ترجمه اثار ادبی و مترجمان ایرانی
شاید بشه گفت ترجمه یک اثر به اندذازه خود اثر در زیبایی و لذت بردن از اون نقش داره
توی این تاپیک قراره در مورد مترجمان ادبیات ایران ، اخبار ترجمه ، اصول ترجمه ادبی و مقالاتی در این باب صحبت کنیم
اگه نظر خاصی دارید در مورد ترجمه یا مترجم خاصی حتما بیان کنید
فریده مهدوی دامغانی : ترجمه باید از زبان اصلی اثر انجام شود
دکتر دامغانی در بخش پایانی گفت وگو با گروه دین و اندیشه خبرگزاری " مهر" تاکید کرد ما در ترجمه متون و کتابخوانی نباید از کشورهایی همچون مصر، هند، و ژاپن عقب باشیم .
* مهر : گاهی دیده می شود از یک اثر چندین ترجمه ارائه می شود ، برای مثال شما " کمدی الهی " دانته را با این که ترجمه ای از آن وجود داشت ، مجددا ترجمه کردید . دلیل این کار چیست ؟ آیا اشکال خاصی در ترجمه پیشین وجود داشت ؟
مهدوی دامغانی : حتما قبول دارید که نخستین وظیفه معنوی و اخلاقی برای هر مترجم این است که نهایت احترام و ادب و تواضع را نسبت به اثر یک نویسنده یا شاعر بزرگ جهانی ابراز بدارد. حال آنکه به واقع - و متاسفانه - مشاهده می کنیم که در اثری مانند " کمدی الهی" در ترجمه نخست، مترجم محترم حتی این زحمت را به خود نداده است که سه بند معروف و نیز یادآور می شوم: "مختص" سبک " دانته " را رعایت کند و آنها را با نوعی بی تفاوتی توضیح ناپذیری نادیده انگاشته است. بندها، به صورت جملاتی منثور، یکی در پشت دیگری نوشته شده است ، بدون آنکه خواننده ایرانی بداند اینک با کدامین بند آن سرود مزبور روبه رو است . مگر می توان ابیات فردوسی ، مولانا ، و حافظ را بدون رعایت شماره بندی های مخصوصشان ، به شیوه ای بی تفاوت نگاشت؟ چرا باید چنین امری برای" دانته" روی دهد؟ ترجمه پیشین، با چنان متن دشوار و عجیب و غیر قابل درکی همراه است که چیز زیادی از آن درک نمی شود . توضیحات آن بسیار کم بوده وهیچ تفسیر و تعبیر و شرحی در آن وجود ندارد ، و بدتر از همه آن که اثر از زبان اصلی به فارسی ترجمه نشده است .
* تعدادی از مترجمان اقدام به ترجمه اثر از زبان دوم می نمایند ، برای مثال ، اثری که به زبان آلمانی خلق شده ، از ترجمه زبان فرانسه یا انگلیسی آن برای ترجمه به زبان فارسی استفاده می شود . این امر برای خوانندگان مشکلات فراوان معنایی و مفهومی بهمراه دارد . نظر شما در مورد این گونه ترجمه ها چیست ؟
- تا اندازه ای با این کار مخالفم . البته شاید تنها بنده و تعداد معدودی از مترجمان این نظریه را پذیرا باشیم و بس . آن هم به دلیل آشنایی مان به چندین زبان است. مترجمانی که بدین کار دست می زنند معمولا به یک زبان تسلط دارند و ترجمه های خود را از همان یک زبان به زبان فارسی بر می گردانند ، اما من چون به چهار زبان فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی و اسپانیایی آشنایی دارم ، از این چهار زبان برای ترجمه استفاده می کنم . آن هنگام که می بینم " بهشت گمشده " به انگلیسی است، بدیهی است که ترجیح می دهم آن را از زبان اصلی ترجمه کنم. آن هنگام که می بینم اثری مانند " کمدی الهی " به ایتالیایی است، نخست به زبان اصلی رجوع می کنم و به ترجمه می پردازم و آنگاه ، از زبانهای دیگر نیز برای ارایه کاری دقیق تر و آکادمیک تر - چنان که مترجمان اروپایی یا آمریکایی عادت دارند انجام دهند - یاری می جویم . آن هنگام که مایلم اثری از " ژید " یا " سارتر" یا " استاندال " یا تنی چند از شاعران فرانسوی را به فارسی ترجمه کنم، بدیهی است که از همان زبان فرانسه استفاده می کنم ، و آن هنگام که تصمیم دارم اثری از" بورخس " یا گزیده ای از اشعار اسپانیایی را به فارسی بازگردانی کنم، طبیعتا از زبان اسپانیایی کمک می گیرم.
* شما از معدود مترجمانی هستید که متون دینی ما را به زبانهای خارجی ترجمه کردید . از جمله آنها می توان به ترجمه " صحیفه سجادیه " به زبان فرانسه و " زندگی حضرت فاطمه (س) " به زبان انگلیسی اشاره کرد . آیا قصد ترجمه " نهج البلاغه " به زبانهای خارجی را ندارید ؟
- ترجمه این اثر جزو آرزوهایم است ، اما در حال حاضر، نزدیک به19 کتاب در دست ترجمه دارم. هنگامی که وقت آن ترجمه فرا رسد، و خدای مهربان شرایط این امر را فراهم آورد این کتاب را ترجمه خواهم کرد .
* یکی از مشکلات ترجمه در ایران کثرت و تنوع موجود در آثار ترجمه شده توسط یک فرد است . آیا فکر نمی کنید سرعت ، کثرت، و تنوع موجب کاسته شدن کیفیت ترجمه شود ؟
- با کلیت نظر شما موافقم . اما نباید فراموش کرد که ما در قرنی حضور داریم که همه چیز در عرض یک چشم بر هم زدن صورت می گیرد. اگر نگاهی به کتابهایی که باید ترجمه شوند بیاندازید خواهید دید که که ما هنوز چه تعداد کتب کلاسیک ترجمه ناشده در ایران داریم . چه کتبی که می بایست از دهها سال پیش به این طرف، به فارسی ترجمه می شده اند و هنوز هیچ مترجمی به سوی آنها نرفته است. بنابراین، من سعی دارم به سهم ناچیز خود، آن آثاری را که به نظرم از اهمیت خاصی برخوردار هستند، و تا آنجا که در توان و آگاهی دارم، به سرعت به فارسی بازگردانم. جامعه جوان ایرانی برای دستیابی به شکوفایی فرهنگی و درک آثار معاصر باید میزان مطالعه و کتابخوانی خود را در بخش آثار کلاسیک جهانی افزایش بخشد . من همیشه به این اصل عقیده ای ژرف داشته ام. مادامی که با آثار کلاسیک آشنایی نداشته باشیم، از هیچ دانش صحیح و شایسته ای برخوردار نخواهیم بود . ما نباید از نظر کتابخوانی در میان کشورهای آسیایی ، عقب تر از کشورهایی مانند مصر، هندوستان ، کره ، ژاپن ، یا چین باشیم.
ملتی که ادبیات نداشته باشد ترجمه ادبی نیز نخواهد داشت
گروه فرهنگ و ادب: ترجمه و مشکلات و نظریات پیرامونی اش همواره از جمله مباحث تمام نشدنی حوزه ادبیات و بویژه ترجمه آثار ادبی بوده است. آنچه می آید بخش اول از یادداشتی به قلم علی صلح جو، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی درباره رویارویی مترجم با اثر و دسته بندی ترجمه های ادبی است.
در ترجمه ادبیات، سویه مقابل باید از جنس ادبیات باشد . ملتی که ادبیات نداشته باشد نمی تواند ترجمه ادبی داشته باشد . ابزار اصلی ترجمه ادبی ادبیات است . اصولا، سیر تکوین گنجینه ادبی از ادبیات بومی به ادبیات وارداتی است . بنابراین، مترجم ادبی ابتدا باید با گنجینه ادب بومی در زبان مقصد آشنا باشد تا بتواند اثری را از زبان دیگر به زبان مادری برگرداند .شناختن انواع ادبی در زبان مقصد و مطالعه آنها مایه لازم برای ترجمه ادبی است . مترجم نمی تواند از خودش زبان بسازد .
این بدان معنی نیست که بگوییم زبان ترجمه باید مانند زبان تالیف باشد . مسلما، در جریان ترجمه، سایه زبان و سبک اثر اصلی ( بیگانه) بر زبان بومی خواهد افتاد ، اما این سایه نباید آنقدر شدید باشد که فضای سبکی و زبانی بومی را کدر کند . تغییرات زبانی و سبکی وارد شده باید در زبان بومی جا بیفتد . به عبارت دیگر، زبان وسبک بومی باید زیر تاثیر رویارویی با زبان و سبک بیگانه به نحو خلاق خود را توسعه دهد . در واقع، این اتفاق برای زبان فارسی رخ داده است . مقایسه نثر امروز با نثر صد سال قبل این واقعیت را آشکار می کند .
هنگامی که مترجم در برابر ترجمه اثری قرار می گیرد، ابتدا باید ببیند آن اثر به کدام اثر یا آثار در زبان مقصد نزدیک است و سپس با استفاده از محتوا و سبک آنها ابزار و مایه لازم برای ترجمه اثر مزبور را در ذهن خود پیدا کند . پویایی معادل به همین معنا است . معادل در خلاء شکل نمی گیرد و تصنعی نیست ، بلکه باید از درون شبکه گنجینه ادب بومی بیرون بیاید .
شعرای ما، چه کلاسیک و چه نو، تغییرات زیادی در زبان معمولی داده اند . این تغییرات - چه صرفی و چه نحوی - بسیار بیشتر از تغییراتی است که از طریق ترجمه وارد زبان فارسی معمول شده است . نکته مهم این است که این تغییرات هنرمندانه وارد زبان شده است و به نحوی طبیعی در بستر زبان نشسته است ، به طوری که نه تنها مشکلی برای خواننده ایجاد نکرده بلکه برایش لذت آفریده است . این لذت را ما در خواندن شعرهای مولانا، اخوان، شاملو و سپهری حس می کنیم . اگر فشار ترجمه ( مقایسه کنید با فشار الهام در شاعری ) سبب شود که مترجم به تولید ساختارهای صرفی و نحوی خلاق و دلنشین بپردازد، در واقع ، به معادل سازی پویا دست زده است . به عبارت دیگر، این نوع معادل سازی به طور طبیعی از بستر خود زبان برخاسته و لاجرم بر ذهن خواننده خواهد نشست .
زبان ادبی شکلی از زبان معیار است که در ژانرهای ادبی به کار می رود . انواعی چون شعر، رمان، نمایشنامه و تقسیمات فرعی آنها همچون غزل، قصیده، مرثیه و مدح یا رمان تاریخی، رمان پلیسی و علمی - تخیلی . درست است که مصالح به کار رفته در تمام این انواع زبان و از نوع ادبی آن است اما فضا و حال و هوای اینها آشکارا با یکدیگر متفاوت است . فضای ایجاد شده در داستان های ژول ورن را نمی توان با فضای اجتماعی - تاریخی رمان بینوایان هوگو یکی دانست .
در فضای یک داستان علمی - تخیلی، به راحتی می توان با حیوانات یا انسانهایی روبرو شد که مثلا، چشمانشان پشت سرشان باشد . بنابراین، در چنین فضایی، برای صنایع لفظی چندان جایی وجود ندارد ، بلکه آنچه ضرورت دارد ارائه تصویری تاثیر گذار با استفاده از زبانی هر چه ساده تر است . نمونه دیگر یکی از ژانرهای فرعی شعر یا داستان است که در زبان انگلیسی و در فارسی نقیضه نام دارد . در این ژانر، شاعر یا نویسنده با تقلید از یک قالب ادبی جدی به موضوعی غیر جدی و طنز آمیز می پردازد، شبیه موش و گربه عبید زاکانی در مقایسه با شاهنامه فردوسی، و بسیاری از ژانرهای دیگر که هر یک حال و هوا و زبان خاص خود را طلب می کند .
بدون داشتن گنجینه ادبی در زبان مقصد نمی توان ترجمه ادبی خوبی داشت . بررسی سیر تحول ادبیات ملتهای گوناگون، و چگونگی بده بستان آنها با یکدیگر نشان می دهد که ملتها آنگاه به کنجکاوی درباره ادبیات ملتهای دیگر پرداخته اند که خود از قبل - دست کم تا حدی - ادبیات بومی داشته اند . البته، معمولا، کمتر قوم و ملتی است که فاقد ادبیات باشد . اگر هم چنین ملتی وجود داشته باشد، به احتمال زیاد، دارای یکپارچگی زبانی ضعیفی است . یکی از این موارد زبان عبری است که ادبیات اندکی دارد و دلیل عمده اش احتمالا نبودن وحدت زبانی میان یهودیان است . در واقع، یهودیان جهان تشکیل شده اند از یهودی آلمانی، یهودی روس، یهودی انگلیسی، یهودی فرانسویش، یهودی ایرانی و غیره . بیشترین آمار ادبی موجود به زبان عبری آثاری است که از زبان های گوناگون، از جمله روسی و جودی ، ترجمه شده اند . اینکه گنجینه ادبی ملتها، به طور طبیعی، از بومی به بیگانه سیر می کند و معمولا مجموعه ادبیات ترجمه شده، جز در شرایط استثنایی، در حاشیه پیکره ادب بومی قرار می گیرد، خود تایید کننده این امر است که بدون یاری گرفتن نیروی محرکه ادب بومی به سختی می توان ادبیات وارداتی داشت .
نقدهای ما در سطح خرده گیری مانده است
دکتر علی خزاعی فر گفت : همه منتقدین و مترجمین بر این باورند که ما نقد ترجمه به مفهوم فنی و علمی نداریم و نقدهای ما از قبیل ترجمه یا تالیف در سطح خرده گیری مانده است.
دکتر خزاعی فر در گفتگو با مهر در خصوص نقد ترجمه، گفت: از نظر من نقد ترجمه نباید در سطح خرده گیری باشد و همواره به این مساله اکتفا شود که مترجم کلمات یا واژه ها را غلط انتخاب کرده و... . در نقد باید در سطح کلان به اثر نگاه کرد. همچنین باید به سبک کلی مترجم توجه شود که آیا وی موفق شده است سطح یکدستی در ارتباط با سبک اصلی ارایه دهد؟
وی ادامه داد : کسی که ترجمه را نقد می کند باید خودش دستی در کار ترجمه داشته باشد، چون به قابلیت ها و امکانات زبان در عمل پی می برد و با نوع مشکلاتی که مترجم با آن مواجه می شود، آشنا می شود. اما نیازی نیست که منتقد یک مترجم حرفه ای باشد .
این مترجم افزود : جامعه ما در هیچ عرصه ای جامعه نقد پذیری نیست و وقتی نقد صورت می گیرد، دشمن تراشی می شود. متاسفانه نقد در جامعه ما نمی تواند نقش خودش را ایفا کند؛ چون غالب نقدهای ما یا تعریف است یا تخریب. باید سعی کنیم نقد را منصفانه انجام دهیم. نقدهای ویرانگر هیچ فایده ای در عمل ندارد.
علی خزاعی فر اضافه کرد: نقد خوب مبتنی بر سلیقه نیست، هر چند قلمرو، قلمروی فردیت است اما نقد باید بر یک مبنا صورت بگیرد و با معیارهای رایج در هر تئوری ترجمه را اعمال کرد.
وی تصریح کرد : مترجمین باید با تئوری های ترجمه آشنا شوند. در تئوری مصادیقی هست که به عمل ترجمه خیلی کمک می کند.
گفتگو با مهدی غبرایی مترجم بیش از۵۰ اثر جهان به فارسی
کتابهای: کودکی نیکیتا – درسواوزالا- تربیت اروپایی- دل سگ – پرنده خارزار- واقعیت نویسنده – کوری – بادبادک باز- ساعت ها – راهنما – خانه بر آب –کارشنا س- آثار واحوال مارک توین - آثار و احوال ویلیام فاکنر- خیابان میگل – تانگوی تک نفره(زندگی نامه آنتونی کوئین) وغیره ....
پیرامون: رمان موج ها اثر: ویرجینیا وولف
مهدی غبرایی (۱۳۲۴ - ) مترجم ایرانی است. او یکی از سه برادر غبرایی است که هر سه مترجم هستند. دو تن از آنان : فرهاد غبرایی و هادی غبرایی ، هر یک در تصادف ماشین در جاده تنکابن و قزوین در گذ شتند واندوه بی پایانی برای جامعه کتابخوان ایرانی ببارآوردند یاد و نامشان فراموشی نشاید!
مهدی غبرایی در مرداد ۱۳۲۴ در لنگرود به دنیا آمد. در رشته حقوق سیاسی از دانشگاه تهران تحصیلات خود را به پایان برد.
ترجمه را به طور حرفهای از ۱۳۶۰ آغاز كرد.
ترجمه ها:
کوری نوشته : ژوزه ساراماگو، نشر مرکز
دل سگ نوشته : میخائیل بولگاکف ناشر اقبال
لیدی ال نوشته: رومن گاری، کتابسرای تندیس
ساعت ها نوشته: مایکل کانینگهام، انتشارات کاروان
بادبادکباز نوشته :خالد حسینی ، چاپ اول همراه و چاپ دوم نیلوفر
«موج ها» نوشته: «ویرجینیا وولف» ، ناشر افق
کودکی نیکیتانوشته :الکسی تولستوی، ناشر نیلوفر
درسواوزالانوشته :ولادیمیر آرسنی یف، ناشر نیلوفر
تربیت اروپایی نوشته: رومن گاری، ناشر نیلوفر
مزدور نوشته: هوارد فاست ، ناشر – الفبا و نیلوفر
پرنده خار زار (دوجلدی) نوشته: کالین مکالو، ناشر نیلوفر
کارشناس نوشته: ر.ک. نارایان، ناشر بابل
ویلیام فاکنر( آثار و احوال)نوشته : ویلیام اوکانر، ناشر نسل قلم
مارک توین(آثار و احوال) نوشته: لویس لیری، ناشر نسل قلم
شش جلد متنهای کوتاه شده ادبیات کودکان نوشته : آلن پو . امیلی برونته ودیگران ...، نشر مرکز
واقعیت نویسنده (تحلیل آثار)نوشته: ماریو بارگاس یوسا، نشر مرکز
موج آفرینی (نقد ونظر) نوشته : ماریو بارگاس یوسا، نشر مرکز
همفری بوگارت(زندگینامه) نوشته: استیون بوگارت، نشر مرکز
تانگوی تک نفره(زندگینامه انتونی کوئین) ، نوشته: دانیل پسنر، نشر مرکز
خیابان میگل(مجموعه داستان) نوشته: و.س.نائپُل، نشر شادگان
بلم سنگی (رمان) نوشته: ژوزه ساراماگو، نشر مرکز
مشت مالچی عارف نوشته: و.س.نائپل، ناشر ققنوس
گردش(چهار نمایشنامه رادیویی)، نوشته: ویلی راسل ،ناشر سروش
عشق ومرگ در کشوری گرمسیرنوشته: شیوا نی پُل،ناشرقطره
چارلستن نوشته: الکساندرا ریپلی ، ناشر چکاوک
پیتر پن (برای نوجوانان)، نوشته : ج.م. بری ، نشر مرکز
دفترهای مالده لا ئوریس بریگه، نوشته: راینرماریا ریلکه، نشر دشتستان
وبخشی کتابهای منتشر نشده و زیر چاپ ...
رمان «موج ها» نوشته «ویرجینیا وولف» را بعد از بیست و پنج سال كه پرویز داریوش ترجمه اش کرده بود، باردیگر «مهدی غبرایی» به زبان فارسی برگرداند .
«ویرجینیا وولف» یكی از سه نویسنده برجسته و مطرح قرن بیستم،
دراین کتاب هستی و نیستی راویان را در ۹ فصل بیان می کند . هر فصل یک تابلوی نقاشی دارد . که در زمان گذشته و با لحنی فاخر تراز متن اجرا می شود . رمان شش راوی دارد. که بصورت تک گفتار درونی ، بدون اینکه دیگری را مخاطب قرا ردهد ، از یک عمر سر گذشت آنان روایت می کند تا به پیر سالی می رسد .
«كتاب ریتم ها» عنوان اثری از «لنگستن هیوز» شاعر سیاه پوست آمریكایی است.كه «مهدی غبرایی» آنرا ترجمه کرده و قراراست نشرتصنیف آنرا منتشر کند. این کتاب دردهه۶۰ میلادی نوشته شده است و کتاب مصوری است و بیشتر مخاطبان آن نو جوانان اند ولی برای بزرگسالان نیز قابل استفاده است .
«مهدی غبرایی » رمانی از جویس کرول اوتس ، خانم نویسنده معاصر آمریکایی نیز ترجمه کرده که به تازگی نشر افق آنرا انتشارداده است و رمان «کافکا در کرانه »، نوشته : هاروکی موراکامی ، نویسنده معاصر ژاپنی، را نیز اخیرا نشر نیلوفر منتشر کرده است .
همچنین : نشر « روز نگار» که پروژه « تاریخ شفاهی » را در دست داشت و کتابهایی ازجمله مصاحبه با «علی بابا چاهی » و دیگران را منتشر کرد ، سالهاست که گفتگو با « مهدی غبرایی » را به انجام رسانده است ، اما انتشار آن به تاخیر افتاد و قرار شد نشر ثالث آنرا منتشر کند .
گفتگو با مهدی غبرایی مترجم کتاب 'موج ها'
کتاب هایی که مهدی غبرایی برای ترجمه انتخاب می کند، بیشتر اوقات سرنوشت عجیبی پیدا می کنند. این کتاب ها یا توسط مترجمان دیگر هم انتخاب و ترجمه می شوند یا آنقدر در ارشاد می مانند و صابون ممیزی به تنشان می خورد که خود غبرایی از خیر چاپ آنها می گذرد.
این وضعیت کار را به جایی رسانده که اگر از مهدی غبرایی بپرسید چه کتاب هایی در دست ترجمه دارد، در کمال ادب، جواب می دهد: "اجازه دهید چیزی نگویم. ترجیح می دهم اسم و رسم کتاب همچنان پنهان بماند."
اما بهانه این گفتگو با غبرایی نه خالد حسینی و کازوئو ایشی گورو که ویرجینیا وولف است. نویسنده بزرگ انگلیسی که غبرایی یکی از مهم ترین آثارش یعنی 'موج ها' را ترجمه کرده و به چاپ سپرده است
آقای غبرایی ظاهرا 'موج ها' قرار بود چند سال پیش روانه بازار شود، حتی مجوز هم گرفت ولی منتشر نشد، چرا؟
در زمان آقای خاتمی کتاب به ارشاد رفت و مجوز گرفت اما به نظر خودم ترجمه کامل نبود. یعنی یک رشته نواقص داشت که نمی شد از کنارش به راحتی گذشت. از طرف دیگر دوستانی که ترجمه را خوانده بودند نظراتی داشتند و من می دیدم که کتاب هنوز جای کار دارد. در واقع آن صیقل و تراش نهایی را نخورده بود. به خاطر همین از ناشر خواستم که دست نگهدارد و کتاب را چاپ نکند.
و حالا این رضایت کسب شده؟
بله، حالا پس از چهار سال معتقدم که ترجمه ام کامل شده است و از این بابت خوشحالم.
علت انتخاب کتابی مثل 'موج ها' برای ترجمه چه بود؟
راستش من به دو دلیل این کتاب را انتخاب کردم . اول اینکه 'موج ها' پیش از این توسط پرویز داریوش ترجمه شده بود و یکسال قبل از انقلاب به چاپ رسید. اما این ترجمه بسیار ناقص بود. البته می دانید که آقای داریوش اکثر کارهای مهم ادبی جهان را به فارسی ترجمه کرده اند و بخش مهمی از ساختمان فکری ما در آن دوران با ترجمه های ایشان شکل گرفته ولی در ترجمه 'موج ها' علاوه بر مشکلاتی که در متن کتاب بود، بخش آخر کتاب یعنی حدود ۵۰ صفحه آخر آن اصلا از قلم مترجم افتاده، که اتفاقا مهم ترین بخش کتاب هم هست.
از طرف دیگر، من پیش از این با ترجمه کتاب 'دفترهای مالده لائوریس بریگه' اثر راینر ماریا ریلکه به نوعی به فضای داستانی 'موج ها' وارد شده بودم. چون خود وولف در این کتاب از ریلکه تاثیر پذیرفته است به همین خاطر یک نوع پیش ذهنیت درباره این کتاب داشتم. چرا که هر دو نویسنده در این دو اثر، یک نوع نگاه هستی شناسانه دارند. البته نگاه ریلکه جنبه عرفانی دارد در صورتیکه نگاه وولف در 'موج ها' بیشتردنیوی است. البته دنیوی به معنای خیام گونه آن.
مهدی غبرایی، کوری ژوزه ساراماگو را به فارسی ترجمه کرده است
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
راستش ترجیح می دهم درباره اسم و رسم کتاب های در دست ترجمه چیزی نگویم. چون خاطرتان هست که چه مشکلاتی برای کتاب 'بادبادک باز' پیش آمد. ما این ترجمه را همزمان با یک ناشر دیگر به ارشاد سپردیم اما ترجمه من دیرتر از آن یکی ترجمه مجوز گرفت. کتاب 'ریتم ها' اثر لنگستون هیوز هم در ارشاد مانده و با موارد اصلاحی خیلی زیادی روبرو شده که باعث شده اصلا از چاپ آن منصرف شوم.
اما کتاب دیگری که هفت، هشت ماهی است در وزارت ارشاد مانده و هنوز مجوز نگرفته، کتابی است در مورد افغانستان که همچنان مشخصات و اسم کتاب و نویسنده اش را مثل یک راز فاش نکرده ام. این کتاب توسط یک نویسنده غیر افغانی نوشته شده و از نظر ادبی به گمانم ارزش بسیار بالایی دارد. درباره کتاب 'هرگز ترکم مکن' آخرین اثر ایشی گورو هم بهتر است صحبت نکنم. این کتاب دقیقا ۲۲ آذرماه سال ۸۴ برای گرفتن مجوز به ارشاد رفت و هنوز هم مجوز چاپ نگرفته است. کل این کتاب ۳۰۰ صفحه هم نمی شود آن وقت ۱۵۹ مورد اصلاحی دارد که بعضی از آنها حذف مثلا شش صفحه از کتاب است. جالبش اینجاست که همین کتاب با ترجمه یک نفر دیگر مجوز گرفت و الان در بازار هم هست. اما من با این شرایط ترجیح دادم اصلا کتاب را چاپ نکنم. 'هزار خورشید تابان' کتاب دوم خالد حسینی هم به زودی توسط نشر ثالث منتشر می شود و همین طور کتاب 'کافکا در کرانه' هاروکی موراکامی که توسط انتشارات نیلوفر چاپ خواهد شد.