من احساس یه مرد تنها رو دارم.
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
گفتی از عشقم حذر كن چه بد كردم نكردم
يادمو از سر بدر كن چه بد كردم نكردم
روز اول گفته بودی ولی از تو نشنيدم
توی آيينه ديروز كاشكی فردارو ميديدم
با تو عشق آمد و گم شد هر چه بود زير و زبر شد
لحظه هام خالی و خسته زندگی بيهوده تر شد
گفتی از عشقم حذر كن چه بد كردم نكردم
فكر آزار و خطر كن چه بد كردم نكردم
عشق اولين تو بودی با تو من عشقو شناختم
ای تو عشق آخرينم رفتی و درد و شناختم
با تو من عشقو شناختم با تو من زندگی ساختم
از كسی گلايه ای نيست اگه باختم به تو باختم
هر كسی پس از تو آمد خلوت منو به هم زد
تو رو باز به یادم آورد اگه از عاطفه دم زد
هر كسی پس از تو آمد خلوت منو به هم زد
سرنوشت من نبوده سر نوشتی كه رقم زد
با تو عشق آمد و گم شد هر چه بود زير و زبر شد
لحظه هام خالی و خسته زندگی بيهوده تر شد
Last edited by banii; 20-06-2013 at 12:13.
درود
اين منم ...تنها ي تنها! در اين دنيا! پر از رنج و درد...بله اين من هستم!
اي خداوندا!
بزرگتر و زيبا تر از تو نيست...مي دانم. تنها تو هستي كه به من قوت مي دهي. مي دانم...
کاش میشد میتوانستم تاابد با عروسکهایم باشم چه میشد با انها درددل میکردم ومی رقصیدم و نهار می خورم وشام حتی انها را با دقت کنار خود می خواباندم بعد انگاه خودم راحت میخوابیدم چون خیالم اسوده بود که رازهایم را فاش نمیکنند خیالم اسوده بود که انها به من دروغ نمیگویند خیالم اسوده بود که تا ابد انها عروسک های من اند و هیچ کس حتی اگر زیبا تر هم باشد دل انها را نمیبرد ........کاش میشد
نظر به اینکه دوستان و کاربران محترم برداشت های متفاوتی از هدف تاپیک داشتند و این باعث سو تفاهم میشد و همچنین باتوجه به این مسئله که با وجود تذکرات مکرر همچنان این روند ادامه داشت، بنابر صلاحدید تیم مدیریت انجمن ادبیات این تاپیک موقتا بسته خواهد شد تا تصمیم گیری بهتری جهت ادامه ی روند تاپیک گرفته بشه.
با تشکر
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)