تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 104 از 129 اولاول ... 45494100101102103104105106107108114 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,031 به 1,040 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #1031
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض اندرونی یا بیرونی، مساله این است!

    تا به حال فکر کرده اید که شخصیت شما چه جوری است؟ علاقه مند به جمع و برون گرا هستید یا دوستدار تنهایی و درون گرا؟
    می گویند: « فلانی آدم برون گرایی است » یا بر عکس می گویند: « فلانی خیلی با جمع نمی جوشد» یا « فلانی آدم درون گرایی است». کلمه های برون گرایی و درون گرایی کلمه هایی هستند که از دنیای روان شناسی به دنیای کلمه های معمولی و محاوره ای مهاجرت کرده اند. احتمالا ً میان خواننده های ما کمتر کسی هست که این واژه را نشنیده باشد یا کنجکاو نشده باشد که بداند خودش در کدام دسته است. برون گرایی و درون گرایی از مهم ترین ویزگی های شخصیتی هستند؛ یعنی هر آدم ۱۸ سال به بالایی که شخصیتش شکل گرفته باشد یکی از ویژگی های نسبتا ً ثابت وجودش که خیلی در رفتارش موثر است همین میزان برون گرایی و درون گرایی است. جالب این جاست که تعداد بسیار کمی از مردم کاملا ً برون گرا یا کاملا ً درون گرا هستند. معمولا ً بیشتر مردم یا بینابین هستند یا به یکی از این دو طیف نزدیکند. ممکن است یکی در موقعیت خاصی برون گرا باشد و در موقعیت دیگری از زندگی درون گرا؛ به هر حال این ویژگی شخصیتی آن قدر مهم است که دانستنش هم به خودشناسی کمک می کند، هم به شناختن اطرافیان، هم آدم می فهمد که بر اساس این ویژگی شخصیتی اش کدام رشته تحصیلی یا کدام شغل یا حتی کدام همسر بیشتر برایش مناسب است. این کاربردها و تعریف دقیق درون گرایی و برون گرایی بماند برای مقاله بعد؛ چون شما اگر تعریف این دو را بدانید روی تست زدنتان تاثیر می گذارد. این بار فقط تست بزنید و بعد کاربردها و حواشی نتیجه ای که از تست به دست آورده اید را ببینید.
    ● تست درون گرایی ـ برون گرایی
    راهنما : کافی است که هر سوال را بخوانید و ببینید که مورد « الف » در مورد زندگی شما بیشتر صادق است یا مورد « ب »؛ البته ممکن است در بعضی از سوالات چیزی که شما دقیقا ً آن را می خواهید در هیچ کدام از گزینه ها نباشد؛ در این موارد ببینید که ترجیح یا تمایل شما به کدام طرف است و بعد همان گزینه را انتخاب کنید. یادتان باشد که این یک تست شخصیت است و به خاطر همین مثل سوال امتحانی یا تست هوش نیست که درست و غلط داشته باشد؛ پس با خیال راحت مدادتان را دست بگیرید و دور « الف »ها یا « ب »های زندگی تان خط بکشید.
    ۱) کدام یک از دو مورد زیر را ترجیح می دهید؟ الف : کارهای عملی ب : کارهای نظری
    ۲) روزی به دماسنج خانه نگاه می کنید و متوجه می شوید که هوا کمی خنک شده است... الف : بلافاصله لباس گرم می پوشید. ب : ترجیح می دهید سخت بگذرانید اما لباس گرم را تحمل نکنید.
    ۳) کسانی که شما را می شناسند، وقتی از شما حرف می زنند، معمولا ً می گویند : الف : آدم بسته ای است، به دشواری می توان در او نفوذ کرد. ب : آدم راحتی است، خیلی آسان با مردم انس می گیرد.
    ۴) آیا به شیوه لباس پوشیدن مردم اهمیت می دهید؟ الف : خیر! لباس برای انسان شخصیت و اعتبار نمی آورد. ب : بلی! ظاهر انسان برای دیگران واقعا ً اهمیت دارد.
    ۵) کدام یک بیشتر لذت دارد؟ الف : مسابقه دادن در میدان ورزش ب : خواندن یک رمان جالب
    ۶) فرض کنید با کسی جر و بحث می کنید و او به تندی از شما انتقاد می کند... الف : بلافاصله ضد حمله را شروع می کنید؛ تند و تیز مثل پرتاب تیر. ب : پس از پایان بحث و هنگام تنهایی پاسخ ایدئال به ذهنتان می رسد.
    ۷) اگر پولی به دستتان برسد، به کدام مورد اولویت می دهید؟ الف : خرید کتاب ب : رفتن به سینما یا تئاتر
    ۸) اگر شرایط جور می شد کدام یک از کارهای زیر را ترجیح می دادید؟ الف : تحقیق در آزمایشگاه ب : بازی در تئاتر
    ۹) اگر امکان داشت در کدام یک از رشته های زیر تحصیل می کردید؟ الف : علوم اجتماعی ب : فلسفه
    ۱۰) دوست داشتید در کدام ورزش بازی کنید؟ الف : فوتبال ب : شطرنج
    ۱۱) کدام افراد را بیشتر دوست دارید ؟ الف : افراد پویا و کارآمد ب : افراد محکم و تغییر ناپذیر
    ۱۲) احساس می کنید با کدام یک از عقاید زیر موافق هستید ؟ الف : برای دور ماندن از زشتی های دنیا، باید جای خلوتی داشت و از مردم فرار کرد. ب : زندگی همین است؛ باید آن را به همین صورت پذیرفت.
    ۱۳) به نظر شما وقتی آدم ها در مدرسه یا دانشگاه با چیزی مخالف هستند، اعتراض کردن ضرورت دارد؟ الف : بلی ب : خیر! کاری از پیش نمی برند.
    ۱۴) رویا پردازی و خواب و خیال از بخش های مهم زندگی شماست؟ الف :بلی به رویا اعتقاد دارم. ب : خیر همه آنها دروغ است.
    ۱۵) سبک کدام شاعر را بیشتر می پسندید؟ الف : سعدی ب : حافظ
    ۱۶) برای وقت گذرانی کدام بازی را ترجیح می دهید؟ الف : شطرنج ب : پانتومیم
    ۱۷) کدام یک از فعالیت های زیر را بیشتر دوست دارید؟ الف : بازدید مرتب از نمایشگاه های آثار هنری ب : داشتن کتاب هایی در خانه و مطالعه مرتب آنها
    ۱۸) در مورد یادگیری زبان های خارجی ... الف : احساس می کنید که علاقه خاصی به آنها دارید. ب : به علت ضرورت و ناچاری آنها را می خوانید.
    ۱۹) آیا احساس می کنید تحت تاثیر اشخاصی قرار می گیرید که خوب حرف می زنند و خوب لباس می پوشند؟ الف: بلی! از این نظر افراط می کنم. ب : خیر! اتفاقا ً برعکس
    ۲۰) اقتصاد دان ها و جامعه شناس ها اصلا ً جالب نیستند، تنها هنرمندان و شاعران ارزش های انسانی دارند. الف: صحیح ب: غلط
    ۲۱) از خواندن کدام نوشته بیشتر لذت می برید؟ الف: نوشته هایی که درباره زندگی افراد باشد. ب : نوشته هایی که به مسائل اجتماعی می پردازد.
    ۲۲) رویاهای شما چگونه است؟ الف : کوتاه، غیر ملموس، ثابت و سیاه و سفید ب : بلند، پر از اشخاص، متحرک و رنگی
    ۲۳) اوقات فراغت خود را بیشتر صرف چه چیزهایی می کنید؟ الف : با دوستان دور هم جمع شدن و بحث کردن ب: خواندن کتاب یا گوش کردن به موسیقی
    ۲۴) از این دو شخصیت کدام یکی را بیشتر دوست دارید؟ الف : فریدون مشیری ب : پروفسور حسابی
    ۲۵) اگر گاهی سفر نکنیم، زندگی خیلی یکنواخت خواهد شد؟ الف : بلی ب : خیر! هر کجا بروی آسمان همین رنگ است.
    ۲۶) اگر همه شرایط یکسان باشد کدام یکی را ترجیح می دهید؟ الف : سخنگویی یک انجمن بزرگ ب : مدیریت یک کتابخانه بزرگ
    ۲۷) آیا بیشتر آشنایان معتقدند که شما، در دور هم جمع شدن ها، سعی می کنید بیشتر حرف بزنید و بیشتر توجه جلب کنید؟ الف : بلی ب : خیر
    ۲۸) آیا هر چیزی که مفید است جالب هم هست؟ الف : بلی ب : خیر
    ۲۹) برای فلسفه ارزش زیادی قائل هستید؟ الف : بلی ب : خیر
    ۳۰) در کدام شرایط بیشتر احساس راحتی می کنید؟ الف :در شرایطی که همه چیز ملموس و روشن باشد. ب : در شرایطی که مجبور شوید به تفکر فرو روید.
    ۳۱) اگر به خانه جدیدی نقل مکان کنید کار مورد علاقه شما چه خواهد بود؟ الف : برداشتن دیوار بین اتاق ها ب: تقسیم اتاق های بزرگ به اتاق های کوچک
    ۳۲) کدام یک از شغل های زیر را ترجیح می دهید؟ الف : خبرنگاری ب : داستان نویسی
    ۳۳) اگر به شما کار مهمی پیشنهاد شود، اولین واکنشتان چیست؟ الف : قبول می کنید. ب : تردید می کنید.
    ۳۴) اگر به ریاست یک سازمان انتخاب شوید اولین کار شما چه خواهد بود؟ الف : سرو سامان دادن به وضعیت ظاهری سازمان ب : حذف کلیه هزینه های مربوط به دکوراسیون
    ۳۵) آیا احساس می کنید که در مجموع خوب حرف می زنید و حرکات سنجیده ای دارید؟ الف : بلی ب : خیر! ناراحت می شوم و حرفی برای گفتن پیدا نمی کنم.
    ۳۶) به کدام ویژگی بیشتر اهمیت می دهید؟ الف : تفکر عمیق ب : تحمل و بردباری
    ۳۷) از چه نوع موسیقی بیشتر خوشتان می آید؟ الف : عامه پسند ب : سنتی
    ۳۸) فرض کنید یک داستان پلیسی می خوانید... الف : آرزو می کنید که می توانستید تمام صحنه ها را می دیدید. ب: ترجیح می دهید که به آنها فکر کنید نه آنکه آنها راببینید.
    ۳۹) اگر حق انتخاب داشته باشید کجا می نشینید؟ الف : روی یک مبل بسیار راحت ب : روی یک صندلی کاملا ً معمولی
    ۴۰) وقتی که ناراحت هستید احساس می کنید... الف : به دیگران نیاز دارید. ب : بهتر است تنها باشید.
    ۴۱) به نظر شما شایستگی در امور تجارت و تبلیغات از ضرورت های عصر جدید است؟ الف : بلی ب : خیر! این یک افسانه برای کسب پول است.
    ۴۲) بهترین دانشگاه در واقع یک « کتابخانه » است الف : کاملا ً درست است. ب : خیر در کتابخانه ارتباط خیلی کمی هست.
    ۴۳) به طور کلی ... الف : همیشه به خواب عمیق فرو میروید. ب : خوابتان سبک است و به سرو صداخیلی حساس هستید.
    ۴۴) گاهی دوست دارید در یک رستوران شیک غذا بخورید؟ الف : بلی! گاهی لازم می شود. ب : خیر! هرگز چنین هوسی به من دست نمی دهد
    ۴۵) دوست دارید با سیاستمداران موفق دوست شوید؟ الف : بلی ب : خیر! از آنها فرار می کنم.
    ۴۶) کدام یک از کشف های زیر مهم تر است؟ الف : کشف ناخودآگاه توسط فروید. ب : کشف آمریکا توسط کریستف کلمب.
    ۴۷) وقتی که بچه بودید، دوست داشتید تنها بازی کنید یا با بقیه؟ الف : تنها ب : با بچه های دیگر
    ۴۸) آیا دوست دارید کتابی در مورد فلسفه بنویسید یا لااقل ذوق این کار را دارید؟ الف : نه! کار احمقانه ای است. ب: بله! هر کسی باید سعی کند افکار خودش را روی کاغذ بیاورد.
    ۴۹) مردم هر چه بگویند تنها روابط اجتماعی است که همه مشکلات را حل می کند. الف : بلی ب : خیر
    ۵۰) هیچ چیزی اهمیت پول را ندارد. الف : صحیح ب : غلط
    ● فقط زیر پنچ
    آخرش چی شد؟ نمره گذاری : از بین « الف » و « ب »ها آنهایی که « سبز رنگ » هستند برون گرایی و آنهایی که قرمز رنگ هستند درون گرایی را می رسانند؛ پس کافی است که تعداد جواب های سبز و تعداد جواب های قرمز را جداگانه یادداشت کنید و بروید تفسیر را بخوانید. تفسیر / الف : برون گرایی : نمره شما در برون گرایی یعنی جمع تمام عبارت های سبزتان باید عددی باشد بین صفر و ۵۰ . حالا ببینید که در جدول زیر نمره شما چه معنایی می دهد.
    ▪ از ۰ تا ۵ درون گرای کامل – از ۵ تا ۱۵ تقریبا ً درون گرا – از ۱۵ تا ۲۵ تمایل به درون گرایی – ۲۵ نه درون گرا و نه برون گرا – از ۲۵ تا ۳۵ تمایل به برون گرایی – از ۳۵ تا ۴۵ تقریبا ً برون گرا – از ۴۵ تا ۵۰ برون گرای کامل ب : درون گرایی : البته ساختار این تست جوری است که شما در مرحله قبل هم باید به جواب رسیده باشید؛ یعنی حالا تعداد قرمز را هم با هم جمع بزنید، دوباره به همان نتیجه ای می رسید که در بخش قبل رسیده بودید اما برای این که خیالتان راحت شود تعداد قرمز ها را هم با هم جمع بزنید و در جدول زیر نتیجه را ببینید.
    ▪ از ۰ تا ۵ برون گرای کامل – از ۵ تا ۱۵ تقریبا ً برون گرا – از ۱۵ تا ۲۵ تمایل به برون گرایی – ۲۵ نه درون گرا و نه برون گرا – از ۲۵ تا ۳۵ تمایل به درون گرایی – از ۳۵ تا ۴۵ تقریبا ً درون گرا – از ۴۵ تا ۵۰ درون گرای کامل.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:25.

  2. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1032
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض تفکر خلاق و راه حل های جدید

    یکی از مهم ترین وجوه تمایز انسان، از دیگر موجودات قدرت تفکر و خلاقیت اوست. قدرت دستکاری در ذهن و پدیده هاست، قدرت کشف و تولید ابزار و اندیشه های جدید است، که همه این ها به نوعی خلاقیت است. همه انسان ها کم و بیش خلاقند و این توانایی به درجات متفاوت در همه ما وجود دارد، مهم آن است که بتوانیم آن را شکوفا کنیم، توسعه دهیم و به خدمت بگیریم.
    تفکر خلاق می تواند بهترین سلاح مبارزه با مشکل نیز قلمداد شود. انسان های خلاق، نگرش منفی به مشکلات را تسلیم شدن قبل از جنگ می پندارند، زیرا معتقدند مشکل نه تنها مزاحمت نیست بلکه مبارزه ای برای کشف راه حل است. تفکر خلاق می تواند به ما بیاموزاند که حتی وقتی با حادثه ای ناگوار برخورد کردیم، چگونه احساس بد و منفی خود را به احساس خوب و مثبت تبدیل کنیم.
    ● تعریف تفکر خلاق
    تفکر خلاق مهارتی است که شخص از تلفیق مهارت های حل مسائل و تصمیم گیری از افکار یا روابط نو برخوردار می شود و قدرت کشف و انتخاب راه حل های جدید را پیدا می کند.
    ● انواع تفکر خلاق
    ۱) تفکر واگرا
    ۲) تفکر همگرا
    تفکر خلاق با تفکر واگرا رابطه ای مستقیم دارد. افراد با تفکر واگرا سعی می کنند پدیده ها و امور افکار را آن چنان که هستند به راحتی نپذیرند، بلکه نگاه متفاوت تری داشته باشند و از قالب های فکری همسان دور شوند، به عبارتی پدیده ها را با چشم و منظر دیگری نگاه کنند. امّا در تفکر همگرا، فکرهای جدید و نو کمتر راه پیدا می کند و افراد امور و پدیده ها را آن چنان که هستند می بینند و می پذیرند.
    ● مراحل
    ۱) آمادگی: در مرحله اول افراد به امور پدیده های مختلف زندگی دقت و توجّه بیشتری پیدا می کنند، به حدی که گاهی پدیده های زندگی مدّت های طولانی ذهن شخص را به خود مشغول می کند.
    ۲) مطالعه: در مرحله مطالعه فرد با بررسی و مطالعه بیشتر روابط بین پدیده ها را بهتر درک می کند.
    ۳) تغییر: در مرحله سوم شخص به نوع روابط بین پدیده ها که ذهن او را به خود مشغول کرده اند پی می برد و با طرح سئوال های مختلف در ذهن به نقد و بررسی آن می پردازد.
    ۴) پختگی: در این مرحله شخص با گذار از مراحل قبلی به درک و شناخت عمیق تری از روابط بین پدیده ها می رسد و گویی پدیده ها، جزئی از وجودش شده است.
    ۵) اشراق: در مرحله اشراق شخص به پاسخ های ناگهانی دست پیدا می کند، معمولاً با کلماتی نظیر «هان» و «یافتم» متجلّی می شود.
    ۶) وارسی: در این مرحله فرد به بررسی بهترین ایده ای که در مراحل قبلی به آن رسیده است می پردازد و درستی آن را مشخص می کند.
    ۷) اجرا: در این مرحله فرد افکار یا ایده هایی که موردتأیید واقع شده اند را به مرحله اجرا درمی آورد.
    ● ویژگی های دارندگان تفکر خلاق
    افراد خلاق، راه هایی را جست و جو می کنند که از طریق آن بتوانند فکر خود را به سوی ایده های نو و تازه هدایت کنند.
    به همه جوانب یک موضوع و مسأله توجه دارند.
    در حل یک مسأله تمرکز حواس بیشتری را از خود نشان می دهند.
    فکرهای بکر را بیشتر از دیگران از خود نشان می دهند.
    به راه حل هایی می اندیشند که ممکن است از دید دیگران اهمیت چندانی نداشته باشد.
    از ربط ایده ها و تجربیات مختلف، نتایج جدیدی را می گیرند.
    افکار و عقاید خود را به راحتی مطرح و از مواجهه با عقاید مختلف استقبال می کنند.
    برای حل مسایل و مشکلات، راه های مختلف را بررسی و تا رسیدن به نتیجه ی دلخواه تلاش کنند.
    خود را محدود به آرای دیگران نمی کنند.
    همواره کنجکاو و در جست و جوی اطلاعات جدید و نو هستند.
    از قدرت تصویرسازی ذهنی بالایی برخوردارند، تا حدی که به تفکرات خود، عینیت می بخشند.
    مثبت نگر و پرانرژی هستند.
    معمولاً برای هر سئوالی آمادگی ارائه پاسخ های مختلف را دارند.
    سئوال و جواب های غیرعادی و غجیب و غریب در آن ها بیشتر دیده می شود.
    ● راهکارهای گسترش تفکر خلاق
    اطلاعات و تجارب خود را در موقعیت های مختلف گسترش دهیم.
    از دیگران و کودکان سئوال هایی را بپرسیم که پاسخ های متعدد داشته باشد.
    اگر سئوال های غیرمعمولی از سوی دیگران مطرح می شود، سعی کنیم تا با همکاری خودشان پاسخ های جدید و نو را کشف کنیم.
    رفتارها و الگوهای افراد خلاق را سرمشق زندگی قرار دهیم.
    از فنون ویژه تفکر خلاق مانند «بارش فکری» به خوبی استفاده کنیم. (حمله ذهنی به یک موضوع را بارش فکری می گویند).
    تصورات ذهنی خود و دیگران را تقویت کنیم، زیرا تصویرسازی کمک می کند تا اطلاعات در حافظه بلندمدت بیشتر ذخیره شوند، برای مثال اگر فرزندمان داستانی از دایناسورها را می خواند، از او بخواهیم تصور کند که میان جنگل قرار دارد، به صدای آنان گوش دهد، بزرگی جثه اش را درنظر بگیرد، صدای پای آنان را بشنود و...
    در نوشتن داستان یا کشیدن نقاشی و... به جای استفاده از نمونه از طرح های خلاّق ذهن خود استفاده کنیم.
    هر چه را که می خوانیم، می بینیم و می شنویم، مهم ترین نکات آن را یادداشت کنیم.
    هر فکر جدیدی که به ذهن ما می رسد، بنویسیم.
    بازی های فکری، ساخت اشیا با گِل، مجسمه سازی، نقاشی و داستان نویسی موجب شکوفایی ذهن و خلاقیت می شوند.
    اجازه دهیم هر سئوالی را از ما بپرسند و سئوالات آنان را جدی بگیریم.
    طرح سئوال های باز و تکمیل جملات و داستان های ناتمام در رشد تفکر خلاق مؤثر است.
    به عقاید دیگران احترام بگذاریم و اجازه دهیم که تا حدّ ممکن کارهایشان را با ذوق و سلیقه خود انجام دهند.
    ابتکار و تخیل را باور داشته باشیم تا زمینه بروز فعالیت های خلاق در جامعه فراهم شود.
    سعی کنیم پاسخ های ما در مقابل سئوالات دیگران به گونه ای باشد که او را به سئوال های جدیدتری هدایت کنیم.
    فرصت ابتکار و نوآوری را در خانواده و مدرسه و محل کار به دیگران بدهیم.
    از موقعیت هایی مانند مسافرت، بازدید از موزه ها و رفتن به مکان های تفریحی و فرهنگی برای آموزش تفکر خلاق استفاده کنیم.
    احساس امنیت، شادی و آرامش از عوامل شکوفایی تفکر خلاق است، آن عوامل را از خود و دیگران دریغ نکنیم.
    هوش، استعداد، مهارت و تلاش جدی، بخشی از عوامل رشد خلاقیت به شمار می رود، امّا ضروری است به ایجاد انگیزه نیز توجه ویژه ای داشته باشیم.
    توانایی دیگران حتی کودکان را بپذیریم و باور داشته باشیم که هر فرد موجودی منحصر به فرد است و مثل و مانندی ندارد.
    وقتی کار و فکر جدید و خلاقانه ای را از دیگران مشاهده کردیم، با تشویق، خوشحالی و شادی خود را ابراز کنیم.

  4. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1033
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض حافظه انسان

    حافظه ی انسان موضوع بسیار پیچیده ای است. هر چند توسط علم مدرن می توانیم تعریف کامل و جامعی از حاقظه ارائه دهیم. ولی هنوز نمی دانیم که واقعا" حافظه چیست. می دانیم که حافظه ی ما در قشری از مغز است که توسط هیپوکامپوز کنترل می شود. بیماری آلزایمر اغلب با از دست دادن حافظه شروع می شود. ماده ی غیر پروتئینی به نام بتا در خارج از نورون ها که تأثیرپذیرترند، رسوب کرده و این قشا را تحت تأثیر قرار می دهد.
    به طور کلی در تعریفی از حافظه می توانیم بگوییم؛ حفاظت از اطلاعات در یک دوره ی زمانی در شبکه.
    این طور تصور کنید که برای ذخیره سازی و بازیابی یک سری اطلاعات در هر زمانی که مد نظرتان باشد، باید آن ها را در جایی ذخیره کرده باشید. حافظه ی ما بسیار پیچیده است و شما امکان ذخیره کردن انبوهی از اطلاعات در آن را دارید. اما توجه کنید که زمانی که استرس دارید، به یادآوری برخی مطالب برای تان، مشکل می شود. گاهی اوقات حافظه امان ما را دچار سردرگمی می کند. مثلا" تصور کنید که دو دوست با هم بیرون رفته اند و شاهد واقعه ای بوده اند. در تعریف این موضوع برای دیگران به دو شیوه ی متفاوت عمل می کنند و هر کسی از زبان خودش آن طور که دوست دارد، واقعه را تعریف می کند. این به یادآوری و انتقال اطلاعات باعث سردرگمی دیگران خواهد شد.
    می توانیم برخی از داده ها را بی درد سر در حافظه ا مان نصب کنیم و برای ذخیره کردن برخی اطلاعات دیگر مدت زمان طولانی تری را صرف کنیم. به همین دلیل حافظه ی هر فردی با دیگری متفاوت است.
    منصفانه بگویم، گاهی اوقات از این که اسم فرد یا محلی را به یاد نیاورده اید، از خودتان ناامید شده اید. لازم به ذکر است که گاهی حافظه مانند کامپیوتری عمل می کند که داده ای در آن ذخیره نشده است. با این تفاوت که حافظه ی انسان، سخت تر است.
    در مرحله ی اول، باید اطلاعات ورودی به حافظه رمزگذاری شوند و سپس اطلاعات ذخیره شده و پردازش شوند.
    وقتی که شما به موسیقی گوش می دهید یا تلویزیون تماشا می کنید، اطلاعات را با حافظه ی خود می سپارید. می توانیم برخی از داده ها را بی درد سر در حافظه ا مان نصب کنیم و برای ذخیره کردن برخی اطلاعات دیگر مدت زمان طولانی تری را صرف کنیم. به همین دلیل حافظه ی هر فردی با دیگری متفاوت است.
    هنگامی که برای ذخیره ی اطلاعات، تمرکز به خرج می دهید، در واقع دارید با وسواس خاصی اطلاعات مورد نظرتان را کدگذاری می کنید تا پردازش شان راحت تر باشد. مغز انسان بسیار با شکوه است و از هر رایانه ای قدرتمندتر و فوق العاده تر عمل می کند. مهم ترین موضوع این است که گنجایش مغزتان نامحدود است و شما امکان ذخیره سازی هر گونه اطلاعاتی را دارید.
    مغزتان کاملا" تقسیم بندی شده است و مانند هر کامپیوتری می توانید اطلاعات خاص خودتان را در قسمتی که مد نظرتان است، ذخیره کنید.
    برای سنجش حافظه ی انسان، محققان لیستی از مواد همراه با کاربرد هر یک در صنعتی خاص را در بین شرکت کنندگان پخش کردند. از شرکت کنندگان خواسته شد که هر یک از موارد لیست را با در نظر گرفتن رویدادی در ذهن شان ذخیره نمایند. سپس از هر یک از آن ها خواسته شد، تا لیست مواد را به خاطر بیاورند.
    عکس العمل ها متفاوت و شیوه های به یادآوری نیز کاملا" از شخصی به دیگری فرق می کرد. در واقع هر کسی اطلاعات را در سه سطح در حافظه اش ذخیره می کند. ناگفته نماند که شما به اطلاعات مورد نظرتان کد اختصاص می دهید و سپس آن ها را پردازش کرده و به یاد می آورید.
    ▪ سطح کم عمق: اطلاعات حسی و یا خصوصیات فیزیکی را بدین صورت ذخیره می نمایید.
    ▪ سطح متوسط: اطلاعات مجزا از هم در این سطح ذخیره می شوند. مثلا" تفکیک اتومبیل های گوناگون از یکدیگر.
    ▪ عمیق ترین سطح: اطلاعاتی که دارای معنا و مفهوم خاصی هستند را در این سطح ذخیره می کنیم که احتمال به یادآوری این گونه اطلاعات در آینده بیش تر است. مثلا" اگر چهره ی کسی را ببینید، یادآوری دوباره ی این صورت در آینده برای تان راحت تر خواهد بود تا اسم آن شخص.
    حافظه ی هر شخصی با دیگری متفاوت است ولی افراد می توانند با کار کردن بر روی حافظه شان، قدرت به یادآوری و پردازش اطلاعات را بهبود بخشند.
    ناگفته نماند که حافظه ی هر شخصی با دیگری متفاوت است ولی افراد می توانند با کار کردن بر روی حافظه شان، قدرت به یادآوری و پردازش اطلاعات را بهبود بخشند. اگر بدانید که چگونه مطالب را کدگذاری نمایید و آن ها را به خاطره تان بسپارید، یادآوری آن ها نیز برای تان راحت تر خواهد بود. به معنای حافظه ی خوب دقت کنید و سپس سعی کنید تا مطالب را به ذهن تان بسپارید. تا به حال از کارت هایی برای یادآوری معنای لغات یک زبان بیگانه استفاده کرده اید؟ می دانید دلیل استفاده از این گونه کارت ها چیست؟ کمک به بخاطر سپردن راحت تر معنای هر کلمه با در نظر گرفتن تصویری از آن.
    مثلا" شما برخی از رویدادهای مهم زندگی تان که تصویر خوب یا بدی از آن در ذهن دارید را راحت تر به یاد خواهید آورد. برای مثال اگر شما شاهد زلزله در منطقه ای باشید، هیچ گاه جزئیات آن را فراموش نخواهید کرد چرا که از نزدیک با چنین اطلاعاتی مواجه بوده اید و با تصویر آن را به خاطر سپرده اید. با استفاده از تصاویر ذهنی قوی، کم تر چیزی را فراموش می کنید و به یاد آوردن مجدد هر موضوعی برای تان آسان تر خواهد بود.
    به همین دلیل است که برای یادگیری زبان بیگانه توصیه می شود با دیدن تصاویر شکل کلمات و معنای آن را به ذهن بسپارید تا مدت طولانی تری آن را در ذهن تان نگه دارید. گاهی اوقات اطلاعاتی را که مربوط به چندبن سال است به راحتی به یاد می آوریم و گاهی اوقات مطلبی را که چند دقیقه ی قبل خوانده ایم، فراموش می کنیم. واقعا" فکر می کنید علت چیست؟ شما در این مواقع از حافظه ی حسی تان استفاده کرده اید و به همین دلیل، اطلاعات را به سرعت فراموش می کنید.
    با استفاده از حافظه ی کوتاه مدت، اطلاعات را ذخیره می کنید ولی اگر چندین بار آن را به یاد نیاورید، خیلی زود فراموش خواهید کرد. یکی از راه های بهبود حافظه ی کوتاه مدت، تکه تکه کردن اطلاعات و به خاطر سپردن آن ها است. منظورمان همان تمرین و ممارست است. مثلا" برای این که شماره ی تلفنی را به ذهن بسپارید، باید چندین بار آن را تکرار نمایید. مثلا" شماره ی تلفن طولانی را به چند بخش تقسیم نمایید و مرتب آن را تکرار نمایید. پس اطلاعات مورد نظرتان را بخش کرده و هر بخش را چندین بار تکرار نمایید.

  6. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1034
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض حفظ مرزهای میان فردی

    آیا احساس می کنید دیگران مدام از شما سوء استفاده کرده و حقوق شما را زیر پا می گذارند ؟
    اگر دچار چنین احساسی هستید بی تردید شما تاکنون هیچ گونه مرزی میان خود و سایرین تعیین نکرده اند و یا از مرزهای تعیین شده متزلزلی برخوردار هستید . تعریف متعارف مرز چنین است : حد فاصلی که قلمرو دو کشور و یا دو شیء را از هم متمایز می سازد . اما افراد نیز برای بهره مندی از روابط سالم به مرزهای بین فردی محسوسی نیازمندند . مرزهای میان فردی را می توان اینگونه تعریف کرد :
    ▪ جلوگیری از تجاوز دیگران به قلمرو و محدوده ما و سوء استفاده از ما .
    ▪ جلوگیری از تجاوز ما به قلمرو و محدوده دیگران و سوء استفاده از دیگران .
    ● هدف از تعیین مرزهای میان فردی :
    ▪ مراقبت و محافظت از افکار ،
    ▪ احساسات ،
    ▪ امنیت ،
    ▪ رفتارها و هویت شما .
    هیچ فردی سزاوار آن نیست که مورد بی احترامی و بد رفتاری قرار گیرد . اما این وظیفه خود فرد است که با مشخص ساختن مرزهای شخصی از حریم امن خود در برابر تجاوز و هجوم دیگران محافظت کند .
    تعیین مرزها بیانگر آنست که شما فردی مسئولیت پذیر و بالغ بوده و خواستار مساوات و احترام در روابط خود می باشید.. هنگامی که شما خود را بی حفاظ و بدون هیچگونه مرزی در معرض دیگران قرار می دهید و از آنجایی که دیگران فرا روی خود هیچ گونه محدودیتی در نحوه رفتار و برخورد با شما احساس نمی کنند ، با شما هر رفتاری را که صرفا به سود و مصلحت خودشان باشد روا خواهند داشت .
    ضمن آنکه برای شما احترام و ارزشی نیز قائل نخواهند شد . در واقع شما اینگونه به اطرافیان خود القاء می کنید که هیچ گونه اراده ، اقتدار و خواسته ای ندارید و دیگران مجاز هستند هر گونه که تمایل دارند با شما رفتار کنند . از آنجایی که درخواست ها و تقاضاهای همکاران ، دوستان ، اعضای خانواده و حتی همسایگان ممکن است پایان ناپذیر باشند ، اجابت و برآورده ساختن همه آنها سرانجام شما را فرسوده ، نا امید و ناکام در زندگی خواهد ساخت .
    این نکته بسیار مهم را باید همواره به یاد داشته باشید که نه گفتن به دیگران ، تنها نه گفتن به درخواست آنها است و نه خود آنان ، برخی افراد به سبب اعتماد بنفس پایین و ترس از طرد شدن ، کشمکش ها و تردید در حقوق فردی خود ، در برابر هر گونه رفتار ناشایستی سکوت اختیار می کنند . در زیر نشانه هایی از وجود مرزهای ناسالم بین فردی در اینگونه افراد را ملاحظه می کنید :
    ـ همه چیز را گفتن . افشای تمام اطلاعات و رازهای شخصی .
    ـ با صمیمیت سخن گفتن در نخستین جلسه ملاقات .
    ـ مدام در اندیشه فرد دیگری بودن یا وابسته بودن .
    ـ مقدم داشتن نیازها و خواسته های دیگران بر نیازها و خواسته های خود .
    ـ مدام نگران نوع واکنش دیگران نسبت به خود .
    ـ ترس از طرد شدن از سوی دیگران .
    ـ نیاز به پذیرش و تایید دیگران .
    ـ نیاز به خشنود سازی دیگران در همه اوقات .
    ـ اجازه می دهند تا دیگران هدایت زندگی شان را در دست بگیرند .
    ـ اجازه دادن به دیگران تا هر گونه که خواستند آنان را تعریف کنند .
    ـ وانمود به موافقت در صورتی که کاملا مخالف هستند .
    ـ پنهان ساختن احساسات حقیقی خود .
    ـ مدام در اختیار دیگران بودن .
    ـ نادیده گرفتن نیازهای خود .
    ـ پرداختن به فعالیت هایی که به آنها علاقه ندارند و بالعکس به خاطر دیگران .
    ـ روی آوردن به فعالیت ها و رفتارهای افراط آمیز و غیرقابل کنترل به منظور نفی خود و اجتناب از خود و فرار از واقعیت های زندگیشان مانند : مصرف مواد مخدر و الکل ، گرسنگی کشیدن ، پرخوری عصبی ، بی محابا خرج کردن ، افراط در رابطه جنسی ، ورزش و غیره .
    ـ برنامه روزانه مشخصی نداشته و دنباله رو برنامه های روزانه دیگران می باشند .
    ـ انتخاب های منفعلانه .
    ـ به سهولت می توان آنها را متقاعد ساخت .
    ● مراحل تعیین مرز
    ۱) تصمیم بگیرید که چه چیزی از دیگران می خواهید و آنها چگونه رفتاری باید با شماداشته باشند .
    ۲) سپس مرزهای مطلوب خود را تعیین و به اطلاع دیگران برسانید .
    ۳) سپس پیامدهایی را در صورت تجاوز به مرزهای خود تعیین کرده و آنها را قاطعانه به مرحله اجرا گذارید . برای مثال به دوستتان بگویید که تا چه اندازه اجاز دارد به شما نزدیک گردد و در صورت تجاوز وی از مرزهای شما به وی اخطار دهید که وی را ترک خواهید کرد . هرگاه وی کماکان از مرزهای مشخص شده شما پا فراتر گذاشت گفته خود را عملی سازید و بی هیچ اغماضی وی را ترک کنید .
    چنانچه شما با افراد متجاوز به مرزهایتان با ملایمت برخورد کنید ، اقتدار و اعتبار خود را از دست خواهید داد . البته معمولا واکنش های دیگران نسبت به مرزهای معین شده شما در ابتدا با مقاومت ، تمسخر و یا امتحان شما همراه خواهد بود اما اطرافیان شما به تدریج می آموزند که چگونه می باید با شما رفتار کرده و به مرزهای شخصی شمااحترام بگذارند.
    تعیین مرزهای نفوذ ناپذیر و بسیار محکم نیز ممکن است شما را مبدل به یک انسان تنها و نزدیک نشدنی کند .
    بهتر است برخی اوقات مرزهای خود را انعطاف پذیر ساخته و اجازه دهید رابطه سالم و متعادلی میان شما و سایرین برقرار گردد . دو عنصر صمیمیت و اعتماد در انعطاف بخشیدن به مرزها نقش بسزایی دارا می باشند .
    ● انواع مرزها
    ۱) مرزهای فیزیکی
    ۲) مرزهای احساسی :
    چگونه و با چه لحنی دیگران مجازند با شما صحبت کنند ـ تا چه میزان باشما صمیمی گردند . مسئولیت افکار و احساسات شما به عهده خودتان و مسئولیت افکار و احساسات دیگران نیز به عهده خودشان می باشد .
    ۳) مرزهای معنوی :
    اعتقادات و باورهای شما اموری شخصی و خصوصی می باشد و دیگران حق بازخواست از شما را ندارند . و نیز حق ندارند اعتقادات خودشان را به شما تحمیل کنند .
    این را بدانید که :
    ▪ شما بدون دارا بودن مرزهای مشخص ، هویت مستقلی نخواهید داشت .
    ▪ مرزهای شخصی دیگران را مراعات کرده و محترم شمارید .
    ▪ هیچگاه خود را بی حفاظ و آسیب پذیر در معرض دیگران قرار ندهید .

  8. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1035
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض روش های پرورش خلاقیت

    شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر هستند. آلفرد هیچکاک اغلب برای شخصیت پردازی قهرمانان قصه های خود از عنصر خلاقیت بهره می گرفت. به عبارت دیگر هر کدام از شخصیت های داستانی او یک ویژگی خاص داشتند. در قصه «پنجره عقبی» یک عکاس نشریه به خاطر شکستگی پایش باید مدت ها در خانه بستری شود، اما او بیکار نیست و با لنزهای دوربین ازطریق پنجره عقبی اتاقش، زندگی مردم را می کاود و قصه آنچنان روان و زیبا پیش می رود که در پایان، همان عکاس خلاق به عنوان کارآگاه، یک جنایت واقعی را عریان می کند. افراد خلاق نیز این گونه هستند، آنها مثل افراد عادی به پیرامون خود نگاه نمی کنند. شاید از منظر مردم، برخی از افراد خلاق دچار برخی کاستی ها در حواس باشند، اما اینگونه نیست. آنها به هر پدیده ای به گونه ای دیگر نگاه می کنند.
    «اسماعیل صدیقی پاشاکی» مطلبی را از «استیفن. ب. روبنز» ترجمه کرده است که در پی می آوریم:
    خلاقیت را قوه و استعدادی می دانند که تصویرهای ذهنی را به نحوی منحصر به فرد، با هم ترکیب و یا این که رابطه ای غریب و غیرعادی میان آنها ایجاد می کند. البته باید گفت تصویرهای ذهنی نباید فقط نو و بدیع باشند، بلکه باید سودمند و مفید هم باشند. «نورمن مایر» می گوید: « صرف خارق العادگی و یا متفاوت بودن تصویر ذهنی، نشانه خلاقیت و امتیاز آن نیست، چون، چه بسا که آن تصویر ذهنی، نشانه ای از ناهنجاری روانی نیز باشد. عدم درک این تمایز، امکان آن را فراهم می کند که غالباً نبوغ را با جنون خلط و قاطی کنیم. شاخص ممتاز بودن راه حل های خلاق آن است که باید عملی باشند، یعنی این که با واقعیت در پیوند باشند آیا خلاقیت را می توان رشد داد؟ خلاق بودن یعنی دیدن چیزهایی در عالم و آدم، که به چشم دیگران نیاید آسان نیست. همین که چیزی را متفاوت از دیگران به تصور درآورید، در زمره افرادی قرار می گیرید که انگشت شمارند. غالباً سازمان ها کسانی را که پایبند دید و نگرش منحصر به فرد خود در مورد پدیده ها هستند، برنمی تابند. در محیط هایی که تأکید بر همگنی و یکپارچگی است، داشتن نگرش متفاوت با دیگران سهل نیست. اما آیا انسان های خلاق با سایر انسان ها تفاوت دارند؟ آیا توانایی آنها ارثی است یا اکتسابی؟ شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است. خلاقیت را باید صفتی پنداشت که هر انسانی به درجاتی بدان موصوف است. آن چه ضروری است، این است که باید زمینه تجلی این قوه را در داخل اعضای سازمان، خاصه در مدیران فراهم کرد. خلاقیت را نمی توان تابع منطق دوتایی و یا مقوله ای دوگانه به حساب آورد. بدین معنا که بگوییم انسان ها یا واجد آن هستند و یا فاقد آن. از سوی دیگر، اگرچه هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، برخی کسان هستند که به علت داشتن توانایی های ذاتی، این قوه را موفق تر از دیگران به کار می گیرند.
    افراد خلاق دارای مشخصه های زیر هستند:
    ۱) به وضع موجود رضایت نمی دهند و طالب تغییر هستند.
    ۲) در دوران بچگی در محیطی با غنای فرهنگی، پرورش یافته اند.
    ۳) در کار اندیشیدن تاجایی که ممکن است، از قالب و چارچوب می گریزند.
    ۴) اضطراب و دلواپسی شان در کمترین حد است.
    ۵) استقلال نظر و پویایی بالایی دارند.
    ۶) استبداد رأی در آنها در کم ترین حد ممکن است.
    ۷) موضع گیری آنها ناظر بر بازدهی بیشتر است.
    ۸) تکانه ها و امیال درونی شان با تأکید و تصدیق بیشتر مواجه می شوند.
    ۹) میزان درگیری ها و تعارضات درونی شان در سطح متعادلی قرار دارد.
    به نظر می آید که ویژگی های یاد شده، این حکم را که هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، نقض می کند. ولی در واقع چنین نیست، چون ویژگی های یاد شده فقط انسان هایی را وصف می کنند که از قوه خلاقیت بسیار بالایی برخوردارند. تحقیقات انجام شده، نشان می دهد که انسان های بسیار خلاق، با کسانی که دارای قوه خلاقیت متوسط یا کم هستند، تفاوت دارند. «کروپ لی» می گوید: «انسان خلاق در فعالیت های فکری خود نرمش و انعطاف پذیری خاصی دارد. او خود را پایبند حفظ و نگهداری وضع موجود که مطابق با نظر وی نیز هست، نمی کند و پیوسته آماده و مستعد آن است در نظراتش تجدید نظر کند و اما به عکس، آن کسی که اندیشه خود را مطلق می انگارد، اعتقاد آتشین به منطقی و صادق بودن نظراتش درباره جهان دارد. او نه، می خواهد و نه، می تواند مواضع فکری خود را با اوضاع دائم التغییر متناسب کند و محکم به آنچه «به گمان او» درست است، می چسبد. چنین شخصی بر خلاف افراد خلاق، انعطاف پذیری فکری ندارد و بسیار قالبی و کلیشه ای عمل می کند. چنانکه اشاره شد لازم است سازمان ها بستری فراهم کنند تا کارکنان، درجاتی از خلاقیت را که به طور بالقوه از آن برخوردارند، به فعالیت در آورند. برای مثال سازمان های با مشخصات زیر، لزوماً تجلی و ظهور تفکر خلاق را با مشکلاتی مواجه می کنند:
    شغلها، تعاریف محدود و ظریفی دارند.
    روابط اختیار و اقتدار، تعاریف قطعی و انعطاف ناپذیری دارند.
    رفتار کارکنان، با مجموعه ای مدون از بخشنامه ها و روش کارها هدایت و کنترل می شوند.
    روابط حاکم بر سازمان، خشک و رسمی است و قابلیت های فردی کارکنان لحاظ نمی گردند.
    تنوع آرا و مواضع متقابل، امکان ابراز نمی یابند.
    فضای اطلاع رسانی محدود و بسته است.
    تخصصی کردن کارها در حد افراط به چشم می آید.
    نظام نظارتی در مورد ثبات، قابلیت پیش بینی و کلیشه سازی امور وجود دارد.
    بیشتر به پاداش بیرونی که دارای جنبه مادی است اتکا دارند، تا پاداش درونی که در نفس کار پنهان است.
    شواهد حکایت از آن دارند که سازمان هایی که انباره ای از بخشنامه ها، آیین نامه ها، خط مشی ها و ساز و کارهای نظارتی دارند نمی توانند امکان آن را بیابند که بر میزان خلاقیت کارکنان خود بیافزایند.
    الف) روش های فردی برای برانگیختن خلاقیت:
    ۱) خلاقیت را می توان با آموختن راه های «خلاق شدن» و پرهیز از کاربرد رهیافت هایی که در حل مشکلات معمول است، زیاد کرد. این روش که به نام «آموزش مستقیم» معروف است بر پایه این فرض قرار دارد که چون افراد گرایش بدان دارند که در حل مشکلات از راه حل های رایج استفاده کنند، این امر آنها را از به کارگیری توانمندی ها و ظرفیت های واقعی شان باز می دارد. بنابراین روش «آموزش مستقیم» که در جستجوی راه حل های بدیع و نو است، زمینه مساعدی برای رشد اندیشه های خلاق فراهم می سازد.
    ۲) روش فردی دیگر «فهرست کردن ویژگی ها» نام دارد. در این شیوه، تصمیم گیرنده ابتدا ویژگی های اصلی مربوط به راه حل های مرسوم را می یابد و سپس هر یک از ویژگی های اصلی را جدا جدا بررسی می کند و آنگاه تا جایی که ممکن است نسبت به تغییر هر کدام از آنها، همت می گمارد و در راستای همین تغییر هر طرحی را ولو آنکه خنده دار نیز باشد، بدون چشم پوشی فهرست می کند و وقتی که فهرست جامعی تهیه کرد و اشکالات را مشخص نمود گزینه های مؤثر و سودمند را انتخاب و بقیه را حذف می کند.
    ۳) خلاقیت را همچنین می توان با جایگزین کردن تفکر عمودی با تفکر افقی یا زیگزاک از قوه به فعل درآورد. تفکر عمودی، قویاً عقلانی و منطقی است و دارای فرایند زنجیره ای است که هر حلقه آن در یک توالی ناگسستنی در پی حلقه پیش از خود می آید. هر حلقه از زنجیره این تفکر، لزوماً باید معتبر و درست باشد. افزون بر آن، تفکر عمودی، فقط چیزی را گزینش و بررسی می کند که ذیربط با موضوع باشد.به عکس آن، تفکر افقی در گستره سطح حرکت می کند و رو به سوی گوشه ها و جوانب دارد و چنین نیست که راه حلی را بپروراند، بلکه به بازسازی و تغییر آن می پردازد. تفکر افقی به صورت فرآیند زنجیره ای نیست. برای مثال انسان ممکن است برای گشودن مشکلی به جای آنکه از محل شروع راه حلی که مرسوم است، آغاز کند، از نقطه آخر آن بیآغازد و سپس به مراحل ماقبل آن برگردد. هر مرحله از تفکر افقی لزوماً درست و معتبر نیست، زیرا چه بسا اقتضا کند از مسیری انحرافی بگذرد تا اینکه به جایی برسد که راه درست، پدیدار و آشکار گردد و در خاتمه اینکه تفکر افقی خود را پایبند اطلاعات مربوط با موضوع نمی کند و به عمد اطلاعات خارج از محدوده یا غیرمربوط را به کار می گیرد تا شیوه جدیدی برای نگرش به مشکل بیابد.
    ب) روش های گروهی برای برانگیختن خلاقیت:
    بیشترین تلاش در زمینه پرورش خلاقیت را می توان در حوزه کارهای گروهی مشاهده کرد. برجسته ترین شیوه های گروهی برای پرورش خلاقیت عبارتند از: روش طوفان فکری (سیال سازی ذهن)، روش گوردن و روش تلفیقی نامتجانس ها.
    ۱) روش طوفان فکری:
    وجه شباهت روش طوفان فکری و روش گوردن در آن است که شش تا دوازده نفر برای مدت معینی پشت میزی می نشینند و سعی می کنند به طور آزادانه و فارغ از هر گونه عوامل بازدارنده ذهنی تا جایی که امکان پذیر است به ارائه روش ها بپردازند. در این جلسه باب نقد و انتقاد درباره پیشنهادها کاملاً بسته است و تمامی پیشنهادهایی که در جلسه مطرح می کنند، می نویسند تا بعداً راجع به آنها به بحث و بررسی بپردازند و اما وجه تفاوت این دو روش، در آن است که در شیوه طوفان فکری، اعضای گروه درباره مشکل، آگاهی دارند و رئیس جلسه طوفان فکری، مشکل را به روشنی تمام بیان می کند، به گونه ای که همه شرکت کنندگان به درک آن نائل آیند. سپس وی اعضای گروه را موظف می کند تا جایی که امکان دارد ذهنیت خود را درباره مشکل بیان کنند.
    ۲) روش گوردن:
    روش گوردن، بر خلاف روش طوفان فکری، فرصت های بیشتری را برای ارائه راه حل های واقعاً بدیع و تازه مهیا می کند. چون که فقط رئیس جلسه از ماهیت دقیق مشکل آگاه است، او به جای اینکه مشکل را به روشنی برای گروه بیان کند، فقط به طور غیرمستقیم بدان اشاره می کند. برای مثال رئیس جلسه در روش طوفان فکری ممکن است مشکل را بدین صورت بیان کند: «مدرسه ما سال آینده فضای آموزشی کافی برای ثبت نام کنندگان احتمالی ندارد.» اما رئیس جلسه در شیوه گوردن ممکن است فقط عبارت های «فضای آموزشی» یا «زیادی تعداد ثبت نام کنندگان» را بگوید. هر چند در روش گوردن، اتلاف وقت، بسیار زیاد است و کمتر ناظر بر هدف است، ولی فرصتی را برای شرکت کنندگان فراهم می کند تا راه هایی را بدون دخالت فلج کننده راه حل های سنتی کشف کنند. این روش به جای آنکه با تعبیر و تفسیر راه حل های موجود، برای اندیشه محدودیتی ایجاد کند، آن را مجاز می کند تا با آزادی کامل جولان دهد و تنها محدودیتی که برای اندیشه حادث می شود ناشی از دلالت های ضمنی کلمه یا کلماتی است که رئیس جلسه در اختیار شرکت کنندگان گذاشته است.
    ۳) روش تلفیق نامتجانس ها:
    یکی از مفیدترین راه های رشد قوه خلاقیت، تلفیق نامتجانس هاست و آن شیوه ای است که سعی دارد عناصر متفاوت و بی ربط را با هم تلفیق کند تا از این رهگذر راه حل های تازه ای برای مشکل پیدا کند. بدیهی است که خیلی از مشکلاتی که حادث می شوند، تازگی ندارند. آنچه محل بحث است، این است که مشکل را باید به شیوه ای تازه نگریست. این دیدگاه در جای خود، ظرفیت و امکانی را برای عرضه راه حل های اساساً نو فراهم می کند. برای یافتن نگرش های نو در مورد مشکلاتی که سابقه وقوع دارند، ضروری است که شیوه های آشنای نگاه کردن به مسائل را کنار بگذاریم. روش تلفیق نامتجانس ها به نحو گسترده ای از تمثیل، برای پیدا کردن شباهت ها و همانندی های موجود در کارکرد پدیده ها و روابط میان آنها استفاده می کند. برای نمونه، تمثیل مستقیم، می تواند با مقایسه وجوه شباهت در واقعیات، علم و فناوری، راه حل های تازه ای را کشف کند. «الکساندر گراهام بل» با فهمیدن سازوکار عناصر موجود در گوش و به کار بستن آنها در «جعبه سخنگوی» خود به پدیده ای شگفت انگیز دست یافت. او بعد از اینکه پی برد استخوان های برجسته ای در گوش با غشای نازکی کار می کنند، از خود پرسید چرا قطعه ای محکم و ضخیم از غشا نباید تکه ای از استیل را حرکت دهد. او از درون همین قیاس، تلفن را طراحی کرد.

  10. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1036
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض شوخی کردن نشانه قدرت طلبی است!

    محققان آلمانی در بررسی های خود متوجه شدند شوخی کردن نشان از قدرت طلبی انسان دارد و زمانی که یک نفر در یک جمع شوخی می کند در حقیقت اعلام می کند که نسبت به دیگران از لحاظ اجتماعی و قدرتی در رده بالاتری قرار دارد و نسبت به دیگران برتری دارد.
    هلگا کوتوف از دانشگاه فرایبورگ در این باره گفت: در صورتی که فردی توانایی خنداندن دیگران را داشته باشد در حقیقت دارای سطحی از قدرت کنترل دیگران می شود. این روش گاهی توسط افراد پیشرو و سلطه گر به کار گرفته می شود تا آن ها به این طریق نشان دهند مسئولیت اصلی در دست آنهاست و آ نها هستند که دارای قدرت تصمیم گیری و مدیریت هستند.
    او در ادامه گفت:
    افرادی که خود را از نظر قدرت بالاتر می بینند معمولاً راحت تر اقدام به خنداندن دیگران می کنند. این افراد قدرت تهاجم و سلطه گری بیشتری هستند و دقیقا به همین دلیل است که آنها در بسیاری از مواقع به خود اجازه می دهند دیگران را مسخره کنند و باعث خنده بقیه افراد شوند. شوخی کردن و خنداندن دیگران نشان می دهد شما توانایی اداره کردن و مدیریت دارید و می توانید کنترل وضعیت های گوناگون را به عهده بگیرید. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از زنان در دهه ۶۰ از شوخی کردن و خنداندن دیگران سرباز می زدند زیرا به این طریق آنها به طور ناخودآگاه اعلام می کردند که توانایی مدیریت وضعیت را دارند در حالی که بسیاری از آنها این توانایی را در خود نمی دیدند.
    در حقیقت در گروه های دوستان و آشنایان معمولاً افرادی دست به شوخی کردن و خنداندن دیگران می زنند که در خود قدرت مدیریت را می بینند و می توانند کنترل افراد زیر دست خود را در دست بگیرند. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از افراد کم رو و افرادی که بیشتر تمایل به تبعیت از دستورات افراد دیگر را دارند، معمولاً در بین دوستان خود زیاد حرف نمی زنند و خیلی به ندرت با دوستان خود شوخی می کنند.
    هلگا در این باره گفت:
    بر خلاف تصور بسیاری که شوخی کردن و خنداندن را نشانه ای از برخورد خوش و دوستانه می دانند، این حالت در بیشتر مواقع نشانه تهاجم و سلطه جویی است. تا دهه ۶۰ بسیاری از افراد تمایل به شوخی کردن و خوش مشربی نداشتند. اما امروزه حتی زنان تمایل زیادی برای بیان کردن لطیفه در میان دوستان خود دارند.
    تفاوت بین قابلیت های خنداندن بین مردان و زنان معمولاً از سنین بسیار پایین آغاز می شود. تحقیقات نشان می دهد پسرها از سنین ۴ یا ۵ سالگی شروع به گفتن لطیفه می کنند، این درحالی است که دختران بیشتر تمایل دارند به این لطیفه ها بخندند و تلاش چندانی برای خنداندن دیگران نمی کنند.
    اما در سنین بالاتر زنان به تدریج تمایل دارند بیشتر از حد معمول شوخی کنند. شاید آنها به این وسیله می خواهند ابراز وجود کنند و کمی در میان جمع دوستان خود قدرت طلبی کنند.
    هلگا در این باره گفت:
    شوخی کردن حس پیچیده ای است که ممکن است هم باعث نزدیکی ارتباطات و هم باعث آزار دیگران و حتی کاهش روابط بین آنها شود. تحقیقات نشان می دهد معمولاً زنان از شوخی کردن برای افزایش و بهبود ارتباطات اجتماعی خود استفاده می کنند در حالی که مردان از شوخی کردن برای پوشاندن ناکامی ها و ضعف های خود استفاده می کنند. اما بررسی ها نشان می دهد هر دو جنس از این ابزار برای کنترل کردن دیگران و تحکیم قدرت مدیریت و رهبری خود بهره می گیرند. برای مثال پزشکان از شوخی کردن برای آسوده کردن و آرامش بخشیدن به بیماران خود بهره می گیرند اما در عین حال با این کار آنها را ساکت می کنند. برای مثال در صورتی که یک بیمار اطلاعات پزشکی زیادی داشته باشد و به این ترتیب پزشک حرفه ای گری خود را تحت خطر می ببیند سعی می کند با شوخی کردن برای در دست گرفتن کنترل در این وضعیت خاص استفاده کند.
    تحقیقات نشان می دهد پرستاران بعضی از مواقع در مورد بیماران خود شوخی می کنند، اما درست در زمانی که پزشک بیماران که به نوعی بر پرستاران برتری قدرتی دارد حاضر می شود از انجام این کار خودداری می کنند. حتی این پرستاران زمانی که فردی با موقعیت بالاتری در جمع آنها حضور دارد و یکی از اعضای گروه آنها اقدام به شوخی کردن می کند سعی می کنند شوخی او را نادیده بگیرند و نسبت به آن عکس العمل نشان ندهند. همین موضوع نشان می دهد شوخی کردن در مشخص کردن رده بندی قدرت در یک جمع نقش مهمی بازی می کند.

  12. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1037
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض مقایسه خنده های صادق و کاذب

    خیلی از ما قدرت یک نوازش ساده، یک لبخند ملایم، یک کلمه محبت آمیز، یک گوش شنوا یا یک تعریف و تمجید صادقانه را نادیده می گیریم؛ در حالی که تک تک این حرکات ظاهرا کم اهمیت، گاهی این توانایی را دارند که به ما و دیگران زندگی دوباره بدهند. همه ما شاد به دنیا آمده ایم و می توانیم این شادی را مثلا با یک لبخند ساده نشان بدهیم....
    همه ما تا اندازه ای می توانیم خنده واقعی را از غیر واقعی تشخیص بدهیم. شاید این فرمول برای آن تشخیص، موثر باشد: خنده واقعی با جمع شدن و چروک خوردن چشم ها همراه است. پس درس امروز این است: با چشم های تان بخندید تا خنده را واقعا احساس کنید و خنده واقعی در چهره تان نمایان شود.
    خندیدن به همان اندازه که ساده است، قدرتمند هم هست و آثار قابل توجهی دارد؛ از جمله:
    ▪ جذب دیگران: افراد به سمت انرژی شما کشیده می شوند. هر چه بیشتر لبخند بزنید، یک نوع انرژی مثبت و اعتماد و صمیمیتی در شما ایجاد می شود که دیگران به سمت آن کشیده می شوند. افراد به سمت شما می آیند زیرا می دانند که در نزدیکی شما احساس بسیار خوب و لذت بخشی به آنها دست می دهد. افراد ناآشنای داخل خیابان، همکارهای تان در سرکار و نیز دوستان تان. همه ما انسان های شاد و خوش رو و بشاش را دوست داریم و ترجیح می دهیم اطراف آنها باشیم. این طور نیست؟
    ▪ خوش بینی: شما احساس مثبتی نسبت به خودتان و جهان اطراف تان پیدا خواهید کرد.
    ▪ شادی و لذت: لبخند زدن یک حالت ظاهری است که در اثر شادی و لذت بردن از چیزی در صورت پدیدار می شود. خندیدن احساس شادی ای را که دارید درون شما افزایش می دهد و بیشتر احساس می کنید که خوشحال هستید.
    ▪ سلامت: خنده می تواند ذهن و درون تان را تحت تاثیر قرار دهد؛ اثری که می تواند نتیجه ای فیزیولوژیک روی سلامت جسمی و روانی شما داشته باشد.
    ▪ صمیمیت و مهربانی: خنده حالتی بسیار مهربانانه است که باعث می شود افراد در حضور شما احساس راحتی کنند.
    ▪ خوشحال کردن دیگران: خنده شما نیرویی دارد که باعث می شود دیگران هم نسبت به خودشان احساس خوبی پیدا کنند. این نیرو کشش و صمیمیت قلبی است و توانایی آن را دارد که فورا لبخند را بر لب دیگر افراد بیاورد. وقتی شما از عمق وجودتان می خندید، دیگران خیلی سریع و راحت در تله خنده تان گرفتار می شوند و احساسی ناشی از خنده شما در درون شان تجربه می شود که آنها را به خنده وامی دارد.
    ▪ لبخندی تقدیم به غریبه ها: حتما تجربه کرده اید که گاهی اوقات به طور ناخودآگاه و کاملا اتفاقی به یکدیگر خیره می شویم و در چشم های یکدیگر زل می زنیم و ناگهان هر دو بدون لطافت و خیلی نامهربان نگاه های مان را از روی هم برمی داریم و وانمود می کنیم که جای دیگری را نگاه می کرده ایم! جالب تر و هیجان انگیزتر این است که به یکدیگر لبخند بزنیم؛ یک لبخند واقعی با نشان دادن دندان ها و جمع شدن چشم ها. دیپاک چوپرا، نویسنده سرشناس کتاب های موفقیت، از تجربه شخصی اش در این باره می گوید : «من به آنها یک لبخند هدیه می کنم. چرا که نه؟ مجانی است! به علاوه، لذت بخش تر از آن است که نگاه های مان را بی عاطفه برگردانیم و وانمود کنیم همدیگر را ندیده ایم. من عاشق این هستم که عکس العمل افرادی را که به آنها لبخند می زنم و آنها انتظارش را نداشته اند، ببینم. بعضی ها از خجالت سرخ می شوند و بعضی ها هم شگفت زده لبخندی به شما برمی گردانند. این عکس العمل ها باعث می شود خونگرمی و صمیمیتی را درون ام احساس کنم.»
    ▪ لبخندی تقدیم به گدایان سمج: آنها هم مانند همه ما خوب و خوشایند هستند و خیلی به توجه و تصدیق موجودیت شان از طرف ما احتیاج دارند. پس به آنها هدیه ای باارزش تر از پول بدهید. دفعه بعد وقتی کسی از شما طلب پول کرد، سعی نکنید وی را رد کنید. به طرف او برگردید و با لبخندی گرم به او بگویید که چه احساسی دارید و اگر دوست ندارید پول بدهید، فقط بگویید: «متأسف ام پولی همراه ام ندارم.» و اگر دست فروشی سعی کرد به شما چیزی به اجبار بفروشد، خیلی ساده به سمت اش برگردید و با لبخند بگویید: «نه! خیلی ممنون.» من به واقع دریافته ام لبخند زدن خیلی کمتر از با جدیت برخورد کردن و رد کردن آنها، انرژی مان را هدر می دهد، پس لبخند بزنید و با خوش رویی تان روز یک نفر را بسازید.
    ▪ کامل بخندید: هیچ می دانستید که ما وقتی می خواهیم مؤدب برخورد کنیم یک لبخند نصفه و نیمه تحویل می دهیم؟ مثل وقتی که در آسانسور هستیم یا وقتی ناگهانی جلوی در با کسی برخورد می کنیم یا اینکه توی صف ایستاده ایم چرا سعی نمی کنید یک لبخند واقعی بزنید؟ لبخند واقعی هم مهربانانه تر است و هم شما می توانید با انرژی لبخندتان روز یک نفر دیگر را بسازید و یا اینکه یک دوست جدید پیدا خواهید کرد.زندگی، خیلی از ما را به آدم هایی تبدیل می کند که با شتاب سرکار می رویم و خیلی سریع کار می کنیم؛ گویی هدف مان فقط سرکار رفتن است و به راحتی افراد اطراف مان را فراموش می کنیم اما چاره این است که تمرین خوش رویی کنیم. با لبخند به محل کارمان برویم و بشاش باشیم و سعی کنیم کاملا از دیدن افرادی که ملاقات می کنیم خوشحال شویم و این هدف را موضوع تمرکزمان قرار دهیم که شادی بیشتری را به زندگی دیگران ببریم. با صمیمیت واقعی و باانرژی از آنها بپرسیم: «حال تان چه طور است؟» و لبخند روی صورت شان را ببینیم.
    ● لبخند از کجا می آید؟
    من به این نکته پی برده ام که آگاه بودن نسبت به چیزهایی که ما را خوشحال و شاد می کند و باعث خندیدن مان می شود، بسیار مفید است و حتی می توانید لیستی از چیزهایی که باعث خنده تان می شود را تهیه کنید:
    ▪ کتاب خنده: برای دو هفته لحظات و اتفاقاتی که باعث خنده تان شده است را در دفترچه ای یادداشت کنید و هرگاه احساس کردید ناراحت و افسرده اید و یا از چیزی عصبانی هستید فورا نگاهی به آن کتابچه بیندازید و لحظات شادتان را مرور کند. این یک واقعیت است که نمی توانید هم زمان دو حس مخالف داشته باشید. مثلا عصبانی باشید و در همان زمان بخندید. ثابت شده است که اگر کاری را انجام دهید که با احساس درونی تان متضاد باشد، احساس درونی تان به سمت احساس ناشی از عمل بیرونی تان تغییر پیدا می کند و این گونه می توانید هنگام ناراحتی و عصبانیت با خواندن کتابچه تان احساس تان را تغییر دهید.
    ▪ شوخ طبعی: زمان هایی را برای تماشای برنامه های کمدی و یا رفتن به نمایش های خنده آور تنظیم کنید و یا بیشتر وقت تان را با افرادی که شما را می خندانند، بگذرانید.
    ▪ قرار ملاقات: وقتی احساس می کنیم که با خودمان ارتباط قوی داریم، احساس لذت بخشی پیدا خواهیم کرد و به طور طبیعی تمایل پیدا خواهیم کرد که بیشتر بخندیم.
    ▪ در جستجوی پاکی: بچه ها سرشار از پاکی و معصومیت هستند و خیلی راحت و آزاد بازی می کنند. به پاکی شان بنگرید و از حضورشان و حضور خودتان با آنها لذت ببرید. دارید لبخند می زنید؟ آیا با آنها احساس شادی می کنید؟ این به خاطر ارتباطی است که با معصومیت آنها برقرار کرده اید.

  14. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1038
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض موتور محرک مردان چیست، رقابت یا حسادت؟

    تقریبا اکثر قریب به اتفاق افراد، هیجانات منفی ناخوشایند مختلفی را کم و بیش در زندگی خود تجربه می کنند که می توان از این جمله هیجانات منفی به حس حسادت اشاره کرد.
    این واقعه در مردان و زنان نمودهای متفاوتی داشته است، اما قدر مسلم برخی اوقات حسادت تا جایی پیش رفته که سبب ایجاد دوئل های عشقی و در نهایت قتل های ناخواسته و اتفاقی شده است.
    عارف نظری که قائم مقام گروه روان شناسی واحد علوم و تحقیقات تهران است در این گفت وگو به تعریف حسادت پرداخته و تاکید می کند:
    «اساسا کسانی بیشتر حسادت می کنند که توانمندی های خودشان را دست کم می گیرند و به موقعیت والای دیگران غبطه می خورند.» بحث دیگری که با این روان شناس در این مصاحبه، مطرح و بررسی شده است حسادت در میان مردان و زنان است تا آنجا که این متخصص تاکید می کند: مردان حسادت خود را رقابت جلوه می دهند.»
    اساسا حسادت را چگونه می توانیم تعریف کنیم و آیا در روان شناسی تعریف خاصی برای این حس درنظر گرفته شده است یا نه؟
    من در روان شناسی به تعریف عملیاتی حسادت برنخورده ام ولی در تعاریف ما حسادت نوعی هیجان ریشه در ذات رفتاری انسان و فطرت آنها دارد. حسادت به عبارتی یک عکس العمل به اتفاقی است که ریشه در تکامل شناختی دارد.
    ▪ با این حساب تعریف شما از فطرت چیست؟
    ـ من وقتی از فطرت صحبت می کنم منظورم تاریخچه رفتاری ژنتیکی انسان ها ست. رفتارهایی که به صورت ژن از نسل پیشین ما به نسل امروز منتقل شده است. انسان های امروز در واقع ادامه انسان های پیشین هستند. روان شناسان تکاملی عقیده دارند رفتارهایی که انسان های امروز دارند ریشه در یادگیری ها وانطباق پذیری ازنیاکانشان دارد. اگر طبق این نظریه پیش برویم و به جست وجو بپردازیم در تک سلول های اولیه هم رفتارهایی وجود داشته که در عالی ترین موجودات تکامل یافته هم به نوعی همین رفتارها دیده می شود.
    در این راستا مهم ترین خصیصه همه رفتارهای موجودات در درجه اول بقای نفس و در درجه دوم بقای نسل است و البته امروزه نظریات جدید تکامل حتی بقای نسل و نفس را هم ناشی از بقای ژن می داند یعنی ژن هر موجود جانوری برنامه ریزی هایش را می کند که خودش زنده بماند.
    ▪ اگر از این زاویه بخواهیم حسادت را بررسی کنیم ریشه آن را در کجا می توانیم جست وجو کنیم؟
    ـ از این زاویه حسادت در واقع از تمایل برای بقا و حفظ و ارتقای جایگاه ناشی می شود و تمامی موجودات برنامه ریزی و کدگذاری شده اند که با هم رقابت کنند.
    ▪ شما به عنوان یک روان شناس چه چیزی را می پسندید؟
    ـ من به عنوان یک روان شناس عقیده دارم خشم، قهر و حسادت باید وجود داشته باشند چون به نظر من اگر هست به این معنی است که باید باشد. یعنی در حالی که عرفا در پذیرش مطلق حرف می زنند اما گاهی اوقات فراموش می کنند که پذیرش مطلق یعنی اینکه بپذیرم حسادت وجود دارد.
    ▪ به نظر شما حس حسادت اساسا هیجان منفی است؟
    ـ من معتقدم که حسادت می تواند هیجان منفی و همچنین هیجان مثبت باشد.در متون اخلاقی مان هم یک نوع حسادت مثبت داریم که به آن غبطه می گویند. غبطه در واقع همان حسادت است اما هیجان منفی تولید نمی کند. ما وقتی که یک دانشمند ایرانی را می بینیم که در یک المپیاد علمی جایزه می گیرد ممکن است به او غبطه بخوریم؛ در واقع حسادت و غبطه یک احساس هستند فقط جهت شان با هم فرق می کند.
    ▪ می شود دقیقا توضیح دهید؟
    ـ حسادت جهتش به سمت شخص دیگر است. اما غبطه جهتش به سمت خود فرد است. مثلا ما وقتی به یک فرد زیبا حسادت می کنیم در دل می گوییم ای کاش زیبایی اش زایل شود اما وقتی غبطه می خوریم می گوییم من باید ورزش کنم تا تناسب اندام پیدا کنم و پوستم شاداب شود، تا ظاهرم بهتر شود. در واقع حسادت مثل یک زخم است که وقتی زخمی شدی دیگر زخمی شده ای، اما می توانی با دسترسی به یکسری راهکارها وجودت را واکسینه کنی که کمتر زخمی شوی و طوری حرکت کنی که تیرهای حسادت کمتر روی تنت بنشیند.
    ▪ آقای دکتر بیشتر چه افرادی به دیگران حسادت می کنند؟
    ـ کسانی بیشتر حسادت می کنند که توانمندی های خودشان را دست کم می گیرند ولی کسانی که خودشان را توانا می دانند ممکن است به موقعیت والای دیگران غبطه بخورند تا اینکه حسادت کنند. اما یک نکته دیگر در مورد حسادت وجود دارد و آن اینکه بیشتر افراد هم سطح و هم طبقه به هم حسادت می کنند. هر چه پایگاه اجتماعی افراد به هم نزدیک تر باشد بیشتر به هم حسادت می کنند. مثلا دو نفر از یک شهر تبدیل به چهره شده اند. علی دایی و رضازاده که یکی فوتبالیست قهرمان و یکی هم وزنه بردار قهرمان است. حال اگر که هر کدامشان هر چقدر هم موفقیت به دست بیاورند به هم حسادت نمی کنند چون نوع رشته ورزشی آنها با هم فرق دارد ولی ممکن است دو فوتبالیست به هم حسادت کنند.
    ▪ راه از بین بردن حسادت چیست؟
    ـ راهش این است که توانایی های خود را بشناسیم و آنها را تقویت کنیم.
    اما ما هر چقدر توانایی های خود را تقویت کنیم و آنها را شکوفا کنیم همچنان همه افراد از لحاظ توانایی در یک سطح نیستند و همین امر خود سبب ایجاد حسادت می شود!
    اگر هر انسانی توانایی های خود را بشناسد و در مسیر آنها هم حرکت کند آن وقت این اتفاق نمی افتد آن موقع پذیرش خودت به همان صورت که هستی آسان تر است. به گمان من اشخاصی که حسادت می کنند معمولا توانایی های خود را نادیده می گیرند. من جمله ای از گوته نقل می کنم که می گوید موفقیت یعنی اینکه آنچه را که می خواهی به دست آوری اما خوشبختی آن است که از آنچه به دست آوردی لذت ببری. بنابراین نکته ای که هست به نظر من، اگر فردی توانایی های خود را شناخته باشد و آنها را شکوفا کند، خواه ناخواه به یک درجه از پذیرش نفس می رسد.
    حال فرض کنید یک نفر توانایی هایش را کاملا شکوفا کند اما از اینکه توانایی هایش در حد متوسط است ممکن است احساس نارضایتی کند و قطعا این نگرش در او حسادت ایجاد خواهد کرد!
    اگر فردی با توانایی های متوسط نهایت تلاش خود را بکند و توانایی های خود را به اوج برساند میزان حسادتش به شدت کاهش خواهد یافت. ولی عمدتا حسادت در اشخاصی ایجاد می شود که بیشتر از اینکه تلاششان را معطوف به پرورش توانایی های خود بکنند معطوف به این می کنند که ببینند زندگی دیگران چه دستاوردی داشته است. این افراد منتظر این هستند که سعادت در خانه شان را بزند و از اینکه شانس در خانه دیگران را زده همیشه گله مند هستند.
    ▪ چه کنیم که حسادت تبدیل به غبطه شود؟
    ـ باید یک مقدار ذهنمان را از آموزه هایی که اجتماع به ما تحمیل می کند منفک کنیم و یک بار دیگر واژه هایمان را خودمان تعریف کنیم. ما در بمباران تبلیغاتی عجیب و غریبی قرار داریم. بدون آنکه خودمان بدانیم ارزش ها با ابزارهای مختلف به ما تلقین می شود؛بنابراین موفقیت را فقط در شکل خاصی می پذیریم. ما اگر بتوانیم وقتی که حسادت می کنیم دریابیم که این حسادت ناشی از یک ناخشنودی از وضع موجود است و بعد وضع مطلوب و ایده آل را که می تواند ما را خشنود کند در ذهنمان تعریف کنیم طبیعتا راه هم پیش روی ما گذاشته می شود.
    اما همیشه این طور نیست، گاهی اوقات ما ایده آل ها را برای خودمان تعریف می کنیم اما به آنها نمی رسیم!
    در این مرحله باید تعریف هایمان را از ایده آل مورد بازنگری قرار دهیم. مثلا در دوره ما همه دنبال این بودند که دکتر و مهندس شوند؛ این در حالی است که ممکن است همه توانایی یک فرد در این باشد که مثلا یک آشپز ماهر شود. در جوامع صنعتی هر حرفه و هر تخصص جایگاه خود را دارد اما در جامعه ما فقط یکسری پوزیشن های خاص اعتبار دارند بنابراین، این اشخاص هم ایده آل هایشان همان می شود که جامعه به آنها دیکته کرده است.
    ▪ اما روح حاکم بر جامعه باعث می شود افراد ناخودآگاه به سمت ایده آل های جامعه حرکت کنند، به نظر شما علت این قضیه چیست؟
    ـ اگر این اتفاق بیفتد معنی اش این است که در واقع شخصیت افراد در حال مسخ شدن است. در این مرحله به قول پین کلوید همه این ایده آل ها تبدیل به دیوارهای آجری می شوند که دورتادور ما را احاطه می کنند و آن موقع به یک چکش نیاز است که این دیوار شکسته شود.
    گاهی این دیوار خیلی محکم است، به طوری که با هیچ چکشی شکسته نمی شود!
    در این صورت حق انتخاب وجود دارد. می توانی یک آجر شوی درون این دیوار، در این صورت باید بپذیری که آجر شدن درون این دیوار، حسادت ورزیدن، رنج کشیدن، غصه خوردن و سایر احساس های ناخوشایند را به همراه دارد. اما راه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه چکش را برداری و دیوار را بشکنی تا خوشبختی را احساس کنی و از هر لحظه زندگی ات استفاده کنی.
    ▪ آقای دکتر چرا در جامعه ما زن ها بیشتر از مردان به حسود بودن مشهور هستند؟
    ـ واقعیت این است که مردها از زنان حسودتر هستند اما مردها بسترهای اجتماعی دارند که حسادت خود را به عنوان رقابت جلوه دهند، ولی زن ها این بستر را ندارند. مثلا اگر مردی اتومبیلش را عوض کند می گوید اتومبیل جدید امکاناتش بهتر از اتومبیل قبلی است اما اگر زنی گردنبندش را عوض کند می گویند انگیزه اش چشم و همچشمی با دیگران بوده است!
    ▪ به نظر شما انسان های وارسته و کسانی که به مراحل والای خود شناسی و کمال رسیده اند، حسادت به طور کامل از وجودشان از بین می رود؟
    ـ من فکر می کنم که والاترین انسان ها و حتی مثلا کریشنامورتی نیز اگر نگوییم حسادت لااقل غبطه را تجربه کرده اند. مثلا می گویند در روز قیامت مومنان به مقام والای امیرالمومنان علی(ع) غبطه می خورند.
    با این اوصاف ما نمی توانیم منکر وجود حسادت شویم. مهم این است که وقتی احساس حسادت به ما دست داد بتوانیم آن را درست مدیریت کنیم.

  16. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1039
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض نوجوان از خطر چه می فهمد؟

    بسیاری از کارشناسان بر این باورند که همه ما ممکن است در سنین نوجوانی، بیشتر از هر سن دیگری، بی واهمه دست به رفتارهای پرخطر بزنیم و حتی از آن لذت ببریم؛ مثلا خودمان را به خواب بزنیم و این قدر صبر کنیم که پدرمان بخوابد و آن وقت آرام آرام به جیب کت او نزدیک شویم، سوییچ ماشین را برداریم و بی ترس از خطرات رانندگی در خیابان ها برانیم و لذت ببریم....
    اما نکته اینجا است که چگونه می توان یک نوجوان را از خطر این رفتارهای پرخطر آگاه کرد؟ دکتر کتایون خوشابی، فوق تخصص روان پزشکی کودکان و نوجوانان و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، به این سوال پاسخ می دهد.
    ▪ خانم دکتر! چرا نوجوانان از کارهای پرخطر نمی ترسند؟
    ـ رشد و نمو غدد داخلی و تغییرات فیزیولوژیک به واسطه ترشحات هورمون های مختلف موجب افزایش خطر ریسک پذیری در نوجوان می شود و ریسک ابتلا به رفتارهای پرخطر را در آنها افزایش می دهد. البته تاثیر دوستان، تلویزیون، محیط، اینترنت و ... را نیز نمی توان نادیده گرفت. در این بین بسیاری از خانواده ها سعی می کنند با نصیحت و بازگو کردن تجربیات ناگوار خود، نوجوان شان را از انجام رفتارهای پرخطر بازدارند و حتی با ریسک پذیری این سنین مقابله کنند؛ مثلا به نوجوان خود می گویند: «من ۱۶ سال ام بود که ماشین پدرم رو بدون اجازه برداشتم و چیزی نمونده بود با یه بچه تصادف کنم. میدونی اگه این اتفاق می افتاد تا آخر عمر چه عذاب وجدانی داشتم؟ ما اینارو تجربه کردیم و شما باید از تجربیات ما بزرگ ترها استفاده کنید و خودتون رو توی دردسر نندازید...» اما به ندرت این راهکارها و نصیحت ها نتیجه بخش است زیرا اولا نوجوان از این احساس خطر لذت می برد و دوم اینکه تا خودش این تجربه را تکرار نکند، دست بردار نیست.
    ▪ پس والدین باید در مقابل نوجوان خود چه عکس العملی نشان بدهند؟
    ـ هرچه روابط میان خانواده و نوجوان صمیمی تر باشد، نوجوان نیز بیشتر عقاید خود را در خانواده مطرح می کند؛ البته به شرطی که قضاوتی از سوی پدر و مادر درباره عقاید او صورت نگیرد. مثلا اگر نوجوان ما درباره ارتباط با جنس مخالف نظرش را بیان می کند، والدین نباید درباره این عقیده راجع به او قضاوت کنند؛ مثلا به او بگویند که این فکر خجالت آور است و باید شرم کنی، بلکه باید اجازه بدهند او بدون ترس از پدر و مادر، آزادانه صحبت کند و مسایل و مشکلات خودش را با خانواده در میان بگذارد. والدین باید شنونده های خوبی باشند. مسلما اگر نوجوان شما مطمئن شود که خانواده از حرف های او استقبال می کنند و سرزنش و نصیحتی در کار نیست، همه مسایل زندگی اش، حتی خصوصی ترین ها را هم با شما در میان می گذارد و حتی در مورد مشکلات اش از شما به عنوان یک دوست کمک می خواهد اما خواسته والدین از بچه ها نباید امری باشد.
    ▪ مهم ترین رفتارهای پرخطری که از نوجوانان سر می زند، چیست؟
    ـ هر کار پرهیجان و پرخطری ممکن است توسط نوجوانان تجربه شود اما گرایش به گروه های دوستی ناسالم، استعمال سیگار و مواد مخدر، رانندگی خطرناک و بدون گواهینامه و به ویژه برقراری روابط ناسالم با جنس مخالف از جمله مهم ترین آنهاست.
    ▪ به رابطه با جنس مخالف اشاره کردید. تمایل به برقراری این نوع ارتباطات در سنین نوجوانی با نوعی کنجکاوی و هیجان همراه است. در مقابل این رفتار نوجوان چه باید کرد؟
    ـ قرار گرفتن نوجوانان در گروه های سالم، موجب کاهش رفتارهای پرخطر نوجوانی می شود. این گروه ها می تواند شامل گروه های فامیلی، ورزشی، علمی، هنری و ... باشد و عضویت نوجوانان در چنین گروه هایی موجب می شود که نوجوان سرگرم باشد و کمتر به سمت کارها و رفتارهای پرخطر برود. در عین حال، بهترین راهکار پیشنهادی این است که والدین به جای اینکه مانند یک تماشاچی فقط نظاره گر باشند و یا برخورد شدیدی از خود نشان دهند، کاملاً در آموزش این مسایل به فرزندان شان سهیم باشند و مسوولیت آموختن روش صحیح زندگی را به نوجوان شان شخصاً برعهده بگیرند، چرا که در صورت ندادن آموزش های رسمی یا خانوادگی، نوجوان به سوی یادگیری از گروه هم سال، رسانه ها و یا تجربه جنسی مخاطره آمیز کشیده می شود.
    ▪ شما در این شرایط چه توصیه ای به والدین دارید؟
    ـ پدر و مادر ها باید در رابطه با ارتباط های صحیح و مطلوب به نوجوانان شان کمک کنند. نوجوانانی که ارتباطی صمیمی با والدین شان دارند، این دوران را به سلا مت طی می کنند. در عین حال، با وجود دلا یل بسیاری که موجب می شود والدین در مطرح کردن این مسایل راحت نباشند، کاملا ضروری است که ارتباط های بین فرزندان و والدین قبل از دوران نوجوانی با بحث هایی در مورد روابط سالم و اهداف زندگی آغاز شود و بعد ها این گفتگو ها به همه ابعاد توسعه یابد.
    با صحبت کردن با نوجوانان در مورد ابعاد مختلف روابط و بحث کردن در مورد عواقب و نتایج روابط جنسی زودهنگام و آموزش نوجوانان به اینکه در مورد آنچه می شنوند یا می بینند به دقت فکر کنند، والدین می توانند برای برخورد با مشکلات به نوجوانان قدرت دهند. از طرفی صحبت کردن نوجوان در مورد احساسات و عواطف اش با توجه به اینکه در دوران برزخ بین بچگی و بلوغ به سر می برد، سخت است، چه برسد به اینکه احساسی را در خود پیدا کند که نمی داند در صورت مطرح کردن اش چه برخوردی با او می شود. بسیاری از نوجوانان پس از یک بار سوال کردن از طرف والدین شان با برخوردی مواجه می شوند که ترجیح می دهند دیگر هرگز با والدین خود حرفی نزنند.
    به والدین توصیه می شود که ابتدا گوش کنند، بدون اینکه نظری بدهند و بدون اینکه صحبت نوجوان را قطع کنند. پس از آن، نظر او را درباره آن مطلب جویا شوند و ببینند که خود او در مورد آن مساله چگونه فکر می کند و بعد راجع به آن با هم صحبت کنند. نوجوان در این سن بیشتر دوست دارد یک حریم خصوصی برای خود ایجاد کند، به طوری که اهمیتی که حفظ حریم خصوصی در این دوره دارد در هیچ دوره ای از زندگی فرد وجود ندارد و والدین نباید در زندگی نوجوان خود سرک بکشند.

  18. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1040
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض آرامش نقشه ای برای ۷ روز کاری!

    کار زیاد و فشار عصبی ناشی از آن در محل کار ممکن است برای زنان و مردان شاغل مشکلاتی مانند استرس یا افسردگی به دنبال داشته باشد.
    این اختلالات بخصوص در زنان که هم در محل کار مشغله کاری دارند وهم وظیفه رسیدگی به امور منزل برعهده آنهاست بیشتر مشهود است زیرا وقتی به منزل می رسند تازه کار آنها شروع شده و به عنوان یک زن و یک مادر بعد از ساعت کاری به امور فرزندان و منزل رسیدگی می کنند، روانشناسان معتقدند: اغلب یک ششم حالت افسردگی در زنان و مردان شاغل زمانی به وجود می آید که فرد دچار استرس بیش از اندازه در محل کار می شود.
    یک پنجم زنان تحمل بیشتری در مقابل استرس دارند اما در بررسی های انجام شده استرس بر یک هشتم زنان اثر منفی دارد. سازمان سلامت جهانی اعلام کرده است که ۷۰ درصد زنان هم به لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ ذهنی و روانی از افسردگی ناشی از نارضایتی از کار رنج می برند.
    روانشناسان هفت راهکار برای بالا بردن سطح کاهش استرس و افسردگی در محل کار توصیه کرده اند.
    ● احساس دلزدگی از کار
    به دلیل فشار عصبی احتمال این که افراد بطور ناگهانی از محیط کار خود دلزده و متنفر شوند بیشتر است. در حالت عصبانیت هر تصمیم عجولانه ای مشکلاتی را برای افراد ایجاد می کند.
    در همین حال ممکن است مشغله های دیگر زندگی مانند پاس کردن چک های بانکی یا پرداخت هزینه های آب و برق و گاز و... به صورت خودکار از ذهن عبور کرده و فرد را درگیر استرس کند.
    در چنین شرایطی بهتر است به تنفر از کار فکر نکرده و به جای عصبی شدن به بررسی و سروسامان دادن به این امور پرداخت.
    با این کار فرد تا حدود زیادی به رسیدگی امور و کارهای عقب افتاده اش پرداخته و از دلزدگی فاصله می گیرد.
    ● یادگیری آرامش
    بهتر است از روش آرامش ذهنی استفاده کنید. ممکن است در یک روز چند دستور کاری از رئیس خود در یافت کرده باشید و در اثنای کار با تعریف و تمجیدی هم روبه رو نشوید.
    در چنین شرایطی هنگام ارائه گزارش کار به رئیس، ممکن است دچار استرس شوید.
    بار سنگینی را روی دوش خود احساس می کنید اما در چنین شرایطی توصیه بر این است که بر عصبانیت خود مسلط شده احساس سنگینی بر شانه هایتان را فراموش کرده و به این نتیجه برسید که پرخاشگری و درگیرشدن با رئیس راه مناسبی برای ادامه همکاری با او نیست.
    بنابراین راه حل مناسب این است که فوراً به سمت میز کار خود رفته و ۱۰ نفس عمیق بکشید. اگر امکان داشته باشد بعد از ساعت کاری برای مدت زمان کوتاهی به موزیک آرام گوش داده و یا به نوار کاستی از صدای امواج دریا گوش دهید.
    شنیدن صداهای طبیعی موجب آرامش روح و جسم شما خواهد شد.
    ● خاموش کردن صداهای مزاحم
    امروزه ارتباطات نیاز زندگی مردم به شمار می رود. درحالی که یکی از عوامل استرس زای زندگی همین وسایل به ظاهر ضروری هستند.
    روانشناسان بر این باورند که در پایان روز و آخر هفته قرار گرفتن در معرض صداهایی مانند تلفن همراه، زنگ تلفن و آیفون تا جایی که ممکن است کاهش پیدا کند.
    بر اساس تحقیقات انجام شده راه حل فائق آمدن بر فشار روحی، رهایی از صداهای مزاحم در زمان استراحت است.
    چهل درصد افراد ۲۵ ۱۸ سال بدون تلفن همراه نمی توانند روز خود را سپری کنند.
    اما به توصیه متخصصان بهتر است حتی الامکان پایان هفته از آن استفاده نکنند.
    تا پس از یک هفته استرس کاری به آرامش روحی و ذهنی برسند.
    ● تهیه جدول
    این جدول بر اساس میزان توان کنترل فرد بر عصبانیت هایش تنظیم می شود. ابتدا مدت استرس پیش آمده در جدول ثبت می شود و وقت ناهار خوردن و استراحت بین روز نیز در آن نوشته می شود.
    به این ترتیب فرد تقویم کاری برای خود درست کرده و وقت های آزاد در آن ذکر می شود.
    به این ترتیب کارها و وظایف فرد تاحد قابل قبولی مدیریت می شود و در نتیجه فشار کار کاهش خواهد یافت و بهره وری افزایش پیدا می کند.
    ● سامان دادن به وضعیت کار
    برای جذاب تر کردن محل کار و یا زندگی خود می توان آن محیط را به سلیقه خود تغییر داد.
    مثلاً با تنظیم نور اتاق، نصب یک تابلوی زیبا از منظره یا طبیعتی که فرد آن را دوست دارد و یا گذاشتن یک گلدان طبیعی در آن محیط می توان دلزدگی ناشی از آن کار را فراموش کرد. پاکیزه نگه داشتن میز و یا اتاق کار نیز از جمله مواردی است که احساس دلزدگی فرد را کاهش می دهد.
    ● زندگی خارج از محل کار
    اغلب ما در اثر خستگی ناشی از کار و مشغله روزانه شاید مجالی برای رسیدگی به امور دیگر خانه را نداشته باشیم اما برای بیرون آمدن از چنین وضعیتی و برای دردست گرفتن زندگی باید به ثبوت در آن رسید می توان با حضور در جامعه مانند بعضی سمینارها، رفتن به سینما و یا مجالسی که در مدرسه فرزندان برگزار می شود با افسردگی مقابله کرد.
    با این روش چنین فردی به خود کمک می کند روزهایی که نمی توانست کاری را که از او خواسته شده بود به درستی انجام دهد اکنون با تمرکز و آرامش بهتری به کار خود ادامه دهد.
    ● سرزندگی
    در روش آخر روانشناسان بر این باورند برای کسب موفقیت و کاهش فشار کاری بهتر است برنامه رفتن به کوه را با دوستان یا اقوام ترتیب داد.
    با این روش متوجه می شوید که روز بعد حتی ممکن است بهتر از همکار خود وظایف کاریتان را انجام دهید.
    باید از فکر مخرب زمان های از دست رفته خارج شده و به کارهای مهمتر پرداخت.

  20. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •