تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 120 از 129 اولاول ... 2070110116117118119120121122123124 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,191 به 1,200 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #1191

    پيش فرض مدیریت احساسات

    احساسات شامل یک سری واکنشهای متوالی و مشخص است که توسط مغز شروع به کار میکند تا بدن و ذهن را برای انجام عمل مناسب آماده کنند. در طول روز ما با احساس های مختلفی سر و کار داریم مثل احساس گناه، شرم، رشک، خشم، ترس، حسادت و عشق یا دوست داشتن و همین احساسات جلوه زندگی ما را پر رنگ ترمیکنند. شاید اگر قادر نبودیم احساسات متنوعی را تجربه کنیم زندگی ما بسیار یکنواخت و کسل کننده می شد.
    گفته میشود علت وجود احساسات در انسان ایجاد انگیزه برای انجام فعالیتهایی است که برای حفظ سلامت و بقای نسل به آن نیاز دارد. چنانکه دیده شده است هر چه موجودات زنده پیچیده تر شدند بچه های آنها برای بقا نیاز به مراقبتهای طولانی تری پیدا کردند. مثلا" مارمولک مادر هیچ احساسی به بچه خودش ندارد و چنانکه بچه مارمولک بعد از تولد کوچکترین حرکتی بکند بلافاصله مادرش او را میخورد. اما وجود احساس عشق و دوست داشتن فرزند در انسانها باعث میشود والدین مدتها از فرزندشان عاشقانه و با تمام وجود مراقبت کنند و او را تا مرحله استقلال کامل تنها نگذارند.
    همینطور در روابط بین انسانها وجود احساس عشق و حسادت میتواند تضمین کننده ارتباط با یک فرد خاص باشد و شاید وجود احساس شرم و گناه است که باعث وفاداری افراد به یکدیگر میشود.
    همانطور که دیدیم تجربه احساسات به خودی خود برای انسان نه تنها مشکلی ایجاد نمیکند بلکه در مواردی برای بقای وی ضروری به نظر میرسند. بطوریکه فردی را انسان کامل میدانند که قادر باشد طیف کاملی از احساسات از ناامیدی و خشم گرفته تا عشق و شادی را تجربه کند.
    در هنگام تجربه یک احساس واکنشهای جسمانی خاصی در فرد بروز میکند. زیرا احساسات برای کمک به آماده سازی بدن برای اقدام مناسب کوتاه مدت طراحی شده اند. اگر ابراز آن احساس سرکوب شود مغز فرمان ترشح هورمونهایی را صادر میکند که رفتار مناسب آن احساس را ایجاد کند. برای مثال کسی که ترس خود را سرکوب کرده وپنهان میکند و واکنش متناسب با این احساس را بروز نمیدهد علائم خاص جسمانی ناشی از ترشح هورمونهای خاص را بروز میدهد؛مثل در هم کشیده بودن عضلات صورت، تپش قلب سریع، شانه های خمیده و در دراز مدت در این افراد ضعف سیستم ایمنی دیده میشود.

    دیده شده است که با تغییر نحوه فکر کردن در مورد یک مسئله میتوانیم پاسخ های احساسی مغز را تغییر دهیم. تجربه نشان داده است که این کار زمانی مؤثر است که در مراحل اولیه پاسخ احساسی انجام شود. زیرا وقتی یک واکنش احساسی برای مدت طولانی در مغز باقی بماند برای قطع آن واکنش لازم است که آن احساس بطور فیزیکی ابراز شود.
    بررسیها نشان داده است برای اینکه بر احساساتمان کنترل داشته باشیم مهارتهای زیر را نیاز داریم:

    ۱) کنترل بر واکنشهای جسمی
    آیا زمانی که احساس خشم، ترس یا هیجان میکنید به نفس نفس می افتید یا نفس کم می آورید؟ آیا قادر نیستید به سرعت وضعیت تنفسی خود را به حالت اولیه بازگردانید؟
    اگر اینطور است سعی کنید برای کنترل واکنشهای جسمی خود از روشهایی مثل تمرینات تنفسی و حرکات جسمانی یوگا کمک بگیرید.
    آیا برای رفع تنش های ناشی از احساسات ابراز نشده ( مثل سردرد یا شانه درد) بجز مصرف دارو راه دیگری را سراغ دارید؟
    اگر روش خاصی را بلد نیستید تکنیکهای تن آرامی را یاد بگیرید.
    توصیه میشود برای آزاد کردن انرژی و تنش های انباشته شده حداقل هفته ای سه بار ورزش کنید.
    شما می توانید برای آزاد کردن فیزیکی احساساتی مثل ترس، خشم، نا امیدی و غم خود روش های مناسب و بی خطری بکار ببرید مثلا" میتوانید یک تسبیح، یک بالش که تحمل ضربات شما را داشته باشد و یا یک فیلم غم انگیز تهیه کنید.

    ۲) کنترل بر واکنشهای ذهنی
    میگویند "هر وقت دیدی حالت بد است بدان که داری بد فکر میکنی"
    افکار منفی احساسات منفی در ما ایجاد میکنند.
    مثلا" اگر گفتگوی ذهنی کسی بعد از کنار گذاشته شدن توسط یک دوست این باشد که" هیچ کس منو دوست نداره" بطور قطع احساس بسیار بدی را بدنبال خواهد داشت ، در صورتیکه همین گفتگوی ذهنی اگر دوباره بازسازی شود و به این صورت دربیاید "هر چقدر هم دوست داشتنی باشم ممکن است بعضی ها منو دوست نداشته باشند" به طور قطع احساس بهتری را در فرد ایجاد میکند.
    یاد گرفتن فن مثبت اندیشی و سالم اندیشی تا حد زیادی به ما در ایجاد احساسات مثبت کمک میکند. شاید حتی صحبت با یک فرد خوش بین و مثبت اندیش بتواند حال ما را بهتر کند.
    ۳) کنترل بر واکنشهای رفتاری
    آیا اگر کسی از شما تعریف کند سرخ میشوید؟ اگر اینطور است سعی کنید با یکی از دوستان خود تمرین کنید که در چنین شرایطی بتوانید خیلی راحت بگوئید " خیلی ممنون"
    آیا وقتی عصبانی میشوید طوری رفتار میکنید که باعث پشیمانی شما میشود؟ اگر اینطور است میتوانید مهارت کنترل خشم را که شامل ۴ قدم اساسی است یاد بگیرید.

    ▪ قدم اول: فاصله گرفتن
    هر گونه تماس فیزیکی با طرف مقابلتان را قطع کنید. یک قدم به عقب بردارید، به صندلی تکیه دهید یا اتاق را ترک کنید.

    ▪ قدم دوم: منحرف کردن
    فکر خودتان را مشغول کنید مثلا" تمام اشیای با یک رنگ خاص اتاق را بشمارید.

    ▪ قدم سوم: رهاسازی تنش
    مشتتان را باز و بسته کنید. صورتتان را در هم بکشید و رها کنید. انگشتان پای خود را خم و راست کنید. به یک بالش مشت و لگد بزنید و یا داد بزنید.

    ▪ قدم چهارم: تنفس عمیق
    حداقل برای چند دقیقه با نفس های عمیق و آرام سرعت ضربان قلبتان را پائین بیاورید.
    به یاد داشته باشید که تقویت مهارتهای احساسی به تمرین، تکرار و زمان نیاز دارد و به مرور شما میتوانید لحظات آرامش بخش بیشتری را در زندگی تجربه کنید.
    جالب است بدانید که بسیاری از افراد برای سرکوب کردن هیجانها و احساسات منفی خود مانند خشم، غم، ترس و نگرانی به عادت مخربی مثل مصرف مواد مخدر یا الکل ویا پرخوری بیمارگونه پناه می برند.
    دیده شده است که یادگیری مهارت مدیریت احساسات در این افراد نقش بسیار مهمی در کنترل عادات مخربشان دارد. این موضوع از جهت پیشگیری از ایجاد این عادات مخرب در افراد هم نقش مهمی دارد.
    چه بسا با تجهیز کودکان و نوجوانان به مهارت های زندگی بتوانیم تا حد قابل توجهی از آسیب پذیری آنها نسبت به اعتیاد به مواد مختلف و پرخوری بیمارگونه کم کنیم.


    گردآوری کننده :دکتر افسانه یاراحمدی
    برگرفته از کتاب حال برتر نوشته گیل لیندن فیلد

  2. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1192

    پيش فرض باتری حافظه ات را پُر کن

    قویت حافظه ۲ قاعده اصلی دارد؛ گوناگونی و کنجکاوی. وقتی انجام دادن بعضی از کارها برای شما عادی می شود، یعنی آنقدر آنها را انجام می دهید که آنها جزو طبیعت شما می شوند، باید آنها را عوض کنید... به عنوان نمونه، اگر آنقدر جدول حل کرده اید که حتی توی خواب هم می توانید این کار را انجام دهید، موقع آن است که خود را به چالشی جدید بکشانید تا بتوانید توانایی مغزتان را به بهترین نحو پرورش دهید. کنجکاوی در محیط اطراف و جهان اطرافتان، اینکه آنچه در اطرافتان می گذرد، چگونه اتفاق می افتد و چگونه شما می توانید آن را بفهمید باعث می شود مغزتان با سرعت بالاتر و موثرتری فعالیت کند. به کار بستن مواردی که در این مطلب آمده است، به شما کمک می کند به خواسته ای که درباره پرورش هوش و حافظه تان دارید، برسید.

    ۱) بازی کنید
    برنامه های پرورش ذهن و بازی ها راه های خارق العاده ای هستند برای اینکه مغزتان را به چالش بکشید. سودوکو، جدول و بازی های الکتریکی. همه آنها می توانند سرعت فعالیت مغز و حافظه تان را افزایش دهند. این بازی ها بر منطق دایره لغات و ریاضی و... تکیه دارند. آنها جنبه تفریحی هم دارند و شما می توانید روزانه اندکی از وقت خود را صرف آنها کنید و از آنها سود ببرید. البته روزانه فقط ۱۵ دقیقه از وقتتان را به بازی اختصاص دهید نه بیشتر.

    ۲) مدیتیشن یادتان نرود
    مدیتیشن روزانه احتمالا بهترین کاری است که شما می توانید برای سلامت جسم و مغز و روانتان انجام دهید. مدیتیشن نه تنها باعث آرامش شما می شود بلکه باعث پرورش مغز هم خواهد شد. شما با به وجود آوردن حالت متفاوت روانی، مغزتان را به صورتی جدید و جذاب به کار می گیرید و این باعث بالا بردن فعالیت مغزی تان می شود.

    ۳) مغزتان را تغذیه کنید
    مغزتان به چربی های مفید و سالم احتیاج دارد پس روی روغن ماهی سالمون، آجیل ها مانند گردو، روغن تخم کتان و روغن زیتون تمرکز و چربی های اشباع شده را از رژیم غذایی تان حذف کنید.

    ۴) داستان های خوبتان را بازگو کنید
    خاطره ها و اتفاق هایی که برایتان افتاده اند را تفسیر کرده و آنها را بازگو کنید و لحظه هایتان را با دیگران سهیم شوید. تمرین کنید که داستان های جدید و قدیمی تان را به طوری دلچسب، تاثیرگذار و مفرح تعریف کنید.

    ۵) تلویزیون را خاموش کنید
    افراد بالغ روزانه بیش از ۴ ساعت را به تماشای تلویزیون اختصاص می دهند. تلویزیون می تواند جانشین روابط شود و روی سبک زندگی تاثیر بگذارد. تلویزیون را خاموش کنید و وقتتان را صرف تمرین های ورزشی برای بدن و مغزتان کنید و به ابعاد دیگر زندگی تان بپردازید.

    ۶) مغز سالم در بدن سالم است
    تمرین های ورزشی، تمرین های فوق العاده ای برای مغز نیز هستند. وقتی بدنتان را حرکت می دهید مغزتان باید یاد بگیرد که چگونه ماهیچه ها را هماهنگ کند، فاصله ها را تخمین بزند و تعادل را برقرار کند. تمرین های متفاوت و گوناگون انجام دهید تا مغزتان را به چالش بکشید.

    ۷) چیزهای متفاوت بخوانید
    کتاب ها، قابل حمل و پر از شخصیت های جالب و اطلاعات و واقعیت های جذاب و نامتناهی هستند. در زمینه های متفاوت و گسترده مطالعه کنید. اگر عادت دارید کتاب های تاریخی بخوانید، سعی کنید رمان های معاصر، کتاب های نویسنده های خارجی و کلاسیک را بخوانید. با این کار مغزتان را به کار می گیرید تا تصورات جدید و متفاوتی داشته باشد. همچنین با آشنایی با فرهنگ ها و مردمان جدید می توانید داستان های جالبی برای تعریف کردن داشته باشید.

    ۸) مهارت جدیدی یاد بگیرید
    یادگیری مهارت های جدید باعث می شود ناحیه های مختلفی از مغزتان به کار بیفتد. حافظه تان به کار می افتد شما حرکت های جدید یاد می گیرید و می توانید بین چیزهای مختلف رابطه برقرار کنید. خواندن آثار ادبی، درست کردن غذا و ساختن هواپیما با خلال دندان همه این کارها مغز شما را به چالش می کشد و چیزی جدید برای فکر کردن به شما می دهد.

    ۹) تغییرات به وجود آورید
    همه ما برنامه های روتین و کارهای روزمره مان را دوست داریم. ما عادات و دل مشغولی هایی داریم که می توانیم ساعت ها آنها را انجام دهیم ولی هرچه که انجام آن برای ما عادت شده است کمتر مغزمان را به فعالیت وامی دارد. برای اینکه واقعا مغزتان را جوان و پویا نگه دارید، آن را به چالش بکشید. راهی را که هر روز به سوپرمارکت می روید عوض کنید. برای باز کردن در اتاقتان از دست دیگرتان استفاده کنید. دسرتان را قبل از غذا بخورید. همه اینها مغزتان را مجبور می کند تا بیدار شود و توجهی دوباره به مسایل داشته باشد.

    ۱۰) مغزتان را پرورش دهید
    برنامه ها و کتاب ها و وب سایت ها و در کل تحقیقات زیادی برای پرورش مغز وجود دارند که همه آنها بر ۳ پایه اصلی: به یادآوری، تجسم کردن و تحلیل کردن بنا شده اند. هر روز مغزتان را روی این ۳ اصل به کار گیرید تا در هر زمینه ای و هرچه بیشتر آماده شود

    روزنامه سلامت

  4. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1193

    پيش فرض چگونه انرژی منفی را از خود دور کنیم؟

    تعریف انرژی منفی با اصطلاحات علمی سخت است ولی مسلما هر کسی آن را تجربه کرده است. این بدان مفهوم نیست که آنها بد یا منفی هستند ولی به این معناست که آنها با منبع درونی انرژی مثبت شان قطع رابطه کرده اند!شاید شما تجربه رفتن به جایی یا بودن با افرادی را دارید که باعث می شوند احساس بدی پیدا کنید؛ احتمالا احساس خستگی بکنید.

    گرچه سخت است علت دقیق ناراحتی تان را معلوم کنید ولی به هر حال آن را احساس می کنید. در عوض، امکان دارد شما در کنار بعضی افراد خودبه خود احساس بهتربودن و داشتن آرامش بیشتر بکنید.
    این تجربیات اتفاقی نیست؛ اینها نتیجه تبادل مشخص انرژی است. وقتی شخصی انرژی کمی دارد، فقط بودن با فرد دارای انرژی زیاد به او نیرو می دهد، در عین حال از انرژی خود آن شخص اندکی کاسته می شود. انتقال انرژی از شخصی به شخص دیگر موجب برقراری تعادل و توازن می شود.
    مثلا اگر شما احساس خوبی دارید و با کسی که احساس بدی دارد ارتباط برقرار می کنید، بعد از مدتی آن فرد احساس بهتری پیدا می کند و احساس خوب شما کمتر خواهد شد. ممکن است این تغییر را خود احساس نکنید ولی طی چند ساعت یا چند روز متوجه می شوید که احساس خوبی ندارید. درک این تشابه به توضیح تبادل انرژی مثبت و منفی که همیشه در جریان است، بیشتر کمک می کند.


    ● وقتی منفی بافی می کنیم چه اتفاقی می افتد
    هرچه بیشتر منفی بافی می کنیم و راهی هم برای رهاساختن آن نمی یابیم انرژی خود را راکد نگه می داریم.
    وقتی درگیر منفی بافی می شویم ممکن است سعی کنیم اعتماد و اطمینان داشته باشیم ولی وقتی دست به کاری خطیر می زنیم، همچنان دستخوش اضطراب و سردرگمی می شویم؛ بدین ترتیب اعتمادبه نفس ما زائل شده است. ما آرزوی درونی مان را برای فعالیت بیشتر و پیشرفت کردن احساس می کنیم ولی متوجه می شویم عقب نگه داشته شده ایم.
    اما وقتی درگیر منفی بافی می شویم، شاید دلمان بخواهد شاد باشیم ولی احساس می کنیم که با افسردگی و تأسف خوردن برای خود، بیشتر در خود غرق می شویم. لذت ما کم می شود و احساس می کنیم میل درونی مان شادبودن است اما آن را نمی یابیم. این فرایند در افرادی با حساسیت کمتر که از کمبودهای خود بی اطلاع هستند، متفاوت است. آنها تاحدودی شاد هستند ولی این افراد از دیرباز مفهوم لذت بردن های واقعی را از بین برده اند.
    فراموش نکنیم وقتی منفی بافی می کنیم ممکن است بخواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم ولی هنوز گرفتار احساس گناه و بی ارزشی هستیم. ما نمی توانیم خلوص، معصومیت و خوبی را که حاصل آن است احساس کنیم.
    ما به خاطر اشتباهات گذشته مان احساس تباهی و بیهودگی می کنیم و نمی توانیم خودمان را ببخشیم. در نتیجه احساس می کنیم در قبال دیگران مسئول هستیم. اگر هنگام کودکی برای اشتباهاتمان تنبیه می شدیم ممکن است خودمان هم مجازات کردن مان را ادامه دهیم.
    روح های حساس، منفی گرایی دیگران را به درون خود می کشند چون آنها بیشتر در معرض خطر هستند. منفی گرایی که آنها احساس می کنند ترکیبی از منفی بافی های خودشان همراه با منفی بافی های دیگران است. آنها مانند اسفنج به هر جا که می روند منفی بودن و احساسات منفی دیگران را به درون خود می کشند.
    اما چیزی که به دیگران اجازه می دهد حساسیت کمتری داشته باشند توانایی فرونشاندن احساسات است. بعضی افراد هنگام عصبانیت نیاز ندارند احساسات شان را مورد بررسی قرار دهند تا به احساس بهتری برسند. این افراد فقط می خواهند احساسات شان را انکار کنند یا نپذیرند و سرانجام به راه خودشان بروند. این روش برای افرادی که حساسیت کمتری دارند مفید است ولی برای کسانی که حساس ترند نمی تواند مفید واقع شود.
    در واقع افراد، منفی گرایی خود را سرکوب می کنند، آنها نه تنها این احساس شان را به دیگران منتقل می کنند بلکه منفی گرایی کمتری را از جهان جذب می کنند.


    ● تبادل انرژی
    افراد حساس کسانی هستند که انرژی منفی بیشتری جذب می کنند. مگر اینکه خودشان از حساسیت شان به نوعی کم کنند. این افراد بسیار تأثیرپذیر هستند و اغلب زود مریض می شوند و نسبت به خودشان احساس منفی دارند.
    در واقع بیش از حد خوردن یکی از راه های کم کردن حساسیت مان یا زائل ساختن احساساتمان است. وقتی افراد گرفتار هر یک از موانع موفقیت شخصی هستند، اغلب با انرژی مثبت خود واقعی شان قطع ارتباط می کنند و به جای آن انرژی منفی به بیرون می فرستند.
    بعضی ها به دلیل نوع زندگی شان، دوستانشان و طرز فکرشان، انرژی منفی منتشر می کنند. این افراد ممکن است در تمام مدت یا بعضی اوقات این انرژی منفی را منتشر کنند اما افرادی که با طبیعت واقعی خود بیشتر در تماس هستند، خودبه خود انرژی مثبت منتشر می کنند. بودن در کنار این افراد حال شما را عملا بهتر می کند، به همین دلیل است که ما به سوی افراد موفق کشیده می شویم.


    ● تخلیه انرژی منفی
    نخستین گام در فرا گرفتن فرایند تخلیه انرژی منفی، رسیدن به آرامش بیشتر و مراقبه و برقراری تعادل است. درست همانطور که شما توانایی جذب انرژی توسط نوک انگشتانتان را در مراقبه دارید، قدرت بیرون فرستادن آن را هم دارید.
    دومین گام برای بیرون فرستادن انرژی منفی، فرستادن انرژی منفی به جایی است که صدمه ای به آن نمی زند. انرژی منفی توسط طبیعت جذب می شود و صدمه ای به آن نمی زند. به همین دلیل است هنگامی که گرفتار استرس یا اضطراب هستید، با رفتن به گردش در جنگل یا طبیعت خودبه خود به آرامش بیشتری دست پیدا می کنید. همچنین با توجه به همین موضوع بعضی افراد از رفتن کنار دریا یا درازکشیدن در آفتاب، لذت می برند. عوامل طبیعی با جذب انرژی منفی، انرژی مثبت منتشر می کنند.
    گیاهان، گل ها و درختان معمولا بهترین هدف برای تخلیه انرژی هستند. برای اغلب افراد گل ها بسیار قدرتمند هستند و می توانند به بهبود حال آنها کمک کنند.
    اکنون می توانیم درک کنیم که چرا افراد از دریافت گل به عنوان هدیه خوشحال می شوند یا چرا وقتی می خواهیم به کسی ابراز علاقه کنیم به او گل هدیه می دهیم. وقتی شخصی گلی را به عنوان هدیه دریافت می کند، آن گل به او کمک می کند تا احساسات منفی خود را رها کند و به حس بهتری دست یابد.
    محل دیگر برای تخلیه انرژی منفی ظرف پر آب، وان حمام، استخر، حوض یا دریاچه است.
    هرچه حجم آب بیشتر باشد قدرت تخلیه انرژی هم بیشتر است. آب، انرژی منفی را جذب می کند؛ برای حفظ جریان انرژی و استفاده از مراقبه و مدیتیشن منظم، مهم است روزانه ۸ تا ۱۰ لیوان آب بنوشید.
    آتش عنصر نیرومند دیگری از طبیعت است که ما می توانیم برای تخلیه انرژی منفی خود از آن استفاده کنیم. به اوقات خوشی فکر کنید که می توانید دور یک آتش جمع شوید و داستان های مختلف تعریف کنید.
    آتش قادر است انرژی منفی را از ما دریافت کند؛ بنابراین برای دورشدن از انرژی منفی می توانیم از آن استفاده کنیم.

    این آگاهی مهم درباره انرژی می تواند به راحتی اشتباه فهمیده شود؛ مثلا ممکن است شخصی از بودن در کنار افرادی با انرژی منفی یا سرزنش کردن دیگران برای مشکلات، مضطرب شود.
    اگر شما انرژی مثبت زیادی دارید، گرفتن انرژی منفی بخش اجتناب ناپذیر زندگی است. شما نمی توانید از آن فرار کنید. به جای اینکه درصدد اجتناب کردن از انرژی منفی باشیم، فقط نیاز داریم برای تخلیه کردن و رهایی یافتن از آن مصمم باشیم.

    این تبادل طبیعی انرژی بسیار شبیه وضع هوا در طبیعت است. یک سیستم فشار ضعیف همیشه یک سیستم فشار قوی را جذب می کند. جریان هوای گرم همواره در یک اتاق سرد بالا می رود. اگر خانه شما گرم و راحت است و پنجره ها دو جداره نیستند، در زمستان جریان هوای سرد را خواهید داشت و گرمای درون تحت تأثیر سرمای بیرون قرار خواهد گرفت؛ حتی اگر دست تان را به پنجره نزدیک کنید، جریان هوا ر احساس می کنید. طبیعت همیشه در جست وجوی تعادل است. به همان صورت، وقتی که شما انرژی مثبت زیادی دارید، انرژی منفی را هم جذب می کنید.
    رمز موفقیت شخصی این است که با شارژ مجدد می توانید ادامه دهید و سپس انرژی منفی را که جذب می کنید تخلیه کنید. کوشش برای اجتناب از انرژی منفی در صورتی مهم است که خسته و بیمار هستید. ولی اگر هر روز با مراقبه و مدیتیشن و دریافت آرامش و رهایی به هر طریقی که خود سراغ دارید، خود را تقویت سازید و سپس عشق خود را با اطرافیان تقسیم کنید، بیشترین رضایت خاطر را خواهید داشت. همچنان که قدرت تان را برای جذب انرژی مثبت و تخلیه انرژی منفی تقویت می کنید، مقابله با چشمان منفی گرا شما را نیرومند می سازد.

  6. 5 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1194

    پيش فرض هوش هیجانی و مدیریت رفتار اجتماعی

    هوش یکی از مهمترین سازه های فرضی است که از زمان مطرح شدن آن توسط آلفرد بینه در اویل قرن بیستم همواره برای تبیین موفقیت شغلی و کارایی به کار رفته است. امروزه محققان علوم رفتاری دو صورت هوش عقلانی و هیجانی را ارائه می دهند. که این در واقع تقابل دو بعد رفتاری انسان به نام های احساس و منطق می باشد. امام علی(ع) می فرمایند: «به هنگام خشم نه تنبیه، نه تصمیم و نه دستور». این فرمایش بر کنترل رفتار و احساسات در هنگام هیجانات تأکید دارد.

    ● مفهوم هوش هیجانی (عاطفی)
    هوش هیجانی، یعنی به جای اینکه فقط منطق در تصمیم گیری ها مؤثّر باشد، از احساسات هم استفاده کنیم. در مورد هوش عقلانی و مزایای آن بسیار سخن گفته شده است. اما هوش عاطفی اصطلاحی است که در مورد آن کمتر شنیده ایم. در حالی که اثرات آن بر رفتار انسان فراوان و شگفت انگیز است. هوش عاطفی همچنین نقش موثری در آرامش انسان دارد. هوش عاطفی توانایی برای مدیریت اضطراب و کنترل تنش ها و انگیزه، امیدواری و خوشبینی در مواجهه با موانع در راه رسیدن به هدف است. در واقع این هوش عاطفی است که می تواند هوش عقلانی را به کار گیرد و در جهت مقصودش به پیش ببرد. شاید تا کنون افراد باهوش زیادی را دیده باشید که نه در شغل و کارشان و نه در روابط خانوادگی و روابط بین فردیشان و نه در تفریح و عشق ورزیدنشان و ... موفقیتی حاصل نکرده اند. و کسانی را هم می شناسیم که علی رغم اینکه از هوش سرشاری برخوردار نیستند زندگی آرام و موفقی داشته اند و حتی به سطوح بالای موقعیت ها اجتماعی دست یافته اند.

    ● هوش هیجانی در گذر زمان
    ارسطو اولین کسی بود که دو واژه احساس و منطق را درکنار هم قرار داد. او مثال می زند: "عصبانی شدن آسان است، اما عصبانی شدن نسبت به فردی به صورت درست، تا حد معقول و درست در زمان درست و به دلیل درست، کاری ساده نیست."هوش عاطفی زمانی مورد توجه قرار گرفت که دنیل گولمن در سال ۱۹۹۵ کتاب خود را با عنوان " چرا هوش عاطفی می تواند مهمتر از IQ باشد؟ " به چاپ رساند.تا نزدیک به صد سال پس از ظهور علم روان شناسی، روان شناس ها وقتی که از "هوش" حرف می زدند، منظورشان هوش منطقی بود. آنها روز به روز، تست های هوششان را پیشرفته تر می کردند تا چیزی که به عنوان IQ (بهره هوشی) از آن در می آوردند، دقیق تر و دقیق تر باشد. آنها می گفتند که هر چه بهره هوشی بالاتری داشته باشید، موفّقیت بالاتری کسب می کنید؛ امّا تجربه عموم مردم، چیزهای دیگری می گفت. IQ در بهترین حالت، می توانست موفّقیت تحصیلی یک نفر را تضمین کند. چه قدر آدم، دور و بر ما هستند که بهره هوشی چندان بالایی ندارند، امّا بسیار آدم های موفّقی هستند! آنها از چه هوشی برای پیش بردن کارهایشان استفاده می کنند؟ این سئوالی بود که در نهایت، در دهه ۱۹۹۰ میلادی، ذهن روان شناسان را هم مشغول خودش کرد. پیتر سالووی، اوّلین نفری بود که اصطلاح هوش هیجانی» EQ را برای ویژگی این آدم ها به کار برد؛ اصطلاحی که رابطه تنگاتنگی با "شادکامی" و "خوشبینی" داشت.

    ● مهارت های هوش عاطفی
    هوش عاطفی مجموعه ای از مهارت ها در ارتباط با مواردی از قبیل؛ شناخت احساس خود، کنترل احساس خود، بر انگیختن و به هیجان آوردن خود، شناخت احساسات دیگران و تنظیم روابط با دیگران می باشد. هر کدام از شاخصهای پنج گانه فوق مباحث عمده ای در روانشناسی کاربردی و وروانشناسی علمی دارد. برای سال های متمادی تصور بر این بود که" IQ" یا ضریب هوشی نماینده میزان موفقیت افراد است. اما در دهه اخیر محققان در یافتند که IQ تنها شاخص ارزیابی موفقیت یک فرد نیست. آنها در حال حاضر مشغول تحقیق درباره" EQ" یا "هوش عاطفی" هستند. درابتدای پیدایش این سازه، روانشناسان بیشتر بر روی جنبه های شناختی همانند حافظه و حل مسئله تاکید می کردند . اما خیلی زود دریافتند که جنبه های غیر شناختی مانند عوامل عاطفی و اجتماعی نیز دارای اهمیت زیادی هستند. بعضی پژوهشگران بر این عقیده اند کهIQ در خوشبینانه ترین حالت ۱۰ الی ۲۵ درصد از واریانس متغیر عملکرد را تبیین می کند.هوش عاطفی یا هوش اجتماعی شامل ۴ مهارت درارتباط با خود، دیگران، آگاهی و اقدام است. که با ترکیب این ها, مؤلفه های بنیادی هوش عاطفی به دست می آید .
    بحث برانگیزترین حوزه ای که مبحث هوش عاطفی در آن وارد شده، حوزه مدیریت و مباحث سازمانی است. تحقیقات نشان می دهد هوش عاطفی در سازمان و مخصوصاً در حوزه مدیریت، اهمیتی فراتر از هوش منطقی یافته است. محققان دریافتند در محیط کار یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه می شود تا قلب و احساسات نه تنها مدیران و روسای شرکت ها نیازمند هوش عاطفی هستند، بلکه هر کسی که در سازمان کار می کند، نیازمند هوش عاطفی است.اما هر چه در سازمان به سمت سطوح بالاتر می رویم، اهمیت هوش عاطفی در مقایسه با هوش عقلی، افزایش می یابد.

    ● چگونگی توسعه و پرورش هوش هیجانی
    اکثر مهارت ها بر اثر تعلیم و تربیت توسعه می یابد. هوش هیجانی به وسیله رشد مهارت های هیجانی خاص قابل توسعه است. هوش هیجانی مفهومی، قابل یادگیری است. بر خلاف بهره هوشی که در طول زندگی سطح آن تقریباً ثابت است، هوش هیجانی را می توان افزایش داد. قبل از هر چیز انسان باید در باره احساسات و هیجانات اطلاعات بیشتری پیدا کنند و در باره انواع هیجان مثل شادی و غم، شجاعت و ترس، صبر و بی حوصلگی، عشق و تنفر و.... اطلاعات سازنده ای داشته باشد. با ایجاد یک محیط امن عاطفی می توان با آزادی در باره احساسات سخن گفت. آموزش مهارت های اجتماعی ار راه های افزایش هوش هیجانی است. این آموزش شامل برنامه کنترل خشم وعصبانیت، همدلی، پی بردن به تفاوت ها و شباهت های مردم، حل مسائل و مشکلات، برقراری ارتباط موثر، ارزیابی خطرات، تصمیم گیری، تقویت روحیه افراد گروه، ابتکار و مدیریت تغییر، استفاده از روشهای گوناگون برای متقاعد کردن دیگران و ... است.
    روان شناسانی که از هوش هیجانی، به عنوان مهم ترین عامل موفّقیت فردی دفاع می کنند، معتقدند که این نوع از هوش، اکتسابی است و می توان آن را پرورش داد. آنها راه های مختلفی را برای پرورش هوش هیجانی بدین شرح پیشنهاد می کنند؛ تشکیل گروه های دوستانه (به منظور شناخت احساسات خودش و دیگران)، تمرین حل یک یا چند مشکل، شناخت احساسات از طریق ادبیات و سینما، تنظیم احساسات بوسیله نوشتن( نوشتن، هم نوعی تخلیه هیجانی است و هم نوعی تنظیم هیجان) و قاطعیتِ محترمانه(در عین اینکه احترام دیگران را داریم، از حقّ خودمان هم دفاع کنیم).

    ● تجلی هوش هیجانی در ارتباطات
    هوش هیجانی می تواند زمینه ای مناسب برای ساختن محیطی مطلوب برای یادگیری و برقراری ارتباط موثر باشد. تا به وسیله آن آزادانه نیازها و انتظارات خود را برای کسب حمایت از سوی دیگران ابراز کنیم. این امر ابزاری مطمئن برای بهبود ارتقای کیفیت زندگی محسوب می شود که در نهایت جامعه نیز از آن بهره مند می شود. اصولاً هوش هیجانی در ارتباطات تجلی می یابد. این ارتباطات از سویی حوزه درون فردی (ارتباط فرد با خود) و از طرف دیگر قلمرو میان فردی (ارتباط فرد با دیگران) را دربرمی گیرند. در قلمرو فردی، هوش هیجانی به قابلیت ها، شایستگی ها و توانمندی هایی می پردازد که ارتباط فرد با خود را تنظیم می کنند. در این حوزه با ویژگیهایی، مانند: آگاهی به خود، اعتماد به نفس، مدیریت هیجان ها و ابتکار عمل سروکار داریم. در قلمرو اجتماعی، هوش هیجانی به قابلیت هایی می پردازد که ارتباط فرد با دیگران را سامان می بخشند، ویژگی هایی، مانند: همدلی، آگاهی سازمانی، مدیریت تضاد و تعارض، کارگروهی، نفوذ، پرورش دیگران و ارتباط موفق با دیگران، که در این حوزه قرار می گیرند.

    ● سخن پایانی
    اگرچه انسان ها با ویژگی های گوناگون به دنیا می آیند و چگونگی برخورد آن ها با مسائلی از قبیبل؛ برخوردهای اجتماعی، اشتیاق خجالت و غیره متفاوت است، اما هوش عاطفی کمک می کند تا انسان بر روی قابلیت های خاص عاطفی و یا عدم وجود آنها مطالعه کرده و خود را برای رویارویی با جامعه بیرونی آماده کند. اولین قدم برای افزایش هوش عاطفی، خودآگاهی است. خودآگاهی یعنی شما چه احساسی دارید و چرا دچار آن احساس شده اید. اگرچه ممکن است این کار در بدو امر برای بعضی از افراد مشکل باشد، اما زمانی که فرد شروع به درک خود می کند، می تواند دیگر مهارت های احساسی اش را نیز توسعه دهد و در نهایت به هوش عاطفی بالایی دست یابد. هدف از تقویت هوش عاطفی، آگاهی از احساسات و تربیت آنها برای غلبه بر موانع زندگی است. هوش هیجانی عامل مهمی در ایجاد تغییرات اساسی در زندگی است. از آنجا که هوش هیجانی مجموعه ای از مهارتهاست که اغلب آنها از راه آموزش قابل یادگیری و تقویت هستند، تعجب نداردکه مدارس را به عنوان مکان اصلی پرورش و ارتقای هوش هیجانی درنظر بگیریم.

  8. این کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #1195
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض تماشای گلها طبیعی ترین راه برای بهبودِ روحیه است!؟

    پیشرفت روزانه و سریع تکنولوژی و تغییرات سریع شیوه زندگی، در کنار همه خوبی هایش، صدماتی هم به زندگی ما زده است. محققان توصیه می کنند برای رفع تنش های ناشی از این تغییرات، به تمرینات ورزشی و روش های خاص تنش زدایی رو بیاوریم. آنها می گویند طبیعت راهی آسان برای حفظ و ارتقای سلامت روان، پیش روی ما گذاشته است: گل ها. گل ها می توانند تاثیراتی سریع تر از آنچه فکرش را بکنید، بر شادی و رضایت مندی شما از زندگی و روابط اجتماعی تان داشته باشند. هیجان انگیزترین نکته درباره این تحقیق جدید این است که این بررسی، باورهای علمی متداول درباره اینکه چگونه انسان ها می توانند حالات روزانه روحی شان را به گونه ای سالم و طبیعی مدیریت کنند، به چالش می کشد....
    تیم پژوهشی فوق الذکر، ارتباط بین گل ها و رضایت مندی از زندگی را طی ۱۰ ماه مطالعه روی رفتارها و واکنش های روحی شرکت کنندگان در این تحقیق به هنگام دریافت کردن گل ها یافته اند.
    نتیجه ها نشان می دهد گل ها متعادل کننده حالات روحی به سمت حالات طبیعی و سالم هستند. گل ها اثر سریعی روی شادمانی دارند. همه شرکت کنندگان در این بررسی در هنگام دریافت گل لبخند واقعی و هیجان زده ای در صورتشان نمایان شد و توضیح دادند که چه اندازه احساس شادی فوق العاده و احساس سپاسگزاری در آن هنگام داشته اند. این واکنش روحی در همه جا و مخصوص همه گروه های سنی است و محدودیتی ندارد. گل ها اثرات بلندمدت مثبت روی حالات روحی دارند. مخصوصا شرکت کنندگان در این بررسی از کاهش استرس و اضطراب و عصبیت بعد از دریافت گل خبر داده اند و توضیح داده اند که حد بالاتری از احساس لذت بخشی و رضایت مندی از زندگی را دارند. گل ها می توانند روابط اجتماعی ما را نیز عمیق تر کنند و باعث افزایش روابط با خانواده و دوستان شوند. احساسات ما به ما می گویند که گل ها ما را خوشحال می کنند و حال علم نشان می دهد که نه تنها گل ها ما را شادتر از آنچه فکر می کردیم، می کنند؛ بلکه آنها تاثیرات مثبت قوی روی خوب بودن حالات روحی مان دارند.
    ● آثار آرام بخش گل های رنگارنگ
    بشر برای زندگی در طبیعت آفریده شده است. طبیعتی که تنوعی از رنگ هاست و او را به حکایت ریشه های زندگی متوجه می کند. دقیقا به همین دلیل است که رنگ ها حس های فیزیولوژیکی را به وجود می آورند. همه رنگ هایی که در طبیعت می بینیم چه به صورت نشانه، چه نماد و چه سنبل از نظر روانی اهمیت فراوانی در زندگی ما دارند. رنگ های موجود در طبیعت حتی روی عملکرد فیزیولوژیکی و طبیعی بدن ما تاثیر می گذارند و به همین خاطر است که شما در یک محیط سرسبز و با تماشای شالیزار حس متفاوتی از وقتی دارید که به تماشای یک دشت گل سرخ یا کوه های پوشیده از برف می نشینید. ثابت شده رنگ ها به خاطر تاثیر بر عملکرد فیزیولوژیکی بدن بر روحیه و روان ما هم تاثیر دارند. همین رنگ سرخ ضمن اینکه نماد حرکت است، نماد خطر و هیجان نیز هست و در عین حال از منظر فیزیولوژیکی موجب تند شدن ضربان قلب می شود، اشتها را تحریک می کند و بسیاری موارد دیگر.
    در مقابل، رنگ آبی سبب آهسته تر شدن کلیه کارکردهای فیزیولوژیکی بدن می شود و با کاهش ضربان قلب، حس آرامش را همیشه تداعی می کند. به کار بردن رنگ ها در محیط زندگی و طبیعت اطرافمان با توجه به تاثیر آنها بر روان ما می تواند راه موثری در کسب لذت بیشتر در موقعیت های گوناگون باشد. مثلا جایی که قرار است کار گروهی در آن مکان انجام شود، برای مثال، افراد خانواده دور هم جمع شوند، صحبت کنند و شاد باشند بهتر است از رنگ هایی مثل سرخ، نارنجی و زرد استفاده کرد. تا به حال از خود پرسیده اید چرا در همه جای دنیا اقوام و ملیت ها و حتی سنین و جنسیت های مختلف با تماشای رنگ صورتی حس لطافت، زندگی و نشاط را به دست می آورند؟ چون ما این رنگ را از نخستین جایگاه زندگی مان یعنی رحم مادر می شناسیم.
    محل دلپذیری که همه کودکان آن را دوست دارند و حتی وقتی آنها را از آن محل دوست داشتنی خارج می کنند واکنش گریه را دارند. جایی تنگ و کوچک (رحم مادر) تنوعی از فام های صورتی را به او می رساند. در واقع چون عبور نور از پرده های مختلف صورت می گیرد در چشم جنین این احساس رنگ صورتی به چشم می رسد. جنین از چند ماهگی می تواند رنگ ها را تشخیص دهد و نخستین رنگ او صورتی است. این ذهنیت نخستین برای همه ما تداعی گر آن محل دلپذیر و لطیف در رحم مادر است. فرقی نمی کند مرد و زن در هر سن و ملیتی که باشند طبق آمار از صورتی به عنوان یک رنگ محبوب یاد می کنند. شاید خالی از لطف نباشد دوباره نگاهی به طبیعت و رنگ های آن بیندازید و از آن برای تغییر روحیات خود بهره ببرید و با طبیعت آشتی کنید.
    ● گل ها و روابط دوستانه
    تحقیقات درباره جاهایی از خانه که انسان ها در آن گل ها را قرار می دهند به نتایجی رسیده است. جاهایی از خانه که برای مهمان تدارک دیده شده است مثل اتاق پذیرایی و حال، محل قرار گرفتن گل هاست که سمبلی برای سهیم کردن و ایجاد فضای مشترک روحی بین افراد است. گل ها احساس مثبت روحی را به کسانی که وارد آن اتاق می شوند القا می کنند و فضا را صمیمانه تر می کنند و همچنین جوی دوستانه و اشتراکی را برای افراد حاضر در اتاق ایجاد می کنند.
    ● تاثیرات بصری گل ها
    گیاهان فقط تضمین کننده خوراک مثل سبزی ها و صیفی جات نیستند بلکه اثرات دیگری مثل اثرات بصری و بویایی (معطر بودن) دارند. اول از همه، درباره اثرات بصری گیاهان ما می توانیم از رنگ های آنها انتظار اثرات درمانی داشته باشیم. اساسا این حق شماست که رنگ مورد علاقه تان را انتخاب کنید. رنگ انتخابی شما نشان دهنده حالات روحی شماست و از درون شما تاثیر می پذیرد و آن رنگ می تواند به شما احساس راحتی ببخشد و یا ذهن تان را آرام کند. اساسا هر رنگی تاثیری دارد:
    ▪ قرمز: حرارت بدنتان را افزایش می دهد، فشار خونتان را بالا می برد و اشتهایتان را زیاد می کند و به شما شور و حرارت می بخشد.
    ▪ صورتی: شما را جوان تر و شاداب تر می کند.
    ▪ نارنجی: اشتهایتان را زیاد می کند و روحتان را تازه می کند.
    ▪ زرد: باعث سرخوشی تان می شود و حس بلندپروازی و رویایی بودن به شما می دهد.
    ▪ سبز: آرام کننده چشم های خسته و آرامش بخش است.
    ▪ آبی: فشار خون تان را پایین می آورد و همچنین تپش قلب و اشتهایتان را کنترل می کند. اگر در رژیم غذایی هستید به خوابتان نیز کمک می کند.
    ▪ بنفش: آرامش بخش است و به بهبود طبیعی کمک می کند.
    ▪سفید: ذهن تان را نیرو می بخشد و متمرکز می کند.

  10. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #1196
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض بهئاشت روانی در محیط کاری

    بهداشت روانی را امروزه به معنی احساس رضایت و بهبود روانی و انطباق کافی اجتماعی با موازین مورد قبول هر جامعه تعریف کرده اند. یک محیط کاری سالم می تواند ارتباط نزدیکی با بهداشت روانی کارکنان داشته باشد.
    وقتی مدیریت، عملکرد خوبی داشته باشد و کارکنان، مورد تکریم و احترام قراربگیرند و به آنان بها داده شود، بعید است چنین محیط کاری دردسرساز باشد یا باعث بروز مشکل های روانی شود. به عبارتی، عملکرد ضعیف مدیریت می تواند عامل نارضایتی شغلی قلمداد شود. به عنوان نمونه، اگر کارکنان تصور کنند با آنان منصفانه و محترمانه رفتار نمی شود، به احتمال زیاد، به مشکل های روانی دچار می شوند.
    محیط کاری می تواند عارضه های منفی بر سلامت جسمی و روانی کارکنان داشته باشد اگر:
    فضایی به وجود آوریم که تعادلی بین کار و زندگی وجود نداشته باشد.
    تبعیض، تجاوز به حقوق کارکنان و برچسب زدن رواج داشته باشد.
    ● تعادل میان کار و زندگی
    تعارض میان کار و زندگی، وقتی به وجود می آید که کارکنان دریابند نقش های آنان در محیط کار و خانواده، با یکدیگر تداخل داشته و برای یکدیگر مزاحمت ایجاد می کنند. همه ی استرس ها، منفی و مضر نیستند و جزئی از ماهیت کار محسوب می شوند. تحقیق های انجمن بهداشت روانی «کانادا» در سال ۲۰۰۱ میلادی، نشان می دهد کارکنانی که استرس ناشی از کار را مثبت تلقی می کنند، از بهره وری بالایی برخوردارند. بسیاری از کارکنان معتقدند تعارض میان کار و زندگی به محیط خانواده و کار، آسیب جدی می رساند که می تواند سلامت جسمی و روانی فرد را به خطر بیندازد. البته این به این معنی نیست که استرس، به تنهایی موجب تشدید بیماری های روانی می شود. استرس زیاد، زمینه ساز افسردگی، اضطراب یا خشم شده و در کارکرد مغز، اختلال ایجاد می کند و درنهایت، منجر به ضعف سیستم ایمنی بدن می شود. به عبارتی، استرس زیاد، می تواند موجب ضعف اخلاقی، غیبت و کاهش بهره وری شود.
    ● تعارض شدید میان کار و زندگی همراه است با:
    تحمل استرس زیاد، افسرده خویی، درماندگی و ضعیف تر شدن وضعیت سلامت جسمانی
    کاهش رضایتمندی شغلی و تعهد سازمانی
    افزایش مراجعه به پزشک
    افزایش غیبت کاری
    برای از بین بردن تعارض میان کار و زندگی، به کارفرمایان توصیه می شود:
    کارهای اضافی را کم کنید: یکی از این روش ها، جلوگیری از مکاتبه های اضافی و ارجاع آن از مدیریت به کارکنان، اصلاح و بهبود فرآیندهای کاری است. در این زمینه با کارکنان مشورت کنید.
    کاهش مأموریت های اداری
    کاهش پرداخت اضافه کاری و پرداخت های جایگزین برای جبران هزینه های زندگی (پاداش براساس شایستگی و عملکرد)
    به کارکنان برای انجام اضافه کاری، فرصت «نه گفتن» بدهید، به شرطی که وقفه در کارهای اداری به وجود نیاید.
    ساعت های کارِ شناور تدوین کنید تا کارکنان بتوانند در طول هفته، چند روزی از این ساعت های کاری استفاده کنند یا شرایط انجام کار در خانه را فراهم سازید.
    نباید کارکنان را برای انتخاب میان پیشرفت شغلی و رسیدگی به خانواده تحت فشار بگذارید، بلکه باید راه کارها و شاخص های ارتقا و ترقی شغلی به نحوی طراحی شود که به زندگی خصوصی کارکنان، صدمه ای نرساند.
    ● برای حفظ تعادل میان کار و زندگی خانوادگی کارکنان باید:
    به اضافه کاری های غیرمنطقی «نه» بگویید.
    سعی کنید کار اداری را کم تر به خانه ببرید. اگر مجبورید در خانه، کارهای اداری انجام دهید، باید وقت خاصی را به آن ها اختصاص دهید. برای نمونه، وقتی که فرزندان به رختخواب رفتند.
    مأموریت های اداری را کاهش دهید.
    از ساعت های کاریِ شناور استفاده کنید.
    به یاد داشته باشید واکنش افراد در مقابل استرس، متفاوت است. ممکن است استرس برای یک نفر عارضه های جسمانی و روانی شدید داشته باشد درحالی که دیگری، از این عارضه ها در امان باشد.
    ● عدم تبعیض و تجاوز به حقوق دیگران
    تبعیض، نقض حقوق دیگران و برچسب زنی، مانعی جدی برای داشتن سلامت جسمی، روحی و روانی خوب است. ترس ازدست دادن شغل، عدم ارتقای شغلی، عدم مشارکت کارکنان و تمسخر از سوی همکاران، می تواند آسیب جدی به سلامت روحی و روانی فرد وارد نماید. تبعیض، سم مهلکی برای یک محیط کاریِ خوب محسوب می شود و زمینه ساز بروز بسیاری از بیماری ها است.
    سازمان ها از داشتن کارکنان سالم و تندرست بهره می برند. کارکنان را تشویق کنید به فکر سلامتی خود باشند. وجود کارکنان سالم، تندرست و بانشاط، موجب بهبود اخلاقیات و افزایش بهره وری در سازمان می شود.

  12. #1197
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض شخصیتهای ناممکن و روشهای تصحیح آن!؟

    انسان، موجودی بالفطره اجتماعی است و تنها با حضور در اجتماع و تعامل فعال با تک تک افراد، از خانواده گرفته تا صنف های گوناگونی هم چون هم کلاسی، همکار، استاد، همسایه و... است که موجودیتش به رسمیت شناخته می شود. در همه ی این وضعیت ها، فرد می بایست در زمان ها و مکان های مختلف، رفتاری متناسب و همراه با مدارا از خود نشان دهد.
    شاید شما پیرامون خود با افرادی سروکار داشته باشید که در عمل، امکان چنین نرمش و چرخشی در آنان وجود نداشته باشد به گونه ای که نه تنها توان برقراری ارتباط با محیط خود را ندارند بلکه با رفتارهای خشک، یکنواخت و یک جانبه، موجب بروز مشکل ها و ناهنجاری های فراوان نیز می شوند. حتی یک فرد با تحصیلات عالی و یا فردی که به نوبه ی خود در یک جامعه ی بافرهنگ زندگی می کند نیز ممکن است رفتارهای یک بُعدی داشته باشد و به این واسطه، منشأ ناسازگاری در محیط خود باشد و از ارائه ی ارزش های مثبتی هم چون گذشت، فداکاری، رفتارهای اجتماع پسند، مهربانی با دیگران، پذیرش دیگران و... ناتوان باشد.
    با این همه اگر درباره ی چنین افرادی، شناخت بیش تری داشته باشیم و با ویژگی های شخصیتی آنان آشنا باشیم، رفتارشان برای ما ناگهانی و غافلگیرکننده نخواهد بود و از طرفی به ما کمک خواهد کرد تا برخورد مناسب و درخوری با آنان داشته باشیم.
    ● شخصیت ناممکن کیست؟
    اگر شما بیش ازحد بر عقیده ی خود اصرار می ورزید، اگر حضور دیگران را به رسمیت نمی شناسید، اگر فکر می کنید از همه سرتر هستید، اگر حاضر نیستید یک گام، عقب نشینی کنید، اگر کوتاه نمی آیید، اگر خود را تافته ی جدابافته می دانید، اگر برای حل مسأله، یک راه حل را بیش تر قبول ندارید، اگر در احوال خود، تجدیدنظر نمی کنید، اگر از موضع بالا به دیگران نظر می افکنید، اگر انتقادپذیر نیستید، اگر نظر خود را به دیگران تحمیل می کنید و...
    در این صورت است که دسترسی به شما امکان پذیر نمی باشد و دراصل، شما به عنوان یک «امکان»، حضور خارجی ندارید و نه تنها منشأ اثر نیستید، بلکه دیگران را نیز دچار سردرگمی می کنید.
    ● ویژگی های روان شناختی افراد ناممکن
    تثبیت: این قبیل افراد به طور معمول در یکی از مرحله های رشد روانی، تثبیت شده اند و توانِ فراتر رفتن از آن مرحله و پا گذاشتن به مرحله ی دیگر را نداشته اند و در همان مرحله از رشد، متوقف شده اند. برای نمونه، ممکن است فردی در مرحله ی رفتارهای خودمحورانه که یکی از مرحله های طبیعی و مقطعی رشد دوران کودکی است، بیش ازحد توقف کرده و در آن مرحله، تثبیت شده باشد.
    رشد یک بعدی: کوتاهی در پرورش تمام زوایای شخصیت، معضلی است که گریبان گیر بسیاری از افراد می باشد به گونه ای که یکی از بعدهای شخصیت، بیش ازحد رشد کرده و بعدهای دیگر، از روند رشد، بازمانده اند. ممکن است افرادی از لحاظ درس خواندن و شکوفانمودن استعدادهای تحصیلی خود، در رتبه ی نخست جامعه قراربگیرند اما از حیث رفتار اجتماعی و آداب معاشرت، در سطح پایینی هستند.
    فقدان بلوغ لازم روانی و اجتماعی: بلوغ، فقط عبور از مرحله ی نوجوانی و رسیدن به مرحله ی جوانی اولیه و کسب پاره ای تغییرهای فیزیولوژیکی نیست. این واقعیت وجود دارد که افرادی از آستانه ی بلوغ تقویمی بگذرند اما از لحاظ وابستگی روانی و بلوغ اجتماعی، با کمبود مواجه باشند.
    برخورداری از رفتارهای خودمحورانه: افرادی که از شکوفانمودن بعدهای وجودی خود ناتوان بوده اند، به طور معمول، رفتارهای خودمحورانه دارند، برای نظر دیگران، ارزش قائل نیستند، همیشه سعی می کنند حرف خود را به کرسی بنشانند، طرح ها، برنامه ها و دیدگاه های خود را محور و اساس قرارمی دهند و حاضر نیستند یک قدم از موضع های خود حتی اگر اشتباه باشد، عقب نشینی کنند.
    احساس بی همتایی: احساس یگانگی و منحصربه فرد بودن، از بارزترین ویژگی شخصیت های ناممکن است. آنان فکر می کنند از همه برتر و مهم تر هستند و بیش ازحد معمول برای خود، ارزش قائل اند تا حدی که از حالت تعادل خارج می شوند و به توهم ها و پندارهای توخالی، دامن می زنند.
    عدم انعطاف پذیری: انعطاف پذیری، لازمه ی تعامل و سازگاری با محیط است و یکی از مؤلفه های لازم برای حفظ و تداوم زندگی فردی و اجتماعی می باشد مشروط بر این که فرد قادر باشد در وضعیت های مختلف از روش های گوناگون و متناسب بهره بگیرد.
    کمال گرایی: ایده آل بودن، فرد را از واقع بینی دور می کند. هرگاه «منِ ایده آل» فرد از «منِ واقعی» او فاصله ی فراوان داشته باشد، فرد خیال پرداز می شود و به چیزهایی فکر می کند که امکان تحقق آن ها غیرممکن و دسترسی به آن ها محال است.
    هوش هیجانی ضعیف: زمانی که فرد، نیروهای انگیزشی و هیجانی خود را سرکوب می کند و به آن ها مجال بروز و ظهور نمی دهد و به عبارت بهتر، تکانش های مثبت و منفی هم چون عشق، نفرت، غم، شادی، اندوه، خشم، مهربانی، پرخاش جویی و... را در خود خفه می کند، گستره ی هوش هیجانی او محدودتر و محدودتر می شود.
    برخورد گزینشی با دیگران: این افراد فقط به پدیده ها، رفتارها و افرادی که طبق معیارها و نگرش های ذهنی آنان در حرکت باشند، واکنشی مثبت و پراهمیت نشان می دهند.
    استفاده ی ابزاری از دیگران: این افراد از دیگران در جهت تحقق خواسته های خود استفاده ی ابزاری می کنند. به عبارت دیگر، دیگران در چشم انداز آنان به منزله ی وسیله ها و امکاناتی به شمار می روند که باید در خدمت تحقق ایده های شان باشند، در غیر این صورت، آنان را از خود می رانند.
    مطلق اندیشی و قطعی نگری: این افراد تأکید خاصی بر ایده های خود به عنوان حرف آخر دارند و از شعار «این است و غیر از این نیست» بسیار استفاده می کنند.
    منش استبدادی: این گروه از افراد بر دیگران، احساس مالکیت می کنند. اگر اطرافیان طبق دستورهای آنان عمل کنند، شاد می شوند وگرنه احساس پوچی و کمبود می کنند. از زندگی برای خود و دیگران جهنم می سازند، جهنمی که شاید خود از آن لذت ببرند اما اطرافیان درواقع رنج می برند.
    شخصیت بسته: این افراد از شنیدن نداهای درون، غافل هستند و از کسب تجربه های جدید و گسترش افق های زندگی، هراس دارند.
    تمایل به گوشه گیری: افراد دارای شخصیت ناممکن، از تنهایی و پرداختن به فکرها و تصورهای واهی خود، لذت می برند و به طور معمول، نگرش های آنان در جهت منفی سیر می کند.
    ● چهار رهیافت ممکن برای تصحیح شخصیت های ناممکن
    الف) حل مسأله را آموزش ببینید:
    باید آگاه بود که دراصل برای یک مسأله، چند راه حل وجود دارد. برای حل یک قضیه، تحلیل یک موضوع و یا رسیدن به یک هدف، تمام راه های ممکن را باید امتحان کرد. افرادی که در مسیر زندگی خود با بن بست مواجه می شوند و یا از حل مسأله نتیجه نمی گیرند، به طور معمول تنها یک راه حل، بیش تر برای حل مسأله ی خود ندارند. از این رو لازم است:
    به این باور برسید که برای حل یک موضوع، چند راه حل وجود دارد، همه ی راه ها را امتحان کنید، ناامیدی را از خود دور کنید، پشتکار را از خود دور نکنید و ایمان داشته باشید که یکی از فرمول ها، مسأله را حل خواهد کرد.
    ب) به اصل نسبیت، باور داشته باشید:
    اصل مهم و مؤثری که به همه ی ما کمک می کند تا از جزم اندیشی و یکدندگی در مسیر اندیشه ها و رفتارهای خود، کوتاه بیاییم و هیچ چیز را صددرصد و قطعی نبینیم، اعتقاد به اصل نسبیت و حاکمیت آن بر زندگی همه ی ماست. با این حال، شایسته است:
    از مطلق اندیشی بپرهیزید، آگاه باشید که افراد مطلق نگر، پیشرفت نمی کنند، رفتارتان را نسبت به شرایط زمان و مکان تنظیم کنید، خود را آماده ی اتفاق های غیرقابل پیش بینی کنید، خطاهای خود را بپذیرید و به آن ها اعتراف کنید، درصدد تصحیح و اصلاح فرض های ذهنی خود برآیید و مدارا و سازش با اطرافیان را زیربنای پیشرفت خود بدانید.
    ج) زندگی را مجموعه ای از همه چیز ببینید:
    خوبی، بدی، زیبایی، زشتی، عقل، منطق، احساس، عاطفه، غریزه و... همگی از اجزای جدایی ناپذیر یک زندگی متعادل هستند. زندگی هم چون یک منشور چندوجهی است که همه ی وجه های آن دارای ویژگی ها و خصلت های منحصربه فردی است که در جای خود، قابل احترام و ارزش اند و لازم است پاسخی درخور و به موقع به آن ها داده شود. از این رو لازم است بدانید:
    زندگی هم چون پازلی از قطعه های گوناگون است، هر قطعه، نقش ویژه ای دارد و بایست در جای مناسب خود گذاشته شود، به هوش باشید که زندگی، فراتر از راه و روش شماست، به درخواست های زندگی، پاسخ مثبت دهید، به نحوه ی زندگی دیگران، هم چون یک الگو نگاه کنید و به کنش های گوناگون زندگی، واکنش های گوناگون نشان دهید.
    د) در این جا و اکنون بودن را تمرین کنید:
    چگونه بودن در زمان حال، معیار قضاوت ما درباره ی دیگران و داوری آنان درباره ی ماست. مهم نیست در گذشته چه بر ما گذشته است، چه کارهایی انجام داده ایم و چه موفقیت ها و شکست هایی را تجربه کرده ایم، آینده هم که هنوز نیامده است. مهم این است که اکنون در چه وضعیتی هستیم و این جا می خواهیم چه کاری انجام دهیم و چگونه باشیم تا هم گذشته ی خود را خوب رقم بزنیم و هم آینده ی خوبی را برای خود بسازیم. مهم در این جا و اکنون بودن ماست. یک اصل علمی، ادعا می کند «کسی که بدنش در یک زمان و مکان باشد و فکر و ذهنش در زمان و مکانی دیگر سیر کند، هیولای استرس و اضطراب، او را تسخیر می کند.» پس به هوش باشید که:
    اگر در کلاس درس هستید، درواقع، در کلاس درس باشید، اگر در مهمانی هستید، درواقع، یک مهمان باشید و نه چیز دیگر، در زمان استراحت، درواقع استراحت کنید، گذشته، یک بایگانی بیش نیست، لازم نیست همیشه به بایگانی مراجعه کنید، زمانِ حال است که آینده را رقم می زند و در این جا و اکنون زیستن، لذت زندگی را برای تان چندبرابر می کند.

  13. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #1198
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض خودت را در فیلم ببین!

    امروزه بسیاری از روان شناسان به این واقعیت اعتراف کرده اند که سینما به خوبی می تواند همه مفاهیم روان شناختی را مورد ارزیابی و بازبینی قرار دهد و به گونه ای توانمند در راستای شتاب بخشیدن به درمان های روانکاوان و شناخت درمانگران اثرگذار باشد...
    کارن یکی از مراجعان دیوید کامبرون، از زندگی زناشویی اش راضی نبود و بیان می داشت که در این زندگی گرفتار و زندانی شده است. او می خواست از همسرش جدا شود چون از لحاظ مالی مسوولیت پذیر نبود. افزون بر این از جنبه احساسی سرد و نجوش بود و گهگاه هم بددهنی می کرد. همسر کارن در حرفه و کسب و کار خود نام آور و کامیاب بود و مردم از رفت و آمد به فروشگاه او خشنود و راضی بودند. کارن می دانست همسرش در سر کار و زندگی بیرون از خانه خود، فرد گرم و خوش اخلاقی است و نگران بود که اگر از او درخواست جدایی کند، مردم و همسایگان از کارن پشتیبانی لازم را نکنند اما کامبرون در جایگاه روان شناس کارن او را تشویق کرد که با دقت به تماشای فیلم «تایتانیک» بنشیند تا بفهمد که چه گونه «رز» با بازی کیت وینسلت – خود را از تنگناها و قید و بندهایی که آزارش می داد رها کند.
    دیری نپایید که کارن اعتماد به نفس لازم را برای پدید آوردن تغییرات دلخواهش به چنگ آورد و از اینکه آگاه شد که شمار نه چندان اندکی از او پشتیبانی می کنند، شگفت زده شد.
    شرلی هنسون از دانشگاه علوم بهداشتی اروگون با سود جستن از فیلم ها مراجعانش را تشویق می کند تا جرات و جسارت لازم برای بهبود یافتن را به دست آورند. هنسون در مشاوره با مردی که دچار بیماری مرگ باری بود و چند سال اخیر را دور از خانواده اش زندگی کرده بود، خواست تا فیلم «زندگی من» را ببیند. این فیلم درباره مردی است که رویاروی مرگ است و دارد برای فرزند نخستش که در راه است، یک فیلم می سازد. هنسون گزارش می کند که: «این فیلم مراجع مرا سر شوق آورد و برای ادامه هدف مند روزهای باقیمانده الهام و گرمی بخشید. گفتگوی ما درباره این فیلم موجب شد تا مراجع، پدر و مادر سالخورده خود را راضی کند تا برای درمان همراه او بیایند تا او به این فرصت دست یابد تا بابت خودخواهی های دوران جوانی اش از آنها پوزش بخواهد.
    بیشترین سودی که می توان در روان درمانی و زوج درمانی از فیلم های سینمایی و یا سریال های تلویزیونی جست، یاری رساندن فراوان بیماران و مراجعان در «رسیدن به بینش» لازم و کافی است. امری که برای پدید آوردن انگیزه و اراده آغاز و قاطعیت ادامه درمان اهمیت چشمگیر دارد. اما شاید دومین سود مهمی که می توان از فیلم درمانی به چنگ آورد، «انگ زدایی و برچسب برداری» از اختلالات (بیماری های) روانی و پدید آوردن «فرهنگ پذیرش و پشتیبانی از بیمار روانی» است. تماشای برخی فیلم ها می تواند مردمان را به این باور برساند که اختلالات (بیماری های) روانی همانند و همگون بیماری های پیکری هستند. شاید یکی از بهترین نمونه های فیلم های سینمایی از این چشم انداز، فیلم «ذهن زیبا» است که به زندگی پر افت و خیز «پروفسور جان نش» ریاضی دان برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۴ – می پردازد.
    همچنین فیلم هوانورد که با بازی لئوناردو دی کاپریو به زندگی سطرشار از هیاهوی «هوارد هیوز» فیلم ساز و هواپیماساز نام آور آمریکایی می پردازد و نیز فیلم «به همان خوبی که به چنگ می یاد» با بازی هنرمندانه و به یاد ماندنی جک نیکولسون، به خوبی از این توانایی برخوردارند که به انگ زدایی از بیماران دچار اختلال وسواسی فکری و عملی شدید و گوناگون بپردازند و جنبه های خلاقانه و نوآورانه آدمیان دچار وسواس، سیکلوتایمیا و دیگر اختلالات روانی را آشکارا به نمایش گذارند.
    ● زوج درمانی در فیلم
    سفارش کردن به تماشای فیلم ها و سود جستن از سینما به ویژه در «زوج درمانی» نقش کمک درمانی فراوانی داشته است. ریچارد مرد ۵۱ ساله ای بود که درباره رابطه اش با همسر ۲۳ ساله اش نگران بود. او چنین بیان می داشت که همسرش هر شب به بهانه نوشتن مقاله و تماشای تلویزیون از برقراری ارتباط عاطفی شانه خالی می کند.
    جان هسلی که به تازگی با نویسنده کتاب «دو فیلم اجاره کن تا بامداد فردا درباره آن به گفتگو بنشینیم» به ریچارد سفارش کرد که در کنار همسر جوانش فیلم «پل های کرانه مدیسون» را تماشا کند. ریچارد باید به این نکته دقت می کرد که چه گونه بازیگر مرد نخست فیلم – کلینت ایست وود – با هنرمند زن نخست آن – مریل استریپ – رفتار می نماید. به باور هسلی، این فیلم به مردان می رساند که زن ها در روابط عاطفی به چه چیزهایی بها می دهند. ایست وود برای استریپ نوشیدنی می ریزد، روز خود را برای او شرح می دهد و نسبت به زندگی و آرزوهای مریل استریپ دلبستگی نشان می دهد. آموزه های استریپ برای ایست وود ارزش مند است، هر چند این آموزه ها در برابر به چنگ آورده های ایست وود پیش پا افتاده بوده اند. هنگامی که ریچارد همان روز از سر کار به خانه باز می گشت، آن فیلم را اجاره کرد. همسرش از اینکه ریچارد از او درخواست کرده بود تا آن فیلم را همراه و در کنار یکدیگر به تماشا بنشینند، بسیار شادمان شد. پس از تماشای فیلم، همسر ریچارد به او گفت که او مهربان تر و خوش برخوردتر شده بوده.
    ریچارد در جلسه درمانی بعدی خود به هسلی خبر داد که آن ها وقت بیشتری را با یکدیگر می گذرانند و او به همسرش در نوشتن مقالات یاری می رساند. او یادآور شد که به دلبستگی، نزدیکی و صمیمیت شان افزوده شده است. ریچارد از هسلی خواست تا فیلم دیگری به آن دو پیشنهاد کند.
    در زوج درمانی چنانچه فیلم ها به درستی و با آگاهی از فهم و فرمولاسیون روان شناختی هریک از همسران و نیز برهم کنش (تعامل) عاطفی هیجانی و رفتاری آن دو برگزیده شوند، می توانند به آسانی به هر یک از همسران و یا دست کم به آن یکی که نسبت به وجود، چیستی و چگونگی مشکل «بینش» را ندارد، در دست یابی به بینش و نگرش لازم برای آغاز و ادامه درمان یاری فراوان رسانند.

  15. #1199
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض شیوه های اعجاب انگیز برای از میان بردن حالات نامناسب

    آیا شما احساس بدی دارید و یا ناراحت هستید؟ دیگر نگران نباشید. راههای بسیار ساده ای وجود دارند که با استفاده از آن ها می توانید بر عادات نامناسب و اخلاق تند خود فائق آیید.
    خوش اخلاقی و سرحالی جزئی از خصوصیات ذاتی افراد به شمار نمیرود و نمی توان گفت که آنها همانطوری به دنیا می آیند؛ هیچ کس هم محکوم نیست که تا آخر عمر خود ناراحت و بدحال باقی بماند. میزان خوشحالی، یک مسئله کاملاً اکتسابی است و یاد گرفتن آن هم کار دشواری نیست. هر کس به راحتی می تواند با عادت های بد خود مبارزه کرده و خوش بینی را به زندگی خود راه دهد.
    در تحقیقاتی که پیرامون خوشحالی و خوش بینی برای کتاب: "خوش بینی خودجوش: استراتژی های تثبیت شده برای کامیابی و خوشحالی" انجام شده است، نویسنده توانسته از بسیاری از الگو ها و تکنیک ها پرده برداری کند. شما هم می توانید این استراتژی ها را تمرین کنید تا خوشحالتر، سرحال تر، و خوش بین تر شوید.
    ۱) از خون آشام های احساسی پرهیز کنید
    آیا جذب افرادی می شوید که شما را از نظر احساسی تخلیه کرده و خودشان جزء بازنده ها حساب می شوند؟ آیا مانند یک آهن ربا، افراد بازنده را به خود جذب میکنید؟
    می توان گفت که اینگونه افراد خود به خود باتری شما را خالی می کنند، روند زندگی را کند کرده و طرف مقابل را عصبانی و ناراحت میکنند. برای اینکه بتوانید خوشحال، خوش بین و پرانرژی باقی بمانید باید تا آنجایی که امکان دارد از این قبیل افراد دوری کنید. افراد ناراضی و بدبین به راحتی اجازه می دهند تا این خون آشام ها به جانشان بیفتند و احساسات مثبتشان را مستقیماً از مغزشان بمکند. از جمله افراد خون آشام احساسی می توان به افرادی که مرتباً در حال مسخره، انتقاد، تخریب و سرکوب کردن هستند اشاره کرد.
    یک لیست از افرادی که در موقعیت های مختلف با آنها برخورد می کنید تهیه کنید و سپس سعی کنید ارتباط خود را با افرادی که در بالا به آنها اشاره کردیم به کمترین میزان برسانید و در یا در صورت امکان ارتباط خود را به طور کلی با آنها قطع کنید. توجه: افراد خوشحال و خوش بین خودشان پیام آور صلح و دوستی هستند و افراد ناراحت و بدبین خودشان به عنوان نوعی خون آشام احساسی تلقی می شوند.
    ۲) ذهن خود را پاکسازی کنید
    آیا می توان همانطور که جسم را در بیمارستانها زهرزدایی می کنند، با ذهن نیز همین کار را انجام داد؟ برای اینکه افکار منفی و مخرب را به ذهن خود راه ندهید همیشه باید این "قانون شادکامی" را در ذهن داشته باشید: شما در آن واحد تنها می توانید به یک مسئله فکر کنید. به این معنا که یا می توانید بر روی یک مسئله ناراحت کننده/بد بینانه تمرکز کیند و یا بر روی یک موضوع خوشحال کننده/ خوش بینانه. حق انتخاب با شماست. افراد بدبین معمولاً همیشه در این فکر هستند که چگونه ممکن است شکست بخورند و دیگر نتوانند از جایشان بلند شوند. آنها همیشه انتظار وقوع بدترین اتفاق ها را دارند. از سوی دیگر افراد خوش بین همیشه منتظر بهترین ها هستند. بهتر است ذهن خود را خانه تکانی کنید. زمانیکه به یک مشکل برخورد می کنید سریع به فکر یافتن راه چاره ای برای فائق آمدن و حل آن باشید. افراد بدبین و ناراحت در این شرایط فقط به دنبال گله و شکایت هستند و افراد خوش بین و موفق در پی یافتن راه حل.
    ۳) خوش بینی و خوشحالی با اعداد
    آیا به طور وسواسی به سمت افکار منفی کشیده می شوید و حالات بدی به شما دست می دهد؟ یک راه ساده این است که خودتان مسیر حرکت فردیتان را به سمت افکار مثبت تغییر دهید. به راحتی می توانید در تغییر افکار منفی به مثبت یک متخصص شوید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که بر روی شمارش و تغییر ایده های منفی به مثبت تمرکز کنید. هر بار که یک فکر منفی به ذهنتان خطور کرد، به سرعت آن را به یک فکر مثبت تغییر دهید. هر بار که این کار را انجام دادید، یک تیک بر روی یک صفحه کاغذ بزنید. هدف شما باید این باشد که تعداد دفعاتی را که نیاز به انجام یک چنین کاری پیدا می کنید، به صفر برسانید. به عنوان مثال شاید در ابتدا نیاز باشد که به طور روزانه ۵۰ تیک در کاغذ بزنید. به مرور زمان این عدد به ۳۰ و ۲۰ و به ۱۰ میرسد. اگر شما به شدت منفی گرا باشید با انجام این تکنیک تبدیل به یک فرد به شدت مثبت اندیش می شوید.
    ۴) وضعیت قرار گرفتن بدن خود را تغییر دهید
    افراد پر انرژی و خوشحال، گام های بلند تری بر می دارند، تند تر راه می روند، و صاف می ایستند و به نظر می رسد که از منبع پایان ناپذیر انرژی تغذیه می شوند. از طرف دیگر افراد بدبین و عبوس گام های کوتاه بر میدارند، پاهایشان را روی زمین می کشند و آرام و قوز کرده حرکت می کنند. به نظر می رسد که باتری آنها شارژ خالی کرده. مراقب وضعیت قرار گرفتن بدن خود باشید. سعی کنید بیشتر از ژست افراد خوش بین در راه رفتن و ایستادن خود استفاده کنید. استفاده از این تکنیک ها به شما کمک میکند تا روحیه ای شاد و پر انرژی پیدا کنید. انجام این کار ساده بوده و همچنین میتواند تاثیر مثبتی بر روی اطرافیانتان نیز داشته باشد.
    ۵) مراقب حرف زدنتان باشید – هیچ گاه از کلمه هایی نظیر "سعی" استفاده نکنید
    برای اینکه تبدیل به یک فرد خوش بین و سر حال بشوید، ابتدا باید یاد بگیرید که این افراد چه کارهایی انجام می دهند. افراد خوش بین برای خود شیوه عملکر و صحبت کردن منحصر بفردی دارند و از کلمات ویژه ای استفاده می کنند. همانطور که قبلاً هم گفته شد، لغاتی که در صحبت کردن خود از آنها استفاده می کنید، بر روی حالات درونی و میزان انرژی بدنتان تاثیر میگذارند. عوض کردن لغاتی که مورد استفاده قرار می دهید، می توانند نگرش و افکار تان را تغییر دهند. به جای استفاده از لغات "ناراحت کننده" از کلمات "شادی زا" استفاده کنید. به عنوان مثال به جای استفاده از عبارت: "من احساس می کنم دست پاچه شده ام" می توانید از عبارت مثبت: "من احساس می کنم به چالش واداشته شده ام اما مطمئنم که از عهده اش بر می آیم" استفاده کنید.
    تفاوت عمده ای که میان این دو گروه شاد و غمگین وجود دارد این است که گروه اول به ندرت و بهتر است بگوییم که هیچ گاه از لغاتی نظیر "سعی" و "اما" استفاده نمی کنند. این کلمات به نوعی نشان می دهند که شما هیچ گونه کنترلی بر روی زندگی خود ندارید؛ افراد خوش بین همیشه امیدوار هستند و مسئولیت همه کارهایی را که انجام می دهند را به عهده می گیرند. استفاده از کلمات این چنینی صرفاً بهانه آوردن و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت هاست.
    ۶) به چیزهایی که می خواهید فکر کنید نه به چیزهایی که نمی خواهید
    نگرانی، اولین فاکتور تخریب خوشحالی و خوش بینی است. سریع ترین راه برای اینکه بتوانید خود را از انرژی و خوشی سرشار کنید، کنار گذاشتن نگرانی هاست. چگونه می توانید این کار را انجام دهید؟ هر بار که یک فکر منفی به ذهنتان خطور کرد سریعاً آن را به یک فکر مثبت تبدیل کنید (مانند یافتن راه حل برای مشکلات) افرادی که بیشتر بر روی راه حل ها تمرکز می کنند تا خود مشکل، خوش بین، خوشحال، و پر انرژی هستند.
    ۷) به دنبال کاری که به آن علاقه دارید بروید، این امر شما را سرزنده می کند
    بهترین راهی که می تواند شما را با خوشحالی تمام از جا بلند کند، دنبال کردن چیزی است که به آن علاقه دارید. ببینید چه چیزی شما را خوشحال می کند، آنوقت میبینید که صبح ها با چه انرژی از خواب بلند می شوید. افرادی که صبح ها تمایلی به بیدار شدن از رختخواب ندارند، روح زندگی را از دست داده اند. آنها هیچ دلیلی برای بیدار شدن از خواب و کار و تلاش ندارند. علایق خود را پیدا کنید و به دنبال آن بروید تا آتش زندگیتان برافروخته شود.
    همه افراد می توانند باعث ایجاد سرزندگی و خوشحالی در زندگی خود شوند. زمانیکه افراد مختلف از استراتژی هایی که در این مقاله به شما معرفی کردیم بهره می گیرند، خودشان اذعان می کنند که بار سنگینی از روی دوششان برداشته شده. آنها مثبت، و سر زنده شده و اعتماد به نفسشان افزایش پیدا می کند. شما برای به کار گرفتن این تکنیک ها فقط چند دقیقه وقت لازم دارید. این موارد می توانند به شما کمک کنند تا زندگی خود را در کلیه زمینه ها بهبود بخشید: سلامتی، ثروت، موفقیت شغلی.
    ● توجه: خوش بینی کلید پنهان موفقیت است. خوش بینی سبب ایجاد هیجان در زندگی شده و شما را تبدیل به یک فرد مسئولیت پذیر می کند. در مقابل افراد بدبین هیچ گونه تصویر ذهنی روشنی از یک زندگی موفق نداشته و فقط در حال گله و شکایت، سرزنش و بهانه جویی هستند. خوب حالا شما کدام گروه را انتخاب می کنید شاد و خوش بین یا ناراحت و بدبین؟ حق انتخاب با شماست.

  16. #1200
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض ویژگیهای شخصیتی تنهایی گزین

    یک ویژگی بارز و همیشگی دارندگان این شخصیت که در دسته شخصیت های جدا و تنها، خاص، دارای گونه یی زندگی خصوصی، عجیب و غریب و سرد از لحاظ هیجانی (کلاستر A) طبقه بندی شده گوشه گیری و انزوای اجتماعی است.
    فرد دارای این شخصیت از برخوردها و برهم کنش های انسانی خشنود نمی شود و در موارد اختلال این شخصیت حتی ناراحت هم می شود. شخصیت اسکیزوئید تنها و درون گراست و از تنهایی لذت می برد. حالت عاطفی این شخصیت، کند و محدود و سرد است. دیگران این گونه آدم ها را عجیب نامعمول و نامتعارف گوشه گیر و تک رو می دانند. این شخصیت برخلاف شخصیت نمایشی (هیستریونیک)، در مردان بیشتر و دو تا سه برابر زنان گزارش شده است.
    افراد دارای شخصیت اسکیزوئید جذب مشاغل انفرادی می شوند. بسیاری از آنها شب کاری را بر کار روزانه ترجیح می دهند تا مجبور نباشند با افراد زیادی برخورد کنند. بسیاری از سردی و نجوشی افراد دارای شخصیت اسکیزوئید ناراحت می شوند و توان تحمل آنها را ندارند.
    شوخ و شاد و شنگول بودن برای افراد دارای شکل خالص «اختلال» این شخصیت دشوار است. اسکیزوئیدها سرشان در لاک خودشان است و به هیچ وجه نیاز یا اشتیاقی به داشتن پیوندهای عاطفی با دیگران نشان نمی دهند. آنها هیچ توجهی به رخدادهای روزمره و دلبستگی های دیگران نشان نمی دهند. این افراد حتی نمی توانند خشم خود را به گونه مستقیم ابراز کنند.
    اسکیزوئیدها دیرتر از همه به دگرگونی های مد در جامعه تن می دهند. افراد اسکیزوئید اغلب در سخن گفتن پیش دستی نمی کنند و چندان اجتماعی، عاطفی، پرشور و هیجان، گرم و احساساتی به نظر نمی رسند. از این رو در زندگی زناشویی شان دچار مشکلات فراوانی می شوند، مگر اینکه با فردی دارای ویژگی های پررنگ یا اختلال شخصیت کلاستر A و تنهایی گزین (اسکیزوئید) ازدواج کنند.
    مشکل اینجاست که افراد دارای شخصیت اسکیزوئید در عمل همانند دو شخصیت دیگر کلاستر A بدگمان (پارانوئید) و خرافه مدار (اسکیزوتایپال) به دنبال باور ذهنی می روند که با ازدواج با افراد دارای ویژگی های پررنگ و حتی اختلال شخصیت های کلاستر B و به ویژه هیستریونیک، یا وابسته، ناداشته ها و کاستی های عاطفی هیجانی شان را به گمان خود جبران کرده و خانواده در پیش روی خودشان را به تعادل لازم برسانند. البته چنین پندارهایی برای پدید آوردن تعادل و توازن مناسب و مطلوب در بیشتر آدمیان پیدا یا پنهان به چشم آشنا می آید. کاملاً هویداست که وجود زمینه و درونمایه یی پررنگ از صفات و اختلالات شخصیتی کلاستر B و به ویژه نمایشگر و مرزی، آشفته و آشوبناک (بوردرلاین) در همسر یک نفر اسکیزوئید چه ناهمخوانی و بی توازنی در کانون زندگی مشترک و روابط زناشویی اینان پدید می آورد. به ویژه اینکه در بسیاری موارد افراد اسکیزوئید همزمان دارای ویژگی هایی کم رنگ یا پررنگ گاه حتی تا اندازه اختلال از شخصیت بدگمان (پارانوئید) هستند. زندگی جنسی اسکیزوئیدها ممکن است منحصراً در خیال و رویا طی شود و هربار برقراری و آغاز روابط جنسی را به وقتی دیگر موکول کنند.
    افراد دارای این شخصیت به ویژه در اشکال پررنگ و خالص ممکن است هیچ گاه ازدواج نکنند، چون نمی توانند با کسی آنچنان صمیمی شوند که او را به کاخ زیبا و دلچسب تنهایی خود راه دهند. افراد اسکیزوئید ممکن است با ویژگی های درخودمانده خویش هنگام ازدواج تنها شیفته یک صفت یا یک جنبه از فرد مقابل شوند و فقط با تمرکزی ژرف بر مثلاً چشم، چانه، بینی، گونه یا لب او دچار دلبستگی و شیفتگی خیال انگیز و رویایی شوند و خواست و آمادگی همه سویه خود را برای ازدواج با او اعلام کنند. حتی ممکن است در ستایش از آن گونه، لب یا چشم قطعه یی ادبی یا اثری هنری بیافریند تا پاسخ مثبت معشوق را تضمین کند.
    در عمل چنین کرداری در کوتاه مدت به فرجامی دلخواه ایشان می انجامد اما در درازمدت پشیمانی و هزینه یی گزاف بر دو نفر و خانواده هایشان تحمیل می کند. دانایی و فرزانگی شخصیت های اسکیزوئید و گستردگی و ژرفای دانسته ها و آموخته های آنها به ویژه می تواند برای افراد دارای ویژگی ها و اختلال شخصیت نمایشگر (هیستریونیک) که همواره تشنه هیجان و جویای انگیختگی هستند بسیار دلنشین و گیرا باشد. به ویژه آنکه یک فرد اسکیزوئید هنگام عاشق شدن از چارچوب قالبی و کلیشه یی معمول خود برون آمده و شتابان و به یکباره فرسنگ ها فراتر از توانایی ها و گنجایش های عاطفی هیجانی می رود.
    این فرد اسکیزوئید در چنین شور و مستی و شیفتگی از همه دانسته ها، خوانده ها، دیده ها، شنیده ها و خیال پردازی های خود سود می جوید تا دل از معشوق برباید و او را با خود و برای همیشه به گوشه کاخ تنهایی دلنشین و دوست داشتنی خود برده، راز دل گشاید و کام ماندگار گیرد. افسوس که فرد تنهایی گزین و در خودمانده، پس از سپری شدن دوران پر شور و مستی نه دیگر راز دل می گشاید و نه سودای کام گرفتن بر ذهن درخودمانده درگیر گمان و اندیشه خویش استوار می دارد. کاخ تنهایی اسکیزوئیدها درون ذهن آنها بنیاد نهاده شده است: در افراد دچار اختلال بسیار فراتر و بیشتر از دارندگان ویژگی. تکلیف تشنگی سیراب ناپذیر همسر دارای ویژگی های نمایشگر (هیستریونیک) به هیجان و تازگی روشن تر و نمایان تر از خورشید است،
    فرجام ناخوشایند و بدپایان پیمان زناشویی بستن مردی اسکیزوئید با خانمی هیستریونیک در فیلم های بسیاری به نمایش درآمده است که همگی بیان تراژدی هستند. فیلم هایی همچون «سگ های پوشالی»، «مادام بوواری»، «خیابان هانوور» و «ماری آنتوانت». سرنوشت ازدواج خانمی اسکیزوئید با مردی مرزی آشفته (بوردرلاین) با درونمایه های ژرف و گسترده خودشیفته (نارسیسیستیک) را نیز می توان در فیلم هایی همچون ساخته گویا و گیرای وودی آلن، «امتیاز نهایی»، سراغ گرفت.
    اسکیزوئیدها ممکن است استعاره های غریب به کار برند و صنایع ادبی نامعمول بیافرینند که مایه شگفتی همه از جمله دوستداران شعر و ادبیات شود. فرد اسکیزوئید به جای ارتباط با آدمیان، شیفته تنها اندیشیدن در علوم نظری، ریاضی، فیزیک، شیمی، موسیقی، جنبش های فلسفی و هنری، مفاهیم متافیزیک، اشیای بی جان، راهبردهای اجتماعی و شیوه های نوین زندگی (مانند گیاهخواری، خام خواری و...) است. هر چه رویکرد اینان محدودتر و مشخص تر باشد، امکان دستیابی شان به دسترنج گرانمایه و نام آورساز بیشتر می شود. اسکیزوئید آسپرگری که همه هوش و توان ذهنی و زیست مایه روانی اش را در کانون یک حیطه محض یا کاربردی مثلاً فیزیک، ریاضی، نجوم، شیمی و مانند آن متمرکز می کند، احتمال زیادی دارد که برای خود و دیگران سودمند واقع شود. درخودماندگی و گوشه گیری این گونه افراد هنگامی که با مکانیسم دفاعی خیال پردازی همراه شود، می تواند در برخی از آنان به اندیشه های به راستی نو، خلاقانه و ابتکاری و حتی رازگشایی از نادانسته های گیتی بینجامد. واقعیت آن است که ویژگی های شخصیتی اسکیزوئید، حتی تا اندازه اختلال، در بسیاری از بزرگان تاریخ دانش و اندیشه گیتی وجود داشته است.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •