرفتهاید، نامهای به خانواده خود بنویسید.
ترغیب به نوشتن
کودکان را به نوشتن ترغیب کنید. زیرا وقتی افکار را بخواهیم بر روی کاغذ بیاوریم، ناچار باید آنها را مرتب کنیم. طرحهایی که بچهها میتوانند از آن لذت برده و چیزهایی از آن بیاموزند. از جمله نگهداری یک مجله ، ارایه یک بحث به یکی از والدین (برای افزایش پول توجیبی یا خرید یک چیز خاص یا یک حق) یا نوشتن نام به یک شخص مشهور.
خلاقیت را برانگیزید.
از بچهها بخواهید اطلاعات تازهای را خلق کنند یا بسازند. مثلا یک وسیله خنگی برای یکی از کارهای سخت خانگی درست کنند. طرحهای خلاق پیشنهاد کنید. مثل نوشتن یک شعر یا طراحی یک تصویر. بچهها را تشویق کنید. نسخه دست اول تهیه کنند تا بعد آن را چاپ کنند.
ابزار اساسی کار
- به کودکان ابزار اساسی کار را بدهید و به آنها یاد دهید چطور و چه وقت آنها را به کار ببرند، مثل خواندن نقشه ، انجام محاسبات و کاربرد ذره بین.
- بچهها را تشویق کنید اهداف را مرتب کنند و یک چارچوب زمانی برای آنها مشخص کنند و سپس آنها را یادداشت کنند. به این ترتیب میتوانند پیشرفت خود را ببینند.
نکته یابی
- کودکان را یاری دهید تا بیاموزند چطور مهمترین نکات آنچه را که میخوانند، میبینند یا میشنوند را پیدا کنند.
خودشناسی و تصمیمگیری موثر
ما در هر حوزهای که فعالیت کنیم، هر علایقی که داشته باشیم یا هر پروژهای را که به انجام برسانیم، به هر حال در دنیایی زندگی میکنیم که اصل مهم موفقیت در تجارت آن برقراری ارتباطات است. در یک کسب و کار ما همواره با همکاران ، مراجعان و مشتریان بالقوه تعامل داریم. روابط و تعاملات ما با دیگران در زندگی شخصی ما بارزتر است و مهمتر از همه این است که ما با خودمان مراوده داریم. همه ما فکر میکنیم که چطور با دیگران رابطه برقرار کنیم که موثرتر و کارآمدتر باشند.
در تمامی لحظات زندگی ما در حال تصمیمگیری هستیم. در زندگی شخصی و زندگی کاری با اخذ تصمیمات گوناگونی روبروییم که همگی بر زندگی ما اثر میگذارند. حالا شما برای اخذ تصمیمات به چه معیارهایی توجه میکنید و هنگامی که میخواهید تصمیماتتان را ارزیابی کنید، به چه مسائلی توجه دارید؟ تصمیمگیری و روابط ما با دیگران کاملا به یکدیگر مربوطند. اگر بخواهیم تصمیماتی بگیریم که با ارزشها و اهدافمان موافق باشند و انتظارات ما را برآورده کنند، باید از خودمان شناخت کافی داشته باشیم و نیروهای درونیمان را بشناسیم.
وقتی که اتفاقات بدی رخ میدهند و زندگی به ما سخت میگیرد، اجازه میدهیم که ارتباطمان با درون و منابع الهام بخش درونیمان قطع شود. آن وقت است که رنج میکشیم و کارهایمان درست پیش نمیروند. اما اگر بخواهیم بر زندگی خود و دیگران تاثیر مثبتی بگذاریم و آنطور زندگی کنیم که شایسته ماست، باید وقت صرف کنیم و تلاش کنیم تا نیروی درونیمان را رشد دهیم تا بتوانیم به کمک آن با انرژی بالا و خلاقیت ، تصمیماتی مناسب اتخاذ کنیم.
پرورش نیروی درون
حالا شما چطور این ارتباط و نیروی درونی را پرورش میدهید؟ چطور آن را تقویت میکنید؟ همگی ما باید از معلمان و مربیانمان درس بگیریم تا بتوانیم با انجام کارهایی ساده این ارتباط و نیروی درونی را تقویت کنیم. وقتی توانستیم با درونمان ارتباط موثری برقرار کنیم، میتوانیم بهتر تصمیم بگیریم و این تدابیر مناسب بر کیفیت روابط ما با دیگران اثر گذارند. معمولا وقتی ما این ارتباط درونی ضروری را پرورش میدهیم، بهتر میتوانیم از ملزومات مدیریت آن موقعیت آگاه شویم.
علاوه بر این بهتر میتوانیم با مشکلات روبرو شویم و حلشان کنیم. با وجود این ارتباط درونی ، دورنمای بهتر و شفافتری از موقعیتها پیش رویمان قرار میگیرد که با وجود آن میتوانیم با ابتکار و خلاقیت آن را به پیش ببریم . وقتی که میخواهیم تصمیمی بگیریم، گزینههای متعددی پیش روی ماست، اما به نظر من بهترین انتخاب ، آن است که تواناییهای ما را افزایش دهد و به خود ما ، دیگران و آنهایی که در جهت تحقق اهداف یک مجموعه و ارتقای آن میکوشند، آزادی عمل بیشتری بدهد. چند فاکتور وجود دارد که توجه به آنها هنگام انتخاب گزینههای پیشرو ، مفید است:
خلاقیت
یک انتخاب خوب شما را به خلاقیت و نوآوری تشویق میکند و باعث میشود که به دنبال راهحلهای پنهان بروید. علاوه بر این احساس خوبی هم به شما دست میدهد چرا که درمییابید روحیه نوآوریتان تقویت شده است و از اینرو رضایتمند خواهید بود.
امنیت و سلامت
وقتی که میخواهید تصمیمی اتخاد کنید، باید آیندهنگر باشید و ببینید که تاثیر آن روی شما ، همکارانتان و نسل آینده چیست؟ پیشنهاد این آیندهنگری را نداریم و به اثرات طولانیمدت یک تصمیم توجه نمیکنیم و اغلب تصمیماتی اتخاذ میکنیم که در کوتاهمدت اثربخش هستند، اما تبعات آن در طولانیمدت روشن و شفاف نیست.
فرصتها و اهداف
آیا اگر این گزینه را انتخاب کنید، باز هم به فرصتهای گوناگون دسترسی خواهید داشت؟ آیا میتواند فرصتهای بیشتری برایتان فراهم کند؟ آیا علاوه بر اینکه نیازهای احساسی شما را تامین میکند، در نیل به اهداف شغلی هم موثر است؟
نتیجه
اگر تصمیمی که گرفتهاید، روند سخت و دشواری پیشرو داشته باشد، فقط یک چیز میتواند شما را به ادامه راه تشویق کند، اینکه بدانید پس از تلاش و کوشش فراوان به نحو احسن نتیجه خواهید گرفت. این انگیزه باعث میشود که اعتماد به نفس شما بالا رود و انرژی موجود در سیستم نیز افزایش مییابد.
ارتباطات
گاهی اوقات ما در کارمان یکه و تنها میمانیم. ممکن است دیگران ما را تنها بگذارند یا خودمان احساس کنیم خیلی تواناییم و کمک دیگران را رد کنیم. اما بدانید که اگر با همکاران و دیگر منابع آگاه ، ارتباط داشته باشیم و تصمیمی اتخاذ کنیم که این ارتباطات موثر ، برقرار شوند و دوام داشته باشند، تصمیم خلاق و عاقلانهای گرفتهایم.
رضایت
وقتی که در پایان روز تصمیماتتان را مرور میکنید، خوشحال میشوید و از اینکه اینچنین مدیری هستید، به خود میبالید. یا اینکه سر در گم و عصبی خواهید شد. چرا که کارها مثل کلاف سردرگمی به نظر میآیند؟ اگر گزینه دوم صحیح است، باید حتما در تصمیماتتان تجدید نظر کنید.
احساس و نیروی درون
تصمیماتی که ارتباط شما با نیروی درونی و هسته اصلی وجودتان را تقویت میکنند، تصمیماتی هستند که بهترین نتایج را به دنبال خواهند داشت. تصمیماتی که ویژگیهای بالا را داشته باشند، خلاقیت شما راتقویت کنند، به کارهای مفید با اثرات سازنده طولانی مدت منجر شوند و به شما و همکارانتان رضایت و آرامش خاطر هدیه کنند، بهترینهایی هستند که پیشروی شما هستند. این گزینهها خالق انرژی هستند و آن را هدر نمیدهند.
ما با اتخاذ آنها به آسودگی و آرامش میرسیم، چرا که میدانیم نتیجه هر چه که باشد، از سختکوشی، درایت و دوراندیشی ما سرچشمه گرفته است. ما خودمان نگارنده سطرهای دفتر زندگی شخصی و شغلیمان هستیم. البته هر کداممان در معرض انواع فشارها ، قدرتها و جبرهایی هستیم که تاریخ بر ما تحمیل میکند. اما در عوض صاحب درایت و خلاقیت هستیم. این هنر را داریم که با دیگران ارتباط برقرار کنیم. این نیروها من و شما را یاری میکنند که کشتی زندگیمان را در این جریان زندگی هدایت کنیم. جریانی که گاهی بسیار متلاطم و خطرناک است.
فردریک داگلاس یکی از سیاهپوستانی بود که قبل از جنگ داخلی آمریکا برای نهضت آزادی سیاهپوستان و مبارزه با بردگی فعالیت میکرد. این سخنران و مبارز مشهور میگوید: حقیقت وجودتان را بشناسید و در عین حال عمل کنید و دست به کار شوید. برای نیل به آنچه میدانید راست و حقیقت است، خطر کنید.