بعضي از روان شناسان معتقدند كه آگاهي نسبت به يك مشكل باعث حل آن ميشود. اين بدان معناست كه ما هرچه بيشتر خودمان و طبيعت مشكلاتمان را بشناسيم بهتر ميتوانيم تغييرات مثبت ايجاد كنيم. همة ما ميدانيم كه براي حل مشكل گام اول آگاهي نسبت به آن است، اما نكتة مهم اين است كه كيفيت اين آگاهي رابطة مستقيمي با حل مسأله دارد. يعني هرچه اين آگاهي عميقتر باشد، حل مشكل هم به مراتب موفقتر خواهد بود. خيلي وقتها آگاهي همان حل مشكل ميباشد و مشكل همان عدم آگاهي.
اما سؤالي كه پيش ميآيد اين است كه آيا ما نسبت به خود و مشكلاتمان آگاه نيستيم؟ پاسخ اين است كه در وجود هر فرد بدون شك چيزهايي وجود دارد كه فرد نسبت به آنها آگاه نيست ممكن است يك الگوي رفتاري خاص يا يك طرز تفكر به صورت يك عادت درآيند و خود به خود در موقعيتهاي متفاوت تكرار ميشوند.
يكي از اين موارد كمال گرايي افراطي و افكار منفي ميباشد. يك فرد كمال گرا دايماً مضطرب است و از فقدان اعتماد به نفس رنج ميبرد حتي شايد به كمال گرايي خود افتخار كند اما هرگز نميداند يكي از علل استرس دايمي او همان كمال گرايي افراطي است. گاه ما در هجوم افكار منفي خود ناشي از شكست يا استرس غرق ميشويم بدون اينكه بدانيم توسط آنها تسخير شدهايم. در اينجا هم مشكل عدم آگاهي است. دو مطلب فوق را با تفصيل بيشتر پي ميگيريم.
كمال گرايي افراطي
كمال گرايي بدين معناست كه فرد انتظار دارد تمام كارها كامل و بدون نقص انجام شود و در هر حوزه بهترين باشد. اين مسأله به خودي خود خوب است اما افراط در آن قطعاً مشكل آفرين خواهد شد.
اگر شما بخواهيد تمام زندگي را مانند يك آدم كمال گراي افراطي بگذرانيد، اين امر به خود باوري و اعتماد به نفستان آسيب خواهد رساند. تقاضاهاي بيشمار و غيرممكن از خود كه منطقاً قادر به برآورده ساختن آنها نيستيم يا انتظارات بيجا و غير واقعي از ديگران نتيجهاي جز يأس و خود انكاري در پي نخواهد داشت.
شخص كمال گراي افراطي مدام خود را تحقير ميكند، چرا كه هيچگاه به كمال آرماني نميرسد و اين مسأله به نوبة خود آرامش ذهني را برهم ميزند.
نتيجة اين طرز فكر مخرب احساس شكست دايمي ناشي از نرسيدن به اهداف آرماني ميباشد حتي اگر به يك نتيجة فوقالعاده و استثنايي هم برسيم باز هم به علت وجود تعداد كمي نقص خود را سرزنش خواهيم كرد. درواقع افراد كمالگرا هميشه دليلي براي راضي نبودن از خود دارند و اين همان سرشت مخرب كمالگرايي افراطي است كه نه تنها به حال ما كه به آيندة ما نيز صدمه خواهد زد.
ترس از شكست يكي از خصوصيات افراد كمالگرا ميباشد. صرفنظر از فشاري كه اين ترس بر فرد وارد ميكند ميزان ريسك پذيري و انعطاف فرد نسبت به هر كار تازهاي را نيز كاهش ميدهد. اگر كمال گرا باشيم چه بسا از انجام كارهاي جديد سرباز زنيم چرا كه ميترسيم مبادا نتيجة آرماني برآورده نشود. تا به حال به اين موضوع فكر كردهايد كه تا چه حد كمال گراييد؟ نكند شما هم جزء كمال گرايان افراطي باشيد؟ اگر پاسخ مثبت است چگونه ميتوان اين كمال گرايي را تعديل كرد؟ شايد بهترين راه آگاهي به اين مسأله است كه ما به صورت افراطي كمالگرا هستيم و اين كمال گرايي به اعتماد به نفس ما لطمه زده است. به اين بينديشيد كه كمال گرايي چه مضراتي دارد؟ در كجاها به شما لطمه زده است؟ تا چه حد باعث عدم رضايت شما از خودتان، اطرافيانتان و زندگيتان شده است؟ مسأله را كاملاً دقيق درك كنيد قطعاً تغيير در وجود شما اتفاق خواهد افتاد.
استفاده از فرآيند «آگاهي» در مقابله با افكار منفي
بارها شده است كه افكار منفي به ذهن ما هجوم آوردهاند و تمام آن را پر كردهاند. اما واكنش ما نسبت به آنها چيست؟ در اكثر اوقات ما آنها را ميپذيريم؛ فكر ميكنيم كه زندگي تمام شده است. ما شكست خوردهايم، ناتوانيم و يا اينكه به درد هيچ كاري نميخوريم.
اما اگر نخواهيم اين افكار را به عنوان واقعيت بپذيريم چه بايد بكنيم؟ راه حل همان آگاهي نسبت به جريان افكار است. از طريق اين فرآيند فرد بدون اينكه فكري را سركوب يا افكار كند به مشاهدة افكاري كه به ذهنش ميآيند مينشيند. از آنجا كه شايد عكسالعمل ما در مقابله با افكار منفي هميشه پذيرفتن آنها بدون فكر كردن درمورد درستي يا نادرستي بوده است بنابراين زياد به محتواي اين افكار آگاهي نداريم. اما اين تكنيك به ما ميگويد كه مواقع هجوم اين افكار به ذهنمان به مشاهدة جريان منفي آنها بنشينيم و آنها را بر روي كاغذ بياوريم. لازم نيست جريان را قطع كنيم فقط بايد افكار را به جاي اينكه بپذيريم مشاهده كنيم. از جمله افكار منفي كه به سراغ همة ما ميآيند به قرار زير است:
- دلواپسي درمورد اينكه مردم درمورد ما چگونه فكر ميكنند.
- مشغوليت ذهني درمورد عواقب شكست.
- انتقادي هاي شديد از خود
- احساس ناتواني و عدم كفايت
پس هرگونه افكار منفي را كه به ذهنتان ميآيد يادداشت كنيد. اين كار به شما كمك ميكند نسبت به آنها آگاهتر شويد و بيشتر بدانيد در ذهنتان چه ميگذرد. همين آگاهي اگر عميق باشد غيرمنطقي بودن اين افكار را نشان ميدهد چنانچه اين مشاهده (آگاهي) به تنهايي غير منطقي بودن اين افكار را برايتان فاش نكرد، آن وقت اين شانس را داريد كه درمورد آنها به تفكر منطقي بپردازيد، چرا كه اين بار واكنش شما صرفاً پذيرش چشم بسته نبوده است. اين تكنيك در عين سادگي راهحل بسيار خوبي در مقابله با افكار منفي ميباشد.