تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 14 از 14

نام تاپيک: آشنایی با نقد ادبی

  1. #11
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    Tabriz
    پست ها
    3,505

    پيش فرض تعريف نقد : (نقد چيست ؟)

    نقد در لغت به معني ((بهين جيزي بر گزيدن )) ( تاج المصادر زوزني: ص 5 ) و نظر كردن در دراهم تا در آن به قول اهل لغت سره را از ناسره باز شناسد . معني عيب جويي نيز كه از لوازم (( به گزيني )) است ظاهرا هم از قديم در اصل كلمه نقد مستتر بوده است و لذا از دير باز اين كلمه در مورد شناخت محاسن و معايب كلام به كار رفته است ، چنانكه آن لفظي هم كه امروز در فرهنگ اروپايي جهت اين معني به كار ميرود در اصل به معني راي زدن و داوري كردن است و شك نيست كه راي زدن و داوري كردن درباره ي نيك و بد امور و سره و ناسره ي آنها مستلزم معرفت درست و دقيق آن امور است . (زرين كوب ، 22:1374)

    معني انتقاد عبارت است از اعمال قضاوتي منفي كه بويژه در مورد شيوه هاي سلوك ، ادبيات يا محصولات فرهنگي بطور عام صورت ميگيرد . بررسي انتقادي متون مذهبي ، فعاليتي بود كه به عنوان نوعي حربه ي مناقشات ديني در جريان اصلاح مذهبي نشو و نما يافت . در آن هنگام نقد متون انجيلي ،به منزله ي قضاوتي منفي اما عيني در باب عمل و احكام دستگاه روحاني در نظر گرفته مي شد . غرض از انتقاد ، كشف مفرو ضات مستتر و بر ملا كردن بطلان دعاوي حجيت آن مفروضات ، و همچنين بطور ساده پيدا كردن غلط ها و اشتباهات بود.... هگل تاريخ بشر را به منزله ي پيشرفت اگاهي او در نظر مي گرفت و عقيده داشت كه اين خود اگاهي قيود موجود اجتماعي را دائما دگرگون ميكند و پيوسته در حدود آن فراتر ميرود . پس در فلسفه ي هگلي انتقاد چيزي بيشتر از قضاوت منفي بحساب آمد و نقش مثبت كشف و بر ملا كردن اشكال موجود معتقدات بخاطر تقويت تعالي انسانها در جامعه به آن داده شد . ( آبركرامبي ،97:1370)

    در نظر ماركس مفهوم انتقاد تنها بطور ساده نوعي قضاوت ذكاوت آميز منفي در باب دستگاه هاي ايد ئو لوژيكي انديشيده نبود ، بلكه فعاليتي بود كه صفات عملي و انقلابي داشت . ماركس ... بناي بسط اين عقيده را گذاشت كه انتقاد فلسفي براي آنكه موثر باشد لازم است به صورت ابزاري متعلق به طبقه كارگر در مبارزه ي انقلابي او بر ضد بورژوازي در آيد . لذا انتقاد در مفهوم ماركسي آن با پراكسيس ملازمه پيدا كرد و اين ببدان معنا ست كه انتقاد هوشمندانه تنها ضمن فعاليت انسانها در جامعه ميتواند فعاليت كامل پيدا كند . ( همان : 97 )

    نظريه پردازان مكتب انتقادي برداشت عميق تري از مفهوم انتقاد در شكل هگلي آن را ارائه نمودند . از نظر آنها مشرب انتقادي بايد خصلت " از خود انتقاد كنندگي " نيز داشته باشد .

    نقد به عنوان يك مهارت اجتماعي :

    از آنجائيكه انسان موجودي پرسش گر و انديشه ورز است و همين ويژگي موجب خلق شمار انبو هي از آثار فكري و فرهنگي در طول تاريخ شده است . آثاري به وسعت و گوناگوني اسطوره ها ،جادوگريها،هنرها،اشعار،دا ستان هاو افسانه ها تا آموزه هاي ديني ،اخلاقي ، حقوقي ارزشها و هنجار ها و از ابزار و ادوات زندگي گرفته تا نمادها و معني هاي آنها و در راس همه ي آنها زبان جملگي دستاورد هاي پر سشگري و انديشه ورزي بشر براي حل مسائل و مشكلات خود بوده كه همچنان ادامه دارد و هيچ گاه از حركت باز نمي ايستد .

    بي شك آنچه كه موجب تداوم جريان خلاقيت و آفرينش فكري ، هنري و فني مدام و مستتر شده ،همانا روحيه نقادي و انتقاد است. روحيه اي كه بدون ترديد معطوف به بهبود امور است . و از اين روست كه هرگز اجازه نمي دهد انسان به وضع موجود رضايت دهد و دست روي دست بگذارد .

    نقد و انتقاد موجب پويايي جامعه ي بشري و موتور حركت جوامع است و اساساً به خاطر همين خصلت بشري است كه ما در بررسي پديده هاي انساني و اجتماعي از تاريخ كمك ميگيريم . تاريخ سير حركت جوامع و تغيير تحولات آنها را به مي نماياند و خاستگاه و رستنگاه جايگاهي كه اكنون در آن سر مي كنيم به ما باز مي نماياند .

    با وجود وقوف و اذعان اغلب و يا شايد همه ي انسانهاي با عقل و سليم و درك متوسط به ثمرات نقد ، معهذا شاهد رويگرداني شمار كثيري از افراد در جامعه از نقد و نقادي ميباشيم . اين خود نوعي آسيب و مسئله ي اجتماعي و فرهنگي قلمداد مي شود كه به تبع آن بسياري از مسائل و مشكلات را در جامعه پديد مي آورد . از اينروست كه بايد به اهميت نقد و نقادي توجه بيشتري شود و به عنوان يك مهارت اجتماعي در كنار ديگر مهارت ها مانند تفكر،استدلال ،بيان نظرات ، گفتگو ، همدلي ،مباحثه و ... در جريان اجتماعي شدن ، در افراد دروني شود.

    بايد همگي بپذيريم كه نقد موجب شكوفايي جامعه است. هر كس ما را نقد كند بزرگترين خدمت را به ما نموده و هر كس كه از بيان نواقص و معايب ما خودداري كند و يا آنها را لاپو شاني نمايد و بدتر از آن اگر تملق گويي نمايد ، به ما خيانت بزرگي نموده است . اگر نقد كردن لطف است لذا نبايد صرفاً از ديگران انتظار لطف و عنايت داشته باشيم بلكه ما نيز بايد آنها را مورد لطف و محبت و عنايت خود قرار داده و آنها را نقد كنيم .

    البته برخي گمان ميبرند كه نقد ، قضاوتي منفي است ( همچنان كه در برخي تعاريف ذكر شد ) اما واقعيت اين است كه نقد به معناي وارسي و كنكاش در ويژگيها و خواص چيزي ميباشد كه در اين صورت هم ابعاد و سويه هاي مثبت و مفيد و هم جنبه هاي منفي بيان مي شود. نكته ي ديگر درخصوص اين است كه برخي نقد را به دو دسته نقد سازنده و نقد مخرب تقسيم مي كنند ، كه به گمان نگارنده اگر چيزي از جنس نقد بخواهد باشد بايد حتما سازنده باشد و اساساً بيان عبارت مركب نقد مخرب پارادوكسيكال است و مانند اين است كه بگوييم مربع سه ضلعي .

    آنچه كه مخرب است ديگر نقد نيست بلكه ميتوان امر ديگري مانند دروغ ، بهتان ، تهمت ، ناسزا و ... باشد .

    برخي اصول نقد :

    اصولي كه بايد در نقد رعايت كرد به نظر نگارنده به قرار زير است :

    1- معطوف به بهبود امور باشد .

    2- از سر خير خواهي باشد .

    3-توام با ارائه اصلاحات پيشنهادي و يا راه حل باشد .

    4-توام با ذكر آثار و جنبه هاي مفيد در كنار جنبه هاي منفي باشد .

    5- منتقد خود و نقد خود را نيز نقد و ارزيابي نمايد .

    6- همراه با استدلال و سند و مدرك باشد .

    7- متحجرانه و انعطاف ناپذير نباشد .

    8-واضح و روشن باشد . مبهم ، مغلق و پيچيده نباشد به طوريكه نياز به مفسر داشته باشد . اين اصل در مورد همه ي آثار علمي و آموزشي صدق ميكند. كتب درسي بايد به شيوه ساده و روشن و بدور از ابهام تاليف شوند .

    9- احساسي و ايدئولوژيكي نباشد . به اين معنا كه پيش فرض آن بر نادرست بودن امر مورد نقد قرار نگيرد . به عبارت دگر منتقد نبايد جانبداري ايدئولوژيكي خود را در امر انتقاد دخالت دهد .

    10- آزمون پذير و عمومي باشد . به طوريكه ديگران هم بتوانند با استفاده از همان روش و ابزار به همان نتايج مطرح در انتقاد دست يابند . به عبارت ديگر مهمل و بي معني نباشد .
    و...

    چه كسي مي تواند نقد كند ؟

    آيا هر كسي ميتواند هر چيزي را نقد كند ؟ مثلا آيا من ميتوانم سمفوني بتهوون را نقد كنيم . مني كه در موسيقي دانش ، تجربه و تبحري ندارم ؟ آيا من ميتوانم آثار سينمايي فيلم سازان معروف را نقد كنم ؟ آيا من مي توانم كتابي در زمينه ي خواص ميوه جات و سبزي جات نوشته شده است اظهار نظر تخصصي نمايم ؟ بي شك پاسخ اين سوالات منفي است . واضح است كه منتقد بايد خود در زمينه اي كه نقد ميكند داراي تخصص و تجربه و دانش در خوري باشد كه ما او را به عنوان دارو و ارزياب بپذ يريم و داوري و راي زني او را قبول كنيم .

    انواع نقد

    1-نقد تاریخی که خود به دو بخش الف)نقد درونی ب)نقد بیرونی تقسیم می شود.

    در این نوع نقد که در ارتباط با نقد اسناد و مدارک و متون تاریخی استفاده می شود ، عمدتا دو نوع سوال مطرح می شود.

    الف) سند و مدرک و یا کتاب مورد بررسی چقدر اصلی و واقعی است و جعلی نیست ؟ این سوال ناظر به نقد درونی است. اگر بخواهیم این نقد را در خصوص کتب درسی مطرح کنیم،باید بگوییم که نویسنده کتاب مورد بررسی تا حد اعتقادات واقعی خود را بیان کرده است.آیا این مطالب واقعا عقاید خود نویسنده است یا اینکه وی ناگزیر از نوشتن این مطالب بوده است؟

    ب)سند یا مدرک مورد بررسی تا چه حد حقیقت را بیان می کند؟ در این سوال صرف نظر از اینکه سند واقعی است و جعلی نیست ، این پرسش مطرح می شود که چقدر گزارش و روایت درستی از واقعیت را بیان می کند؟

    به عنوان مثال اگر بخواهیم کتابی تاریخی منتسب به سید رضی که در زمینه ی عاشورا نوشته شده است را مورد بررسي قرار دهیم،این دو سوال مطرح می شود ؟

    الف)آیا این کتاب واقعا متعلق به سید رضی است؟آیا این سند جعلی نیست؟

    ب)اگر ثابت شود که سند اصلی است ، باز این سوال مطرح می شود که آیا سید رضی روایت معتبر و صحیحی از واقعه عاشورا ارائه نموده است یا اینکه حقایق تاریخی را تحریف نموده است؟

    نقد تاریخی در زمینه کتب درسی در بیشتر رشته های علوم انسانی بویژه تاریخ می تواند راهگشا باشد.

    2-نقد فنی که خود به دو بخش نقد صوری و نقد محتوایی الفاظ و معانی تقسیم می شود.

    در نقد صوری شکل و ساختار جملات و شیوه نگارش و میزان رعایت قواعد و دستور زبان مورد توجه قرار می گیرد. همچنین در این شیوه از نقد به بررسی میزان رعایت اصول منطق در استدلال قیاسی و یا استنتاج فرضی - قیاسی توجه می شود.باید توجه داشت که از مقدمات خاصی نتیجه خاصی می توان گرفت لذا باید ساختار استدلال و گزاره های منطقی تابع قواعد گفتار منطقی باشد.

    3-نقد اخلاقی :در نقد اخلاقی مطالب کتاب با موازین اخلاقی سنجیده می شود ، اینکه این مطالب تا چه حد اخلاقیات را تعمیق و ارتقا می بخشد و یا بالعکس موجب تزلزل موازین اخلاقی در جامعه می گردد.

    4-نقد اجتماعی :در نقد اجتماعی عمدتا دو موضوع مورد توجه قرار گیرد :

    الف)تالیف کتاب تا چه حد متاثر از شرایط اجتماعی بوده و زمینه های اجتماعی آن چیست؟

    ب)کتاب مورد نظر چه پیامد ها و تاثیراتی بر جامعه دارد ؟

    5-نقد روانشناختی:در نقد روانشناختی جریان باطنی و احوال درونی نویسنده مورد توجه قرار می گیرد.دراین شیوه قدرت ترکیب و تخیل و ذوق و استعداد وی در تدوین کتاب مورد توجه قرار می گیرد.

    6-نقد توصیفی(طبیعی): این نقد که متکی و مبتنی بر روشهای علوم طبیعی است به نقد طیبعی نیز مشهور می باشد. در این روش با استمداد از روش های کمی و آماری به طبقه بندی ،توصیف،ایضاح موارد مبهم و در برخی موارد به احتجاج در باب پاره ای از مطالب آن توجه دارد.

    7-نقد تطبیقی: در این روش کتاب مورد بررسی با کتاب های مشابه درطول زمان و یا در مناطق دیگر که حتی به زبانهای دیگر نوشته شده است مورد مقایسه قرار می گیرد و از این طریق مورد نقد قرار می گیرد.

    برای نقد کتب درسی به روش تطبیقی می توان آنها را با کتبی که سالهای قبل تالیف شده بود و مدتی تدریس گردید و همچنین با کتبی که در سایر کشور ها در این رشته و برای همان گروه سنی نوشته شده و مورد تدریس و آموزش قرار می گیرد مقایسه نمود.

    8)نقد کتب از منظر علوم ارتباطات

    اگر بخواهیم از منظر علوم ارتباطات به کتاب به عنوان یک وسیله ارتباط جمعی نظر کنیم و بخواهیم از این زاویه آن را مورد نقد و بررسی قرار دهیم باید به نکات زیر توجه کنیم:

    1-انطباق و سازگاری کتاب با قدرت درک و فهم و نیازهای مخاطبان

    -ممکن است با قدرت درک و فهم آنها متناسب باشد اما نیاز آنها را تامین نکند.

    -ممکن است نیاز آنها را مورد عنایت قرار داده باشد اما با فهم و درک آنها متناسب نباشد.

    2-مطالب کتاب سو گیری (Bias) نداشته باشد ،در این خصوص معمولا از دو نوع سو گیری صحبت بیان می آید، الف)سوگیری دانشی :که فرستنده پیام به علت فقدان دانش صحیح و کافی مطاب نادرست و نا صحیحی نوشته است و ب)سوگیری گزارشی :که حکایت از این امر دارد که فرستنده پیام واجد دانش کافی و درست می باشد اما از بیان حقیقت سرباز زده است.این نوع سو گیری معمولا به سیاستمداران نسبت داده می شود .و کتب درسی علوم انسانی مانند جامعه شناسی ،تاریخ،روانشناسی،معارف و ادبیات بدور از این بد گمانی ها و انتقادات نیستند .

    3-باز خورد و پیامد های کتاب ،آیا مورد اقبال و توجه مخاطبان بوده یا نه.آیا معلمان و دانش آموزان به طور کلی از کتاب استقبال نموده اند ،احساس خوبي نسبت به آن دارند یا از آن تنفر دارند. در این خصوص استفاده از جذابیت های بصری و تصویری ،رنگ های متنوع،استفاده از مطالب متنوع و جذاب موجب جلب و جذب دانش آموزان و معلمان به کتاب می شود.

    4-اعتماد پذیری پیام:

    ویژگی بسیار مهمی که باید در پیام وجود داشته باشد تا مورد پذیرش و جلب توجه مخاطبان قرا گیرد ،صداقت در مطالب تالیف شده است به این معنا که حقیقت و واقعیت به روشنی بیان شود.به گیرنده و خواننده اعتماد شود و مسائل با او در میان گذاشته شود.در این صورت است که اعتماد او جلب می شود اعتماد پذیری (Credibility) یکی از مهمترین ویژگی های یک پیام موثر است.

    9) نقد از منظر اعتبار سنجي Validity

    از اين منظر كه بيشتر به منظور سنجش ميزان اعتبار ابزار تحقيق بوي‍‍ژه پرسشنامه مورد استفاده قرار مي گيرد ، چند نوع پرسش و يا نقد به شرح زير مطرح مي گردد .

    الف ) نقد صوري : به بررسي شكل،‌ صورت و فرم مطالب مندرجات كتاب و نحوه نگارش و جمله بندي آن توجه مي كند.

    ب ) نقد محتوايي : به بررسي ميزان اعتبار مطالب و محتواي نوشته شده در كتاب مي پردازد .

    ج) نقد تجربي يا وابسته به معيار : مي توان هم به داوران مراجعه نمود و هم مي توان به يك ملاك عيني و تجربي متوسل شد و نتيجه بدست آمده از وسيله مورد بررسي را با آن ملاك مقايسه كرد.
    به عنوان مثال اگر دانش آموزي تحقيقي انجام دهد و با ارائه آن تحقيق در كلاس به صورت كنفرانس نشان دهد كه موضوع مورد تحقيق را بدرستي مورد مطالعه و شناسايي قرار داده و از قدرت تجزيه و تحليل خوبي در مورد آن برخوردار است اما مطلب مرتبط با آن را در كتاب درسي آمده و او مورد مطالعه قرار داده ولي نتوانسته است آن را ياد بگيرد ، نشان از آن دارد كه مطالب كتاب در اين خصوص از اعتبار تجربي برخوردار نيست.

    د) نقد سازه اي : به بررسي ميزان اعتبار مباني نظري كتاب و همچنين ساز گاري دروني عناصر بكار رفته براي تبيين تئوريك مسئله توسط آن مي پردازد .

    سئوالات مطرح در نقد كتاب :

    1- اين كتاب چيست؟

    2- اين كتاب براي چيست ؟ چه اهدافي را دنبال مي كند؟

    3- اين كتاب براي كيست ؟

    4- اين كتاب در شرايطي تاليف شده است؟

    5-نویسنده کتاب کیست ؟ احوال و افکار و روحیات او چگونه است ؟

    6- این کتاب چقدر با حقایق معتبر و متقن علمی منطبق است ؟

    7-در کتاب تا حد اصول نگارش و قواعد زبانی رعایت شده است ؟

    8- این کتاب چه اثراتی بر جای گذاشته است ؟

    9- تا چه میزان از کتاب استقبال شده است ؟

    10- آیا این کتاب از ویژگی های بدیع و تازه برخوردار است ؟

    11- مطالب و محتوای کتاب تا چه حد با هم سازگاری دادر ؟

    12- عناوین و تیترهای کتاب با مطالب مربوط به آنها چدر منطبق است ؟

    13- کتاب چقدر به حل مسائل زندگی روزمره کمک می کند ؟

    14- در کتاب چقدر از معیار های زیبایی شناختی پیروی شده است ؟

    15- کتاب با اصول و معیار های اخلاقی تا چه حد انطباق دارد ؟ آیا نکات غیر اخلاقی در کتاب وجود دارد ؟

    عناصر نقد کتب درسی :( چه چیزی را باید نقد کنیم ؟)

    1- اهداف کتاب

    2- متن کتاب

    3- فعالیت ها و تمرین های کتاب

    4- اشکال ، تصاویر و نمودارهای کتاب

    با توجه به چه معیار ها و شاخص هایی کتب درسی را نقد کنیم ؟

    1- انتخاب اهداف مناسب به لحاظ نیاز دانش آموزان

    2- انتخاب اهداف مناسب به لحاظ ضرورت های زندگی اجتماعی ، دانش افرایی ، مهارت آموزی و ایجاد نگرش ها و گرایش های مناسب در زمینه تحصیل و کسب موفقیت ها

    3- انتخاب اهداف مناسب با توجه به یافته های جدید علمی

    4- هماهنگی بین اهداف کتاب

    5- هماهنگی بین اهداف کلی و جزئی

    6- هماهنگی بین اهداف و محتوای کتاب

    7- توازن بین اهداف شناختی ، عاطفی و مهارتی

    8- رعایت استاندارد های نگارشی

    9- تنوع و جذابیت اهداف و محتوای کتاب

    10- ترغیب مخاطبان به مشارکت در امر یاد گیری

    11- تشویق دانش آموزان به بحث و گفتگو و کار و فعالیت گروهی

    12- رعایت اصول تعلیم و تربیت دانش آموز محور و اصول یادگیری

    13- فراهم نمودن امکان ارزشیابی



    مسائل مطرح در نقد درسی جامعه شناسی 2 :

    1- در کتاب از چه رویکردهای نظری استفاده شده است ؟

    2- نقد رویکرد های نظری کتاب ؟

    3- آیا مبحث هویت دارای ضرورت و اهمیت لازم به عنوان یک بخش مهم از کتاب درسی جامعه شناسی می باشد ؟

    4- به نظر شما آیا بحث مزایا از اهمیت و ضرورت لازم برخوردار می باشد که در کتاب درسی جامعه شناسی به آن پرداخته شود ؟

    5- بحث هویت چقدر توانسته است مسائل مربوط به هویت یابی جوانان و نوجوانان جامعه را مطرح نماید و به آنها کمک کند تا در این زمینه مشکلات خود را بهتر حل نمایند ؟

    6- آیا فقط جوانان علوم انسانی هستند که با مشکلات هویتی روبرو هستند و باید در این زمینه به آنها آموزش داده شود یا اینکه سایر دانش آموزان دبیرستانی نیز دچار چنین معضلاتی هستند ؟اگر این چنین است چرا نباید به آنها چنین آموزش هایی داده شود ؟

    7- مباحث هویت کتاب درسی چقدر با مباحث تئوریک نظریه پردازان جامعه شناسی هماهنگ است ؟ چرا رویکردهای مختلف در این زمینه مورد نقد و بررسی قرار نمی گیرند ؟

    8- بحث مزایا چقدر توانسته است مسائل مربوط به نابرابریها و قشر بندی و نحوه ی توزیع منابع و مزایای اجتماعی را در جامعه مطرح نماید و به دانش آموزان کمک کند تا در این زمینه به تعمق بپردازند و راه حل های مختلف را مورد نقد و بررسی قرار دهند و به راه حلهای علمی تر و معتبر تری دست یابند ؟


    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  2. #12
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    در مورد نقد مطلبی از نویسنده فرانسوی یادم اtjhn که باز گو می کنم:

    آناتول فرانس معتقد است نقد متعلق به ملتی است که دانا , کنجکاو و بافرهنگ باشد.
    Last edited by vahide; 27-11-2007 at 16:09.

  3. #13
    آخر فروم باز vahidhgh's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,035

    پيش فرض

    نقد دارای خط قرمز است که بعضی ها تا کنارش میروند وبعضی ها رویش راه میروند اما اگر خط را رد کنی نقد تبدیل به تخریب میشود

  4. #14
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض جایگاه نظریه و نقد ادبی در پژوهش های ادبی

    واژه تئوری (نظریه) از واژه یونانی theoria گرفته شده و به معنای بینش و جهان بینی است. بنابراین نظریه ادبی یعنی بینش و جهان بینی ادبی. نظریه ادبی درباره طبیعت و چیستی ادبیات سخن می گوید، این که چه چیزی ادبیات است و چه چیزی ادبیات نیست. رنه ولک (۱۹۹۵- ۱۹۰۳) نظریه پرداز، منتقد ادبی و پژوهشگر ادبیات تطبیقی آلمانی - چک تبار، معتقد است که ادبیات از تاریخ تمدن متفاوت است. می توانیم ادبیات را به «کتاب های بزرگ» منحصر کنیم؛ کتاب هایی که صرف نظر از موضوعشان، به سبب «بیان یا شکل ادبی» در خور توجه اند. در اینجا معیار داوری یا ارزش زیبایی شناختی به تنهایی است، یا ارزش زیبایی شناختی توأم با امتیاز کل عقلانی است.
    در میان اشعار غنایی، نمایش و قصه، آثار بزرگ بر مبنای زیبایی شناختی برگزیده می شوند. سایر آثار به سبب شهرت یا ارزش عقلانی همراه با ارزش زیبایی شناختی، به معنایی محدود، انتخاب می گردند: خصلت های برگزیده این آثار سبک، ساختمان و قدرت کلی ارائه مطالب است. این یک طریقه معمول برای متمایز کردن ادبیات و سخن گفتن از آن است (نظریه ادبیات، ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، ،۱۳۷۳ ص ۱۰) از نظر ولک فرق ادبیات با غیر ادبیات تفاوت زبان ادبیات با زبان علمی همچون ریاضیات و علوم فنی است. ولک در فصل سوم همین کتاب به کارکرد ادبیات می پردازد و معتقد است که قالب کلی آن در طول زمان تغییر اساسی نیافته است و می شود آن را در «لذت» و «سودمندی» خلاصه کرد. (همان، ص ۲۱)
    بدین ترتیب می توان گفت که نظریه ادبی یعنی مطالعه اصول و مقوله ها و ملاک های ادبیات و نقد ادبی یعنی ارزیابی آثار ادبی بر اساس اصول علمی این رشته. آنگاه که ولک هنر را به عنوان شیئی زیباشناختی مطرح می کند و از کاربرد آن در خدمت تعلیم و تبلیغ و لذت طلبی دوری می جوید. (نقل به مضمون، ص ۱۰-۹)
    یک نظریه پرداز ادبی است ولی در کتاب عظیم هشت جلدی خود تحت عنوان تاریخ نقد جدید که به مطالعه نظام مند و دقیق مکتب های نقد ادبی می پردازد، منتقد ادبی است.
    در حالی که نظریه ادبی با ماهیت و کارکرد ادبیات سروکار دارد، نقد ادبی به تفسیر و خوانش معنا دار می پردازد. به هر حال چه بین نظریه و نقد ادبی تفاوت قائل شویم و چه آن دو را مترادف در نظر بگیریم، این دو مقوله از هم جداناپذیرند. از منظر برخی از متفکران نظریه ادبی همان نقد نظری است، یا به عبارت دیگر همان مباحثی است که در مکتب های مختلف نقد ادبی مطرح است و نقد کاربردی، کاربست این نظرات در آثار ادبی است. ذکر این نکته در همین جا ضروری است که هیچ نقد کاربردی بدون آشنایی با مبانی نظری نقد امکان پذیر نیست. اصولاً یکی از مشکلات نقد ادبی در کشور ما نیز همین است. منتقدی که هنوز با نظریه ها و مبانی اساسی و علمی نقد آشنا نیست، تصمیم می گیرد که در مورد آثار ادبی نقد بنویسد و سرسختانه هم بر آراء خود اصرار می ورزد. اینجاست که گفته می شود نقد ادبی در ایران خوب شناخته نشده است، یا مدح و ستایش است و یا مذمت و ایراد گرفتن. نقد کاربردی آنگاه معنا و مفهوم پیدا می کند که بر اساس اصول علمی مکتب نقد خاصی شکل گرفته باشد و دلالت مند و نظام مند باشد. این که برخی می گویند فایده نظریه چیست، یا خواندن نظریه کسل کننده و گیج کننده است، لازم است به این نکته توجه نکند که هیچ عملی خالی از نظریه نیست، منتها برخی به این نظریه ها آگاهند و برخی ناآگاه، برخی با این نظریه ها به صورت کامل و دقیق آشنا هستند و عده ای از دور دستی بر آتش دارند و قضاوت هایی بر اساس نظریه های آگاهانه یا ناآگاهانه خود می کنند که چون کامل و منسجم نیست، راه به جایی نمی برد و به تفاسیر نادرست و مغشوش می انجامد. لذا برای نقد کاربردی دلالت مند خاصی ناگزیر بایستی ابتدا با شالوده نظری آن آشنا شد. روش های کاربردی بدون اتکا به نظریه ها ما را به سرمنزل مقصود که همانا تفسیر و نقد علمی باشد نمی رساند.
    مزیت دیگر آشنایی با نظریه های ادبی این است که همواره نظریه سؤالات جدیدی را مطرح می کند، برداشت های قبلی ما را به چالش می کشاند و منتقد را به تفکر وامی دارد. نظریه بسیاری از مسائلی را که بدیهی پنداشته ایم زیر سؤال می برد. خاصیت نظریه ایجاد شک و تردید در فهم سنتی ما از متن ادبی است.
    این نظریه ها هستند که به ما می آموزند طور دیگری به متون ادبی نگاه کنیم و به کاوش زوایای جدیدی در آن بپردازیم. این روندی است که در دانشگاه های معتبر دنیا رایج است. بر روی نمایشنامه های شکسپیر نقد فراوان نوشته شده است و هنوز هم شکسپیرشناسان دنیا مشغول نقد و تحلیل آثار این نمایشنامه نویس بزرگ دنیا هستند. چگونه است که این همه مطلب نوشته می شود و هیچ یک هم تکراری نیست. هر نقدی دریچه و منظر جدیدی بر آثار شکسپیر می گشاید. این نیست مگر به خاطر نظریه های جدید ادبی که امکان تفسیرهای بی پایان را در اختیار خوانندگان و منتقدین قرار می دهد.
    نظریه ای فقط به متن توجه دارد و معتقد است بایستی فقط به متن و بدون توجه به مؤلف و یا تاریخ و زمان نگارش اثر پرداخت. بارت با اعلام مرگ مؤلف اعلام می کند که متن مستقل است و به تنهایی می تواند اطلاعات لازم را برای تفسیر آن در اختیار خواننده قرار دهد. این نظریه فقط به خواندن دقیق متن توجه دارد و برای انجام یا کاربست آن فقط به یک فرهنگ لغت جامع و خوب نیاز داریم. این همان نظریه به اصطلاح «نقد نو» دهه ۱۹۲۰ است که حال دیگر قدیمی شده است، هرچند عده ای که به تازگی با آن آشنا شده اند هنوز آن را «نو» می پندارند. نظریه دیگری اصرار دارد که به نیت مؤلف اثر پی ببرد و نظریه دیگری به مخاطب یا خواننده می پردازد. نظریه معطوف به خواننده بر این باور است که خواننده معنا را می آفریند. پیش انگاشت، باور ها و اعتقادات، چارچوب ذهنی، زمان و مکان خواننده در فهم و تفسیر خواننده اثر می گذارد. در اینجاست که آیزر می گوید: «وظیفه منتقد آن نیست که متن را به مثابه یک شیء تبیین کند، بلکه باید به بررسی اثرات آن بر خواننده بپردازد. (راهنمای نظریه ادبی معاصر، سلدن، ترجمه عباس مخبر، ص ۷۸)
    بدیهی است از منظر چنین نظریه ای هر خواننده ای برای دستیابی به معنای متن روش متفاوتی دارد.
    یکی از جدیدترین نظریه های نقد ادبی، تاریخ گرایی نوین، که در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ شکل گرفت، متن را از منظر دیگری مورد بررسی قرار می دهد. از دیدگاه این نظریه، تاریخ و داستان تفکیک ناپذیر هستند. روشن است که این نظریه نقطه مقابل «نقد نو» است زیرا خوانش یا تفسیر متن را جدا از زمینه فرهنگی آن ممکن نمی داند. به عقیده این منتقدین «برای آن که بتوانیم تفسیر معتبری از یک متن ادبی ارائه کنیم، بایستی نخست از دلمشغولی های اجتماعی مؤلف و دوران تاریخی ارائه شده در اثر و سایر عناصر فرهنگی مشهود در متن آگاهی یابیم.» (درآمدی بر نظریه ها و روش های نقد ادبی، برسلر، ترجمه عابدینی فرد، ص ۲۴۸)
    بینامتنیت که در دهه ۱۹۶۰ در فرانسه آغاز شد دیدگاه دیگری به متن دارد. «بارت» این مطلب را در مقاله خود با عنوان «نظریه متن» مطرح می کند:
    هر متنی، بافت جدیدی از گفته ها و نوشته های پیشین است. رمزها، قواعد و الگوهای آهنگین، بخش هایی از زبان های اجتماعی و غیره وارد متن می شوند و در آن مجدداً توزیع می شوند، زیرا زبان همواره مقدم بر متن و حول آن است. (به نقل از پیش درآمدی بر مطالعه نظریه ادبی، وبستر، ترجمه دهنوی، ص ۱۶۳-۱۶۲)
    بحث نظریه و نقد ادبی پایانی ندارد. نکته قابل توجه آن است که بدون نظریه هیچ نقد مستدل و نظام مندی میسر نیست و به همین دلیل است که می بینیم دانشگاه های معتبر بین المللی سال هاست که اقدام به تأسیس گروه های نظریه و نقد ادبی کرده اند و این در حالی است که در دانشگاه های ما نظریه و نقد ادبی مغفول مانده است. یا درسی در این زمینه ارائه نمی شود و یا اگر می شود آنقدر محدود است که حداکثر به «نقد نو»ی قدیمی می رسد.
    بسیاری از پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکترای ادبیات ما یا شالوده نظری ندارند، یا بر اساس نظریه های سنتی خواندن دقیق و تحلیل مفاهیم و مضامین استوار است، روشی که ما را به تکرار گفته های گذشتگان وامی دارد. لازمه سخن تازه گفتن، آشنایی با نظریه های نقد ادبی است.





    دکتر علیرضا انوشیروانی
    پژوهشگر ادبیات تطبیقی و عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز
    منابع:
    برسلر، چارلز، درآمدی بر نظریه ها و روش های نقد ادبی. ترجمه مصطفی عابدینی فرد. ویراستار حسین پاینده، تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۶.
    سلدن، رامان، پیتر وید و سون. راهنمای نظریه ادبی معاصر. ترجمه عباس مخبر، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ سوم، ۱۳۸۴.
    وبستر، راجر. پیش درآمدی بر مطالعه نظریه ادبی. ترجمه الهه دهنوی، ویراستار حسین پاینده، تهران: نشر روزنگار، ۱۳۸۲.
    ولک، رنه و آوستن وارن. نظریه ادبیات. ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران: انتشارات اندیشه های عصر نو، ۱۳۷۳.


    روزنامه ایران

صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •