یاد آن روز که بر صفحه شطرنج دلم ***** تـکـیـه بـر پیل غـمت رو بـه خـرابـات شــدم
حالیا غمزده ی کنج سیه خانه منم ***** شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم
بهمن زدوار
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یاد آن روز که بر صفحه شطرنج دلم ***** تـکـیـه بـر پیل غـمت رو بـه خـرابـات شــدم
حالیا غمزده ی کنج سیه خانه منم ***** شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم
بهمن زدوار
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این پیاده می شود، آن وزیر می شود
صفحه چیده می شود، داروگیر می شود
این یکی فدای شاه، آن یکی فدای رخ
در پیادگان چه زود مرگ و میر می شود
فیل کج روی کند، این سرشت فیل هاست
کج روی در این مقام، دلپذیر می شود
اسب خیز می زند، جست و خیز کار اوست
جست و خیز اگر نکرد، دستگیر می شود
آن پیاده ضعیف راست راست می رود
کج اگر که می خورد، ناگزیر می شود
هر که ناگزیر شد، نان کج بر او حلال
این پیاده قانع است، زود سیر می شود
آن وزیر می کشد، آن وزیر می خورد
خورد و برد او چه زود چشمگیر می شود
ناگهان کنار شاه خانه بند می شود
زیر پای فیل، پهن، چون خمیر می شود
آن پیاده ضعیف عاقبت رسیده است
هر چه خواست می شود، گر چه دیر می شود
این پیاده، آن وزیر... انتهای بازی است
این وزیر می شود، آن به زیر می شود...
محمد کاظم کاظمی
عاشقت باشم
یک روز صبح
روی تختِ خالی بیدار می شوم
ببخشید اگر احمقانه است
دستِ من نیست
مهره های این بازی را من نچیده ام
همیشه تا ابدالدهر
رخ صاف می رود
فیل کج
عاشقم نباش
مهدیه لطیفی
Last edited by raha bash; 10-09-2013 at 12:39.
شـــاهِ بـــی دلــــ
در خانه ی سیاه
نشسته بر تختـــ
دریــغ از حرکتـــ
سربازان در خــون
اسب و رخ در قتــل
خانــه ها در فتــح
منــــِ تکســـوار
در خانه ی ســیاه
دلِ مــن فتح شــد
"خانه" خالیســـت
شـــاه رفتــــ
>ندا<
در صفحه ی شــطرنج ،حیران مانده ام امـــروز
چون مهــره های گیج ِ پایان مانده ام امـــروز
در نیمه ی پنهان ِ چشــمم یک غزل باقیستــــ
در اســـتوای دل پریشــان مــانــده ام امـــروز
بازی شـــروعش با تو بود و آخــرش با تــو
در آچمز هایتـــ فـراوان مانــده ام امــــروز
مــن ماتـــ در کیش ِ هجوم ِ اسبـــِ رویاهــام
بازنده ای ســـر در گریـبان مانــده ام امـــروز
>اکرم بهرامچی<
حال شاه شطرنجی را دارم
که وزیرش، استیضاح شده است..
از تمام پیاده نظامش بوی کودتا می آید..
و دل زدن به قلب لشکر کابوس را ندارد
تکلیف این بازی
قبل از تمام قاعده ها، روشن است..
خودم را مات می کنم در قلعه ام
همین...
شاعر : ؟؟
[IMG] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [/IMG]
مثل سربازی پیاده راه افتاده ام
و فکر می کنم اگر به تو برسم
وزیر می شوم.
"کاظم خوشخو"
اثری از Michael Parkes
شطرنج رخت نابودم کرد
بس که این شاه دلم
هوس رفتن قلعه میکرد
Ahmad@P30World
برای مات کردن یک مهره دو مهره لازم است، یکی کیش می دهد
دیگری، یک سرباز مرده هم که باشد
خانه ای را باز سیاه می کند
حالا تمام صفحه را هم که پر از وزیر بکنی مهم نیست
شاه با شاه می جنگد
مهره های دیگر خود به خود حذف خواهند شد
.بهمن زدوار
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
احساسم به تو شدید است
مثل جهشِ فیل است
نه چون سرباز قدم رو
نه مثل فیل به اِل رو!
ندارم میل به هر سو
همچو وزیر زورگو
نی ام مثال رخ،هوسباز
کنم هردم رنگ عوض باز
روم سوی نگارم
تنها یک قبله دارم
در یکرنگی پرسه میزنم
پیل فیل ِ این بازی منم
Atghia
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)