تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 44

نام تاپيک: ناظم حکمت

  1. #21
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    DünyayVerelim Çocuklara

    Dünyayı verelim çocuklara hiç değilse bir günlüğüne
    allı pullu bir balon gibi verelim oynasınlar
    oynasınlar türküler söyliyerek yıldızların arasında
    dünyayı çocuklara verelim
    kocaman bir elma gibi verelim sıcacık bir ekmek somunu gibi
    hiç değilse bir günlüğüne doysunlar
    bir günlük de olsa öğrensin dünya arkadaşlığı
    çocuklar dünyayı alacak elimizden
    ölümsüz ağaçlar dikecek



    دنیا را به بچه ها بدهیم ،
    دست كم براي يك روز.
    دنيا را به بچه ها بدهيم،
    مانند بادكنك رنگارنگي به دستشان دهيم بازي كنند.
    آواز خوانان در ميان ستارگان بازي كنند...
    دنيا را به بچه ها بدهيم،
    مانند يك سيب درشت،
    يك قرص نان ٍ گرم،
    دست كم يك روز،شكمشان سير شود.
    دنيا را به بچه ها بدهيم،
    براي يك روز هم كه شده،
    دنيا با دوستي آشنا شود.
    بچه ها دنيا را از ما خواهند گرفت و
    درختان جاودان بر آن خواهند كاشت...



    زندگي شوخي نيست جدي بگيرش
    کاري که في المثل يکي سنجاب ميکند
    بي اينکه از بيرون و آنسو ترک انتظاري داشته باشد
    تو را جز زيستن کاري نخواهد بود



  2. این کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #22
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    ما را به بند کشيده اند
    زنداني مان کرده اند
    مرا در اين درون
    و تو را در آن بيرون
    اما چيزي نيست اين
    ناگوار هنگامي ست که برخي
    دانسته ياندانسته
    زندان را در درون خود مي پرورانند

  4. 2 کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    1 «خانه ها»

    خانه ها مي توانند
    هم يك طبقه داشته باشند هم صد طبقه
    كافي است كوچه ها را خراب نكنند
    كافي است به ديده ي حقارت به ما ننگرند
    ديوارهاي عريان را قشنگ و دل انگيز نمي دانم
    پنجره هاي تنگ
    گيوتين را به خاطرم مي آورند
    پنجره ها بايد مثل حرفهاي دوست
    دلگشا و جانبخش باشند
    آسفالت بدون درخت را دوست ندارم
    نئون ها را جدي نمي گيرم
    اگر در بالا شادماني كنند و
    آرزوها را گنگ و مبهم به يادم بياورند

    ناظم حکمت

  6. این کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #24
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    1 «وصيت»

    دوستان!
    اگر آن روز قسمت نشد كه شما را ببينم
    يعني اگر پيش از مرگم مُردم
    مرا برداريد و به آناتولي ببريد
    و آنجا در گورستان دهكده اي دفن كنيد
    بگذاريد در يك طرفم «ايرقات عثمان» بخوابد
    همان كه او را «حسن بيك» كشته است
    و در طرف ديگر «عايشه» باشد
    كه پيش از چهل سالگي اش شهيد شد
    و بچه هايش را در خاك به دنيا آورد
    بگذاريد
    از پايين گورستان آوازها سوار تراكتور بگذرند
    و در روشناي صبح بوي انسان سرحال و بنزين سوخته پيچيد
    مزارع سبز و قنات ها پر آب باشد
    البته ما نمي توانيم اين آوازها را بشنويم
    مرده ها زير خاك كور و كر و لالند
    زير خاك دراز به دراز خوابيده
    مثل شاخه هاي زمين مي پوسند
    اما من اين آوازها را خوانده ام
    قبل از آنكه دوباره خوانده شوند
    من از بوي بنزين سوخته سير شده ام
    حتي قبل از آنكه تراكتورها شخصي شوند
    تا يادم نرفته بگويم
    پيش از اينكه اينجا بيايم
    شهيد عايشه و ايرقات عثمان
    شايد حتي فكرش را هم نمي كردند كه با هم همسايه مي شويم
    وگرنه وقتي زنده بودند، آن همه حسرت نمي كشيدند
    دوستان!
    اگر پيش از آن روز مُردم
    مرا در گورستان دهكده اي در آناتولي دفن كنيد
    اگر مناسب ديديد
    بگذاريد بالاي سرم چناري باشد
    آن وقت ديگر به سنگ قبر نيازي نيست

    * * *
    به من گفت بيا
    به من گفت: بمان
    به من گفت: بخند
    به من گفت: بمير
    آمدم
    ماندم
    خنديدم
    مُردم

  8. این کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #25
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض ناظم حكمت از نگاه ناظم حكمت



    به جاي اينكه بنشينم واستراحت كنم، تقريباً چهل سال از شصت سال عمرم را شعر نوشتم. در خانه، كوچه، زندان، ترن و هواپيما. حاصل چهل سال شاعري ام را روي ميز گذاشتم و خواندم. دوست دارم به خواننده هايم حساب پس بدهم . آيا من كه شاعرم با اين حساب پس دادن رو سفيد خواهم بود؟
    سال ۱۹۲۵ ميلادي است. من در دانشگاه مسكو درس مي خوانم: آنجا شعر «از دهان يك عصيانگر» را مي نويسم.در همان سال به تركيه بر مي گردم. رعب و وحشت بيداد مي كند. باز «امپرياليسم» مثل هميشه بلاي جان انسانهاست و بايد ديوارش را خراب كرد. شعر «آن ديوار» را مي نويسم.
    سال ۱۹۴۱ ميلادي است. جنگ جهاني دوم شروع شده است. سه سال است من در زندان هستم. در سلولي در بورصه داستان جنگ مقدس ملتم را مي نويسم.
    جنگ جهاني دوم به پايان مي رسد. من هنوز در زندان هستم. به روزهاي گذشته مي انديشم.
    مي دانم كه بايد بيدار شد. «امپرياليست» ها باز هم مي خواهند «ممد» هاي كوچولو را مثل پولي سياه وتقلبي خرج كنند. من شعر «سرباز بيست و سه سنتي» را مي نويسم.
    سال ۱۹۵۰ ميلادي است. از زندان آزاد مي شوم قرار است بچه ام به دنيا بيايد. براي نخستين بار مي فهمم كه پدر بودن چقدر سخت است.
    سال ۱۹۶۳ ميلادي است. به «تانگانيا» مي روم. از آسمان كشورم مي گذرم. بعداز سيزده سال دوباره سرزمينم را مي بينم. در ارتفاع هشت هزار متري در آسمان آناتولي هستم. هشت هزار متر پايين در زير ابرهاي زمستاني سياه در خاك كشورم اتراق كرده است. مدتي است راه دهكده ها بسته شده است.
    هركدام با دشت هاي برفي شان در گوشه اي تنها افتاده اند. در دهكده ها آش بلغور، بي روغن است و دود تاپاله هاي خشك سبب مي شود، چشم، چشم را نبيند. در دهكده ها نوزادان مي ميرند، پيش از آنكه تنشان را شپش بگيرد ومن در ارتفاع هشت هزار متري روي ابرها پرواز مي كنم.
    نمي دانم براي فهم هموطنانم و تمامي انسان ها آن حساب را كه مي خواستم پس بدهم دادم يا نه؟ و بعد آيا اين حساب مي تواند يك جور قانع كننده باشد يا نه؟
    البته در دنيا شاعران ارزشمندي هستند كه خيلي بهتر از من مي توانند حساب پس بدهند. شاعراني كه براي صلح، آزادي و استقلال مبارزه كرده اند.
    خواننده هاي عزيز و دوست داشتني ! حساب مبارزات من اندك است. با اين همه اگر شما مرا شاعري بدانيد كه در اين دو جنگ ـ كه جنگ انسان ها بود ـ به وظيفه خودش عمل كرده است، خوشبخت خواهم بود.

    --------
    منبع: روزنامه ایران

  10. این کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #26
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض

    در پارك ها


    استخرها مي توانند باشند
    و در استخرها، قوها
    در پارك ها
    گاه به گاه حتي دسته ي موزيك هم مي تواند باشد
    «مانكن» ها را دوست ندارم
    كه مثل آوازخوان «اپرا»
    دست هاي بي روح خود را احمقانه باز مي كنند
    انسان هاي سنگي و برنزي را دوست ندارم
    اگر نتوانند از جاي خود پايين بيايند و در ميان ما بگردند
    بانك ها را دوست ندارم
    شهرهايي را كه دوست دارم
    شهرهايي هستند كودك من
    كه به خانه هاي سالم خود افتخار كنند
    به باغچه هاي خود افتخار كنند


    ناظم حکمت

  12. این کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #27
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    1 نگاهي تازه به ناظم حكمت

    يدالله رؤيايي(شاعر ـ منتقد)

    وقتي از «ناظم حكمت» حرف مي زنيم نه از كسي كه به جايي تعلق دارد و نه از كسي كه به چيزي تعلق دارد كه از انسانيت و از چيزي انساني حرف مي زنيم. از شاعري كه به تمام مردم روي زمين تعلق دارد.
    «مثل بذر واژه هايم را روي زمين افشانده ام
    يكي در خاك اودسا، يكي در استامبول و آن ديگري در پراگ
    ميهن محبوب من تمام زمين است
    و به هنگامي كه نوبت من فرا برسد
    بر گور من تمام زمين را بگذاريد»
    حرفي اگر از او خوانده ام از اين سه حرف خارج نيست. آزادي، زندگي و شعر. «ناظم حكمت» امكانات و استعدادهاي شاعرانه شدن زبان ترك را كشف و ارائه كرد.
    پيش از او شعر تركيه وسيله اي بود در خدمت گروهي «ممتاز» كه ذهن مردم واقعي را سهمي در آن نبود. زبان ترك هنوز طعم شاعرانه خود را نيافته بود، زباني بود منجمد و مرده كه در حقيقت از طبيعت عثماني اش دورافتاده بود و شدت و قدرتي را كه خاص زبان جامعه ترك ا ست، به كارنگرفته بود. در چنين زماني هنوز استادان بزرگ شعر ترك شناخته نشده بودند و از «يونس عمره»، «كاراجا اوغلان» و «پير سلطان» صحبتي نمي شود و كسي حتي تصور نمي كرد كه تركي تا چه درجه مي توانست زباني شاعرانه و لطيف باشد.
    انتشار اشعار «ناظم حكمت» ناگاه موجي از حيرت برانگيخت. زباني تازه و پربار كه از نيرويي جادويي برخوردار بود و به كمك شيوه هاي بياني جديد و خلق فرمول هاي تازه زباني كه ناظم در شعر تركي وارد كرد، شاعران و نويسندگان نسل هاي بعد و روشنفكران ترك توانستند به زيبايي نهفته زبان خودشان پي ببرند.
    «ناظم حكمت» طنين كلمات تركي و فولكلور مردم ترك را كشف كرد و اين دو را در استتيكي تازه به هم آميخت. دهقان ترك مصرع او را زمزمه مي كند و اعتقاد دارد كه از اجدادش سينه به سينه به او رسيده است.
    در سال۱۹۴۳ دانشجوي جواني براي گردآوري اشعار عاميانه و ترانه هاي بومي به يكي از دهات كوهستاني تركيه مي رود تا از دهان روستاييان، جوانها و پيرها و بچه ها چيزهايي ضبط كند. دهكده اي باچهل خانوار، با بامهاي كوتاه و پنهان در ميان تخته سنگ و فقر و پرت، آنچنان كه ۱۴ساعت پياده روي را از ميان راه باريكه هاي مشكل وخطرناك مي طلبد. فولكلوريست جوان را در گرماگرم كارش دختري دهاتي صدا مي كند:
    «من هم ترانه هاي زيبايي از يك شاعر بزرگ بلد هستم كه بلندترين كوهها و سخت ترين صخره ها را نرم مي كند» و شروع به خواندن مي كند. اما دانشجو با حيرتي تمام درمي يابد كه دختر، شعرهاي «ناظم حكمت» رامي خواند. مي پرسد: «شاعر اين شعرها كيست؟ و روستائيان جواب مي دهند: اين حرفها مال شاعر بزرگي است كه بين ما دهان به دهان گشته، پدران و پدربزرگهاي ما آنها را زمزمه كرده اند. اينها از اجداد به ما رسيده است. ما چه مي دانيم كي آنها را ساخته است؟ و دختر دهاتي با اطمينان تأكيد مي كند كه آنها را از مادربزرگش شنيده است.
    دانشجو به شدت كنجكاو مي شود تا دريابد از چه راهي «ناظم حكمت» به اين ده دور افتاده رسوخ كرده است. او يكي از شعرهايي كه اهالي آبادي زمزمه مي كردند را به خوبي مي شناخت: «بشتابيد/ من شما را به ذوب كردن سرب دعوت مي كنم.»
    عجب! شعري كه «ناظم حكمت» در زندان «بورسا» ساخته است چگونه در اندك مدتي توانسته است با قديم ترين ترانه هاي قرنهاي پيش قاطي شود. دانشجو سرانجام به اين اعتقاد مي رسد كه «ناظم» مثل آبهاي زيرزميني، نفوذي پنهان و نامرئي در ميان دلها و خواهش هاي مردم، معلم ها، دهقان ها و فروتنان جامعه ترك داشته است. او زبان اين مردم را آنچنان در شعرش به كار گرفته كه گويي در گذشته هاي دور اين مردم زندگي كرده است.

    --------
    منبع: روزنامه ایران

  14. 3 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #28
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض نگاهي به رمان ـ شعر «بنرجي چرا خودكشي كرد»

    رمان ـ شعر «بنرجي چرا خودكشي كرد»
    اثر: ناظم حكمت
    مترجم: رسول يونان
    نشرمينا ۱۳۸۱



    درايران هنوز از قالب (رمان ـ شعر) تعريف درستي دردست نيست. اين ژانر ادبي در دنيا طرفداران بي شماري دارد. نويسنده رمان ـ شعر ضمن وفاداري به ساخت رمان، عناصر خاص شعر را نيز به خدمت مي گيرد. اين ساخت شكني و يا به نوعي ساخت در ساخت علاوه بر جسارت، مهارت خاص خود را مي طلبد. نمونه برجسته اين قالب «پدروپارامو» اثر «خوان رولفو» است.
    «پاييز پدرسالار» اثر «گابريل گارسياماركز» نيز چنين ساختي دارد.
    در رمان ـ شعر «بنرجي چرا خودكشي كرد» گاهي شعر بر رمان مي چربد و گاه برعكس است. اما نكته شگفت انگيز اينكه اين رمان در هفتاد و چندسال پيش توسط نويسنده اي سي ساله به نگارش درآمده است.
    «پلي فونيك» يا همان چندصدايي در اين رمان به شكل خلاقانه اي استفاده شده است. شايد بعدها كساني چون «جيمزجويس» و... رانندگان خوبي شده باشند. اما «ناظم» اين «رانه» را به شكل شايسته اي آماده حركت كرد.
    در اين اثر گاه «متن» و «فرامتن» چنان با هم گره مي خورند كه تفكيك آنها از هم محال به نظر مي رسد. «فرامتن» اين رمان در پيشبرد قصه نقش دارد و گاه چنان با «بنرجي» همذات پنداري مي كند كه گويي هيچگاه از او جدانبوده است.
    فاصله گذاري هاي اين رمان حيرت انگيز است. «اديت»هايي كه در متن صورت مي گيرد به رمان حالت زنده تري داده است.
    ساخت هاي نحوي در اين رمان پياپي مي شكنند و ساخت جديدي جاي ساخت پيشين را مي گيرد. فضاهاي بكر و دست نيافتني اين اثر هنوز سرمشق داستان نويسان جهان است.
    يكي از ويژگي هاي مثبت اين رمان اين است كه هر كاراكتري با زبان خودش حرف مي زند و همين نكته باورپذيري متن را آسان تر مي كند.
    اگر رمان «بنرجي چرا خودكشي كرد» همين حالا نوشته مي شد مسلماً با واكنش هاي بسياري از سوي منتقدين روبرومي شد.
    برش كوتاهي از اين رمان را با هم مرور مي كنيم.
    ماه شب چهارده را ولگردي گرسنه در پاريس ديد و گفت: امشب ماه مثل ديگي است كه ته اش از قلع باشد.
    ماه شب چهارده را سارقي حرفه اي ديد و گفت: امشب ماه مثل پنجره اي باز در آسمان است. اگر مي توانستم به داخل بپرم سرويس نقره اي مادرمقدس را مي دزديدم.
    ماه شب چهارده را يك پليس ايرلندي ديد و گفت: ماه شبيه فانوس دزدي است كه براي دزديدن بهترين ستاره ها از آسمان بالارفته است.
    ماه شب چهارده را «صالح زكي» شاعرديد. آن را به شعر خودش تشبيه كرد و پسنديد.
    ماه شب چهارده سرخ شد. ماه سرخ شب چهارده را يك «پاريا»ي هندي ديد و گفت: ماه شبيه خون برادري است كه روي گنگ چكيده و درآن پخش شده است.
    ماه شب چهارده. اين بار ماه شب چهارده را خود بنرجي ديد با چشمهاي گودافتاده اش.
    ماه، يك مزرعه چاي بود در جوار شهر كلكته، دورش ديوارداشت و خانه اي در وسط آن بود.

  16. 2 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #29
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض نگاهي به مجموعه شعر «يك كاسه عسل»

    مجموعه شعر «يك كاسه عسل»
    اثر: ناظم حكمت
    مترجم: رسول يونان
    نشر مينا۱۳۸۱



    «ناظم حكمت» را در يك كلام مي توان شاعر «حسرت هاي دور» ناميد. «يك كاسه عسل» گزينه اي از شعرهاي «ناظم» است كه بسياري از قطعات آن براي نخستين بار به فارسي برگردان شده است. صحبت از شعر پرطرفدارترين خواننده ترك كار آساني نيست. اما مي شود مختصري در باب ويژگي شعر او سخن گفت.
    شعرهاي «ناظم» به شيوه سهل و ممتنع سروده شده است و از اين لحاظ به «سعدي» شباهت بسياري دارد. شعر او در نگاه اول تاحدودي سطحي به نظر مي رسد. اما در نگاه بعد تقليد ناپذيري شعرهايش غيرقابل انكار است. ساخت شعر «حكمت» چندلايه دارد و شكافتن هر لايه «فرامتن» را به كشفي تازه مي رساند و لذت هنري درك اثر را در پي دارد.

    «ناظم حكمت» از بومي سرايي ابايي ندارد و شايد همين ويژگي قدمهاي او را در جهاني شدن سريع تر كرده است. وي اختصاصات بومي را در شعرهايش دروني مي كند. به گونه اي كه مخاطب به سادگي به پذيرش آنها تن مي دهد. متأسفانه ظرفيت هاي زبان فارسي و شيوه نگارش و موسيقي كلام زبان تركي امكان برگردان صددرصد اثر را به هيچ مترجمي نمي دهد. تاكنون مترجمان بزرگي همچون: رضا سيدحسيني، جلال خسروشاهي و از جوانترها احمد پوري و رسول يونان و... دست به ترجمه آثار او زده اند، اما همه اين عزيزان اعتقاد دارند كه انتقال بار عاطفي و احساسات و تكنيك هاي زباني و ساخت شعر ناظم حكمت به طور كامل، غيرممكن است.
    شعرهاي «ناظم حكمت» سروده هاي يك تبعيدي در وطن خويش غريب است. محدوده فرهنگ واژگان او خيلي وسيع نيست واين ارتباط با مخاطب را بيشتر مي كند: «ناظم» در اكثر شعرهايش اسير هراسي ناشناخته مي شود و در پايان به آرامشي كم نظير مي رسد.

    مترجم اين اثر به زبان تركي استانبولي تسلط كامل دارد وخود از شاعران تثبيت شده معاصر است. بنابراين مخاطبان اين اثر مي توانند اطمينان داشته باشندكه با ترجمه اي شاعرانه و كم نقص روبرو خواهند بود.

  18. 3 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #30
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    1 ناظم حكمت از نگاه ديگران



    برتولد برشت، پابلوپيكاسو، ژان پل سارتر و بسياري از چهره هاي جهاني ديگر درباره ناظم حكمت، گفته اند و نوشته اند. اما سروده «پابلونرودا» شاعر برجسته شيلي طعم ديگري دارد. منور (همسر ناظم حكمت): «تو به ما ياد دادي كه چگونه انسانها را دوست بداريم و ما اكنون براي تو مي جنگيم».

    نديم گورسل (شاعر و منتقد ترك): «به رغم همه فشارها و كينه دشمنان انديشه كه زجر دادن به ملت ترك، ملت من وشكنجه دادن به جوانان سرزمين مرا ادامه مي دادند، ناظم لحظه اي از آواز خواندن باز نايستاد.»

    پابلو نرودا:

    چرا مردي ناظم؟ حالا چكار كنيم
    بدون سروده هاي تو
    كجا پيدا كنم چشمه اي را كه در آن
    همان لبخند باشد كه به هنگام استقبال از ما در چهره تو بود
    نگاهي مانند نگاه تو
    آميزه اي از آب و آتش
    آكنده اي از رنج و شادي
    نگاهي كه ما را به حقيقت مي خواند، كجا پيدا كنيم؟
    برادر من
    چنان احساس هاي تازه و انديشه ها در من آفريدي
    كه اگر باد تلخي بوزد، آنها را بربايد
    همچون ابري، همچون برگي مي لغزند
    و به جايي مي روند و برخاك دوردستي مي افتند
    كه تو در زندگي برگزيده بودي
    و پس از مرگ نيز پناهگاه توست
    اينك براي تو يك دسته از گلهاي داوودي «شيلي»
    براي تو، نور سرد ماه برفراز «درياهاي جنوب»
    و صداي خفه طبل هاي اندوهبار سرزمين من
    برادر من، بي تو در دنيا، چقدر تنهايم
    در حسرت چهره تو ماندم
    كه مثل درخت گل كرده گيلاس، طلايي بود
    از دوستي تو كه برايم نان بود. كه برايم رفع عطش بود
    و به خونم نيرو مي داد، محروم ماندم
    باتو نخستين بار هنگامي روبرو شدم كه از زندان درآمده بودي
    نشانه ظلم را در دست هاي تو ديدم
    تيرهاي كينه را در نگاههاي تو جستم
    اما قلبي صاف داشتي
    حالا من چكار كنم؟
    آيا مي توان دنيا را بدون گلهايي تصور كرد كه تو همه جا كاشته بودي؟
    چگونه مي توان زيست، بي آنكه تو سرمشق باشي؟
    ناظم، چرا مردي؟ حالا چه كسي براي ما شعر خواهد گفت؟

  20. 3 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •