تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 6 اولاول 123456 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 58

نام تاپيک: پروین اعتصامی

  1. #11
    آخر فروم باز molaali's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    همين نزديكي
    پست ها
    1,397

    پيش فرض

    شعر مست و هشیارش یکی از بهترین اشعاریه که تا بحال خوندم.
    ممنون از تاپیک.

  2. این کاربر از molaali بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #12
    در آغاز فعالیت kocholoyeashegh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    پست ها
    1

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر


    که هر که در صف باغ است صاحب هنریست

    بنفشه مژده‌ی نوروز میدهد ما را

    شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست

    بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است

    بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست

    جواب داد که من نیز صاحب هنرم

    درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست

    میان آتشم و هیچگاه نمیسوزم

    همان بر سرم از جور آسمان شرریست

    علامت خطر است این قبای خون آلود

    هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست

    بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد

    بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست

    خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا

    ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست

    از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت


    که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست

    یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه

    ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظریست

    نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد

    صبا صباست، بهر سبزه و گلشن گذریست

    میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند

    که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست

    تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین

    بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست

    ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش

    که آتشی که در اینجاست آتش جگریست

    هنر نمای نبودم بدین هنرمندی

    سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست

    گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت

    بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست

    تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی

    هنوز آنچه تو را مینماید آستریست

    از آن، دراز نکردم سخن درین معنی

    که کار زندگی لاله کار مختصریست

    خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت

    که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست

    کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید


    اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست

  4. این کاربر از kocholoyeashegh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #13
    پروفشنال hasibi01's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    کرمان - رفسنجان
    پست ها
    503

    پيش فرض

    بی روی دوست,دوش شب ما سحر نداشت
    سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت
    مهر بلند, چهره ز خاور نمینمود
    ماه از حصار چرخ, سر باختر نداشت
    امد طبیب بر سر بیمار خویش, لیک
    فرصت گذشته بود و مداوا ثمر نداشت
    دانی که نوش داروی سهراب کی رسید
    انگه که او ز کالبدی بیش نداشت
    دی, بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند
    بار دگر امید رهائی مگر نداشت
    بال پری نزد چو بدام اندر اوفتاد
    این صید تیره روز مگر بال و پر نداشت
    پروانه جز بشوق در اتش نمیگداخت
    میدید شعله در سر و پروای سر نداشت
    بشنو ز من, ناخلف افتاد ان پسر
    کز جهل و عجب, گوش به پند پدر نداشت
    خرمن نکرده توده کسی موسم درو
    در مزرعی که وقت عمل برزگر نداشت
    من اشک خویش را چو گهر پرورانده ام
    دریای دیده تا که نگوئی گهر نداشت

  6. 2 کاربر از hasibi01 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    داره خودمونی میشه amatraso's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in the speace
    پست ها
    65

    پيش فرض

    نیکی دل
    ای دل اول قدم نیکدلان
    با بد و نیک جهان ، ساختن است
    صفت پیشروان ره عقل
    آز را پشت سر انداختن است
    ای که با چرخ همی بازی نرد
    بردن این جا ، همه را باختن است
    اهرمن را به هوس ، دست مبوس
    کاندر اندیشه ی تیخ آختن است
    عجب از گمشدگان نیست عجب
    دیو را دیدن و نشناختن است
    تو زبون تن خاکی و چو باد
    توسن عمر تو ، در تاختن است
    دل ویرانه عمارت کردن
    خوش تر از کاخ برافراختن است

  8. این کاربر از amatraso بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #15
    داره خودمونی میشه amatraso's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in the speace
    پست ها
    65

    پيش فرض

    نکوهش نکوهیده
    جعل پیر گفت با انگشت
    که سر و روی ما سیام مکن
    گفت در خویش هم دمی بنگر
    همه را سوی ما نگاه مکن
    با تو ، رنگ تو هست تا هستی
    زین مکان ، خیره عزم راه مکن
    سیه ، ای بی خبر ، سپید نشد
    وقت شیرین خود تباه مکن

  10. #16
    داره خودمونی میشه amatraso's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in the speace
    پست ها
    65

    پيش فرض

    ای گل تو به جمعیت گلزار چه دیدی
    جز سرزنش و بد سری خار ، چه دیدی
    ای لعل دل افروز ، تو با این همه پرتو
    جز مشتری سفله ، به بازار چه دیدی
    رفتی به چمن ، لیک قفس گشت نصیب
    غیر از قفس ، ای مرغ گرفتار ، چه دیدی

  11. این کاربر از amatraso بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #17
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Mehrnaz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    محل سكونت
    matrix
    پست ها
    226

    پيش فرض

    سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند
    ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند
    روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست
    که نکردیم حساب کم و بسیاری چند
    زاغکی شامگهی دعوی طاوسی کرد
    صبحدم فاش شد این راز ز رفتاری چند
    خفتگان با تو نگویند که دزد تو که بود
    باید این پرسید ز بیداری چند
    گر که ما دیده ببندیم و بمقصد نرسیم
    چه کند راحله و مرکب رهواری چند
    دل و جان هر دو بمردند ز رنجوری و ما
    داوری درد نهفتیم ز بیماری چند
    سودمان عجب و طمع,دکه و سرمایه فساد
    اه از ان لحظه که ایند خریداری چند
    چه نصیبت رسد از کشت دوروئی و ریا
    چه بود بهره ات از کیسه طراری چند
    جامه عقل ز بس در گرو حرص بماند
    پود پوسید و بهم ریخته شد تاری چند
    پایه بشکست و بدیدیم و نکردیم هراس
    بام بنشست و نگفتیم بمعماری چند
    از تن گر که نمیبود, بزندان هوی
    هر دم افزوده نمیگشت گرفتاری چند
    حرص و خودبینی و غفلت ز تو ناهارترند
    چه روی از پی نان بر در ناهاری چند
    دیده چون خامی ما,اهرمن خام فریب
    ریخت در دامن ما درهم و دیناری چند
    چو ره مخفی ارشاد نمیدانستیم
    بنمودند بما خانه خماری چند
    دیو را گر نشناسیم ز دیدار نخست
    وای بر ما سپس صحبت و دیداری چند
    دفع موشان کن از ان پیش که اذوقه برند,
    نه در ان لحظه که خالی شود انباری چند
    تو گرانسنگی و پاکیزگی اموز,چه باک
    گر نپویند براه تو سبکساری چند
    به که از خنده ابلیس ترش داری روی
    تا نخندند بکار تو نکوکاری چند
    چو گشودند بروی تو در طاعت و علم
    چه کمند افکنی از جهل به دیواری چند
    دل روشن ز سیه کاری نفس ایمن کن
    تا نیفتاده بر این اینه زنگاری چند
    دفتر روح چه خوانند زبونی و نفاق
    کرم نخل چه دانند سپیداری چند
    هیچکس تکیه به کار اگهی ما نکند
    مستی ما چو بگویند به هشیاری چند
    تیغ تدبیر فکندیم به هنگام نبرد
    سپر عقل شکستیم ز پیکاری چند
    روز روشن نسپردیم ره معنی را
    چه توان یافت در این ره بشب تاری چند
    بسکه در مزرع جان دانه از افکندیم
    عاقبت رست بباغ دل ما خاری چند
    شوره زار تن خاکی گل تحقیق نداشت
    خرد این تخم پراکند به گلزاری چند
    تو بدین کارگه اندر, چو یکی کارگری
    هنر و علم بدست تو چو افزاری چند
    تو توانا شدی ایدوست که باری بکشی
    نه که بر دوش گرانبار نهی باری چند
    افسرت گر دهد اهریمن بدخواه,مخواه
    سر منه تا نزنندت بسر افساری چند
    دیبه معرفت و علم چنان باید بافت
    که توانیم فرستاد ببازاری چند
    گفته از چه یک حرف,چه هفتاد کتاب
    حاصل عجب,چه یک خوشه ,چه خرواری چند
    اگرت موعظه عقل بماند در گوش
    نبرندت ز ره راست بگفتاری چند
    چه کنی پرسش تاریخ حوادث,پروین
    ورقی چند سیه گشته ز کرداری چند

  13. این کاربر از Mehrnaz1368 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #18
    داره خودمونی میشه amatraso's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in the speace
    پست ها
    65

    پيش فرض

    در تعزیت پدر
    پدر ان تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
    یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
    مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
    مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
    خاک زندان تو گشت ای مه زندانی من
    از ندانستن من دزد قضا اگه بود
    چو تو را برد بخندید به نادانی من
    انکه در زیر زمین داد سر و سامانت
    کاش می خورد غم بی سر و سامانی من
    به سر خاک تو رفتم خط پاکش خواندم
    اه ازین خط که نوشتند به پیشانی من
    رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
    بی تو در ظلمتم ای دیده نورانی من
    بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
    قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من
    صفحه روی ز انظار نهان می دارم
    تا نخوانند بر این صفحه پریشانی من
    دهر بسیار چو من سر به گریبان دیده است
    چه تفاوت کندش سر به گریبانی من
    عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
    غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من
    گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
    که شکستی قفس ای مرغ گلستانی من
    من که قدر گهر پاک تو می دانستم
    ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من
    من که اب تو ز سر چشمه ی جان می دادم
    اب و رنگت چه شد ای لاله نعمانی من
    من یکی مرغ غزل خوان تو بودم چه فتاد
    که دگر گوش نداری به نواخوانی من
    گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
    ای عجب بعد تو با کیست نگهبانی من

  15. #19
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    پست ها
    160

    پيش فرض

    کـــبـــوتـــر بــچــه‌ای بــا شــوق پــرواز / بــجــرئــت کــرد روزی بــال و پــر بــاز
    پــریــد از شــاخـکـی بـر شـاخـسـاری / گــذشــت از بــامــکـی بـر جـو کـنـاری
    نــمـودش بـسـکـه دور آن راه نـزدیـک / شـدش گـیـتـی بـه پـیش چشم تاریک
    ز وحـشـت سـسـت شـد بـر جای ناگاه / ز رنــج خــســتــگــی درمــانــد در راه
    گــه از انـدیـشـه بـر هـر سـو نـظـر کـرد / گــه از تـشـویـش سـر در زیـر پـر کـرد
    نــه فــکـرش بـا قـضـا دمـسـاز گـشـتـن / نــه‌اش نــیــروی زان ره بــازگــشــتــن
    نـه گـفـتـی کـان حـوادث را چه نامست / نــه راه لــانــه دانــســتــی کــدامـسـت
    نـه چـون هـر شـب حـدیـث آب و دانی / نــه از خــواب خـوشـی نـام و نـشـانـی
    فــتــاد از پـای و کـرد از عـجـز فـریـاد / ز شـــــاخـــــی مــــادرش آواز در داد
    کـزیـنـسـان اسـت رسـم خـودپسندی / چــنــیــن افــتـنـد مـسـتـان از بـلـنـدی
    بـــدن خــردی نــیــایــد از تــو کــاری / بــه پــشــت عــقــل بــایــد بــردبــاری
    تـــرا پــرواز بــس زودســت و دشــوار / ز نــو کــاران کـه خـواهـد کـار بـسـیـار
    بــیـامـوزنـدت ایـن جـرئـت مـه و سـال / هــمــت نــیـرو فـزایـنـد، هـم پـر و بـال
    هـنـوزت دل ضعیف و جثه خرد است / هـنـوز از چـرخ، بـیـم دسـتـبـرد اسـت
    هــنــوزت نــیــســت پـای بـرزن و بـام / هــنــوزت نــوبـت خـواب اسـت و آرام
    هــنــوزت انــده بـنـد و قـفـس نـیـسـت / بـجـز بـازیـچـه، طـفـلان را هوس نیست
    نــگــردد پـخـتـه کـس بـا فـکـر خـامـی / نـــپــویــد راه هــســتــی را بــه گــامــی
    تــرا تــوش هــنــر مــیـبـایـد انـدوخـت / حــدیــث زنــدگــی مـیـبـایـد آمـوخـت
    بــبــایــد هــر دو پــا مــحــکـم نـهـادن / از آن پــس، فــکـر بـر پـای ایـسـتـادن
    پــریـدن بـی پـر تـدبـیـر، مـسـتـی اسـت / جـهـان را گـه بـلـنـدی، گاه پستی است
    بــه پــســتــی در، دچـار گـیـر و داریـم / بــبــالـا، چـنـگ شـاهـیـن را شـکـاریـم
    من اینجا چون نگهبانم و تو چون گنج / تـــرا آســـودگـــی بـــایـــد، مـــرا رنـــج
    تـو هـم روزی روی زیـن خـانـه بیرون / بــبــیــنــی ســحــربــازیــهــای گــردون
    از ایـــن آرامــگــه وقــتــی کــنــی یــاد / کــه آبــش بــرده خــاک و بــاد بــنـیـاد
    نـــه‌ای تــا زاشــیــان امــن دلــتــنــگ / نـه از چـوبـت گـزنـد آیـد، نـه از سـنگ
    مـــرا در دامــهــا بــســیــار بــســتــنــد / ز بــالــم کــودکــان پـرهـا شـکـسـتـنـد
    گــه از دیــوار ســنــگ آمــد گـه از در / گـهـم سـرپـنـجـه خـونـین شد گهی سر
    نـگـشـت آسـایـشـم یـک لحظه دمساز / گــهـی از گـربـه تـرسـیـدم، گـه از بـاز
    هـــجـــوم فـــتـــنـــه‌هـــای آســمــانــی / مـــرا آمـــوخـــت عـــلـــم زنــدگــانــی
    نــگــردد شــاخــک بــی بــن بـرومـنـد / ز تـو سـعـی و عـمـل بـایـد، ز مـن پند

  16. #20
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    پست ها
    160

    پيش فرض

    بنفشه

    بــنــفــشــه صــبــحــدم افــســرد و بــاغـبـان گـفـتـش // کـــه بـــیـــگـــه از چـــمــن آزرد و زود روی نــهــفــت
    جــــواب داد کــــه مــــا زود رفــــتــــنــــی بــــودیــــم // چــرا کــه زود فــســرد آن گــلــی کــه زود شــکـفـت
    کــنــون شــکــســتــه و هــنـگـام شـام، خـاک رهـم // تــو خــود مــرا ســحــر از طــرف بــاغ خــواهـی رفـت
    غــم شــکــســتــگــیــم نـیـسـت، زانـکـه دایـهٔ دهـر // بــــروز طــــفــــلــــیـــم از روزگـــار پـــیـــری گـــفـــت
    ز نــرد زنــدگــی ایــمــن مــشــو کــه طــاســک بــخــت // هــــزار طــــاق پــــدیــــد آرد از پــــی یـــک جـــفـــت
    بــه جــرم یــک دو صــبــاحــی نــشــسـتـن انـدر بـاغ // هــــزار قــــرن در آغــــوش خـــاک بـــایـــد خـــفـــت
    خوش آن کسیکه چو گل، یک دو شب به گلشن عمر // نــخــفــت و شــبــرو ایــام هــر چــه گــفــت، شــنــفـت


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •