هر كس اين مثل را بشنود فوراً به ذهنش خطور ميكند كه مربوط به زاغ پسر يا دخترخاله كلاغ است كه او را با چوب زدهاند و فراري دادهاند؛ اما درك بنده از اين مثل چنين است: زاغ نام ديگر زاج است. علاوه بر اين كه مردم بيشتر شهرستانها به همين نام زاغ (زاج ) را ميشناسند در فرهنگنامهها هم به همين معني آمده است.
زاغ (زاج ) نوعي نمك است كه انواع مختلفي دارد:( سياه، سبز، سفيد وغيره ) زاغ سياه بيشتر به مصرف رنگ نخ قالي و پارجه و چرم ميرسد. اگر كسي ببيند كه نخ يا پارچه يا چرم همكارش خوش رنگتر يا شفاف و براقتر از كارهاي خودش است، درصدد بر ميآيد كه در موقع مقتضي خود را به ظرفي كه زاغ در آن حل شده برساند و چوبي در آن بگرداند و با ديدن و بوئيدن، بلكه پي ببرد كه در آن زاغ چه اضافه كردهاند يا نوع و مقدار و نسبت تركيبش با آب يا چيز ديگر چيست. ضمناً در مورد اشخاص چشم سبز هم چشم زاغ يا زاغول گويند.