حرفهای جالبی زده شد! من به دوستمون Ar@m حق میدم که این حرفو بزنه. تا حدودی هم درست میگه. این داستان به درد هر کسی نمیخوره. در اینکه یه شاهکار ادبیه ایرانیه من یکی تردید ندارم. اما بخشی که دوستمون هم بهش اشاره کردند، اصل موضوع یعنی درون مایه داستان هست. اصلا استفاده از همین شیوه سمبل ها میتونه به این معنا باشه که: "اگر خیلی چیزا رو نمیدونی به این کتاب نزدیک نشو!" به این معنی که شما باید حداقل به اندازه سایه راوی آگاهی داشته باشی تا چیزی از داستان دستگیرت بشه. اصلا سایه چیه؟! چرا برای سایش نقل میکنه؟ من فکر میکنم سایه آدمایی مثل خود هدایت هستند. اونهایی که تو سایه هستند. اونهایی که مثل خود او این رنج رو کشیدند. حالا این رنج چیه؟! این همون رنج بزرگ که هدایت رو وادار میکنه بنویسه. یک نقاش رو وادار میکنه یه هزارتو خلق کنه و... این رنج خیلی هاست. در همه به یک صورت بروز نمیکنه و همه هم نمیتونن اونو بروز بدند. وقتی شما به نقطه ای میرسی که نمیدونی چت شده و میخوای با تمام وجود فریاد بزنی یا به صورت دیگه ای خودت رو تخلیه کنی، هنرمند در اون لحظه شاهکارشو خلق میکنه. (نکته ای که در خلال داستان هم بهش اشاره میشه) خب حالا شما اگه اون درد رو نچشیده باشی، این داستان برات تبدیل به یه متن پر از تعابیر مالیخولیایی و چندش آور میشه. خب این تازه قدم اول هست. در مراحل بعدی باید به اصطلاح کتاب رو رمزگشایی کنی. من خودم به شخصه زیاد برای این مسائل عجله ندارم و ترجیح میدم به تدریج و در ناخودآگاهم مسئله رو حلاجی کنم. البته با این روش هرگز از یه حدودی فراتر نمیریم. چراکه برای درک بعضی چیزها چیزی بجز اندیشه و ذهن جستجوگر لازمه و اون بقول معروف سواد هستش. بله ما باید از اصول نمادها آگاهی داشته باشیم. مثلا هسه نویسنده ای هست که خیلی جاها از این نمادها بهره میگیره. و من هم در مطالعه آثار او تا حدودی با این شیوه آشنا شدم و برای درک بهتر "گرگ بیابان" قسمتهایی از مکتاب "انسان و سمبول هایش" اثر یونگ (روانشناس معروف) رو خوندم و تازه اونموقع فهمیدم برداشتهام تا چه حدی ابتدایی بوده!!! خب از این مسئله بگذریم.
البته اعتراف میکنم زیاد از این کتاب خوشم نیومد! که مهمترین دلیلش شاید تلخی بیش از حد و منفی بافیش باشه. که در این مورد بعدا بیشتر حرف میزنم. فعلا باید کتابو تموم کنم!!