خوشبختی مثل آدامس چسبیده به آستین کت ام
چپ می رم خوشبخت ام، راست می رم خوشبخت ام، مي خوابم خوشبخت ام، بيدار مي شم خوشبخت ام...
Printable View
خوشبختی مثل آدامس چسبیده به آستین کت ام
چپ می رم خوشبخت ام، راست می رم خوشبخت ام، مي خوابم خوشبخت ام، بيدار مي شم خوشبخت ام...
«بعد از انقلاب که فضا مناسب نبود و من و همسرم بیکار شدیم، گفتیم بالاخره باید یک جوری زندگی مان بچرخد. بیاییم یک کافه بزنیم...»
این حرف های «محمد صالح علا» هنرپیشه قدیمی است که پس از مدت ها ممنوعیت، چند وقتی ست دوباره در قامت مجری به تلویزیون برگشته. او که ترانه سرایی، اجرا در رادیو و کلی کار دیگر را هم به صورت جدی و هم زمان دنبال می کند؛ عنوان اولین کافهء بعد از انقلاب را از آنِ «کافه تئاتر» خودش می داند: «آن موقع از این خبرها نبود؛ این همه کافه کجا بود؟ فقط ما بودیم و هزار و یک مشکل.»
تعریف می کند که برای گرفتن مجوز تاسیس، چه مصائبی را تحمل کرده اند و مثلاً آن وقت ها صنفی با این عنوان وجود نداشته که بشود به آن رجوع کرد. بعد هم مشکلاتی که کم نبودند و چند وقت یک بار دامن شان را گرفته و بارها به تعطیلی موقت کافه منجر شده. اما خب، توی آن سال ها همین کافه نعمتی بوده برای خیلی ها: «آقای... با عروسک هاش برای بچه ها نمایش می داد، خانم... شعر می خواند، هر روز اینجا برنامه ای داشتیم.»
هرچند این روزها در کافه تئاتر خبری از آن برنامه ها و شور گذشته نیست، اما هنوز خیلی از هنرمندان و کافه نشین های قدیمی را می شود در آن دید. خود صالح علا هم وقت هایی که بیکار باشد، مستقیم می آید اینجا. وقتی می رسد هم بیکار نمی نشیند و به قول خودش ظرف می شوید، میزها را دستمال می کشد و خلاصه در امر کافه داری با «حسین جان» اش مشارکت می کند. این حسین آقا، برادر محمد و مرد شریفی ست که علاقه شدیدی به فوتبال دارد. قبلاً «نوری» - خواهرزاده استاد- هم بود که حالا دیگر دو سه سالی است مستقل شده و برای خودش در جردن کافه زده.
کافه تئاتر هم در خیابان جردن است؛ درست تهِ «سرخه بازار». فضای داخل این کافه نیمه روشن و نوستالژیک است. کلی عکس زرد شده از گذر زمان توی دکور پشت بار کافه هست که هنرپیشه های مختلف و از جمله جوانی های خود محمد صالح علا در آن ها دیده می شوند. میز و نیمکت ها چوبی اند و سیاه رنگ، البته با نقش و نگار مفصلی بر روی میزها که حاصل سال ها یادگاری نوشتن مشتریان است: آقا، می گذارید بچه ها پوست از کله میزهایتان بکنند؟ دعوایشان نمی کنید؟
- دعوایشان بکنیم؟ نه نه... حسین جان، کسی را دعوا می کنید؟
حسین آقا: نه، کاری به کسی نداریم!
- اصلاً این میزها را رنگ کردیم برای همین کار.
گویا این نقش ها حتی نظر «عباس کیارستمی» را هم جلب کرده و او قصد استفاده از آن ها در یکی از کارهایش را داشته است. آن ستون شبه تاریخی و کاشی های عجیب و قدیمی که توی دیوار کار گذاشته شده هم دیدنی اند. صالح علا می گوید: «این ها را از مصافت های خیلی دور گذاشته ام پشتت موتور گازی - که آن وقت ها داشتم- و آوردم. یکی شان را توی حمام خرابه ای در قم پیدا کردم.»
موقع خروج از کافه تئاتر، حسین جان زنگ زورخانه ای را به شدت به صدا در می آورد. عزت زیاد!
محبوب من آقايي کن منو به غلامي ببر
يه پول سياه بفروشمو دوباره مفتي بخر
ارزون ترين جنس حراجي ميشم
دور تو ميگردم و حاجي ميشم
محمد صالح علاء _ گريه
خودش خاطره است براي آنهايي كه دوستش دارند وآنها هم خود خاطره اند در ذهن مردم كوچه و بازار. بازيگري، كارگردان ها، مجري گري و ترانه سرايي را نمي توان شغل او به حساب آورد. او محمد صالح علا است.
وقتي خاطرات نوروزش را مي گويد صدايش مجذوبت مي كند و تو را تا آن سوي سيم مي برد.
در فيلمي بازي مي كردم كه قرارداد بازيگري ام در آن تا آخر اسفند بود. روز آخر اسفند رسيد اما هنوز چند پلا ن از فيلم باقي مانده بود و تهيه كننده اصرار داشت كه تا آخرين لحظه كار، ادامه دهيم. وقتي پلا ن هارا در ساعات نزديك به سال تحويل مي گرفتيم، تهران مانند شهر ارواح بود. پلا ن هاي خارجي شهر پررفت و آمد مي خواست و اينگونه كار تعطيل شد.
به ذهنش كه رجوع مي كند ياد سال تحويلي مي افتد كه هنگامه اش را با خواب گذرانده، آن هم نه در خانه، بلكه در استوديو پخش راديو پيام. هنگامي كه همكاران او را به اتاق استراحت مي برند سال صالح علا با خواب نو شده بود. اما خاطرات خوب هنگامي نام خوبي را يدك مي كشند كه بدي ها در جاي ديگري از ذهن به صف شده باشند. سال 54 هنگامي كه در ساعات آغازين سال نو، صالح علا نقد تندوتيز هوشنگ حسامي را در روزنامه مي خواند اشك، پهنه صورتش را خيس مي كند. با اينكه خودش مي گويد بعدها با حسامي خدا بيامرز رفيق شدند اما رسم روزگار كه فراموشي است وظيفه اش را براي خاطرات صالح علا باز نكرده است.
محمد صالح علا ء، تهيه كننده، نويسنده، كارگردان، مدرس و بالا خره بازيگر است. صداي او را بيشتر در برنامه هاي شبانه راديو مي شنويم. مجلس خوبان نگرش نويني به تعزيه است. با او گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد.
پ :از مجلس خوبان بگوييد.
صالح علا : كاري است كه سال گذشته انجام شده و نگاهي است به مناسك و به نظرم نمايش ناب. نوعي از زيباشناسي در مجلس خوبان است؛ چون مخاطب و عوامل نمايش با هم يك دل هستند و ارتباط موِثري به چشم مي خورد.
پ :صدا و سيما تا چه اندازه در گسترش اين نگاه تاثيرگذار بوده است؟
صالح علا :تلويزيون درباره مطرح كردن تعزيه چه بصورت تحليلي و چه بصورت نمايشي كوتاهي كرده و نسبت به تعزيه كه شالوده نمايش ايراني است كم كاري كرده، بخصوص آنكه هميشه تعزيه در تلويزيون به همان شكل و ساختار قديمي ارائه شده، در حالي كه تعزيه، جذابيت هاي جمال شناسانه اي دارد كه مي تواند با يك ساختار شكني، شالوده نمايش نوين ايراني باشد، چنانچه غير ايراني ها از اين اثر به خوبي استقبال مي كنند بنابراين مشحون زيبايي و جذابيت است و حتي به عقيده من مي تواند دستمايه اي براي تئاتر خياباني باشد. تلويزيون بايد بيشتر به تعزيه بپردازد، چنان كه مي بينيم برنامه هايي نظير شب دهم مورد توجه قرار مي گيرد.
پ :برگزاري همايش آيين هاي عاشورايي تا چه اندازه در رشد و گسترش تعزيه موِثر است؟
صالح علا :شكافتن موضوع در مسير اعتلا ي انسان معاصر و طرح قابليت هاي آسماني انسان است بخصوص امروز كه انسان آسيب ديده، انسان مضطرب و انسان مستاصل روزگار ما نياز دارد كه اين پديده برايش شكافته شود و انساني كه سر چهارراه گمگشتگي است، نياز دارد سمت خويش را پيدا كند. اين مناسك آسماني خيلي به زندگي آفاقي ها كمك مي كند، منتها جهت دادن به اين كار نياز به افراد متخصص و آگاه دارد ـ به قول نيمايوشيج، هركسي كه كار نويي مي كند، سرنوشت نويي در انتظارش هست. بنابراين كسي كه مي خواهد در اين رشته از هنر جمال شناسانه كار نويي انجام دهد، به طور قطع با مخالفت هايي روبرو خواهد بود.
پ :يعني تعريفي نو از واقعه عاشورا مطرح كرد؟
صالح علا :حماسه عاشورا هيچ وقت كهنه نمي شود و اين قابليت را دارد كه همواره جلوه جديدي از آن ارائه شود درست مثل نفس كشيدن و عاشق شدن است كه تكرار آن را بي معنا نمي كند. اين حماسه هرگز در مرور زمان دچار كهنگي نمي شود، بلكه به انسان مضطرب و راه گم كرده امروز، كمك مي كند كه سمت خودش را پيدا كند. البته بايد آسيب شناسي هم كرد و بايستي جامع با اين موضوع برخورد كرد، ولي به نظر من مناسك عاشورايي دست نخورده و تابناك است كه هر قدر روي آن كار كنيم، باعث نجات مي شود و البته پايتخت آسيب شناسي اين آثار، ايران است و هرقدر هنرمندان ما در اين زمينه تلا ش كنند، باعث عظمت بيشتري خواهد شد.
1. شکر تلخ است و شیرین نمیشه
گلستان بی رخ نسرین نمی شه
2. نازک تر از خیال کنارم نشسته ای ....
3.زیر رواق، تو هشتی ها
قاطی شدی با مشتی ها
قول داده بودی می کشی
یادت باشد نکشتی ها
4.در هیچ پرده نیست که نبود صدای تو
عالم پر است از تو و خالی است جای تو...
صداي باد و بارونه
صداي شرشر آروم ناودونه
يكي داره تو تنهايي
يه شعر تازه ميخونه
خودش تنها،
صداش غمگين،
دلش كوچيك،
غمش اندازه دنياست:
" دلم غمگين و بيتابه
مث ماهي توي يك تنگ بيآبه
دلم گنجشك پر بستهس
تك و تنهاست از اين بيهمدمي خستهس
دلم يه همزبون ميخواد
يه دوست مهربون ميخواد
يكي باشه دلم واشه
مث يك نقطه روشن
توي تاريكي پيدا شه
ببار اي نمنم بارون
كه باز آبي بشن ابرا
بتاب اي قرص ماه نو
كه روشن شه دل علا "
ماه که از ره می رسه با پای خسته
يه کسی تو دشت دريا، قاطی آبی ها نشسته
موج زده از ته مرداب، صورت آبی مهتاب
عکس آسمونی تو، همه چين خورده شکسته
همه جا خلوت و خالی است مثل عاشقی که تنهاست
بی کسه، دلش گرفته، قطره ای که غرق درياست...
وقتی که پشت پلکات خورشید طلوع می کنه
باد می زنه به زلفات روز و شروع می کنه
با تن مه گرفته دوباره بارون میشم
بذر تو رو میکارم از تو فراوون میشم
ما آدمها مجانی زندگی می کنيم . همه چی مجانی : هوا مجانی ؛آب مجانی ؛ درخت مجانی؛ گل مجانی ؛ چمن
مجانی ؛ آفتاب مجانی ؛ ابرسفيد تو آسمون آبی مجانی ؛ لبخند مجانی ؛ درد دل مجانی و ويترين مغازه ها هم مجانی !