تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 4 اولاول 1234 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 37

نام تاپيک: » عماد خراساني

  1. #11
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    اهل گردم ،دل دیوانه اگر بگذارد

    نخورم می ، غم جانانه اگر بگذارد

    گوشه ای گیرم و فارغ ز شر و شور شوم

    حسرت گوشهء میخانه اگر بگذارد

    عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان

    هوس گردش پیمانه اگر بگذارد

    معتقد گردم و پابند و ز حسرت برهم

    حیرت این همه افسانه اگر بگذارد

    همچو زاهد طلبم صحبت حوران بهشت

    یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد

    شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او

    لیک پروانهء دیوانه اگر بگذارد

    شیخ هم رشتهء گیسوی بتان دارد دوست

    هوس سبحهء صد دانه اگر بگذارد

    دگر از اهل شدن کار تو بگذشت عماد

    چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد

  2. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #12
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
    درس غم داد در این مدرسه استاد مرا

    دل من پیر شد از بس که جفا دید و جفا
    ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا

    آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
    و آنچه بیزار از آن بود دلم ،داد مرا

    غم مگر بیشتر از اهل جهان بود که چرخ
    دید و سنجید و پسندید و فرستاد مرا

    در دلم ریخت بس بر سر هم غم سر غم
    دل مخوانید،خدا داده غم آباد مرا

    زندگی یک نفسم مایهء شادی نشده است
    آه اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا

    ترسم از ضعف،پریدن ز قفس نتوانم
    گر که صیاد،زمانی کند آزاد مرا

    آرزوی چمنم کم کمک از خاطر رفت
    بس در این کنج قفس بال و پر افتاد مرا

    یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
    کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا

  4. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #13
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    ما به درگاه تو با بخت سیاه آمده ایم

    شکر وصد شکر ز بیراهه به راه آمده ایم

    نه پی سیم و زر و ملک و سپاه آمده ایم

    نه پی تخت و نه دنبال کلاه آمده ایم

    ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم

    از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

  6. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #14
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    تا بر تن من است سری در هوای تست
    تا در درون سینه دلی هست جای تست

    از دیدن تو سیر نگردد دو چشم من
    این هر دو پادشاه وجودم گدای تست

  8. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #15

    پيش فرض


    دل ز بی عشقی به جان آمد چه شد جانان من ؟

    کو طبیبی تا ز بی دردی کند درمان من

    سخت تاریک است زندان حیات، ای شمع عشق
    پرتوی افکن دو روزی باز بر زندان من

    چشم مستی کو؟که برقی افکند در خرمنم
    تاب زلفی کو که تا بازی کند با جان من

    سخت از این بی دولتی آلوده دامن گشته ام
    عشق کو؟ آن آتش جان من و دامان من

    لاله ی صحرائیم لطف من از داغ دل است
    مرغک دریاییم جان من و طوفان من

    شیخ را هم میهمان کردم دمی ننشسته رفت
    جغد را هم دل گرفت از خانه ی ویران من

    دیگر ای دل هیچ لطفی نیست در این سر گذشت
    زودتر آسوده شو ای روح سرگردان من

    گر چه روز و شب به من بیدادها کردی ،جهان
    عاشقم کن باز وزین سودا بده تاوان من


  10. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    چه می پرسی؟مپرس از من نگارا حال زار من
    نبیند کس به خواب آن هم الهی روزگار من

    چه باشد حال مجنونی که از لیلی جدا باشد
    چه می پرسی ز کارم هجر رویت ساخت کارمن

    چرا با بلبل بی آشیانت سر گران کردی
    گل من ،کم زن آتش بر دل امیدوار من

    خزانم را به لطف اول بهاری ساختی خرم
    دگر بار از خزان افسرده تر کردی بهار من

    فغان کز بهر خرمن سوختن بود از بد طالع
    اگر برقی زمانی کرد روشن شام تار من

    مراهم اختیاری،آبرویی بود و سامانی
    نمی دادند اگر در دست این دل اختیار من

    من از این بخت خواب آلوده می بینم که خواهد کرد
    صبا دور از سر کوی پری رویان غبار من

    بیا روشن کن ای خورشید خوبان شام دلگیرم
    چه حاصل اشک بارد بعد من ،شمع مزار من

    مخواه از این پریشان تر عماد خویش را دیگر
    نمی گویم مپرس از من نگارا حال زار من

  12. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #17
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    برخیز تا پناه به میخانه ای بریم
    دست ز عمر شسته به پیمانه ای بریم

    مستانه گر که بر سر ما جام بشکنند
    خوش تر که رنج صحبت فرزانه ای بریم

    از چرخ شکوه ،قصه ی بیهوده گفتن است
    دیوانگی است شکوه ای به دیوانه ای بریم

    آن سان شدم ملول که گر وجه می رسد
    این پنج روزه خانه به میخانه ای بریم

    آنجا هم ار نشد که شوم ،همتم کجاست
    چون جغد،آشیانه به ویرانه ای بریم

    هرگز رقیب از نظر افتاده کی برد
    رشکی که ما به طالع پروانه ای بریم

    نفرین به لحظه لحظه ی روزی که آمدم
    تا چند رنج بیهده افسانه ای بریم

  14. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #18

    پيش فرض


    سر ز بالین به چــ ه امید بر آرم سحری

    که در آن روز نبینم رختـــ ای رشک پری

    آه از آن شبـــ که نگیری خبر از من در خوابـــ
    وای از آن روز که من از تو نگیرم خبری

    عهد کرده است که از صحبتــــ دونان گذرد
    دیرتر می گذر ای عمر کــ ه خوش می گذری

    شهر عشق استــــ و جنون از همه جا مقصد ما
    خیز اگر با من و دل ، راهزنـــا همسفری

    می شد ای کاش که یکـــ لحظه نباشم بی تو
    یا شدی کاش دلـــم شاد به روی دگری

    وای بر من که به سودای تو ای ماه مرا
    نیستـــــ جز آه و دگر نیستـــ در آن هم اثری

    من اگر دل به تو دادم تو ز من دل بردی
    گر گناهی استــــ محبت تو گناهکــارتری

    به خدایی که تو را بردن دل داده به یاد
    قسمتــــ می دهم ای مه که ز یادم نبری

    خوبـــ شد باز شدی عاشق و شوریده عماد
    ننهی باز بــ ه بالین سر بی دردسری


  16. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #19

    پيش فرض



    هیــچ دانی کـــ ه از کجا آمد
    این سه چیــن روی ابراوان عماد

    یکی از آن شبی استــــ ــ کان بی مهر
    رفت و لبــ بر لبــــ رقیب نهـــاد

    دیگـــری زان شبی بود کــ ه بر او
    چشم من با رقیبــــ دون افتاد

    واندگر زان شبی بــود کـــ ه سلام
    کردم و بیوفا جوابــــ نـداد


  18. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #20

    پيش فرض


    دنیای روشن ما برتر ز کفر و دین است


    من عاشقم تو زاهد، فرق من و تو این است


    فردوس و حور و دوزخ یکتن ندید و بینم

    تیری که در کمان است، مرگی که در کمین است


    در پشت آسمانها، گیرم که داستانهاست

    اکنون مقام لذات، ما را در این زمین است


    جز نیکی از نکویان کاری دگر نیاید

    بسیار بد خدایی است گر دوزخ آفرین است


    حور جهان نبینی از شوق حور فردوس

    نزدیک را نبیند چشمی که دور بین است


    از بیم مار و آتش، عمری تباه سازی

    عمریکه بی بدیل است، عمریکه بی قرین است


    بی شور و عشق و مستی، بیهوده زنده هستی

    بهتر که بت پستی گر حاجتی بدین است


    چون زندگی نکردیم مانند چارپایان

    بدنام دهر گشتیم، تقصیر ما همین است


    دانی کجا بهشت است وانجا بهشت زشت است

    آنجا که اهل حالی با یار نازنین است


  20. این کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •