تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 119 از 129 اولاول ... 1969109115116117118119120121122123 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,181 به 1,190 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #1181

    پيش فرض چرا انسان جهان را رنگی می بیند؟

    مارک چنگیزی دانشمند علوم شناختی در مؤسسه ی پلی تکنیک رنسلر در تروی نیویورک معتقد است حالات روحی و احساسات پایه های اصلی بینایی رنگی است و این توانایی ارتباطات عمیق تر و غنی تری با مابقی جهان ادراکی انسان دارد. اما برخی از انسان ها واقعا" رنگ قرمز را به شکلی که اکثر انسان ها آن را درک می کنند، نمی بینند. در حدود ۸ درصد از مردان در متمایز کردن رنگ ها از یکدیگر دچار مشکل هستند و کمت ر از ۰.۵ درصد از زنان مشکلی مشابه دارند.
    بینایی رنگی بر اساس گیرنده های نوری در چشم رخ می دهد که به سلول های مخروطی شهرت دارند و در حدود ۶ تا ۷ میلیون از آن ها در شبکیه ی چشم انسان وجود دارد. انسان ها معمولا" از سه نوع از این سلول ها برخوردارند که هر یک از آن ها نسبت به طول موج های کوتاه، متوسط و بلند واکنش نشان می دهند.
    آبی نیلی و متمایل به بنفش مرز طول موج های کوتاه و قرمزها در مرز طول موج بلند قرار دارند. چشم در عین حال از حدود ۱۲۰ میلیون رشته ی میله مانند برخوردار است که تنها قادر به جذب نور هستند و واکنشی نسبت به رنگ ندارند.

    بر اساس برخی از محاسبات و تخمین ها چشم انسان از توانایی تشخیص یک تا ۱۰ میلیون رنگ مختلف برخوردار است، در عین حال وجود گروهی کوچک از زنان که چهار نوع سلول مخروطی در چشم آن ها وجود دارد نیز نشان می دهد امکان تشخیص تعداد بسیار بیش تر از ۱۰ میلیون رنگ نیز توسط انسان وجود دارد.
    بر اساس برخی از محاسبات و تخمین ها چشم انسان از توانایی تشخیص یک تا ۱۰ میلیون رنگ مختلف برخوردار است، در عین حال وجود گروهی کوچک از زنان که چهار نوع سلول مخروطی در چشم آن ها وجود دارد نیز نشان می دهد امکان تشخیص تعداد بسیار بیش تر از ۱۰ میلیون رنگ نیز توسط انسان وجود دارد.
    در بیش تر موارد کوررنگی، سیستم مخروطی چشم برای طول موج های متوسط یا بلند دچار اختلال شده و باعث می شود رنگ های قرمز، سبز و گاه زرد مشابه یکدیگر به نظر بیایند. در موارد نادری از کوررنگی افراد توانایی تشخیص رنگ زرد را از آبی نداشته و در بدترین حالت بیمار تمام جهان را به رنگ خاکستری می بیند.
    سگ ها و گربه ها به صورت ژنتیکی کوررنگ هستند و تنها قادر به درک سایه هایی ضعیف از رنگ هستند. به بیانی دیگر قدرت بینایی آن ها در شب است و در تاریکی از قدرت دید محیطی بالایی برخوردارند. حشرات از طریق صدها هزار واحد گیرنده ی نور، جهان را به شکل ساختاری موزائیک مانند می بینند و از سویی دیگر برخی از حیوانات نیز هستند که از بینایی رنگی قدرتمندتر از انسان برخوردارند، برای مثال کبوترها و ماهی های قرمز یا گلدفیش ها توانایی دیدن امواج ماوراء بنفش را نیز دارند، امواجی که چشم انسان قدرت دیدن آن را ندارد.
    دیوید هیلبرت، استادیار فلسفه در دانشگاه ایلینویز معتقد است انسان در دیدن نسبت به دیگر پستاندارن فوق العاده است اما نسبت به استانداردهای بزرگ تری از قدرت دید کاملا" معمولی و متوسط به شمار می رود. بیولوژیست ها بر این باورند سیستم بینایی جانداران طی میلیون ها سال تکامل یافته و دلیل پایداری برخی از ساختارهای خاص در بینایی آن ها ناشی از ویژگی هایی است که برای بقای جاندار در آن ساختارها نهفته بوده است.


    ● چرا انسان جهان را رنگی می بیند؟

    یکی از فرضیه ها در رابطه با منشاء دید رنگی انسان این است که چنین توانایی ای به انسان های اولیه کمک می کرده تا بتوانند میوه های قرمز رنگ را در میان برگ های سبز رنگ درختان تشخیص دهند. به گفته ی استفان پالمر استاد علوم شناختی دانشگاه کالیفرنیا برکلی، دید رنگی به طور کلی در تشخیص اجسام و ساختار فضایی آن ها از دیگر اجسام کمک می کند.
    مارک چنگیزی، نظری متفاوت داشته و بر اساس مطالعاتش معتقد است سیستم مخروطی چشم انسان به منظور ردیابی تغییرات هموگلوبین های خون به واسطه ی نوسان در اکسیژن رسانی خون تکامل یافته اند. به بیانی دیگر چشم انسان آن چه در زمان سرخ شدن ناشی از شرم ساری و یا سفید شدن ناشی از ترس شدید به صورت فیزیولوژیکی رخ می دهد را می تواند با کمک طیف های کامل رنگ انسانی مشاهده کند.
    به گفته ی چنگیزی در میان موجودات نخستین، موجوداتی با صورت های پر مو دارای سیستم بینایی ابتدایی بوده اند که تنها توانایی تشخیص آبی، زرد و خاکستری را داشته است. در حالی که موجوداتی با سیستم بینایی مشابه انسان از صورت های بی مویی برخوردار بوده اند، زیرا به گفته ی چنگیزی دید رنگی به آن ها امکان می داده است تغییرات احساس و سلامت بدن را با کمک تشخیص رنگ های قرمز، زرد، سبز و آبی در صورت یکدیگر، ردیابی کنند.
    بر همین اساس چنگیزی طرحی ارائه کرده است تا بیمارستان ها از لباس هایی با رنگمایه های نزدیک به پوست انسان ها استفاده کنند تا پزشکان با جایگزین کردن این لباس ها به جای لباس های آبی یا سفید کنونی، بتوانند کوچک ترین تغییرات را در رنگ بیماران تشخیص دهند.

    همه ی افراد قرمز را یکسان می بینند؟
    چنگیزی بر اساس مطالعات خود بر روی نخستینیان و دید رنگی معتقد است درک انسان ها از رنگ باید پدیده ای ثابت باشد. اما دیگر مطالعات نشان می دهد دیدن رنگ ها گاه مشابه چشیدن طعم غذا است، چنان که طعمی خوشایند گاه برای فردی ناخوشایند و تلخ بوده و برای دیگری شور یا بی مزه به نظر می آید.
    درست مشابه زمانی که درجه ای از رنگ زرد می تواند برای افراد مختلف زیبا یا آزار دهنده به نظر آید. معمولا" افراد به صورت طبیعی طعم غذاهای کپک زده یا فاسد را دوست ندارند که این رفتار از سودمندی تکاملی برخوردار است زیرا احتمال خورده شدن چنین غذاهایی توسط انسان کاهش یافته و از بیماری یا مرگ آن ها جلوگیری خواهد کرد.
    چنگیزی بر اساس مطالعات خود بر روی نخستینیان و دید رنگی معتقد است درک انسان ها از رنگ باید پدیده ای ثابت باشد. اما دیگر مطالعات نشان می دهد دیدن رنگ ها گاه مشابه چشیدن طعم غذا است، چنان که طعمی خوشایند گاه برای فردی ناخوشایند و تلخ بوده و برای دیگری شور یا بی مزه به نظر می آید.
    پالمر معتقد است این رفتار درباره ی رنگ ها نیز صحت دارد زیرا انسان ها برخی از رنگ ها از قبیل آبی آسمان پاک یا رنگ آب تمیز را سودمند و رنگ غذاهای فاسد و یا زباله های بیولوژیکی را ناخوشایند می دانند.
    به گفته ی پالمر، آبی یکی از محبوب ترین رنگ ها به شمار می رود زیرا نشان دهنده ی موارد مثبتی از قبیل آسمان پاک است. سبز و زرد در مقابل یکی از ناخوشایندترین رنگ ها است زیرا معمولا" مواد سمی را یادآور می شود.

    نتایج مطالعات جدید پالمر نیز نشان می دهد اولویت رنگی در افراد مختلف با میزان علاقه ی آن ها به جسمی با رنگ مشابه ارتباط نزدیک دارد.
    هم چنین احساس افراد نسبت به رنگ ها متناسب با محیطی که فرد در آن قرار دارد در طول دوره ی زندگی تغییر می کند. پالمر می گوید اعتقادی به وجود تجربه ی حسی خالص از رنگ ها ندارد و علاقه ی انسان ها به رنگ به اجسامی ارتباط دارد که مورد علاقه ی انسان است.

  2. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1182
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض همه چیز از ذهن شروع میشود!

    یک روز سرد پاییزی را در نظر بگیرید که دو دوست با همراهان شان برای صرف شام به رستوران رفته اند اما به علت شلوغی، مجبور می شوند یک میز خالی را در سمت در ورودی رستوران برگزینند. با رفت و آمد مشتریان مختلف، در رستوران باز می ماند و سرمای شدیدی داخل می شود. یکی از این آقایان بعد از هر بار بازماندن در، از جایش بلند می شود، به سمت در می رود و در را محکم می بندد تا جایی که در حدود ۱۵ دقیقه از هشت نفری که به رستوران وارد یا از آن خارج می شوند، شش نفر سبب شد ه اند که این فرد برای بستن در، از جایش بلند شود. او دفعه اول که به سمت در می رفت، خیلی عصبانی نبود اما رفته رفته این موضوع او را تا حدی آزرده کرد. با اینکه نفر ششم نیز دقیقا همان کار نفر اول را تکرار کرده بود اما مورد بدخلقی و رفتار پرخاشگرانه او واقع شد.
    در داستان بالا در واقع هر بار که در باز می ماند اندکی بر خشم مرد افزوده می شد. انگار که کاسه صبر او هر بار پرتر می شود. این کاسه پر شده، بر سر نفر ششم شکسته شد. ممکن است این داستان سوال های زیر را در ذهن تان ایجاد کرده باشد:
    ۱) چرا از میان آن همه افراد، فقط یکی از آنها نسبت به بازماندن در واکنش نشان می داد و افراد دیگر واکنشی نشان ندادند؟
    ۲) علت اصلی خشمگین شدن آن فرد چه بود؟
    ۳) چرا دیگران برای بستن در، اقدامی انجام نمی دادند؟
    و یا ۶ سؤال کلی زیر:
    ۱) چرا بعضی افراد از برخی امور که دیگران را عصبانی می کند، عصبانی نمی شوند؟
    ۲) چرا برخی افراد در برخورد با همان موضوع آرامش خود را حفظ می کنند و واکنش عصبانیت در آنها برانگیخته نمی شود و برخی دیگر آمادگی بیشتری برای عصبانی شدن دارند؟
    ۳) آیا آستانه عصبانی شدن افراد یکسان است؟
    ۴) چرا فردی یک موقعیت را به گونه ای و دیگری به گونه کاملا متفاوت ارزیابی می کند؟
    ۵) چگونه باورها بر واکنش فرد اثر دارد؟
    ۶) نقش باورها در بروز خشم چیست؟
    پاسخ همه این سوال ها به ارزیابی و قضاوت های فردی و نقش باورها برمی گردد.
    ● یک رویداد و چند برداشت
    اغلب افراد از یک واقعه برداشت های متفاوت دارند. هریک حادثه را از زاویه خود می بیند و تفسیر می کند. زاویه ای که بر اساس افکار و باورهای شخصی در طول زندگی از تجربیات مراحل مختلف (کودکی، مدرسه، دوران بلوغ، دانشگاه و محیط کار) در پهنه ذهن فرد شکل گرفته و مستحکم می شود. معمولا اساس باورهای افراد نسبت به خودشان، دیگران، گذشته، آینده، حتی باور درباره چگونگی نشان دادن عصبانیت، از خانواده آغاز شده و رفته رفته با وسعت یافتن سطح ارتباطات فرد، در جامعه، تکمیل می شود. می توان گفت، باورهای افراد از تربیت و تجربه سرچشمه می گیرد.
    در واقع اگر موضوعی را خصمانه ببینید، آن گاه واقعه تبدیل به محرک و برانگیزاننده عصبانیت می شود اما اگر موضوع را عادی و قابل هضم ببینید، شما را عصبی نخواهند کرد. در مثال ارایه شده، احتمالا آن فرد، وارد شوندگان به رستوران را افراد بی خیال و بی مسوولیت و خودخواهی می دید که به فکر دیگران نیستند. اما آنهایی که عصبانی نشدند، احساس می کردند که افراد وارد شونده به رستوران برای تفریح آمده اند و در نتیجه ممکن است، بازماندن در برایشان زیاد مهم نباشد. در واقع واکنش عصبانیت به نوع تفکر و تصور فرد بستگی دارد. برانگیزاننده باعث می شود که در ذهن، یک فکر، تصور یا قضاوت فعال شود و به موجب آن واکنش فرد بروزکند. در ضمن، ارزیابی فرد از واقعه تعیین می کند که آیا باید عصبانی باشد یا نه؟ باورها نه تنها بر قضاوت و ارزیابی ها بلکه در تک تک مراحل ساختار خشم، اثر می گذارد.
    ● تاثیر باورها
    هنگامی که باورهای شکل گرفته خود را مرور می کنید، می توانید آنها را در سه گروه جای دهید: باورهایی که در مورد خودتان دارید، باورهایی که درباره دیگران دارید، باورهایی که درباره دنیای پیرامون تان دارید، اگر در هر یک از آنها باورهای منفی وجود داشته باشد، سبب رفتارهای منفی در عملکرد شما باخود، اطرافیان و حتی دنیای پیرامون تان می شود. یک ضرب المثل چینی می گوید: «اگر به اردک شبیه هستید، اگر مانند اردک حرف می زنید و مانند اردک راه می روید، احتمالا اردک هستید.» یعنی اگر رفتارتان به گونه ای است که انگار به چیزی اعتقاد دارید و اگر طوری حرف بزنید که باوری را برساند و اگر طوری فکر کنید که گویا چیزی را باور دارید، بدانید که چنین باوری در شما هست. حقیقت این است که باورهای افراد، طرز فکر و نوع رفتارشان را مشخص می کند. تمام این مطالب به نقش پررنگ باورها در نوع زندگی افراد اشاره دارد. نگران نشوید. اگر ایمان بیاورید که «باورها، زندگی تان را می سازد» در نتیجه با تغییر باورهایتان می توانید زندگی تان را تغییر دهید. تحول در باورها کار چندان ساده ای نیست اما از یاد مبرید هیچ کاری محال نیست و هیچ چیز بزرگی بدون رنج حاصل نشده است. فقط کافی است حقیقت را بپذیرید، هرچند به ظاهر سخت و بزرگ باشد. روان شناسان معتقدند: «تا چیزی را نپذیرید نمی توانید تغییرش دهید. آن گاه با پشتکار و توکل به خدا به موقعیت دست می یابید.»
    ● ۶ تمرین پیشنهادی
    ۱) ابتدا سعی کنید باورهای مثبت درباره خود، دیگران و درباره جهان هستی را در وجودتان شناسایی کنید.
    ۲) سعی کنید باورهای منفی درباره خود، دیگران و جهان هستی را در وجودتان شناسایی کنید.
    ۳) در هر دسته، تعداد باورهای مثبت تان بیشتر است یا منفی؟
    ۴) هر ماه، ذهن و انرژی خود را بر این متمرکز کنید که یک باور منفی را به باور مثبت تبدیل کنید. با این کار به فهرست مثبت ها اضافه و از فهرست منفی ها کم می کنید
    ۵) نقش باورهای مثبت و منفی را در قضاوت هایتان بررسی کنید.
    ۶) در یک هفته اخیر مواردی که زبانی یا ذهنی در مورد خودتان و دیگران قضاوت کرده اید را یادداشت کرده و آنها را شناسایی کنید. با این کار می توانید قضاوت هایی که عامل بروز خشم در ارتباط با دیگران شده است را بشناسید و سعی کنید برطرف نمایید.

  4. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #1183
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض برای داشتن تصویر ذهنی خوب چه کنیم؟!

    اغلب افراد می پرسند: « بعد از آنکه درباره آرزو و هدف مورد نظرم فکر کردم، دیگر چه کار باید بکنم؟ » پاسخ بسیار ساده است، مقاله ما را مطالعه کنید.
    هر چقدر پس انداز خود را انباشته کنید، به همان میزان از حساب ذهنتان برداشت خواهید کرد. همه ما پیش از به اجرا درآوردن برنامه های زندگیمان مدت ها آن را در ذهنمان پرورش می دهیم و حتی چه بسا سال ها تصویر کاری را در ذهنمان نگه می داریم تا شرایط موافق پیش آید و آن را عملی سازیم.
    اغلب افراد می پرسند: « بعد از آنکه درباره آرزو و هدف مورد نظرم فکر کردم، دیگر چه کار باید بکنم» پاسخ بسیار ساده است. شما باید تمام کارهایی را که برای تحقق آرمان خود لازم می دانید انجام دهید. این را بدانید اعمال ما پاسخ و واکنش اتوماتیک تحرکات عمیق روح و احساس و اعتقادات باطنی ما می باشد.
    توجه: برای دور کردن ترس و هراس از خود ، حواستان را خوب جمع کنید و فکر خود را بر روی مشکلتان خوب متمرکز نمایید و سعی کنید با شعور روشن خود مشکلتان را حل کنید و چنین تصور کنید که مشکلتان حل شده و از این بابت احساس شادی و شعف می کنید.
    اما برای داشتن یک تصویر ذهنی خوب چندین شرط لازم است که در زیر به آنها اشاره مختصری خواهیم داشت.
    ● تلقین.
    تمام اعمال و رفتار ما نتیجه افکارما نمی باشد، به عبارتی «فکر» پیش از «رفتار» به حرکت درمی آید. البته اگر هدف مشخص باشد، راه های رسیدن به آن نیز مشخص خواهد بود. ایمان به هدف و سپردن آن به ذهن باعث می شود که ضمیر ناخودآگاه به راه ها و وسائل نیل به آن هدف توجه بیشتری نشان بدهد. با شناسایی عملکرد روح و ذهن خود به این نتیجه می رسید که خود تنها منجی خویش هستید و سرنوشتتان بستگی به طرز فکر و احساستان دارد و سلامتی، تندرستی را برایتان به ارمغان خواهد آورد. فکر بی نیازی، غنا و ثروت، تلقینات و افکار بد، شادابی و تحرک را از شما می گیرد و با افسردگی و خمودگی مبادله می کند. یک تلقین منفی (مثلاً فقر) به خودی خود قدرت ندارد، اما قدرت واقعی در فکر و احساس شخص قرار دارد. باید ذهن را از باورهای نادرست، ترس و اضطراب، شک و وسواس پاک کرد و شادمانی و موفقیت و امید و آرامش را به سر راه داد.
    ● گذشته را به دست فراموشی بسپارید.
    همه ما در زندگی شکست هایی داشته ایم و چه بسا سختی ها و ناکامی های زندگی چنان به ما فشار آورده اند که ما را به طور کلی از زندگی ناامید کرده اند. گاهی اوقات صبر بهترین درمان است. به خاطر داشته باشید که بیشتر کارها به زمان احتیاج دارد. گذشت زمان تلخ ترین شکست ها را به یک پیروزی شیرین تبدیل کرده است. اگر به وجود یک عقل کل که تمام کائنات را می گرداند، باور داشته باشیم، این حقیقت بزرگ را از یاد نخواهیم برد که قانون هستی تمام افراد بشر را به نحوی مورد حمایت و پشتیبانی قرارمی دهد و بنابراین نباید هیچ هراسی از بابت شکست، ورشکستگی، بیماری و غیره داشته باشیم. ما برای حل مشکلات و مسائل زندگی خود باید کار خود را به قدرت روحی و عقل خویش بسپاریم. بنابراین هر روزی که به مشکلی برخوردید، این جمله را پیش از خواب با خود تکرار کنید و آن را به ضمیر باطن خویش بسپارید: «من در نهایت آرامش به خواب می روم. من این کار را به عقل و خردم می سپارم و خود او جواب را پیدا خواهد کرد.» پس از آن راحت بخوابید. هیچ گاه با پیدا شدن کوچک ترین مشکلی در زندگی ناامید نشوید. فراموش نکنید که خورشید از پس ابرهای تیره سر از افق بر خواهد آورد و همه جا را تابناک خواهد کرد.
    ● در ضمیر خود شادی و امید را جای دهید.
    همیشه این نکته را به خاطر داشته باشید که بانک ضمیر باطن ما سود کلانی بابت سرمایه گذاری به شما خواهد داد. اما شادی، عشق، آرامش، مهربانی، راستگویی و صفات پسندیده سرمایه های شما دراین بانک هستند. هرگاه خواستید برای مشکلتان راه حلی بیابید، درباره آن خوب فکر کنید و البته سعی کنید افکارتان مثبت باشد نه منفی. بیشتر ترس و هراس ما در زندگی ناشی از برداشت غیر اصولی و ناصحیح ما از مسائل زندگی است.
    توجه: گاهی اوقات صبر بهترین درمان است. به خاطر داشته باشید که بیشتر کارها به زمان احتیاج دارد.
    نابراین برای دور کردن ترس و هراس از خود ، حواستان را خوب جمع کنید و فکر خود را بر روی مشکلتان خوب متمرکز نمایید و سعی کنید با شعور روشن خود مشکلتان را حل کنید و چنین تصور کنید که مشکلتان حل شده و از این بابت احساس شادی و شعف می کنید.
    ● ایده های نو و مثبتی در زندگی داشته باشید.
    ضمیر باطن انسان پر از طرح ها و نقشه هایی است که آماده است تا به درخواست شخص آن را از اعماق ذهن او به سطح شعور بیاورد. در این فرآیند با وجود هرگونه دگرگونی و تغییرات خارجی، ضمیر باطن به فعالیت خود ادامه می دهد. بنابراین اگر در ضمیر باطن خود ایده ثروت را جای دهید، یقین داشته باشید هرگز محتاج پول نخواهید شد. اگر فکر می کنید که پول ندارید و یا گرفتاری مالی پیدا کرده اید، زمین و زمان را محکوم نکنید و بدانید که تنها خودتان مانع عبور آزادانه افکار و ایده های مثبت در ذهن و ضمیر خود شده اید. باید بدانید که می توانید این موانع ذهنی را از سر راه بردارید و به جنگ مشکلات زندگی بروید.

  6. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1184
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض با کودک درون خود آشتی کنید!

    تک تک ما برای اینکه در زندگی واقعا احساس رضایت داشته باشیم ، لازم است تا کودک درون مان را کشف کنیم، با او دوباره ارتباط بر قرار کنیم، او را بپذیریم و در آغوش بگیریم.
    تک تک ما برای اینکه در زندگی واقعا احساس رضایت داشته باشیم ، لازم است تا کودک درون مان را کشف کنیم، با او دوباره ارتباط بر قرار کنیم، او را بپذیریم و در آغوش بگیریم.
    در واقع هیچ یک از ما، به عنوان فردی بالغ قادر نیست بدون زنده کردن و شفا بخشیدن کودک درونش، در زندگی خوشبخت و کامل باشد.
    اگر با کودک درونمان ارتباط برقرار نکنیم او تنها و منزوی می شود و خود را پنهان می کند. اگر به احساس ها و علاقه مندی هایش اهمیت ندهیم او سرکوب می شود و آسیب می بیند.
    متاسفانه بسیاری از افراد وقتی با کودک درون شان مواجه می شوند در می یابند نیاز کودک شان به مهر و محبت، اعتماد و امنیت و پشتیبانی و احترام برآورده نشده است. افرادی که از زندگی شان ناراضی هستند و یا مشکلاتی مثل اعتیاد، افسردگی و روابط نادرست و مشکل ساز دارند، باید توجه کنند که مدت هاست پیام های کودک درون شان را نادیده گرفته اند. اما نکته ی مثبت این است که هر لحظه که اراده کنند ، می توانند به کمک ارتباط برقرار کردن با کودک درون شان و آشنا شدن با آن راهی جدید به سوی زندگی ای تازه و شاد و پر انرژی باز کنند.
    منبع اصلی مشکلات بسیاری از افراد می تواند مربوط به گذشته شان باشد. مشکلاتی که در گذشته برای آنها پیش آمده و حالا بعد از سال ها بر تمام مسایل زندگی شان سایه اندخته است. مسایلی از گذشته که در زندگی امروز ظاهر می شود و لحظه حال را تحت تاثیر قرار می دهد.
    در درون هر یک از ما لایه های مختلفی وجود دارد و یکی از آنها کودک ماست که باید او را از لابه لای لایه ها، بیرون بیاوریم و به او زندگی تازه ای ببخشیم. با کمک این روش می توانیم از گذشته رها شویم و زندگی مان را در زمان حال هدایت کنیم.
    مرحله ی شناخت کودک درون و نشان دادن جهان به او و دعوت کردن او به زندگی می تواند به طرز معجز ه آسایی مسیر زندگی و نحوه ی انتخاب های تان را تغییر دهد و شما را به سمت انتخاب های بهتر و مثبت تر هدایت کند.
    برای این کودک نام های مختلفی به کار گرفته شده: عده ای به او کودک غیب گو می گویند و عده ای آن را کودک «معجزه گر» نامیده اند، بعضی روان درمان گران نام «خود واقعیت گر» را انتخاب کردند و در نهایت چارلز فیلمور نام "کودک درون " را برگزید.
    کودک درون ، بخشی از درون ماست که می تواند در اوج سرزندگی و شادابی قرار داشته باشد. کودک درون همان خود عاطفی ماست، او در جایی است که احساسات ما زنده هستند. وقتی احساس لذت، غم، خشم، ترس، یا محبت و شفقت می کنیم ، این همان کودک درون ماست که ظاهر شده است.
    وقتی بازی گوش می شویم و پر جنب وجوش، وقتی خلاق و آگاه می شویم و اوقاتی که حسی شهودی در ما زنده می شود و با خویشتن معنوی مان رابطه برقرار می کنیم، همان خود اصلی مان، کودک درون مان، چیزی که می دانیم در عمق وجودمان ریشه دارد خود را نشان می دهد، به ما خوشامد می گوید و ما را تشویق می کند تا در لحظه ی حال حضور داشته باشیم.
    بهتر است باور کنیم که همه ما کودکی در درون مان داریم و نحوه ی برخورد ما با این کودک، زندگی مان را تحت تاثیر قرار می دهد. علاوه بر خودمان، والدین و جامعه نیز در شکل گیری این کودک تاثیر گذار هستند. وقتی این کودک اجازه پیدا نکند تا خود را نشان دهد، شنیده نشود، و حتی حضورش به کلی نادیده گرفته شود و هیچ شناختی از او نداشته باشیم، کم کم یک خود غیرواقعی ظاهر می شود، تصویری غیرواقعی از ما.
    در این شرایط است که در زندگی در نقش یک قربانی ظاهر می شویم و با خودمان احساس غریبی می کنیم و بسیاری از مسائل به صورت حل نشده در ذهن مان باقی می ماند و کم کم انباشته شدن این احساسات سرکوب شده ، منجر به خشمی مزمن، ترس، احساس خلا، بی انگیزگی و احساس نارضایتی می شود.
    یکی از مواردی که باید مراقبش باشیم و در دامش گرفتار نشویم، خود انتقاد گر ماست. بخشی که دایم در پی پیدا کردن ایراد و بهانه و سرکوفت زدن به ماست. بخشی که می خواهد زندگی ما را کنترل کند، صدایی که دایم از کودک درون مان ایراد می گیرد، به او طعنه می زند و او را به یاد انتقاد می اندازد. این همان صدایی است که تمام اشتباهات و شکست هایی که داشته ایم را دایم به رخ مان می کشد و احساس بی کفایتی را به ما منتقل می کند. اما در عوض بخشی نیز هست که در نقش حامی کودک درون ظاهر می شود. وظیفه او این است که به کودک درون عشق بورزد، او را تشویق کند و به او این احساس را منتقل کند که ارزشمند است.
    انکار و نادیده گرفتن کودک درون در افرادی که در خانواده های ناکار آمد بزرگ شده اند بیشتر نمود دارد. این افراد معمولا دچار بیماری های روان تنی شده و به افرادی سخت گیر، انعطاف ناپذیر، سردمزاج و بی محبت تبدیل می شوند.
    اگر احساس می کنید که بعضی یا همه ی این خصوصیات در شما یا آشنایان تان هست اصلا ناامید نشوید. برای رهایی از این حالات راهی هست...
    ▪ راهی که کمک می کند تا کودک درون تان را کشف کنید و او را شفا بخشید.
    شما می توانید خود را از حلقه باورهای غلط نجات دهید و زندگی جدیدی را تجربه کنید. در طی پروسه ی شفای کودک درون برای شما بسیار آسان می شود تا با درون تان ارتباط بر قرار کنید. در این پروسه مهم نیست که چه سن و سالی دارید.
    مهم این است که دوباره متولد می شوید، و این بار خودتان والد و حامی خودتان هستید. کودک تان را حمایت می کنید، به خودتان عشق و محبت لازم را هدیه می دهید. تمام تشویق هایی که از کودکی به شنیدنش احتیاج داشتید و دریافت نکردید را از این بار از زبان خودتان می شنوید و اوج می گیرید. شما قادر خواهید بود تا یک بار دیگر رشد کنید، دوران رشدی همراه با عشق و حمایت عمیق.
    باورهای شما تغییر می کند و در می یابید که این گذشته نبوده که زندگی شما را تحت تاثیر قرار می داده چون گذشته، گذشته است و هیچ قدرتی ندارد بلکه این تصویر ما از گذشته بوده که در ذهن مان نگه داشته بودیم و حالا می توانیم ذهن مان را از آن تصویرها رها کنیم و تصاویر جدیدی به ذهن مان هدیه دهیم.
    در طی دوره ی شفای کودک درون ما قدم به حیطه ی خودآگاه و ناخودآگاه ذهن مان می گذاریم، باورهای کهنه را زیر و رو می کنیم و ارزش های جدیدی برای ادامه ی زندگی مان انتخاب می کنیم.
    به تدریج و با کمک تمرین های مختلف و ایجاد آشتی با کودک درون تان، این کودک هوشمند و شفا یافته، حرف هایی به شما می زند که شما تمام عمر می خواستید آن را بر زبان بیاورید، اما نمی توانستید.
    اما حالا کودک تان رها و آزاد است و به خود حق می دهد که زنده باشد و زندگی کند. برای این که در درون تان یک کودک سرزنده و شاداب و سرشار از انرژی داشته باشید هیچ وقت دیر نیست.

  8. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1185
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض تشخیص شخصیت زنها از روی کیف آنها

    وقتی که تلفن همراه یک مرد زنگ میزند او بی هیچ زحمتی طی یکی دو ثانیه دست در جیب میکند و به تلفن جواب میدهد. جواب دادن زنان به تلفن همراه البته، داستانی جدا دارد.
    موبایل خانم زنگ میزند ولی موبایل در کیف دستی اوست. بنابراین او بایستی دستش را در کیف دستی فرو کند و اینقدر بگرداند تا چیزی که ابعادش مشابه موبایل باشد به دستش بخورد. این کار البته همیشه به همین آسانی برگزار نمیشود. بیشتر مواقع برای پیدا کردن تلفن، اول باید کیف دستی بزرگ را از روی دوش به زمین گذاشت و کلی از خرت و پرتهایی را که عمری برای جمع آوری آن صرف شده از کیف به بیرون ریخت.
    اینکه واقعاً در کیف دخترها چه جور خردهریزهایی روی هم سوار شده که تلفن موبایل را اینگونه اسیر نگه میدارد برای بسیاری مردها جای سؤال و حیرت است. به هر حال، واقعیت اینست که کیف دستی احتمالاً از لازمترین ملزومات برای یک زن امروزی به شمار میآید.
    چکیده ای از کل زندگی یک زن در کیف دستی او فراهم آمده و احتمالاً بررسی داخل این کیف دستی بهترین راه برای شناختن شخصیت اوست.
    لیندا رینولدز، یک روانشناس ساکن دبی میگوید: “کیف دستی یک زن، تصویری واقعی از شخصیت اوست”. او لوازم اصلی شخصی زندگی خود را در کیف با خود همراه میبرد، بنابر این مجموعه این لوازم گویای نوع شخصیت اوست”.
    لوازم آرایش، کلید و سوئیچ، تلفن همراه، دفترچه خاطرات، هر زنی چیزهای دیگری را با خود همراه دارد ولی میشود گفت اعضاء هر گروهِ شخصیتی، تقریباً چیزهای مشابهی با خود دارند. بانوان منظم وسایل خود را مرتب در کیف میچینند. خودمریض پنداران عطر و دستمال مرطوب بهداشتی و مُسکن و آسپیرین و اینها با خود دارند و تیپ های هپلی هپو احتمالاً هر چیز دم دستشان میآید درون کیفی بزرگ میریزند و تا چیزی نشکند ترتیبی به لوازم خود نمیدهند.
    ● کیف من منطقه آزاد من است
    سارا دیویس خانمی ۳۶ ساله است که در بخش بازاریابی در دبی شاغل است. کیف دستی سارا به رنگ برنز و طرح آن مطابق مد روز است، ولی ویژگی اصلی کیف او جادار بودن آن است. از وسایل معمولی مانند کیف پول و کیف لوازم آرایش و کلید و موبایل که بگذریم نگاهی دزدانه ولی کوتاه به اعماق کیف دستی او “لوازم” زیر را افشاء میکند: قرصهای تنقلاتی تیکتاک در جعبهای درباز، ماتیکهایی که سرشان افتاده، بوم لب (کرم ضد خشکی لب) که معلوم نیست تاریخش کی گذشته، خرده های تنباکو (با اینکه او چند ماه است دیگر سیگار نکشیده)، پول خرد خارجی باقیمانده از آخرین تعطیلاتش، روان نویسهایی که جوهرشان در آمده، چند فقره کاغذ مچاله شده پر از لکه، و مسواکی بدون جعبه که انگار با آن ظروف نقره را برق انداخته اند.
    سارا با روانشناس ما موافق است که این کیف نشانه ای از بی مبالاتی، بی نظمی مفرط و ناتوانی مزمن در دور انداختن چیزها است. اما او اذعان می کند که اگر قرار بود دیگران بتوانند داخل کیفش را ببینند آن را مرتب می کرد.
    سارا می گوید: کیف من به نوعی منطقه آزاد شخصی خودم است. تنها کسی که می تواند داخل کیفم را ببیند خودم هستم برای همین هم نیازی نمی بینم که آن را مثل دسته گل نگه دارم. در حالی که اگر سری به میزم در محل کارم بزنید می بینید که منظم و مرتب است چون که میز جایی است که همه می بینند و یک فضای مشترک است”.
    ● وسواس مارک مشهور
    مارک کیفی که دینا دارد از مارکهای معروف است. دینا در بخش مُد کار میکند. او میگوید که مزیت اصلی کیفش اینست که از روز تا شب جوابگوی امورات اوست. او میگوید: اگر قرار باشد بعد از کار مستقیم به گردش بروم همیشه در کیفم چیزی هست که بتوانم به سر و وضعم برسم”. کیف دستی او تر و تمیزو بسیار مرتب است، ذره ای هم اَت و آشغال در آن پیدا نمیشود.
    دینا ادامه می دهد: کیف های من مرتب اند چونکه آنها را زود به زود عوض میکنم تا از مد روز عقب نمانم. داشتن کیف شیک با مارک خوب به من احساس رضایت میدهد. میدانم از کیف هایم پیداست که آدم مادیگرایی هستم ولی خب چه کنم، هستم دیگر. من عاشق مارک ام، عاشق کیف های گران قیمت ام و پیش آمده که کیفی را که حتی ظاهر عجیب و نچسبی داشته چون در مجله مد «ووگ» آمده بخرم و حمل کنم.
    ▪ چمدانک
    روانشناس ما سریعاً متوجه شد که دینا کسی است که از پس وظایف سخت زندگی بر میآید. او هر روز صبح که بلند میشود بر روی انتخاب یکی از کیف های آلامد خود فکر میکند. کیف ها معمولاً باید با رنگ لباسی که می پوشد هم، جور باشند. اوضاع بی عیب و نقص کیف او نشان دهنده دقت و ظرافت او در مورد چیزهای مورد علاقه ش است ولی از سوی دیگر دل ستگی او به مارک و اسم نشانگر مقداری کمبود در اعتماد به نفس است.
    هر دختری یک جور کیفی دارد و کیف ها چه به م یخته باشد چه مرتب، آنچه که معلوم است اینست که کیف دستی تسلط ویژه ای بر خانم ها دارد تا جائی که میتواند باعث ایجاد یا به هم خوردن یک رابطه بشود.
    کَری برَدشاو در سریال تلویزیونی آمریکایی «و شهر» را هر کس دیده باشد به خاطر می ورد که در یکی از داستانها، رابطه او با مردی به نام «مستر بیگ» به مرحله جدی رسید. مستر بیگ از او خواست که شب را پیشش بماند. کری در جواب گفت که علاقه دارد بماند ولی متأسفانه به هیچ وجه برایش مقدور نیست چونکه شرکت مد فِندی در آن فصل فقط کیف دستی ای کوچک به بازار آورده و هیچ راهی برای کری نبوده تا لوازم کافی برای سر کردن شب در خانه ای دیگر را همراه خود بیاورد.
    این شاید مقداری اغراق میز باشد ولی هیچ موقع دست کم نگیرید که کیف دستی زنانه چه کارها میتواند بکند!
    ● شخصیت شما در کیف شما پنهان است
    ـ زیربغلی: کیف دستی ایی که کوچکترند و خوب زیر بغل قرار میگیرند نشانه کلاس و فرهیختگی هستند. یک زن شاغل معمولاً از این نوع کیف دستی استفاده میکند.
    ـ گنده و جادار: کیف ای بزرگ، قلنبه و حجیم برای حالت ای غیر رسمی هستند و معمولاً جوانترها به ست می یرند. این جور کیفها بیشتر برای دخترانی هستند که وسایل زیادی لازم دارند. دخترهای خاکی و کم خرج معمولاً کیفهای بزرگ حمل میکنند.
    ـ آلامد: کیف دستی ایی با مارک طراحهای بزرگ مد اغلب به خاطر قیمت ای بالایشان با بانوان شیک و پرخرج مربوط دانسته میشوند. البته اینکه خانمی مدتها پس انداز میکند تا یک کیف مد روز بخرد نشان میدهد که پشتکارش برای به ست آوردن چیزهایی که دوست دارد زیاد است.
    ـ چمدانک: زنانی که کیف مستطیلی چمدانی کل به دست میگیرند دوست دارند که منحصر به رد باشند. اینگونه خانمها نظر و سلیقه خود را دارند و از دیگران دستور قبول نمیکنند.
    ـ کیف چرمی با زیپ و سگک: زنان حامل این نوع کیف ا معمولاً دوست دارند آن روی هیجانی و پرتمنای خود را به دیگران نشان بدهند. آنها گرایش به این دارند که پیش از آن که فکر کنند عمل کنند و همیشه آماده تفریح و خوش گذرانند.

  10. #1186
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض کنار آمدن با مرگِ عزیزان یکی از دشوارترین کارهاست!

    کنار آمدن با مرگ عزیزان یکی از دشوارترین کارهاست که معمولاً برای آن آمادگی ندارید. همانطور که انسانها با هم متفاوت هستند، مرگ آنها هم متفاوت است
    کنار آمدن با مرگ عزیزان یکی از دشوارترین کارهاست که معمولاً برای آن آمادگی ندارید. همانطور که انسانها با هم متفاوت هستند، مرگ آنها هم متفاوت است. تنها نقطه اشتراک همه انسانها این است که همه روزی می میرند.
    من خواهرم را در سال ۱۳۷۰ و پدرم را در ۱۳۷۵ به خاطر سرطان از دست دادم. فراموش کردن آنها خیلی برایم سخت بود و همیشه دلتنگشان هستم. اما در سال ۱۳۸۴ که برادرم و هفت نفر از همکارانم فوت کردند، بدترین دوره زندگیم بود. واقعاً کسی برای بیرون ریختن غم از دست دادن عزیزان کاری نمی تواند انجام دهد اما نکاتی که در این مقاله برایتان عنوان می کنیم، می تواند به شما برای کنار آمدن با این مشکل فوق العاده دردناک کمک کند.
    ۱) خیلی ها نمی دانند به فرد داغدیده چه باید بگویند. واکنش افراد به مرگ متفاوت است. بعضی افراد خیلی حرف می زنند، بعضی ها خیلی کم حرف می زنند و یا حرف های نادرست می زنند. بعضی وقت ها وقتی کودکی فوت می کند، به والدین داغدیده او برای دلداری می گویند که باز هم می توانید بچه دار شوید اما کسی که فرزندی را از دست داده باشد می داند که هیچ بچه ای را نمی توان با بچه ای دیگر جایگزین کرد. بعضی وقت ها هم افراد خوش نیت می گویند که مرگ خواست خداست و فرد متوفی الان در بهشت خداوند است. شاید این درست باشد اما احتمالاً آن چیزی نیست که آنموقع بخواهید بشنوید. سعی کنید از حرف های دیگران ناراحت نشوید و یادتان باشد که بقیه فقط قصد دلداری شما را دارند نه چیز دیگر.
    ۲) باید مراحل مختلف سوگواری را تجربه کنید تا بتوانید مرگ آن عزیز را بپذیرید. مهمترین مشکلاتی که افراد دچار می شوند، انکار، خشم، و تنهایی است. وقتی مرگ عزیزی ناگهانی باشد واکنش معمول عدم باور آن است. وقتی می دانید که کسی در بستر مرگ است و به اندازه کافی وقت داشته اید که خود را از لحاظ ذهنی برای مرگ آن عزیز آماده کنید، احتمالاً این مرحله که مرحله انکار است را موقع شنیدن خبر بیماری یا آسیبدیدگی او از سر گذرانیده اید. بعضی ها تصور می کنند که دیدن جسد به آنها حس نزدیکی به مرحوم را می دهد اما خیلی های دیگر از آن احساس ناراحتی می کنند. مهم است که به احساسات دیگران حساس باشید اما باید راهی را بروید که احساس می کنید برایتان بهتر است. مهم نیست که محیط و شرایطتان چطور باشد، غم و سوگواری احساسات مختلفی ایجاد می کند که همه آنها را باید قبول کنید.
    ۳) لازم نیست آنرا به تنهایی تجربه کنید. حتی اگر دوستان یا خانواده تان ندانند که چه باید به شما بگویند، اما مطمئناً نیتشان خیر است. گاهی اوقات فکر میکنم که در دنیای امروز به اندازه کافی به اتفاقات مهم زندگیمان توجه نداریم. به نظر می رسد که انتظار می رود که با هر اتفاقی که برایمان می افتد کنار بیاییم و از آن رد شویم. همه ما انسانهای متفاوتی هستیم. واکنش های ما به مرگ کاملاً متفاوت است. وقتی کسی قصد کمک کردن به شما را داشت، کمک او را بپذیرید. اجازه ندهید دیگران به شما بگویند که کی باید از این واقعه عبور کنید. شما تنها کسی هستید که خوب می دانید احساستان چگونه است.
    ۴) کاملاً طبیعی است که از دست خدا عصبانی شوید. مرگ گاهی اوقات ایمان مومن ترین افراد را هم می لرزاند. وقتی آدم ها دچار بیماری های سختی میشوند یا در سن کم فوت می کنند، گاهی اوقات از خدای خود می پرسید چرا باید اتفاقات بد برای آدم های خوب بیفتد؟ قصدمان نیست که سر این سوال بحث کنیم فقط می خواهم بگویم که چنین احساساتی کاملاً طبیعی است. باید قبل از اینکه به مرحله پذیرش برسید، مرحله انکار و خشم را پشت سر بگذارید.
    ۵) اگر همسرتان فوت کند، تا یکسال تغییر شگرفی صورت ندهید. روانشناسان عقیده دارند که یک سال اول پس از مرگ یکی از عزیزان سخت ترین سال است. چون در این سال مراحل مختلفی را پشت سر می گذارید و برای گرفتن تصمیمات مهم آمادگی ذهنی و حساسی ندارید. توصیه من این است که هر کاری که باید را انجام دهید اما تا می توانید از ایجاد تغییرات بزرگ در زندگیتان خودداری کنید.
    ۶) گاهی اوقات مرگ خانواده ها را از هم دور می کند تا نزدیک. بعد از مرگ یکی از عزیزان، اعضای خانواده احساساتشان را درون خودشان می ریزند. خیلی ها ممکن است احساس کنند که با آنها بدرفتاری شده است، تنها گذاشته شده اند، عصبانی هستند، یا دچار سوء تفاهم شوند. در اینگونه مواقع چون اکثراً هر کس به فکر نیازهای خودش است، مسائل مهم نادیده گرفته می شود. مراسم ختم زمان خوبی برای وفق دادن توقعاتتان است. شما خانواده تان را می شناسید. از آنها انتظار کاری که توان انجام آن را ندارند، نداشته باشید. اگر بحثی پیش آمد، سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید. معمولاً راضی کردن همه غیرممکن است.
    ۷) وقتی برای مرگ عزیزی سوگواری می کنید، اول به فکر مراقبت از خودتان باشید. وقتی با مرحله انکار و خشم کنار آمدید، ناراحتی و تنهایی شروع می شود. کسی ک عادت داشتید با او وقت بگذرانید دیگر پیشتان نیست. دلتنگ شدن برای آن فرد کاملاً طبیعی است. فراموش کردن اتفاق خیلی سخت است و نمی توانید به راحتی از آن عبور کنید. بلافاصله بعد از مرگ دوستان و خانواده تان دست کمک به سمتتان دراز می کنند اما با گذشت هفته ها و ماه ها خودتان را تنها می یابید. بااینکه نزدیکانتان می توانند کمکتان کنند اما بعضی کارها را باید خودتان به تنهایی انجام دهید. مهمترین کاری هم که باید انجام دهید مراقبت از خودتان است. این درست همان زمانی است که نیازهای خودتان را جلوتر از بقیه ببینید.
    ۸) در سوگواری درخواست کمک طبیعی است. گاهی اوقات ایمان به خدا، عشق به خانواده، و همیاری دوستان کافی نیست. بعضی وقت ها لازم می بینید با یک مشاور، روانشناس یا مربیتان صحبت کنید. مشاوره به شما برای راحت ترگذر کردن از مراحل سوگواری کمک زیادی می کند. خیلی از افراد هم با نوشتن خاطرات روزانه یا نوشتن نامه هایی به فرد مرحوم خود را خالی می کنند. هدف بیرون ریختن احساسات ناسالم است. هر کس متفاوت است و راه متفاوتی را برای این منظور انتخاب می کند.
    فکر می کنم وقتی یکی از عزیزانتان ر ا از دست می دهید، باید ببینید که چطور می توانید با حفظ یاد و خاطره فرد مرحوم، دوباره به زندگی شاد سابق خود برگردید. کنار آمدن با مرگ با گذشت زمان آسانتر می شود. آخر سر به نقطه ای می رسید که از خودتان می پرسید از این تجربه چه درسی می توانید بگیرید. آماده شدن برای مرگ همیشه ممکن نیست اما وقتی به یک سن خاص می رسید باید تصمیمات مهمی در زندگیتان بگیرید. آیا وصیتی دارید؟ دوست دارید مراسم ختمتان به چه صورت باشد؟
    وقتی با مرگ یکی از عزیزان دست و پنجه نرم می کنید زمان خوبی است که مرگ خودتان هم بیندیشید. کار آسانی نیست اما اگر خودتان اینکار را نکنید، کس دیگری اینکار را برایتان می کند. از دست دادن یک عزیز خیلی دشوار است اما سخت تراین است که خودش کاری برای آماده کردن خود برای آن نکرده باشد. باید همه چیز را از قبل پیشبینی کنید. اینکار باعث می شود بعد از مرگتان کار بازماندگانتان ساده ترشود.

  11. #1187
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض ۱۰ کلید برای تقویت روحیه

    امروزه پیشنهاد سقراط که در قر ن پنجم قبل از میلاد که در آن متنی بر خودشناسی ارایه شد به قوت خود پا برجاست.اهداف احساسات و محدودیت های خویش را بشناسید و با آرامش با آنها برخورد نمایید
    ۱) خود را بشناسید
    امروزه پیشنهاد سقراط که در قر ن پنجم قبل از میلاد که در آن متنی بر خودشناسی ارایه شد به قوت خود پا برجاست.
    اهداف احساسات و محدودیت های خویش را بشناسید و با آرامش با آنها برخورد نمایید. خواه از طریق مطالعه , خواه از طریق اندیشیدن و تفکر, سعی منید بعضی راه های که باعث شناخت شما از خودتان و اینکه چه چیزهایی شما را خوشحال می کند پیدا کنید.
    چنانچه به این توصیه عمل کنید , بهتر قادر به کنترل زندگی و مشکلات پیش روی خود خواهید بود.
    ۲) به خودتان ارزش بدهید و به خود اعتماد داشته باشید.
    ممکن است سخت به نظر برسد اما سعی کیند رفتارتان گویای این باشد که از خودتان مواظبت می کنید.
    حتی اگر همیشه احساس عدم اطمینان می کنید , برخورد و رفتار مثبت را به دنیای اطراف هدیه دهید. برخورد مردم با شما متاثر از رفتار و پوشش شماست.
    بنابراین خود ارزشی و خود اعتمادی را به نمایش بگذارید تا احترام را برای شما به ارمغان آورد.
    ۳) بیش از حد توانتان کار نکنید
    همه ما با سخت کوشی , خواهان تامین امنیت و رفاه خانواده مان هستیم. اما مهم این است که تعدل را در زندگی حفظ کنیم.
    معمولا آن چه از نظر مالی دنبال می کنیم با آن چه که تحقق می یابد یکسان نیست. اگر برای شما تامین معاش مهمتر از صرف وقت با عزیزان یا لذت بردن از زندگی است, بهتر است در تعیین اولویت ها بازنگری است, بهتر است در تعیین اولویت ها بازنگری کنید. سعی کنید برقراری تعادل را از کسی که بین زندگی شغلی و خانوادگی اش این توازن را ایجاد کرده بیاموزید یا اینکه با خانواده یا دوستانتان راج به تاثیرات شغلی تان بر روی آن ها صحبت کنید.
    ۴) از افراد منفی دوری کنید
    از ارتباط مسموم که در شما احساس ناراحتی , عصبانیت یا نا امنی می کند اجتناب کنید. ممکن است سخت به نظر آید اما ارتباط خویش را باکسانی مه برای شما افسردگی به ارکغان می آورند به حداقل برسانید, کسانی که اکثرا محبتهای دریافتیرا بدون پاسخ می گذارند و یا کسانی که دائما از شما انتقاد می کنند.
    صداقت سخنان چنین افرادی را مورد ارزیابی قرار دهید تا ببینید که میزان حقایق موجود در سخنانشان تا چه حد بر اساس ارتباطی مثبت و خوش بینانه است. اگر کسانی شما را تحت فشار روانی قرار می دهند صریحا از آنها بخواهید شما را رها نمایند.
    ۵) مثبت فکر کنید
    سعی کنید از حداکثر توانایی هایتان استفاده کنید و به قدرت خویش اتکا کنید. علایق شخصی تان را با مطالعه و گذراندن کلاسها توسعه دهید.
    علایق جدید را امتحان کنید و شکست هایتان را به کار گیرید. همه ما بخشی از اوقاتمان را از دست داده ایم اما افراد موفق از شکست هایشان درس آموخته اند و مغلوب شکست شان نشده اند.
    اگر شما توانایی هایتان را به خوبی توسعه دهید و نقش مثبتی داشته باشید واقعا قادر به تغییر موقعیت های منفی به موقعیت های مثبت خواهید بود.
    ۶) ورزش ورزش ورزش
    یک رژیم غذایی مناسب و قدری فعالیت بدنی روزانه , اعم از اینکه پیاده روی آرام باشد یا کار بیرون, فشار و اضطراب را تخفیف می دهد و روحیه را شاداب نگه می دارد.
    ورزش و تمرینات بدنی, افراد را از احساس برتری طلبی رهایی و توانایی های سرکوب شده ذهن را ترقی می دهد. همین امر منجر به جلوگیری از افسردگی می شود. برای اشخاص متفاوت ورزشهای مناسب آنها وجود دارد
    تمرینات کششی و یوگا برای تخفیف فشار بسیار مناسبند. بعضی تمرینات نی تواند به رفع عصبانیت کمک کنند. البته ورزش بیرون از منزل فواید مضاعفی دارد, نور آفتاب در بهبود روحیه و تخفیف افسردگی کمک موثری محسوب می شود.
    ۷ ) بخشی از اوقاتتان را تنها بگذارید.
    لذت از جمع دوستان و تنهایی دو بخش از زندگی اند که برای تقویت روحیه بسیار مهم اند. برای معنا بخشیدن و ایجاد شور در زندگی به دیگران کاملا مشروط به وجود دیگران باشد. علاوه بر گذراندن ۲۰ دقیقه در حمام , گوش دادن به موسیقی یا خروج از منزل به قصد لذت بردن از طبیعت , زمانی برای لذت بردن از تنهایی خویش صرف کنید.
    چنانچه این امر را سخت یافتید ممکن است با توسل به اجتماع از مشارکت در موضوعات مهم دوری کنید.
    ۸) به دیگران کمک کنید و اجازه دهید دیگران به شما کمک کنند.
    وقتی مشکلاتتان طاقت فرسا به نظر می رسد نشان دهید که کمک دیگران می تواند اضطراب و دلواپسی شما را بر طرف کند, بنابر این مشکلاتتان را کاملا در منظر دیگران قرار دهید. کمک بلا عوض در مسائل اجتماعی یا کمک به دوستان نیز می تواند به سود شما تمام شود.
    اگر در مقابل کمکی کخ دریافت کرده اید به همان میزان به دیگران مساعدت نمایید دامنه مناسبی از دوستان و اقوامی را بسط داده اید که شریک اوقات خوش شمایند و مدد کاران زمان تنگی و سختی تان.
    ۹) ارتباط و مراودات
    با روشی روشن و در عین حال همراه با آرامش و متانت , احساساتتان را به خانواده , دوستان و مدرسه تان بیان کنید و با دقت کامل به جواب آن ها گوش فرا دهید. هرگز خود را تحت فشاری که ناشی از عدم بیان احساساتتان است قرار ندهید. چرا که این فشار , انفجار ناگهانی در پی خواهد داشت و دیگران بدون کوشش و تلاشی شمارا خواهند شناخت.
    عصبانیتی را که باعث پریشانی و دانستن نقاط ضعف شما می شود کنترل کنید. هرگز اجازه ندهید دیگران ذهن شما را بخوانند.
    ۱۰) موقع احتیاج , کمک بطلبید
    افرادی را پیدا کنید که هنگام مشکلات بتوانند با آنها مشورت کنید .چنانچه پس از مشورت با دوستانتان و خانواده , مشکلاتتتان همچنان طاقت فرسا جلوه می نماید و احساس عدم آرامش می کنید , با مشاورینی صحبت کنید که خواهان کمک و یاری به شمایند. اگر احساس عدم امنیت , نگرانی یا ناراحتی و پریشانی می کنید فورا از یک مشاور متخصص کمک بطلبید.

  12. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1188
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض ۱۷راه برای تبدیل شدن به ۱ فرد بالغ و کامل

    شما از نظر ظاهری به عنوان یک فرد بالغ شناخته می شوید، اما تا زمانی که از نظر عاطفی و ذهنی به بلوغ نرسید، نمی توانید نام یک شخص کامل را بر روی خود بگذارید. روش های زیر به شما کمک می کند که راه رسیدن به کمال را آسانتر طی کنید.
    فاکتورهای اجتماعی
    ۱) مسئولیت پذیری
    اساس شخصیت و درستی، مسئولیت پذیری می باشد. بدون هیچ عذر و بهانه ای یاد بگیرید که مسئولیت کارهایی را که انجام می دهید به عهده بگیرید. همانطور که تحسین و تمجید را قبول می کنید باید گله و شکایت را نیز بپذیرید. برای پی آمد تصمیم های خود آماده باشید و سعی کنید تصمیمات درستی اتخاذ کنید، چرا که قبول مسئولیت کار دشواری است. به عنوان مثال می توانید کارهایی را که به طور بالقوه خطرناک هستند، مثل: رانندگی بیشتر از سرعت مجاز و یا رانندگی بعد از مصرف الکل را انجام ندهید.
    ۲) احساسات خود را کنترل کنید
    عدم توانایی در کنترل احساس می تواند هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی لطمات جبران ناپذیری را به شما وارد آورد. نباید به طور کلی احساستان را بکشید بلکه باید آنها را از طریق یکسری رفتار و گفتار موجه بروز دهید. به عنوان نمونه اگر کسی از زور عصبانیت دست خود را بر روی شما بلند کند، نباید سریعا عکس العمل مشابهی انجام دهید. اگر بتوانید همچنان خونسردی خود را حفظ کنید همه شما را به عنوان "آدم خوبه" داستان می شناسند.
    ۳) بخشنده باشید
    موفقیت شما به کمک هایی بستگی دارد که در میان راه از دیگران دریافت می کنید. بدون هیچ چشم داشتی به دیگران کمک کنید. اگر توان مالی شما اجازه می دهد میتوانید هزینه ای را نیز به خیریه ها و سایر موسسات این چنینی اختصاص دهید. اگر دست شما از نظر مالی باز نیست می توانید از وقت خود استفاده کرده و به آموزش بچه های بی سرپرست بپردازید.
    ۴) وقت خود را با خانواده و دوستان بگذرانید
    صله رحم را از یاد نبرید. اگر نمی توانید همیشه به دیدنشان بروید، حداقل ارتباط تلفنی را قطع نکنید. این امر برای دوستانتان نیز صدق می کند. اگر سرتان خیلی شلوغ است، سعی کنید حداقل آخر هفته را با آنها بگذرانید. می توانید یک نوشیدنی با هم میل کنید و یا یک دست بیلیارد بازی کنید. همیشه به خاطر داشته باشید که شما قبل از اینکه با خانمتان آشنا بشوید، دوستان و خانواده در زندگی شما وجود داشتند.
    ● خود را بشناسید
    ۵) ضعف های شخصیتی خود را از بین ببرید
    هر کدام از ما عیب و ایراداتی در شخصیت خود دارد. در شناخت عادات، ویژگی های اخلاقی و به طور کلی شخصیتتان تلاش کنید. به نظرات دوستان و اقوام در مورد صفات اخلاقی خودتان گوش کنید. ضعف های خود را به تدریج از بین ببرید و نقاط قوت خود را تقویت کنید. به عنوان مثال اگر در زمینه کاری با مشکل مواجه هستید سعی کنید هر روز بیش از روز قبل بر روی مسائل کاری تمرکز کنید.
    ۶) متوجه رفتار خود باشید
    رفتار و گفتار شما در قبال دیگران تعیین کننده برخورد آنها درقبال شما می باشد. شما یک تابلوی تبلیغاتی متحرک هستید که توجه همه را به خود جلب می کنید، پس بهتر است اخلاق خوب خود را به نمایش بگذارید. اگر این کار را نکنید مردم از شما خوششان نمی آید، شما را استخدام نمی کنند و با شما قرار ملاقات نمی گذارند. کارهای خوبی را که از والدین خود در کودکی اموخته اید در زندگی نیز به اجرا در آورید.
    ۷) کار خودتان را انجام دهید
    کاری که تصور می کنید برایتان مناسب است انجام دهید نه کاری که دیگران فکر میکنند انجام آن برایتان لازم است. به عبارت دیگر در پی رسیدن به خوشی و سعادت باشید. هیچ گاه خودتان را با کسی مقایسه نکنید، به ویژه در مورد مسائل مالی برای اینکه ممکن است احساس نارضایتی کنید. کارهایی که همیشه آرزوی انجام دادن آنها را داشته اید اما هیچ وقت انجام نداده اید را شروع کنید.
    ۸) درستکار باشید
    یک فرد درستکار همیشه برای اصول اخلاقی ارزش بیشتری نسبت به لذات و سودهای شخصی قائل است. کارمندان، همکاران، و خانم ها برای افراد درستکار ارزش بسیار زیادی قائل هستند. روی حرف خود بایستید و کاری را که فکر می کنید درست است، انجام دهید.
    ● دیدگاه خود را مشخص کنید
    ۹) با اهدافتان روبرو شوید
    افراد موفق از روسای شرکتها گرفته تا ورزشکاران همه و همه دارای یک عادت ویژه هستند: هدفمندی و تلاش برای رسیدن به مقصود. بدون داشتن هدف و نقشه مناسب برای رسیدن به آن زندگی شما عادی شده و شادی و موفقیت ناچیزی را میتوانید به دست آورید. برای خود اهداف روزانه، هفتگی، و ماهیانه تعیین کنید، سپس راه مناسب برای هر یک را طرح ریزی کنید و تمام تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار بندید و از آن به عنوان راهی برای رسیدن به آرزوهای نهایی خود بهره بگیرید.
    ۱۰) عادات بد خود را ترک کنید
    هر یک از ما به طور متفاوت دارای عادات بدی هستیم. دیر یا زود پی آمدهای منفی آن متوجه ما خواهند شد. با خودتان عهد ببندید که رفتار بد خود را کاهش داده و یا به طور کلی از میان می برید. به عنوان نمونه یکی از عادات بد خود مثل قسم دروغ خوردن و یا تاخیر داشتن را انتخاب کنید و بعد به دوستان و خانواده خود بگویید که می خواهید چنین عادتی را برای همیشه از زندگی خود بیرون کنید. اگر آنها به عنوان یک مراقب در کنار شما باشند تمایل شما نسبت به انجام این کار افزایش پیدا خواهد کرد.
    ۱۱) روحیه جوان و شاداب داشته باشید
    به خاطر داشته باشید که سن شما به آن اندازه ای است که خودتان می خواهید. یک شیوه شاداب و جوان پسند را در زندگی پیش بگیرید تا بدن و ذهن شما همواره به تحرک واداشته شوند. در حالی که خودتان احساس جوانی می کنید پس چه اشکالی وجود دارد که با یک خانم یا آقای جوان هم نامزد کنید؟
    ۱۲) از موقعیت های خود استفاده کنید
    فرصت های بیشماری در زندگی هر فردی وجود دارد، اما سود بردن از آنها کار ساده ای نبوده و دارای ریسک بالایی می باشد. اما باید توجه داشته باشید که هیچ کار بزرگی بی خطر نمی باشد. چه این موقعیت را داشته باشید که برای خودتان شغلی راه بیندازید، چه با دختر خانمی یا آقا پسری که به هیچ وجه در سطح شما نیست، قرار ملاقات بگذارید، به خودتان مطمئن باشید و تا تنور داغ است نان را بچسبانید. کاری نکنید که بعدا موجبات پشیمانی شما را فراهم آورد.
    ۱۳) تمرین بردباری
    صبر و پافشاری شما را به سمت کامیابی و موفقیت رهنمون می سازند. بیشتر انسان های بزرگ بیشتر از اینکه موفق شده باشند در زندگی خود با شکست مواجه میشدند. زمانی که بی حوصله می شوید باید یاد بگیرید که خونسری خود را حفظ کرده و آرام باشید. برای اینکه قدری شکیبایی خود را تقویت کنید می توانید پرستاری کودک یکی از دوستان و یا آشنایان خود را برای مدت زمان کوتاهی به عهده بگیرید.
    ● یک مرد همه جانبه
    ۱۴) علایق خود را متنوع سازید
    یک سرگرمی جدید برای خودتان پیدا کنید تا افق های جدید را بر روی خود باز کنید. با یاد گیری ورزش ها و مهارت های جدید خود را به چالش وادار کنید. یکی از کارهایی که می توانید در این خصوص انجام دهید، یادگیری یک زبان جدید می باشد. زمانی این کار با موفقیت انجام شد؛ به عنوان پاداش، سفر تفریحی به کشوری که زبان آنرا یاد گرفته اید را به خودتان هدیه دهید تا پیشرفت خود را محک بزنید.
    ۱۵) ساعات مطالعه خود را بیشتر کنید
    مطالعه یکی از راه های مناسب برای افزایش اطلاعات و دایره لغات شما می باشد. روزی یک ساعت هم که شده تلویزیون را خاموش کرده و در عوض شروع به خواند یک کتاب کنید. بیشتر سعی کنید کتاب های الهامی در مورد ارتقای شخصیتی و یا زمینه شغلی دلخواهتان را مطالعه کنید. حتی می توانید کتاب های سرگرم کننده را به صورت تفریحی مطالعه کنید.
    ۱۶) ورزش کنید
    ورزش یکی از راههایی است که از شما فرد سالم تر و جوان تری می سازد. آنقدر که کار شما ارزش دارد مدت زمانی که مشغول به انجام آن هستید مهم نیست. با خودتان تعهد کنید که در برنامه روزانه خود مقداری فعالیت فیزیکی بگنجانید.
    ۱۷) عاقل باش جوان!
    همچنان که به مسیر خود در راه رسیدن به یک فرد کامل ادامه می دهید، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر مثبت همیشه به عنوان اساسی ترین فاکتور شناخته میشود. دید مثبت ذهنی نسبت به هر چیز در زندگی به شما اجازه می دهد در جایی که دیگران شکست خوردند، به پیروزی دست پیدا کنید.
    بدون توجه به اینکه شرایط تا چه حد دشوار است اگر نقطه نظر مثبتی داشته باشید و این کار را ادامه دهید، همیشه راهی برای پیروزی در مقابلتان باز خواهد شد.

  14. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1189
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض تست خودشناسی

    اگرمایلید اطلاعات بیشتری درمورد شخصیت خودتان وخصوصیاتی که باعث می شوند دیگران شما را بیشتردوست داشته باشند پیدا کنید به تست زیربا کمال صداقت پاسخ دهید.این تست جدیدترین تست روانشناسی درکشورآمریکا است.
    ● سوسن,آفتابگردان یا گل رز
    ۱) فرض کنید شما مشخصه صورت کسی هستید,کدام قسمت ازصورت او هستید؟
    الف) چین وچروک
    ب) لکه
    ج) خال زیبایی
    د) کک ومک
    ت) لبخند
    ۲) دوست دارید چه نوع پرنده ای باشید؟
    الف) شباهنگ
    ب) جغد
    ج) عقاب
    د) فلامینگو
    ت) پنگوئن
    ۳) کدام یک ازآلات موسیقی را دوست دارید؟
    الف) پیانو
    ب) ویلون
    ج) سازدهنی
    د) گیتار
    ت) دف
    ۴) کدام یک ازبرنامه های تلویزیونی برای شما جالب تراست؟
    الف) اخباروبرنامه های مستند
    ب) فیلم های درام وزندگی نامه
    ج) هیجانی وپلیسی
    د) عشقی وماجرایی
    ت) کمدی وکارتون
    ۵) کدام یک ازبازی های شهربازی را بیشتردوست دارید؟
    الف) هیچ کدام ,من ازشهربازی متنفرم
    ب) قطاریا قایق ج :نمایش واجرای کمدی
    د) چرخ وفلک ووسایلی که سریع می چرخند
    ت) ترن های هوایی سریع السیر
    ۶) آیا شما به اشتباهات خوتان می خندید؟
    الف) هرگز
    ب) به ندرت
    ج) برخی مواقع
    د) معمولا
    ت) همیشه
    ۷) اگردوست شما سربه سرتان گذاشت چه عکس العملی نشان می دهید؟
    الف) عصبانی می شوید
    ب) ناراحت می شوید
    ج) برایتان جالب است
    د) تلافی می کنید
    ت) چندین برابرتلافی می کنید
    ۸) اولین چیزی که صبح موقع بیدارشدن به فکرتان خطورمی کند چیست؟
    الف) کارویا تحصیل
    ب) مشکلات زندگی
    ج) صبحانه
    د) روزی که درپیش دارید
    ت) کاری که تا شب انجام خواهید داد
    ۹) درزندگیتان چه شعاری دارید؟
    الف) وقت طلاست
    ب) سحرخیزباش تا کامروا باشی
    ج) آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    د) زندگی کن وبه دیگران هم اجازه زندگی کردن بده
    ت) بی خیال باش(هرچه بادا باد )
    ۱۰) آیا به همه حیوانات علاقه مندید؟
    الف) اصلا ب:تعداد کمی ازحیوانات
    ج) برخی ازحیوانات د:بیشترحیوانات
    ت) تمام حیوانات
    ۱۲) شما لبخند می زنید؟
    الف) هرگز
    ب) به ندرت
    ج) گاهی اوقات
    د) اغلب
    ت) آنقدرزیاد که برخی فکرمی کنند دیوانه هستم
    ۱۲) نظردیگران راجع به شما اغلب کدام مورد است؟
    الف) بی رحم
    ب) سرد وبی احساس
    ج) زیبا
    د) دوست داشتنی
    ت) خوشگذران
    ۱۳) شما احساس عشق وقدردانی خود را نشان می دهید؟
    الف) هرگز
    ب) به ندرت
    ج) گاهی
    د) اغلب
    ت) حداکثرتا جایی که امکان دارد
    ۱۴) شما اعتقاد دارید که برای شاداب بودن باید ساعاتی ازروز را منحصرا صرف خودتان کنید؟
    الف) اصلا
    ب) احتمالا نه
    ج) گاهی
    د) بله
    ت) البته ,تا جایی که امکان دارد به خودتان می رسید
    ۱۵) آیا زندگی شما بابرنامه ریزی پیش می رود؟
    الف) من حتی درتعطیلات هم برنامه ریزی می کنم
    ب) همیشه برنامه ریزی می کنم
    ج) بستگی به روزهفته دارد
    د) درصورت امکان اجازه می دهم که خودش پیش آید
    ت) همیشه بدون برنامه ریزی روزها را طی می کنم
    حال امتیازات کنارگزینه هایی را که انتخاب کرده اید جمع کنید.
    مثلا گزینه الف۱ امتیار,گزینه ب ۲امتیاز,گزینه ج ۳ امتیاز,گزینه د ۴ امتیاز,گزینه ت ۵ امتیازدارد سپس امتیازات خودتان ازپانزده سوال تست را مطابق با جدول زیرمقایسه کنید.
    ▪ اگرامتیازشما بین ۱تا ۲۰باشد :
    بدین معنی است که شما سوسن سفید هستید .مردم شما را به خاطرپشتکارتان ,ازجان ودل مایه گذاشتنتان وموفقیت هایتان تقدیرمی کنند.اهداف مشخصی دارید وفکرتان برکارتان متمرکزاست .احتمالا فرزند اول خانواده هستید .احساستان را به سختی ابرازمی کنید .یکی ازمهمترین نگرانی های شما این است که چگونه دربرابرافراد مختلف ظاهرشوید.اندیشه هایتان کمی متمایل به بدبینی است .اعتماد به نفس دارید ولی درباطن گاهی به خود اعتماد ندارید.قادرهستید که هدفی تعیین کنید وبه آن برسید.بعضی مواقع دنیا را با دیدی باریک بین می نگرید .احساس می کنید که وقت کمی برای رسیدن به آرزوهایتان دارید.
    مواظب باشید جدی بودنتان شما را ازدنیای اطراف دورنکند .خونسرد باشید واززندگیتان لذت ببرید .کارهایی انجام دهید که ازآنها لذت می برید .با انجام این دستورات قوه خلاقیت تان شکوفا می شود .سعی کنید که بیشتربخندید وبا دیگران درتماس باشید.
    ▪ اگرامتیازشما بین ۲۱تا ۵۴ باشد :
    بدین معنی است شما یک گل رزهستید .کمی تیغ دارید ولی زیبایی های بسیاری دارید .حس شوخ طبعی دارید ولی ازشنیدن جوک لذت می برید.احتمالا فرزند وسط خانواده هستید مردم دوست دارند دوروبرشما باشند .خونگرم هستید .دوستان صمیمی بسیاری دارید.زندگی را بادید واقع بینانه می نگرید .آگاهید که زندگی ازخوبی ها وبدی ها تشکیل شده است .قادرید شانس خودتان را با توجه به سرمایه های که دارید امتحان کنید .سخت کوش هستید وبه اهدافتان پایبندید .دوست دارید خودتان باشید واین مساله به شما اعتماد به نفس می دهد مشکلترین مساله درزندگیتان یکنواخت بودن مسایل است .یکنواختی درهرمساله ای شما را آزارمی دهد وباعث کسل شدن روحیه شما می شود .
    به شما پیشنهاد می گردد که افق دیدتان را وسیع ترکنید .مسایل جدیدی را تجربه وکشف کنید .آنگاه متعجب خواهید شد که چه نتایج زیبایی به دست آورده اید ومهمترازهمه اینکه فراموش نکنید که درهمه چیزدنبال زیبایی بگردید مخصوصا درخودتان .
    ▪ اگرامتیازشما بین ۵۵ تا ۷۵ باشد :
    بدین معنی است که شما یک گل آفتابگردان هستید دربستری ازگلهای رز.یک ویژگی بارزدرشما وجود دارد که باعث گرمادهی به دیگران وجلوه گری شما می شود .ممکن است شما کوچکترین فرزند خانواده ویا تنها فرزند باشید .دروقت لازم جدی هستید ولی دوستانتان شما را به عنوان یک شخص شوج طبع می شناسند .ازگفتن جوک لذت می برید .گاهی شیطنت می کنید .مایلید که با افراد جدید وجالبی درزندگیتان آشنا شوید .با افرادی که هیچ وقت نمی خندند راحت نیستید .دید مثبتی به زندگی دارید .درهمه چیزبه دنبال خوبیها هستید .بیدی نیستید که با هربادی بلرزید .گرم ,دوست داشتنی ,با وفا واجتماعی هستید وهرکدام ازاین صفات می تواند دلیلی برای خوب بودن شما باشد .انرژی نامحدودی دارید ولی انگیزه تان کم است .برای شما مشکل است که فقط برروی یک کارمتمرکز شوید به شما پیشنهاد می گردد که اجازه دهید مردم روی جدی شما راهم ببینند همان طورکه چهره شاد شما را می بینند .دراین صورت می خواهند که همیشه با شما باشند .به احساسات دیگران احترام بگذارید ازاین شاخه به آن شاخه نپرید .وکاری راکه دوست دارید انتخاب کنید وتا پایان آن را انجام دهید.

  16. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #1190
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض چطور از پیله تنهایی خارج شویم؟!

    معمولاً اینطور گفته می شود که برونگرایی بیشتر از آنکه رفتاری اکتسابی باشد، خصیصه ای است که با آن به دنیا می آیید و خودتان نقشی در انتخاب، کاهش یا افزایش آن ندارید.
    حتی اگر این موضوع درست باشد، و شما فردی کاملاً درونگرا هم باشید اما باز هم امیدی برای کسب برخی خصوصیات افراد برونگرا وجود دارد. برای ایجاد تغییر و تحول در خودتان باید همیشه سه اصل را رعایت کنید:
    ۱) با گروه های مختلف مردم راحت باشید
    ۲) ملاقات با دیگران را زیاد بر خودتان سخت نگیرید
    ۳) بدون نگرانی از اینکه چه باید بگویید باب گفتگو را باز کنید.
    ● چگونه برونگرایی را در خود تقویت کنید
    شما می توانید بدون اینکه دست به تغییر شخصیت خود بزنید، و فقط با برداشتن چند گام ساده مهارتهای برونگرایی را در درونتان ایجاد کرده و تقویت کنید.
    برای شروع و در اولین گام باید سعی کنید بیشتر وقت خود را با دیگران بگذرانید. اگر احساس می کنید با قرار گرفتن در موقعیت هایی که به معاشرت با تعداد زیادی از افراد نیاز دارد، تحت فشار قرار می گیرید و معذب می شوید، مطمئن باشید که این موضوع زیاد ارتباطی به ساختار شخصیتی شما ندارد و تنها با این دلیل است که تجربه حضور در چنین موقعیت هایی را نداشته اید.
    برای برداشتن گام اول ابتدا به یک پیش گام احتیاج دارید، به دلیل اینکه شما تا بحال فردی برونگرا نبودید برای ملاقات و معاشرت با دیگران انگیزه لازم را نداشتید، و تا زمانیکه این انگیزه در شما ایجاد نشود، نمی توانید برونگرا شوید.
    اگر در چنین حلقه انزوا طلبانه ای گرفتار شوید، برای خلاص شدن و شکستن آن دو راه بیشتر ندارید.
    ۱) به دنبال فعالیت های گروهی مورد علاقه خود بگردید.
    ۲) پیله تنهایی که به دور خود تنیده اید را پاره کنید.
    ● به دنبال فعالیت های گروهی مورد علاقه خود بگردید:
    یکی از موانعی که راه اجتماعی شدن را بر بسیاری از افراد درونگرا سد می کند، این است که نمی توانند فعالیت های اجتماعی مورد علاقه خود را به درستی پیدا کنند.
    شما می توانید افرادی را شناسایی کنید که از بودن در کنار آنها لذت می برید و در معیت آنها به انجام فعالیت های دسته جمعی بپردازید. قرار نیست که شما با هر تیپ آدمی در ارتباط باشید و معاشرت کنید، چرا که سنگ بزرگ علامت نزدن است، قدم به قدم و آهسته آهسته خود را با وضعیت جدید وفق دهید، این روش نقطه شروع مناسبی خواهد بود.
    ● پیله تنهایی خود را پاره کنید:
    در درون تمام افراد درونگرا ترسی ناخودآگاه نسبت به قرار گرفتن در محیط های اجتماعی وجود دارد. راهکار دومی که به شما پیشنهاد می کنیم این است که این ترس ها را دور بریزید.
    همه افراد برای خود یک حریم خصوصی دارند که در مورد افرادی که به شدت برونگرا هستند، این حریم محدود شده و زیاد به چشم نمی آید. اما افراد درونگرا برای خود حریم خصوصی گسترده تری قائل هستند.
    پس در نتیجه برای اینکه فردی اجتماعی باشید باید این حریم خصوصی را محدود کنید و زیاد خود را در پیله تنهایی تان محصور ننمایید. اگر یک بار دست به این کار بزنید، تکرار آن برای تان راحت تر خواهد شد.
    بطور مثال اگر تازه به یک ساختمان نقل مکان کرده اید و مواجه با همسایه های جدید چندان هم کار ساده ای به نظر نمی آید، برای غلبه بر این ترس می توانید هر روز صبح شما برای سلام کردن پیش قدم شوید.
    البته لازم به ذکر است که لازم نیست از همان شروع کار گام های بیش از حد بلندی بردارید، همیشه مسیرهای جدید را با گام های کوتاه شروع کنید تا رفته رفته به شرایط جدید عادت کنید.
    ● هنر خوب صحبت کردن را یاد بگیرید
    درست است که خوب گوش دادن مهارت بسیار مهمی است و شاید در بیشتر مواقع مهمتر از خوب صحبت کردن باشد، اما به هرحال خوب صحبت کردن خصیصه ایست که در بین تمام افراد درونگرا مشترک است.
    پس شما هم اگر می خواهید خود را در این گروه جای دهید باید زره و کلاه خود به تن کرده و به جنگ سکوت بروید و بتوانید بی وقفه حرف بزنید. اما خوب می دانید که در عمل توانایی چنین کاری را ندارید.
    مطمئناً شما و تمام درونگراها بر این عقیده اید که بهترین گفتگوها آنهایی هستند که به عنوان متکلم نقش کمی در آن داشته باشید، و به عنوان یک درونگرا خوب می دانید که از بودن در یک جمع دوستانه و تنها شنونده سخنان آنها بودن چه احساس خوبی در شما ایجاد می شود.
    اما از همین امروز رویه خود را تغییر دهید. برای شروع تنها چند کلمه هم کفایت میکند. لازم نیست مثل یک برونگرای حرفه ای مسلسل وار حرف بزنید، همین که بتوانید در حد چند کلمه نظرات و احساسات خود را بیان کنید، اعتماد به نفس شما برای برخورد با موقعیت های اجتماعی افزایش می یابد.
    در اینجا وقت آن شده که فوت کوزه گری افراد برونگرا را به شما یاد دهیم، این افراد بدون اینکه مطمئن باشند درباره چه موضوعی می خواهند صحبت کنند، باب گفتگو را باز کرده و همچنان به حرف زدن ادامه می دهند.
    پس شما هم فقط حرف بزنید تا حرف زده باشید. شاید باز هم برای شما که به چنین روش های نه چندان دل چسبی عادت ندارید، انجام چنین اعمالی کمی سخت باشد اما به هرحال در همین حد که برای صحبت تلاش کنید پیشرفت خوبی محسوب می شود.
    ● بالاخره روزی می رسد که شما هم مثل یک برونگرای واقعی بی وقفه حرف بزنید !
    ▪ لذت درونگرایی
    در آخر اگر از حق نگذریم، در درونگرایی لذتی هست که در برونگرایی نیست. شما به عنوان یک فرد درونگرا می توانید از کارایی خود حداکثر استفاده را ببرید. همچنین خلوت تنهایی بهترین فضا برای تفکر و کارهای خلاقانه است.
    پس این درونگرا بودن چندان هم بد نیست و باعث افزایش و ارتقای مهارت های دیگر شما می شود.
    ایده آل ترین روش برای بکار بستن در زندگی تلفیقی از درونگرایی و برونگرایی است. می توانید به کمک مهارتهای اجتماعی افراد برونگرا و آرامش ذهن و نظم و ترتیب افراد درونگرا از زندگی خود لذت برده و حداکثر استفاده را از توانایی های خود ببرید.
    ● اصلاً مهم نیست تست های روانشناسی چگونه درباره شما قضاوت کنند.
    ▪ برونگرا ها و درونگراها
    برونگرایی و درونگرایی اصطلاحاتی است که «ک.گ.یونگ» وضع کرده و حاکی از دو نوع شخصیت متناقض است. فعالیت کلی یا شوق و کشش در شخص برونگرا آفاقی (یعنی متوجه دنیای خارج) و در درونگرا انفسی (یعنی متوجه بدون شخص) است.
    هر کس به این هر دو متمایل است، اما همواره بر اثر محیط و خصوصیات خلقی، یکی بر دیگری تفوق دارد و به نحو بارزی آشکار می شود. برونگرایی حاد فرار نامعقول و غیرمنطقی از نفس و نمایش دادن احساسات در جمع است (مانند هیستری و هیجان شدید) و درونگرایی حاد عبارت از عقب نشینی به دنیای درون است، و درین حال خیالبافی جانشین واقع بینی می شود. «یونگ» بیماری تقسیم خاطر را اختلال مشاعر شخص درونگرا می داند.

  18. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •