مصاحبه با رسول يونان در رابطه با ترانه واسوخت
- لطفا یک بیوگرافی از خودتان ارائه دهید و بگویید چگونه ترانه سرا شدید؟
رسول یونان هستم پسر محمّد متولد 1348 در دهکده دور در کنار دریاچه چیچست به دنیا آمدم سالها پیش تقریباً سال 74 آقایی با من تماس گرفت، گفت ترانه می خواهم من گفتم ترانه ندارم من سپید می گویم گفت نه ترانه می خواهم من ترانه را گفتم آن روز از خوشحالی زیاد از روزنامه تا خانه دویدم خیلی برایم مسرّت بخش بود که برای اولین بار ترانه می گفتم واین اولین جرقه بود که من ترانه سرا شدم.
- ترانه را تعریف کنید و از نظر شما ترانه خوب چه ترانه ایست ؟
ترانه یک قالب شعری است که در همسایگی ادبیات شفاهی قرار دارد
ترانه خوب ترانه ای است که تا به حال شنیده نشده ولی وقتی ما می شنویم احساس کنیم قبلا آن را شنیدیم .
- وضعیت ترانه را در بازار موسیقی پاپ چگونه می بینید ؟
من اصولاً آدم بد بینی نیستم همیشه سعی می کنم نسبت به اطرافم دید مثبتی داشته باشم امّا در حال حاضر وضعیت ترانه خیلی بد است و این به خواننده و آهنگسازها بر می گردد جز عدّه محدودی از این دو قشر بقیّه بی سوادند ،بازار کار طوری شده که ترانه سرایان ترانه ی راحت و در سطح پایین می گویند آن هم به خاطر وجود همین خواننده ها و آهنگسازهاست که چنین ترانه هایی می خواهند ترانه سرا ها هم خودشان را با وضع موجود وفق می دهند.
- به نظر شما این ترانه سراست که دنبال خواننده می رود یا بالعکس ؟
در حال حاضر بر عکس شده قبلاً خواننده دنبال ترانه سرا می رفت امّا حالا این ترانه سراست که با التماس از خواننده می خواهد که ترو خدا ترانه ی ما رو بخون .
- رابطه ی شما با موسیقی چطور است ؟
رابطه من با موسیقی خیلی عالی است ، کسانی که به خانه من آمدند می دانند من علاقه وافری به موسیقی دارم چند نوع ساز در خانه ی من است من با موسیقی عجین هستم.
- نظرتان در مورد ترانه های منفی و اصطلاحاً واسوخت چیست ؟آیا ترانه های منفی همان واسوخت به معنای سنتی آن است یا خیر ؟
بله، حالا شما هر اسمی را که می خواهید بگذارید واسوخت یک ژانر شعری در تمام کشور هاست هیچ ایرادی هم ندارد، بگذارید که ترانه سرایان ترانه منفی بگوبند معشوقی که پشت پا زده و رفته و به عاشق خیانت کرده ،عاشق هم منفی می نویسد ،اگر معشوق می رود عاشق با خواندن این ترانه دیگر خودکشی نمی کند باید مثبت نگاه کنیم ( تو رفتی و خیالی نیست ) زاویه دید افراد عاشق را تغییر می دهد و عاشق از یک پنجره ی جدید به اطرافش نگاه می کند ،اگر مثبت نگاه کنیم اتفاقا خیلی هم ترانه مثبت و خوبی است من نمی دانم چرا اسمش را ترانه منفی گذاشته اند .
- چرا انقدر ترانه های منفی و خشن رواج پیدا کرده اند؟
ترانه سرایان واقعی آیینه تحوّلات اجتماعی زمان خویش هستند آنها آیینه گردان تاریخ معاصر هستند هر چیزی که در جامعه می بینند در شعر بازتاب می دهند ،در خارج هم همین طور است شعر ها از تحولات اجتماعی نشات می گیرد.
- مگر نمی گوییم ترانه یک قالب شعری است پس چرا همیشه ترانه را از شعر جدا می کنیم ؟
ترانه به شدّت با شعر ارتباط دارد ، ما شاعرانی داریم که با ترانه ی خوبشان موفقیتی را کسب کرده اند ترانه هایی که بر سر زبانها افتاد و این دلیلی شد برای شهرت شاعران آنها ،ترانه مانور خاصی دارد و این به دلیل عامیانه بودن آن است و غالب قدرتمندی است شاعرانی که ترانه را از شعر جدا می کنند به اصطلاح می خواهند ضعف کاری شان را ببپوشانند و بگویند ما شاعر نستیم ترانه سراییم.
- ترانه سرای هنری بودن خوب است یا تجاری ؟
نمی توانیم این دو را از هم تفکیک کنیم و بگوییم یکی خوب است و دیگری بد هر کدام حیطه ی جداگانه ای را دارد اهل هنر به هنر فکر می کنند و یک عده به تجارت نمی توانیم بگوییم شاعری که تجاریست شاعر بدی است.
- فاکتورهایی که باید به آنها دقت کنیم تا ترانه ی خوبی بگوییم چیست ؟
این فاکتورها برای رسیدن به موفقیت از فردی به فرد دیگر متفاوت است ولی مهمترین چیزی که باید به آن توجه کرد این است که ترانه سرا بایر باور پذیری داشته باشد نگاه او با نگاه بقیّه متفاوت باشد ،تقلید نکند، سعی کند نگاه تازه ای برای خود داشته باشد این خیلی مهم است همانطور که خدا انسانها را با استعداد های متفاوتی آفریده هر انسانی می تواند نگاه مخصوص به خود داشته باشد.
- آینده شعر و ترانه ایران را چگونه می بینید ؟
آینده شعر ایران خواه ناخواه مرزها را خواهد شکست در مورد ترانه این خواننده است به آن خط و سیر می دهد ، در ترانه فاکتور اصلی مخاطب است، مخاطب است که ترانه را به یک سمت هدایت می کند.
- شاعران مورد علاقه ی شما چه کسانی هستند؟
احمد رضا احمدی ، شمس لنگرودی ، مفتون امینی .
- بیرون از حیطه شعر چه فعالیت هایی می کنید؟
عمده ی فعالیّت من بعد از شعر ،ترجمه ،نمایشنامه نویسی و روزنامه نگاریست.
- حرف آخر ...
حرف آخر را کسی می گوید که کاری را تمام کرده باشد من کار را تمام نکرده ام و حرفی ندارم ، تازه وارد ها در شهر شناخته نمی شوند .
منبع: نشریه ادبی عروض
مروری بر اشعار رسول یونان: بازی خورشید و ابر
شعر برای برخی ساختن است برای برخی دیگر سرودنی, برخی شعر را نوعی كوشش برای خلق اثر میدانند, برخی دیگر آن را جوشش درونی از ناخودآگاه شاعر.
بعضی از شعرها, شعر اندیشهاند, تفكر برانگیزند, وسوسه كنندهاند. بعضی از شعرها مثل فرمولهای ریاضیاند, معادلهای مجهول كه خواننده را به هیچ جا نمیرساند. (چندمجهولیاش مشخص نیست). كلماتیاند كه بوی چشم رژه میروند بیآنكه تاثیری در ذهن مخاطب به جا بگذارند لرزه در دل نمیاندازند. روابط كلمات با یكدیگر نامتجانس و روابط سطرها از هم گسیختهاند. بعضیها ذاتاً شاعرند, حتی اگر شعری اندك در كارنامه خود داشته باشند.
دومین دفتر شعر رسول یونان اخیراً به نام «من یك پسر بد بودم» منتشر شد, ناشر این دفتر نشر افكار است. رسول یونان با این اشعار به همراه اولین دفتر شعرش «روز بخیر محبوب من» در كدام طیف جای میگیرد؟ مروری بر چند شعر او جایگاه این شاعر كم كار را در میان نسل امروز تا حدودی نشان خواهد داد. شعر اگر به تعبیری نوعی رویا دیدن باشد, اولین شعر كتاب «روز بخیر محبوب من» رویایی است در بیداری:
به دور میرفتم
به جستوجوی راز جهان
كه دودكش خانهات را دیدم
نزدیك كه شدم
دریافتم آن چه به دنبالش بودم تویی
زنی در سرزمین برفی
با گیسوانی و
آوازهایی كه
خواب خرسها را
پر از كندوهای عسل میكند
اینجا فرود آمدم
وبرای نجاریات
هیزم جمعكردم
عناصری كه این شعر را میسازند همه به نوعی در ارتباط ارگانیك با یكدیگر معنا میدهند. شاعر برای كشف راز جهان به جستوجوی دوردستها میرود به سرزمین ناشناخته شاید رویا كه ناگهان دود (دال) خانهای نشان از انسانی (مدلول) میدهد. به رابطه دال و مدلول در این دو سطر دقت كنید.
برفی كه در چشمانداز شاعر گسترده است. آتش بخاری را در ذهن تداعی میكند. از طرفی سرزمین برف ناخودآگاه ما را به یاد خرسها میاندازد و خرس تداعی كندوهای عسل است. عسل در مذاق شاعر, لذت و شیرینی دیدار نابهنگام زنی است كه همیشه در رویا انتظارش را میكشید. به همین خاطر شاعر در آن دیار اتراق میكند تا برای بخاری معشوق گمشده هیزم جمع كند. جمع كردن هیزم نوعی صمیمت یك رابطه را بیان میكند. (جمع كردن هیزم هرگز به معنای خواری و ذلت نیست.) ضمن اینكه جمعآوری هیزم بخاری برای تداوم آتش است, آتش هم گرمای یك رابطه را القا میكند. همه سطوح این شعر چون منشوری رنگهای متنوع یك عشق ناشناخته را در ابعادی وسیع تشریح میكنند. واژههای شعر مثل نخ تسبیح همه اجزای شعر را به هم مرتبط میكند. هیچ سطری بیسبب در شعر ننشسته و هیچ واژهای جای واژهای را تنگ نكرده و شاعر از مصرف واژههای بیهوده به شدت اجتناب كرده است.
شعر شماره هشت این دفتر با همه كوتاهی و مقتصد بودن شاعر در مصرف كلمات, مثل یك هایكو عمیق و زیباست:
من ابر شدم
گفته بودی كه خورشیدی
یادت هست
تا زیباتر بتابی
چقدر گریستم؟
شعر با همه سادگی در اولین سطرها تكراری به نظر میرسد, اما در ادامه روابط كلمات شكل دیگری میگیرند و مفهوم دیگری را تداعی میكنند. تمام بار شعر بر دوش سطر آخر نهاده شد و همین سطر دو كلمهای چنان ضربه سنگینی را وارد میكند, كه تا همیشه رد پایش را در ذهن خواننده به جا میگذارد. رسول یونان علاوه بر اشعار ساختمند, شعرهای خطی نیز دارد كه از ساختار مشخصی پیروی نمیكنند اما منطق شعر دارند و شعر به معنای مطلق خود هستند, در این شعرها با سطرهای درخشان روبهرو میشویم كه هیچ از زیباترین سطرهای شعرهای مطرح جهان كم ندارند. مثل این چند سطر:
دستهایش سفید بود و روشن
انگار
از چیدن ماه آمده بود
رسول یونان با چنین پیشینهای در شعر دومین دفتر شعرش را اخیراً با عنوان «من یك پسر بد بودم» توسط نشر افكار منتشر كرد.
شعر شماره 11 از این دفتر را مرور میكنیم:
من و تو
پشت یك میز چوبی مینشستیم
و آن میز چوبی
در كافهای ساحلی بود
و آن ساحل
در سرزمینی ممنوع
كتاب را سوزاندند و
از خواب بیدارمان كردند
نه تو بودی
ونه من
ما قهرمانان پوشالی یك داستان بودیم
این شعر و یا شعر شماره 22 از این دفتر با یك ساختارحساب شده نوشته شدهاند و تقریباً قصویاند. نظریهای كه مطرح میكند شعر نباید روایی باشد, قصوی باشد, با مطالعه این شعرها و شعرهای دیگری از این دست میتوان ادعا كرد شعر خوب هیچ قید و شرطی را برنمیتابد, این دو شعر كه هم روایی و هم قصوی هستند, لذت متن را به مذاق خواننده میچشانند و جزو شعرهای مدرن هم هستند. نوع نگاه شاعر, چگونگی نامگذاری اشیا در شعر, روابط بین كلمات میتوانند در بركشیدن یك متن تا سطح یك شاهكار موثر باشند. شاعر در این دو قطعه شعر شاهكاری نیافریده اما باید شهادت داد كه شعر زیبایی خلق كرده است كه از تعاریف مدرنیسم برمیگذرد.
شعرهایی از این دست در این دفتر فراوان است چنان كه در 24 (ص 36) میخوانیم:
اما تو
آخرین بازمانده فرشتگانی
در این سیاره تاریك
و حتماً
دریا، اسم كوچك توست
یا در شعر 22 میخوانیم:
كشتی كه لنگر میگیرد
از چشمهای ملوانان
پا به اسكله میگذاری
این نوع رفتار با كلمه و تصویرسازی در این حد فقط در رویا و شعر مقدور است یعنی همان كه نثر را به راه رفتن جهت رسیدن به مقصدی تعریف كردهاند و شعر را به رقص بدون هیچ مقصد و مقصودی, از چشمان ملوانان پا به اسكله گذاشتن همان معادله رقص را كامل میكند. طنز نیز به عنوان یك مولفه در شعر مدرن, در اشعار رسول یونان حضوری كمرنگ اما محسوس دارد:
من و برادرم
واهه آرمن
سخت تنهائیم
طوری كه
قاچ هندوانه را او به دهان میگذارد
اما از گلوی من پایین میرود
یا در این شعر میخوانیم:
شب شومی است
و ستارهها در قاب پنجره
تخممرغهای لقی هستند
كه دیوانهای آنها را
به سینه آسمان كوبیده است
یونان اگر شعری ناشی از دغدغههای امروزش و فردای فرزندان این خاك دارد, اگر اندیشهاش متاثر از فضای جامعه درگیر واژگان و اصطلاحات قانون و آزادی و سیاست میشود, بازتاباش را این گونه بروز میدهد:
برای رهایی شعرها گفتهایم
اما رهایی
آن نیست كه میشناسیم
رهایی سرود پرندگان است
رفتار آب است و باد
رقص نور
به شیشه است
ما اگر رها هم بودیم
كاری از پیش نمیبردیم
گرفتار ابدی نام و نانیم
گرفتار همین روزمرگیها
با مطالعه دفتر دوم یونان و مرور اشعار این كتاب, خواننده قطعاً خواننده ضمن لذت از متن اشعار به كشفهای تازهتری نیز خواهد رسید. حالا بیصبرانه سومین دفتر این شاعر را از میان شاعران نسل امروز انتظار میكشیم.
منبع: روزنامه آسیا
رسول یونـــان ; شــاعر آرامش
رسول یونان . 1348. شعر. روز بخیر محبوب من، کلبه ای در مزرعه برفی ، گندمزاردور، کنسرت در جهنم، من یک پسر بد بودم ، فرشته ها . ترجمه . روزهای چوبی ( ناظم حکمت ) ، بوی خوش تو ( شعر آذربایجان ) ، یک کاسه عسل ( واهه آرمن ) ، رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت ( ارمنی ) . هر شاعری به داشتن همچین اسم وفامیلی غبطه می خورد رسول ِ یونان .
ساده می نویسد و گاه شبیه هایکو . زبان خاص خودش را ندارد چون بچه ها ی شیر خوار هم می توانند به زبان شعر او صحبت کنند ولی شعرهایش داستان خاص خودشان را دارند این رسول یونان .
از ویژگی های شعر او که جزء محاسن کارش هم حساب می شود پایان های میخکوب کننده اش است ، از مهمترین قسمتهای متن مقدمه وموخره اش است که در درست در آمدن این دومی پای خیلی ها در شعر می لنگد یاکه انقدر اسیر پیچ واطناب اند که شعر ول می شود و یا آنقدر سر کیسه زبان را در اول شعر شل می کنند که دیگر در پایان دستشان خالی است ولی رسول یونان سیر وریتم منطقی ای را در شعر می پیماید ، در کارهایش هرچه به انتها نزدیک میشویم قضیه برای ما جدی تر می شود ، خلق فضا می کند واتمسفر لازم برای نفس کشیدن در شعر را آرام آرام واردتان می کند بعد درپایان با یک جمله بندی طوفانی هم نتیجه اش را می گیرد وهم پتانسیل وجودی خود شعر را رها می سازد برای نمونه می توان به شعر های زیر دقت کرد
با شعر و سیگار
به جنگ نابرابری ها می روم
من، دون کیشوتی مضحک هستم
که جای کلاهخود و سرنیزه
مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد
عکسی به یادگار از من بگیرید
من انسان قرن بیست و یکم هستم!
اعتراض داشتم به حکومت پدر
اعتراض داشتم به تفنگ برنو
به ترکه های آلبالو
به ...
و روز را بلندتر می خواستم
یک شب او عصبانی شد و فردای آن روز
مرا صبح خیلی زود از خواب بیدار کرد
که نباید می کرد
حالا،من، سال هاست در خواب راه می روم.
دستکشهایم تاریک شدهاند
این جنازهها را
از کجا میآورند
از کدام شب ؟!
آب بریز پسرم!
بیشتر آب بریز
میخواهم سیاهی از تن جهان بشویم
عشق ، نوستالژی و این اواخر رسول یونان ِ معترض تمام وجوه شعر او هستند ولی فرقی نمی کند شعر عاشقانه – مینیمال از او بخوانید و یا شعری که می خواهد اجتماعی باشد وفریاد بزند ، واژه همان واژه ها است ( به نظر من او به عمد ونه از روی ناتوانی اش تن به سادگی در انتخاب فرم وواژه می زند ، ولی امیدوارم فرمهای چه زبانی وچه روایی دیگری را هم بعد ها تجربه کند ) ، نوع روایت همان نوع روایت است ( بیشتر کارهای یونان روایتی - مینیمال هستند ) .
یکی از ضعف های شعر رسول یونان ( شعر هارا که می خوانید توجه کنید ) تکرار یک فرم در بیان شعری اش است فرمی که عموما قابل تسلی به تمام شعر هایش است ، وفور فعل که کمک به شکل گیری روایت ، سادگی وخلق فضای مینیمال مورد علاقه او در شعر می کند در شعر او آنقدر به چشم می خورد که به نظر من دیگر ضعف او به حساب می آید واز کاستی های دانش زبان شعری ( اصولا فعل در آن جایگاه محکمی ندارد ) در کلام او حکایت می کند .