تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 129 اولاول ... 7891011121314152161111 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #101
    حـــــرفـه ای Mohsen khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    پست ها
    7,774

    10 رابطه درماني : من خجالتي

    من خیلی خجالتی هستم و نمیـدانـم باید از کجا سر صحبت را باز کنم.

    مشاور عزیز: من یک مرد ۳۵ ساله خیلی خجالتی هستم که هیچ وقت یاد نگرفته چگونه می تواند سر صحبت با یک خـانم را باز کند؟ اصلا نمی دانم که در چنین شرایطی باید در مــورد چه چیزهایی حرف بزنم؛ بهمین دلیل هم معمولا حـرفی بـرای گـفتن ندارم. رفته رفته تمام دوستانم در حال قـطــع کردن رابطه شان با من هستند و مرا به مهمانیهايخود دعوت نمی کنند. البته من خودم هم به آنها حق می دهـم و ســرزنششان نمی کنم. به همین دلیل خودم هم دیـگر تــمایلی به شرکت در جشن ها و مهمانی ها ندارم. من آدم بد قیافه ای نیستم؛ چون چه در محل کار و چه در خارج از آن، خانم هایی که در نگاه اول مرا می بینند، به من لبخند می زنند و رفتار خوبی از خود نسبت به من نشان می دهند. مشکل من اینجاست که نمی دانم باید چه چیزی به آنها بگویم و چه عکس العملی از خود نشان دهم. هیچ گاه نمی توانم جمله ای را که شروع می کنم به درستی به پایان برسانم و این کار مرا واقعا عصبانی می کند و باعث می شود که احساس بدی نسبت به خودم پیدا کنم و خونسردی ام را از دست بدهم. سوال من این است که بعد از “سلام” چه چیز دیگری باید بگویم؟- هومن-

    هومن عزیز: برای حل مشکل خود می توانی از شیوه یکی از چهره های موفق تلویزیونی بهره بگیری. هدف اولیه این است که تا جاییکه می توانیم باید در مورد طرف مقابل خود اطلاعات بدست آوریم. شاید به تو یاد داده باشند که در اولین برخورد باید در خانم ها تاثیر بگذاری، ولی ما به تو می گوییم که این حرف ها را فراموش کن؛ تو باید به دنبال این باشی که خصوصیات بارز و منحصر به فرد مخاطب را برای خودش آشکار کنی. بیشتر افراد دوست دارند با کسی صحبت کنند که آنها را مورد توجه خود قرار دهد. اگر این توانایی را پیدا کنی که دیگران در هنگام صحبت کردن با تو احساس کنند جالب توجه، استثنایی و بی نظیر هستند، این تصور در آنها ایجاد می شود که تو خودت نیز به شخصه انسان فوق العاده و بی همتایی هستی. من به تمام خانم ها و آقایونی که برای مشاوره نزد من مراجعه می کنند، توصیه می کنم که همه ما دوست داریم با افرادی ارتباط داشته باشیم که سبب شوند در مورد خودمان احساس بهتری پیدا کنیم. آسان ترین راه این است که وانمود کنید شما همان مجري موفق هستید؛ همانطور که می دانید آنها با مطرح ساختن سوالاتی که نیاز به تشریح و تفصیل دارند، توانسته اند شهرت جهانی برای خود برهم زنند. سعی کنید از شخص مقابل سوالاتی بپرسید که پاسخ آنها چیزی بیشتر از یک “بله” و یا “نه” ساده هستند. برای مثال، اگر قصد دارید تا با کسی در محل کار سر صحبت را باز کنید، می توانید از او سوال کنید: “تو چه جوری اینجا استخدام شدی؟” اگر در مهمانی به کسی برخوردید و جذب او شدید می توانید بپرسید: “چی شد که تصمیم گرفتی امشب بیای اینجا و در این مهمانی شرکت کنی؟” نمونه های دیگر برای شروع یک مکالمه اثر بخش از این قرار است: “بجز کار، علاقه به انجام چه امور دیگری داری؟ در چند سال اخیر چه اتفاقات شایان ذکری در زندگی ات رخ داده؟ فکر می کنی در چند سال آتی چه تغییراتی در زندگی ات ایجاد شود؟ با چه تکنیک هایی قصد فائق آمدن بر مشکلات را داری؟ و … ” دقت داشته باشید که پرسش های شما نباید جزء سوالاتی باشند که طرف مقابل بتواند با یک “بله” یا “خیر” خشک و خالی به آنها پاسخ دهد و سر و ته قضیه را هم بیاورد. باید سوالاتی مطرح کنید که دامنه پاسخ دادن به آنها کاملا باز باشد. به عنوان نمونه سوالی نظیر ” خوش می گذره؟” چیزی بیش از یک پاسخ کوتاه در بر ندارد و شما را به هیچ کجا نمی برد و چیزی دستگیرتان نخواهد شد. اما اگر مشاهده کردید که فردی به تنهایی در گوشه ای ایستاده می توانید جلو بروید و از او بپرسید: “تو خیلی جدی - یا خوشحال - به نظر می رسی ( بسته به شرایط)، می تونم بپرسم به چی فکر می کنی؟” این سوال باعث می شود که آنها به صورت ناخودآگاه اطلاعاتی هم در مورد خودشان و هم در مورد شرایط موجود، در اختیارتان قرار دهند.

    در اکثر موارد انسان های خجالتی خودشان را بیش از اندازه تحت فشار قرار می دهند و تصور می کنند که باید به طور پیوسته برای مطرح کردن موضوعات جالب و سرگرم کننده، در تلاش باشند. هیچ الزامی به انجام چنین کاری وجود ندارد. بیشتر مردم صرفاً در پی مشاهده توجه و علاقه دیگری نسبت به خود هستند. بنابراین پس از اینکه شما سوال را مطرح و پاسخ خود را دریافت نمودید، چیزی را که چند لحظه پیش به عنوان جواب دریافت کردید، مجدداً تکرار کنید. شاید این کار در نظر اول امری طوطی وار به نظر رسد، اما رفته رفته به آن عادت پیدا خواهید کرد. خوب مثلا فرض کنید که می پرسید: “هی، تو خیلی جدی به نظر می رسی، تو ذهنت به چی فکر می کنی؟” و در جواب می شنوید که: “اخیراً شرکت تصمیم دارد افراد بسیار زیادی را به طور موقت از کار معلق نماید و من دچار دلهره شده ام که مبادا اسم من هم جزء این لیست باشد. “با پاسخ های قدیمی که در ذهنتان نقش می بندد، بجنگید؛ و سعی کنید حتی الامکان از آنها استفاده نکنید: “اگر مثبت فکر کنی هیچ گاه این اتفاق رخ نخواهد داد.” و یا “چرا؟! هنوز که چیزی اتفاق نیفتاده پس بهتره نگران نباشی.” به جای آن می توانید از جمله های روشنفکرانه ای نظیر: “منظورت این است که شرکت در حال نقل و انتقال است و تو باید به فکر کار دیگری باشی؟” استفاده کنید. نمونه ای دیگر: “دوستم قرار بوده با من تماس بگیرد و خیلی دیر کرده، اطلاع ندارم کجا است و نگرانم که اتفاقی برایش نیفتاده باشد” می توانید در جواب بگویید: “قرار بوده دوستت سر یک ساعت مشخصی به تو تلفن بزند و هنوز این کار را انجام نداده؟ به خاطر همین نگران شده ای؟” اگر او احساس کند که بالاخره کسی را پیدا کرده که از توانایی درک بالایی برخوردار است، تمایل پیدا می کند که به صحبت هایش با شما ادامه دهد.

    نکته مهم دیگری که باید همیشه به یاد داشته باشید این است که مردم عاشق این هستند که احساس کنند چیزی که در مورد آن صحبت می کنند از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنابراین در این قسمت می توانید جمله های اینچنینی بگویید، “خیلی جالب است، من جداً از دیدگاه شما خوشم آمده، به نظر می رسد که در مدرسه تکالیفت را خوب انجام می دادی که الان اینقدر باهوش و با مزه شده ای، و ….” تمامی این حرف ها صرفاً به این خاطر گفته می شوند که فرد احساس خوبی نسبت به خودش پیدا کند .

    منبع : مردمان.كام و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  2. #102
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    87

    پيش فرض

    سلام به همگی شما
    من تمام این 13 صفحه رو کپی کردم
    فکر کنم باید یه دو سالی وقت بزارم تا بتونم همشون رو مطالعه کنم.
    اگه چیز دیگه ای گیرتون اومد لطفا با پیام خصوصی اگه ممکنه واسم بفرستید.
    باز هم ممنون.

  3. #103
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض چگونه به افراد بيمار روحيه دهيم؟

    پیش از هر چیز باید توجه داشت که فردی که به بیماری حادی مبتلا می شود، مجازاتش مرگ نیست. طرز برخورد صحیح و همکاری دوستان، خانواده و پزشکان میتواند تفاوت عمده ای میان مرگ و زندگی بیمار ایجاد نماید.

    اگر بخواهیم به این دست بیماران نگاه دقیق تری داشته باشیم، متوجه می شویم که بیماری تنها به جسم آنها صدمه نمی زند، بلکه روحشان را نیز در بر می گیرد. افرادی که دچار بیماری های وخیم می شوند، خیلی سریع اعتماد به نفسشان را از دست داده و از ترس قادر به انجام هیچ کاری نیستند. هیچ مقاومتی از خود نشان نمی دهند و این امر نهایتاً به افسردگی و ناامیدی در آنها مبدل می گردد. آنها نیازمند رهنمون هایی هستند تا بتوانند راحت تر با این بحران زندگی خود کنار بیایند.

    چگونه می توان افراد را تشویق به استفاده از نیروهای درونی برای شفا و سلامتی کرد؟ اگر بخواهیم در این زمینه به 2 کلید اساسی اشاره کنیم می توانیم از "درک" و برقراری "ارتباط" یاد کنیم.

    درک به این معناست که بیمار می بایست بفهمد که کمتر می توان از نتیجه بیماری های جدی از جمله سرطان و یا ناراحتی های قلبی اجتناب کرد. لازم نیست که با خودش بگوید سرنوشت من بیماری است. همه پزشکان، بیمارانی داشتند که روزی در آستانه مرگ قرار داشتند و درست زمانی که دیگر به بهبودی آنها هیچ امیدی نمی رفت به طور معجزه آسایی شفا یافتند، اما چون علم پزشکی قادر به تشریح مسائل اینچنینی نیست، معمولاً اهمیت آنها نادیده گرفته می شود. این روزه علم آنقدر به مصونیت های ظاهری از خطای دارو ها ایمان پیدا کرده که به سایر احتمال ها هیچ توجهی ندارد. بهبودی های شگفت آور را با واژه هایی از قبیل " اتفاقی" کم ارزش جلوه می دهد که بیشتر مفهوم "بی معنا" می دهد تا هر چیز دیگر.

    بار ها و بارها دو بیماری را که در بخش مراقبت های ویژه (icu) بستری شده بودند را زیر نظر داشتم. در یک زمان معین یکی از آنها حالش رو به بهبودی رفت و نشانه هایی از بهبودی در علائم حیاتی او ظاهر شد. این در حالی بود که اوضاع بیمار دیگر هر روز بد تر می شد و این موضوع آنقدر ادامه پیدا کرد که وخامت بیماری، جان او را گرفت. دلیل یک چنین واقعه ای همیشه برای من تعجب آور بود. نهایتاً به این نتیجه رسیدم که موقعیت ذهن بیمار یکی از فاکتورهای کلیدی در تعیین سرنوشت بیماری است. روحیه دادن شخصی، امکان پذیر بوده و از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. تحقیقات هم این امر را اثبات کرده اند: اگر فرد بخواهد زندگی کند، همین تفکر از هر قرص و دارویی برای بهبودی او موثرتر عمل خواهد کرد.

    درک، همچنین شامل مطالعه تمام موضوعات مربوط به بیماری شما می شود. میتوانید از منابع آنلاین استفاده کنید، و تا جایی که می توانید تحقیق کنید. هر چقدر آگاهی شما افزایش پیدا کند، بهتر می توانید از خودتان مراقبت کند. خودتان را در زمینه بیماری آموزش دهید؛ برای کسب اطلاعات در زمینه هر نوع بیماری می توانید از اینترنت، و کتابخانه هایی نظیر کتابخانه مجلس، کتابخانه سازمان قلب و عروق و سرطان نیز استفاده کنید.

    برقراری ارتباط هم از پزشک شروع می شود. باید به او بگویید که با تمام وجود قصد مبارزه با بیماری را دارید. سؤال های خود را با او مطرح کنید. در مورد یافته های مختلف، پی آمدها، و فاکتورهای ریسک هر یک با او مشورت کنید، و هیچ گاه برای مشاوره با پزشک دیگر تعلل نکنید.

    برقراری ارتباط با کسانیکه دوستشان می دارید نیز دراین زمینه مفید واقع خواهد شد. معمولاً رفتار دوستان و اعضای خانواده در مقابل بیماران تغییر پیدا می کند. آنها معمولاً از برخوردهای معنادار اجتناب می کنند. این امر باعث ایجاد حس تنهایی و جدایی در بیمار می شود. در مورد احساسات شخصی خود با آنها رو راست باشید. به آنها بگویید که دوست دارید در مقابل شما چگونه واکنش نشان دهند. از آنها بخواهید که احساسات قلبیشان را با شما در میان بگذارند، به همین منظور می توانید پیش قدم شده و ابتدا خوتان عواطف شخصی تان را با آنها در میان بگذارید.

    از همه مهمتر باید یاد بگیرید که با خودتان ارتباط برقرار کنید. سعی کنید روش های ساده برخی از متدهای تمدد اعصاب را فرا گرفته و از آن برای تقویت اراده شخصی بهره ببرید. با این کار توجه شما به خودتان معطوف شده و با هشیاری کامل با بیماری برخورد می کنید. فراگیری تمدد اعصاب و سایر متدهای مدیتیشن آسان است. میتوان گفت که باید محیط آرامی را انتخاب کنید و بعد تصویر یک منطقه دلپذیر را در ذهنتان به مجسم کنید و بعد عبارتی را که برایتان معنای خاصی دارد، مانند "خدا" و یا "آرامش" را تکرار کنید و بر روی تنفس خود تمرکز کنید. نوشتن خاطرات شخصی نیز یکی دیگر از راههای سودمند برای ابراز تمایلات و احساسات دورنی می باشد.

    اگر می خواهید با بیمارانی که دچار مریضی های بسیار سختی بودند، اما توانستند بر بیماری خود پیروز شده و بهبودی پیدا کنند، ارتباط برقرار کنید. می توانید کتاب "مقابله دلیرانه" را مطالعه نمایید. کتاب در مورد زندگی 7 بیمار است که خواست آنها برای زندگی، دنیای جدیدی را در برابر بیماری هایشان باز کرده. آنها زنده ماندند، البته نه به خاطر مداوای پزشکی بلکه دلیل آن چیزی خارج از حیطه علم پزشکی است. این افراد فوق العاده، ثابت کردند که همیشه وقایع بسیار دیگری در مورد بیماری ها وجود دارد. بیماری بحرانی است که می تواند کیفیت زندگی شما و همچنین ارتبطتان با دیگران و حتی خودتان را تغییر دهد .

  4. #104
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    در زندگی طبیعی انسان هیچ خط مستقیمی سلامتی و اختلال را از یكدیگر جدا نمی‌كند. انسان همواره در تلاش برای ثابت حفظ موقعیت خویش است. همانطور كه می‌توان در مورد اختلالات روانی دید: انسانِ دارای اختلالات روانی دائم سرگرم ساختن و پابرجا نگهداشتن اختلال روانی خود است (چرا كه این شیوه زندگی تبدیل به یك نوع ساختارفكری و یا نقشه‌عمل شده‌است كه فرد ناخواسته از آن اطاعت می‌كند)، به همین نحو سلامتی روانی هم چیزی است كه باید دائم آنرا ساخت و پابرجا نگهداشت. كار ساختن و پابرجا نگهداشتن سلامتی روانی موضوعی است كه ما انسانها هر روز با آن روبرو هستیم و همواره از چهار چیز كمك می‌گیریم كه در اینجا اندكی آنها را توضیح می‌دهم:

    قابلییتها و عملكردهای «خود». (Ich-Funktionen) در این رابطه قابلییتهایی مد نظر هستند مانند توان فكر و عقل، توانِ دریافتهای حسی از محیط (ابتدا به ساكن توسط قوای پنجگانه حسی)، توان قضاوت كردن و سنجیدن، قدرت حافظه و توان تخیل. كیفییات این قابلییتها از یك فرد تا فرد دیگر متفاوت است. ولی شیوه كار این كیفییات بین تمام انسانهای كره‌زمین به یك صورت است. فرق بین انسانها در این زمینه مربوط می‌شود به تمرینی كه روزانه به این قوای خود می‌دهند، به استفاده از این قوا در دریافت واقعییات و به شرایط زیست مادی آنها.
    قابلیت گرایش به واقعییت (Realitätsprüfung). به معنای توان مقایسه بین چیزهایی كه در گنجینه تجربیات شخصی هر فردی وجود دارد با آن تصویری از حقیقت كه در هر لحظه در پیرامون ما در حال عبور است. برای این مقایسه ابتدا باید توان درك واقعییت به نوعی شكل گرفته باشد كه انسان چیزی را بعنوان حقیقت مطلق برسمیت نشناسد، بلكه بداند تنها از راه تصویری كه از حقیقت ساخته‌است حقیقت را می‌شناسد و این تصویر نیز همواره تصحیح‌پذیر است.
    داشتن تعادل در نظام خودارزش‌گذاری (Die Selbstwertbalance). به معنای اینكه خودارزش‌گذاری انسان هم ـ یعنی چیزی كه توسط آن زمینه‌های اتكاء به نفس انسان شكل می‌گیرد ـ چیزی نیست كه یا وجود دارد و یا خیر، یا منفی است و یا مثبت. بلكه خودارزش‌گذاری نیز چیزی است كه باید دائم ساخته شده و در حال صیقل یافتن دائم است.
    چهارمین چیزی كه در سلامتی روانی موثر است مساله
    هویت (Identität) است. هویت به این معنا كه ما در خلاء نمی‌توانیم بگوییم كه چه كسی هستیم. برای سلامتی روانی ما اینگونه هویت نقشی بازی نمی‌كند كه ملیت ما چیست، كه جنسیت ما چیست، پیشینه فرهنگی ما چیست و یا در كدام خانواده بدنیا آمده‌ایم. حتی هویت چیزی نیست كه در دوره جوانی شكل می‌گیرد و پرونده آن بسته می‌شود. بلكه هویت نیز دائم در حال تغییر است، تغییری كه در تمام طول عمر جریان دارد و زمینه‌ساز آن نوع تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابلی است كه در این راه مدام به موثر بودن خود برسیم

  5. #105
    داره خودمونی میشه Faani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    پست ها
    69

    پيش فرض روانشناسی احساس

    مقدمه

    تمام اطلاعاتی که ما از جهان پیرامون خود داریم از طریق حواس ما بدست می‌آید. حواس ، ما را از خطرات احتمالی آگاه می‌سازد و اطلاعات لازم را برای تفسیر رویدادها و پیش بینی آینده در اختیار می‌گذارد. همچنین از راه حواس است که لذت و درد را احساس می‌کنیم، رنگها را تشخیص می‌دهیم. همه این اطلاعات به ما کمک می‌کنند تا فرآیندهای پیچیده‌تری چون ادراک و شناخت را داشته باشیم. در واقع بدون حواس این فرآیندها نیز اتفاق نخواهد افتاد و ما نخواهیم توانست تواناییهای دیگر ذهنی خود را بکار بگیریم.

    با توجه به علاقه‌ای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر می‌رسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان می‌پردازند. روانشناسان احساس تلاش می‌کنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین ‌کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود.

    موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس
    بینایی
    دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت می‌کنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق می‌افتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص می‌دهیم؟ نظریه‌های مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟

    ابعاد روانشانسی رنگ ، مساله کوررنگی ، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و ... از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کرده‌اند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و ... مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح می‌شود.

    شنوایی
    دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ می‌دهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریه‌های مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و ... از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی می‌کنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند.

    بویایی
    بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتدایی‌ترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر می‌رسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجسته‌ای را در مغز اشغال می‌کند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است.

    به عنوان مثال ، دانشمندان دریافته‌اند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده می‌کنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح می‌کنند و در هوا پخش می‌شود و همنوعان جانور را بسوی او جذب می‌کند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران رده‌های پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک می‌گیرند.

    تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده می‌کند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر می‌انگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند.

    چشایی
    بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزه‌ها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان می‌دهند. به نظر می‌رسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و ... ارتباط دارد.

    حسهای پوستی
    فشار ، درد ، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزه‌های مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیده‌های پیچیده‌تری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است.

    حس جنبش و تعادل
    در واژگان روزمره واژه‌ای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش می‌خوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه ، زردپی‌ها و مفصلها.
    اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار می‌شد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب می‌رود و متوجه می‌شویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم می‌کند.

    ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزه‌ها
    روانشناسی احساس با سایر حوزه‌های روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافته‌های آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیق‌تر از سایر حوزه‌های روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافته‌های روانشناسی احساس استفاده فراوان می‌شود. در دیگر شاخه‌های علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد

  6. #106
    داره خودمونی میشه Faani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    پست ها
    69

    پيش فرض روانشناسی بالینی

    مقدمه

    روان‌شناسی بالینی شاخه‌ای از علم روانشناسی است که به بحث در زمینه اختلالات روانی و تشخیص آنها و درمان می‌پردازد. از عمر روان‌شناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن می‌گذرد. ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته هم مانند علوم دیگر فرمان با ازدیاد روزافزون دانش رشته‌های تخصصی بوجود آمد و امروزه در امریکا حدود 30 - 20 بخش دارد و هر بخش علاقه و مهارت خاصی را عرضه می‌کند. ولی در 20 سال اخیر هیچ یک از رشته‌های روان شناسی به اندازه روان‌شناسی بالینی پیشرفت نکرده است و تعداد افرادی که در این بخش تحقیق می‌کنند از رشته‌های دیگر روان‌شناسی به مراتب بیشترند.

    روان‌شناسی بالینی در گذشته

    تکامل روان‌شناسی بالینی به سبب تاثیر عوامل متعدد صورت گرفت که بعضی از آنها خارج از حیطه روان‌شناسی بود. برای مثال پیشرفتهای حاصله در بیولوژی ، فلسفه ، سیاست و امثال آن نیز در تشکیل تاریخچه روان‌شناسی درمانی موثر بوده است. از عمر روان‌شناسی بالینی به عنوان یک رشته تخصصی و مستقل حدود 90 سال می‌گذرد تاریخ آن با تکامل روان‌شناسی مرضی آمیخته است و گذشته آن به زمان انسان اولیه می‌رسد. بشر اولیه امراض روانی پدیده‌ای ماورءالطبیعه می‌دانست.

    روشهای درمان اینگونه بیماران که تصور می‌شد دچار جن زدگی و ارواح خبیثه شده باشند عبارت بود از سوراخ کردن جمجمه به منظور آزاد کردن روح پلید و به زنجیر بستن، تنبیه جسمی و سوزاندن و انواع شکنجه‌های دیگر. در اواخر قرن هجده در فرانسه پزشکی به نام فیلیپ پنیل رئیس بزرگترین بیمارستان روانی فرانسه شد. او با اصلاحات نوع دوستانه به درمان روانی کمک کرد. در قرن نوزدهم مسمزیسم بوجود آمد. مسمز فردی بود که با استفاده از هیپنوتیزم به درمان بیماران روانی پرداخت.

    عوامل موثر در پیدایش روان‌شناسی بالینی

    پیدایش و تکامل روان‌شناسی بالینی پیشرفت در ماهیت هوش و اندازه گیری آن ، تفاوتهای فردی ، روان شناسی کودک نیز نقش داشته‌اند. حد فاصل میان روان‌شناسی بالینی و روان‌شناسی کودک از بعضی جهات بسیار نامشخص است. زیرا روان شناسی بالینی در اصل به سبب علاقه به مسائل کودکان عقب افتاده بوجود آمد. پیدایش ابزارها و آزمونهای روانی نیز در تکامل روان شناسی بالینی نقش اساسی داشته‌اند.

    روان شناسی بالینی در ایران

    در جریان تاریخ نود ساله روان شناسی بالینی در دنیا ، ایران تاریخچه سی ساله‌ای دارد. اولین درس در این رشته از روان شناسی در سال 1344 شمسی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران تدریس شد و اولین کتاب در این زمینه به نام روان شناسی بالینی تالیف سعید شاملو در سال 1345 شمسی از طرف دانشگاه تهران منتشر شد. نخستین کلینیک روان شناسی در سال 1346 و در دانشگاه تهان تحت عنوان مرکز مشاوره و راهنمایی ایجاد شد.

    در این مرکز برای اولین بار کار سیستمی مرکب از یک روان شناس بالینی که سرپرست مرکز نیز بود، یک روانپزشک و یک مددکار اجتماعی به بررسی مسائل روانی دانشجویان پرداختند و با همکاری هم در تشخیص و درمان نابهنجاریهای رفتاری آنها اهتمام ورزیدند. رشته روان شناسی بالینی عمدتا در اوئل دهه سال 1350شمسی زمانی رسمیت یافت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران واقع در بیمارستان روزبه برنامه‌ای به نام فوق لیسانس روان شناسی بالینی ایجاد شد.

    ویژگیهای روان شناسی بالینی
    وظایف روان شناسی بالینی متنوع و مختلف است و به موسسه‌ای که روان شناسی در آن کار می‌کند و همچنین به نوع تحصیلات و تعلیمات عملی که داشته است بستگی دارد. برای مثال وظایف روان شناسی بالینی در بیمارستان روانی ممکن است منحصر به تشخیص بیماری از طریق تست باشد یا به روان درمانی بپردازد یا مشغول تحقیقات شود و یا تعلیم عده ای را به عهده بگیرد. روان شناس بالینی ممکن است در مدارس ، مراکز مشاوره کودکان ، زندانها ، بیمارستانها ، دانشگاهها ، پرورشگاهها ، کودکستانها ، وزارت کار ، کارخانه‌ها و انواع دیگر موسسات انجام وظیفه کند.

    انواع روان شناسی بالینی
    چهار نوع روان شناسی بالینی وجود دارد: دسته‌ای که برای درمان بیماری با روانپزشکان و روانکاوان اشتراک مساعی می‌کنند و بیشتر به کشف ماهیت بیماری و طرز معالجه یک فرد خاص توجه می‌کنند. دسته بعد روان شناسانی که وقت خود را بطور عمده صرف اندازه گیری خصوصیات افراد بوسیله تستهای روان شناسی می‌کنند. دسته دیگر فعالیتهای دسته اول و دوم را بطور مساوی انجام می‌دهند یعنی هم به تشخیص و هم به درمان می‌پردازند.

    دسته آخر روان شناسانی هستند که به تحقیق و آزمایش خصوصیات بیماران روانی علاقه دارند و از طریق تجربی برای کشف علل ، علائم و طرق درمان می‌کوشند. روان شناسان معتقدند که آگاهی از تمام این روشها برای آماده ساختن روان شناسی بالینی ضروری است و روان شناسی بدون آشنایی با آنها نمی‌تواند به نحو موثری انجام وظیفه نماید.

    تشخیص در روان شناسی بالینی
    روان شناسان بالینی از روشهای مختلف برای تشخیص اختلالات استفاده می‌کنند. از جمله این روشها مشاهده رفتار بیمار ، مصاحبه کلینیکی ، آزمونهای روانی ، بررسی تاریخچه فردی و ... است.

    درمان در روان شناسی بالینی

    روشهای مختلف درمانی در روان شناسی بالینی وجود دارد که روان شناسانی با توجه به رویکرد نظری که در روان شناسی دارند یکی از آنها بکار می‌برند. مثل شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، روانکاوی و ... برخی از روان شناسان بالینی دیدگاه التقاطی دارند و از تمام شیوه‌های درمانی بهره می‌برند.

  7. #107
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    باورهاي منطقي در مورد انتخاب همسر


    فرآيند انتخاب همسر براي هر فرد بالغ و مجرد، مرحله اي بسيار مهم و اغلب دشوار محسوب مي‌شود. شايد كمتر انتخاب ديگري ممكن است تا اين اندازه در طول زندگي زوج‌ها مركز توجه و بسيار با اهميت تلقي گردد.
    اما متأسفانه، در بحبوحه‌ي دروان معاشقه (نامزدي) افراد جوان اغلب بي ملاحظه مي‌شوند و مشكلات اساسي را در ازدواج ناديده مي‌گيرند و يا اين كه آنها را بررسي نمي‌كنند. علاوه بر اين نگرش‌ها و عقايد خاصي در جامعه‌ي ما رواج يافته است كه موجب نا اميدي و نارضايتي در فرآيند انتخاب همسر مي‌گردند. در اين ميان برخي از عقايد و باورها در فرآيند ازدواج و انتخاب همسر غيرمنطقي و محدود كننده به نظر مي‌رسند.
    باورها و يا عقايد غيرمنطقي (محدود كننده) درباره انتخاب همسر كه به عنوان باورهاي شخصي تعريف شده‌اند:
    الف- زمان ازدواج و امتخاب فرد مورد نظر براي ازدواج را محدود مي‌كنند.
    ب - تلاش براي پيدا كردن فرد مناسب براي ازدواج را دچار افراط و يا تفريط مي‌كنند.
    ج - از بررسي انديشمندانه‌ي توانايي‌ها و ضعف‌هاي بين فردي و شناختن فاكتورهاي قبل از ازدواج كه در موفقيت ازدواج مؤثر هستند، جلوگيري مي‌كنند.
    د- مشكلات و موانع انتخاب همسر را تداوم مي‌بخشند و گزينه‌هاي بعدي براي حل مشكلات را به حداقل مي‌رسانند.
    به عنوان مثال يكي از اين عقايد محدود كننده مي‌تواند اينگونه باشد كه زوج‌ها با اين اعتقاد وارد زندگي شوند كه تنها عشقشان نسبت به يكديگر براي غلبه كردن بر تمام مشكلات كافي است.
    نگرش‌ها و طرز تفكر منطقي و غيرمنطقي افراد درباره فرايند انتخاب همسر به هنگام ازدواج يكي از فاكتورهاي بسيار مهمي‌ است كه مي‌تواند ازدواج را با موفقيت يا شكست مواجه نمايند.
    آگاه بودن افراد درباره‌ي نگرش‌ها و طرز تفكر و عقيده‌ي خودشان درباره‌ي انتخاب همسر و در پيش گرفتن نگرشي منطقي و واقع‌بينانه مي‌تواند در داشتن ازدواجي موفق آنها نقش بسزايي داشته باشد.
    برداشت ما از نگرش مجموعه اي از شناخت‌ها ، باورها، عقايد و واقعيت‌ها (دانسته‌ها) است كه حاوي ارزشيابي‌هاي مثبت و منفي (احساسات) باشد.

    نُه باور غير منطقي (محدود كننده) درباره انتخاب همس
    ر
    موضوعي كه به طور وسيع در پيشينه‌ي تجربي كه در زمينه‌ي انتخاب همسر ناديده گرفته شده است مربوط به نقش و تأثير باورهاي شخصي در فرايند انتخاب همسر مي‌باشد. از بررسي سوابق موجود در زمينه‌ي نقش باورها در انتخاب همسر: لارسن(1992) نُه باور غير منطقي كه افراد اغلب درباره انتخاب همسر دارند را بيان كرده است.

    1 - اعتقاد به اينكه من فقط مي‌توانم عاشق يك نفر باشم
    .
    شخصي كه داراي اين عقيده است گمان مي‌كند كه تنها يك نفر در دنيا براي ازدواج با او مناسب است. اين تفكر بسيار شبيه اين عقيده است كه ما جايي در دنيا همزاد و يا نيمه‌ي دومي ‌داريم كه با ازدواج با او همه چيز به تكامل مي‌رسد.
    اين افكار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا كه بايد به هنگام روبرو شدن با تنها فرد به خصوص، او را شناخت. البته چگونه اين ديدگاه به سرانجام مي‌رسد روشن نيست. همچنين شايد اين عقيده دعوت به انتظار غير فعالي باشد براي رسيدن به دقيقه اعجاز برانگيزي كه چشم‌انداز يك ازدواج خوب را نويد مي‌دهد.

    2 - همسر كامل
    اعتقاد به تفكر كه «تا زماني كه فردي كامل براي زندگي پيدا نكنم، نبايد ازدواج كنم». كسي كه اين اعتقاد را داشته باشد شايد براي تصميم گرفتن براي ازدواج دچار محدوديت شود چرا كه هيچ فردي كامل نيست و شايد براي پيدا كردن چنين فردي بايد زماني طولاني صرف شود.

    3 - تكامل خود
    كسي كه اينگونه فكر مي‌كند و مي‌گويد:«تا زماني كه نتوانم به خودم به عنوان يك همسر اعتماد كنم، نبايد ازدواج كنم».
    اين اعتقاد نيز محدود كننده و غير منطقي است از آن جهت كه هيچ كس كامل نيست و احساس كامل بودن به عنوان يك همسر را نخواهد داشت. احساس آمادگي براي ازدواج ضروريست، اما شايد اشخاصي را براي تصميم گيري درباره ازدواج دچار اضطراب كند.

    4 - ارتباط كامل
    صاحب اين عقيده اين چنين مي‌انديشد:«ما بايد قبل از ازدواج ثابت كنيم كه ارتباط مؤثري خواهيم داشت».
    توجه به فاكتورهاي پيش بيني كننده‌ي پيش از ازدواج بسيار عاقلانه است.
    مانند ارتباط خوب و مهارت‌هاي حل مشكل و تشابه و همانندي ارزش‌ها و عقايد. جستجوي چنين ارتباطي و چنين همسري كه اين مهارت‌ها و قابليت‌ها را داشته باشد عاقلانه است.
    با اين وجود ، از آنجا كه موفقيت در ازدواج را نمي‌توان تضمين كرد، براي كم كردن محدوديت اين تفكر مي‌توان اينگونه انديشيد كه هيچ راهي براي تضمين خوشبختي پيش از ازدواج ميسر نمي‌باشد.

    5 - تلاش بيشتر
    اين اعتقاد با اين تفكر شكل مي‌گيرد كه من با هركسي كه براي ازدواج انتخاب كنم خوشبخت خواهم شد به شرط آن كه به قدر كافي تلاش كنم.
    لارسن (1992) تأكيد مي‌كند كه تلاش دو همسر براي حل مشكلات و مؤثر ساختن يك ازدواج ، دو فرد بالغ و متفكر را مي‌طلبد. از آنجا كه هر كسي آنقدر متمايل به حل مشكلات نخواهد بود. بنابراين كمي‌دقت در انتخاب همسر در ابتداي ضروري به نظر مي‌رسد.

    6 - عشق كافي است
    فرد داراي اين عقيده شايد چنين بگويد:«عاشق كسي شدن براي من دليل كافي براي ازدواج است». جامعه‌ي غربي عشق رمانتيك را به عنوان شرطي لازم براي ازدواج ارزشمند مي‌شمارد.
    در واقع، اشخاص كمي‌هستند كه ازدواج را بدون عشق تصور كنند. اگر عشق به عنوان تنها معيار در نظر گرفته شود، ساير توانايي‌هاي اساسي فردي و بين فردي از نظر دور خواهد ماند.

    7 - همزيستي
    اين عقيده چنين است: «اگر من و همسر آينده ام قبل از ازدواج با هم زندگي كنيم، شانس وخوشبختي مان را افزايش خواهيم داد».
    مرور سوابق همزيستي و موفقيت‌هاي بعدي در ازدواج نشان داده است كه افرادي كه قبل از ازدواج با هم زندگي مي‌كنند آمادگي بيشتري را براي نارضايتي از زندگي وجدايي دارا مي‌باشند در مقايسه با كساني كه با هم همزيستي نكرده اند.
    اين ارتباط معمولاً با خصوصيات كساني كه همزيستي مي‌كنند به نسبت كساني كه همزيستي نمي‌كنند مشكلات بيشتري در رابطه با تعهد دارند و تمايل كمتري براي ارزشمند شمردن ازدواج ونگرش مثبت تري نسبت به طلاق دارند.

    8 - فرد مكمل و تضاد
    در اين نگرش شخص اينگونه مي‌انديشد: «من بايد با كسي ازدواج كنم كه خصوصيات شخصيتي او متضاد با خصوصيات من باشد».
    اگر چه تفكر رايج مبني بر آنكه افراد با خصوصيات كاملاً متفاوت مي‌توانند كامل كننده‌ي ضعف‌ها و قوت‌هاي يكديگر باشند، اما فاكتورهاي پيش‌بيني كننده‌ي موفقيت در ازدواج نشان مي‌دهند كه قويترين عامل خوشبختي ، همانندي در ارزش‌ها، نگرش‌ها و خصوصيات شخصي است.

    9 - انتخاب بايد آسان باشد
    اين عقيده كه انتخاب يك همسر بايد ساده باشد و اين انتخاب حامل يك شانس و يا اتفاق است. بنابراين فرد شايد تصور كند كه براي انتخاب همسر به جاي عمل كردن بايد در انتظار يك اتفاق بماند.
    چنين فردي در انتظار شانسي براي ديدار و عشق در اولين نگاه است بدون آنكه از تفكر محتاطانه آمادگي لازم، يا انجام عملي براي نزديك تر شدن به هدف ازدواج كمك گرفته شود.
    مواردي كه عنوان شدند فقط تعدادي از نگرش‌ها و باورهاي غير منطقي افراد نسبت به انتخاب همسر مي‌باشند.
    نحوه‌ي نگرش افراد نسبت به فرايند انتخاب همسر امري بسيار حياتي است و همچنين با درك شيوع باورهاي غيرمنطقي و محدود كننده درباره انتخاب همسر در ميان افراد مجرد زن و مرد، در صورتي كه اين نگرش‌ها و عقايد نادرست و غير منطقي افراد تغيير يابند و در جهت صحيح هدايت شوند، شاهد افزايش ازدواج‌هاي مؤفق در جامعه خواهيم بود.
    و همچنين با توجه به مشكل ساز بودن نگرش‌هاي نادرست، مي‌توان درمانگران ، مشاوران قبل از ازدواج و تعليم دهندگان ازدواج را ياري كرد تا به افراد كمك كنند تا براي ازدواج بهتر آماده شوند.


    منبع:
    دکتر اسماعيل اسد پور - مشاوره خانواده
    Last edited by Venus; 12-04-2007 at 23:20.

  8. #108
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    راز موفقیت انتونی رابینز . 1 مگ

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  9. #109
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    11 چطور با افسردگي مقابله كنيم؟

    چطور با افسردگي مقابله كنيم؟


    درمان - همشهري آنلاين: احساس افسردگي مي‌كنيد؟ خنده به لبتان نمي‌آيد و هيچ چيز خوشحال‌تان نمي‌كند؟ همه ما در طول هفته شايد چند بار احساس كنيم كه از همه چيز خسته شده‌ايم. هيچ موضوعي ما را به هيجان نمي‌آورد و حتي حوصله حرف زدن و يا درددل كردن با نزديكترين دوستانمان را هم نداريم. در اين طور مواقع اكثر ما ترجيح مي‌دهيم كه خود را با خوابيدن زياد درمان كنيم و يا به قرصهاي مختلف رو مي آوريم. راههاي متعدي وجود دارند كه مي‌توانند احساس افسردگي گذراي شما را بهبود ببخشند. به ياد داشته باشيد كه اگر احساس افسردگي در شما طول كشيده باشد بايد حتما به پزشك مراجعه كنيد و كمك بگيريد. توصيه مي‌كنيم اگر احساس كسالت مي كنيد راههاي زير را امتحان كنيد: - در موردش صحبت كنيد: ‌معمولا وقتي كه ما احساس افسردگي مي‌كنيم خود را از ديگران جدا مي‌سازيم. اين دقيقا كاري است كه حال شما را اصلا بهتر نمي كند. اگر احساس افسردگي مي كنيد و يا موضوعي رنجتان مي دهد تنها نمانيد. يك دوست صميمي و يا هم حرفتان را ببينيد و يا يكي از بستگانتان را به صرف چاي دعوت كنيد. سعي كنيد از احساساتتان حرف بزنيد تا كمتر احساس تنهايي كنيد. صحبت كردن با روانشناسان و مشاورها بهترين كمك براي شماست. -از خانه بيرون برويد: اگر افسردگي در خانه شما را زده است نبايد او را راه دهيد. اگر احساس مي كنيد كه به افسردگي دچار شده ايد بهترين كار بيرون زدن از خانه است. ماندن در خانه و تخت خواب حالتان را اصلا بهتر نمي كند. ورزش كردن به طور منظم هورمونهاي سرخوشي را آزاد مي كنند. ورزشهاي ايروبيك و يا ورزشهايي كه ضربان قلب را بالا مي برند از بهترين‌ راههاي مبارزه با افسردگي هستند. اگر نمي‌توانيد هيچ ورزشي انجام دهيد لا اقل چند روز در هفته به مدت 20 دقيقه پياده روي كنيد. -از روزمرگي بيرون بياييد: معمولا زماني دچار افسردگي مي شويم كه همه چيز برايمان يكنواخت شود. رفتن به يك سفر خوب معمولا بسيار مفيد است اما به ياد داشته باشيد كه فرار كردن مشكلي را از شما حل نمي كند آنچه مهم است آن است كه بتوانيد در مورد آنچه در ذهنتان مي‌گذرد فكر كنيد و به درك دقيق از مشكلاتتان برسيد. -تغذيه خوب داشته باشيد: وقتي استرس داريد از خوردن غذاها و يا خوراكي هاي پركالري يا با مقدار قند بالا پرهيز كنيد. از غذاهاي كم كالري با فيبر پايين استفاده كنيد. -احساساتتان را بپذيريد: اكثر ما زماني دچار افسردگي مي شويم كه نمي توانيم احساسات منفي خود همچون ناراحتي را قبول كنيم. سعي كنيد احساسات خودتان را درك كنيد و به آنها فكر كنيد. -خوب استراحت كنيد: كساني كه احساس افسردگي مي‌كنند يا دچار كم خوابي و يا پر خوابي مي شوند كه هر دو، افسردگي را تشديد مي كند. اگر دچار پر خوابي شده ايد ساعت را كوك كنيد تا شما را بيدار كند و با اين حالت خود بجنگيد. اگر كم خوابي گرفته ايد از خوردن مواد كافئين دار بپرهيزيد و قبل از خواب چاي گياهي و يا يك ليوان شير بنوشيد. -مشكلاتتان را بنويسيد: در مورد نوشتن بيشتر فكر كنيد. نوشتن ترسها و احساساتتان باعث مي شود با اين موضوعات بهتر كنار بياييد. -بخنديد: كاملا مشخص است كه زماني كه احساس افسردگي مي كنيد نمي خواهيد بخنديد اما به ياد داشته باشيد كه خنديدن دواي درد شماست. فيلم هاي خنده دار تماشا كنيد و با آدمهاي شاد رفت و آمد كنيد. -كمك بگيريد: اگر خانمي هستيد كه تازه بچه دار شده ايد بدانيد كه اين موضوع طبيعي است . براي بر آمدن از پس كارهاي بچه كمك بگيريد. اگر هم از قرصهاي ضد بارداري استفاده مي كنيد با پزشكتان تماس بگيريد. -به دكتر مراجعه كنيد: اگر چند هفته از احساس افسردگي شما گذشت و نتوانستيد با اين روشها خود را درمان كنيد و اگر فكرهايي همچون خودكشي به مغزتان رسيد فورا به پزشك روانشناس و يا مشاور مراجعه كنيد. افسردگي اگر در شما پيشرفت كند مي تواند بسيار خطرناك شود پس آن را جدي بگيريد.

  10. #110
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض تاریخچه روان شناسی اجتماعی

    توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیده‌اند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده می‌شود.

    اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح داده‌اند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.

    به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزه‌های کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن می‌گذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.

    روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونه‌ای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
    ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
    آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشته‌های علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبه‌ها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.

    این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی می‌کند، می‌پردازند. این رشته‌ها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر می‌پذیرد.

    روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی می‌کند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی می‌گذارد مورد مطالعه قرار می‌دهد. گاه نیز در مورد بعضی از پدیده‌های اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمی‌شوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان می‌دهد.

    از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخه‌ای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
    روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
    در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده می‌شود. از آنجا که این شاخه ، از شاخه‌های علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده می‌کند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمع‌آوری داده‌ها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل می‌شود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.

    در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص داده‌اند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمی‌تواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
    موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
    مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع می‌گردد, بنابراین می‌توان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
    • اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
    • اثر فرد بر جامعه از طریق پدیده‌هایی مانند رهبری
    • روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیده‌هایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .

    رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمده‌ترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است. همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیده‌های رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت می‌باشند. همچنین در دهه‌های اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینه‌های مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بوده‌ایم.

    سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه می‌گیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداخته‌اند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاخته‌های روان شناسی اجتماعی استفاده بهینه‌ای به عمل آمده است.


    بهرام رفیعی

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •