فريدون اسلامنيا
------------------------------------------
سقوط دولت ساساني نزد طبقات زير ستم ايران همچون مژده رهاييبخش به نظر آمد. رهايي از غلبه اهريمني نجبا و اهل بيوتات که از عهد هرمزد خسرو انوشيروان و رقابتهاي قدرتجويانه آنها سراسر ايران زمين را از تيسفون تا خراسان و از آذربايگان تا سيستان به دست هرج و مرج و ستيز و آشوب سپرده بود و پادشاهان را هم مثل ساير شهروندان از آن امنيتي در بين نبود، رهايي از قدرت خشونتآميز ملکان ملکا که از روزگار دش خوتائيه اسکندر و پيش از آن هر گونه فکر روشني را از افق فرهنگ عام رانده بود، و آنگونه که عربي هوشمند از اردوي حضرت سعدابن وقاص در بارگاه رستم فرخزاد گفته بود برخي انسانها را در برابر برخي ديگر به بندگي و نيايش وادار کرده بود. رهايي از سلطه فريبآميز و جابرانه مغان و آتوريانان که آذر مقدس خوانده آتشگاه آنها از عهد خسرو انوشيروان باز، همه چيز را از شهر تا روستا در کام سيريناپذير خويش ربوده بود، و جز خشم و آز و فريب و دروغ چيزي براي مردم باقي نگذاشته بود. اين وضع موجب شده بود که ايرانيان روز به روز از دين زردشتي فاصله گرفته و به مسيحيت بگروند . چنانکه اگر ايران توسط مسلمين تصرف نشده بود، در مدت زمان اندکي ايرانيها همگي مسيحي شده و کليسا جاي آتشکده را ميگرفت. و آن به سر ايران ميآمد که مسيحيان اروپاي قرن وسطا از دستگاه انگيزاسيون روحانيت مسيحي کشيدند. فساد موبدان به حدي رسيده بود که آتشپرستي و رشوهگيري در بين ايرانيها رواج تام يافته بود. ساختن حمام بر خلاف شرع بود بطوري که وقتي بلاش ساساني دستور بازسازي گرمابههاي قديمي را ميدهد تکفير ميشود. آهنگري نيز حرام بود.
شاهان ساساني در حرمسراي خود هزاران زن و کنيزک داشتند. نجبا و موبدان و ديگر حکام ساساني گاه بيش از يکصد زن در حرمسراهاي خود داشتند، بعلاوه داراي کنيزکان بيشماري نيز بودند و اين عمل به آئيني بود که مردانگي را با تعدد زن معيار ميکرد. هر که زن بيشتري داشت مردانهتر بود. در حالي که اکثريت مردم ايران حتي قدرت داشتن يک زن را هم نداشتند. چرا که بار سنگين ماليات و جنگهاي بيشمار بر گردن آنها بود و طبقات مرفه از دادن ماليات معاف بودند. در اين زمان بود که فاتحان مسلمان که هديهشان مساوات قرآني و شعارشان رهايي خلق از اوهام شرک و خلاصي از بندگي جباران بود قدم مبارکشان را بر روي خاک ايران گذاشتند. سيل موج انساني که در دنبال فتح مداين و جنگ نهاوند در تمامي ايران زمين در مدتي اندک سلطه جباران ساساني را درهم شکست تدريجاً بر حس بيگانه ستيزي غالب آمد. و واقعنگري ناشي از شعور تجربي چشم طبقات در طي قرنها محروم مانده را به افق تازهاي که به روي آنها گشوده ميشد باز کرد. افق تازه طلوع دنيايي را اعلام ميکرد که به حکم قرآني ميبايست در آن ديگر هرگز بعضي از مردم بعضي ديگر را به بندگي نگيرند .
حلول اسلام در روح و روان آريايي از شگفتيهاي تاريخ است. قومي که قرنها در کنار فکر و فرهنگ يوناني زيست، اما آن فرهنگ هرگز نتوانست روح ايراني را فتح کند. اما اسلام توانست در روح و روان ايراني نفوذ و عنصر جديدي بسازد. آنچه که باعث شد مسلمين ايران را فتح کنند نيروي اسلام بود، نه زور و تيزي شمشير سپاهيان عرب، به قول ژنرال سرپرستي که سايکس در کتاب تاريخ ايران جلد اول جنگ همزمان مسلمين با ايران و روم در يک زمان اگر با تمامي قواعد و اسباب عادي مطالعه شود در آن غير از جنون و ديوانگي چيز ديگري بنظر نميآيد ولي همين ديوانگان دنيا را زير و رو کردند. وقتي اسلام آمد بر عدالت اجتماعي تأکيد داشت. اهل ذمه دريافتند که اگر اسلام بياورند از چه حقوقي برخوردار ميشوند. آنها تشنه عدالت بودند و اسلام اين هديه را به آنها داد. افراد جامعه بسته ساساني که داراي طبقات کاملاً جدا از هم بود، (افراد طبقات پايين حق رفتن به طبقات بالا را نداشتند) انتظار روزي را ميکشيدند که از اين منجلاب نجات يابند. ميليونها ايراني همچون پدر و پسر کفاش آرزو داشتند که آزاد باشند و آنچنان که خود ميخواهند زندگي کنند. و اين هديهاي بود که اسلام به آنها داد. اشراف ايراني وقتي ديدند همه چيز از دست آنها خارج شده است. در زمان بنياميه جمعي از آنها ظاهراً مسلمان شدند. و راه غارت تودهها را به امويها آموختند. لذا وقتي که امويان اين همکاري را از آنها ديدند مسئوليت جمعآوري مالياتها را با اعتماد کامل به اشراف و نجباي ايراني و مسئولين گذشته اين امور واگذار کردند. اين امر باعث شده بود که مردم ايران مسلمان نشوند، چرا که کساني که مسلمان ميشدند حتي جزيه بيشتري را نيز ميپرداختند. طوري که سي هزار مسلمان جزيه ميپرداختند، در حالي که هشتاد هزار نفر اهل ذمه از پرداخت ماليات معاف بودند، به همين علت است که در دوران بنيامويه هيچ حرکت ضد اسلامي از طرف اشراف ايراني صورت نگرفت. در حالي که در دوران بنيعباس که آنها در اثر انقلاب خراسانيها بر ضد امويه امتيازات خود را از دست داده بودند، دست به شورش بر ضد عباسيها زدند.