تا كه شب سوی من باز گردی
بادل خسته همراز گردی
همدم جان ناساز گردی
بر فلك هست، دست دعایم .
تا كه شب سوی من باز گردی
بادل خسته همراز گردی
همدم جان ناساز گردی
بر فلك هست، دست دعایم .
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نمي گردانمت در برج ابريشم
نمي رقصانمت بر صحنه هاي عاج: -
شب پائيز مي لرزد به روي بستر خاكستر سيراب ابر سرد
سحر با لحظه هاي دير مانش مي كشاند انتظار صبح را در خويش.
دو كودك بر جلو خان كدامين خانه آيا خواب آتش مي كندشان گرم؟
سه كودك بر كدامين سنگفرش سرد؟
صد كودك به نمناك كدامين كوي؟
***
نمي رقصانمت چون دودي آبي رنگ
نمي لغزانمت بر خواب هاي مخمل انديشه ئي ناچيز: -
حباب خنده ئي بي رنگ مي تركد به شب گرييدن پائيز اگر در جويبار تنگ،
و گر عشقي كزو اميد با من نيست
درين تاريكي نوميد سايه سر به درگاهم -
دو كودك بر جلو خان سرائي خفته اند اكنون
سه كودك بر سرير سنگفرش سرد و صد كودك به خاك مرده مرطوب.
***
نمي لغزانمت بر مخمل انديشه ئي بي پاي
نمي غلتانمت بر بستر نرم خيالي خام:
اگر خواب آور ست آهنگ باراني كه مي بارد به بام تو
و گر انگيزه عشق است رقص شعله آتش به ديوار اتاق من
اگر در جويبار خرد، مي بندد حباب از قطره هاي سرد
و گر در كوچه مي خواند به شوري عابر شبگرد -
دو كودك بر جلو خان كدامين خانه با رؤيا آتش مي كند تن گرم؟
سه كودك بر كدامين سنگفرش سرد؟
صد كودك به نمناك كدامين كوي؟
***
نمي گردانمت بر پهنه هاي آرزوئي دور
نمي رقصانمت در دودناك عنبر اميد:
ميان آفتاب و شب بر آورده ست ديواري ز خاكستر سحر هر چند،
دو كودك بر جلو خان سرائي مرده اند اكنون
سه كودك بر سرير سنگفرش سرد و صد كودك به خاك مرده مرطوب
بگذار کسی نداند که چگونه من به جای
نوازش شدن ،
بوسیده شدن ،
گزیده شده ام ...
"شاملو"
در فــراســوي مــرزهاي تــنت،
تــو را دوســت دارم . . .
در فــراســوي مــرزهــاي تنــم،
تــو را دوســت دارم . . .
در فــراســوي عشــق،
تــو را دوســت دارم . . .
در فــراســوي پــرده و رنــگ،
در فــراســوي پيکــرهــايمــان،
بــا مــن وعــده ي ديــداري بــده . . .
محتوای مخفی: متن کامل شعر
Last edited by F l o w e r; 25-06-2012 at 16:26. دليل: تکمیل + اضافه کردن نام شعر
شــانــه ات مجــاب ام مــي کنــد
در بستــري کــه عشــق
تشنــه گــي ســت!
زلال شــانــه هــاي ات
همچنــان ام عطــش مــي دهــد
در بستــري کــه عشــق
مجــاب اش کــرده اســت . . .
احمد شاملو
میان رفتن و ماندن ....
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و،دريغ
كه مايه خود همه در وجه اين حكايت رفت.
در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است
زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است
زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است
زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است
زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است
زمان پسرش میکشتند که خرابکار است
امروز
توی دهناش میزنند که منافق است و
فردا
وارونه بر خرش مینشانند و شمعآجیناش میکنند که لا مذهب است.
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
در آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است
حالا
در اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است
عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است
صهیونیستها میکشند که فاشیست است
فاشیستها میکشند که کمونیست است
کمونیستها میکشند که آنارشیست است
روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند
چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند
و میکشند و میکشند و میکشند :
و چه قصاب خانهیی است این دنیای بشریت ....
مســافــر تنهــا،
بــا آتــش حقیــرت
در ســایــهســار بیــد،
در انتظــار کــدام سپیــدهدمــی؟!
ما بی چرا زندگانیم
آنان به چرا مرگ خود آگاهانند.
محتوای مخفی: ما بی چرا زندگانیم
از احمد شاملو برای خسرو گلسرخی
Last edited by F l o w e r; 21-07-2012 at 11:46. دليل: تکمیل
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)