سادگی شما گرگ درون دیگران را بیدار میکند.
سادگی شما گرگ درون دیگران را بیدار میکند.
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمیان بزرگ شود
سعدی
لحظه ها رادریاب چشم فردا کور است نه چراغیست درآن پایان
هرچه از دور نمایانست شاید آن نقطه نورانی چشم گرگان
بـیابانست...
فروغ فرخزاد
در خلوت این واژه های بی ناموس
برای یک گرگ بی همزاد
با نیمه ی پیدا شده ی از دست رفته
انگار جایگزینی نیست...
در مـن گـــرگـــی اسـت
خســتـــه
از نبـــرد هـــای پــی در پـــــی بــرای زنـدگـی
در گـوشـه ی غـاری نشـســتـه و زخمـهایش را مـی لیـسـد
وای از روز انتــــــقــــــــــام
همــه را غـــــــار نشــیــن خـــواهـــــم کــــرد . . .
گوسفندان را چوپانشان دارد می درد، به نام تو...!
...گرگ...
آرام بخواب...!
گرگ برای خودش شرافتی دارد
حالا که انسان دردنده شده است...!
در باطـن مـا گـرگ سـیاه اسـت رفـیـق
کاین زوزه به جای سوز آه است رفیق
مـن متـهم و تو مجرم و او قاضی
کفتار به جرممان گواه است رفیق
آن کـس کـه به عهد او امیدی داشتم
رفته به مَحاق همچو ماه است رفیق
این فصل بـهار کرکسان می گذرد
دنباله ی این فصل تباه است رفیق
آن برّه هـنوز در پی گرگ خودش
در حسرت آخرین نگاه است رفیق
ســــــر دسته ی گـــــــرگــــها بــــــــودم
زمــــــــانه مـــــــرا به بــازی گـــرفــت
مسخــــــــره ي کفتـــــار ها شـــــدم...
اینجا هر روز صبح ها بوی گرگ می آید
دور هم جمع شده اند در کمین بره ها
اینجا حتی بره ها هم بوی گرگ می دهند
و گرگ ها با حسرت به طعمه هایی که حق خود می دانند خیره می شوند و با زوزه های خود برای یکدیگر قدرت نمایی می کنند ...
اینجا گرگان حتی بر تخت سلطنت جنگل نشسته اند و برای برگان دیگر جایی باقی نمانده ...
و اینجا هر روز در میان گله گرگان نفس کشیدن و درس گرگ شدن را پس دادن چه سخت است ...
Mr_ Armin
با بی رحمی طعمه خود را به خاک و خون می کشد
بره ها آرزو می کنند کاش دیگر گرگی نباشد
ولی باز هم فردا جنگل به احترام گرگان تعظیم می کنند
و بره های آن اگر چه توان مقابله با گرگان را ندارند ولی باز هم عاشقانه گرگ بودن را ستایش می کنند .
Mr_ Armin
Last edited by Mr_100_dolari; 19-07-2014 at 12:28.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)