تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 35 از 129 اولاول ... 253132333435363738394585 ... آخرآخر
نمايش نتايج 341 به 350 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #341
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض برنده ‌باشیم یا بازنده؟!

    همه‌ی ما دوست داریم «برنده» باشیم و نه «بازنده» ولی آیا میل به «برنده»بودن به‌تنهایی کافی است؟ با این‌که زندگی همواره توأم با پیکار نیست، اما شاید بتوان آن را به صحنه‌ی «بازی» پیچیده‌ای تشبیه نمود که پیروزی در آن، رمز و راز دارد.
    اگر «برنده»بودن را به‌عنوان هدف زندگی خود انتخاب کرده‌اید، خواندن این مطلب ‌، راهنمای خوبی برای شما خواهد بود.

    برنده
    پس از بیان نکته‌ی اصلی مورد نظرش، لب از سخن فرومی‌بندد.
    بازنده
    آن‌قدر به صحبت ادامه می‌دهد که نکته‌ی اصلی را فراموش می‌کند.

    برنده
    هر امتیازی را که بتواند بدهد، می‌دهد جز این‌که اصول بنیادی خود را فدا کند.
    بازنده
    به‌خاطر هراس از دادن امتیاز، به لجاجت خود ادامه می‌دهد و این در حالی است که اصول بنیادی‌اش رفته‌رفته از بین می‌رود.

    برنده
    ضعف‌های خود را به خدمت توانایی‌هایش می‌گیرد.
    بازنده
    توانایی‌های خود را هدر می‌دهد زیرا آن‌ها را در خدمت ضعف‌های خود به‌کار‌می‌گیرد.

    برنده
    در برابر افراد سودمند و ناتوان، یکسان عمل می‌کند.
    بازنده
    به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعیفان را تحقیر می‌کند.

    برنده
    می‌خواهد مورد احترام دیگران باشد اما ذهنش را درگیر نمی‌کند.
    بازنده
    برای رسیدن به این هدف، دست به هرکاری می‌زند اما سرانجام، با شکست روبه‌رو می‌شود و به هدفش نمی‌رسد.

    برنده
    حتی زمانی که دیگران او را به‌عنوان یک خبره می‌شناسند، می‌داند که هنوز خیلی چیزها را نمی‌داند.
    بازنده
    می‌خواهد که دیگران او را یک خبره بدانند و این نکته که: «بسیار کم می‌داند» را هنوز نیاموخته است.

    برنده
    گشاده‌‌روست زیرا می‌تواند بی‌آن‌که خود را تحقیر کند، بر خطاهای خویش بخندد.
    بازنده
    چون حتی در خلوت خویش، خود را پست و حقیر می‌شمارد، در حضور دیگران نیز قادر به خندیدن بر خطاهای خود نیست.

    برنده
    نسبت به ضعف‌های دیگران، غمخواری می‌کند زیرا ضعف‌های خود را درک نموده و آن‌ها را پذیرفته است.
    بازنده
    دیگران را به دلیل ضعف‌های‌‌شان خوار و خفیف می‌شمارد زیرا وجود ضعف در درون خود را انکار نموده و پنهان می‌کند.

    برنده
    هر کاری که از دستش برآید، انجام می‌دهد و اگر سرانجام شکست خورد، به معجزه امید می‌بندد.
    بازنده
    بدون آن‌که کوچک‌ترین تلاشی کند، به انتظار معجزه می‌نشیند.

    برنده
    تا دم مرگ،‌ بیش‌تر از آن‌چه که می‌گیرد، می‌دهد.
    بازنده
    تا پای جان از این توهم دست برنمی‌دارد که «پیروزی» یعنی بیش از آن‌چه که می‌دهی، بستانی.

    برنده
    هنگامی‌که می‌بیند راهی را که در پیش گرفته است، با مسیر زندگانی او سازگار نیست، هراسی از ترک کردن آن ندارد.
    بازنده
    نیمه‌راهی را در پیش گرفته و به آن ادامه می‌دهد و اهمیتی نمی‌دهد که به کجا منتهی می‌شود.

  2. #342
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض چه‌طور اعتماد‌سازي سازماني به‌وجود آوريم؟

    يكي از پژوهشگران مي‌گويد: «زماني كه كودكي هفت‌ساله‌‌ بودم، مادرم من و برادرم را در كلاس شنا ثبت‌نام كرده بود‌. من موقع شنا كردن، از ترس غرق‌شدن مرتب دست‌وپا مي‌زدم‌. اين ترس هميشه موقع شنا كردن همراهم بود‌. من اين نكته را به‌خوبي مي‌دانستم که هر روز که به استخر مي‌روم، زندگي‌ام در دست مربيان قرار‌دارد اما با اين حال، هر روز براي شنا كردن به استخر مي‌رفتم چون به‌عنوان يك شناگر خردسال ياد گرفته بودم كه به مربي خود اعتماد كنم‌. مربي من آدمي مصمم بود‌. او هميشه به نگراني‌ها و ترس من توجه مي‌كرد و همواره صادقانه در‌ مواقع گرفتاری به کمکم مي‌شتافت و مرا نجات مي‌داد و هرگز اجازه نمي‌داد كه در استخر غرق شوم‌.»
    اكنون سؤال اين است: «‌آيا كاركنان‌، مشتريان و مراجعين، به شما به‌عنوان یک مدیر اين اعتماد را دارند كه نگذاريد در درياي مشكلات غرق شوند و به كمک‌شان بشتابيد‌؟» اگر مي‌خواهيد ديگران به شما اعتماد كنند، ‌توصيه‌‌های زير را رعايت كنيد‌:

    - به تعهدها و قول‌های خود پای‌بند باشید‌: اگر شک دارید که نمی‌توانید به قول‌تان عمل کنید، هیچ‌گاه قول ندهید. اگر اعتماد از بین رفت، دیگر باز‌نمی‌گردد‌.
    - خوب گوش کنید‌: افراد به کسانی اعتماد می‌کنند که آنان را درک کنند‌.
    - رازدار باشید‌: اگر می‌خواهید اعتماد را در قلب کسی نابود کنید، اطلاعات محرمانه و اسرار‌ او را فاش کنید‌.
    - در دسترس باشید‌: وقتی مدیران همیشه در دسترس کارکنان باشند، اعتماد شکل می‌گیرد‌. سازمان‌های موفق و برتر همواره دارای مدیرانی دلسوز و دست‌یافتنی هستند‌.
    - احترام بگذارید‌: افراد مؤدب از طریق توجه به علایق و نیازهای دیگران و ارضای آن‌ها، فضایی توأم با اعتماد به‌وجود می‌آورند‌.
    - منصف باشید‌: مردم و کارکنان دوست دارند با کسانی کار کنند که رفتاری قابل پیش‌بینی داشته باشند و در تصمیم‌گیری و رفتارشان، عدالت را رعایت کنند‌.
    - مشارکت کنید و همواره به‌دنبال کمک به دیگران باشید‌: همکاری شما در شرایط دشوار، نشان‌دهنده‌ی علاقه‌تان به کمک به دیگران است‌.
    - بهانه‌تراشی و ملامت نکنید‌: اگر خطایی کردید، صادق باشید و آن‌را بپذیرید‌. از ملامت دیگران خودداری کنید‌. توجیه‌، بهانه‌تراشی و سرزنش کردن دیگران، اعتبار شخص را کاهش داده و اعتماد را از بین می‌برد‌.
    - پاسخ‌گو باشید‌: در مورد اعمال‌تان پاسخ‌گو و مسؤولیت‌پذیر باشید‌. وقتی افراد در قبال اعمال‌شان پاسخ‌گو نباشند، دیگر به آنان اطمینان نمی‌کنند که بتوانند پاسخ‌های روشن و صحیح دریافت کنند‌. یک سازمان یا فرد به شرطی رشد می‌کند که در قبال اعمال خود پاسخ‌گو باشد‌.

    منبع: ‌‌www.presentation-pointers.com

  3. این کاربر از elham_007 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #343
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض تعارض در محیط کاری

    پیدایش تعارض در افراد و گروه‌ها، امری طبیعی و نتیجه‌ی محیط رقابتی است و وقتی اتفاق می‌افتد که نیازها، خواسته‌ها، عقیده‌ها، هدف‌ها یا ارزش‌های افراد، با هم متفاوت باشد. تعارض، اغلب با احساس‌های منفی مانند درماندگی، خشم، نگرانی، اضطراب، ترس و دلسردی همراه است. تعارض، نشان‌دهنده‌ی علاقه و تعصب فرد به عقیده‌هایش است. تضاد، جزء طبیعی و ذاتی محیط کار شمرده می‌شود. در محیط کار، وقتی تعارض پیدامی‌شود، سطح اخلاقیات، به‌شدت پایین می‌آید. غیبت‌ها افزایش یافته و بهره‌وری و عملکرد سازمانی به‌شدت کاهش می‌یابد. تخمین زده شده مدیران، دست‌کم 25درصد وقت خود را صرف حل تضادها در محیط کار می‌کنند. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌هایی که مدیران با آن‌ روبه‌رو هستند، حل تعارض‌هایی است که امروزه در محیط کار رو به افزایش است.

    منشأ تعارض

    دلیل‌های فراوانی برای بروز تضاد در هر کاری وجود دارد. دلیل‌های اصلی تعارض عبارتند از:


    ارتباط ضعیف:
    روش‌های مختلف ارتباطی ازجمله ارتباط ضعیف می‌تواند منجر به سوءتفاهم میان کارکنان با مراجعان و مشتریان شود.

    ارزش‌های متفاوت:
    هر محیط کاری، متشکل از افرادی است که دنیای اطراف خود را با نگاه متفاوت می‌بینند. تضاد وقتی بروز می‌کند که این تفاوت‌ها نادیده گرفته شوند یا درک دوجانبه، وجود نداشته باشد.

    اختلاف سلیقه و نیازها:
    وقتی افراد به‌خاطر هدف‌های شخصی تلاش می‌کنند و به‌دنبال ارضای نیازهای خود هستند و به نیازهای دیگران‌ اهمیت نمی‌دهند، تعارض شکل‌می‌گیرد.

    کمبود منابع‌:
    کارکنان اگر احساس کنند برای کارشان، منابع‌‌ کافی ندارند، برای به‌دست‌آوردن آن، مجبورند با یکدیگر به رقابت برخیزند.

    عملکرد ضعیف:
    اگر افراد، وظیفه‌های خود را به‌خوبی انجام ندهند، تقصیر آن را به گردن یکدیگر می‌اندازند.

    پایین‌بودن هوش هیجانی:
    اگر نتوانیم احساس‌ها و عواطف خود و دیگران را شناسایی و کنترل کنیم، تعارض به‌وجود می‌آید.

    مدیریت تعارض

    مدیریت تعارض به‌معنی شناخت و اداره‌ی تعارض به روشی معقول و منصفانه است. تعارض می‌تواند با استفاده از مهارت‌هایی مانند ارتباطات مؤثر، حل مسأله و فنون مذاکره، کنترل شود. قبل از هر اقدامی، به‌منظور حل تعارض، باید علت‌های آن را شناسایی و تجزیه و تحلیل کرد. برای حل تعارض، روش‌های زیر وجود دارد:


    1) اجتناب/ پرهیزگری:
    در این حالت به محض رویارویی با تعارض، فرد به لاک دفاعی فرومی‌رود تا چیزی را نبیند و تصور می‌کند تعارض، خودبه‌خود از بین می‌رود. بنابراین، خود‌ را درگیر نمی‌کند. این روش، زمانی انتخاب می‌شود که فرد احساس می‌کند تضادِ پیش‌آمده، بی‌ارزش و کم‌اهمیت است.

    2) تشریک مساعی/ هم‌فکری:
    در این روش، همکاری دوطرفه برای یافتن راه‌حل مفید و سازنده صورت‌می‌گیرد‌ به‌گونه‌ای که طرفین، برنده باشند. دلفین‌ها نمونه‌ی این روش هستند و مشارکت و همکاری در زندگی آنان، حرف اول را می‌زند.

    3) مصالحه/ سازش:
    در‌حقیقت، نوعی داد و ستد است که به‌نفع طرفین، ختم می‌شود. در این روش، افراد از بخشی از علاقه‌ها و خواسته‌های خود کوتاه می‌آیند. این روش برای شرایطی مناسب است که از نظر زمان، در مضیقه باشیم. گورخر، سمبل این روش است؛ او نه یک اسب سیاه است و نه سفید، بلکه با تقسیم تفاوت‌ها، باریکه‌ای از دو رنگ را انتخاب کرده است.

    4) رقابت‌جویی/ تحکم:
    در این روش، بهترین و قوی‌ترین فرد، برنده‌ی میدان تعارض است و علاقه‌ها، عقیده و خواسته‌ی خود را مقدم بر خواسته‌های دیگران دانسته و آن‌ها را به دیگران تحمیل‌ می‌کند. شیر، سمبل و نمونه‌ی تحکم است. قدرت شیر به او کمک می‌کند تا هر آن‌چه را می‌خواهد به‌دست آورد.

    5) راه‌آمدی/ انعطاف‌پذیری:
    این روش به دیگران‌ اجازه می‌دهد به خواسته‌های‌شان برسند. فرد به‌منظور جلب رضایت دیگران، از انتظارها و نیازهای خود‌، صرف‌نظر می‌کند. درواقع هدف انتخاب این روش، حفظ رابطه‌های خود با دیگران است. آفتاب‌پرست، سمبل و نشانه‌ی روش انعطاف‌پذیری است که بسته به شرایط، تغییر رنگ می‌دهد و خود را با محیط، سازگار می‌کند.

    انتخاب استراتژی و روش‌ مدیریت تعارض، بستگی به اعتمادبه‌نفس فرد، میزان شناخت و خواسته‌ها و هدف‌های مخاطب، میزان اطلاعات موجود درباره‌ی افراد، انعطاف‌پذیری و حس همکاری و مشارکت دارد‌ اما به‌طور کلی، این باور وجود دارد که روش‌های حل تعارض از طریق تشریک مساعی و مصالحه، بهترین روش به‌شمار می‌آیند‌ زیرا در آن‌ها، دارای برنده یا بازنده‌ای نمی‌باشیم و نوعی همکاری متقابل برای یافتن بهترین راه‌حل ‌دیده می‌شود.

    منبع:Resolving Workplace Conflict

  5. این کاربر از elham_007 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #344
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض چرا عاشق می شویم چرا متنفر؟!


    برخي عرفا مي گويند ما هفت بدن داريم. بدن فيزيكي يعني همين كه قابل مشاهده است اولين بدن ماست. اما بدن دوم به بعد را با چشم ظاهر نمي تواني ببيني بلكه يك حس شهودي لازم است تا آن را باور كني. در بدن دوم احساسات و عواطف ما شكل مي گيرند. اگر تو عاشقي و اگر متنفري از امكان بالقوه بدن دوم استفاده كرده اي. اين حالات شرايطي هستند كه از استعداد طبيعي بدن دوم ناشي مي شوند. سرچشمة انرژي عشق و تنفر يكي است و اين دو با هم هستند. اين كه چرا از يك فرد به خصوص خوشتان مي آيد و از فرد ديگري متنفر مي شويد تفاوت آنها در طبيعت ارتعاشات آنهاست. در مرحله از رشد معنوي تو سعي مي كني از جهت هاي متضاد فراتررويد و اين را از ديدگاه ديگري هم مي توان بررسي كرد.
    برخي ذهن را به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسيم كرده اند و بودا آن را به 360 بخش تقسيم كرده. احساسي كه نسبت به ديگران داريم به هر دو بخش مربوط مي شود يعني گاهي با ديدن رفتارها و يا شنيدن حرف هاي يك نفر از او بدمان مي آيد و گاهي بدون داشتن دليل واضح و مشخصي از كسي بدمان مي آيد و اين حس از ناخودآگاه ما مي آيد. بخشي ا زذهن كه حد و مرزي ندارد و در مقايسه با بخش آگاه مثل جنگل در برابر باغچه است.
    بخش ناخودآگاه جايي است كه اگر بتواني به آن دست يابي به كمال خواهي رسيد. وقتي از كسي بدت مي آيد از او فرار نكن تو مي تواني به او فكر كني و به دلايلي كه باعث تنفرت شده بيانديشي. اين حس را سركوب نكن فقط به آن فكر كن حتي تظاهر نكن كه متنفر نيستي با آن مواجه شو و دركش كن.

    ::اگر حس تنفر نداشتيم::
    اگر حس تنفر نبود شما هر غذايي را مي خورديد حتي غذاهاي فاسد شده و گنديده. شما حسي نداشتيد كه شما را باخبر كند.
    اگر حس تنفر نبود شما هر آبي را مي نوشيديد چه آن آب تصفيه بود چه آب يك لجن زار. اگر حس تنفر نبود برايتان فرقي نمي كرد كه كيسة‌ زباله را هر شب بيرون بگذاريد،‌ چون حس بدي به شما دست نمي داد. اگر حس تنفر نبود برايتان فرقي نمي كرد حمام برويد يا نه. شما از كثيفي بدتان مي آيد و براي همين به حمام مي رويد. شما هرگز لباسهايتان را عوض نمي كرديد. سرتان را شانه نمي زديد، اتو نمي كرديد چون حسي نداشتيد كه به شما بگويد مرز زيبايي و زشتي، عشق و تنفر كجاست؟
    وجود اين جفت متضاد باعث مي شود كه هر دو را درك كنيم.

    ::عشق آزاد و رها::

    يك صخره را در نظر بگيريد شما با چكش و تيشه و قلم به جانش مي افتيد و او ذره اي تغيير نمي پذيرد و هم چنان سخت و مستحكم پابرجاست. اما همين صخره با دانه علفي كه از درون خودش سعي دارد راهي به بيرون بيابد مي شكند. عشق مثل اين علف بايد از درون صخره از دل انسان راهي به بيرون بيابد والا شما با سعي و كوشش نمي توانيد در دل هيچ كس نفوذ كنيد مگر خودش اجازة عبور را به شما بدهد.

    ::عشق حقيقي::

    عشق حقيقي بي دليل است و از قلب سرچشمه مي گيرد. هرگز به دنبال تأييد عشق بامعيارهاي ذهني نباش. ذهن فقط به درد زندگي در دنيا مي خورد. اگر بخواهي مي تواني به توانايي ها و امكانات فردي كه دوستش داري فكر كني اما در اين صورت تو براي زندگي آينده به دنبال شرايط بوده اي. عشق فراتر از اينهاست. فراتر از معيارهاي ذهني است. عشق از جاذبه هاي بدني هم فراتر است نزديكي عشق فاصله هاي زماني و مكاني را درهم مي شكند چون مرز عشق از زمان و مكان فراتر است.
    تو از طريق قلبت با قلب ديگري ارتباط مي گيري... اين رابطه كلامي نيست به حرف در نمي آيد و با هيچ معيار ذهني قياس نمي شود. از قلب عشق و اعتماد زاده مي شود. ذهن هميشه ترديد دارد در حالي كه عشق كاملاً اعتماد مي كند. عشق از بدن چهارم مي آيد بنابراين با معيارهاي بدن هاي پايين تر قابل سنجش نيست و فقط به وسيلة‌ آنها به نحوي محدود حس مي شود.
    شما وقتي كسي را دوست داريد تنها از حضورش شاد مي شويد و ديگر نيازي به هيچ چيز ديگري نداريد.
    حالا به عنوان يك شاهد به فردي كه از عشق خود نسبت به او شك داريد فكر كنيد. تصور كنيد كه مقابل هم قرار گرفته ايد و شما به عنوان شاهد هم خود را مي بيني و هم او را. چه احساسي داريد؟ آيا ضربان قلبت تان تندتر شده؟ آيا حس مي كنيد امواج شادي بخش از سوي قلب او به سمت شما مي آيد؟ آيا حضور او برايتان نشاط آور است؟‌چشمان خود را ببنديد و اين امواج را با تمام وجود بررسي كنيد. تنها عضوي كه مي تواند بگويد شما عاشقيد يا نه قلبتان است.


  7. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #345
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض تفکر خود را تغییر دهید تا زندگی شما تغییر کند

    1- باید بیاموزیم به جای اینکه با واکنش های غیر ارادی خود زندگی کنیم، آنها را آگاهانه در اختیار بگیریم.

    2- خواست واقعی آن است که به تصمیم قطعی بیانجامد و تصمیم واقعی آن است که به عمل منجر شود و تنها چیزی که ما را به نتیجه می رساند همان عمل صحیح است.

    3- توجه داشته باشیم که همه تصمیم گیری ها، به روشن بودن ارزش ها بستگی دارد.

    4- اگر ارزش های واقعی تان را نمی شناسید، خود را برای رنج آماده کنید.

    5- ارزش های خود را دگرگون سازید تا زندگی تان نیز عوض شود. ما چیزی بسیار بیشتر از ارزشهای مان هستیم و وجودمان منحصر به ارزش ها نیست.

    6- راه راست آن است که بر تجربه وعلم خود بیافزاییم و آنها را برای رسیدن به آرزوها و خواسته های پسندیده خود به کار گیریم.

    7- هرگاه گرفتن تصمیم مهمی را دشوار یافتید، بدانید که علتش فقط یک چیز است؛ نداشتن تصور روشن از ارزش های زندگی.

    8- در زندگی شکست وجود ندارد. Success is not forever and failure isn't fatal…! یعنی نه موفقیت همیشگی است نه شکست مرگ آور که من این جمله را در کتاب مدیر در نقش مربی_کیم بلانچارت _دانشولا _ترجمه ی دکتر رضا نژادی خوندم.

    9- تجربه ها خود را چونان فرش عظیمی در نظر بگیرید که می توان بر روی آن هر نقش و نگار دلخواهی را طراحی کرد.

    10- اولین قدم برای ایجاد تغییر آن است که ببینیم واقعا چه می خواهیم؛ و در نتیجه هدفی را در نظر بگیریم و به سوی آن حرکت کنیم.

    11- تجربه های تازه در صورتی موجب تغییر می شوند که باورهای ما را زیر سوال ببرند. به خاطر داشته باشید که وقتی به چیزی اعتقاد داریم، دیگر درباره آن چون و چرا نمی کنیم.

    12- اگر باورهای خود را به دیگران نگویید، نباید انتظار داشته باشید که آنان بر طبق آنها رفتار کنند.

    13- برای اینکه بتوانیم به سرعت هرگونه تغییری را به وجود آوریم، کافی است بدانیم که هم اکنون در همین لحظه قادر به تغییر هستیم.

    14- به کارگیری زبان در شکل گرفتن تجربیات ما در زندگی تاثیر بسزایی دارد. به همین سادگی : واژه هایی که برای بیان تجربه خود به کار می گیریم، همان تجربه ما می شود.

    15- کسانی که خزانه واژگان شان فقیر است به فقر احساسی و عاطفی دچارند، و کسانی که دایره واژگان شان وسیع است، جعبه رنگی در اختیار دارند که می توانند به کمک آن خاطرات و تجربه های خود را نه تنها برای دیگران بلکه برای خود نیز به اشکال گوناگون رنگ آمیری کنند.

    16- رسیدن به هدف هیچ ارزشی نخواهد داشت مگر اینکه پیش از رسیدن به آن هدف های تازه تر و بزرگ تری را برای خود در نظر گرفته باشید.

    17- در اعتقاداتتان بازنگری کنید و اگر ناهماهنگی در آنها دیدید، با روش تداعی عصبی – شرطی آنها راتغییر دهید.

    18- نگذاریم چیزهای نادرستی که از گذشته ها در ذهنمان جای گرفته اند، حال و آینده ما را تباه گردانند.

    19- کافی است اراده کنیم تا بتوانیم زندگی خود را به صورت نمونه ای الهام بخش در آوریم.

    20- زندگی چقدر کسالت بار بود اگر پیش از وقوع حادثه می دانستیم که چه واقعه ای روی خواهد داد!

  9. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #346
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض چرا کودکان دروغ می‌گویند؟



    پرسش:
    علت دروغ‌گويي كودكان چيست و شيوه‌ي حل اين مشكل از سوي مادر و پدر كدام است؟

    پاسخ:
    دروغ گفتن كودكان، دلیل‌های بسيار متفاوتي دارد. در ميان كودكان كم‌سن‌و‌سال‌تر، دروغ‌گويي معنايي مشابه آن‌چه بزرگترها مي‌شناسند، ندارد بلكه بيشتر جنبه‌ي خيال‌بافي دارد. بنابراين، قصد آنان هرگز فريب دادن ديگران نيست.
    اما عمده‌ترين دليل دروغ گفتن از سوي كودكان در سنين بالاتر، فشار بزرگترها به آنان براي گفتن جزئيات دقيق يك ماجراست. اين تحت فشار قراردادن، كودكان را وادار به گفتن دروغ مي‌كند و از اين‌جا كودكان، دروغ‌گويي را ياد مي‌گيرند‌ چراكه دروغ گفتن، آنان را از تنبيه‌شدن باز‌مي‌دارد و آنان، اين نكته را به تجربه و بر اثر رفتار اشتباه بزرگترها آموخته‌اند. پس کودک براي گريز از تنبيه شدن و مجازات، دروغ تحويل مي‌دهد.
    درحقيقت، ريشه‌ي بيشتر دروغ‌ها به‌دليل احساس ناامني و وحشت از مجازات و تنبيه است، بنابراين، چنان‌چه كودك به‌خاطر راست‌گويي، درباره‌ي اتفاقي ناخوشايند يا ناشايست، از سوي مادر و پدر و يا بزرگترها تنبيه نشود، به دروغ‌گفتن پناه نمي‌آورد.
    هرچه كودك، بزرگ‌تر مي‌شود، از مسؤوليت اخلاقي بيشتري برخوردار شده و چون دروغ‌گويي، وجدانش را مي‌آزارد، بنابراين‌ از دروغ‌گفتن، بيشتر پرهيز مي‌كند.

    پرسش:
    آيا دروغ گفتن، يك شكل كلي است يا از نظر روان‌شناسي مي‌توان انواعي براي آن درنظر گرفت؟

    پاسخ:
    خير، يك شكل كلي براي آن نمي‌توان در‌نظر گرفت بلكه بايد گفت آن‌چه كه ما به آن‌، دروغ‌گويي كودكان اطلاق مي‌كنيم، بسته به سن، موقعيت و شرايطي كه او در آن قراردارد، متغير است. بنابراين، نمي‌توان هرنوع گفته‌ی خلاف واقع از سوي كودك را به‌عنوان دروغ‌گويي به معنايي كه بزرگترها از آن استنباط مي‌كنند، قلمداد كرد.
    انواع مهم دروغ‌گويي در كودكان را به صورت زير مي‌توان دسته‌بندي كرد:

    1- دروغ براي جلب توجه
    زماني كه كودك، توجه مثبت دیگر افراد مانند هم‌سن‌وسالان و به‌خصوص مادر و پدر خود را دريافت نمي‌كند، با دروغ‌گويي و بزرگ جلوه‌دادن خود، سعي در جلب اين توجه خواهد كرد. فراموش نكنيد كه براي کودکان، گرفتن و جلب توجه مادر و پدر و بزرگ‌ترها‌ حتي از نوع منفي آن، بهتر از فقدان هرگونه توجهي است.

    2ـ دروغ‌هاي خيال‌بافانه
    اين نوع دروغ‌گويي، مخصوص كودكان كم‌سن‌و‌سال‌تر و خيال‌پرداز است. اين نوع خيال‌بافي‌ها و غيرواقعي بودن آن‌ها را هرگز نبايد به روي آنان آورد و به‌عبارتي، به‌جاي هرگونه توجه و تمركز، بايد از كنار آنان گذشت.

    3ـ دروغ‌بازي
    اين نوع دروغ، شبيه نوع قبلي يعني دروغ‌هاي خيال‌بافانه است كه با آن، كودكان سعي دارند ديگران حوادث تخيلي يا بازي‌هاي آنان را باور كنند.

    4ـ دروغ مبهم
    كودك وقتي ناتوان از ابراز احساس‌ها و فکرهای خويش است، با سرهم‌بندي و به‌هم چسباندن جمله‌هايي، سعي در بيان آن احساس‌ها دارد‌ اما بزرگ‌ترها تصور مي‌كنند كه او در حال دروغ‌گويي است.

    5ـ دروغ انتقام‌جويانه
    اين نوع دروغ، از نفرت و خشم كودك ناشي مي‌شود.

    6ـ دروغ محدود و ساختگي
    اين نوع دروغ، بيشتر وقت‌ها از ترس تنبيه، تهديد و توهين مادر و پدر و يا مربيان و بزرگترها صورت‌مي‌‌‌گيرد.

    7ـ دروغ خودخواهانه
    اين دروغ، حساب شده است و جهت فريب دادن ديگران صورت‌مي‌‌گيرد و به‌طور معمول براي به‌دست آوردن يك‌چيز يا وضعيت مطلوب از سوي كودك، ابراز مي‌شود.

    8ـ دروغ مصلحتي
    كودكان، اين نوع دروغ‌گويي را به حساب خودشان براي مراقبت از دوستي كه در يك وضعيت مشكل قراردارد و تحت فشار است، بيان مي‌كنند.

    9ـ دروغِ عادتي يا عادت‌شده
    اين نوع دروغ‌ها به دليل نتيجه گرفتن‌هاي قبلي از دروغ‌هايي است كه پيش از اين، ابراز شده و به‌عنوان يك الگوي رفتاري در دسترس اوست و برايش كاركرد داشته است.

    پرسش:
    بهترين روش‌ براي پرهيزدادن كودكان از دروغ‌گفتن، ‌به غير از شناسايي دليل‌ها و ريشه‌هاي اين رفتار و تصحيح آن‌ها، چه نوع عملكردي است؟

    پاسخ:
    مادر و پدر بايد از همان سنين اوليه با ظرافت و هوشياري، متوجه اين رفتار از سوي كودك خود باشند. اگر از همان دوران اوليه، كودك را به‌خاطر دروغ‌گويي‌اش مورد طعن، مخالفت و يا استهزا و تنبيه قرار‌ندهيد بلكه با آرامش، مهرباني و صبوري با او در اين‌باره صحبت كنيد، او نيز به‌تدريج از اين نوع رفتار دست بر‌مي‌دارد، ضمن آن‌كه بايد برخورد مادر و پدر به‌گونه‌اي باشد كه به كودك، احساس شرم و يا گناه تلقين نكنند بلكه زمينه‌هاي بروز رفتار را از ميان بردارند. مادر و پدر باهوش، بايد كودك خود را نه با دعوا و مشاجره و تنبيه بلكه با بيان مثال‌هاي خنده‌دار و شاد، از عواقب نامطبوع دروغ‌گويي آگاه كنند. کودک با هدايت و رهبري صحيح از سوي پدر و مادر، خود را از دروغ‌گويي بي‌نياز ديده، بنابراين، اين عمل را به‌عنوان يك الگوي رفتاري، به‌كلي از دست خواهد داد‌ چراكه راه‌هاي بهتري براي جلب توجه خويش و يا بيان و ابراز احساس‌ها و عواطف‌ خود پيدا مي‌كند. به بيان ديگر، او كم‌كم مي‌آموزد و در خود، آن را تثبيت مي‌كند كه نه از ترس تنبيه و قانون و يا مجازات ‌بلكه به‌دليل كنترل از درون و وجدان فردي‌اش، از دروغ‌گفتن پرهيز كند.

    دکتر شیرین نوروی

  11. #347
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض چگونه با فرزندان‌مان مذاکره کنیم؟



    خانواده به‌عنوان یکی از اساسی‌ترین ارکان جامعه‌ محسوب می‌شود و نقش پدر و مادر در تربیت اصولی و انتقال مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی سالم به فرزندان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است زیرا فرزندان، اولین تعامل و ارتباط خود را برای تأمین نیازهای زیستی، عاطفی و روانی، با پدر و مادر، شروع و تجربه می‌کنند و چگونگی این تعامل، می‌تواند در شکل‌گیری پایه‌های شخصیتی و موفقیت و یا شکست آنان در اجتماع تأثیر بگذارد.
    بنابراین،‌ ضروری‌ترین مهارتی که ما پدر و مادران باید از آن بهره‌مند شویم تا بتوانیم زمینه‌های ارتباطی سالم را برای فرزندان‌مان در زندگی اجتماعی آماده کنیم، مذاکره‌ی اصولی است چراکه اگر فرزندان‌مان روش حل مسائل و مشکل‌ها را با ما تجربه نکنند، با ورود به جامعه، برای حل مسائل و مشکلات زیستی، عاطفی و روانی خود با دیگران، دچار مشکل خواهند شد.

    تعریف مذاکره:

    مذاکره، ارتباط دوسویه‌ی زیستی، عاطفی و روانی است که بین دو یا چندنفر به‌منظور رسیدن به یک توافق و تفاهم انجام می‌شود یعنی به ازای چیزی که به دیگران می‌دهیم، چیزی دریافت می‌کنیم. به‌عبارتی دیگر، مذاکره‌ی اصولی، ابزاری اکتسابی و آموخته‌شده است که به‌وسیله‌ی آن، یک‌سری نیازهای زیستی، عاطفی و روانی خود با دیگران را به‌گونه‌ای که طرفین از آن خشنود باشند، برطرف می‌کنیم.

    ما همواره خواسته یا ناخواسته د‌ر مورد نیازهای زیستی، عاطفی و روانی‌ با فرزندان‌مان در حال مذاکره هستیم که گریزی از آن نیست. پس چه بخواهیم چه نخواهیم، با انبوهی از سؤال‌ها و خواسته‌ها از جانب فرزندان‌مان مواجه می‌شویم که درصورت مدیریت اصولی آن‌ها، می‌توانیم فرزندان‌مان را با روش اصولی ارضای نیازهای‌شان با دیگران آشنا کنیم. برای نمونه، وقتی ما به فرزندمان می‌گوییم: «دَرست را بخوان.» ممکن است در پاسخ بگوید: «درس‌هایم را بعد می‌خوانم.» ما نیز ممکن است در مقابل پاسخ او، یکی از سه‌روش زیر را در پیش بگیریم:
    1-
    سریع و بدون بررسی علت و چرایی مسأله بگوییم: «باشه.»
    2-
    سریع و با عصبانیت بگوییم: «نه همین حالا شروع کن.»
    3-
    از جواب سریع «نه» یا «بله» خودداری کنیم و فرزندمان را برای بررسی مسأله به مذاکره دعوت کنیم.
    همان‌طور که می‌دانیم در سه روش بالا، عمل مذاکره اتفاق افتاده است ولی فقط روش سوم به‌عنوان روش اصولی تلقی می‌شود چون در روش دوم، نتیجه «برنده» یا «بازنده» بوده یا به‌عبارتی، فرزندمان را تسلیم خواسته‌های خود کرده‌ایم و در روش اول، تسلیم خواسته‌های فرزندمان شده‌ایم، در حالی‌که در روش سوم، هدف، تسلیم‌شدن یا تسلیم‌کردن نبوده بلکه تلاش برای توافق بوده است.

    مذاکره‌ی اصولی:

    در این روش مذاکره، افراد و مذاکره‌کنندگان، از مسأله و موضوع مذاکره، جدا درنظر گرفته می‌شوند و به مذاکره‌کنندگان به‌عنوان انسانی نگریسته می‌شود که دارای احساسات و عواطف بوده و درعین حال، غیرقابل پیش‌بینی است.

    این روش معتقد است در مذاکره باید تا حد امکان به‌دنبال منافع متقابل باشیم، به‌عبارتی باید نتیجه‌ی مذاکره مبتنی بر «برنده- برنده» باشد.
    وقتی می‌خواهیم در مورد موضوعی با فرزندمان گفت‌وگو کنیم، نباید اجازه دهیم موقعیت و نقش‌مان به‌عنوان پدر و مادر در جریان مذاکره‌ تأثیر بگذارد و درنتیجه خواسته‌های خود را به او تحمیل کنیم بلکه او را به‌عنوان انسان مستقل و دارای حقوق مساوی درنظر بگیریم که به لحاظ نگرش و درک، متفاوت از ما می‌باشد.
    برای نمونه، فرض کنیم با فرزندمان توافق می‌کنیم که همیشه اتاقش را مرتب نگه‌دارد و او نیز قول می‌دهد در انجام تعهداتش کوشا باشد ولی بعد از چندروز، متوجه می‌شویم به قولش عمل نکرده و اتاقش هم‌چنان نامرتب است. ما نیز بدون آن‌که زود عصبانی یا احساساتی شویم و به شخصیت او حمله کنیم یا به‌عبارتی، خود را در یک موقعیت برتر فرض کنیم و او را محاکمه و محکوم کنیم، در کمال خونسردی و آرامش، تمام فکر خود را به مشکلی که پیش‌آمده متمرکز می‌کنیم و می‌پرسیم: «چه اتفاقی برایت افتاده که نتوانستی اتاقت را مرتب کنی؟!» این رفتار بی‌طرفانه‌ی ما باعث می‌شود فرزندمان، خود را در یک موقعیت برابر احساس کند و بدون احساس ترس و نگرانی، به‌ علت مسأله و چگونگی آن بیندیشد. برای نمونه ممکن است بگوید: «فراموش کردم» و یا «کار واجبی پیش‌آمد که ترجیح دادم آن‌را انجام دهم.» سؤال‌های منطقی و بی‌طرفانه، به فرزندان‌مان کمک می‌کند تا در مورد عواملی که باعث انجام ندادن کار شده، بیندیشند و در جهت رفع آن‌ها تلاش کنند.

    نکته‌هایی که ما پدر و مادران در مذاکره با فرزند‌مان باید توجه داشته باشیم، عبارتند از:

    - فرزندمان را از مسأله و مذاکره جدا کنیم

    برای نمونه، وقتی دروغی می‌گوید، به‌‌جای این‌که به او بگوییم: «خیلی بچه‌ی بدی هستی» و به شخصیت او حمله کنیم و باعث احساس شرمساری و گناه در او شویم،‌ می‌توانیم چنین بگوییم: «من از عملی که انجام دادی یا دروغی که گفتی، احساس خوبی ندارم و از این مسأله احساس ناراحتی می‌کنم.» این رفتار ما باعث می‌شود فرزندمان، دلیل ناراحتی‌مان را بپرسد. در این‌صورت است که می‌توانیم دلیل‌های اشتباه کارهایش را روشن کنیم و او را در جهت مسیر درست و اصولی راهنمایی کنیم چراکه در غیر این‌صورت، فرزندمان حالت دفاعی به ‌خود می‌گیرد و پیشنهادهای ما را نمی‌پذیرد.


    - عقیده‌ها و احساسات فرزندمان را از نگاه خودِ او ببینیم و درک کنیم نه از نقطه‌نظر خودمان

    برای نمونه، وقتی فرزندمان احساساتش را بیان می‌کند، ما نباید خود را با او مقایسه کنیم‌ و به احساساتش اعتنایی کنیم چراکه ممکن است از نظر او، موضوعی جالب و قابل توجه باشد و از این‌که از جانب دیگران درک می‌شود، احساس خوبی کند و توجه ما ممکن است به او کمک کند تا همیشه احساساتش را با ما درمیان بگذارد.


    - سعی‌نکنیم به‌سرعت اظهارات (حتی اشتباه) فرزند‌مان را قطع کنیم بلکه اجازه دهیم اظهاراتش‌ را به‌گونه‌ای که هست، بیان کند

    برای نمونه، ممکن است بگوید: «من دیگر به مدرسه نمی‌روم» و ما به‌جای این‌که عصبانی شویم و پیام او را سریع قطع کنیم، می‌توانیم چنین بگوییم: «چه چیز بدی از مدرسه دیده‌ای که تو را آزار می‌دهد و دوست نداری به مدرسه بروی؟» این عمل ما می‌تواند شروع خوبی برای بررسی علت مسأله باشد.


    - خونسرد باشیم

    برای نمونه اگر رفتار و یا اظهارنظر فرزندمان، ما را عصبانی می‌کند و از حالت کنترل خارج می‌شویم، قبل از این‌که حرفی بزنیم، به اتاق دیگری برویم و وقتی به آرامش رسیدیم، در مورد آن موضوع با فرزندمان صحبت کنیم.


    - سعی‌کنیم وقتی مشکلی برای فرزندمان‌ پیش‌می‌آید، او را برای یافتن راه‌حل‌های منطقی و اصولی دعوت کنیم

    برای نمونه، از فرزندمان بخواهیم لیستی از موضوع‌هایی که باعث مشکل شده را به‌صورت شفاف و واقعی روی یک‌ برگ کاغذ بنویسد و یا به ما بگوید و ما نیز باید توجه داشته باشیم که شرایط را ‌طوری آماده کنیم و یا به‌گونه‌ای رفتار کنیم که او به ما اعتماد و اطمینان کامل داشته باشد و صادقانه، مشکل‌هایش را با ما درمیان بگذارد چراکه اگر احساس کند درصورت بیان احساسات واقعی‌اش، مورد‌ مؤاخذه و محاکمه قرارمی‌گیرد، ممکن است از گفتن حقیقت، طفره رود و یا به‌صورت مبهم آن را مطرح کند.


    - نقطه‌نظر و دلیل تصمیم خود را برای فرزندمان توضیح دهیم

    برای نمونه، وقتی به فرزندمان می‌گوییم: «باید بازی را تمام کنیم چون باید ناهار درست کنم.» ممکن است در جواب بگوید: «من ناهار نمی‌خورم» و ما ممکن است بگوییم: «اما من و برادرت گرسنه هستیم.» با این عمل، او را در جریان تصمیم خود قرارداده‌ایم.


    - سعی‌کنیم راه‌حل‌های قابل قبول و مناسبی برای مشکل فرزند‌مان ارائه دهیم

    برای نمونه، ‌اگر «لوبیا» دوست ندارد، بپرسیم: «چه‌چیزی به جای لوبیا دوست داری؟»


    - سعی‌‌کنیم هدف‌مان از مذاکره، بررسی و چرایی مسأله برای رسیدن به یک توافق باشد نه بحث و جدل

    محمد امانی


  12. 2 کاربر از elham_007 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #348
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض قانون‌های هفت‌روز هفته برای فرزندان

    شنبه: روز ‌توانایی

    امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «همه‌چیز ممکن است.»

    همه‌چیز از وجود بی‌کرانی نشأت می‌گیرد. خدا در دل هر کودکی هست و او را به این منشأ وصل می‌کند.
    این باور را باید در کودک تشویق کرد که در زندگی، همه‌چیز ممکن است.
    همه می‌توانند با خداوند در درون خود ‌که بذر فرصت‌هاست، تماس حاصل کنند.
    هر روز، فرصتی است تا این بذر را آبیاری کنیم و شاهد رشد آن باشیم.
    در درون هر‌کس، بذر خلاقیتی هست که می‌تواند در همه‌جهت رشد کند. هیچ‌چیز جز خودمان، ما را محدود نمی‌کند زیرا حقیقی‌ترین جنبه‌ی وجود هر شخص، توانایی نامحدود اوست.
    قلب خود را متوجه تمام چیزی کن که می‌توانی باشی.
    درون قلب تو همه‌چیز ممکن است.
    اگر قلب تو پاک باشد، می‌توانی آن‌چه‌ را که می‌خواهی، به‌سوی خود جذب کنی.

    یکشنبه: روز ‌بخشندگی‌

    امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «اگر می‌خواهی چیزی را به‌دست آوری، آن‌را ببخش.»

    از نظر معنوی، موفقیت یعنی پیرو‌ی از قانون‌های حاکم بر طبیعت که بخشش، یکی از ارزنده‌ترینِ این قانون‌هاست.
    میل به ستاندن و احتکار کردن، زاییده‌ی عدم آگاهی از این قانون معنوی است.
    نخست بگذارید کودکان، بخشش را به‌صورت سهیم‌شدن بنگرند. حتی کودکی سه یا چهارساله می‌تواند‌ احساس کند که اگر یکی از دو‌تکه شیرینی‌اش را به دوستش بدهد، چه احساس خوشایندی خواهد داشت.
    به کودکان بزرگ‌تر می‌توان آموخت چیزهایی را هدیه ‌دهند که جنبه‌ی مادی و ملموس آن‌ها کمتر است مانند‌ یک لبخند، کلمه‌ای پرمحبت یا کمک‌کردن به شخصی که نیاز به کمک دارد.

    دوشنبه: روز ‌کار‌ما‌

    ‌«کار‌ما» ‌به معنای عمل و عکس‌العمل، علت و معلول، ثمره‌‌ی انتخاب‌ها و نتیجه‌های کارها می‌باشد.

    امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «وقتی به انتخابی دست می‌زنی، آینده را تغییر می‌دهی.»
    «کار‌ما» مستلزم هوشیاری در چند زمینه است:
    - نظارت بر شیوه‌ی انتخاب‌های‌مان در زندگی
    - ارزیابی عواقب کارهایی که قصد انجام آن‌ها را داریم.
    - گوش سپردن به ندای قلب خود
    قانون «کار‌ما» می‌گوید: «هیچ‌گونه بی‌انصافی و تصادف و قربانی بودن، وجود ندارد و همه‌چیز بر طبق نظام کیهانی علت و معلول پیش‌می‌آید.» «کار‌ما» یعنی قانونِ «آن‌چه بکارید همان را درو می‌کنید.»
    اگر برای کرداری نیک یا بد، ثمره‌ای بی‌درنگ نمی‌بینید، صبور باشید و نظاره کنید. از طریق قانون «کار‌ما» به‌طور کامل، قابل پیش‌بینی‌است ‌انتخاب‌هایی که براساس افزایش بهبود وضعیت زندگی دیگران باشد، در مقایسه با انتخاب‌های متمرکز بر منافع شخصی خودمان، موفقیت‌های بیش‌‌تری می‌آفریند.

    سه‌شنبه: روز ‌کمترین ‌مقاومت

    امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «نه نگو، در لحظه رها باش.»

    قانون «کم‌ترین مقاومت» توصیه می‌کند که بگذاریم زندگی بدون مداخله‌ی ما، خودش را آشکا‌ر کند تا بتوانیم تازگی و طراوتش را دریابیم. می‌گوید در لحظه، حضور داشته باشیم، یاریِ طبیعت را بجوییم و از ملامت هرکس یا هرچیزِ بیرون از خودمان، دست بکشیم.
    تلاش برای این‌که حرف خود را پیش‌ببریم، وسوسه‌ای است که تعداد کمی از ما قادریم در برابرش مقاومت کنیم اما این قانون ‌به ما می‌گوید که از راه‌هایی به‌جز تقلا و تعارض، می‌توانیم به خواسته‌ی خود برسیم.
    آموختن این نکته به کودک که قدرتی وجود دارد که آرزوها را برآورده می‌کند و اقتدارش بسیار عظیم‌تر از قدرت دیگر انسان‌هاست، درسی ارزنده به‌شمار می‌رود.
    کودکان خردسال از این قانون پیروی می‌کنند و راه «کم‌ترین مقاومت» را پیش‌می‌گیرند. به‌سوی آن‌چه که می‌خواهند می‌روند و عواطفی را که در لحظه‌ می‌جوشد، بر زبان می‌آورند و فعالیت اصلی آنان نه کار بلکه بازی است.

    چهارشنبه: روز ‌قصد و آرزو‌

    امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «هرگاه آرزو یا خواسته‌ای داری، بذری می‌کاری.»

    باید برای آینده، رؤیا و بینشی داشته باشید تا آینده‌، شما را به شگفت آورد زیرا بدون رؤیاها و بینش‌ها، زندگی به آداب و رسومی تکراری تبدیل خواهد شد.
    آینده‌ای که فقط تکرار امروز باشد، هیچ‌گاه نمی‌تواند ‌شگفتی‌ بیافریند.
    به فرزندان‌تان بیاموزید‌ هرچه هدف‌های‌شان مشخص‌تر باشد، آسان‌تر خواهند توانست زندگی‌شان را تنظیم کنند زیرا نظم از ذهن، آغاز می‌شود.
    عدم موفقیت در زندگی در‌اصل، ناشی از ذهن آشفته است، ذهنی که دربرگیرنده‌ی آرزوهای ‌متناقض‌‌ می‌باشد و این تناقض سبب می‌شود پیام‌های درهم‌آمیخته و ناهوشیارانه‌ای را به کائنات بفرستیم. برای نمونه، یک شکست‌خورده‌ی دائمی که آرزومند ثروت است ولی در‌عین‌حال نمی‌خواهد مسؤولیت کارهای خود را بپذیرد، در‌اصل برای کامپیوتر کیهانی، اطلاعاتی ناقص می‌فرستد و آن‌گاه از روی عدم آگاهی، شخص دیگری یا اوضاع و شرایط محیط زندگی را برا‌ی شکست‌های خود، مورد ملامت قرار‌می‌دهد.
    بیشتر آرزوها مرحله‌به‌مرحله تحقق می‌یابند نه بی‌درنگ. ‌

    پنجشنبه: روز ‌عدم وابستگی‌

    امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «از ماجراهایت لذت ببر.»

    انسان عاقل به نمایش جهان‌ مادی دل‌نمی‌بندد و درمی‌یابد که همه‌ی ثمرات به کائنات متکی است‌ نه به «منِ» محدود ‌و تمرکزش به منشأ تمام دوگانگی‌ها از‌جمله نور و تاریکی، لذت و رنج و... یعنی خدا‌ست.
    عدم دلبستگی، دیدگاهی است که به ما اجازه می‌دهد از سفر زندگی، لذت ببریم. این‌گونه کامروایی، لازمه‌ی موفقیت است.
    عدم دلبستگی یعنی‌ شور و شوق برای کارتان و عدم اشتیاق نسبت به پاداش‌های آن.
    کاری کنید که فرزندان‌تان علاوه‌‌بر داشتن یا نداشتن چیزی، احساس امنیت و محبت کنند.
    می‌توانید از آغاز کودکی، شیوه‌ی دیگری را به فرزندان‌تان بیاموزید؛ این‌که شادی را در درون خود‌ بجویند نه در چیزهای بیرونی.
    نه امنیتی کاذب را به فرزندان خود تزریق کنید و نه بیش از حد به آنان هشدار داده و آنان را از مخاطرات بترسانید و از شهامت بازدارید.

    جمعه: روز ‌دارما‌‌

    امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «به دلیلی این‌جایید.»

    «دارما» ‌دارای چند معنی است: وظیفه، هدف، رسالت و قانون.
    بزرگ‌ترین هدف زندگی، یافتن رسالت خویش ‌است.
    غیرعادلانه دانستن زندگی یعنی زندگی تصادفی، بی‌معنا، دمدمی و خطرناک است. به‌عبارت دیگر، فاقد قانون معنوی است.
    به فرزندان‌تان بیاموزید آن‌چه زندگی را منصفانه می‌سازد، این ‌است که به ما اراده‌ی آزاد عطا شده تا با هر میزان قدرت خلاقی که در اختیار داریم، خود‌ را بیان و آشکار کنیم.
    امروز می‌توانید بنشینید و با حضور فرزندان‌تان، استعدادهای تک‌تک آنان را بنویسید تا این نظریه را تقویت کنید که خداوند، این استعدادها را به‌منظور شادمانی و توفیق به ما عطا کرده است.
    کائنات هدفی دارد: شکوفاییِ خلاقیت و شادمانی انسان.
    وقتی به دیگران خدمت می‌کنید، وظیفه‌تان را در مقام فرزند کائنات، به‌‌جا ‌می‌آورید. «وظیفه» مترادف «دارما» است. «دارما» وظیفه در قبال جامعه، وظیفه نسبت به خویشتن و وظیفه در برابر خداوند را دربر می‌گیر‌د.
    وظیفه‌تان در قبال جامعه، خدمت به دیگران است. وظیفه‌تان نسبت به خودتان، این‌ است که از نظر معنوی، شکوفا شوید. وظیفه‌تان در برابر خداوند، این است که برای تکامل والاتر بشریت، با مشیّت الهی او همکاری کنید.

    ‌منبع: «هفت قانون معنوی برای والدین» ‌«دکتر دیپاک چوپرا»

  14. 2 کاربر از elham_007 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #349
    اگه نباشه جاش خالی می مونه elham_007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    345

    پيش فرض رؤیاهایت را تسخیر کن

    رؤیاها به واقعیت می‌پیوندد، شک نکنیم اگر:
    باورمان باشد و رؤیاهای خود را بدون توجه به بزرگی و کوچکی، دور یا نزدیک‌بودن، دوستانه پذیرفته باشیم و ایمان بیاوریم بر این باور زیبا که رؤیایی در ذهن، خلق و متصور نمی‌شود مگر آن‌که به زیباترین شکل ممکن، جامه‌ی حقیقت پوشد. رؤیا می‌تواند و باید مسیر تعالی و رشد را هموار، روشن و نمایان ‌سازد. حال اگر صاحب رؤیا، آن را جدی نگرفت یا بدون کوچک‌ترین اهمیتی از کنار آن رد شد، گناهی متوجه اصل و اصالت رؤیا نمی‌باشد.
    وقتی ذهن جست‌وجوگر، برتری‌جو و ایده‌آل‌گرا، خود را در برابر نیروی عظیم و شگرف رؤیا می‌بیند، گویی به حفره‌هایی عمیق و به‌جا مانده از گذر زمان رسیده یا خود را در برابر کوهی از عظمت و توانایی‌ با بی‌نهایت شادی و موفقیت حس‌می‌کند. وجود این دو،‌ ذهن را درگیر توانستن یا نتوانستن و یا خواستن و نخواستن می‌کند. برخی مواقع، نادیده انگاشتن این رؤیاها، خطرناک‌ترین قسمت داستان را تشکیل‌می‌دهد، همان‌جا که درونِ پر از نشاط و تلاش، سرکوب می‌شود بی‌آن‌که حس کنیم یا جدی به ابعاد قضیه توجه کنیم.
    بی‌آن‌که در خود رؤیا غرق شویم، باید حد و حدود و مشخصات آن را به‌طور کامل بررسی نموده و با معیار حقیقت، شروع به سنجش دور یا نزدیک‌بودن و یا سخت و آسان بودن و به همین اندازه، جالب و معمولی بودن، نموده و آن‌را به‌طور دقیق، مورد نقد شخصی قرارداد. چنان‌چه به خود باور داشته باشیم و درجه‌ و میزان اعتمادبه‌نفس‌مان بالا باشد، به همان اندازه با موضوع، جدی، اصولی و در عین حال منطقی برخورد خواهیم کرد. در همین‌جا ما می‌توانیم نظریه‌ای برای خود طرح کنیم که تمام ابداع‌ها،‌ اختراع‌ها و دستاوردهای علمی چشمگیر، ریشه‌ای نیز در رؤیاهای فردی صاحبان آن‌ها داشته چنان‌که وقتی «برادران رایت» پرواز را در رؤیای خویش پروردند، رؤیای‌شان را باور نموده و ابعاد آن‌را خوب و دقیق بررسی کرده و با معیارهای علمی و واقعی به بوته‌ی سنجش و آزمایش نشاندند و تلاش و اعتمادبه‌نفس و خودباوری و تکرار و خستگی‌ناپذیری را چاشنی کار خود قرار داده و رؤیای خود و شاید نیمی از مردمان آن روزگاران را جامه‌ی عمل پوشاندند.
    رؤیا،‌ همان اندازه که تعالی‌بخش بوده و باعث رشد و برتری می‌شود، می‌تواند باعث سقوط و انحطاط نیز گردد اگر‌ جدی گرفته نشود. چراکه خودباوری از مرز منطق گذشته و به دایره‌ی خطرناک رؤیاپردازی و فراتر از آن، خیال‌بافی وارد می‌شود. هر رؤیایی، همان‌قدر که می‌تواند خوب و خوشایند باشد، می‌تواند خطری نابودکننده واقع شود اگر با آن، منطقی و اصولی بر‌خورد نشده و جدی انگاشته نشود و از این شاخه به آن شاخه پریدن را باعث گردد.
    رؤیا، بوته‌گلی زیباست نشسته بر کوهی مرتفع با مسیری سبز و دل‌انگیز، زیبا و روح‌نواز با دره‌هایی سخت خطرناک و عمیق که اگر دیده بر خطرهایش فروبندیم، هر آینه در گودالی عمیق به‌نام رؤیاپردازی و خیال‌بافی فرو‌افتاده که نه‌تنها به آن بوته‌ی‌ گل زیبا (رؤیا) دست‌نیافته که خود را اسیر مشکل‌هایی گاه‌ حل‌ناشدنی نموده‌ایم. پس باید رؤیا را ببینیم، باور کنیم، خوب بشناسیم، مسیرش را خوب بررسی کرده و با آموزه‌های علمی و فکری، آمیخته‌اش سازیم. با محک تجربه و واقعیت، سنجیده‌اش کنیم‌ و چونان اسبی سرکش و زیبا، رام گردانده و مطیع خویش گردانیم‌. کوچک‌ترین اشتباه یا نادیده انگاشتن جوانب کار، اسب رام‌نشده را از دست‌مان می‌رباید و ذهن، زمان، ایمان و باورهای درونی ما را و گاه خودمان را دچار سقوط و تباهی خواهد نمود.
    رؤیا، زیباست هرچند بزرگ و به ذهن، ناممکن آید. رؤیا، دست‌یافتنی است اگرچه بسیار پردردسر و در ابتدا ناشدنی به‌نظر آید. صاحب رؤیا باید با آرامشی تحسین‌برانگیز، با منطقی ستودنی و با درایتی فکورانه، رؤیا را چونان حیوانی اهلی‌شده، رام خویش گردانیده‌ و زوائد غیرمتعارفش را پیراسته و تا حد ممکن به واقعیت نزدیکش گردانیده تا کامروایی را از همان رؤیای بزرگ و ناممکن، آغاز نماید. کم‌ترین فایده‌ی رؤیا می‌‌تواند این‌گونه جلوه‌گر شود که چنان‌چه به میلیارد ختم نمی‌شود، دست‌کم از دایره‌ی میلیون، رهای‌مان نماید. اگر مالک صد نمی‌شویم، در کنار خویش، نود را به‌راحتی احساس نماییم. رؤیا می‌تواند یک تئوری علمی باشد که جهانِ علم را دچار طوفانی سهمگین کرده، در عین حال برخلاف ذات طوفان که خطر‌‌آفرین و برانداز می‌باشد، مفید و سازنده‌اش گرداند تا سر‌منشأ خدمت و حرکتی بزرگ شود و جهانی و منشأ خدماتی بس باور‌نکردنی.
    رؤیا را ببینیم، بشناسیم، دوستانه پذیرایش باشیم، بر بال‌های خودباوری و اعتمادبه‌نفس خویش، ایمان داشته، بال در آسمان عمل و تبدیل رؤیا به واقعیت گشوده، قله‌ی پیروزی و ناممکن را ممکن‌ و ناشدنی را شدنی و محال را چونان‌‌ طفلی در آغوش پُر‌مهر مادر، آرام و راضی و مسخر خویش گردانیم.
    رؤیا را اگر تسخیر کردیم،
    برنده‌ای دائمی هستیم
    و اگر محصورش شدیم،
    بازنده‌ای نادم.
    رؤیاهایت را
    ببین،
    بشناس،
    بپذیر
    و زیرکانه با درایتی مثال‌زدنی،
    تسخیر کن.
    برنده‌ی واقعی تویی که رؤیایت را
    دیدی،
    شناختی‌
    و پذیرفتی و با بی‌نهایت هوش و ذکاوت، رام خویش گردانیدی.

  16. این کاربر از elham_007 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #350
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض با خواندن این مقاله به شخصیت خود پی ببرید

    انتخاب هاي شما بستگي به هويت شما دارد، و هر انتخابي که در زندگي داشته باشيد، تعيين مي کند چه فردي هستيد. هويتي که براي خود مي سازيد، تصميمات، رفتارها، و اعمال شما است که تکه هاي پازِل زندگي شما را تشکيل مي دهند و کنار هم جور شده و تصوير زيبايي را مي سازد که شما هستيد. تصوير شما چه چيزي را آشکار مي کند؟ کشف اينکه شما چه هستيد و که هستيد کار ساده اي است: شما همان چيزي هستيد که خودتان سبب مي شويد که باشيد. هر تصميم شما بخشي از هنر وجودي شماست. در پي کشف و شناخت خود باشيد و شاهکار شما سرشار از اميال، ترس ها و نگراني هاي وجودي، سرگرداني ها، و بي هدفي ها خواهد بود. تصميم بگيريد که وجود بهتري از خود خلق کنيد و خود را بر اساس اميال، اولويتها، باورها و اعتقادات، و استعدادهاي خود طرح ريزي کنيد، و شاهد يک شاهکار خواهيد بود. با انجام تمريناتي که در اين مقاله به آنها اشاره مي شود، قادر خواهيد بود خود را بشناسيد، و بعد مي توانيد تصميم بگيريد که به چه انساني تبديل شويد.


    وقتي تصميم بگيريد که در راستاي هسته ي وجودي خود عمل کنيد و راهي را دنبال کنيد که انتخاب کرده ايد، در حال تغيير هستيد. ممکن است کسي نباشيد که در آينده خواهيد بود، اما فراموش نکنيد که همان آدمي هم نيستيد که در گذشته بوديد. پس بايد ببينيد که امروز که هستيد؟ اگر بخواهيد هويت خود را در ديگران پيدا کنيد، عزت نفس، و احساس ارزش شما هم بر انتخاب ها و نفوذ آنها وابسته خواهد بود. اما اگر تشخيص دهيد که خود وجودي مستقل هستيد، برحسب همان رفتار خواهيد کرد.

    براي ساختن يک شاهکار هنري، حدود تعريف و سايه هاي خاصي وجود دارد. بدون زمينه طرح و سايه، زيبايي تصوير از بين ميرود. زمينه ي طرح باعث مي شود رنگ ها همانطور که سازنده و طراح آن در سر داشته به زيبايي جلوه کنند. سايه هاي تيره، مثل اوقات سخت زندگي، مي توانند قسمتي از سفر زندگي ما را رنگ کنند. آيا اجازه مي دهيد اين سايه هاي تيره هويت شما را تعيين کنند، يا درمقابل آن مي ايستيد و آنچه که مي خواستيد باشيد را به جهان نشان مي دهيد؟ شما مي توانيد تصويري زيبا و درخشان خلق کنيد، پس سعي نکنيد که پرده ي نقاشي خود را با سايه ها پر کنيد و اجازه ندهيد که شاهکار هنري از آن بيرون بيايد. همين امروز تصميم بگيريد که فراي محيط پيرامونتان قدم برداريد.


    يک روز کودک 15 ماهه ام که سعي مي کرد راه برود، در کنار شومينه ي آجري خانه مان زمين خورد. لبش ترک خورده و شروع به خونريزي کرد. گريه هايش بيشتر از جراحتي که برداشته بود من را ناراحت کرد و با عجله به سمتش دويدم تا به او بفهمانم که هيچ اتفاقي نيفتاده و همينطور که در آغوشش گرفتم، و انگار که هيچ اتفاقي نيفتاده دوباره شروع به راه رفتن کرد. آن لحظه بود که با خودم فکر کردم چرا ما نميتوانيم همين کار را در زندگيمان انجام دهيم؟ کمي استراحت کنيم، دل و جرات خود را به دست آوريم و دوباره امتحان کنيم. اما به جاي اينکار دقيقاً مثل پسر همسايه مان رفتار مي کنيم که يک بار زمستان درون استخر افتاد و چون آب سرد استخر باعث ترس او شده بود، ديگر هيچوقت حتي نزديک آن هم نشد. شما چطور زندگي مي کنيد؟ آيا هويتتان را برحسب آسيب ها و صدماتي که ديده ايد پي ريزي مي کنيد يا اينکه برخلاف آنچه در گذشته برايتان اتفاق افتاده قدم برمي داريد؟ آنچه در زندگي بر شما اتفاق مي افتد شخصيت شما را تعيين نمي کند، بلکه اين واکنش و عکس العمل شما نسبت به آن اتفاقات است که هويتتان را مي سازد.


    اگر زندگي شما يک کتاب گشوده بود، آيا مردم به خواندن آن علاقه اي نشان ميدادند؟ آيا باورها و اعتقادات شما به هر طرف که باد بوزد مي رود؟ آيا فکر مي کنيد که هويت شما فقط بستگي به کار و مقامتان دارد؟ آيا در سفر زندگيتان نياز به نقشه و قطب نما داريد، يا مي دانيد که کجا هستيد و به کدام سمت در حرکتيد؟ آيا از آنچه هستيد اطمينان داريد؟ به طريق زير مي توانيد هويت خودتان را تشخيص دهيد:


    براي انجام اين تمرين بايد صادق باشيد. اگر سعي کنيد طوري پاسخ دهيد که ديگران خوششان بيايد، قادر به ديدن هويت خودتان نخواهيد بود، بلکه شخصيتي ظاهري و خيالي را خواهيد ديد. با خودتان صادق بوده و واقع بين باشيد تا بتوانيد دريابيد که واقعاً که هستيد. ساده به نظر مي رسد اما آنقدرها هم آسان نيست. جرات صادق بودن مي خواهد تا بتوانيد بفهميد که در چه جاهايي از شخصيتتان بايد تغيير ايجاد کنيد. پس يک کاغذ برداريد و آماده ي نوشتن شويد.


    باورها و اعتقادات:اعتقادات شما چيست؟ اولين چيزهايي که به ذهنتان مي آيد را روي کاغذ بنويسيد و تا جايي ادامه دهيد که فکر مي کنيد پاسختان کامل شده است. 5 دقيقه وقت براي اين مرحله کافي است. ببينيد چه چيزهايي تعيين کننده ي حد و حدود اخلاقي شماست، به شما قدرت مي دهد و ارزش هاي فلسفه ي زندگيتان کدام ها هستند؟


    اعتقادات شما در مورد خدا و زندگي معنوي

    اعتقادات شما درمورد خودتان: باورهاي فکري، جسمي و احساسي شما در زندگي چيست. هدفتان، رفتارهايتان، ديدگاهتان در زندگي چيست و براي چه خصوصيات شخصيتي ارزش قائليد.

    شخصيت: شخصيت خاص و بخصوص شما چه خصوصياتي دارد؟ دقيقه را صرف توصيف ويژگي هاي خود کنيد. من راه ساده تري هم براي اين مرحله پيدا کرده ام که بشود در کمتر از 5 دقيقه آن را انجام داد. خداوند همه ي ما را متمايز و متفاوت با يکديگر آفريده است. مي توانيد تصور کنيد که همه انسانها درگير جزئيات مسائل مي شدند و هدف بزرگ را فراموش مي کردند؟ فکر مي کنيد اگر همه فقط شنونده هاي خوبي بودند و هيچکس نبود که گوينده ي خوبي باشد چه مي شد؟ شخصيت شما سرشار از خصايص و ويژگي هاي خاصي است که مي تواند هم به نفع و هم به ضد خودتان و ديگران کار کند. مثلاً کسي که استعداد سازماندهي کردن دارد، هم ميتواند فردي سلطه جو و زورگو شود هم مي تواند با کمک به ديگران براي ديدن هدف نهايي آنها را تشويق کرده تا کارهايشان را به اتمام برسانند.


    دانستن استعدادها و شخصيتتان به شما کمک مي کند حوزه ي تغيير خود را تشخيص دهيد و از آنچه خداوند آفريده احساس غرور کنيد. اگر تابه حال چنين کاري نکرده ايد، انجام آن برايتان سرگرم کننده خواهد بود. اما يادتان باشد، بايد صادق باشيد.


    خوب، اين مرحله را هم انجام داديد؟ به نتيجه ي نوشته هايتان نگاه کنيد. آيا شخصيت شما را توصيف مي کند؟ ممکن است پاسخ ها کمي به نظرتان گيج کننده بيايد، اين ممکن است به اين دليل باشد که صادقانه خودتان را توصيف نکرده ايد. از بين آن کلمات آنهايي را بيشتر از بقيه توصيف کننده ي شخصيت شما هستند را انتخاب کنيد.


    اعمال: با ثبت موارد زير درمورد خودتان، ببينيد ظهور هويت شما در اعمالتان چگونه است:


    - اولويت ها، علايق، سرگرمي ها، استعدادها، و توانايي ها

    - ابتکار و نفوذ

    - مهارت هاي سازگاري/چطور با مشکلات کنار مي آييد

    - اهداف و دستاوردها

    - روابط

    دقيقه ي آخر هم صرف مرحله ي آخر شناخت هويت مي شود که از اين قرار است:
    اکنون که فهميده ايد چه کسي هستيد، با اعمال فوري يکسري تغييرات در خود، ميتوانيد به آن کسي تبديل شويد که مي خواهيد. به نتايج نگاه کنيد. اعتقادات شما، شخصيت شما، و اعمال حاصل از آن دقيقاً مثل تکه هاي مختلف يک پازل هستند. اين همان طريقي است که به واسطه ي آن خودتان را خواهيد شناخت. موارد منفي که درمورد خودتان نوشتيد را در نظر بگيريد. آيا اين پيامها درمورد خودتان است يا زائيده ي پذيرش محيط خارجي يا اتفاقاتي است که باعث کدر شدن شناخت شما درمورد خودتان مي شود؟ سريعترين راه اين است که جلوي آن مواردي را که قادر به تغيير آنها هستيد تيک بزنيد. و انهايي را هم که فکر مي کنيد نمي توانيد تغيير دهيد را با يک نشانه ي ديگر مشخص کنيد. آندسته از خصوصياتي که قادر به تغيير آنها هستيد معمولاً درمورد شما صحيح هستند و بقيه حاصل منفي نگري ها و عوامل خارجي هستند. دروغ ها را کنار بگذاريد و با چشم باز ببينيد که واقعاً دوست داريد چه جور فردي باشيد. و همين امروز به آن شخصيت تبديل شويد.


    به مهمترين قدم رسيديم:پيامهاي منفي که قادر به تغيير آن بوديد را برداشته و در جايي به صورت مثبت بنويسيد. به جاي اينکه بنويسيد، يک "قرباني" هستيد، بنويسيد "نجات دهنده" هستيد! به جاي نوشتن "يک معتاد بيچاره" بنويسيد "کسي که دوران نقاهت ترک اعتياد خود را مي گذراند." به جاي نوشتن "بد خلق و عصباني" بنويسيد "فردي با خلق و خوي متعادل که به هيچ عنوان عصبانيت خود را سر خود و ديگران خالي نمي کند." "تنها و سرخورده" را با "مصمم براي مقابله با ترس ها و آشنا شدن با افراد جديد" جايگزين کنيد. و به جاي اينکه "زشتي" هاي خودتان را ثبت کنيد، زيبايي هاي خود را نام ببريد.



    اين تصوير اوليه ي شماست.براي عميق تر بررسي کردن آن، اين تمرين را دوباره تکرار کنيد و تا جايي ادامه دهيد که احساس غرور کنيد و به خود بباليد.
    Last edited by Ghorbat22; 30-11-2008 at 17:20.

  18. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •