چند پاسخ
نوشته شده توسط shabe.saket [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]ببین وظیفه ی معده جذب نیست بلکه عمدتاً گوارش فیزیکی و تاحدی هم گوارش شیمیایی بعضی مولکولهای خاص هست . عمده ی جذب موثر در بخشهای میانی تا انتهایی روده ی باریک صورت میگیرهآیا صرف تجزیه و جذب معده ای، میتوان حکم به ماهیت حیوان داد؟
آنزیمهای گوارشی هم عمدتاً از غدد لوزالمعده و کبد(صفرا) در روده ی باریک وارد میشن و به معده کاری ندارند
این نکته مهمه : ما انواع آنزیمهای نوکلئاز و پروتئاز داریم که براحتی میتونن پروتئینهای حیوانی رو به پپتیدها و سپس آمینواسیدها تبدیل کنند در حالیکه گیاهخواران فاقد این آنزیمها هستند ! این آنزیمها فقط در گوشتخواران و همه چیزخواران موجوده
بنابراین از اینکه انسان برخلاف گیاهخواران قابلیت گوارش و جذب پروتینهای حیوانی رو داره نتیجه میگیریم که بشر چه بخواد چه نخواد همه چیزخوار هست نه گیاهخوار (همه چیزخوار =گوشت + گیاه خوار)
این صحبت شما کاملاً درسته چون همه چیز در اثر تکامل حاصل شده . تنها توانایی گوارش و جذب کامل پروتئینهای حیوانی نیست .چرا این را لحاظ نمیکنید که ممکن است انسان در طی تکامل، آن آنزیمها را بدست آورده باشد؟
انسانهای اولیه که هنوز یکجا نشینی و کشاورزی رو پیشه نکرده بودند برای هزاران سال با شکار زندگی کردند .انسان نه پایش برای شکار خوب است (بهترین پا برای شکار پای درندگان است)
نه پنجه اش
در نظر بگیرید که درندگان هم باوجود مجهز بودن به آرواره ی قوی، پنجه های مناسب برای دویدن و گرفتن شکار و... باز هم بسیار بزحمت میتونستن حیوانات بزرگی مثل ماموتها رو شکار کنند در حالیکه انسانها وقتی تصمیم به شکار چنین حیوانات بزرگی می گرفتند بسیار خوب و کارامد عمل میکردند . مثلاً حیوان رو بشکلی ترسانده و تعقیب می کردند تا بیفته داخل گودال دست ساز و یا طبیعی . و یا با نیزه های دست ساز به اون حمله میکردند . بهمین علت هست که در این امر موفق تر از درندگان ظاهر شدند طوریکه تدریجاً نسل بعضی حیوانات حتی تندرو رو به سوی انقراض پیش بردند ...
ببینید ما اینجا با فرض و حکم که در فلسفه و سایر علوم عقلی مثل ریاضی کاربرد داره طرف نیستیمبله همانطوری که معتقدم مشابه هست، ولی خیلی زیاد ضعیف تره، نمیشه ازش حکم به ماهیت گوشتخواری داد
ما با شواهد روبروییم . مثلاً فسیلهای ابزارهای دست ساز بشر اولیه که برای شکار استفاده میشده، بقایای جانوران همنوع و غیر همنوع که روی آتش کباب شدند، فیزیولوژی و مورفولوژی اندامهای داخلی و... و...
همین نوع قرارگیری چشمها در گوشتخواران و یا انسان که بهش اشاره شد اختصاصاً نوعی تکامل برای پیشرفت در مسیر شکار هست و استنتاج منطقی و یا غیر منطقی از سوی ما نیست .
======================================
======================================
ممکنه شما بتونید پیش خودتون چنین برداشتی داشته باشید که حتی معالاً درست هم باشه ولی برای اثباتش نیاز به شواهد بیرونی دارید . میتونید بگید بله ، انسان در مواقع یخبندان های طولانی و خشکسالی های طولانی رو به گوشتخواری آورده .نوشته شده توسط Saeed Dz [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولی گذشته از اینکه این مطلب رو باید اثبات تجربی کنید از اون طرف هم سوالی طرح میشه که اگر رژیم گوشتخواری با فیزیولوژی انسان سازگار نبود بشر هر قدر گوشت میخورد یا گوارش و جذب نشده دفع میکرد و یا اینکه به محض خوردن پس می آورد
مثلاً ما حیوانی گیاهخوار مثل اسب رو اگر در اتاقی حبس کنیم و بجای گیاه ، فقط قطعات گوشت خام در دسترس او قرار بدیم بازم زنده نخواهد ماند . چون حتی اگر ناچار بشه از اون گوشت تغذیه کنه باز هم نمیتونه ذره ای از اون رو گوارش و جذب کنه چون مکانیسمهای گوارش شیمیایی و تا حدودی فیزیکی مناسب برای گوارش گوشت رو نداره .
نکته ی مهمی رو اضافه کنم و اون اینکه مصرف گیاهان عادی مطلقاً نمیتونه انرژی مورد نیاز بدن انسان رو تأمین کنه
گرچه عمده ی ساختار گیاهان و دیواره ی سلولهای گیاهی رو ماده ای بنام سلولز تشکیل داده که کربوهیدراتی پرانرژی هست اما
در بدن انسان آنزیمهای سلولاز وجود نداره پس نمیتونه کمترین بهره از انرژی موجود در اونها رو ببره و حداکثر بهره ای که میبره استفاده از مواد معدنی و ویتامینهای موجود در گیاهه
پس شما با مصرف صِرف سبزیجات هرگز زنده نخواهید ماند در حالیکه گیاهخواران با مصرف همون سبزیجات زنده خواهند ماند ! این تفاوت خودش گویای بسیاری چیزهاست.
بنابراین اگر حتی ما بخوایم به رژیم گیاهخواری رو بیاریم باید سراغ غلات و گیاهان حاوی ساکارز هم بریم (چنین اجبار و الزامی در گیاهخواران وجود نداره) چون غلات و گیاهان دارای ذخایر ساکارز و فروکتوز دارای انواعی از کربوهیدارتهای زود/نسبتاً زود/آسان جذب هستند و این همون چیزی هست که یکجا نشینی و کشاورزی رو در بشر 12000 سال قبل پدید آورد .
=======================================
بحثی فرعی:
در اینکه نظریه مهم هست کیه که شک داشته باشه ولی نکته ی کلیدی که مغفول مانده اینه که نظریه در science فی البداهه و یا شخصاً بیان نمیشه . بلکه طی چارچوبی بشکل فلوچارت بنام [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] : 1.مشاهده ، 2.آزمایش ، 3.جمع آوری داده ها و اطلاعات، 4.فرضیه سازی ، باید پیش بریم و تنها در صورتیکه فرضیه ی ما در اقصا نقاط عالم آزمایش و مورد تأیید قرار گرفت اونوقت میرسیم به «نظریه» .نظریه در علم به قدری مهم هست که اون رو مساوی با علم میدونن!
پس نظریه سازی در علوم پایه بکلی با نظریه سازی در حوزه ی علوم انسانی متفاوته . که ترجیحاً بیش از این واردش نمیشم تا از بحث خارج نشیم .
هر طور مایلید ولی چون پاسخی برای من نوشتید لازم شد منم حاشیه ای بر اون بزنمترجیح میدم وارد بحثتون با shabe.saket نشم و بذارم فعلن بحثتون پیش بره.
نمیدونم چطور به این نتیجه ی عجیب رسیدین چون نوشتن پست قبلیم که الان متهم فرموده شد به شتابزدگی ! حدود 2.5 الی 3 ساعت برام زمان برد چون برای محکم کاری و اطمینان، یا دائم مراجعه میکردم به کتابخانه ی شخصی در هم و خاک گرفته و یا به بعضی مراجع اینترنتی سر میزدم و .. (البته همین پست فعلی چون دستم گرم شده فقط 55 دقیقه زمان برد)توصیه میکنم به جای شتاب زدگی و اینکه حتمن میخواید یه جوابی بدید به هر موردی اول پست رو درست مطالعه کنید و بعد موارد دیگه.