-
1
در شهر
هم نمك مي فروشند
هم نان
اما نان و نمك نمي فروشند
"وقار نعمت"
2
شمردن بلد نيستم
دوست داشتن بلدم
گاهي شده
يكي را دوبار دوست داشته باشم
دو نفر را يك جاچه كار مي شود كرد
دوست داشتن بلدم
شمردن بلد نيستم.
"آيدين روشن"
3
خاقان رعد گريست
ابرهاي مادر گريستند
وبر پهنه دريا
ردپاي خانم باران نقش بست
"سعيد موغانلي"
سایه نقره ای (شامل ترجمه اشعار ترکی)
مترجم رسول یونان
-
برف باريده است
من در مزارع
روشني درو مي كنم.
اي پروردگار پاك!
سپاسگذارم
تو به سپيدي بركت بخشيدي!
-
هوا ابریست
خیابانها خلوتاند
در چنین روزی به دنیا آمدم
شاید آنروز هم هوا ابری
و خیابانها خلوت بودند
پس من فقط از خیابانی به خیابانی دیگر پیچیدهام
-
ما در خواب همدیگر را دیدیم
ما خوابهای همدیگر را دیدیم
یکی از ما وجود ندارد
یا تو یا من
و این بیداری کاملاً مشکوک است
بیا به خوابهایمان برگردیم
به سرزمین ماه و قصه
-
من به خواب شاپرکی رفتم
که در خواب شاپرک شدم
حالا نمیدانم،
شاپرک من است،
یا من شاپرکم
-
اسمم را گفتم
مرا نشناخت
عینکم را برداشتم
مرا نشناخت
حالا مطمئنم
پوست صورتم را هم کنار بزنم
باز مرا نخواهد شناخت
او دیگر عوض شده است
و چشمهایش مال خودش نیست
پاهای زنی گناهکار او را
در خیابانها میگرداند.
-
تصمیم گرفتهایم که دنیا را درست کنیم
من و بهزاد و راهب
و این تصمیم همانقدر کمیک است
که پرواز یک شترمرغ با بالن
مرتضی از راه میرسد
یک رییس جمهور دیگر
او هم به ما میپیوندد
با فکرهای بکرش
اما درست نمیشود این دنیای لعنتی
مثلاً صاحبخانه از اجارهاش صرفنظر نمیکند
شب شومیست
و ستارهها در قاب پنجره
تخممرغهای لقی هستند
که دیوانهای آنها را
به سینهی آسمان کوبیده است
-
یک شامگاه سرد پاییزی
آدمها کبود از سرما
موشها در جوی آب
گوشهی ماه را میجویند
سگها در خیابانها بو میکشند
تا بو کشیده باشند
جلوی در سینما
انگشت پای شیطان
از چکمهای بیرون زده است
امیدوارم فقط این یک خواب باشد
وگرنه این شامگاه شوم
آوازهایمان را
سیاه خواهد کرد.
-
در جستجوی خوشبختی به راه افتاده بودم
اما رد پایی که باید
مرا به عمارت سفید می رساند
به یک چاه ختم شد
به دایره ی خلوت مار
که در ظلمت چرت می زد
در بیداری
رنگ همه چیز تغییر می کند
دیگر نمی خواهم
خواب هایم تعبیر شوند .
-
سلام
تشکر به خاطر زحمت همه ی عزیزان در این تاپیک
آیا امکانش هست اینگونه تاپیک ها به پی دی اف تبدیل بشن؟